نقش عالمان و خواص در سرکوب شدنِ حق ـ جلسه اول

3

نویسنده

ادمین سایت

روز شنبه مورخ 29 شهریور ماه 1399 و همزمان با روز اول ماه صفر 1442 هـ ق، اولین جلسه هیات بضعة الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حامد کاشانی» با موضوع «نقش عالمان و خواص در سرکوب شدنِ حق» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض تسلیت به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست و برخاست ناقابل و گفت و شنید بی‌ارزش را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند، اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستانِ حضرت و شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستانمان و محبّانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند به همه شما خیر و برکت عنایت بفرماید و ما را جزو عزادارانِ حقیقی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه قرار بدهد.

اگر حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها یکی از قطرات اشک ما را بپذیرد…ان شاء الله در این ماه محرم و صفر چیزی نصیبِ ما بشود.

بنده خاک‌پای شما هستم، ان شاء الله همه عزیزان ماسک‌های خود را استفاده کنند. [طبق پروتکل‌های بهداشتی جهت پیشگیری از گسترش ویروس کرونا استفاده از ماسک به صورت مستمر در هیئت مذهبی ضروری است.] ان شاء الله همه شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در صحت و عافیت کامل باشند.

هدیه به پیشگاه حضرت زینب کبری سلام الله علیها؛ صلواتی محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

همراهی مردم و خواص با بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین

امام صادق علیه الصلاة والسلام فرمودند: اگر مردم با بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین همراهی نمی‌کردند؛ ما اینقدر مظلوم نمی‌شدیم.

مردم به ویژه خواص با بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین همراهی کردند که کار به اینجا کشید. علماء زیادی برای هموار کردن کار برای یزید لعنه الله علیه و همراه کردن مردم، آبروی دینی خود را هزینه کردند! امروز هم همین‌طور است. عده‌ای علم، عده‌ای توانایی و عده‌ای هم ثروت خود را به طمعِ چیزهای در خدمت ظالمان قرار می‌دهند.

خطبه بسیار بسیار مهمی در این زمینه وجود دارد که خیلی مباحث مهمی هم در آن وجود دارد.

خطبه منا

خطبه‌ای به اسم «منا» منسوب به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است. این خطبه؛ دو خطبه است.
خطبه «منا» حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در منا را سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود آورده است که در پی دعوت امام حسین صلوات الله علیه، هفت‌صد نفر از تابعین، حدود دویست نفر از اهلِ عبادت و تقوا و از برجستگانِ اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بزرگانِ بنی‌هاشم در «منا» در خیمة آن حضرت گرد آمدند و حضرت با آن افراد صحبت کردند.

خطبه دیگری بنام «منا» را حسن بن شعبه حرانی در تحف العقول به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه منسوب کرده است که در آن خطبه حضرت با علماء صحبت کردند.

خیلی بر این باور هستند که این خطب را حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در اواخر سال 59 هجری یعنی تقریباً یک سال قبل از مرگ معاویه لعنه الله علیه؛ ایراد فرمودند چون موضوع هر دو خطبه علماء هستند.
بسیاری خطبه دوم (موجود در تحف العقول) را با عنوان «شرح خطبه منا» شرح هم کردند و چون گمان کردند که خطبه دوم متعلق به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است، آن را به شرایط تاریخیِ عصرِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تطبیق کردند.

شرایط صدور حدیث؛ یکی از نکاتی که محقق باید در مباحث تاریخی لحاظ کند.

اگر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه این خطبه را پیش از آغاز قیام عاشورا بیان فرموده باشند؛ یک معنا دارد مثلاً دعوت برای همراهی در قیام است. اگر سالِ اوّل امامت بیان فرموده باشند؛ اصلاً یک فضای دیگری حاکم است مثلاً علیه حکومتِ معاویه لعنه الله علیه است. اگر فرد دیگری مثلاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه خطبه فرموده باشند؛ توقع دیگری وجود دارد.

بسیاری بخش دوم را با نام حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مطرح و بعضی از بزرگان نیز آن را شرح کردند.

بنده راجع به بخش اول که سلیم بن قیس هلالی به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه منتصب کرده است، یک جمله را عرض می‌کنم. بنده هم قصد دارم راجع به قطعه دوم منتها با یک نکته صحبت کنم.

سلیم بن قیس در کتاب خود نقل می‌کند: یک سال قبل از مرگ معاویه (سال 58 یا 59 هجری)، حسین بن علی صلوات الله علیهما با عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج تشریف رفتند. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: هیچ‌کسی از حاجیانِ حج از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که معروف «بالصلاح و النسک»[4] به درستی و عبادت هستند؛ رها نکنید مگر اینکه نزد من جمع کنید. همه نخبگان اصحاب را نزد من جمع کنید.

«فاجتمع إلیه بمنی أکثر من سبعمائة رجل و هم فی سرادقه، عامتهم من التابعین و نحو من مائتی رجل من أصحاب النبی صلی الله علیه وآله وغیرهم» هفت‌صد نفر از تابعین (شاگردانِ اصحاب) و حدود دویست نفر از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند در «منا» در خیمة آن حضرت گرد آمدند.

«فقام فیهم الحسین علیه السلام خطیبا» حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در میان آنان برای ایراد خطبه برخاستند «فحمد الله وأثنی علیه» و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «أما بعد، فإن هذا الطاغیة» این شخص طغیانگر (معاویه) «قد فعل بنا وبشیعتنا ما قد رأیتم وعلمتم وشهدتم» این شخص طغیانگر برجسته، بزرگ و این بتِ اعظم (معاویه) دربارة ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید، فهمیدید و شاهد بودید. «و إنی أرید أن أسألکم عن شئ، فإن صدقت فصدقونی وإن کذبت فکذبونی.» می‌خواهم مطلبی را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید.

«أسألکم بحق الله علیکم وحق رسول الله وحق قرابتی من نبیکم» شما را سوگند می‌دهم به حقّ خدا بر شما که شما را هدایت کرده است و حقّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حقِ قرابتِ من که با پیامبر شما دارم، زمانی که از اینجا (به دیار خود) رفتید، این گفتار مرا عنوان کنید و همة شما در دیار خود از اصحاب، رفقا و قبایلِ خود ـ آنان را که به آن‌ها اطمینان دارید ـ دعوت کنید «فإنی أتخوف أن یدرس هذا الأمر و یذهب الحق و یغلب» من می‌بینم که مسئله ولایت درحال نابودی است، حق از بین می‌رود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»[5] خداوند نور خود را به اتمام می‌رساند؛ اگرچه کافران را خوش نیاید.

شاید مراد امام از بیان این آیه شریفه این باشد که اجرای اراده خداوند روی زمین؛ مجرا لازم دارد. مجرای «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» در کربلا؛ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هستند.

این گفتار مرا با همسر، فرزندان، فامیل و…عنوان کنید ولی اگر هم عنوان نکنید؛ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ»
[6] اگر شما از دین بازگردید «فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ» دستِ خدا از بندگانِ خود خالی نمی‌ماند ولی شما وظیفه خود را انجام دهید.

شما اگر وظیفه خود را انجام دهید با بیان کردن مسئله حل می شود ولی اگر شما وظیفه خود را انجام ندهید؛ ناموس خدا باید به اسارت برود تا این اتفاق رخ بدهد. فقط یزید لعنه الله علیه نیست بلکه اگر شما صحبت کنید؛ آن ملعون جرئت نمی‌کند که مرتکب کارِ خاصی شود ولیکن اگر شما صحبت نکنید؛ یک عده باید کتک بخورند. اگر بی‌تفاوت باشید و چیزی عنوان نکنید؛ سر از پیکرِ توحید رب‌العالمین جدا می‌کنند.

شما وظیفه خود را انجام دهید ولی گمان نکنید که خداوند متعال، گیر شما است «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ».

بیانِ مناقبِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه

انحطاط را ببینید. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در ادامه خطبه فرمودند: «أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله فضله علی جعفر و حمزة حین قال لفاطمة علیها السلام: زوجتک خیر أهل بیتی، أقدمهم سلما وأعظمهم حلما وأکثرهم علما»

شما چقدر از حمزة سید الشهداء و جعفر طیّار سلام الله علیهما تعریف می‌کنید؟!

یکی از عاملانِ قتل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ـ عبدالله بن عمر ـ شکم خود را به دسته چوبه منبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که حضرت دستِ خود را بر آن قرار می دادند؛ می کشید و به عنوان تبرک مسح می‌کرد تا دردِ شکم او (پسرِ خلیفه دوم) خوب شود.

یُعَظِّمُونَ لَهُ أَعْوَادَ مِنْبَرِهِ              وَ تَحْتَ أَرْجُلِهِمْ أَوْلَادَهُ وَضَعُوا[7]

چوب‌های منبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعظیم می‌کنند ولی فرزندان او را زیر پا گذاشته‌اند!

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: آیا می‌دانید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، پدرِ من ـ حضرت علی علیه السلام ـ را بر جعفر و حمزه سلام الله علیهما برتری دادند، آن هنگام که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: دخترم! تو را به ازدواج بهترینِ از اهل‌بیتم که «أقدمهم سلما وأعظمهم حلما وأکثرهم علما» اسلام او از همه پیش‌تر و بردباری‌اش از همه بزرگ‌تر و دانشش از همه بیشتر است؛ تزویج کردم؟! «قالوا: اللهم نعم.»

وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، عالمان را جمع می‌کنند؛ طبعاً باید عالمانه سخن بفرمایند ولیکن حضرت عالمانه سخن نفرمودند؛ این سخن بدان معنا نیست که نعوذبالله کلامِ حضرت در این خطبه سخیف است بلکه حضرت اوّلیاتِ واضحات را عنوان فرمودند.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: «أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله قضی بینه و بین جعفر و زید» آیا شنیدید که وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خواستند بین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و جعفر سلام الله علیه و زید بن حارثه (پسرخوانده حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) رده‌بندی کنند؛ فرمودند: «یا علی، أنت منی وأنا منک، وأنت ولی کل مؤمن ومؤمنة بعدی؟ قالوا: اللهم نعم.» پاسخ دادند که شنیدیم.

حضرت فرمودند: آیا شنیدید که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ تبوک راجع به پدرِ من فرمودند: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی وأنت ولی کل مؤمن بعدی؟» پاسخ دادند: «اللهم نعم.»
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه حدود 15 روایت از مناقب حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را عنوان فرمودند.

این روایات را حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بودند و مستمعین ِسخنانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم اصحاب و تابعین بودند لذا این مناقب را می‌دانستند. وقتی جامعه منحط می‌شود…
در گَرده علماء یک فرع فقهی که محّل نزاع، داغ، بحث و مرز دانش است را مطرح و باهم گفت‌وگو می‌کنند و دیگر امام اوّل و امام دوّم را که نام نمی‌برند.

شیعیان بعد از شهادت حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

این مناقب را یک بچه طلبه که یک سال درس خوانده باشد هم می‌داند؛ آن مستمعین صحابی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند ولی چنان جامعه به سمت بی‌خبری و فلاکت رفته است…
خداوند هر مسئولی را که وظیفه خود را عمداً یا از روی سهل اندیشی و تساهلِ مجرمانه (بعضی تصمیمات را با تساهل می‌گیرند) انجام نمی‌دهد، با دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام محشور بفرماید.
گرانی؛ مجوزِ ارتکاب جُرم و رحم نکردن ما به هم نیست. متأسفانه مرتکب جُرم می‌شویم و به یکدیگر رحم نمی‌کنیم.

خدا می‌داند که مردم هم به همین نحو از اهل بیت علیهم السلام و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دور شدند. از دوره بعد از شهادتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بلایی بر سرِ شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه آورده بودند که دائماً شیعیان فراری و در فشار اقتصادی بودند.

هر کس متهم به دوستی با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و خاندانش بود (!)، اسم وی را از دیوان و دفتر حقوق و مزایا محو، سهمیه او را از بیت‌المال قطع و اموال آن‌ها را مصادره می‌کردند. در محاصره و فشار شدید بودند.

وقتی کسی در محاصره شدید قرار می‌گیرد؛ فرد ممکن است در اولین اقدام برای نگهداری باقی‌مانده ناچیز اموالِ خود «منفعت‌طلبی» کند.

عبدالله بن عفیف الأزدی سلام الله علیه

جناب عبدالله بن عفیف الأزدی سلام الله علیه از یارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و نابینا بود. وی توان حرکت و سفر نداشت و کوفه را هم بستند لذا نتوانست به کربلا برود.
اگر کسی با اهل بیت علیهم السلام باشد، بالاخره می‌رسد.

وقتی سرهای مطهر را به کوفه بردند. بیشتر مناطق کوفه شروع به گریه کردند و وضعِ آنجا بسانِ شام نبود. هنگامی که عبدالله بن عفیف سلام الله علیه جسارت عبدالله بن زیاد لعنه الله علیه را شنید؛ برخاست و اعتراض کرد.

عبدالله بن عفیف سلام الله علیه شمشیر کشید. [عده‌ای به دستور ابن زیاد لعنه الله علیه] به ایشان حمله کردند و ایشان درحالی که نمی‌دید؛ ضرباتی وارد کردند. حال اینکه این ضربات اصابت کرد یا خیر؛ به هر حال ایشان در خون خود غلتیدند. سایرین برای اُسراء گریه می‌کردند و ناراحت بودند ولی عبدالله بن عفیف را یاری نکردند. عبدالله بن عفیف سلام الله علیه هم در خون خود غلتید.

چرا سایرین با وجود گریه و ناراحتی برای اُسراء کربلا؛ جناب عبدالله بن عفیف سلام الله علیه را یاری نکردند؟! چون یاری عبدالله بن عفیف سلام الله علیه به معنای به خطر افتادن ناموس، اموال، فرزندان و…بود.

یکی از عوامل شقاوت در کربلا؛ تعلق به خانواده بود

هرثمة بن ابی مسلم در کربلا به سمت امام حسین علیه السلام رفت و عرض کرد: آقا! شما بر حق هستید. حضرت فرمودند: چطور؟! هرثمه عرض کرد: وقتی با سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در بازگشت از جنگ صفین در کربلا توقف نمودیم؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از اسب پیاده شدند، مشتی از خاک کربلا را برداشتند و آن را بوییدند و گریه کردند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: 
«هَاهُنَا مُنَاخُ رِکابِهِمْ»[8] اینجا پسرم بار می‌اندازد و خیمه برپا می‌کند. سپس به نقطه‌ای دیگر اشاره کردند و فرمودند: «وَ هَاهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ» این نقطه قتلگاهِ پسرم است.

وقتی (هرثمه) به کوفه بازگشتم، به همسرم گفتم: علیِ شما مثل اینکه ادعای علم غیب دارد! (معلوم است که همسرِ او از او داناتر بود) همسر گفت: حرف نزن! علی بن ابی طالب صلوات الله علیه جز حق، سخن نمی‌فرماید.

من (هرثمه) خیلی اعتنا نکردم ولی امروز که شما (حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه) فرمودید: «هَاهُنَا مُنَاخُ رِکابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا»[9] سر خود آرام پایین آوردید و فرمودید: «هَاهُنَا تُسْفَک دِمَاؤُنَا». من به صورت ناگهانی آن تصویر در ذهنم آمد، همین جا بود.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند که تو دلیل خاص داری حتی اگر سایرین ندارند. با ما هستی یا بر ضد ما؟ تو می‌مانی؟! هرثمه پاسخ داد: «نه با شما هستم و نه بر شما! دخترانم را در کوفه نهادم و از ابن زیاد برایشان نگرانم».

تعلقات چیز عجیبی است. آدم هم سعی می کند که حق و باطل را نفهمد و هم سعی می‌کند که باطل را توجیه، تفسیر و یاری کند و برای نبود خود در جبهه حق صد جور استدلال تولید کند.

نامه یزید لعنه الله علیه به عبدالله بن عباس

وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بیعت نکردند و از مدینه خارج شدند؛ ابن عباس بیعت کرد! ابن عباس خدمات خیلی زیادی دارد. یزید لعنه الله علیه به او نامه نوشت که «أنت زعیم أهل بیتک و سید أهل بلادک»[10] تو بزرگ اهل بیت هستی!

چرا یزید لعنه الله علیه به ابن عباس احترام می‌گذارد؟! چون عبدالله بن عباس با یزید لعنه الله علیه بیعت کرد لذا آن ملعون هم او را «بزرگ اهل بیت» خطاب می‌کند. بده و بستان است.

یزید لعنه الله علیه در آن نامه نوشت: حسین [صلوات الله علیه] قطع رحم کرده است (!)

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در نامه به معاویه لعنه الله علیه مرقوم فرمودند: «لَمْ یمْنَعْنَا قَدِیمُ عِزِّنَا وَ لَا عَادِی طَوْلِنَا عَلَی قَوْمِک‏ أَنْ خَلَطْنَاکمْ بِأَنْفُسِنَا فَنَکحْنَا وَ أَنْکحْنَا فِعْلَ الْأَکفَاءِ وَ لَسْتُمْ هُنَاک وَ أَنَّی یکونُ ذَلِک» آخر ما و شما که از یک سنخ نبودیم، ما چه کسی هستیم و شما چه کسی هستید؟! ما با شما وصلت کردیم، دختر گرفتیم و دختر دادیم کأنه کفو هستیم درحالی که کفو نبودیم و شما در آن پایه و شایستگی نبودید! و شما را کجا شایستگی ما بود؟!

یزید لعنه الله علیه در آن نامه نوشت: حسین (صلوات الله علیه) قطع رحم کرده (!) و وحدت مسلمین را شکسته است.

چرا یزید لعنه الله علیه این سخنان را برای ابن عباس می‌نویسد؟! چون ابن عباس از بزرگان بنی هاشم، پسرعموی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است و به گونه دیگری عمل کرده است. اگر ابن عباس را عَلم کنند، می‌توانند عنوان کنند که حسین بن علی صلوات الله علیهما اشتباه کرده است!

ـ ببین سایر علماء کار دیگری (خلاف حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه) کردند! ببین سایر مفسران رفتار دیگری دارند! ببین سایر عقلاء کار دیگری می‌کنند! مگر این عقلاء، مفسران و علماء دین ندارند؟! مگر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیدند؟! مگر مجاهد راه خدا نبودند؟! چرا فقط تو ـ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ـ این کار (قیام علیه یزید لعنه الله علیه) را انجام می‌دهی؟!
ابن عباس هم از روی تشخیص (بنده عنوان خیانت به او نمی‌دهم) خود چند بار (!) با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صحبت می‌کند تا حضرت را برای «نرفتن» متقاعد کند!
هر بار که ابن عباس برای «نرفتن» به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اصرار می‌کند؛ خواسته یا ناخواسته یک تیر به حقیقت می‌زند.

ـ ببین ابن عباس هم این رفتارِ تو ـ حضرت حسین بن علی صلوات الله علیهما ـ را عاقلانه نمی‌داند! تو جوّ‌زده کردند!

نامه ابن عباس به یزید لعنه الله علیه

یزید لعنه الله علیه که نمی‌تواند حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را جوّ زده معرفی کند ولی ابن عباسِ مفسرِ شاگردِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که با یزید لعنه الله علیه بیعت کرد، با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه راهی نشد و به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کرد: من دوست دارم که چنگ در موهای تو بزنم که نروی!…

آیا همه این جملات را ابن عباس به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کرده است؟! اصلاً معلوم نیست که عنوان کرده باشد ولیکن کافی است که یک عکس از یک نخبه که در یکجایی از باطل دفاع کرده است، پیدا کنند؛ دیگر می‌توانند صد نظر هم بدان عکس افزود.

بنده قصد ندارم عرض کنم تمام عبارتی که در تاریخ به ابن عباس منسوب است؛ متعلق به ابن عباس است،

لزوماً این‌طور نیست ولی عملِ ابن عباس سبب شد که این جملات را بر او نسبت دهند. بنده به واقع کار ندارم، در تخریب حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه این سخنان به ابن عباس چسبید. حال چه او این سخنان را عنوان کرده و چه نکرده باشد.

ابن عباس در پاسخ به نامه یزید لعنه الله علیه نوشت: من از هیچ خیرخواهی فروگذار نخواهم کرد و سعی می‌کنم که حسین علیه السلام را برگردانم!

قاعدتاً اگر چنین کاری کرده باشد، تمایل ابن عباس به زنده ماندن امام حسین صلوات الله علیه بوده است ولی مسئله اینجا است که باید به سراغِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌رفت.
فقط ابن عباس هم خلافِ رفتارِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را انجام نداد بلکه تقریباً قاطبه نخبگان بنی هاشم و مدینه و تمام این افرادی که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با آنان سخن فرمودند (200 نفر از اصحاب و 700 نفر از تابعین) غیر از تعداد اندکی که اسامی آن‌ها مشخص است؛ با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه همراهی نکردند.

ولایت

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در خطبه منا فرمودند: این دین از بین می‌رود. بروید و سخنانِ مرا بیان کنید.

دینی که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بیم از بین رفتن آن را داشتند؛ چیست؟ دین؛ ولایت است. چیز دیگری برای تکیه کردن وجود ندارد. همه‌چیز به «ولایت» وابسته است.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در خطبه منا چه چیزهای را تذکر فرمودند؟ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مناقبی نظیر «أنت أخی وأنا أخوک فی الدنیا والآخرة»، «ما أنا سددت أبوابکم وفتحت بابه، ولکن الله أمرنی بسد أبوابکم وفتح بابه»، «أنت منی بمنزلة هارون من موسی وأنت ولی کل مؤمن بعدی» و… را که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیان فرموده بودند را عنوان فرمودند که همه باید بلد می‌بودند.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به نخبگانِ علمی جامعه…گویی 50 سال پیش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این روایات را نفرمودند و بار دیگر به این دنیا آمدند تا این مناقب را بیان بفرمایند؛ یعنی فرمایشاتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را کان لم یکن محسوب کردند!

حق آن بود که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه حقائقِ این کلمات نورانی را بیان می‌فرمودند تا یک قدم به جلو بروند ولیکن همه‌چیز اسلام از بین رفته بود و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کانّه به عنوان یک پیغمبر باید دوباره نصوص را از نقطه شروع بیان می‌فرمودند لذا حضرت فرمودند که سخنانِ مرا برای اقوامِ خود عنوان کنید.

بررسی بخش دوم خطبه منا

بعد از این خطبه که سلیم بن قیس در کتاب خود نقل کرده بود، متنی منسوب به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به نام «خطبه منا» وجود دارد که به نظر بنده این متن متعلق به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نیست بلکه متعلق به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است.

پیش از آوردنِ این متن در کتاب «تحف العقول» ابن شعبه حرانی، این متن در کتاب «المعیار والموازنة فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله علیه» أبو جعفر الإسکافی آمده است. کتاب «تفسیر صافی» ملأ محسن فیض کاشانی هم یک جمله آن را از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نقل کرده است.

چه تفاوتی دارد که این متن از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه یا از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نقل شده باشد؟!

اگر شما خیال کنید که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دعای عرفه را چند روز قبل از شهادت فرمودند؛ یک‌جور برداشت می‌کنید و اگر گمان کنید که متعلق به 6 سال قبل از شهادت ایشان است؛ یک‌جور دیگری برداشت می‌کنید. تاریخ‌گذاری یک روایت خیلی مهم است؛ یعنی فهم ما را تغییر می‌دهد.

کلماتِ این روایت دوم نورانی و پرارزش است حتی اگر معصوم آن را بیان نفرموده باشد و متعلق به حکیمی در تاریخ باشد ولی وقتی شما این روایت را در یک فضای خاصِ تاریخی ببینید؛ ذهن شما مکرراً منصرف می‌شود و لذا اصل موضوع از بین می‌رود.

همه روایاتِ «تحف العقول» ابن شعبه حرانی؛ روایاتِ مرسل و بی سند است ولیکن أبو جعفر الإسکافی قریب به صدسال پیش از ابن شعبه حرانی و اهلِ اتقان است. صاحبِ «تحف العقول» ابن شعبه حرانی؛ تقریباً ناشناس است. خواندنِ روایات خیلی دقت لازم دارد.

دروغ بستن به اهل بیت علیهم السلام

دهان بنده بسته است. در روزگار بدی هستیم. بعضی از منبرها تبدیل به محلِ دروغ بستن به اهل بیت علیهم السلام شده است. مستمعین هم تشویق و بلند بلند گریه می‌کنند و هوو می‌کشند.

قیامت در پرونده اعمال ما می‌نویسند که در قرن 15 قمری به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیه آلاف تحیه و الثناء و… دروغ بستند و یک عده هم تشویق کردند.

در همین محرم گذشته به قدری عده‌ای به اهل بیت علیهم السلام دروغ بستند…عذاب نازل می‌شود…گاهی عذاب دیگر «راه ندادن» است و می‌فرمایند که شما کار خود را انجام می‌دهید و دور هم خوش هستید لذا بروید و دور هم خوش باشید.

این حرف سخیف که «ما طول سال مقلد هستیم و یک دهه مقلد نیستیم!» از دهان ابلیس رجیم صادر می‌شود چون برای اینکه فعل و عمل شما در مجلس حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تبدیل به عبادت شود؛ باید فقیه بدان عمل حکم کند. اگر فقیه حکم ندهد؛ من یا شما باید حکم بدهیم؟!

20 ـ 15 روز با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه همراه بودند، زیرورو شدند. حال اگر ما یک ماه زیر خیمه حضرت بودیم و چیز گیرمان نیامده است؛ به قول حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «فَلاَ تَلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَک».[11] اول باید خودمان وارسی کنیم.

جا دارد که یک ما یک ‌عمر ضجه بزنیم که دستِ ما به امام معصوم نمی‌رسد تا خود را بر ایشان عرضه کنیم تا حضرت بفرمایند که (30 درصد) این عقاید را به اسم دین از کجا آوردید؟

روضه حضرت زینب کبری سلام الله علیها

امروز می‌خواهم روضه خستگی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را عرض کنم.

کاروانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در هشتم ذی الحجه راه افتاد. مسیر ناهموار و پیش رو خطر بود.
در عشق به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ما کجا و فرزندانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کجا…هر بار که پدر را می‌نگریستند، بیمِ جدایی از پدر داشتند. اضطراب همه وجود آن‌ها را گرفته بود.

مسیر تلخ و سخت بود. مقصد کاروان؛ کوفه‌ای بود که مردم آن با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بیعت کردند درحالی که منزل‌به‌منزل، خبر شهادتِ سُفراء امام حسین صلوات الله علیه را دادند.

ـ از کوفه بیرون آمدم درحالی که بدنِ بی‌سر مسلم بن عقیل سلام الله علیه را به اسب بسته بودند و روی زمین می‌کشیدند.
همه رفتند. حال این خانواده می‌فرمایند که خدایا! این مردم نامرد با پدر ما چه خواهند کرد؟!
جلوتر که آمدند؛ خبرِ شهادتِ قيس بن مُسهِر سلام الله علیه آمد. جلوتر که آمدند؛ خبرِ شهادت عَبدالله بن یَقطَر سلام الله علیه آمد. اگر علمِ امامت هم نبود؛ یقین کرده بودند…

وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از مکه حرکت کردند، نوشتند: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي مِنْكُمْ اُسْتُشْهِدَ مَعِي وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ يَبْلُغِ اَلْفَتْحَ وَ اَلسَّلاَمُ».[12] کسی به من ملحق شود، کُشته خواهد شد و اگر کسی خواست که جان، جایگاه، اعتبار، اموال، همسر و فرزندانِ خود را حفظ کند، به هیچ چیز نخواهد رسید. حسین‌جان! نامه شما به ما هم رسیده است.

اگر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را هم باور نداشتند با کوفه‌ای که سفراء امام را تکه‌تکه، ابدانِ مطهرشان را از پشت‌بام به پایین پرتاب، پای‌کوب اسبان کرد؛ نتیجه امر مشخص است. معلوم است که چه بلایی بر سر فرزندانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌آوردند.

قدم‌به‌قدم آمدند. از هشتم ذی الحجه تا حدود 20 روز دیگر که به سپاه جناب حرّ ریاحی سلام الله علیه رسیدند؛ در این هول و ولا بودند که سپاه جناب حر سلام الله علیه، آن بزرگواران را نگه داشت و اجازه حرکت و ایستادن، استراحت و خیمه زدن در سایه و جای مناسب را نداد. زنِ جوان و دخترِ خردسال در این کاروان بود. زیر تیغ آفتاب قرار داشتند.

این ابدانِ خسته بالاخره روز دوم محرم به کربلا رسیدند. روزهای بعدی اضطراب بیشتر است. اضطرابِ قبل از شهادت…

شما خود را نگاه کنید که در دهه اوّل محرم یک اضطرابی دارید که دمِ غروب روز عاشورا احساس بیچارگی به آدم دست می‌دهد که تمام شد…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها تا این لحظه چه کشیدند…ناموسِ خدا چند بار وسط میدان رفت و برگشت. داغ دیدند. تا پیش از شهادتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه؛ گاهی زینب کبری سلام الله علیها جلو آمدند، به سینه کوبیدند، بلند بلند گریه کردند و بعد کمی آرام شدند.

از لحظه شهادت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه که مدتی هم نباید حضرت زین العابدین صلوات الله علیه به چشم می‌آمدند؛ حضرت زینب کبری سلام الله علیها علمدار بودند. چند بار خواستند که حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را به قتل برسانند…خدا چه مظلومیتی را برای اهل بیت علیهم السلام مقدر فرموده است…
یکجا در مدینه پشت‌وپناه سپاهِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بودند ولی در مدینه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سینه سپر فرمودند.
اینجا هم زینب کبری سلام الله علیها خود را برای حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه، اطفال و مادرانِ داغدار سپر قرار دادند. حضرت چه کشیدند تا این بزرگواران را به سمت کوفه بردند.
حدوداً 15 محرم؛ همسرانِ شهدای دیگر نظیر همسرِ حبیب، زهیر و…را قبائل و فامیل‌هایشان پول دادند و آزاد کردند. وقتی جمعیت اسراء کم می‌شود؛ نگاه‌ها روی چند نفر متمرکز می‌شود.

وقتی اسراء وارد کاخ عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه وارد شدند، نوشتند: وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک گوشه رفتند «و حفَّتْ بها إِماؤها»[13] سایر خانم‌ها اطراف ایشان را گرفتند تا قامت ایشان پیدا نباشد.
از روز پانزدهم محرم همه رفتند و فقط نوامیس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ماندند. اگر دهه اول محرم؛ تشنگی و سختی بود ولیکن امید داشتند که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را می‌بینند.
انسان برای رفتن برای سفر یک‌جور ولیکن برای برگشت جور دیگری است.

در این مسیری که اُسراء حرکت می‌کردند، امید به چیزی وجود ندارد. یک اسارت و سرنوشت نامعلوم است. هر جا که می‌رفتند و به هر آبادی که می‌رسیدند، دوباره اُسراء را به نمایش می‌گذاشتند…

الآن قریب به 50 و چند روز است که این جگرسوخته و بدنِ تازیانه خورده؛ علمدارِ کاروانِ حسینی است.
آمدند و پشت دروازه قرار گرفتند، شام غوغا شد. شام با کوفه تفاوت‌ها دارد، در کوفه مردم از شرم گریه می‌کردند ولی در شام از شادی می‌رقصیدند! در کوفه یهودی وجود نداشت تا انتقام بگیرد ولیکن شام سال‌ها بود که سنگ‌ها را آماده کرده بود…

بنده نمی‌توانم عرض کنم که «وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ»[14] به چه معنا است. این یک ماه دست‌ها پایین نمی‌آمد چون به گردن‌ها بسته بود «أَيْدِيهِمْ مَغْلُولَةٌ إِلَى اَلْأَعْنَاقِ، يُطَافُ بِهِمْ فِي اَلْأَسْوَاقِ»[15] در بازارها گرداندند. شام بزرگ است لذا مدتی حرکت کردند تا به ورودی درِ کاخ رسیدند.

بنده طاقت ندارم که سخنانِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بیان کنم لذا فقط یک جمله آن سخنان را عرض می‌کنم. بعضی از روضه‌ها را باید بخوانید و امکان بیانِ آن‌ها وجود ندارد.

خیلی اتفاقات در مجلس یزید لعنه الله علیه رخ داد. خدا شاهد است که اوج تصور شما، یک‌دهم واقعه نیست. اصلاً بنده و شما نمی‌توانیم آن لحظه را که حضرت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها می‌فرماید که احساس کردم که من را نشان دادند را تصور کنیم. حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخنانی بیان فرمودند که خدا می‌داند که نمی‌شود عباراتِ حضرت را بلند بیان کرد تا سایرین بشنوند.

وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخن فرمودند و کار در حال اتمام بود؛ فرمودند: این هم از روزگار است که مرا با تو (یزید لعنه الله علیه) هم‌کلام کرده است…


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] – سلیم بن قیس الهلالی، صفحه 320 تا 323. (فلما کان قبل موت معاویة بسنة حج الحسین بن علی علیه السلام وعبد الله بن عباس وعبد الله بن جعفر معه. فجمع الحسین علیه السلام بنی هاشم، رجالهم ونسائهم وموالیهم وشیعتهم من حج منهم، ومن الأنصار ممن یعرفه الحسین علیه السلام وأهل بیته.

ثم أرسل رسلا: (لا تدعوا أحدا ممن حج العام من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله المعروفین بالصلاح والنسک إلا أجمعوهم لی).

فاجتمع إلیه بمنی أکثر من سبعمائة رجل و هم فی سرادقه، عامتهم من التابعین ونحو من مائتی رجل من أصحاب النبی صلی الله علیه وآله وغیرهم.

فقام فیهم الحسین علیه السلام خطیبا فحمد الله وأثنی علیه، ثم قال: أما بعد، فإن هذا الطاغیة قد فعل بنا وبشیعتنا ما قد رأیتم وعلمتم وشهدتم، وإنی أرید أن أسألکم عن شئ، فإن صدقت فصدقونی وإن کذبت فکذبونی. أسألکم بحق الله علیکم وحق رسول الله وحق قرابتی من نبیکم، لما سیرتم مقامی هذا ووصفتم مقالتی ودعوتم أجمعین فی أنصارکم من قبائلکم من آمنتم من الناس ووثقتم به، فادعوهم إلی ما تعلمون من حقنا، فإنی أتخوف أن یدرس هذا الأمر ویذهب الحق ویغلب، والله متم نوره ولو کره الکافرون.
وما ترک شیئا مما أنزل الله فیهم من القرآن إلا تلاه وفسره، ولا شیئا مما قاله رسول الله صلی الله علیه وآله فی أبیه وأخیه وأمه وفی نفسه وأهل بیته إلا رواه، وکل ذلک یقول الصحابة: (اللهم نعم، قد سمعنا وشهدنا)، ویقول التابعی: (اللهم قد حدثنی به من أصدقه وأئتمنه من الصحابة). فقال: أنشدکم الله إلا حدثتم به من تثقون به وبدینه.

قال سلیم: فکان فیما ناشدهم الحسین علیه السلام وذکرهم أن قال: أنشدکم الله أتعلمون أن علی بن أبی طالب کان أخا رسول الله صلی الله علیه وآله حین آخی بین أصحابه، فآخی بینه وبین نفسه وقال: (أنت أخی وأنا أخوک فی الدنیا والآخرة)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أنشدکم الله، هل تعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله اشتری موضع مسجده ومنازله فابتناه، ثم آبتنی فیه عشرة منازل، تسعة له وجعل عاشرها فی وسطها لأبی. ثم سد کل باب شارع إلی المسجد غیر بابه، فتکلم فی ذلک من تکلم، فقال صلی الله علیه وآله: (ما أنا سددت أبوابکم وفتحت بابه، ولکن الله أمرنی بسد أبوابکم وفتح بابه). ثم نهی الناس أن یناموا فی المسجد غیره، وکان یجنب فی المسجد ومنزله فی منزل رسول الله صلی الله علیه وآله، فولد لرسول الله صلی الله علیه وآله وله فیه أولاد؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أفتعلمون أن عمر بن الخطاب حرص علی کوة قدر عینه یدعها من منزله إلی المسجد، فأبی علیه. ثم خطب صلی الله علیه وآله فقال: إن الله أمر موسی أن یبنی مسجدا طاهرا لا یسکنه غیره وغیر هارون وابنیه وإن الله أمرنی أن أبنی مسجدا طاهرا لا یسکنه غیری وغیر أخی وابنیه؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أنشدکم الله، أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله نصبه یوم غدیر خم فنادی له بالولایة وقال: (لیبلغ الشاهد الغائب)؟ قالوا: اللهم نعم.
قال: أنشدکم الله، أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله قال له فی غزوة تبوک: (أنت منی بمنزلة هارون من موسی وأنت ولی کل مؤمن بعدی)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أنشدکم الله، أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله حین دعا النصاری من أهل نجران إلی المباهلة لم یأت إلا به وبصاحبته وابنیه؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أنشدکم الله، أتعلمون أنه دفع إلیه اللواء یوم خیبر، ثم قال: (لأدفعه إلی رجل یحبه الله ورسوله ویحب الله ورسوله، کرار غیر فرار یفتحها الله علی یدیه)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله بعثه ببراءة وقال: (لا یبلغ عنی إلا أنا أو رجل منی)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله لم تنزل به شدة قط إلا قدمه لها ثقة به وأنه لم یدعه باسمه قط إلا أن یقول: (یا أخی) و (ادعوا لی أخی)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله قضی بینه وبین جعفر وزید، فقال له: (یا علی، أنت منی وأنا منک، وأنت ولی کل مؤمن ومؤمنة بعدی)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أنه کانت له من رسول الله صلی الله علیه وآله کل یوم خلوة وکل لیلة دخلة، إذا سأله أعطاه وإذا سکت أبداه؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله فضله علی جعفر وحمزة حین قال لفاطمة علیها السلام: (زوجتک خیر أهل بیتی، أقدمهم سلما وأعظمهم حلما وأکثرهم علما)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله قال: (أنا سید ولد آدم وأخی علی سید العرب، وفاطمة سیدة نساء أهل الجنة، وابنای الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة)؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله أمره بغسله وأخبره أن جبرئیل یعینه علیه؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وآله قال فی آخر خطبة خطبها: (أیها الناس، إنی ترکت فیکم الثقلین کتاب الله وأهل بیتی، فتمسکوا بهما لن تضلوا)؟ قالوا: اللهم نعم.

فلم یدع شیئا أنزله الله فی علی بن أبی طالب علیه السلام خاصة وفی أهل بیته من القرآن ولا علی لسان نبیه صلی الله علیه وآله إلا ناشدهم فیه، فیقول الصحابة: (اللهم نعم، قد سمعنا)، ویقول التابعی: (اللهم قد حدثنیه من أثق به فلان وفلان).

ثم ناشدهم أنهم قد سمعوه صلی الله علیه وآله یقول: (من زعم أنه یحبنی ویبغض علیا فقد کذب، لیس یحبنی وهو یبغض علیا) فقال له قائل: یا رسول الله، وکیف ذلک؟ قال: لأنه منی وأنا منه، من أحبه فقد أحبنی ومن أحبنی فقد أحب الله، ومن أبغضه فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض الله)؟ فقالوا: (اللهم نعم، قد سمعنا). وتفرقوا علی ذلک.)

[5] – سوره مبارکه صف، آیه 8.

[6] – سوره مبارکه مائده، آیه 54. (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)

[7] – مقتل الحسین (أبو مخنف الازدیی)، جلد 1، صفحه 232.

[8] – وقعة صفّین، جلد 1، صفحه 142. (سعید بن حکیم العبسی: عن الحسن بن کثیر عن أبیه: أن علیا أتی کربلاء فوقف بها، فقیل یا أمیر المؤمنین، هذه کربلاء. قال: ذات کرب وبلاء. ثم أومأ بیده إلی مکان فقال: هاهنا موضع رحالهم، ومناخ رکابهم وأومأ بیده إلی موضع آخر فقال: هاهنا مهراق دمائهم.)

[9] – مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، جلد 1، صفحه 337. (هذه موضع کرب و بلاء، هاهنا مناخ رکابنا و محط رحالنا و مسفک دمائنا)

[10] – تذکرة الخواص، صفحه 215.

[11] – الکافی، جلد ۸، صفحه ۷۹.

[12] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۸۴. المناقب، جلد ۴، صفحه ۷۶.

[13] – الشیخ المفید، الإرشاد، جلد 2، صفحه 115.

[14] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۸، صفحه ۲۳۱.

[15] – مصباح الزائر، جلد ۱، صفحه ۲۲۱.