مقتل شناسی ـ جلسه پنجم

9

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 17 مرداد ماه 1399، پنجمین جلسه «مقتل شناسی» با سخنرانی «حامد کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین خاصّه حضرت مَولی الکونَین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

ان شاء الله خداوند این نشست و برخاستِ ناقابل و گفت و شنید بی‌قیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند، اجر ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، ان شاء الله حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء بیعت ما را با خودشان در عید غدیر امسال بپذیرند و ما را از در خانه خودشان رد نفرمایند، نسل و ذریّه ما تا قیامت همگی خادم، شیعه، شیفته و شهید راه آن بزرگوار باشند، ان شاء الله خداوند متعال توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار را نصیب همه ما، نسل و ذرّیه ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید. 

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

با وقفه‌ای که به علت بیماری ـ کرونا ـ در جلسه ما بوجود آمد و اینکه شروع مجدد جلسات هم پیش از ماه محرم بود، قرار شد که چند جلسه‌ای راجع به «مقتل»، «مقتل شناسی» و مباحث روشی آن با هم گفت‌وگو کنیم علی رغم اینکه ممکن است این بحث جذابیت به‌عنوان منبر نداشته باشد لیکن ما هر جلسه اعتذار کردیم و چند جلسه‌ای که بدین مبحث پرداختیم. ان شاء الله بعد از دهه اول محرم استخاره می‌کنیم که مباحث «نهج البلاغه» را ادامه دهیم یا «نهج البلاغه» را در حوزه عرض کنیم و بحث «مهدویت» را در اینجا آغاز کنیم لیکن چند جلسه باقی مانده تا دهه اول محرم بحث ما ادامه مباحث «مقتل شناسی» است.

نکاتی که عرض کردیم از جهت «روش» هم برای شنیدن و هم برای بیان روضه مهم است. یکی از مبتلابه ترین مباحث شیعه؛ شنیدن یا بیانِ روضه است. نکاتی مطرح شد که آن‌ها را مطرح نمی‌کنم.

مروری بر جلسات قبل

قصد ما در روضه‌خوانی یا مقتل خوانی یا ذکر مصیبت رسیدن به نتیجه پایانِ تحقیق نیست بلکه باید یکی از نقل‌ها را بیان کنیم. حال اگر آن نقل نهایی باشد؛ فبها المراد و اگر هم نقل نهایی نباشد لیکن آن نقل احتمال صدق داشته باشد، کذبِ واضح نباشد، با قطعیات تاریخی، اعتقادی، عقلی، حدیثی و… مقابل نباشد، بتوانیم برای بیان آن نیت «قربت» کنیم، بدان نقل اعتقاد و امکان رخداد آن را قبول داشته باشیم و آن نقل با جزم (محکم و بی‌تردید) بیان نکنیم؛ می‌توانیم آن را نقل را هم بیان کنیم.

پاشنه آشیلِ خطای خطرناک روضه‌خوان این است که او القا کند نقلی که بیان می‌کند؛ قطعی است. بیان نقلی با جزم خیلی خطرناک است بلکه باید بیان شود که یک نقل هم این‌گونه است و باید بررسی شود. باید بیان شود که این نقل یکی از احتمالات است لذا در این صورت این مشکل خطرناک حل می‌شود.

نقل با شرایطی که عرض شد، از کدام منابع باید بیان شود؟

عرض کردیم که باید نقل را از مظانِ آن بیان کرد لذا نباید نقل را از هر منبعی و هر شخصی بیان کرد.

یکی از مظان نقل «کتب حدیثی» است که کتابِ «کامِلُ الزّیارات» را به عنوان مثال عرض کردیم. ان شاء الله اگر زمانی توفیق شود، گزارش هایی از «الأمالی» و دیگر آثارِ شیخ صدوق را با هم می‌خوانیم. واقعیت امر این است که خواندن آن گزارش‌ها خیلی سخت است و بعضی از عبارات آن را نمی‌توان در جلسه قبل از روضه بیان کرد، بیان آن‌ها خیلی سخت است.

بخشی از مظانِ نقل هم «کتب تاریخی» یا کتبِ تقریباً تاریخی، است که مقتل «أبی مخنَف»، کتاب «لُهوف» را به عنوان مثال ذکرکردیم. هنوز توفیق نشده است که جملاتی را از «لُهوف» بخوانیم.

ان شاء الله امروز چند جمله از مقتل «خوارزمی» را می‌خوانیم منتها قبل از آن چند جمله از حاجی نوری عرض کنم که ایشان در این زمینه پیش قدم بودند.

نکاتی در مورد برخی از جملات حاجی نوری رحمة الله علیه

میرزا حسین نوری طَبَرسی (حاجی نوری) رحمه الله علیه صاحبِ «مُستَدرَک الوَسائل» است.

مهم‌ترین جایی که حاجی نوری نشان داده است که عالم برجسته است؛ خاتمه مُستَدرک است که آن بخش مُجلداتِ بحث‌های علوم حدیثی و درایه ایشان است که بسیار مهم است. ما هم زمانی در یکی از حوزه‌های قدیمی تهران توفیق داشتیم که یکی دوتا از مجلداتِ ایشان را با عزیزان بحث کردیم. کتاب «مُستَدرَک الوَسائل» بسیار کتاب پرمغزی است البته قسمت‌هایی از آن قابلِ مناقشه است.

رونقِ اربعین از حاجی نوری است؛ یعنی وی شروع کننده بود گرچه خود وی قائل نیست که اهلِ بیت سیدالشهداء علیهم السلام در اربعین در کربلا حضور داشتند لیکن زیارت اربعین به رفتن یا نرفتن اهل بیت علیهم السلام به کربلا وابسته نیست. ایشان در نقد دیگران بسیار جسور است. ایشان در نیمه دوم عمر خود کتابِ جنجال‌برانگیز او با عنوان «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب‌الارباب» راجع به تحریف قرآن کریم نوشت که باعث جلب انتقادات و نظرات منفی فراوانی نسبت به او شد، سخن هم در این باره زیاد است.

بنده نکاتی در این باره دارم که شاید بعضی از افراد نشنیده باشند ولیکن در جلسه عمومی نمی‌توان از آن سخن به میان آورد.

حضرت امام خمینی رحمه الله علیه در کتاب «انوارالهدایه فی التعلیقه علی الکفایه» (ج ۱، صص. ۲۴۴-۲۴۵) به جهت مباحث میرزا حسین نوری در تحریف قرآن با تراکتور از روی وی رد شدند!

مرحوم امام فرمایند: «صاحب «فصل الخطاب» کسی است که کتاب‌هایش نه فایده علمی دارد و نه فایده عملی… وضعیت کتاب‌های روایاتش غالباً مانند مستدرک چنین است و از دیگر کتاب‌هایش نپرس که مملو است از قصه‌ها و حکایات غریبی که اغلب آن‌ها به شوخی شبیه‌تر است تا جدی!»

وقتی مرحوم امام رحمه الله علیه در روایت اولِ «چهل حدیث» خود می‌خواهند سلسله اسناد خود را پشت‌به‌پشت تا الشّیخ الأجلّ ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ نقل بفرمایند، از شیخ حسین نوری (با عناوین: المولی العالم الزّاهد العابد الفقیه المحدّث الآمیرزا حسین النوری نور الله مرقده الشّریف) تجلیل می‌فرمایند.

«اجازه روایت»[4] حضرت امام رحمه الله علیه از شیخ عباس قمی رحمه الله علیه است که ایشان (شیخ عباس) شاگردِ میرزا حسین نوری است و از ایشان اجازه روایت دارد.

حضرت امام اعلی الله مقامه الشریف از حاجی نوری در جای خود تجلیل و در جایی هم به وی انتقاد وارد می‌کنند.

حاجی نوری یک منتقد برجسته است.

تقریباً لٌب مباحثِ شهید مطهری رحمه الله علیه در بحث تحریفات عاشورا، تکرار بیانات حاجی نوری است؛ یعنی شهید مطهری رحمه الله علیه در بحثِ تحریفاتِ عاشورا تقریباً از خود چیزی ندارند بلکه بیانات حاجی نوری را تکرار کرده است.

حاجی نوری در کتابی به عنوان «لؤلؤ و مرجان» دارد. نویسنده، اخلاص و صداقت را در اهل منبر و روضه‌خوان‌ها شرط دانسته است و به تبع آن به اشاره‌ای از نقل‌های تاریخی تحریف‌شده در روضه‌خوانی واقعه عاشورا می‌پردازد. بسیار هم تند حمله کرده است. عبارات خوبِ زیادی در این کتاب وجود دارد و طبیعتاً به عباراتی از آن هم بحث‌های وارد است.

نکته اینجا است که راه ایجاد اصلاح در روضه خوانی یا هر مبحث دیگری؛ نقد همدلانه است.

کتاب ِ حاجی نوری رحمه الله علیه مطالبِ خوب زیادی دارد لیکن اثر زیادی برجای نگذاشته است. علت این امر هم آن است که ایشان بر روی کسانی که از نظر وی مرتکب خطا شدند، شمشیر کشیده است.

جمله اول وی این است: «این عوام کالأنعام اینگونه می‌گویند…» وقتی شما با این تعبیر دیگران را نقد می‌کنید دیگر نباید توقع داشته باشید که دیگران شما را بر روی چشمان خود قرار دهند. وقتی شما می‌گوید: «عوام کالأنعام» و آنها هم خواهند گفت: «خودت هستی!»

متأسفانه ما این مورد را زیاد داریم که وقتی می‌خواهند نقدی وارد کنند…

بزرگواری برای اینکه ایام محسنیه بعد از ماه صفر را نقد کند، تعابیر خیلی تندی که خلاف بود و دقیق نبود راجع به حضرت محسن سلام الله علیه بیان کرد. اثر این بیانات این بود که ایام محسنیه تثبیت شد چون با ایشان لج کردند.

آدم باید خیلی دقت کند. جایی که احساسات مردم درگیر است، خیلی باید با ظرافت اصلاحات ایجاد شود.

وقتی الآن می‌خواهند از «وحدت» سخن بگویند که یک حقِ حقیقِ مسلم است، هرکسی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حرف بزند، می‌گویند: او از فرقه «شیرازی» است.

دیگر متوجه نیستند که وقتی این حرف (او از فرقه «شیرازی» است) را می‌زنند، اولاً آن جریان را محبوب می‌کنند و ثانیاً مخالف شما که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه دم می‌زند را به لج بازی وادار می‌کنید. این چه روشی است؟

قلمِ حاجی نوری رحمه الله علیه خیلی تند است و او بسیار بی‌پروا سخن می‌گوید. خیلی اوقات سخن صحیح است لیکن بیان بدی را برای طرح آن انتخاب می‌کند. چند عبارت ایشان را می‌خوانم چون به بحث ما مربوط است و سپس تلخیص می‌کنم.

یک از نمونه‌ها را چون اثر دارد و چند نکته خوب در ذیل آن موجود است، می‌خوانم. ایشان در ذیلِ بحثِ صدق که اتفاقاً خیلی هم حرف‌های خوبی می‌زند…

ایشان می‌فرماید که وقتی می‌گویم: «صدق» منظور ما جاهایی است که به جد صحبت می‌کنیم وگرنه اگر شاعر شعر و تمثیل بگوید، اشکالی ندارد که عبرت‌انگیز صحبت کند. ایشان مثال به «کلیله‌ودمنه» هم می زند.

هرکسی که «کلیله‌ودمنه» را بخواند، متوجه می‌شود که موش و خرگوش با یکدیگر صحبت نمی‌کنند. مخاطب در هنگام مطالعه متوجه می‌شود که نویسنده در حال بیانِ تمثیل است و غرض عبرت گیری از این تمثیل است. وقتی مار و موش با یکدیگر درگیر می‌شوند، همه متوجه می‌شوند که آن‌ها با یکدیگر صحبت نمی‌کنند لیکن عبرتی در این داستان است.

لذا میرزای نوری می‌گوید: تمثیل و شعر شامل کذب حرام نیست و استدلال هم می‌کند.

انصافاً این کتاب (لؤلؤ و مرجان) حرف‌های خوب زیادی دارد. اگر این کتاب را تلخیص، بعضی از زوائد آن را حذف و بخش‌های بدان اضافه کنند؛ انصافاً جای تدریس دارد.

میرزای نوری می‌گوید: یکی از کارهای که عوام کالأنعام انجام می‌دهند این است که به عبارات منصوصه جملاتی اضافه می‌کنند. مثلاً زیارت وارث که معتبر است را می‌خوانند…

حالا عیبی ندارد که فردی بعد از زیارت وارث، خود عبارتی اضافه کند ولی او (حاجی نوری) می‌گوید که الآن در عراق به‌گونه‌ای شده است که مردم خیال می‌کنند، باید این جملات را در حرم اضافه کنند و بعد از اینکه زیارت وارث به پایان می‌رسد، می‌گویند: السلام علی ابیضکم و علی اسودکم و علی حائر منکم…

پایان زیارت وارث راجع به اصحاب حضرت است. آن‌ها در پایان زیارت وارث می‌گویند: سلام بر سفیدِ شما، سلام بر سیاه شما، سلام بر شما که (در حائر) پایینِ پای مبارک حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه مدفون هستید. «و علی من لم یکن فی حائر معکم» و بر کسانی که در حائر نیستند. «خصوصاً سیدی و مولای ابوالفضل العباس بن امیرالمومنین و قاسم بن الحسن و مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و حبیب بن مظاهر و حرّ شهید…»        

میرزا حسین نوری این موارد را بدعت می‌داند چون مردم خیال می‌کنند که حتماً باید این عبارات را به زیارت اضافه کنند. [حالا اگر یک نفر سلام بدهد، اشکالی ندارد.]

بعد حاجی نور می‌گوید که آقاجان! اصلاً جز حضرت قمر منیر بنی‌هاشم صلوات الله علیه همه اصحاب در حائر و پایینِ پای حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه دفن هستند چون شیخ مفید رحمه الله علیه در «اِلْإرْشاد فی مَعْرفة حُجَجِ الله عَلَی الْعِباد» می گوید: «فَأَمَّا أَصْحَابُ اَلْحُسَینِ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَیهِمُ اَلَّذِینَ قُتِلُوا مَعَهُ فَإِنَّهُمْ دُفِنُوا حَوْلَهُ وَ لَسْنَا نُحَصِّلُ لَهُمْ أَجْدَاثاً عَلَی اَلتَّحْقِیقِ وَ اَلتَّفْصِیلِ إِلاَّ أَنَّا لاَ نَشُک أَنَّ اَلْحَائِرَ مُحِیطٌ بِهِمْ رَضِی اَللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَرْضَاهُمْ وَ أَسْکنَهُمْ جَنَّاتِ اَلنَّعِیمِ».[5] اصحاب، حول ایشان (درجای دیگری می گوید: پایین پای ایشان) دفن شدند.
ما قبر مشخصی از این بزرگواران نداریم. منطقه‌ای در پایین پای حضرت وجود دارد…خیلی از افراد از وسط وارد نمی‌شوند بدین جهت که پا بر روی قبور مطهر شهداء سلام الله علیهم اجمعین نگذارند و از سمت جناب حبیب بن مظاهر رحمه الله علیه وارد می‌شوند.

حاجی نوری می‌گوید: شیخ مفید اعلی الله مقامه الشریف می‌گوید که ما محلِ دقیق قبور هیچ یک از اصحاب را نمی‌دانیم و همه در پایین پای حضرت دفن هستند. جایی دیگری ایشان اشاره می‌کنند که همه اصحاب جز حضرت قمر منیر بنی‌هاشم صلوات الله علیه در پایین پای حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه دفن هستند.
برداشت حاجی نوری از روایات متعددی که داریم این است که دور بودن قبرِ مطهر جناب حُرّ ریاحی رحمه الله علیه از حضرت اعتبار و سندی ندارد بلکه حُرّ هم در پایین پای حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه دفن است.
شهید اول قدس سرّه در کتاب «کتاب الدروس الشرعیة» که یکی از آثار فقهی ایشان است، می‌گوید: برو و حضرت سیدالشهداء علیه السلام، برادرش (حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه) و جناب حُرّ (رحمه الله علیه) را زیارت کن.

حاجی نوری می‌گوید: از این عبارت شهید اول مشخص می‌شود که قبری که الان برای جناب حُرّ رحمه الله علیه می‌شناسند، در قرن هفتم نیز می‌شناختند.

استدلال حاجی نوری به طور کلی این است که همه شهداء سلام الله علیهم اجمعین به‌جز حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه در یکجا دفن هستند چون شیخ مفید رحمه الله علیه و دیگران بدین امر تصریح کردند.
حاجی نوری معتقد است که اصلاً نقلی برای محل تدفین حضرت قاسم بن الحسن سلام الله علیهما نداریم.
حاجی نوری عبارتی بیان می‌کند که خیلی جالب است، ایشان می‌گوید: شما با اضافه کردن و مکرراً استظهار از سلیقه به جایی می‌رسید…

شیخ مفید رحمه الله علیه می‌گوید: «وَ هُمْ کلُّهُمْ مَدْفُونُونَ مِمَّا یلِی رِجْلَی اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ فِی مَشْهَدِهِ حُفِرَ لَهُمْ حَفِیرَةٌ وَ أُلْقُوا فی‌ها جَمِیعاً وَ سُوِّی عَلَیهِمُ اَلتُّرَابُ إِلاَّ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَلِی رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیهِ» همه اصحاب بجز حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه در پایین پای مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام و در یک حفره دفن هستند.

اگر ما اطلاعات حواشی موضوع را هم داشته باشیم، این حُسن را دارد…

بنده جزم ندارم که جناب حُرّ ریاحی رحمه الله علیه جزو استثنائات مدفونین پایین پایِ مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام بسان حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه باشد یا نباشد.

فردی در تلویزیون با این احتمال که جناب حُرّ ریاحی رحمه الله علیه دور از حائر حضرت سیدالشهداء علیه السلام دفن است، می‌گفت: به‌هرحال بین حبیب (رحمه الله علیه) و حُرّ (رحمه الله علیه) فرق وجود دارد. حبیب (رحمه الله علیه) از ابتدا با حضرت همراه بود ولیکن حُرّ (رحمه الله علیه) توبه کرد، سیدالشهداء (علیه السلام) هم توبه او را پذیرفت ولی او را از حائر بیرون کردند و لذا وقتی [در حائر] سلام می‌دهید، به حُرّ (رحمه الله علیه) سلام نمی‌دهید!

این تفکر سبب شده است که وقتی عده‌ای به حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام می‌روند، خیال می‌کنند که باید استدراک کنند و به جناب حُرّ رحمه الله علیه جداگانه سلام بدهند با این تعبیر که اگر حضرت سیدالشهداء علیه السلام او را پذیرفته بود، باید ایشان را پایین پای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دفن می‌کردند تا بگویند: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» لذا جانب حُرّ رحمه الله علیه از این محروم هستند!

این تعابیر به غیر از اینکه جسارت به محضرِ مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام است و از کرم حضرت به دور است، حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه و مسلم بن عقیل رحمه الله علیه که در جلالت قدر آنها شکی نیست، به همین تعبیر محکوم می‌شوند. چرا ما باید سلیقه‌ای صحبت کنیم؟

یکی از بیچارگی‌های ما این است که وقت می‌خواهند مطلبی را در روضه نقد کنند، از سلیقه شخصی استفاده می‌کنند.

فردی دیگری هم می‌گوید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» اصحاب تو کسانی هستند که در تو فانی شدند لذا حُرّ (رحمه الله علیه) در شما فانی نشده است!

بعضی هم می‌گویند: ما از جنابِ حُرّ (رحمه الله علیه) خوشمان نمی‌آید.

این خیلی مهم است که شما بدانید وقتی‌که حضرت هادی علیه السلام به جناب حُرّ رحمه الله علیه در کنار حضرت حبیب رحمه الله علیه، سلام می‌دهند.

قرار ما بر این است که «أَحْبِبْ حَبِیبَنَا».[6] حبیب ما را دوست بدارد همان‌گونه که ما او را دوست داریم، «أَبْغِضْ بَغِیضَنَا» با دشمن ما هم مادامی‌که با ما دشمن است، دشمن باش.

ما باید حبّ و بغض خود را با معصوم تنظیم کنیم. در این میان عبارتی همچون «ما نمی‌پذیریم» یا «ما نمی‌خواهیم» یا امثال این عبارات وجود ندارد و جایی برای سلیقه شخصی وجود ندارد. اگر بنا بر ورود سلیقه شخصی باشد، چیزی باقی نمی‌ماند.

در بین گزارش‌های واقعه شهادتِ شیرخوار کربلا (صلوات الله علیه) گزارش مشهورتر این است که حضرت برای وداع یا در آغوش گرفتن ایشان در لحظات آخر، حضرت سیدالشهداء علیه السلام ایشان را در کنار خیمه ها به آغوش کشیدند و ایشان شهید شد. تعداد روایات این نقل بیشتر است؛ یعنی اگر بنا بر ترجیح باشد، ترجیح این نقل راحت‌تر است.

گزارش دیگری را سبط بن جوزی و دیگران نقل کردند که حضرت وسط میدان تشریف بردند و طلب آب کردند.

بعضی در نقد این گزارش گفتند: نه آقا! طلب آب کردن خلاف شأن معصوم است و چون خلافِ شأن معصوم است، ما این نقل را نمی‌پذیریم.

عبارت «خلافِ شأن معصوم» خیلی عبارت بزرگی است و فردی باید خیلی بزرگ باشد تا بتواند چنین عبارتی را بیان کند. من دو مثال می‌زنم.

در ذهن ما این است که هر جا ظلمی دیدیم، باید در برابر آن بیاستیم و نمونه بارز آن را هم حضرت سیدالشهداء علیه السلام می‌دانیم.

خود حضرت سیدالشهداء علیه السلام قبل از واقعه عاشورا، ظلم آشکاری مثل قتلِ «حُجر بن عَدی» رحمه الله علیه دیدند، حضرت در آنجا نامه نوشتند و اعتراض کردند ولی قیام نکردند. ظلم کم ندیدند لیکن قیام نکردند.
امام؛ امام است و بهترین وظیفه را انجام می‌دهد. ائمه ما علیهم السلام بعد از حضرت سیدالشهداء علیه السلام، هیچ‌کدام (تقریباً) علیه اکثر ظلم‌های جامعه به صورت ظاهری قیام علنی و اقدام عاجلِ مشخصِ ورود به صحنه ندارند. این امر از مسلمات است. آیا این امر خلافِ شأن امام است؟ بیانِ خلافِ شأن امام خیلی مرد می‌خواهد.
بنده عرض نمی‌کنم که طلب آب توسط حضرت در وسط میدان ترجیح دارد ولی واقعاً یک اتمام‌حجت حیرت‌انگیز است.

نکاتی در مورد ادبیات عرب

در ادبیات عرب تشبیه انسان به حیوان؛ قبیح نیست درصورتی‌که در ادبیات فارسی قبیح است. مثلاً یک فرد تیزتکِ تیزروِ فرز را ممکن است بگویند: کالکرکس. چون کرکس در عرب، نمادِ تیزتکی و تندی حرکت، سرعت سیر و… است.

برای تشبیه، یک وجه تشبیه کافی است. مثل اینکه می‌گویم: فلانی «شیر» است. درحالی‌که دهان شیر خیلی بو می‌دهد و بدین ویژگی هم معروف است. اگر می‌گویند: فلانی «شیر» است. منظور این نیست که دهان او بو می‌دهد بلکه اگر فرد شجاع باشد کفایت می‌کند و نیاز نیست که همه شباهت‌های «شیر» را داشته باشد. معمولاً هم شباهتی که نزدیک به ذهن است را می‌گویند. شاید هیچ یک از شما ندانید که در تمثیلات عرب «شیر» به بدبویی مشهور است چون به طور مداوم از گوشت تغذیه می‌کند و مسواک هم نمی‌زند!

در عرب، تشبیه انسان به حیوان حتی تشبیه انسان به بعضی اشیاء هم قبیح نیست لیکن در ادبیات فارسی قبیح است و بیان نمی‌شود. در مثال بدین مهم باید خیلی توجه کرد.

طلب آب توسط حضرت سیدالشهداء علیه السلام برای شیرخوار یک حجت بالغه استثنائی است.

یک حجت بالغه استثنائی در اولین «ناقه صالح» است که قرآن کریم هم از او تعبیر به «نَاقَةَ اللَّهِ».[7] کرده است و اصلاً این اضافه اشراقی[8] به حضرت الله عَزَّ وَ جَل حیرت‌انگیز است که «ناقه» را به «الله» نسبت داده است.

چون «ناقه» معجزه مسلم بود و عاقرِ ناقه (کشنده ناقه) کافری بود که در برابر آیت عظمی قرار گرفته بود. «ناقه» معجزه‌ای بود که حرکت می‌کرد و همه هم او را دیده بودند.

حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آخرین بدان «ناقه صالح» تشبیه شده است.

اولاً در ادبیات عرب تشبیه حیوان به انسان قبیح نیست و ثانیاً این «ناقه» هم حیوان عادی نیست.

تشبیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به «ناقه صالح»؛ یعنی بزرگ‌ترین معجزه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حجت بالغه ای که درافتادن با او درافتادن با خدا است و کُشتن ایشان؛ کفر است لذا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمود: «فَعَقَرُوهَا» درحالی که یک نفر ناقه را به قتل رساند لیکن خداوند متعال تمامِ کسانی که راضی بدان فعل بودند جزو قاتلان آن ناقه محسوب کرد.

ما در مورد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌گوییم: «اللّهمَّ العَن قَتلَة امیرالمؤمنین (علیه السلام)»

در روایات ما بعد تشبیه آن ناقه صالح به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، از حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل شده است که وقتی به شیرخوار تیر زده شد، حضرت فرمودند: خدایا! او از ناقه صالح کمتر نیست.

این عبارت به چه معنا است؟ یعنی حجت بالغه خداوند متعال بود. اگر هر گبری، هر حیوانی، هر نفس مرده ای، هر فطرت سوخته ای هم در کربلا بودو نستجیر بالله نعوذ بالله هر تفکری را هم نسبت به حضرت سیدالشهداء علیه السلام داشت…تیر زدن به شیرخوار تشنه در قاموس نواصب هم نیست. ایشان حجت بالغه بود لذا بنده اگر بخواهم روضه بخوانم با وجود اینکه از جهت کثرتِ نقل «وداع» ترجیح دارد، معمولاً آب خواستن حضرت سیدالشهداء علیه السلام برای شیرخوار را روضه می‌خوانم چون حجت را تمام کرده است.

بعضی از افراد گفتند: این خلافِ شأن امام است که جلوی سی هزار نفر درخواستِ آب کند.

دو مثال عرض می‌کنم تا بگویم بدین راحتی نیست که راجع به نقل‌ها بگویند: این نقل خلاف شأن معصوم است!
1. حضرت سیدالشهداء علیه السلام مکرراً برای احتجاج یا فرمودن بیاناتی یا امثال این آب خواستن وسط میدان تشریف می‌برند؛ نتیجه این امر آن است که اکثر قریب به اتفاق آن لشکر اعداء در جنگ شرکت نکردند. شاید از آن سی هزار، حدود شش هزار دخالت کردند.

روزهای قبل عاشورا، جمعیت بیش از سی هزار بود چون «ابن زیاد» لعنه الله علیه دستور داد که هر کسی در کوفه باشد…یکی از وظایفِ بارز حاکم؛ امنیت است…آن ملعون گفت: من تعهد خود را بر حفظ امنیت ِ مردان کوفه برداشتم؛ یعنی اگر در کوفه مردی باشد، امنیت نخواهد داشت و هر کس او را به قتل برساند، من پیگیری نخواهم کرد.

فردی آمده بود و ارث خود را از بستگانش می‌خواست (انحصار وراثت) و در میراث اختلاف بود. مأمورهای حکومتی او را گرفتند و اعدام کردند. بعد از این کسی جرئت نداشت که در کوفه باقی بماند؛ یعنی کوفه پیش از حادثه کربلا به شهرِ زنان، کودکان و پیرمردان بدل شد.

طبق نقل‌های مختلف همه مردان از کوفه بیرون آمدند. یک عده به کوه و بیابان و…فرار می‌کردند و عده‌ای هم در لشکر بودند. وقتی حضرت سیدالشهداء علیه السلام با آن‌ها سخن می‌فرمودند؛ افرادی که هنوز آن‌قدر بسان بقیه ناپاک نبودند از لشکر فرار می‌کردند. حضرت قصد داشتند که کمتر بیچاره شوند چون اگر کسی حضور داشته باشد و استغاثه را بشنود، دیگر کار تمام است. این هم از رحمت حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود.

ایشان «رَحْمَةُ اَللَّهِ اَلْوَاسِعَةُ» هستند. حضرت هر کاری کردند که جمعیت اعداء کمتر شود چون در کمتر بیچاره شدن اعداء اثر دارد هر چند در به قتل رساندن حضرت اثری ندارد.

چند نفر (15 یا 17 یا 20 یا 23) به سمت حضرت سیدالشهداء علیه السلام برگشتند و با حضرت علیه دشمنان جنگیدند. جمعیت زیادی به مرور از لشکر دشمن فرار کردند. جمعیتی هم دیگر دخالت نکردند. این کار حضرت هم اثر هدایتی و هم اثر نظامی دارد.

مطلب دوم اینکه چه کسی گفته است که آب خواستن آن هم برای طفل خلافِ شأن است؟

آیه 77 سوره کهف را ببینید. «فَانْطَلَقَا حَتَّی إِذَا أَتَیا أَهْلَ قَرْیةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا».[9] حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام و آن عبد صالح خدا (که ما به ایشان جناب خضر می‌گویم، قرآنی اسمی از ایشان نبرده است.) باز با هم روان شدند تا وارد بر شهری شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند (ظاهر آیه شریفه این است که اظهار گرسنگی کردند) «فَأَبَوْا أَنْ یضَیفُوهُمَا» ولی مردم از طعام دادن و مهمانی آن‌ها ابا کردند.
اینجا مفسرین بحث کردند که دو عبد خدا به شهری رفتند و اظهار گرسنگی کردند؟ این امر که خلاف شأن است.

این آیه شریفه قرآن کریم است و شما نمی‌توانید در صدور آن شک کنید لذا یا باید اصلِ غذا خواستن در شرایطی را خلاف شأن ندانید یا بعضی از مفسرین مثل آیت الله جوادی آملی حفظه الله می‌فرمایند: این دو عبد خدا تشنه بودند و آب خواستند. غذا خواستن قبیح است.

اگر الان فردی به در خانه شما بیاید و بگوید که گرسنه است، خیلی شرم دارد لیکن اگر اظهار تشنگی کند…

بنده به یاد دارم زمانی که دبستانی بودم و در گوشه فوتبال بازی می‌کردم، آب‌معدنی مثل الان در دسترس نبود لذا گاهی فردی از کوچه عبور می‌کرد و طلب آب می‌کرد. در اینجا ما حس نمی‌کردیم که این فرد «فقیر» است.

اصلاً حس «ذلت» نداشتیم. اگر فرد بگوید که گرسنه هستم با تشنگی متفاوت است.

آیه داریم. آیا برداشت شما این‌گونه است که حضرت موسی و حضرت خضر علی نبینا و آله و علیهما السلام خلاف شأن عمل کردند؟ مخصوصاً در واقعه کربلا که طلبِ آب برای شیرخوار است. 

حال شما برای یک ظّنِ غیردقیق غیر مستند و سلیقه شخصی، حق انکار یک واقعه را دارید؟ انکار مسائل در واقعه کربلا خیلی اوقات این‌گونه است؛ یعنی فرد سلیقه خود را دخالت داده است. اگر شما دوست ندارید این روضه را نخوانید چون گوینده باید به بیانِ خود اعتقاد داشته باشد؛ یعنی احتمال صدق بدهد. شما سلیقه خود را دخالت ندهید.

اگر نمی‌پسندید دیگر نگوید: جناب حُرّ (رحمه الله علیه) در آستان حضرت فانی نشده است. (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ) اصلاً بعضی‌ها می‌گویند: «حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» به معنای فانی شدن نیست. واژه «ِفناَّء» به معنای درگاه است و عبارت «حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» یعنی پیش پای مبارک شما دفن شدند. بله! اصحاب ِحضرت سیدالشهداء علیه السلام در ایشان فانی شدند ولی منظور این لفظ این نیست. «سلام بر تو و بر کسانی که کنار تو دفن شدند.» عبارت «عُبَیْدُکَ بِفِنآئِکَ».[10] یعنی من درگاه تو آمدم. متأسفانه سلیقه‌ای بیان کردن خیلی باب است.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

نکاتی در مورد مقتل خوارزمی

خیلی اوقات نویسنده مطلبی را بیان می کند و ده ها نفر خلافِ آن مطلب را بیان می کنند. در نقل مطلبی که خیلی معارض دارد، باید احتیاط کرد. ممکن است نویسنده شیخ مفید رحمه الله علیه باشد ولی مطلبی را بیان می‌کند که خیلی معارض و مخالف دارد لذا باید در نقل آن احتیاط کرد.

ما باید از مظانِ کتب تاریخی و حدیثی روضه بخوانیم. مثال‌های [مقتل أبی مخنَف، لُهوف به جهاتی که توضیح دادیم در صدر است و نه به جهت تاریخی] هم برای این منابع بیان کردیم.

یکی از کتاب های که بنظر ما خیلی مفید است و روضه خوان باید آن را داشته باشد؛ مقتل خوارزمی (مَقتَلُ الحُسَین علیه‌السّلام) است.

موفق بن احمد خوارزمی (متوفای ۵۶۸ قمری) فقیهِ مُحدثِ حنفی است. کتاب مشهور وی برای ما شیعیان «مَناقِبُ الامام أمیرُالمُؤمنین علیه السلام» مشهور به مناقب خوارزمی است. کتابی با عنوان «مناقب ابوحنیفة» دارد که برای حنفی‌ها خیلی مهم است. او بسیار ادیب برجسته‌ای است. به او «أخطب خوارزم» می‌گفتند. او سخنور و نویسنده قهاری است.

نسخه خطی کتابِ «مَقتَلُ الحُسَین علیه‌السّلام» او گم شده است. فقط یک نسخه از این کتاب در عالم موجود است و آن هم در کتابخانه ملّی تبریز است.

خیلی از اوقات می‌گویند: آقا! اگر این حرف مهمی بود، چرا بقیه نقل نکردند؟ آقا! بقیه ندیدند. آن روزگار بسان امروز نبود که تایپ، چاپ و نرم افزار شود تا شما آن را جست و جو کنید بلکه کتاب در دسترس دیگران نبود.
مرحوم شیخ محمدطاهر سَماوی قدس سرّه که سال‌ها در جست وجوی مقتل خوارزمی بود، از علامه امینی اعلی الله مقامه الشریف درخواست می‌کند که آقا! شما که تبریزی هستید به پدر بگوید که از کتابخانه این کتاب را بردارند، یک نسخه از روی آن بنویسند و برای ما بفرستند.

شیخ محمد طاهر سَماوی قدس سرّه (۱۲۹۲-۱۳۷۰ ق) که یک کتاب بسیار مهمی راجع به اصحاب حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارد، ایشان به چند دلیل حق حیات بر گردن شیعیان دارد. یکی اینکه یک کتابخانه برجسته دارد که بسیاری از علماء از آن استفاده می‌کردند. خیلی کتب عجیب و غریبی را جمع‌آوری کردند که یکی از آن‌ها «مجموعه اشعار خلعی» است. شاعری (ابوالحسن جمال‌الدین علی الخلعی) که اشعار وی پراکنده بوده است و مرحوم سَماوی 160 قصیده وی را جمع‌آوری کرده است.

«خلیعی» داستان خیلی جالبی دارد. نقل این‌گونه است و شاید هم‌چنین نباشد. من نمی‌گویم که این نقل صحیح است یا خیر لیکن شعری زیبای بیان کرده است. مرحوم علامه امینی هم نقل کرده است که خلیعی اهل «موصل» و ساکن «حله» بود. پدر و مادر خلیعی ناصبی (بغض نسبت به شیعیان) بودند. مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید، او را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیه السلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیه السلام) بفرستد. خدای متعال به او فرزند پسری داد. این پسر بزرگ شد و به سنی رسید که آن زن می‌توانست به نذرش ادا کند. موضوع را با فرزندش مطرح کرد و هم خواست مادر را پذیرفت. به بیابان‌های منطقه «مسیب» رفت و در کمین زائران امام حسین (علیه السلام) مدتی منتظر ماند تا وقتی کاروانی از زائران امام حسین (علیه السلام) از راه می‌رسد به آن‌ها حمله کند و نذر مادر را ادا نماید. هنوز کاروان از راه نرسیده بود که خواب بر چشمان او غلبه کرد. (شعر او خواب نیست بلکه در آن حکمتی وجود دارد) قافله زائران امام حسین (علیه السلام) از راه رسیدند اما علیرغم سروصدای کاروان و گردوغباری که از آمدن آن‌ها به پا شده بود از خواب بیدار نشد. گردوغبار کاروان لباس و بدن او را هم فراگرفت. در همان حال «خلیعی» در خواب دید: صحنه قیامت بر پا شده است. فرمان رسید که او را به آتش بیاندازند، او را به میان آتش انداختند اما گردوغباری بر بدن و لباس او وجود داشت که او را از سوختن و گرمای آتش، در امان نگه می‌داشت. در عالم خواب متوجه شد که این گرد و غبار، گرد و غبار کاروان زائران امام حسین (علیه السلام) است که بر بدن و لباس او نشسته است و به برکت آن، او از آتش عذاب الهی در امان مانده است. (حکمت خواب او هم این است که این خواب سبب توبه او می‌شود.)

از خواب بیدار شد و گریه کرد. یک دوبیتی دارد که این شعر برای این دوره بیماری هم خیلی مهم است.

اذا شئت النجاة فزر حسینا          لکی تلقی الاله قریر عین

فان النار لیس تمس جسماً                   علیه غبار زوار الحسین

اگر نجات خواهی، حسین را زیارت کن تا خدا را با روشنی چشم دیدار کنی.

آتش نمی‌رسد به جسمی که بر آن غبار زائران حسین علیه السلام است.

یک نقل این است که ایشان بدین جهت شیعه شده است چون توبه کرده است و شیعه شده است لذا آن خواب می‌تواند درست باشد چون در واقع آن خواب سبب بیداری او شده است. کرامت حضرت سبب شده است که او برگردد. قصائد فراوانی هم در مدح اهل بیت علیهم السلام دارد. 160 قصیده او را شیخ طاهر سَماوی قدس سرّه جمع‌آوری کرده است.

ما راحت از میراث خود می‌گذریم. ما علمائی داشتیم که برای یک بیت این شعار آیینی جان کندند (جمع‌آوری اشعار) لیکن ما امروز راحت و بی‌خیال هستیم و توجه نداریم که ما نسبت به آیندگان خود وظیفه داریم. معلوم نیست که این میراث به دست آیندگان برسد. ما علمائی داشتیم که کلی تحقیق می‌کردند که بر روی چه کاغذی بنویسند که دیرتر از بین برود. ما الان کتبی داریم که هزار سال قدمت دارد لیکن از بین نرفته است. کاغذهای شیمیایی امروز 30 ـ 40 هم دوام ندارند. خلاصه زحمت می‌کشیدند.

شیخ محمد طاهر سَماوی قدس سرّه کتابی راجع به اصحابِ حضرت سیدالشهداء علیهم السلام دارد که خیلی مهم است.

یکی از خدمات شیخ طاهر سَماوی این است که کتاب مقتل خوارزمی را با یک نسخه تحقیق کرده است. نسخه موجود در کتابخانه ملی تبریز، نسخه قدیمی نیست بلکه از روی یک نسخه قرن 9 نوشته شده است. فقط هم همین یک نسخه موجود است. همه نسخ یا از بین رفته است یا شناسایی نشده است.

یکی از ویژگی‌های مقتل خوارزمی این است که جزئیات زیادی در آن وجود دارد. طبعاً بنده قصد ندارم که بگویم همه جملات آن درست است. بحث ما الان تاریخ نیست و مقتل است، با آن تعریفی که از مقتل داشتیم می‌توان عبارات آن را خواند.

من چند جمله از مقتل خوارزمی را می‌خوانم تا شما ببینید که چه مدل بحث‌هایی در کتابِ مقتل خوارزمی آمده است. انصافاً جزئیات فراوانی در آن آمده است. یکی از آن‌ها را جلسه پیش اشاره کردم و الان فقط از روی متن آن می‌خوانم البته نمی‌توان همه عبارات آن را هم بیان کرد.

خوارزمی در مقتل خود می‌نویسد: وقتی تیر به سینه مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام اصابت کرده بود، حضرت دستِ مبارک خود را زیر محلِ اصابت تیر قرار دادند و خون را به آسمان پاشیدند «فلما امتلأت دما رمی بها إلی السماء».[11]

طبق نقل‌ها حضرت سیدالشهداء علیه السلام یکبار خونِ شیرخوار (سلام الله علیه) را به آسمان پاشیدند… در زیارت حضرت علی‌اکبر علیه أفضل تحیۀ و الثناء در کتاب «کامِلُ الزّیارات» یک نقلی داریم… یک نقل است و بنده فعلاً جزم ندارم…یکبار هم در اینجا حضرت خون مبارک خود را به آسمان پاشیدند…

خوارزمی در ادامه می‌نویسد: «ثمّ وضع یده علی الجرح ثانیا» حضرت سید الشهداء علیه السلام دستِ مبارک خود بر روی محل زخم قرار دادند، وقتی دستِ مبارکشان غرق به خون شد «فلما امتلأت لطخ بها رأسه و لحیته» به سر و صورتِ مبارک خود کشیدند و قال: «هکذا، و اللّه، أکون حتی ألقی جدی محمدا صلّی اللّه علیه و آله» دوست دارم اینگونه با سر و صورتِ خونین جدم را زیارت کنم «و أنا مخضوب بدمی» محاسنم با خونم خضاب شده باشد «و أقول: یا رسول اللّه! قتلنی فلان و فلان» و بگویم: یا رسول الله! مرا فلانی و فلانی به قتل رساندند.

یکی از گزارش‌های خوارزمی که باید بدان اشاره کرد. خوارزمی عمده جملاتِ مقتل خود را از کتاب تاریخِ ابن اعثم گرفته است منتها تاریخ ابن عثم بدست ما نرسیده است.

چون خوارزمی سخنور بوده است، ممکن است در بعضی از جملات تغییرات محدود و مختصر اعمال کرده باشد یا همانطور که اگر بنده بخواهم روضه بخوانم، چند نقل را کنار هم بیان می‌کنم و یک سیر ایجاد می‌کنم؛ یعنی انکار که روضه‌خوان در فیش‌های جدا از همدیگر را نخ تسبیح رد می‌کند و بیان وی سناریو دارد؛ خوارزمی هم‌چنین کرده است. برای همین برای فردی که قصد بیانِ روضه دارد، کار راحت‌تر است البته طبعاً ارزش تاریخی مطلب کم می‌شود.

یکی از مواردی که در کتاب او موجود است، بنده اولین بار که آن را دیدم تا صبح خواب به چشمانم نیامد و امیدوارم که ان شاء الله دروغ باشد این است: آن لحظه‌ای که حضرت سیدالشهداء علیه السلام بر روی زمین افتاده بودند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها دویدند و ابن سعد لعنه الله علیه مورد خطاب قرار دادند درحالی که ابن سعد لعنه الله علیه درحال گریه کردن بود و حضرت سیدالشهداء علیه السلام هم سعی داشتند که بنشینند ولی جسمِ مبارک ایشان بی جان شده بود. دشمن می‌خواست که به ایشان حمله کند…خوارزمی عبارتی دارد که بنده امیدوارمان شاء الله دروغ باشد…خوارزمی می‌نویسد: «و قد تحاماه النسا».[12] مخدراتِ خیمه آمده بودند و دور حضرت را گرفته بودند…صحنه‌ای که او تصویر کرده است را بنده نمی‌توانم باز کنم.
او عبارت زیادی دارد ولی بنده امروز نمی‌خواهم روضه بخوانم و مجبور هستم که عرض کنم و رد شوم.

یکی از عباراتی که در مقتل خوارزمی وجود دارد و خیلی هم عجیب است و در کمتر کتابی هم وجود دارد، این است که خوارزمی می‌نویسد: وقتی حضرت سیدالشهداء علیه السلام به زمین افتاده بودند درحالی که لشکر دشمن درحال حمله به خیمه‌ها بود، «رفعن أصواتهنّ بالصراخ و العویل».[13] صدای فریاد و گریه مخدرات بلند شد «و وضعت أمّ کلثوم یدها علی أم راسها» عرب در بی‌پناهی دست‌برسر خود می‌گذارد…

وقتی در سلام به حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و اروحنا لتراب مقدمه الفداء دست بر روی سر می‌گذاریم، غرض ما این است که به حضرت عرض کنیم: ما مستغاث به شما هستیم.

«و نادت: وا محمّداه! وا جداه! وا نبیاه! وا أبا القاسماه!» حضرت أمّ کلثوم سلام الله علیها در ابتدا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را صدا زدند.

منطقه کربلا نزدیک کوفه است (80 کیلومتر فاصله دارند) کوفه محلِ حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بوده است…

بعد حضرت فرمودند: «وا علیاه!» عجیب این است: «وا جعفراه! وا حمزتاه!» از آن روزی به خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حمله شد و حضرت فرمودند: «وَا جَعْفَرَاهْ ! وَ لاَ جَعْفَرَ لِی اَلْیوْمَ، وَا حَمْزَتَاهْ ! وَ لاَ حَمْزَةَ لِی اَلْیوْمَ.».[14] اهل بیت علیهم السلام هر وقت اینطور بی‌پناه می‌شدند، آن روز را یاد می‌کردند.

بعد حضرت امّ کلثوم فرمودند: «وا حسناه! هذا حسین بالعراء»

طبعاً نمی خواهم عرض کنم که تمام عبارات این کتاب صحیح است مثلاً اینکه آیا حضرت سجاد علیه السلام در کربلا نابالغ بودند یا خیر که یک بحثی است که یک وقتی باید راجع به آن گفت‌وگو کرد. مرحوم شهیدی رحمه الله علیه یک نظر دارند لیکن ما با اینکه کسی نیستیم، خلافِ نظر او را داریم.

عبارتی از مقتل خوارزمی می‌خوانم که این عبارت هم از جمله عباراتی است که کمتر جایی بدین معنا نقل شده است و اگر کسی این عبارت را درک کند، خدا شاهد که باید بمیرد.

خوارزمی می‌نویسد: وقتی در کوفه حضرت زینب کبری سلام الله علیه می‌خواستند که سخن بفرمایند درحالی که وضع و هیئت ظاهری حضرت در شأن ایشان نبود. بشیر بن حذیم الأسدی می‌گوید: «نظرت إلی زینب بنت علی یومئذ».[15] آن روز داشتم زینبِ علی (سلام الله علیها) را نگاه می‌کردم!

با همین جمله آدم باید بمیرد که یک نفر بگوید: داشتم زینب (سلام الله علیها) را نگاه می‌کردم...

او می‌گوید: «و لم أر خفرة قط أنطق منها»… خیلی عبارتِ عجیبِ بلیغی گفته است. اگر شما یک زن عادی ببینید با نامحرم ها راحت صحبت می کند، اگر کمی بی پرواتر باشد، راحت تر صحبت می کند اما اگر یک زن که دارای شدت حیا و شرم است، در بین نامحرمان حتی حرکت او صدا ندارد، چه برسد به اینکه بخواهد صحبت کند لذا حرف زدن در بین مردان برای کسی که بسیار باحیا، باشرم و باعفت است، خیلی سخت است.
او می‌گوید: 
«و لم أر خفرة» من هیچ باحیائی ندیدم که در آن حال باشد درحالی که سخن بگوید و حیا در گفتار او به چشم بیاید و شنیده شود ولی «کأنما تنطق عن لسان أمیر المؤمنین علی ابن أبی طالب علیه السّلام» 
باز کردن بعضی از حرف ها سخت است.

او می‌گوید: هم باحیا و باعفت باشد که نتواند صحبت کند درحالی که مجبور بودند در آنجا سخنرانی بفرمایند و بااین‌حال به‌قدری بلیغ سخن بگوید که مردم را به یاد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیندازد.

تصویر و بیانِ این حرف بماند برای وقتی که آدم قصد روضه خوانی دارد.

نثار حضرت سیدالشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء یک صلوات بفرستید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

زیارت غدیریه امام هادی صلوات الله علیه

یکی از آداب روز عید غدیر این زیارت نامه ای است که خود امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء در کنار قبرِ مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیان فرمودند. در مفاتیح‌الجنان هم وجود دارد. قدیمی‌ترین مصدر زیارت غدیریه منقول به امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء کتاب «المزار الکبیر» ابن مشهدی است. سلسله سندی که برای این زیارت‌نامه در این کتاب ذکر کرده است (اگر همین‌طور باشد که در اینجا ذکر کرده است) همه اجلّاء فقهایِ برحسته تاریخِ شیعه هستند
راویان زیارت‌نامه: شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ اَلْقُمِّی رَضِی اَللَّهُ عَنْهُ، مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ (شیخ مفید)، أَبِی اَلْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَیهِ، مُحَمَّدِ بْنِ یعْقُوبَ اَلْکلَینِی، عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ، پدرِ او، أَبِی اَلْقَاسِمِ بْنِ رُوحٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ (هر دو نائبان حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِی اَلْعَسْکرِی علیه السلام. سند حیرت انگیز است.

بعد از اینکه امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء در روز غدیر به حرمِ مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه مشرف شدند. (حال سفری که در نوجوانی ایشان رخ داده بود یا اشتباه متوکل عباسی لعنه الله علیه است و در دوره‌ای که حضرت را تبعید کردند و به عراق آوردند)

در این زیارت مطالب زیادی وجود دارد. هیچ دوره‌ای در تاریخ تشیع (بین ائمه اطهار علیهم السلام) بر شیعیان سخت‌تر از خفقانِ دوره امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء نگذشته است.

امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء هم نمی‌خواهند مردم را تحریک کنند ولی امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء بین عوامِ شیعه معلم برائت است. بالاخره حضرت ملاحظاتی دارند و حکیم هستند.

در این زیارت‌نامه حضرت با سلام بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آغاز می‌کنند و در ادامه می‌فرمایند: «اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ ، وَ سَیدَ اَلْوَصِیینَ، وَ وَارِثَ عِلْمِ اَلنَّبِیینَ، وَ وَلِی رَبِّ اَلْعَالَمِینَ، وَ مَوْلاَی وَ مَوْلَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ».[16] سلام بر ای امیر مومنان، ای سید اوصیاء، ای وارثِ علمِ انبیاء، ای مولای من و مولای مومنان…«مَوْلاَی وَ مَوْلَی اَلْمُؤْمِنِینَ» جدا کردن این عبارت توجه بدین امر است که روز غدیر روزی است که امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء بر ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه افتخار کرده است.

اصلاً ما نباید از شادی و شعف در پوست خود بگنجیم. وقتی مردم ما را می‌بینند، مثل آدمی که مست شده است و دیگر حواسش نیست…

به‌گونه‌ای دارایی خود را در راه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هزینه کنیم که مشخص شود چون یکی از معنای محبت و تولی که از باب تفعیل است، ابراز فعل است؛ یعنی باید این حبّ را به دیگران نشان دهید. اصلاً خیلی محبت قلبی شامل امر و نهی نمی‌شود.

اگر از فردی بغضی داشته باشید، نمی‌توان با امر این بغض را به حبّ مبدل کرد. وقتی می‌گویند: او را دوست بدار؛ یعنی این محبت را ابراز کن البته این ابراز در قلب هم اثر دارد.

ابراز محبت ما نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کم است. زبانی این محبت را ابراز می‌کنیم لیکن ابراز محبت فقط زبانی نیست.

بعد حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء می‌فرمایند: «اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا دِینَ اَللَّهِ اَلْقَوِیمَ، وَ صِرَاطَهُ اَلْمُسْتَقِیمَ، اَلسَّلاَمُ عَلَیک أَیهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِیمُ، اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ، وَ عَنْهُ یسْأَلُونَ»

در دوره ای قرار داریم که اگر فضائلِ واضح حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بیان کنیم، بعضی از شیعیان تحمل نمی کنند و فحش می‌دهند! این هم از عجایب روزگار است.

در کتاب «مَعانی الأخبار» آمده است که امام صادق علیه أفضل تحیۀ و الثناء فرمودند: در عظمت اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه پا بر دوشِ مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار دادند و بت شکست، نکاتی وجود دارد که اگر من بگویم، شما هم مرا تکذیب خواهید کرد لذا نمی‌توانم بیان کنم. محرم پیدا نمی‌کنم که بیان کنم.

خلاصه روزگار ما هم همین‌طوری است.

«أَشْهَدُ أَنَّک أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْحَقُّ اَلَّذِی نَطَقَ بِوَلاَیتِک اَلتَّنْزِیلُ» شهادت می‌دهم که امیرالمؤمنین حق تو هستی.

حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء خیلی از آیات را به حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تفسیر کردند.

حضرت بعد از اینکه ماجرای غدیر را تعریف می‌کنند و فضائل مختلف را بیان می‌فرمایند، مثلاً «اَنت مُطْعِمُ الطَّعَامِ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینا وَ یتِیما وَ أَسِیرا  لِوَجْهِ اللَّهِ لا تُرِیدُ مِنْهُمْ جَزَاءً وَ لا شُکورا» تو بودی که این کار را کردی…

یکی از ادّله زبان حال اینجا است. هیچ وقت فردی که چیزی به سائل ببخشد به او نمی گوید: این را برای خدا به تو دادم. بیان این حرف منت است.

آیه شریفه «إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» قول حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه نیست بلکه خداوند متعال خبر از دلِ آن بزرگواران می‌دهد. خداوند متعال می‌فرماید که زبان دل آن‌ها این بود: «إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ». خداوند متعال برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «زبان حال» نقل فرموده است.

اگر کسی به سائل بگوید: «این را برای خدا به تو می‌بخشم» قبیح و خلافِ سیره اهل بیت علیهم السلام است لیکن خداوند متعال از دل این بزرگواران باخبر است.

حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء اطلاع داشتند که بعضی از افراد آیه شریفه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ».[17] را به بعضی از خلفاء نسبت دادند لذا فرمودند: «لَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی فِیکَ» خداوند متعال این آیه را راجع به تو ـ حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ـ نازل کرد.

در مباحث کلامی در دوره امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء بحث است که این آیه راجع به خلیفه اول (فخر رازی بدین معتقد است) یا راجع به امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است؟
امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء در این زیارت غدیریه بسیاری از آیاتی که محل بحث آن دوره بوده است راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیان فرمودند.

حضرت فرمودند: «وَ أَنْتَ الْمَخْصُوصُ بِعِلْمِ التَّنْزِیلِ وَ حُکمِ التَّأْوِیلِ وَ نَصِّ الرَّسُولِ» تو کسی هستی که هم
آیات در تو نازل شد، هم تو تأویل آنها تو هستی و هم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را یاری کردی…
«وَ لَکَ الْمَوَاقِفُ الْمَشْهُودَةُ وَ الْمَقَامَاتُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْأَیَّامُ الْمَذْکُورَةُ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یَوْمَ الْأَحْزَابِ» اقدامات تو در جنگ بدر و احزاب معروف است.

حضرت امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء می‌توانستند فقط از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیان بفرمایند و به دیگران طعنه نزنند درحالی که این کار را نکردند.

حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء فرمودند: تو در بدر و احزاب در لحظاتی که «وَ إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا».[18] آن‌گاه که چشم ها حیران شد (چشم ها از ترس حرکت می‌کرد.) و جان‌ها به گلو رسید و به وعده خدا گمان‌های مختلف بردید (خیلی‌ها گفتند: فریب خوردیم و اسلام آوردیم، حالا در جنگ هستیم و ما را به قتل می‌رسانند) خدمت کردی. «هُنَالِک ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا».[19] در آنجا مؤمنان مبتلا شدند و کأنّه در اعتقادات آنها زلزله رخ داد. (کرونا آمد و در اعتقادات زلزله رخ داد.) «وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا».[20] و نیز در آن لحظات منافقان و آنان که در دل‌هایشان مرض (شک و ریب) بود (با یکدیگر) می‌گفتند: آن وعده (فتح و نصرتی) که خدا و رسول به ما دادند غرور و فریبی بیش نبود. «وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکمْ فَارْجِعُوا ۚ وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ ۖ إِنْ یرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا».[21] و گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه‌های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: «خانه‌های ما بی‌حفاظ است!»، درحالی‌که بی‌حفاظ نبود؛ آنها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.

یا امیرالمؤمنین! در این شرایط «فَقَتَلْتَ عَمْرَهُمْ وَ هَزَمْتَ جَمْعَهُمْ» که همه ترسیده بودند و در اعتقادات زلزله رخ داده بود، تو بودی که در میدان رفتی، عمر بن عبدود لعنه الله علیه را به قتل رساندی و جمع آنها را شکستی. «وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کفَرُوا بِغَیظِهِمْ لَمْ ینَالُوا خَیرًا ۚ وَ کفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ».[22] خداوند متعال به برکت وجود تو، مومنین را از این سختی جنگ کفایت کرد «وَ کانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا» خداوند متعال قوی و شکست‌ناپذیر است. مظهر خداوند متعال در جنگ؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است.
وقتی مردم رزم‌آوری تو را دیدند، گفتند: 
«وَ کفَی اَللَّهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتَالَ بِعَلِی وَ کانَ اَللَّهُ قَوِیاً عَزِیزاً».[23]

امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء در بیان فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با دیگران مقارنه فرمودند.

بعضی از افراد به بنده می گویند: چرا در بیان فضائل حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با دیگران مقارنه می‌کنید؟

آقا! این روش ائمه اطهار علیهم السلام است. برای اینکه کار به جایی رسیده است که بعضی از افراد را تا نبوت بالا بردند!

حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء می‌فرمایند: «یَوْمَ أُحُدٍ إِذْ یُصْعِدُونَ وَ لا یَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوهُمْ فِی أُخْرَاهُمْ.[24] وَ أَنْتَ تَذُودُ بُهَمَ الْمُشْرِکِینَ عَنِ النَّبِیِّ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ حَتَّی رَدَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَی عَنْکُمَا خَائِفِینَ» و روز احد هنگامی‌که همه از اطراف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرار می‌کردند و به احدی اعتنا نمی‌نمودند درحالی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنان را از پشت سرشان به کارزار دعوت می‌کرد…

آقا! یک نفر محافظ سمت چپ است و فردی دیگری محافظ سمت راست ولی امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء: تو بودی که مشرکان را برای حفظ پیامبر به راست و چپ دفع می‌کردی (دور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌گشتی) تا خدا گزند آنان را در حالی که ترسان بودند از شما دو بزرگوار برگرداند و شکست‌خوردگان را به وسیله تو یاری کرد.

«وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ عَلَی مَا نَطَقَ بِهِ التَّنْزِیلُ: «وَیوْمَ حُنَینٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْکمْ کثْرَتُکمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکمْ شَیئًا وَضَاقَتْ عَلَیکمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیتُمْ مُدْبِرِینَ».[25]

و روز حنین بنا بر آنچه قرآن در این آیه به آن گویا شد: در جنگ حنین که فریفته و مغرور بسیاری لشکر اسلام شدید و آن لشکر زیاد اصلاً به کار شما نیامد و زمین بدان فراخی بر شما تنگ شد تا آنکه همه رو به فرار نهادید.
اگر 50 فقیر پول‌های خود را بر روی هم بگذارند، هیچ‌چیزی نمی‌شود. (جمع تهی، تهی است.) بعضی‌ها آن روز نگاه کردند و گفتند: امروز خیلی زیاد هستیم لذا این دفعه در جنگ پیروز می‌شویم. 50 فراری اگر 100 نفر هم بشوند، با شروع جنگ فرار می‌کنند.

«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیٰ رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کفَرُوا ۚ وَذَٰلِک جَزَاءُ الْکافِرِینَ».[26] سپس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد «وَ الْمُؤْمِنُونَ أَنْتَ وَ مَنْ یَلِیکَ» مومنین تو و اطرافیان تو بودند.

حضرت پی در پی آیات قرآن کریم راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ای طالب صلوات الله علیه بیان میفرمایند.

حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء فرمودند: «وَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِذْ أَظْهَرَ اللَّهُ خَوَرَ الْمُنَافِقِینَ وَ قَطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ و روز خیبر که خدا ضعف و فطور منافقان را آشکار کرد (یک دو نفر قبل از حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به میدان رفتند، ضایع شدند، کشته دادند و فرار کردند) و خداوند متعال به برکت تو پشت کفار را شکست. خداوند متعال این آیه شریفه را برای تو فرمود: «وَ لَقَدْ کانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا یوَلُّونَ الْأَدْبَارَ ۚ وَکانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولً».[27] (در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند)!
حضرت هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء به همین منوال فضائل حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بیان فرمودند.

«مَوْلایَ بِکَ ظَهَرَ الْحَقُّ َ قَدْ نَبَذَهُ الْخَلْقُ» مولای من! حق به برکت تو آشکار شد درحالی که خلائق به حق پشت کردند. «وَ أَوْضَحْتَ السُّنَنَ بَعْدَ الدُّرُوسِ وَ الطَّمْسِ» و تو روشهای دینی را پس از کهنگی و نابودی آشکار ساختی.

در آداب تدفین میت معمولاً تلقین اول را می‌خوانند درحالی که تلقین دوم اهمّ است.

می‌گویند: بعدازآن که میت را در قبر گذاشتند، گره‌های کفن را باز کرده و صورت میت را روی خاک بگذارند و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست بر شانه میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او برده و درحالی‌که او را تکان می‌دهند سه مرتبه بگویند: «اسْمَعْ افْهَمْ یا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ».[28]

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموند: یا علی! «حُبِّی وَ حُبُّ أَهْلِ بَیتِی نَافِعٌ فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ».[29]

وقتی در لحظات تلقین می‌گویند: «لا تَخَف» یعنی «لا تَخَف بعلیٍ»

وقتی روی قبر را می‌پوشانند، معمولاً می‌گویند: بفرمائید نهار! تلقین دوم اینجا است. اگر قرار است یک تلقین را بیان کنند، باید این تلقین را بگویند که بهتر است یکی از نزدیکان متوفی باشد. اگر شما دیدید که مؤمنی را دفن کردند درحالی که همه برای خوردن غذا دویدند، یک نفر بماند. انگشت سبابه خود را در خاک فرو ببرد و دوباره تلقین بخواند…آن متن تلقین دوم است که در تلقین اول می خوانند! اینجا باید بگویند: «اسْمَعْ افْهَمْ یا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ»…

بنده دلم می خواهد اگر کسی بالای سر من بود و تلقین دوم را می گفت، در آنجا این جمله امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء را برای من یادآوری کند که میت امید پیدا کند. این زیباترین و بهترین عبارت در مدح حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است که بنده از همه ائمه اطهار علیهم السلام شنیدم این است: امام هادی علیه أفضل تحیۀ و الثناء رو به قبر عظیم‌الشأن حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می فرمایند: «مَوْلاَی أَنْتَ اَلْحُجَّةُ عَلَی اَلْعِبَادِ، مولای من تو حجّت بر بندگانی، «وَ اَلْهَادِی إِلَی اَلرَّشَادِ» هادی به سوی خیر و صالح «وَ اَلْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ» و همه سرمایه من برای روز قیامت هستی.

امامی که سرمایه‌دار حقیقی عالم وجود است، نمی‌توان ثروت ایشان را با کسی قیاس کرد و انبیاء گدایی کوی او هستند… امام هادی درحالی که در دوره امامت خود بودند (کسی شک نکند که حضرت هنوز امام نشده بودند) این عبارات را فرمودند: «مَوْلاَی أَنْتَ اَلْحُجَّةُ عَلَی اَلْعِبَادِ، وَ اَلْهَادِی إِلَی اَلرَّشَادِ وَ اَلْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ».
من وقتی به خودم و اعمالم نگاه می کنم می‌بینم که چیزی ندارم؛ یعنی تو مصداقِ بارز این عبارت هستی که ما به خداوند متعال می‌گویم: 
«یَا عُدَّتِی فِی شِدَّتِی» ای سرمایه من در سختی‌ها.

ان شاء الله حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در دنیا و آخرت سرمایه ما باشند و ما را کفایت بفرمایند.

ان شاء الله ما هم در روز غدیر در پناه و بیعتِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم و حضرت ما را رد نفرمایند، سه صلوات مرحمت بفرماید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»


[1]– سوره  مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] – برای حفظ احادیث از دستبرد مفتریان و جاعلان و جلوگیری از نقل آنها توسط راویان ناآشنا و نااهل، دانشمندان علم حدیث از دیرباز رسم دادن و گرفتن «اجازه روایت» معمول داشته‌اند. مشایخ حدیث هر کس را که در علم و تقوی می‌آزمودند به او اجازه روایت می‌دادند. طالبان علم نیز برای کسب اعتبار در نقل حدیث به نزد مشایخ این علم می‌رفته و از آنان حدیث می‌آموخته درخواست اجازه می‌کردند. این سیره حسنه تاکنون کم‌وبیش ادامه دارد. اجازاتی که مشایخ می‌دادند مختلف بود از جمله آنها اجازه کتبی و شفاهی بود و دارنده این اجازه در مقام نقل حدیث می‌گوید «فلانی با اجازه کتبی یا شفاهی مرا چنین خبر داد». نظر به این سنت است که امام رحمه الله علیه در آغاز، برخی از سلسله اسناد خود را پشت‌به‌پشت تا محمد بن یعقوب کلینی (قدس الله اسرارهم) نقل فرموده‌اند.

[5] – الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، جلد ۲، صفحه ۱۲۵. (أَسْمَاءُ مَنْ قُتِلَ مَعَ اَلْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ بِطَفِّ کرْبَلاَءَ وَ هُمْ سَبْعَةَ عَشَرَ نَفْساً اَلْحُسَینُ بْنُ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ ثَامِنَ عَشَرَ مِنْهُمْ اَلْعَبَّاسُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ جَعْفَرٌ وَ عُثْمَانُ بَنُو أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ أُمُّهُمْ أُمُّ اَلْبَنِینَ. وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَبُو بَکرٍ اِبْنَا أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ أُمُّهُمَا لَیلَی بِنْتُ مَسْعُودٍ اَلثَّقَفِیةُ. وَ عَلِی وَ عَبْدُ اَللَّهِ اِبْنَا اَلْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ. وَ اَلْقَاسِمُ وَ أَبُو بَکرٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بَنُو اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ. وَ مُحَمَّدٌ وَ عَوْنٌ اِبْنَا عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَیهِمْ. وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ جَعْفَرٌ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بَنُو عَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی سَعِیدِ بْنِ عَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ. فَهَؤُلاَءِ سَبْعَةَ عَشَرَ نَفْساً مِنْ بَنِی هَاشِمٍ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ إِخْوَةُ اَلْحُسَینِ وَ بَنُو أَخِیهِ وَ بَنُو عَمَّیهِ جَعْفَرٍ وَ عَقِیلٍ وَ هُمْ کلُّهُمْ مَدْفُونُونَ مِمَّا یلِی رِجْلَی اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ فِی مَشْهَدِهِ حُفِرَ لَهُمْ حَفِیرَةٌ وَ أُلْقُوا فی‌ها جَمِیعاً وَ سُوِّی عَلَیهِمُ اَلتُّرَابُ إِلاَّ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَلِی رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیهِ فَإِنَّهُ دُفِنَ فِی مَوْضِعِ مَقْتَلِهِ عَلَی اَلْمُسَنَّاةِ بِطَرِیقِ اَلْغَاضِرِیةِ وَ قَبْرُهُ ظَاهِرٌ وَ لَیسَ لِقُبُورِ إِخْوَتِهِ وَ أَهْلِهِ اَلَّذِینَ سَمَّینَاهُمْ أَثَرٌ وَ إِنَّمَا یزُورُهُمُ اَلزَّائِرُ مِنْ عِنْدِ قَبْرِ اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ یومِئُ إِلَی اَلْأَرْضِ اَلَّتِی نَحْوَ رِجْلَیهِ بِالسَّلاَمِ وَ عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ عَلَیهِمَا السَّلاَمُ فِی جُمْلَتِهِمْ وَ یقَالُ إِنَّهُ أَقْرَبُهُمْ دَفْناً إِلَی اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ. فَأَمَّا أَصْحَابُ اَلْحُسَینِ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَیهِمُ اَلَّذِینَ قُتِلُوا مَعَهُ فَإِنَّهُمْ دُفِنُوا حَوْلَهُ وَ لَسْنَا نُحَصِّلُ لَهُمْ أَجْدَاثاً عَلَی اَلتَّحْقِیقِ وَ اَلتَّفْصِیلِ إِلاَّ أَنَّا لاَ نَشُک أَنَّ اَلْحَائِرَ مُحِیطٌ بِهِمْ رَضِی اَللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَرْضَاهُمْ وَ أَسْکنَهُمْ جَنَّاتِ اَلنَّعِیمِ.)

[6] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۱، صفحه ۳۴۲. (…فَقَالَ أَنَا أُعِیدُ عَلَیک اَلْحَدِیثَ لِتَحْفَظَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ فِی آخِرِ مَا حَدَّثَهُ إِیاهُ یا جُوَیرِیةُ أَحْبِبْ حَبِیبَنَا مَا أَحَبَّنَا فَإِذَا أَبْغَضَنَا فَأَبْغِضْهُ وَ أَبْغِضْ بَغِیضَنَا مَا أَبْغَضَنَا فَإِذَا أَحَبَّنَا فَأَحِبَّهُ…)

[7] – سوره مبارکه شمس، آیه 13.

[8] – اضافه اشراقی که در آن یک طرف به طرف دیگر وجود و هستی می‌دهد.

[9] – سوره مبارکه کهف، آیه 77. (فَانْطَلَقَا حَتَّی إِذَا أَتَیا أَهْلَ قَرْیةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یضَیفُوهُمَا فَوَجَدَا فی‌ها جِدَارًا یرِیدُ أَنْ ینْقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیهِ أَجْرًا)

[10] – کشف الغمه، جلد 2، صفحه 273.

[11] – مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 39.

[12] – مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 40.

[13] – مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 43. (رفعن أصواتهنّ بالصراخ و العویل، و وضعت أمّ کلثوم یدها علی أم راسها، و نادت: وا محمّداه! وا جداه! وا نبیاه! وا أبا القاسماه! وا علیاه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! هذا حسین بالعراء)

[14] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۹، صفحه ۶۲۳.

[15] – مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 45. (و قال بشیر بن حذیم الأسدی: نظرت إلی زینب بنت علی یومئذ، و لم أر خفرة قط أنطق منها کأنما تنطق عن لسان أمیر المؤمنین علی ابن أبی طالب علیه السّلام و تفرغ عنه، أومأت إلی الناس أن اسکتوا!)

[16] – المزار الکبیر، جلد 1، صفحه 263. (…اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ سَیدَ اَلْوَصِیینَ، وَ وَارِثَ عِلْمِ اَلنَّبِیینَ، وَ وَلِی رَبِّ اَلْعَالَمِینَ، وَ مَوْلاَی وَ مَوْلَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ، یا أَمِینَ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ، وَ سَفِیرَهُ فِی خَلْقِهِ، وَ حُجَّتَهُ اَلْبَالِغَةَ عَلَی عِبَادِهِ. اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا دِینَ اَللَّهِ اَلْقَوِیمَ، وَ صِرَاطَهُ اَلْمُسْتَقِیمَ، اَلسَّلاَمُ عَلَیک أَیهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِیمُ، اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ وَ عَنْهُ یسْأَلُونَ… مَوْلاَی أَنْتَ اَلْحُجَّةُ عَلَی اَلْعِبَادِ، وَ اَلْهَادِی إِلَی اَلرَّشَادِ ووَ اَلْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ …أَشْهَدُ أَنَّک أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْحَقُّ، اَلَّذِی نَطَقَ بِوَلاَیتِک اَلتَّنْزِیلُ… أَنْتَ مُطْعِمُ الطَّعَامِ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینا وَ یتِیما وَ أَسِیرا لِوَجْهِ اللَّهِ لا تُرِیدُ مِنْهُمْ جَزَاءً وَ لا شُکورا… وَ أَنْتَ الْمَخْصُوصُ بِعِلْمِ التَّنْزِیلِ وَ حُکمِ التَّأْوِیلِ وَ نَصِّ الرَّسُولِ… وَ لَکَ الْمَوَاقِفُ الْمَشْهُودَةُ وَ الْمَقَامَاتُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْأَیَّامُ الْمَذْکُورَةُ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یَوْمَ الْأَحْزَابِ إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِیدا وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلا غُرُورا وَ إِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلا فِرَارا وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَمَّا رَأَی الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلا إِیمَانا وَ تَسْلِیما فَقَتَلْتَ عَمْرَهُمْ وَ هَزَمْتَ جَمْعَهُمْ وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرا وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَ کَانَ اللَّهُ قَوِیّا عَزِیزا وَ یَوْمَ أُحُدٍ إِذْ یُصْعِدُونَ وَ لا یَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوهُمْ فِی أُخْرَاهُمْ وَ أَنْتَ تَذُودُ بُهَمَ الْمُشْرِکِینَ عَنِ النَّبِیِّ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ حَتَّی رَدَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَی عَنْکُمَا خَائِفِینَ وَ نَصَرَ بِکَ الْخَاذِلِینَ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ عَلَی مَا نَطَقَ بِهِ التَّنْزِیلُ: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» وَ الْمُؤْمِنُونَ أَنْتَ وَ مَنْ یَلِیکَ… وَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِذْ أَظْهَرَ اللَّهُ خَوَرَ الْمُنَافِقِینَ وَ قَطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ«وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولا… مَوْلایَ بِکَ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ قَدْ نَبَذَهُ الْخَلْقُ وَ أَوْضَحْتَ السُّنَنَ بَعْدَ الدُّرُوسِ وَ الطَّمْسِ)

[17] – سوره مبارکه مائده، آیه 54. (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)

[18] – سوره مبارکه احزاب، آیه 10.

[19] – سوره مبارکه احزاب، آیه 11.

[20] – سوره مبارکه احزاب، آیه 12.

[21] – وسره مبارکه احزاب، آیه 13.

[22] – سوره مبارکه احزاب، آیه 25. (وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کفَرُوا بِغَیظِهِمْ لَمْ ینَالُوا خَیرًا ۚ وَکفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ ۚ وَکانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا)

[23] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۶، صفحه ۲۵.

[24] – سوره مبارکه آل عمران، آیه 53.

[25] – سوره مبارکه توبه، آیه 25.

[26] – سوره مبارکه توبه، آیه 26.

[27] – سوره مبارکه احزاب، آیه 15.

[28] – زاد المعاد، جلد 1، صفحه 352.

[29] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷، صفحه ۲۴۸.