آبرو و هویت جمعی تشیع محصولِ امامتِ امام رضا صلوات الله علیه است

13

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 13 تیر ماه 1399 و همزمان با ایام ولادت حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، جلسه هیأتی با موضوع «آبرو و هویت جمعی تشیع محصولِ امامتِ امام رضا صلوات الله علیه است» و با سخنرانی «حامد کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

هدیه به پیشگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

ان شاء الله خداوند نشست و برخاستِ ناقابل و گفت و شنید کم ‌قیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، ان شاء الله خداوند متعال توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستانِ شریف ایشان و شهادت در راه ایشان نصیب همه ما و نسل و ذریه ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

 

دوران سخت امیرالمؤمنین علیه السلام

سخن گفتن از حضرت رضا صلوات الله علیه بسیار سخت است از این جهت که بخاطر خدمات حضرت رضا صلوات الله علیه گزینش مطلب کار را سخت می‌کند.

یک بحث منسجمی وجود دارد که باید جایی حداقل 100 دقیقه فرصت و حوصله باشد تا بتوان تیترهای آن را بیان کرد. بنده می‌خواهم یک بُعدی از آن مبحث را خدمت شما تقدیم کنم.

قبل از اینکه ورود کنم به این بحث که حضرت رضا صلوات الله علیه چه کردند و چه لطفی بر عالمِ وجود، اهلِ اسلام و شیعیان داشتند، مجبورم که مقدمه خیلی مختصری را عرض کنم و سعی می‌کنم تا جایی که امکان دارد آن را تلخیص کنم گرچه جا دارد که خود این مقدمه را 30 شب بحث کرد تا مطلب روشن شود. به قدر فرصت عرض خواهم کرد.

می‌توان تاریخ تشیع را به دوران قبل و بعد از امام رضا صلوات الله علیه تقسیم کرد. کمتر زمان امامی است که قبل و بعد از آن دوره اینقدر حال و جایگاه جامعه شیعه به این مقدار تغییر پیدا کرده باشد.

بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، اتفاقی برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه پیش می‌آید که سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف در یک جمله می‌گوید: «علیٌ بین الناس کالمیت بین الأحیاء».

اگر در این جمع که نشستیم یک میتی باشد، نه صدا دارد و نه عکس العمل و اصلا دیده نمی شود. چرا حضرت «کالمیت بین الأحیاء» بودند؟ چون حضرت ترور می‌شدند.

کسی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، رزم آوری و جنگ آوری ایشان را بشناسد، می‌داند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ترسو نیستند بلکه أَشْجَع عالم وجود هستند و این موضوع واضح است و عالم به خود شجاع‌تر از ایشان ندیده است؛ ولی ایشان عاقل هستند بلکه «َعْقَل العُقَلاء» هستند. هیچ چیزی ارزشمندتر از جان امام نیست و نمی‌توان به راحتی آن را از بین برد و بدان آسیبی رساند، این خسارت بزرگی است. امام «اَعْقَل العُقَلاء» است. لذا چند نفر از استاتید خود در مباحث تاریخی سؤال کردند که چطور حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ترور نشدند؟ بسیاری از بزرگانِ کشته و ترور شدند، اما چطور ایشان ترور نشدند؟ چون حضرت در بین مردم «کالمیت بین الأحیاء» بودند.

حضرت در آن دوران خانه نشین بودند ولی نه به معنای نشستن در خانه، بلکه حداقل 12 سال اول اصلاً امکان بروز نداشتند و هر بلایی که در 12 سال اول به سر دین می‌آورند، حضرت امکان برخورد نداشتند. چون امروز، روز ولادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء است، نمی‌توانم بعضی از مثال‌ها را بیان کنم چون باید روضه بخوانم و شما گریه کنید. البته عیبی هم ندارد که بخشی از بحث جا نیفتد و الان نمی‌توان آن مطالب را بیان کرد. فقط به شما عرض کنم که یک مورخ برجسته که در اوایل قرن 3 (سال 212 هجری) از دنیا رفته است، نامه‌ای از معاویه لعنه الله علیه به پسرِ خلیفه اول (جناب محمد رحمه الله علیه) نقل کرده است که در آن نامه آمده است: در هیچ کاری او را دخالت ندادند.

آن امیرالمومنین علیه السلام که همه کاره اسلام بود بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در هیچ کاری دخالت ندادند!

ممکن است در ذهنی عزیزی بیاید که مشورت‌های که نقل شده است پس چیست؟ در طول 12 سال، از آن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه 5 مورد آن هم در زمانی که مجبور شدند و دیگرانی نتوانستند مسئله را حل کنند، مشورت گرفتند!

«هَمّا به الهُموم و اَرادا بِه العظیم[4]»

معاویه لعنه الله علیه می‌گوید:

بلایی بر سر ایشان آوردند که بسیار بزرگ بود؛ لذا در دوره خلفاء حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به چشم نمی‌آیند و دیده نمی‌شوند. اصحاب را هم در مدینه نگه داشتند که جاهای دیگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را نشناسند تا اینکه دوره خلفاء تمام شد و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حاکم جامعه اسلامی شدند که خود این مطلب توضیح فراوان دارد.

بعد از شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله، دستگاهِ عظیمِ تبلیغاتیِ معاویه لعنه الله علیه به تخریب حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه می‌پردازد، نستجیر بالله روزانه در 70 ـ 80 هزار منبر حضرت را لعن می‌کردند و مناسک درست می‌کردند.

ما هنوز نتوانستیم که روز غدیر را نه برای عمومِ جامعه اسلامی بلکه حتی برای عمومِ شیعیان به روز عید تبدیل کنیم.
این ها  کاری کرد که نستجیر بالله لعنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مواقف مهم نظیر عید قربان و عید فطر جزو مناسک و مستحباتِ مناسبت‌ها شد.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را این‌گونه تخریب می‌کنند، به‌تبع آن امام حسن سلام الله علیه و امام حسین سلام الله علیه را هم بدان ملحق کردند.

ابوالعباس حسنی در کتاب المصابیح راجع به جلسه ولایت‌عهدی یزد لعنه الله علیه می‌نویسد: در دوران معاویه لعنه الله علیه وقتی می‌خواستند که برای یزید لعنه الله علیه بیعت بگیرند، یک جلسه‌ای تشکیل دادند که هر کس قصد بیعت داشت، نستجیر بالله العظیم اول باید به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و به حسنین سلام الله علیهما دشنام می‌داد و بعد با یزید لعنه الله علیه بیعت می‌کرد.

وقتی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه قیام کرد، جامعه اسلامی اصلاً با حضرت همراهی نکردند. این عدم همراهی هم لزوماً از روی ترس نبود و غلط است که بگویم که همه جامعه اسلامی از ترس به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه نپیوستند.

طبیعتاً بنده دارم به سرعت تاریخ را بیان می‌کنم و اگر بخواهم در هر بخشی توضیح دهم، چندین جلسه زمان لازم است. در هر بخش اشاره‌ای می‌کنم و رد می‌شوم.

اشتباه است که بگویم: عدم همراهی جامعه لزوماً به علت ترس بود. نخیر. این‌طور نیست. یک سال بعد از واقعه کربلا، مردم مدینه برای قیام علیه یزید لعنه الله علیه ده هزار نفر کشته دادند ولی با امام حسین سلام الله علیه همراه نشدند!
این درد را به کجا ببریم که به خاطر روایتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره عمار فرموده بودند، و وقتی جناب عمار رحمه الله علیه در جنگ جمل در سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بودند، بعضی از افراد سپاهِ جمل به تردید افتادند که شاید حق با علی باشد چون عمار در سپاه او است! چون طبق روایتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، جناب عمار رحمه الله علیه را گروه ظالم می‌کشند و حکومت هم فشارِ تخریبی بر جناب عمار رحمه الله علیه وارد نکرد؛ ولی حکومت سعی کرد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را محو کند. لذا علامت حقانیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جنگ جمل و صفین جناب عمار رحمه الله علیه بود و نه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در حالی که جناب عمار رحمه الله علیه یک شیعه از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است که البته خیلی خود را خرجِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کرده است و فردِ مهم و ویژه است ولی اصلاً با حضرت قابلِ قیاس نیست.

وقتی که جلسات رسمیِ عمومی و خصوصی و در عبادات، امامِ شیعه شَتم می‌شود، بلاتشبیه برای اینکه فضای آن دوران برای شما روشن شود، فکر کنید حسِ شما زمانی که در شهادتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌گوید: «اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین» چگونه است؟ امام صادق صلوات الله علیه بعد از هر نمازِ واجب، چهار مرد و چهار زن را لعن می‌فرمودند، حس شما نسبت بدین افراد چگونه است؟ با مردم آن روزگار کاری کرده بودند که نستجیر بالله حداقل بدنه جامعه همین طور با اعتقاد لعن کنند.

اگر این وضع ائمه شیعه علیهم السلام باشد پس در آن دوران وضع شیعه چگونه بود؟ شیعه چه اعتباری داشت؟ هیچ اعتباری باقی نمی ماند.

 

از بین رفتن حرمت شیعیان در جامعه اسلامی

اگر تاریخ را نگاه کنید، (حدود سال 70 ـ 80 هجری) حجاج ثقفی لعنه الله علیه می‌گفت: امروز دلم می‌خواهد مایه قربی به خدا پیدا کنم. مثلاً فرض کنید سفر تفریحی یا بازدید سیاسی می‌رفت یا شکار می‌رفت، می‌گفت: چه کار کنیم که این سفر؛ سفرِ خیر باشد؟

دیدید وقتی خانه پدر خود می‌رویم، یک حدیث کساء هم می‌خوانیم که مجلس ذکر شود.

حجاج لعنه الله علیه می‌گفت: امروز دوست دارم عبادت کنم، چه کار کنم؟ می‌گفتند: امروز یکی از شیعیانِ ابو تراب را اعدام کنیم! می‌گفت: در منطقه چه کسی شیعه ابو تراب است؟ پرس‌وجو کنید. مثلاً یک‌بار گفتند: کمیل است.

یک ‌بار گفتند: قنبر است. تفریح این ملعونین در مجالس…

شما در مجالس اعیاد قربانی می‌کنید، مثلاً جلوی دسته عزاداری یا در عروسی‌ها قربانی می‌کنید. چرا قربانی می‌کنند؟ قربانی کردن، یک جنبه معنوی دارد. گوشتِ این قربانی برکت و اثر دارد.

آن‌ها می‌خواستند مناسک دینی انجام دهند مثلاً برای قربانی کردن می‌گفتند: یکی از شیعیانِ ابو تراب را می‌کشیم!
در آن جامعه (حدود سال 70 ـ 80 هجری) نه امامان شیعه حرمت دارند و طبعاً شیعیان هم حرمت ندارند. برای همین همه نسبت خود را انکار و کتمان می‌کنند و فردی هم که زود خسته می‌شود و خودساخته نیست، در این شرایط به‌سرعت دچار اضمحلال، تحول و استحاله می‌شود.

«کان یلعن اباه، لم سمّاه علیّاً».[5] علی بن جهم پدر خویش را لعن می کرد که چرا نام مرا علی گذاشتی؟ به من زن نمی‌دهند، کار نمی‌دهند و…

امکان توضیح بعضی از عبارات وجود ندارد.

امام صادق سلام الله علیه در مسجد نماز می‌خواندند که فردی احساس کرد که پول را او خورجین مرکبش دزدیدند. به مسجد آمد و گفت:  مال مرا دزدیدند، در اینجا دزد کیست؟ نستجیر بالله نعوذبالله چند نفر دست خود به سمت…
شما ببینید که چه بلایی بر سر حق آوردند. نه اینکه عموم مردم امام صادق سلام الله علیه را امام نمی‌دانند، بلکه…
این عبارات را حتی نمی‌توان توضیح داد و این وقایع کمترین بلایی است که بر سر ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین آوردند!

امام صادق سلام الله علیه فرمودند: بر منبر عمومی، به مادر ما جسارت می‌کردند!

ترجمه بنده از عبارت امام صادق سلام الله علیه دقیق نیست، حضرت واژه جسارت را به کار نبردند، من شرم دارم که آن کلمه را بر زبان بیاورم.

در آن روزگار، امامانِ شیعه و شیعیان اصلاً حرمتی ندارند. طبیعتاً حرمت تابعین و شاگردان به امام و استاد آن‌ها است. وقتی در آن جامعه وضعِ استاد این‌گونه است، وضع تابعین و شیعیان مشخص است، لذا اصلاً جایگاه و مجلسی وجود ندارد که شیعیان گرد هم جمع شوند و از عقاید خود بگویند حتی مسجدی وجود ندارد که در آن شیعیان به شیوه اهل بیت علیهم السلام نماز بخوانند یا آیات و روایات را تفسیر کنند.

امام باقر سلام الله علیه از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرمودند…

اگر الآن شما در هر قوم و آیینی بروید که یک مرجع تقلیدی دارد و نواده او زنده است و بگویند: آقا! جد شما چگونه بودند؟ او تعریف می‌کند و همه هم از او می‌پذیرند و می‌گویند: به‌هرحال پدربزرگ او است و او بیشتر از دیگران ایشان را می‌شناسد.

این روایت در کافی شریف است. امام باقر صلوات الله علیه می‌فرمودند«قال رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ…» جد ما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اینطور فرمودند… و نستجیر بالله به ایشان نسبت کذب می‌دادند!
شاگردِ امام، جناب جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله علیه می‌آمد تا از محضر امام استفاده کند ولی امام باقر صلوات الله علیه برای اینکه تکذیب نشوند، مجبور می‌شدند وقتی می‌خواستند کلامی را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دهند، می‌فرمودند: «حَدَّثَنِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِی…».[6] و بعد روایت را بیان می فرمودند؛ یعنی اگر امام بخواهند که کلامشان در آن فضا و برای آن افراد، اعتبار پیدا کند باید آن کلام را به جابر رحمه الله علیه منتسب بفرمایند! شکی هم نیست که جابر رحمه الله علیه شاگردِ امام است.

اصلاً اعتبار و احترامی نسبت به امام وجود ندارد و امام فضای بروز ندارند. در آن روزگار اصلاً شیعه اجتماعی ندارد. مثلاً اصلاً چنین چیزی وجود ندارد که شیعیان گرد هم جمع شوند برای همین یکی از ویژگی‌های همه عید غدیر «اجتماع مؤمنین» است.

در این باب روایت هم داریم که اگر شیعیان و مؤمنین بر ولایت و محبت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه گرد هم جمع شوند، خداوند متعال عذاب را از آن‌ها برمی‌دارد.

وقتی شیعیان گرد هم جمع می‌شوند، دیگران این اجتماع را می‌بینند و افرادِ ضعیف‌تر و کم‌تحمل تر از لحاظ روحی و روانی قوت قلب می‌گیرند.

شاید شما در بعضی از مدارس که بودید این را حس کردید که نستجیر بالله ناگهان به عقاید شما توهین می‌کردند و اگر شما پاسخ می‌دادید باید با 25 نفر درگیر می‌شدید. لذا احساس غربت می کردید درحالی‌که جان شما در این شرایط در خطر نبود.

نگاه شان به شیعیان، نستجیر بالله یک نگاه … اگر شما یک فرد غیر موحد ببینید، با دست ‌تر (مرطوب) به او دست نخواهید زد و می‌گوید: این فرد غیر موحد و لذا نجس است. نگاه آن جامعه نستجیر بالله العظیم به شیعیان این‌گونه بود و آن‌ها را رافضی خطاب می‌کردند.

وقتی می‌خواستند حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه را در بغداد دفن کنند «وَ الْجِنازَةِ الْمُنَادی عَلَیها بِذُلِّ الاسْتِخْفافِ».[7] توهین کردند و گفتند: «هَذَا إِمَامُ اَلرَّافِضَةِ».[8]

ما اگر در آن فضا نباشیم، درک نمی کنیم که این لفظ را برای چه چیزی به کار می‌برد و قصد آن‌ها بیان چه چیزی است که اینگونه صحبت می‌کنند چون واژه «رَّافِضَة» از ریشه «رفض»، به معنای رد کردن آمده است ولی در آن فضا از این کلمه برداشت اصطلاحی می‌کردند.

به قتل رساندنِ شیعیان را قربة الی الله می‌دانستند. ما هیچ فقیه شیعهِ قابل‌اعتنایی نداریم که بگوید: غیر شیعه را قربة الی الله به قتل برسانید یا بگوید: هر مسیحی یا یهودی را هرجایی که دیدید، بکشید. ما چنین فقیه شیعه نمی‌شناسیم. بله! کافر حَربی.[9] را می‌توان کُشت چون در جنگ با مسلمانان است ولی غیر از این مورد نداریم.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به محمد بن ابی بکر که فرماندار حضرت در مصر بود، فرمودند: حق نداری حتی به بت‌پرستان مصر، ظلم کنی. در جمع خودشان، آن‌ها را آزاد بگذار.

ما حتی اگر فرد غیر مُوَحِد را نجس بدانیم، بدان معنا نیست که می‌توانیم حتی به او توهین کنیم و اصلاً اجازه کُشتن او را نداریم.

خلاصه شیعیان در یک خفقان عجیبی به سر می‌برند و هیچ حرمتی و احترامی برای آن‌ها وجود ندارد.

ممکن است عزیزی احساس ‌کند که بحث انسجام ندارد چون دارم به سرعت در تاریخ پیش می‌روم و از لحاظ زمانی امکان ندارد بیشتر توضیح دهم.

تلاش ائمه برای بالابردن حرمت اهل بیت علیهم السلام

امام سجاد، امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهم تلاش عجیبی کردند تا حرمتِ اهل بیتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جامعه و ذهن‌ها بالا ببرند. این خود یک پروژه است که باید بحث شود ولی همین‌قدر از بنده بپذیرد که در این زمینه قدری موفق بودند.

_ آیا ائمه علیهم السلام هم ناموفق بودند؟

خیر ولی دشمنانِ ائمه هم به‌طور مداوم در حال تلاش بودند و مردم را خراب کرده بودند. نستجیر بالله عده‌ای بر بغض حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه زندگی کردند و فرزند دار شدند. آن فرزند تحت تربیت پدر و مادری ناصبی بزرگ شده است و خود فرزند دار شده است و مرده است و… با این تفکرات تغییر نسل صورت گرفته است.

در این شرایط دو اتفاق افتاد که بنده به علت ضیقِ وقت یکی از آن دو اتفاق را بیان می‌کنم.

در جامعه راجع به اهل بیت علیهم السلام سخن گفتند و قدری راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه صحبت کردند و کم‌کم زمینه ایجاد شد تا قبرِ مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را آشکار کنند. نه اینکه امام سجاد صلوات الله علیه از محلِ قبرِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بی‌خبر باشند، بلکه حضرت سجاد صلوات الله علیه در زیارتِ قبرِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه «زیارت امین‌الله» را خواندند. کاش آدم با توجه این زیارت را بخواند.
بنده نمی‌توانم مثال هم بزنم، ترس آن دارم که جسارت شود.

عذر می‌خواهم، دور از محضر شما، از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه عذرخواهی می‌کنم. باید بحث روشن شود. بلاتشبیه وقتی صدام لعنه الله علیه را کُشتند، در تکریت دفن کردند و وقتی مردم از محلِ قبر او مطلع شدند، او را نبش قبر کردند و فیلم‌های نبش قبر او موجود است که با جنازه او چه کردند. چرا؟ او صدام بود و بیش از یک میلیون انسان را کُشته بود.

اگر قبرِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه آشکار می‌شد، نستجیر بالله بی ادبی صورت می‌گرفت و لذا باید کاری می‌کردند که بدنه جامعه نسبت به این قبرِ مبارک احترام قائل باشند وگرنه ائمه اطهار صلوات الله علیهم لشکر و پلیس نداشتند که صبح تا شب مراقب آن قبرِ مبارک باشند.

کار به جایی رسید که اندکی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و اهل بیت صلوات الله علیهم در جامعه شناخته شدند، توجه‌ها جلب شد و مردم احساس کردند که ائمه علیهم السلام با دیگران فرق دارند. البته حکومت فشار می‌آورد تا مردم خیلی با اهل بیت علیهم السلام ارتباط نگیرند.

در اینجا یک اتفاق خطرناکی افتاد. بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین به قدری که مرتکب ظلم شده بودند و شبانه‌روز با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌جنگید و مردمی هم که ظلم بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین می دیدند…

اگر من در دوره حرب بعث صدام در عراق بودم درحالی که حزب بعث صدام به صورت مداوم به فردی فحش بدهد و لعن کند و من ظلم او را بچشم و همسر، مادر و پدر را کشته باشد، دشمنِ دشمنِ صدام دوست من می‌شود.

بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین که به طور مداوم با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه دشمنی می‌کردند و وقتی مردم را از ظلم بیچاره کردند، اقبالی در ذهن‌ها به وجود آمد که دشمنِ بنی امیه پس…

اگر ما از کسی کینه داشته باشیم و بدانیم این فرد دشمنی دارد، نسبت به دشمنِ او، احساس دوستی داریم. دشمنِ دشمن ما دوست ما است.

از طرفی مردم می‌دیدند که اهل بیت علیهم السلام جایگاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را ارتقاء می‌دهند. اگر شیعیان و بعضی از خودی‌ها خیانت نکرده بودند، فشارِ ظلمِ بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین منجر به یک قیامِ جهان اسلامی می‌شد و امام صادق صلوات الله علیه، امامِ مسلمین می‌شدند ولی عده‌ای از خودی‌ها خیانت کردند. بعضی از بنی هاشم (از نزدیکان) با بنی عباس از پشت دست دادند، گفتند: مدینه را به شما می‌دهیم ولی حکومت از ما و تأیید کردند که بنی عباس دنبال حکومتِ اهل بیت علیهم السلام هستند.

بنی عباس با پسرِ عبدالله محض (نوه پسری امام حسن علیه السلام و نوه دختری امام حسین علیه السلام) بیعت کردند و گفتند: ما حکومت را از بنی امیه می‌گیریم و به تو می‌دهیم!

شما شنیدید که ابوحنیفه و… طرفدار اهل بیت علیهم السلام هستند، درحالی که به محمد بن عبدالله محض معروف به نفس زکیه کمک می‌کردند. در واقع این جریان به امام صادق صلوات الله علیه خیانت کردند.

در روایات صحیح السندی امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: خداوند بر شیعیان (عام شیعیان چون افراد خائن هم شیعیانِ اهل بیت علیهم السلام بودند ولی این‌طور برگشتند) غضب کرد و دیگر شما تا زمانِ بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف دولت امام معصوم نخواهید دید.

به وجود آمدن شیعیان عباسی

این افراد خیانت کردند و حالا برای اینکه جریان بنی عباس با بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین درگیر شوند، باید شعاری می‌دادند. این شعار هم باید دغدغه و نیاز مردم باشد و هم مردم خلاف آن را از حکومت ببینند.

 بنی عباس باید چه شعاری می‌داد؟ دو شعار داد. یک شعار کلی و یک مصداق.

«اَلرّضا مِنْ آلِ مُحمّد» شعار عباسیان بود؛ یعنی هر آنچه آل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌پسندد و
آنچه رضای آلِ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (هنوز امام رضا صلوات الله علیه به دنیا نیامدند) می‌فرماید. مصداق این شعار چه بود؟ بنی عباس تعدادی آخوند به خراسان فرستادند و گفتند: مدح علی (سلام الله علیه) بگوید.
مدح حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نه از عشقِ حضرت بلکه برای منکوب کردن بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین بود. این امر تازه‌ای نبود.

وقتی عبدالرحمن بن ابی بکر بر سر ولایت‌عهدی یزید لعنه الله علیه با معاویه لعنه الله علیه درگیر شد، گفت: چرا تو می‌خواهی پسرِ خود را ولیعهد کنی؟ اگر نوبتی هم باشد، پدر من خلیفه اول بود و حاکمیت نوبت من است! دعوا شد و معاویه لعنه الله علیه او را بعد از چند ماه به قتل رساند.

خواهر او که همسرِ پیغمبر بود، شروع کرد به مدح حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفتن نه از روی حبّ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله بلکه برای درگیری با معاویه لعنه الله علیه مدح می‌گفت؛ یعنی مدح را ابزار کردند.

 این خود نشان می‌دهد که مدح حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌تواند در آن جامعه خیزش ایجاد کند؛ منتها آن بندگان خدا در خراسان چه می‌دانستند که چه بلایی در اصلِ مرکزیت جهان اسلام در حجاز و عراق و… رخ داده است. آن‌ها هزار کیلومتر آن طرف تر بودند و خبر نداشتند.

عباسیان شروع به مدح حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و ایجاد خیزش در جامعه کردند. شکست بنی امیه لعنه الله علیه از خراسان آغاز شد.

اتفاقی که افتاد چه بود؟ شیعیان عباسی به وجود آمدند؛ یعنی نام عده‌ای شیعه بود درحالی که بعداً قائل به امامت عباس (عموی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) شدند. ابتدا با حبّ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و «اَلرّضا مِنْ آلِ مُحمّد» آمدند و بعد همین افراد شیعیان را قتل‌عام کردند و گفتند: ما اهل بیت هستیم!! و دوباره یک نهضتی برای تخریبِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راه افتاد.

صد هزار درهم برای یک قصیده هفت بیتی دادند که در آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تخریب کند!

دوباره مسئله ناحق بودن درخواستِ فدکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مطرح شد. چرا این کار را کردند؟

چون حالا بنی عباس با شعار «اَلرّضا مِنْ آلِ مُحمّد» و حبّ علی علیه السلام به حکومت رسیدند و مردم توقع دارند که این دو شعار محقق شود. تشکیک ایجاد کردند که امام عباس است! و نستجیر بالله در عدم حقانیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کارکردند! دوباره یک موجی علیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شکل گرفت.
یک اتفاق جدید افتاد. در دوره بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین، سلاطین پایانی (حیفِ کثافت) ظاهر هم حفظ نمی‌کردند؛ زن‌باره، شراب‌خوار و اهلِ همه جور کثافت‌کاری بودند.

اگر بنی عباس می‌خواستند که همانند بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین اداره کنند، اصلاً معنی نداشت بلکه بنی عباس در شکل آخوند، عالم، زاهد و… حکومت کردند!

برای منصور دوانقی لعنه الله علیه روضه می‌خواندند یا او را وعظ می‌کردند و او غش می‌کرد!!! لقب پسر خود را هم مهدی گذاشت تا تداعی عدل کند. وقتی پسر او آمد، تمام خزانه کل کشور اسلامی را خرج کرد و گفت: در حکومت بنی عباس، به هر کسی که ظلم شده است؛ اگر کشته دادید، چند برابر دیه می‌دهم تا راضی شوید! (اگر پدرم ظلمی کرده است) اگر از شما پول یا ملکی غصب شده است، پس می‌دهم و سندها را برمی‌گردانم. اگر ملک شما از بین رفته است، عوض آن را می‌دهم!

بنی عباس ترسیدند که همه دارایی‌های عباسیان تمام شود و توجه نمی‌کردند که او درحالِ انجامِ چه کاسبی است.
مهدی عباسی لعنه الله علیه به عنوان اینکه من الآن حاکمِ حکومتِ اسلامی هستم و حکومت من، حکومتِ اهل بیت است (همه لباس‌ها مشکی بود به عنوان اینکه ما خونخواه حسین بن علی علیه السلام هستیم)؛ یعنی بنی عباس یک نفاقِ بسیار پیچیده‌ای دارد. از طرفی پول به شاعر می‌داد تا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه را تخریب کند!

مهدی عباسی لعنه الله علیه مداوم می‌گفت: ما هر چه بدهی داریم، پرداخت می‌کنیم.

اینجا حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه یک عملیاتِ شبه انتحاری فرمودند. حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه دیدند اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، مردم حق را گم خواهند کرد. با اینکه در تقیه شدید بودند ولی دیدند که دیگر صلاح نیست و به آن ملعون فرمودند: تو می‌گویی که هر کس از شما بدهی دارد، هر خانه‌ای که توسط شما غصب شده است، هر مرکبی که گرفته شده است، هر مالیات اضافی که گرفته شده است، هر دستی که اضافی بریده شده است، دیه می‌دهیم. حال تو حق مادر ما را غصب کردی، چرا پس نمی‌دهی؟

ناگهان مهدی عباسی لعنه الله علیه جا خورد چون اگر او می‌خواست فدک را برگرداند، باید می‌پذیرفت که خلفاء اولیه غاصب هستند و این خیلی هزینه سنگینی بود.

اختلاف است ولی معمولاً نوشتند که فدک را پس نداد. این ندادن وجهه او را می‌شکند. لذا این یک فیلم است. این واضح است غصب است، چرا پس نمی‌دهید؟

به دوران خلافت هارون ‌الرشید لعنه الله علیه رسید. او دائم جلسه دینی، قرائت قرآن، بهارِ قاریان، بهارِ واعظان، بهارِ شاعران و… داشت و ظاهر را حفظ می‌کرد. دو بار حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه با او درگیر شد.

اگر شما زندگیِ تقیه‌ای موسی بن جعفر سلام الله علیه را ببینید، اگر ندانید تعجب می‌کنید و گمان می‌کنید که این دو واقعه دروغ است چون حضرت در اوج تقیه گویی دو عملیات علنی و انتحاری کردند چون نگاه می‌فرمایند که شیعه مضمحل خواهد شد و فریب خواهند خورد.

یکی از آن دو واقعه زمانی است که هارون لعنه الله علیه نزد قبرِ شریف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ».[10] سلام بر تو ای پسرعمو! که بگوید من به حضرت منسوب هستم و ما اهل بیت هستیم! در این هنگام، حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه فرمودند: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّه السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَه» سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر توای پدر!

مورد بعدی زمانی است که در جامعه می‌گفتند: اگر حکومت می‌گوید که ما حق غصبی را به صاحبان آن برمی‌گردانیم، حقِ اهل بیت علیهم السلام را خوردند. او برای اینکه فشارِ افکار عمومی را کم کند به امام کاظم صلوات الله علیه گفت: آقا! چه چیزی از شما غصب شده است که ما آن را بدهیم، آن فدک کجا بوده است؟ نقشه آن کجاست؟
حضرت یک‌بار ضربه غصب فدک زده بود، دیگر آن را تکرار نفرمودند بلکه فرمودند: کل حکومت تو غصب است. معلوم است که هزینه این جمله برای امام کاظم صلوات الله علیه چیست… چند سال آفتاب ندیدن، چند سال با زنجیر خوابیدن و بیدار شدن 
«حَلِیفِ السَّجْدَةِ الطَّوِیلَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ» هزینه دارد. لذا عرض کردم که حتی وقتی حضرت شهید شدند، نستجیر بالله به ایشان اهانت کردند.

تا این دوران شیعیان روزبه‌روز زیاد می‌شوند و وجوهات به امام کاظم صلوات الله علیه می‌دهند ولی شیعه اصلاً اجتماع، مناسک جمعی و بروز ندارد.

(البته مباحث زیاد و طولانی وجود دارد و ابعادی هم دارد ولی من یک مورد آن‌ها را می‌خواهم توضیح دهم چون زمان کوتاه است)

در دوران این بیماری (کرونا) کائنات باعث شدند که ما کمی محدود شویم، احساس خفگی به ما دست داده است. اگر جای کسانی بودیم که دوست داشتند یک‌بار برای حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه بلند گریه کنند… ما یک‌عمری قدر ندانستیم… شیعه اصلاً اجتماع، آبرو و جایگاهی در نظرِ جامعه اسلامی ندارد.

 

خدمات حضرت امام رضا علیه السلام

باز هم عرض می‌کنم که در اینجا چند بُعد مهم وجود دارد که یکی از آن‌ها را عرض می‌کنم. امام رضا صلوات الله علیه به امامت رسیدند. امام رضا صلوات الله علیه بین شیعیان و بین برخی از افرادی که با حکومت خوب نیستند و ظلم می‌بینند…

 ظلم بنی عباس شدیدتر از بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین است و ظلم و استبدادِ دینی هم است چون به اسم دین، ظلم می‌کردند. برای همین شاعری داریم که می‌گوید: ای‌کاش ظلم بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین بر ما ادامه پیدا می‌کرد ولی این عدلِ بنی عباس نمی‌آمد؛ یعنی عدلِ بنی عباس از ظلمِ بنی امیه لعنه الله علیهم هم بدتر است.
15 سال ابتدایِ امامتِ حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء اتفاقاتی رخ داد که بنده زمان ندارم که عرض کنم، به 5 سال پایانی می‌رسیم.

مأمون لعنه الله علیه برادر خود (امین) را به قتل رساند ولی این به قتل رساندن او فایده نداشت. عباسیان او را به عنوان حاکمِ رسمی بنی عباس نمی‌پذیرفتند چون مأمون لعنه الله علیه کنیز زاده بود، بنی عباس هم عرب بودند و از جهت قبیله‌ای خیلی تعصب داشتند.

مأمون فکر کرد که چه کار باید انجام دهد. هیچ طاغوتی در تاریخ (از جمله خلفاء، معاویه تا آخر) مثل مأمون نداشتیم. در روایت معتبر راجع به امام رضا صلوات الله علیه داریم که «یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ».[11] عِفرِیت به کسی می‌گویند که با هر کس گلاویز شود، بینی او را به خاک می‌مالد. چون مأمون لعنه الله علیه هم عالم بود و هم مستکبر درصورتی‌که معاویه لعنه الله علیه سواد نداشت. خدا به جهان اسلام رحم کرد که معاویه لعنه الله علیه عالمِ دینی نبود و فقط مستکبرِ ظالم بود ولی مأمون عالم بود.

مأمون از محبوبیت امام رضا صلوات الله علیه و قیام‌های شیعیان می‌ترسید و از طرفی بنی عباس او را حساب نمی‌کردند. با وجود اینکه برادر خود را به قتل رساند، نمی‌توانست به بغداد بیاید. 

با وجود اینکه مأمون لعنه الله علیه برادر خود را به قتل رساند و از جهت نظامی بر جهان اسلام پیروز شد، این کافی نبود و فایده‌ای ندارد. حاکم بنی عباس کسی است که در بغداد در کاخ بنشیند. چرا مأمون لعنه الله علیه به بغداد نیامد؟ چون عباسیان او را به رسمیت نمی‌شناختند.

مأمون لعنه الله علیه باید چه کار کند تا او را به رسمیت بشناسند؟ گفت که به مرگ می‌گیرم تا به تب راضی شوند.[12] در عوض خطرِ علی بن موسی الرضا (صلوات الله علیه) هم کم می‌شود. علی بن موسی الرضا را به عنوان ولیعهد خود به خراسان می‌آورم. بنی عباس هم از ترس اینکه امام رضا صلوات الله علیه ولیعهد و حاکم شود و حکومت به بنی هاشم برسد، مجبور هستند که با من کنار بیایند. همین طور هم شد.

مأمون لعنه الله علیه، امام رضا صلوات الله علیه را وادار کرد تا حضرت به خراسان تشریف ببرند. امام رضا صلوات الله علیه را مجبور کردند که در خراسان یک نوشیدنی مسموم بنوشند مگر نه اینکه حضرت می‌توانستند در مدینه این زهر را بنوشند؟ چرا حضرت به خراسان تشریف آوردند؟ حضرت را به اجبار به خراسان آوردند ولی حضرت از این فرصت استثنایی استفاده فرمودند.

وقتی امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء به عنوان ولیعهد به خراسان تشریف آوردند، دیگر کسی امکان توهین به فکر ولیعهد را ندارد.

تا فردی 200 سال تحقیر نشده باشد و طعم حقارت را نچشیده باشد، متوجه نمی‌شود که امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء چطور آبرویِ شیعیان را خریده است. آبروی شیعیان از امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء است.

حضرت در اولین خطبه در نیشابور فرمودند: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها».[13] لا اله الا الله حصنِ حصین الهی است ولی شروطی دارد.

تا آن دوران اصلاً عقائد شیعه مطرح نمی‌شد و بلکه شیعیان در اوج توهین و تحقیر قرار داشتند، حالا ولیعهدِ جامعه اسلامی در تریبون رسمی این مباحث را بیان می کند. کسی دیگرجرئتِ توهین ندارد چون شیعیان به رسمیت شناخته شدند.

فتح الفتوحِ جهان اسلام متعلق به حضرت امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء است. خداوند متعال سوره مبارکه فتح را در صلحِ حدیبیه نازل فرمودند. «إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحًا مُبِینًا».[14] این آیه شریفه برای فتح مکه نیست و برای صلح حدیبیه است. چرا؟ چون کفار تا قبل از صلح حدیبیه مسلمین را مُرده حساب می‌کردند و اموالِ مسلمین را فروختند.

اموالِ فرد زنده را دیگران نمی‌فروشند. وقتی به مهاجرین خبر رسید که کفار و بت‌پرستان مکه اموال شما را فروختند، گریه کردند و گفتند: ما هنوز زنده هستیم. وقتی کفار در صلح حدیبیه با مسلمین قرارداد امضاء کردند؛

یعنی با وجود تمام توهین‌های پیشین آن‌ها را به رسمیت شناختند. «إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحًا مُبِینًا».

امام رضا صلوات الله علیه یک صلح حدیبیه امضاء نکردند بلکه بالاتر از این اتفاق افتاد. امام رضا صلوات الله علیه در تریبون رسمیِ حکومت عقائد شیعه را بیان فرمودند و رسماً شیعیان اجتماع تشکیل دادند و به رسمیت شناخته شدند.
حضرت فرمودند: طرفدارانِ من دوست دارند، سبز بپوشند. در جامعهِ شیعه که تحقیر شده بود، حکومت اجازه داد، پیش‌تر ممنوع بود. مردم به خیابان می‌رفتند و می‌دیدند که چقدر سبزپوش زیاد است. افرادی کمی از لحاظ روحی ضعیف بودند، تشجیع می‌شدند.

این را عرض می‌کنم که ان شاء الله فردی عهد کند که امسال در روز غدیر هر کاری می‌تواند انجام دهد. سال 39 هجری روز عید غدیر مصادف با روز جمعه شد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه خطبه جمعه ایراد فرمودند و بعد از پایان خطبه و گزاردن نماز، حضرت فرمودند: امروز همه شما، خانه حسنم (روحی له الفداء) نهار میهمان هستید (در حالی که مسجد کوفه 40 هزار نفر ظرفیت داشت).

شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشریف نوشته است: نمازگزارانِ روز عید غدیر از فقیر و غنی به خانه امام حسن صلوات الله علیه تشریف آوردند و فقر و غنی با رِفط یعنی قابلمه بزرگ از خانه امام حسن صلوات الله علیه بیرون رفتند.
از سال 39 هجری به بعد عید غدیری نداریم تا اینکه حضرت امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء در دستگاه حکومتی به عنوان ولیعهد، رسماً عید غدیر گرفتند. در حالی که قبل از این دوران به عقیده شیعیان فحش می‌دادند و جسارت می‌کردند. لفظ شیعه و رافضی دشنام بود ولی حالا شیعیان دارای یک مسلک و منسک رسمی بودند که جشن می‌گرفتند. عمده مناسک عید غدیر از امام رضا صلوات الله علیه است.

آبرو و اعتبارِ شیعه از امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء است. اجتماع شیعیان بعد از امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء به رسمیت شناخته شد و بعد هم در بزرگترین مناظراتِ رسمیِ حکومتی با گروه‌های مختلف، نه تنها به رسمیت شناخته شد، بلکه پیروز شد!

بلاتشبیه فرض کنید در دوره انتخاباتی در تلویزیون بگویند: گروه‌های مختلف مناظره کنند. چپ و راست و… مناظره می‌کنند ولی دیگر به بهایی‌ها و داعشی ها که اجازه مناظره و تریبون نمی‌دهند چون آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند. شیعه بلاتشبیه به رسمیت شناخته نمی‌شد.

حالا در بزرگترین مناظرات و گفت‌وگوهای بین‌المللی که ملت‌ها و ادیان مختلف حضور داشتند، حضرت امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء از مبانی تشیع و اسلام دفاع می‌فرمایند و پیروز هم می‌شوند. همین که حضرت به عنوان یک فکر بحث می‌فرمایند؛ یعنی به رسمیت شناخته شده‌اند. این عزت برای امام رضا صلوات الله علیه است.

 

روضه حضرت امام رضا علیه السلام

تشیّع، آبروی خود را مدیون حضرت امام رضا صلوات الله علیه است. ما هر چه داریم، از امام رضا صلوات الله علیه داریم.
اگر در این عالم کسی بخواهد برای روز غدیر یا ماه محرم کاری بکند، باید امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء اجازه و اذن بفرمایند. در دنیا و آخرت آبرو از امام رضا صلوات الله علیه است. توسل بنده چند دقیقه مختصری همین است.
ما در دنیا آبروی خود را از امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء داریم و اصلاً به امامان بعد از امام رضا صلوات الله علیه «ابن رضا» می‌گویند.

 امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء افتخار می‌کنند که به امام رضا صلوات الله علیه انتساب پیدا بفرمایند چه برسد به ما که شیعیانِ امام رضا صلوات الله علیه هستیم. ما را به امام رضا صلوات الله علیه می‌شناسند.
امام رضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء برای اینکه این آبرو را به شیعیان بدهند، از بعضی از شیعیان فحش خوردند.

شیعیانِ حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه گفتند که امام رضا صلوات الله علیه داماد مأمون و ولیعهدِ طاغوت شده است. بلاتشبیه شما فرض کنید که مرحوم امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف، دخترِ پهلوی را می‌گرفتند! بلاتشبیه! آن‌ها که نمی‌فهمند حضرت در کجا قرار دارند. ایشان امام هستند «لَا یسْأَلُ عَمَّا یفْعَلُ».[15] ایشان متوجه می‌شوند که چه کار می‌کنند و هزار سال بعد را هم می‌بینند.

نستجیر بالله العظیم به محضرِ شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء جسارت‌ها کردند. امام رضا صلوات الله علیه از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه غریب‌تر هستند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه برای یتیمانِ خوارج به صورت ناشناس غذا می‌برد تا قبول کنند چون آن‌ها از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: او قاتلِ پدر ما است!! حضرت ناشناس می‌بردند تا آن‌ها قبول کنند.

امام رضا صلوات الله علیه به صورت شبانه و مخفیانه برای بعضی از فامیل‌های خودش غذا می‌فرستادند تا ببرند که اگر می‌دانستند از جانب امام رضا صلوات الله علیه است، قبول نمی‌کردند! 

امام رضا صلوات الله علیه آبرو دادند تا ما آبرو پیدا کنیم. در روز قیامت هم همین‌طور است.

روز قیامت؛ روز رسوایی و بلوا است. «یوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ».[16] آنجا نیت من مشخص می‌شود. اگر در اینجا بنده دادگاه بروم و محکوم شوم، یک کیفرخواست یا نامه محکومیت به من می‌دهند درحالی که این را انتشار نمی‌دهند. این را پیش خود نگه می‌دارم و اگر متحمل محکومیت هم بشوم، شما متوجه نمی‌شود ولی خداوند متعال این‌گونه می‌فرمایند: «وَ کلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ».[17] نامه هر کسی را طوق گردن او می سازند درحالی که این نامه بسته نیست «وَ نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کتَابًا یلْقَاهُ مَنْشُورًا» این نامه باز است. باز به چه معنا است؟ کأنه بالای سر هر فردی یک صفحه نمایش قرار داده اند و همه باطنِ اعمال او را می‌بینند.

آیه شریفِ قرآن کریم است که مجرم آرزو می‌کند که‌ای کاش بین من و عملم هزاران سال فاصله بود.[18] اینکه چقدر من ریا کردم تا مردم مرا به گونه دیگری بشناسند، همه آن‌ها فاش خواهد شد.

روز قیامت، روزِ مُفتَضَح شدن گناهکار است. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می فرمایند: وقتی نامه اعمال را می‌دهند، همه درحال نگاه کردن هستند(خصوصی نیست)؛ حضرت فرمودند: عرقِ سرد و بی‌آبرویی به پیشانی آدم می‌نشیند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند: در روز قیامت، همه عُریان هستند، با این یک جمله مادرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیهما داشتند، بی‌هوش می‌شدند. در آن روز همه عُریان و رسوا هستند.

همه دوست دارند که صدا بزنند ولی «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ».[19] دوست دارند که یا امام رضا علیه السلام بگویند ولی صدایی ندارند. دیگر زبان کار نمی‌کند. می‌خواهد پناه ببرد ولی دیگر اجازه سخن گفتن ندارد. زبان دیگر به فرمانِ نفس عمل نمی‌کند.

آن روز همه از ترس آبرو درحال سنکوب کردن هستند و نمی‌دانند که چکار کنند؛ «وَ کلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کتَابًا یلْقَاهُ مَنْشُورًا» دادگاهِ قیامت بسان دادگاه‌های دنیا نیست بلکه به قدری فرد، واضح مُفتَضَح می‌شود که خداوند متعال می‌فرماید: «اقْرَأْ کتَابَک کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبًا».[20] تو خود نامه اعمالت را بخوان و خودت بگو که با تو چه کار کنیم.

آنجا اصلاً جای فرار نیست. زبانی کار نمی‌کند که بگوید من این کار را نکردم. هیچ کس این بی‌پناهی را حس نمی‌کند تا آن لحظه‌ای که می‌خواهند تَطایرِ کُتُب[21] کنند و به فرد نامه بدهند. چه کار باید کرد؟

همان فردی که در دنیا آبرو خرید، فرمود: اگر به زیارت من بیایید، در سه جا به داد شما می‌رسم. یکی از آن لحظات «إِذَا تَطَایرَتِ الْکتُبُ»[22] است. لحظه‌ای که دوست داری یا امام رضا بگویی و نمی‌توانی، من می آیم و دست تو را می گیرم.

یا امام رضا علیه السلام «یَا وَلِیَّ اللَّه‏ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ و جَلّ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُمْ».[23]

تقدیم به حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیّة و الثّناء:

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.

[4] – وقعة صفّین، صفحه 119.

[5] – ابن‌حجر عسقلانی، لسان المیزان، جلد ۴، صفحه ۲۱۰.

[6] – الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۶۹. (فَقَالَ أَهْلُ اَلْمَدِینَةِ مَا رَأَینَا أَحَداً قَطُّ أَکذَبَ مِنْ هَذَا یحَدِّثُنَا عَمَّنْ لَمْ یرَهُ فَلَمَّا رَأَی مَا یقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ فَصَدَّقُوهُ وَ کانَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ یأْتِیهِ فَیتَعَلَّمُ مِنْهُ).

[7] – زیارت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام. (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْیَارِ وَ عَیْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِکَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَی السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الاسْتِغْفَارِ حَلِیفِ السَّجْدَةِ الطَّوِیلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِیرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْکَثِیرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَی وَ الْعَدْلِ وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَی وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَی وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَی عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَی جَدِّهِ الْمُصْطَفَی وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَی وَ أُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ، بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وِلاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَی غَلِیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاکَ وَ أَخْلَصَ الطَّاعَةَ لَکَ وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ وَ عَادَی الْبِدْعَةَ وَ أَهْلَهَا وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْ‌ءٍ مِنْ أَوَامِرِکَ وَ نَوَاهِیکَ لَوْمَةُ لائِمٍ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً نَامِیَةً مُنِیفَةً زَاکِیَةً تُوجِبُ لَهُ بِهَا شَفَاعَةَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ قُرُونٍ مِنْ بَرَایَاکَ وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوَالاتِهِ فَضْلا وَ إِحْسَانا وَ مَغْفِرَةً وَ رِضْوَانا إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ وَ التَّجَاوُزِ الْعَظِیمِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)

[8] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۸، صفحه ۳۲۸. (اَلْعُیونُ، عَنِ اِبْنِ عُبْدُوسٍ عَنِ اِبْنِ قُتَیبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیمَانَ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّیرَفِی عَنْ أَبِیهِ قَالَ: تُوُفِّی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلاَمُ فِی یدَی سِنْدِی بْنِ شَاهَک فَحُمِلَ عَلَی نَعْشٍ وَ نُودِی عَلَیهِ هَذَا إِمَامُ اَلرَّافِضَةِ فَسَمِعَ سُلَیمَانُ بْنُ أَبِی جَعْفَرٍ اَلصِّیاحَ وَ نَزَلَ عَنْ قَصْرِهِ وَ حَضَرَ جَنَازَتَهُ وَ غَسَّلَهُ وَ حَنَّطَهُ بِحَنُوطٍ فَاخِرٍ وَ کفَّنَهُ بِکفَنٍ فِیهِ حِبَرَةٌ اُسْتُعْمِلَتْ لَهُ بِأَلْفَینِ وَ خَمْسِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَیهَا اَلْقُرْآنُ کلُّهُ وَ اِحْتَفَی وَ مَشَی فِی جَنَازَتِهِ مُتَسَلِّباً مَشْقُوقَ اَلْجَیبِ إِلَی مَقَابِرِ قُرَیشٍ فَدَفَنَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ هُنَاک)

[9] – کافر حَربی شخص غیر مسلمانی که معاند حکومت اسلامی است و با مسلمانان در حال جنگ و یا در حال اعلام جنگ باشد.

[10] – بحارالانوار، جلد 48، صفحه 135.

[11] – الاحتجاج، جلد ۱، صفحه ۶۷.

[12] – (ایجاد شرایط سخت و سنگین برای ترساندن طرف مقابل برای قبول کردن شریط دلخواه خود.)

[13] – صدوق، التوحید، صفحه ۲۵.

[14] – سوره مبارکه فتح. آیه 1.

[15] – سوره مبارکه انبیاء، آیه 23. (لَا یسْأَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَهُمْ یسْأَلُونَ)

[16] – سوره مبارکه طارق، آیه 9.

[17] – سوره مبارکه اسراء، آیه 13. (وَکلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کتَابًا یلْقَاهُ مَنْشُورًا)

[18] – سوره مبارکه آل عمران، آیه 30. (یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بین‌ها وَبَینَهُ أَمَدًا بَعِیدًا ۗ وَیحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)

[19] – سوره مبارکه یس، آیه 65. (الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَیٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُکلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کانُوا یکسِبُونَ)

[20] – سوره مبارکه اسراء، آیه 14.

[21] – تَطایرِ کُتُب، از جایگاه‌های قیامت است که در آن آدمی نامه اعمال خود را مشاهده می‌کند.

[22] – الخصال، جلد 1، صفحه 168. (قَالَ الرِّضَا (ع) مَنْ زَارَنِی عَلَی بُعْدِ دَارِی أَتَیتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فِی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّی أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایرَتِ الْکتُبُ یمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ)

[23] – من لا یحضره الفقیه، جلد ۲، صفحه ۶۰۹.