روز جمعه مورخ 31 مرداد ماه 1399 و همزمان با روز اول ماه محرم 1442 هـ ق، اولین جلسه هیات بضعة الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حامد کاشانی» و با موضوع «تراز دینداری» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمایید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
تسلای دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء صلوات دیگری محبت بفرمائید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
ان شاء الله خداوند این قدم های ناقابل و گفت و شنید بیقیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند، عزاداری بی ارزش ما از جهت حضور ما را موردپسندِ حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد و اجر ما را تعجیل در فرجِ حضرت، توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستانِ شریف حضرت و شهادت در راه ایشان مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
شکر خدا
بنده نمیدانم که چطور خداوند متعال را شکر کنم. الحمدالله. حسین جان! کار به جایی رسیده بود که داشتیم از دیدار محرم شما مأیوس میشدیم.
این همه سال به ما گفتند که خطاب به حضرت در زیر آسمان 3 بار بگویید: «صَلَّی اَللَّهُ عَلَیک یا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ».[4] السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
خدایا! ما چیزی برای تشکر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نداریم، لبخندِ رضایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را روزی ما بگردان و این عرضِ ادبِ ناقابل را موردپسند آن بزرگوار قرار بده.
صاحب عزایِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
امام صادق علیه السلام در 3 مورد از 4 روایت فرمودند: صاحب عزای جد ما حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند و در یک روایت هم فرمودند: صاحب عزا؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند. (ظاهراً سهم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیشتر است.)
کرامتِ مادر عالم وجود در حق فرزندان خود
بنده این روایت را زیاد بیان کردم لیکن برای شروع بحث بدان اعتقاد دارم که حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: هر قطرهای اشکی که از چشمان شما جاری میشود «وَصَلَ فَاطِمَةَ».[5] خبرش به مادر ما میرسد «وَ أَسْعَدَهَا عَلَیهِ» کأنّه زیر بغل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را میگیرند [حضرت را یاری می کنند]. حضرت دعا میفرمایند.
ما لایق نیستیم که حضرت را یاری کنیم لیکن این کرامتِ مادرِ عالم وجود است. اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ مادرِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء هستند، مادرِ خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم، مادرِ همه انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین، مادرِ عالم وجود و مادرِ ما هم هستند.
درست است که یک فرزندِ ایشان؛ ویژه و حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء است لیکن مادر سهم هیچ یک از فرزندانِ خود را فراموش نمیکند.
حضرات اراده فرمودند که ما دور هم جمع شویم.
خوشا به حال افرادی که در برپایی خیمههای حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء خدمت میکنند و خوشا به حال عزادارانی که زیر آفتاب نشستند.
امام صادق علیه السلام در سجده بعد از نماز واجبِ خود، شما را دعا کردند و فرمودند: «فَارْحَمْ تِلْک اَلْوُجُوهَ اَلَّتِی غیرتها اَلشَّمْسُ».[6] خدایا! بعضی از محبانِ جدّ ما، زیر آفتاب مینشینند…شاید حضرت به ما هم نگاه فرمودند.
از شدت شوق نمیدانم از کجا آغاز کنم. میهمانی سلطنتی عالم وجود است و نمیدانم حقیری بسان مرا چطور راه دادند. این عزا نه با ماه محرم آغاز و نه با ماه صفر پایان میپذیرد و نیازی هم به گریه کنان ندارد.
در کتاب «کامِلُ الزّیارات» متن کامل این روایت وجود دارد و این تعابیر از بنده است: ابوبصیر رحمه الله علیه به محضر حضرت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و مشاهده کرد که آقا منقلب است، خدمت حضرت عرض کرد: آقا! فدای شما شوم، چرا چنین حالِ منقلبی دارید؟ حضرت صادق علیه السلام فرمودند که مادر ما ـ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ـ هر روز برای پسرِ خود گریه میکنند ولی وقتی هلال ماه محرم برمی آید، با صیحه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همه ملائکه با حضرت عزاداری میکنند.
ما کسی نیستیم که روضه پسرِ شما را گرم کنیم لیکن وقتی بارِ سلطانی وجود دارد بالاخره گدایان هم جمع میشوند.
«یا أَیهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ».[7] یا فاطمه! ما از آن اسیرِ کافرِ حربی کمتر نیستیم «فَأَوْفِ لَنَا الْکیلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَینَا»
اگر اراده کنیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض میکنیم: وَ تَصَدَّقی عَلَینَا «إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» الحمدالله.
در این ایام گرفتاران زیادی که یا گرفتارِ بیمارستانها هستند یا دکتر آنها را منع کرده است یا درگیر هستند یا پدر و مادر هایشان نگران بودند و حق هم عمل به وظیفه است زنگ زدند لذا هر فردی در اینجا نشسته است به نیابت لشکری از افراد در مجلس عزای حضرت حضور یابد.
افرادی را که در طول تاریخ یک «یا حسین» عرض کردند و امروز فراموش شدند که عن قریب اسم ما هم از صحنه روزگار محو و فراموش خواهیم شد و هم افرادی که امسال از شرکت در مراسمات محروم هستند را یاد کنیم.
اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مشاهده بفرمایند که شما اهلِ کرم هستید و تنها خور نیستید، ان شاء الله حضرت نظر میکنند.
تراز دینداری
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
موضوع بحث ما در این دهه «تراز دینداری» است؛ یعنی دینداری مشکل ما را حل نمیکند چون ممکن است «دین» داشته باشیم لیکن آن دین، دینِ مَرضِی (مور رضایت) نباشد.
«دین» برای سعادت و تغییرِ سبک زندگی، رفتار و منشِ ما با پدر، مادر، همسر، فرزندان، همکار، همسایه و دنیا آمده است ولیکن این دین به جهت ارزشی که دارد، اگر مورد سوء استفاده قرار گیرد به خطرناکترین وسیله برای ظلم به بشریت تبدیل میشود.
حتماً شما این روایت را زیاد شنیدید لذا بنده هم سریع از آن دو عبور میکنم که هم حضرت مجتبی علیه السلام و هم حضرت سید الساجدین علیه السلام فرمودند: «کلٌّ یتَقَرَّبُ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ».[8] همه سی هزار نفر (بنده عرض میکنم که با ادبیات غلبه اینگونه فرمودند) قربه الی الله مقابل فرزند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کربلا قرار گرفتند، آیه شریفه «لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ».[9] را خواندند و نستجیر بالله گفتند که باید به حکم این آیه تو را از طیبها جدا کنیم.
یک عده به ظاهر دیندار آیات مختلفی خواندند تا نعوذ بالله حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء را مهدور الدم جلوه دهند که این دین پشیزی نمیارزید. نمونه بارز این امر؛ داعشی ها هستند.
در دنیا کم پیش میآید که برای وحشی گری یک مرام و مسلکی مورد سوء استفاده قرار نگیرد. معمولاً مرام و مسلکها هستند که میتوانند وحشی گری شدیدی ایجاد کنند.
در جریان جنگ نیابتی در سوریه و مهاجرت مردم سوریه به کشورهای اروپایی، پسر بچه ۳ ساله سوری از قایق به آب افتاد و در دریای مدیترانه غرق شد که پیکر بی جانش را آبهای دریا به ساحل آوردند. همه دنیا با آن عکس گریه کردند، بنده هم گریه کردم. صورت این طفل در آب و هنوز کفشهای وی در پاهایش بود. عالم (مسلمان، مسیحی، بودایی، گبر، یهودی و…) برای این طفل گریه کرد.
چه اتفاقی سبب شد که به گریههای دختر سه ساله اربابِ ما خندیدند. خیلی بعید است که فردی در هرجایی از این دنیا با شیرخوار در فضای علنی و رسمی جز با ابزار دین این چنین وحشی گری کند یا حداقل غلبه با ابزار دین است که به تشنگی یک طفلِ شیرخوار هلهله کردند.
داعش، زنده زنده 9 کودک را در یک قفس در آتش سوزاندند و تکبیر سر دادند!
گمان نکنید که بحث امسال بنده، بحث شیعه و سنی است. نخیر!
در اهل سنت زمینه برای این مسیر خطا، انحراف و افتادن بار کج؛ خیلی پررنگتر و غیر قابل قیاس است ولی در شیعیان هم فراوان است. اگر این موضوع در بین ما فراوان نبود، امسال آنرا را انتخاب نمیکردم.
جهل مقدس
قرار بود که اسم بحث را «جهلِ مقدس» نامگذاری کنیم چون گاهی اوقات فردی دچار جهل است و به جهل خود نیز آگاه است مثلاً بنده می دانم که نسبت به مهندسی شیمی و گرایشهای آن اطلاعات کمی دارم لذا اگر کارخانه پتروشیمی هم به بنده ارث برسد با چند مهندس مشورت خواهم کرد چون به جهلِ خود، آگاه هستم اما اگر از جهل خود بی اطلاع باشم، گمان کنم که آگاه هستم و دچارجهل مرکب باشم؛ نه اضطراب و نه شک دارم و نه به سراغ مشاور میروم چون گمان میکنم که آگاهی دارم.
اگر از شما بپرسند که پاسخ 2 ضربدر 2 چند میشود، شما در پاسخ نخواهید گفت که اجازه دهید که از یک استاد ریاضی سؤال بپرسم.
حالا اگر فردی آگاهی غلطی داشته باشد دیگر از این جهل مرکب دست بر نمیدارد لذا مشاورتی هم نمیکند و اگر رنگ دین بدان پاشیده شود، این جهل مرکب؛ مقدس میشود.
به اسم دین، شجاعت، بندگی خدا… عمر بن سعد لعنه الله علیه در شامگاه روز نهم محرم الحرام در میان سپاهیان خود ندا در داد: «یا خَیْلَ اللّهِ ارْکبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری».[10] ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت میدهم!
وقتی اسم «دین» میآید، دیگر دلسوزی هم نمیکند! این دینی که آمد و زنده به گور کردن نوزادان را منسوخ کرد… شما ببینید که چه آدمهای وحشی را…
اگر به شما بگویند که دست و پای گربهای را ببندید و در چالهای زنده به گور کنید، توان چنین کاری را ندارید، چه برسد که نوزاد همسایه و وای به حال اینکه آدمی نوزاد خود را زنده به گور کند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این انسان منحط را به جایی رساندند که این افراد چه ها در راه اسلام کشیدند لیکن تحمل کردند، اموال خود را با هم تقسیم کردند و…
حضرت عمار علیه أفضل صلوات المصلین و محنت های ایشان
فقط کربلا نیست. سلام و درود خدا بر حضرت عمار علیه أفضل صلوات المصلین! حضرت عمار رحمه الله علیه در راه خدا بسیار محنت از جمله محنتِ ناموس کشید. بنده ادب میکنم و بعضی از سخنان را راجع به بلاهایی که بر سر حضرت عمار رحمه الله علیه آوردند، نمیزنم و او از جمله افرادی بود که قبل از واقعه کربلا در بعضی از مصائبِ اهل بیت علیهم السلام همدردی کرد.
قلبِ مفاهیم اسلام
چه اتفاقی رخ داد و چرا اینقدر تغییر کردند؟! با اسلام. وقتی مفاهیم همین اسلام را قلب (وارونه) کردند، عدهای وحشی گری های به اسم «دین» کردند و خیال کردند که در حال انجام «عبادت» هستند!
گمان نکنید که «جهل مقدس» متعلق به اهل سنت است. بله! در اهل سنت زمینه چنین امری راحتتر است.
وقتی در تهران ـ عاصمه شیعه ـ یک مجتهد را دار زدند، شیعیان کف زدند!
از کجا معلوم که این دین؛ دین و هدایت گر ما به سوی خدا است؟ این دین به تراز و معیار احتیاج دارد وگرنه یک عمر دینداری میکند…
یک بزرگی میفرمود: گمان میکنی محرم و صفر است لذا صبح تا شب زار میزنی و شب تا صبح ظرف میشویی به خیال اینکه در حال خدمت هستی ولی در بین کارهای خود مرتکب کاری میشوی که در پیشگاه خداوند متعال مبغوض هستی و پشیزی برای تو قائل نیست درحالی که خود بی خبر هستی.
چرا افراد در زمان اهل بیت علیهم السلام دین خود را بر امامِ زمان خود عرضه میکردند؟ چون اگر این اعتقادات عقد قلب شود، آدمی به چیزی اعتقاد پیدا کند و گمان کند که قطعی، محکم و دین است، دیگر دست از آن نخواهد کشید.
دین سبب میشود که شما نسبت به باطل رحم نکنید. اگر بگویند که ابوبکر بغدادی یا صدام لعنه الله علیهما را گرفتند و قصد اعدام آن ملعونان را دارند، شما نسبت به آن دو رحمی نخواهید داشت. اگر بگویند: مختار، یزید و حرمله لعنه الله علیهما را گرفته است و قصد مجازات آن ملعونان را دارند، شما نسبت به آن دو رحمی نخواهید داشت.
ممکن است که شما حتی یک حشره را نکُشید لیکن اگر بگویند: قصدِ مجازات یزید لعنه الله علیه را دارند، رحمی نخواهید داشت.
حال اگر مفاهیم قلب (وارونه) شود و نعوذ بالله و نستجیر بالله جای حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء و یزید لعنه الله علیه را عوض کنند، اینجا اوج جابهجایی جایگاه حق و باطل است و گاهی مسائل کوچکتر است.
اگر از زندگیهای که منجر به طلاق میشود، مطلع شوید…
گاهی افرادی نزد بنده آمدند که 30 سال است زن و شوهر نماز شب را ترک نکردند لیکن چه بلایی بر سر یکدیگر آوردند و هر دو هم گمان میکنند که دیندار هستند.
گمان نکنید تمام این «جهل مقدس» متعلق به یزیدیان است.
بله! آن کثافت و رذالتی که بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین در قتل حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء داشتند با هر چیزی قابل قیاس نیست ولی اگر دینداری تراز و معیار نداشته باشد، ممکن است فردی عزادار حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء باشد و به پشیزی وی را نخرند لذا مسئله مهم است.
امروز میخواهم که اصل بحث مشخص شود که چطور با ابزار دین به جنگ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء رفتند و عدهای هم با دینداری به جنگ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء رفتند.
بهتان و موضع گیری به اسم «دین»
مثالهای از مسائل روز هم خواهم زد تا شما ببینید که چطور گاهی به اسم «دین» به همدیگر بهتان میزنیم و موضع گیری میکنیم. یک مثال از مسائل روز را اشاره میکنم و رد میشوم.
مثلاً در همین بیماری کرونا عدهای توانستند و مراسم گرفتند، خوشا به سعادتشان!
[ستاد کرونا روز سه شنبه مورخ 28 ذی الحجه 1441 اعلام کرد: هر گونه برگزاری مراسم عزاداری در فضاهای بسته ممنوع است. این امر موجب تعطیلی بسیاری از هیئتها گردید.]
ان شاء الله خداوند متعال به مسئولین این مدرسه خیر عطا کند. کمتر از 2 روز محل برگزاری جلسه عوض شد حتی جلسه تا مرز تعطیلی، خصوصی و… رفت. بنده این شعر را برای مسئولین مدرسه و خادمین جلسه میخوانم:
لا عذَّبَ اللّهُ اُمِّی إِنَّها شرِبَتْ *** حبَّ الوصیَ وغذَّتنیهِ باللبن.[11]
خدا مادرم را عذاب نکند که حبّ اهل بیت علیهم السلام را نوشید و با شیر آن را به من نوشاند.
عدهای مجلس عزا برپا کردند، خوشا به حالشان! عدهای هم شرایط برپایی مجلس را نداشتند لذا مجلس عزاداری برپا نکردند.
چقدر ما بچه هیئتیها لابد قربه الی الله به آنها جسارت کردیم و بهتان زدیم. شما چه می دانید که آنها در چه شرایطی بودند؟ شما مراسم خود را برگزار کنید. بنده قبل محرم عرض کردم که اگر همه جلساتم هم تعطیل شود، یک موتوری میگیرم و از صبح تا شب 30 تا 15 دقیقه در 30 کوچه میروم و با 30 نفر صحبت میکنم. گمان کردم اینطور صحیح است.
ما چه می دانیم افرادی که هئیتی برپا نکردند، در چه شرایطی بودند؟
ـ اینها هم ساقط شدند! اینها هم بعد از خوردن یک عمر نانِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء از کشتی حضرت پیاده شدند!
خوب است که شما قاضی نیستید و در جایگاه خداوند متعال قرار نگرفتید. چقدر راجع به همدیگر حرف میزنیم؟ چه کسی به ما اجازه داده است که راجع به نوکرِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء یا نوکرِ محبّ اهل بیت علیهم السلام یا یک انسان حرف بزنیم؟! متأسفانه این رنگ دین هم دارد.
فرد به بنده زنگ زد و گفت: فلانی هم سقوط کرد! گفتم: تو سقوط کردی! معلوم نیست که من و تو لبِ کدام پرتگاهی ایستادهایم و راجع به دیگران حرف میزنیم. تو از وضع خود چه اطلاعی داری؟ معلوم نیست اگر ما از دنیا برویم، اهل بیت علیهم السلام ما را سگ خود هم محسوب کنند. راجع به چه کسی حرف میزنی؟ تو در چه مقام و جایگاهی هستی که اینگونه حرف میزنی؟
همه این حرفها هم رنگ دین دارد. فرد گمان میکند که فلانی فاسق شده است و لذا باید پست عمومی علیه او منتشر کند! اگر یک نفر خطاکار هم باشد، وظیفه ما پوشاندن خطای او است. خطای فرد باید خیلی بزرگ و واضح باشد که شما فسق یک نفر را انتشار دهید. این امر، حکمِ قاضی لازم دارد. چه کسی به شما اجازه داده است که رسماً به فردی بهتان بزنید درحالی که محبّ اهل بیت علیهم السلام است؟
بنده این موارد را مشاهده کردم که موضوع بحث را «تراز دینداری» انتخاب کردم. بنده دو موضوع داشتم ولی امسال در همه مجالس همین بحث را عرض خواهم کرد. چهار دست و پا در گِلِ «جهل مقدس» اسیر هستیم.
اولویت های ما عوض شده است لذا به یکدیگر رحم نمیکنیم
در این جامعه قربه الی الله و با تأسی به سیره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء بهتان میزنیم! افرادی هم که رحم میکنند؛ قلیل هستند.
این وضع بازارهای ما است که اگر بعضی از مسئولین ما غلط زیادی میکنند، ما هم همراهی میکنیم و به یکدیگر رحم نمیکنیم!
بنده خدایی رفته بود تا خانه اجاره کند. گفتند: صبر کنید چون نافله نمازهایشان را در مسجد میخواند و بعد میآید. 5 سال هم بود که آن خانه خالی از سَکنه بود. آن بنده خدا گفته بود: اجاره بها چقدر است؟ در پاسخ شنیده بود که صبر کن تا ببینم قیمت روز چند است!
قیمت روز که آیه قرآن کریم نیست، این خانه 5 سال است که خالی از سکنه است و تو بدان نیازی نداری.
ـ بسان طلا میماند!
دینداری ما بسان بقیه امور ما است؛ یعنی مفاهیم خیلی از امور برای ما قلب (وارونه) و اولویتها عوض شده است.
گشودن گره از کار مومنان بالاتر از زیارت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء است
مرحوم حاجی نوری که مسبب رواج زیارت اربعین است (آقا! این خیلی حرف بزرگی است.) زیارت اربعین در روایات ما وجود داشته است و حاجی نوری از خود آنرا نساخته است ولی مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی میفرماید: حاجی نوری پیاده روی شبِ جمعه به سمت کربلا را احیا کرد و در ایام اربعین این جمعیت به صد هزار نفر رسد.
حاجی نوری، استادِ شیخ عباس قمی اعلی الله مقامه الشریف است.
حاجی نوری رحمه الله علیه میگوید: أفضل قربات؛ زیارت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء است. یک عملی را در روایات بالاتر از این زیارت دیدم که آن هم قاضی حاجتِ مؤمن است؛ یعنی باز کردن گره کار یک شیعه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از زیارت بالاتر است.
نامگذاری سلیقه و نظر شخصی به اسم «دین»
اولویتهای ما به اسم «دین» تغییر یافت. با حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء هم همین کار را کردند. مفاهیمِ درست، حقیقی و دینی را در تطبیق، تنزیل و تفسیر آیه جابهجا کردند.
مثل فردی که میگوید: «تمام حرم دار الشفاء است در آنجا بیماری نیست.» این عبارات همان قلب مفاهیم و جهل مقدس است. نظرات خود را به دین نسبت می دهد و چون این نظرات غلط است لذا عدهای هم از دین برمیگردند.
عمده موضوع «جهل مقدس» تاریخی است ولی ما در جامعه بدین مسلک خطرناک گرفتار هستیم.
خدا رحمت کند. فردی مجتهد بود، بالای منبر گفت که من بیمار شدم، تربت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء خوردم و خوب شدم لذا اعتقاد لازم دارد!
اگر دین گفته بود که درمان را رها کن و فقط بدین امر توجه کن، حرفی نبود ولی باباجان! وقتی شما این مطلب را اعتقاد می دانید، سلیقه شخصی خود را دین نامگذاری میکنید و آنرا اعتقاد می دانید درحالی که چند روز بعد از دنیا رفتید، آیا افرادی که به حرف تو معتقد بودند باید بگویند که دیگر تربت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء شفابخش نیست؟
نخیر آقا! تربت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء 1400 سال است که شفابخش است.
این فهم تو است که به دین نسبت میدهی و این همان «جهل مقدس» است. گاهی عالم به «جهل مقدس» دچار است، گمان نکنید که فقط عوام بدین امر مبتلا هستند.
بیماری کرونا که شروع شد بعضی از اماکن را بستند، فردی با بنده تماس گرفت و نعوذ بالله گفت: «همه مراجع خیانت کار هستند! دیگر همه این مرجعیت؛ طاغوت است!» وقتی آدمی دین را از جای خود به صورت صحیح از و با معیار اخذ نکرده باشد به اینجا می رسد.
مثلاً ما در موضوع «رویت هلال ماه» اختلاف داریم ولی این مسئله از جمله موضوعاتی است که مراجع؛ انقلابی و غیر انقلابی، اخباری و اصولی، تفکیکی و فلسفی کمترین اختلاف را داشتند. این مسئله از مسائلی نیست که بین علماء تراز یک اختلاف واضح باشد.
تصمیمات بنزینی آقایان
بله! برخی از افراد امام حسینیتر و برخی کمتر بروز میدهند. بنده مرجع تقلیدی را میشناسم که اعتماد نکرد لذا از یک ماه پیش سقف حسینیه خود را برداشت و احتیاط کرده بود چون میدانست که تصمیماتِ این آقایان صبحِ جمعهای و بنزینی است و گفته بود: بعداً سقف میزنیم. (مردم اینهمه پول خرج میکنند، ما هم یک سقف برمیداریم.)
ان شاء الله خداوند هرکسی که در این موضوع کم کاری کرد با متوکل محشور بفرماید.
ایشان باوجود این کار در این موضوع نفرمودند که آقا! از تصمیمات ستاد تبعیت نمیکنیم و…
با برچسب «دین» به جنگ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء رفتند
تنها محلِ اصلی که ما در آن «عقیده» مباحثه میکنیم؛ منبرها هستند و وای بحال منبرهایی که بجای محتوای اعتقادی همه آن قصه است لذا وقتی به یک بحران میرسند، یاتاقان میزنند چون موضوعاتِ مطرح شده؛ هوایی و کشکی بود و اصلاً دین بیان نشده بود.
با لُعاب و برچسبِ دین به جنگ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء رفتند و قربه الی الله گفتند!
در کیفرخواست حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء چند جُرم وجود داشت.
یکی از آن جرمها «شکستن وحدت» بود. این مسئله امروز ما هم است، افراط و تفریط در این امر بیداد میکند.
«وحدت» پیرامون چه امری بود؟ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء؛ محورِ وحدت، حَبل الله و اعتبارِ دین هستند.
به حضرت اتهاماتی زدند از جمله: وحدت را شکستی! (نعوذ بالله) بغی کردی! جماعت و بیعت را شکستی!
همه این عبارات در دین در جای خود؛ ارزش هستند.
خداوند متعال در قرآن کریم به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَک إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ».[12] وقتی با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیعت شکستند، حضرت این آیه شریفه را تلاوت فرمودند چون حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه؛ نفس الرسول الأمین هستند. کسانی که با تو بیعت میکنند (در حقیّقت) تنها با خدا بیعت مینمایند و دست خدا بالای دست آنهاست؛ «فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّمَا ینْکثُ عَلَی نَفْسِهِ» پس هر کس با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته و بیچاره شده است؛ یعنی حقیقتاً دیگر این اسلام تو، اسلام نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جنگ جمل با بیعت شکنندگان برخورد کردند. بیعت شکنی یک جُرم است ولی شکستن بیعت چه کسی جُرم است؟
مفهوم درست است لیکن این مفهموم را قلب (وارونه) کردند و در تطبیقِ مصداق به جای دیگری رفتند.
ما هم همینطور هستیم. می گویند: مگر حرم؛ دارالشفاء نیست؟ بله! حرم؛ دارالشفاء است. مگر تربیت حضرت سید اشلهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء شفا نمیدهد؟ بله! به اذن الله شفا میدهد ولی بدان معنا که شما بیان کردید؛ خیر. شما در تطبیق دچار خطا شدید و در مصداق مسیری کجی را میپیمایید.
تذکرات آیین نامه ای به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء
زمانی یک سخنی را بزرگان بیان میکنند و این سخن در گفتمان مراجع و سطوح عالی اساتید حوزه است ولی زمانی سخنی در بین عموم و هیئتیها هم مطرح است.
مثلاً عزاداری برای حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء مختص مراجع نیست بلکه برای عموم هم هست. (حتی فردی 5 سالی میشود که در تهران در هیئت ارمنیها منبر میرود. این مسئله عمومی است)
با آن مفهوم چنان مسئله را عمومی کردند که عُمره دختر عبدالرحمن بن عوف (یک زن خانه دار) بیانیه داد و به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نامه نوشت: «وَکتَبَتْ إِلَیهِ عَمْرَةُ بِنْتُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ» دخترِ عبدالرحمن نامه نوشت: «تُعَظِّمُ عَلَیهِ مَا یرِیدُ أَنْ یصْنَعَ وَتَأْمُرُهُ بِالطَّاعَةِ وَلُزُومِ الْجَمَاعَةِ».[13] گناه کبیره خیلی بزرگی را مرتکب می شوی! یک خانم خانه دار به نهی از منکر و دین اینگونه عمل کند!
شما شنیدید که یک خانم خانه دار در یک مسئله ای بیانیه صادر کند؟
چه کسانی به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء تذکر آیین نامهای دادند که آقا! جدّ شما؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، از تو بعید است، (نعوذ بالله) از تو توقع میرود که دیندار باشی و…کما اینکه آخوند مطرحِ زمان امام صادق علیه السلام، حضرت را نهی از منکر کرد! و گفت: بعضی از رفتارهای شما خلافِ زی طلبگی است!
آقا! شما می دانید اگر مثلاً طلبهای در خیابان لیلی برود یا بستنی لیس بزند، نمیتوان پشت او نماز خواند و این خلاف زی طلبگی است و مروت وی آسیب میخورد!
نعوذ بالله نستجیر بالله به امام صادق علیه السلام گفت: این لباس شما خلاف زی طلبگی است. او خیال میکند که به دین عمل میکند.
اینقدر بر روی قلب این مفاهیم کار و تبلیغ کردند، به قدری آخوندهای بر روی منابر (70 هزار منبر به صورت همزامان) گفتند و این مسئله را عمومی کردند که این خانم هم نامه نوشت: «تُعَظِّمُ عَلَیهِ مَا یرِیدُ أَنْ یصْنَعَ وَتَأْمُرُهُ بِالطَّاعَةِ» و حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء را امر به طاعت کرد! خواهش نکرد بلکه «تَأْمُرُهُ بِالطَّاعَةِ» باید اطاعت کنی! چرا قصد شق عصا (مخالفت) داری؟! چرا قصد متفرق کردن امت یکپارچه را داری؟!
(نعوذ بالله) چرا قصد فتنه گری داری؟!
با دین به جنگ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء رفتند. وقتی حضرت را به قتل رساندند
دیگر آدمی که از دنیا میرود، درد نمیکشد، لباسی هم که صدها ضربه بدان وارد شده است؛ ارزش خرید و فروش ندارد…
نذر قبیله «بنی اود» برای به قتل رسیدن حضرت سیدالشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء
از قبیله «بنی اود» کوفه نزد حجاج لعنه الله علیه آمدند و گفتند: برای ما مالیات در نظر گرفتی درحالی که ما از مالیات معاف بودیم. گفت: مگر شما چه کسی هستید که از مالیات معاف باشید؟ گفتند: اولین بار زنانِ قبیله ما نذر کردند که در صورت کشته شدن حسین بن علی (سلام الله علیهما) هر یک، ده شتر قربانی کنند! در قبیله ما نذر کردند که اگر حسین (علیه أفضل تحیۀ و الثناء) را تشنه به قتل برسانند، روزه بگیرند! از آن سال تا به امروز را ما برای ادای نذر خود روزه میگیریم! نذر کردیم!
نامه عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه به عمر بن سعد لعنه الله علیه
خیلی از منابع از جمله ابومِخنف و تاریخ طبری نقل کردند که عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه به عمر بن سعد لعنه الله علیه نامه نوشت: یا کار را تحویل شمر (لعنه الله علیه) میدهی یا کاری که می گویم را انجام میدهی. ما تو را نفرستادیم که با حسین (علیه أفضل تحیۀ و الثناء) مدارا کنی. «فإنی لم أبعثک إِلَی حُسَین لتکف عنه وَلا لتطاوله».[14] من به تو نگفتم که با حسین مدارا کنی و کاری کنی که او دیرتر کشته شود «وَلا لتمنیه السلامة والبقاء وَلا لتقعد لَهُ عندی شافعا انظر» و موجب صلح، آشتی، گذشت و شفاعت شوی تا او را به قتل نکُشیم، ببین چه می گویم و تو نیز همین کار را بکن «فإن نزل حُسَین وأَصْحَابه عَلَی الحکم واستسلموا» اگر حسین و اصحاب او تسلیم شدند «فابعث بهم إلی سلما» آنها را دستگیر کن و بفرست «و إن أبوا فازحف إِلَیهِم حَتَّی تقتلهم» اگر تسلیم را نپذیرفتند با آنها میجنگی تا آنها را به قتل برسانی.
تا اینجا جنگ است لیکن از این به بعد دین است…«و تمثل بهم» باید آنها را مُثله کنی. دلیل مُثله کردن: «فإنهم لذلک مستحقون» آنها مستحق هستند.
بنده جرئت نمیکنم که روایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بیان کنم که فرمودند: مُثله نکنید…نمیتوانم مثال حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بیان کنم…. مبادا چیزی را ـ نستجیر بالله بلاتشبیه گرچه حیوان بیماری باشد ـ مثله کنید.
ابن زیاد لعنه الله علیه گفت: «حَتَّی تقتلهم». نعوذ بالله نستجیر بالله یک نفر مرتکب خطای شده است و او را اعدام میکنند و آن ملعون در ادامه میگوید: «و تمثل بهم». چرا مُثله میکنی؟! گفت: اینها مستحق هستند!
حکم مخصوص عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه برای حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء.
ابن زیاد لعنه الله علیه گفت: این حکم مخصوص حسین است: «فإن قتل حُسَین فأوطئ الخیل صدره و ظهره» دلیل چیست؟! «فإنه عاق مشاق» او عاق است.
به چه کسی «عاق» می گویند؟! عاق والدین.
ما در زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به ایشان عرض می کنیم: «کنْتَ لِلْمُؤْمِنِینَ أَباً رَحِیماً».[15] پدر امت؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و مادر امت؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
در روایات داریم که نافرمانی از والد و ولیّ مطلق عالم ـ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء ـ سبب عاق، لعنت و دوری از رحمت خدا میشود.
در ذهنِ این ملعون که نامه مینویسد که سی هزار نفر قرار است در آنجا تکبیر بگویند و قصد قربت کنند، این است که نستجیر بالله امیرِ مومنان و پدر امت؛ یزید لعنه الله علیه است و حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء به دلیل نافرمانی از او عاق است!
«قاطع ظلوم، و لیس دهری فِی هَذَا أن یضر بعد الموت شَیئًا» گفت: من می دانم بعد از کشتن او، دیگر این اتفاقات… لا اله الا الله.
در تفکر اینگونه است که فرزند ملحق به پدر است. نه بدنِ مطهر حضرت را دفن کردند و نه پیکر بی جان دخترش را در قبرستان مسلمین دفن کردند بلکه در همان خرابه دفن شد.
قلب مفاهیم و تطبیق آنها اینگونه شد که حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نستجیربالله خروج کرده است.
در ادامه عبارتی گفت که جگر مرا آتش می زند.
خدایا! الساعه عذاب خود را بر روحِ نحس ابن زیاد و یزید لعنه الله علیهما بیشتر کن.
عبارتی که حال مرا خراب میکند. گفت: وقتی او را به قتل رساندی حتماً باید بر پیکر او اسب بتازانی! فکر نکنی که این امر با کُشتن او به پایان میرسد. چرا؟ «ولکن علی قول لو قَدْ قتلته فعلت هَذَا بِهِ» من نذر کردم اگر دستم به حسین برسد، بعد از کشتن او این کار را انجام دهم و آدمی اگر نذری کند باید بدان عمل کند.
بدین بغض خود، رنگ دین زدند. با رنگ و لُعاب دین به جنگ حضرت سید الشهدا علیه أفضل تحیۀ و الثناء رفتند.
نذر شرعی کردم و قسم خوردم. اگر این کار را نکنی، حنث قسم می شود لذا من باید کفاره بدهم!
همین عبارات را نسبت به جناب مسلم رحمه الله علیه هم گفتند. فراوان علیه ایشان خطبه خواندند.
روضه جناب مسلم علیه أفضل صلوات المصلین
وقتی ایشان را دستگیر کردند، ابن زیاد لعنه الله علیه حرامزاده به جناب مسلم بن عقیل رحمه الله علیه (نستجیر بالله نعوذ بالله) گفت: «یَا عَاقُّ یَا شَاقُّ خَرَجْتَ عَلَی إِمَامِکَ وَ شَقَقْتَ عَصَا الْمُسْلِمِینَ وَ أَلْقَحْتَ الْفِتْنَةَ».[16] بر امام خود خارج شدی، وحدت مسلمین را شکستی، فتنه گری کردی؟
گاهی وقتی آدمی تنها و غریب میشود، توان سخن گفتن ندارد ولی ایشان درحالی که غرقِ به خون بودند «و قَد اُثخِنَ بِالجِراحِ فی رَأسِهِ وبَدَنِهِ».[17] و به گونه خون از بدن مبارک ایشان رفته بود که گویی خونی در بدن ایشان باقی نمانده بود و توان ایستادن بر روی پاهای خود را نداشت به ابن زیاد لعنه الله علیه گفت: معاویه و یزید لعنه الله علیهما بر امام خود خروج کردند، فتنه گر هم تو ـ ابن زیاد لعنه الله علیه ـ هستی. من در طاعت امام خود هستم و فتنه گر شما هستید. «وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ یَرْزُقَنِیَ اللَّهُ الشَّهَادَةَ عَلَی یَدَیْ شَرِّ بَرِیَّتِهِ»
این عبارات خیلی ارزش دارد. خوشا به سعادت جناب مسلم رحمه الله علیه که در کاخِ ابن زیاد لعنه الله علیه این عبارات را فرمودند.
جناب مسلم رحمه الله علیه خیلی مورد عنایت اهل بیت علیهم السلام است. جناب مسلم رحمه الله علیه به بلاهای دچار شدند که کمتر شهیدی در کربلا به آنها دچار شده است.
در کربلا هر کسی که شهید شد، حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء به بالین آن بزرگواران تشریف آوردند و سرِ شهداء سلام الله علیهم اجمعین را به دامن مبارک خود گرفتند.
جناب مسلم رحمه الله علیه تنهای تنها بود و وقتی از مسجد بیرون آمد، مشاهده فرمود که هیچ کس نمانده است.
از حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف عذر میخواهم، بلاتشبیه یک زمانی فردی بیکار است در خیابان مکرراً از این سمت به سمت دیگری حرکت میکند و مقصدی ندارد، اصطلاحاً می گویند: پرسه می زند. نوشتند: «فَمَضی عَلی وَجهِهِ یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ، لا یَدری أینَ یَذهَبُ».[18] وقتی از مسجد به بیرون آمد، قصد دور شدن از حوالی مسجد را نداشت چون به دنبال رساندن پیغامی بود و این مسئولیت بر پشت ایشان سنگینی میکرد.
جناب مسلم رحمه الله علیه قبلاً به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نامه نوشته بود: بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ «فَإِنَّ اَلرَّائِدَ لاَ یکذِبُ أَهْلَهُ».[19] پیش قراولی که فرستادید به شما خلاف نمیگوید «فَعَجِّلِ اَلْإِقْبَالَ» به سوی ما بشتاب.
جناب مسلم رحمه الله علیه می دانستند که حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء با ناموس خود حرکت کردند لذا ایشان به دنبال این بود که نامه به حضرت بفرستد تا ایشان برگردند و از حول مسجد خیلی دور نمیشد. جایی هم نمیتوانست بایستد. «فَمَضی عَلی وَجهِهِ یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ، لا یَدری أینَ یَذهَبُ» نمیدانست که کجا برود. از این طرف و از آن طرف می رفت و می آمد تا قدری خسته و تشنه شد. ایشان جلوی در خانهای ایستاد.
در احوالات ایشان نوشتند که نمی دانست به کدام طرف برود، گاهی به راست و گاهی به چپ میرفت. برای مولای ما حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء هم در کربلا نوشتند: «نَظَرَ یمِیناً وَ شِمَالاً».[20] تنها شدند.
شباهتهای جناب مسلم رحمه الله علیه با مولا بسیار است. ایشان تشنه شدند و یک لحظه درِ خانه «طوعه» ایستاد، برای مولا هم داریم: «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً».[21]
«طوعه» چندبار در را باز کرد و بست…
خانه ما در یک کوچه بن بست و دوباره در یک بن بست دیگر است، گاهی جوانها کاری ندارند و جلوی در خانه ما مینشینند. بنده هر وقت به منزل میروم، آنها عذر خواهی میکنند و بلند میشوند. حسین جان! تو میدانی که من به غربتِ جناب مسم رحمه الله علیه هیچ وقت به آنها بد نگفتم.
ایشان جلوی در خانه «طوعه» بر روی سکو نشسته بودو «طوعه» در را باز کرد و بست. این کار یعنی بلند شو و برو، اینجا جایی زن و بچه است. دو ـ سه بار که در را باز کرد و بست، «طوعه» به جناب مسلم رحمه الله علیه گفت: چیزی میخواهی؟ ایشان پاسخ دادند: تشنه هستم. «طوعه» آب داد.
طوعه بعد از مدتی در را باز کرد و باز دید که جناب مسلم رحمه الله علیه نشسته است. بمیرم برای خجالتی که کشید. طوعه گفت: من زن تنها هستم، همسایهها حرف درمی آورند. برو، خدا تو را خیر دهد. خلاصه آمد خانه و شب را احتیاط کرد و غذا نخورد چون میخواست خود را حفظ کند.
یکی دیگر از شباهتهای ایشان به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء این است که در لحظه شهادت تشنه و گرسنه بود.
ایشان تا صبح عبادت کرد. دل او مثل سیر و سرکه میجوشید، باید فردی را پیدا میکرد تا پیغام او را به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء برساند. خلاصه خانه لو رفت. خانه که لو رفت، خواست از خانه بیرون بیاید…
بنده عبارتی در مقتل خوارزمی دیدم که مرا بیچاره کرده است، چقدر این مسلم مرد است. این هم یک شباهت است.
نوشتند هر چه در کربلا کار سختتر میشد، صورت مبارک حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء برافروختهتر میشد.
مؤمن، خدا دارد و نمیتوان مؤمن را ذلیل کرد لذا مؤمن نمیترسد.
مسلم آمد و مشاهده فرمود که از بالا هم سنگ میریزند، هم گلولههای آتشین پرتاب میکنند و هم تیر میزنند. وقتی باران سنگ و تیر میآید لاجرم اصابت میکرد، در اینجا نوشتند: «فَتَبَسَّمَ مُسلِمٌ».[22] جناب مسلم رحمه الله علیه تبسمی فرمود و گفت: حالا نوبت تو است که جان خود را فدای اربابت کنی.
سیصد نفر از صنادید سپاه عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه با ایشان که تشنه و گرسنه بود، در یک کوچه درگیر شدند. به قدری در این درگیری به ایشان تیر اصابت کرد…
نوشتند: یکبار تیر به پشت ایشان اصابت کرد و با صورت به زمین خورد (بنده میتوانم با هر یک از این عبارات گریز بزنم لیکن خود را کنترل میکنم) شمشیری به لبِ مبارک او اصابت کرد که این هم شباهتی بود که با مولای خود پیدا کرد.
نوشتند: «و قَد اُثخِنَ بِالجِراحِ فی رَأسِهِ وبَدَنِهِ» تا ایشان دیدند که دیگر توان حرکت ندارند، برای یک مرد رزمنده هیچ چیز آسانتر از جان دادن در صحنه نبرد و هیچ چیز سختتر از دست بستن نیست. اینجا به مولای ما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه شباهت پیدا کرد.
یا قالـِــــعَ البابِ الذّی عـَـــن هَزِّهِ *** عَجــَـزَت أکفٌ أربعــــــونَ وأربعُ.[23]
من دیدم که چگونه خیبر را درهم شکست. اینجا به ناموس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حمله کردند و دستانِ مبارک حضرت را بستند…
اینجا جناب مسلم رحمه الله علیه برای رساندن پیغام به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء امان نامه را پذیرفت تا فرصت بخرد.
ایشان را به دارالحکومه بردند. میخواستند اعصاب ایشان را بهم بزنند لذا به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها، امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام جسارت کردند و بعد به او دشنام دادند.
روضه مسلم اینجا است. آب آوردند، نتوانست بخورد. خواستند او را ببرند تا از پشت بام به پایان بیندازند، دیدند که گریه میکند. گفتند: تو از صبح حداقل با سیصد نفر جنگیدی، مرد نبرد که گریه نمیکند. گفت: من برای خودم گریه نمیکنم، من برای آقایی گریه میکنم که با ناموس خود به سمت نامردان میآید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] – الکافی، جلد 4، صفحه 575.
[5] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۲۰۶. (… وَ دَمَعَتْ عَلَیهِ وَ مَا مِنْ بَاک یبْکیهِ إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَیهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ أَدَّی حَقَّنَا…)
[6] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۸، صفحه ۸.
[7] – سوره مبارکه یوسف، آیه 88. (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیهِ قَالُوا یا أَیهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکیلَ وَتَصَدَّقْ عَلَینَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ)
[8] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 22، صفحه 274.
[9] – سوره مبارکه انفال، آیه 37. (لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ وَیجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَیٰ بَعْضٍ فَیرْکمَهُ جَمِیعًا فَیجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ ۚ أُولَٰئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ)
[10] – عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۷، صفحه ۲۴۰.
[11] – الغدیر، جلد 4، صفحه 39.
[12] – سوره مباره فتح، آیه 10. (إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَک إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّمَا ینْکثُ عَلَیٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَیٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا)
[13] – البدایة والنهایة، جلد 8، صفحه 176.
[14] – تاریخ الطبری، جلد 5، صفحه 415. (…قَالَ أَبُو مخنف: حَدَّثَنِی أَبُو جناب الکلبی، قال: ثم کتب عبید الله ابن زیاد إِلَی عُمَر بن سَعْد: أَمَّا بَعْدُ، فإنی لم أبعثک إِلَی حُسَین لتکف عنه وَلا لتطاوله، وَلا لتمنیه السلامة والبقاء، وَلا لتقعد لَهُ عندی شافعا انظر، فإن نزل حُسَین وأَصْحَابه عَلَی الحکم واستسلموا، فابعث بهم إلی سلما، وإن أبوا فازحف إِلَیهِم حَتَّی تقتلهم وتمثل بهم، فإنهم لذلک مستحقون، فإن قتل حُسَین فأوطئ الخیل صدره وظهره، فإنه عاق مشاق، قاطع ظلوم، ولیس دهری فِی هَذَا أن یضر بعد الموت شَیئًا، ولکن علی قول لو قَدْ قتلته فعلت هَذَا بِهِ إن أنت مضیت لأمرنا فِیهِ جزیناک جزاء السامع المطیع، وإن أبیت فاعتزل عملنا وجندنا، وخل بین شمر بن ذی الجوشن وبین العسکر، فإنا قَدْ أمرناه بأمرنا، والسلام…)
[15] – الکافی، جلد 1، صفحه 454.
[16] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد 1، صفحه 30. (فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ یَا عَاقُّ یَا شَاقُّ خَرَجْتَ عَلَی إِمَامِکَ وَ شَقَقْتَ عَصَا الْمُسْلِمِینَ وَ أَلْقَحْتَ الْفِتْنَةَ فَقَالَ مُسْلِمٌ کَذَبْتَ یَا ابْنَ زِیَادٍ إِنَّمَا شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِینَ مُعَاوِیَةُ وَ ابْنُهُ یَزِیدُ وَ أَمَّا الْفِتْنَةُ فَإِنَّمَا أَلْقَحَهَا أَنْتَ وَ أَبُوکَ زِیَادُ بْنُ عُبَیْدٍ عَبْدُ بَنِی عِلَاجٍ مِنْ ثَقِیفٍ وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ یَرْزُقَنِیَ اللَّهُ الشَّهَادَةَ عَلَی یَدَیْ شَرِّ بَرِیَّتِهِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ زِیَادٍ مَنَّتْکَ نَفْسُکَ أَمْراً أَحَالَ اللَّهُ دُونَهُ وَ جَعَلَهُ لِأَهْلِهِ فَقَالَ لَهُ مُسْلِمٌ وَ مَنْ أَهْلُهُ یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ فَقَالَ أَهْلُهُ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ فَقَالَ مُسْلِمٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَضِینَا بِاللَّهِ حَکَما بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ فَقَالَ لَهُ ابْنُ زِیَادٍ أَ تَظُنُّ أَنَّ لَکَ فِی الْأَمْرِ شَیْئاً فَقَالَ لَهُ مُسْلِمٌ وَ اللَّهِ مَا هُوَ الظَّنُّ وَ لَکِنَّهُ الْیَقِینُ)
[17] – الإرشاد شیخ مفید جلد ۲ صفحه ۱۱۱. إعلام الوری طبرسی، جلد 1، صفحه ۴۶۸. روضة الواعظین ابن فتال نیشابوری، صفحه ۲۰۸.
[18] – تاریخ الطبری، جلد 5، صفحه 371. (…ثُمَّ خرج من الباب وإذا لیس مَعَهُ إنسان، والتفت فإذا هُوَ لا یحس أحدا یدله عَلَی الطریق، وَلا یدله عَلَی منزل وَلا یواسیه بنفسه إن عرض لَهُ عدو، فمضی عَلَی وجهه یتلدد فِی أزقة الْکوفَة لا یدری أین یذهب! حَتَّی خرج إِلَی دور بنی جبلة من کندة، فمشی حَتَّی انتهی إِلَی باب امرأة یقال لها طوعة- أم ولد کانَتْ للأشعث بن قیس، فأعتقها، فتزوجها أسید الحضرمی فولدت لَهُ بلالا، وَکانَ بلال، قَدْ خرج مع الناس وأمه قائمة تنتظره- فسلم عَلَیهَا ابن عقیل، فردت عَلَیهِ، فَقَالَ لها: یا أمة اللَّه، اسقینی ماء، فدخلت فسقته، فجلس وأدخلت الإناء، ثُمَّ خرجت فَقَالَتْ: یا عَبْد اللَّهِ ألم تشرب! قَالَ: بلی، قالت: فاذهب إِلَی أهلک، فسکت، ثُمَّ عادت فَقَالَتْ مثل ذَلِک، فسکت، ثُمَّ قالت له: فی الله، سبحان اللَّه یا عَبْد اللَّهِ! فمر إِلَی أهلک عافاک اللَّه، فإنه لا یصلح لک الجلوس عَلَی بابی، وَلا أحله لک، فقام فَقَالَ: یا أمة اللَّه، مَا لی فِی هَذَا المصر منزل وَلا عشیرة، فهل لک إِلَی أجر ومعروف، ولعلی مکافئک بِهِ بعد الْیوْم! فَقَالَتْ: یا عَبْد اللَّهِ، وما ذاک؟ قَالَ: أنا مسلم بن عقیل، کذبنی هَؤُلاءِ القوم وغرونی…)
[19] – وقعهٔ الطف، جلد ۱، صفحه ۱۱۱٫ (وَ سَمِعَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِیلٍ مَجِیءَ عُبَیدِ اَللَّهِ وَ مَقَالَتَهُ اَلَّتِی قالها وَ مَا أَخَذَ بِهِ اَلْعُرَفَاءَ وَ اَلنَّاسَ، فَخَرَجَ مِنْ دَارِ اَلْمُخْتَارِ – وَ قَدْ عَلِمَ بِهِ – حَتَّی اِنْتَهَی إِلَی دَارِ هَانِئِ بْنِ عُرْوَهَ اَلْمُرَادِی فَدَخَلَ بَابَهُ وَ أَرْسَلَ إِلَیهِ أَنْ اُخْرُجْ، فَخَرَجَ إِلَیهِ هَانِئٌ وَ کرِهَ مَکانَهُ حِینَ رَآهُ، فَقَالَ لَهُ مُسْلِمٌ: «أَتَیتُک لِتُجِیرَنِی وَ تُضِیفَنِی» فَقَالَ: «رَحِمَک اَللَّهُ! لَقَدْ کلَّفْتَنِی شَطَطاً! وَ لَوْ لاَ دُخُولُک دَارِی، وَ ثِقَتُک، لَأَحْبَبْتُ – وَ لَسَأَلْتُک – أَنْ تَخْرُجَ عَنِّی! غَیرَ أَنَّهُ یأْخُذُنِی مِنْ ذَلِک ذِمَامٌ! وَ لَیسَ مَرْدُودٌ مِثْلِی عَلَی مِثْلِک عَنْ جَهْلٍ! اُدْخُلْ» فَآوَاهُ. وَ أَخَذَتِ اَلشِّیعَهُ تَخْتَلِفُ إِلَیهِ فِی دَارِ هَانِئِ بْنِ عُرْوَهَ وَ قَدْ کانَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِیلٍ حَیثُ تَحَوَّلَ إِلَی دَارِ هَانِئِ بْنِ عُرْوَهَ وَ بَایعَهُ ثَمَانِیهَ عَشَرَ أَلْفاً قَدَّمَ کتَاباً إِلَی حُسَینٍ [عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ] مَعَ عَابِسِ بْنِ أَبِی شَبِیبٍ اَلشَّاکرِی: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلرَّائِدَ لاَ یکذِبُ أَهْلَهُ، وَ قَدْ بَایعَنِی مِنْ أَهْلِ اَلْکوفَهِ ثَمَانِیهَ عَشَرَ أَلْفاً، فَعَجِّلِ اَلْإِقْبَالَ حِینَ یأْتِیک کتَابِی، فَإِنَّ اَلنَّاسَ کلَّهُمْ مَعَک، لَیسَ لَهُمْ فِی آلِ مُعَاوِیهَ رَأْی وَ لاَ هَوًی؛ وَ اَلسَّلاَمُ». وَ کانَ [ذَلِک] قَبْلَ أَنْ یقْتَلَ لِسَبْعٍ وَ عِشْرِینَ لَیلَهً.)
[20] – الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، جلد ۱، صفحه ۳۳۲.
[21] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد 1، صفحه 95.
[22] – مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، جلد 1، صفحه 208.
[23] – ابن أبی الحدید المُعتزلی.