مقتل شناسی ـ جلسه دوم

9

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 20 تیر ماه 1399، دومین جلسه «مقتل شناسی» با سخنرانی «حامد کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین صلواتی هدیه بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

ان شاء الله خداوند این نشست و برخاستِ ناقابل و گفت و شنید بی‌قیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، ان شاء الله خداوند متعال توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستانِ شریف ایشان و شهادت در راه ایشان نصیب همه ما، نسل، ذریه و خانواده ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

 

توضیحاتی پیرامون مبحث «مقتل شناسی»

همانطور که قبلاً عرض کردیم، بنا داشتیم دوره دوم «سیری در نهج البلاغه» را در حوزه امام خمینی رحمه الله علیه آغاز کنیم و در اینجا موضوع «مهدویت» را بحث کنیم منتها به جهت چند مشغله‌ مدتی درگیری ما بیشتر است چون بحث «مهدویت» مبحثِ بسیار عمیق و زمانبری است و اینکه ما در آستانه ماه محرم هستیم و به نظر بعضی از رفقای ما رسید که جلساتی راجع به «مقتلِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه» با هم گفت‌وگو کنیم.

علیرغم اینکه واقعیت امر این است که مبحث «مقتل شناسی» جذابیتِ منبر ندارد و بنده به رفقایی که قصد انتشار اطلاعیه جلسه را داشتند عرض کردم که در اطلاعیه بنویسند: بحث خیلی جذاب نیست و قصه ندارد. ولی این موضوع جزو مبتلابه ترین موضوعات هر هیئتی است.

شاید در طول عمر هیچ ایرانی نباشد الا اینکه حداقل یک‌بار روضه شنیده‌ است و لذا باید نسبت ما و روضه‌خوانی مشخص شود هم از جهت اینکه بیان کردن و شنیدن روضه شرفِ بزرگی است و هم از این جهت که آسیب‌هایی به آن رسیده است که ممکن است خدای ناکرده این گوهر تابناک را از تَلألؤ بیندازد.

چیزی که در بحث «مقتل شناسی» و هر امری مهم است، مشخص شدن «موضوع و مَحَطّ بحث و محل نزاع» است.
در خیلی از مناظرات، گفت‌وگوها و دعواها چون محلِ اختلاف، دعوا و جهتِ نگاه معلوم نیست لذا خیلی از اوقات، فردی می‌گوید: «عِنَب».
[4] و فرد دیگری می‌گوید: «انگور» و این دو بر سر این اختلاف با هم نزاع می‌کنند!

همین الان شاید در ذهن بنده 20 مناظره (که اگر در فضای مجازی جست‌وجو کنید، می‌توانید آن مناظره‌ها را پیدا کنید) وجود دارد که می‌توانم برای شما آن‌ها را تحلیل کنم که آن گفت‌وگوها؛ بی‌ارزش است چون محلِ گفت‌وگو معلوم نیست و هر فردی چیزی می‌گوید.

در موضوع «مقتل شناسی» غیر از اینکه باید «محلِ بحث» مشخص شود (من کتابِ محققِ مورخی را هم آوردم که حتی برای ایشان و خیلی از افراد دیگر هم محل دعوا روشن نیست)، باید «روشِ بحث» هم مشخص شود.

«روش» فرد باید چه چیزی باشد؟ به چه روشی باید اعتبار سنجی کنیم؟ مثلاً بعضی‌ها خیال کردند که برای «اعتبار سنجی» حتماً باید مقتلِ مأثور (حدیثی) خوانده شود و می‌گویند: «این مقتل قائل دارد و باید مقاتل مأثور باشد!» و از طرفی چون مطلب کم دارند و هر چیزی را از امامی نقل کردند…در واقع قاعده اولیه خود را دقیق نگذاشتند که گفتند: باید مَقتل، مأثور باشد. حالا که مطلب کم می‌آورند لذا مجبور می‌شوید هرجایی، هر چیزی، هر کسی به امام نسبت داده است را بگویید: امام صادق علیه السلام فرموده است!

«روش» خیلی مهم است. بنده یک مقدمه‌ای تیتروار عرض کنم تا ان شاء الله بحث را ادامه بدهیم.

 

هدف اولیه از روضه‌خوانی چیست؟

هدف اولیه از روضه‌خوانی چیست؟ واضح است که همراه با اسم حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه، عزت خواهی، عزت طلبی، زیر بار ظلم نرفتن، پیروز خون بر شمشیر و… مطرح می‌شود و همه این موارد هم مهم هستند ولی این موارد بیشتر در منبرِ سخنران یا شعرِ ذاکر به چشم می‌آید.

هدف اصلی از روضه‌خوانی یا بیانِ مقتل یا ذکر مصیبت اِبکاء است؛ یعنی قصد دارد که مخاطب گریه کند.

اگر ما می‌خواستیم در ابتدای بحثِ خود، عظمتِ «گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه» را بیان کنیم، باید صد جلسه راجع به این مهم صحبت می‌کردیم منتها همه افراد بدین مهم ملتفت هستند. بنده فقط چند اشاره بدان می‌کنم.
«گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه» باعث تطهیرِ قلب، کفارّه گناهان، إسْعَادِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و… می شود.

 ما در طول عمر خود هر چه می‌خواستیم تخیل کنیم که چطور امکان دارد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را یاری کرد، به ذهن ما نمی‌رسید ولی در چهار روایت که دو روایت از روایات حضرت امام صادق صلوات الله علیه یک‌بار به «زُرارة» رحمه الله علیه و بار دیگر به «صَفوان» رحمه الله علیه فرمودند که یک قطره اشک از گوشه چشم شما جاری می‌شود «قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا».[5] خبر آن به مادر ما می رسد و ایشان را یاری می‌کند.

عزای بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در زمین تاریخ دارد (محرم نزدیک می‌شود) ولی در ملأ اعلی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها همواره عزادار هستند.

این مطلبی نیست که ما متوجه آن شویم، ما این را نمی‌بینیم و نمی‌فهمیم ولی معصوم این‌طور فرمودند. ما راهی نداریم که بگویم این مطلب وجود دارد یا خیر؟ این دنیا تاریخ دارد، مثلاً محرم و صفر دارد ولی حقیقت و پشتِ پرده عالم این‌گونه نیست که تاریخ داشته باشد.  لذا گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه توسط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دائمی است  ولو اینکه جوانی که خود را اهلِ علم می‌داند، استبعاد کند. چند روایت معتبر در این باب داریم،  باید  دلیل بیاورید که به جهت این روایت را انکار می‌کنید چون جای برای استبعاد وجود ندارد، مگر ما بر عالم اشراف داریم؟

عظمت بکاء باعث إسْعَادِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، نجاتِ در عَقَبه و گردنه‌های قیامت و صدها مورد دیگر که اشاره کردند، می شود. لذا «گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه» فقط طریق نیست بلکه خود «هدفِ متوسط» است و اینکه چه برکاتی در این مهم وجود دارد، خداوند متعال می داند. لذا در برخی اخبار وجود دارد که وقتی خبرِ شهادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دادند، سؤال اول ایشان این بود: چه کسی بر او گریه می‌کند؟ آن بزرگواران به گریه ما نیاز ندارند ولی ایشان تشخیص می‌دهند که این گریه چه گنجینه‌ای برای ما است. لذا هدف روضه‌خوان «گریاندن» است.

 

ابزار روضه خوانی

حال که روضه‌خوان می‌خواهد گریه کند، بگریاند و عبادت کند، عبادت دو شرط اولیهِ واضح دارد؛ شرط اول «اخلاص» و شرط دوم «صدق» است. روضه‌خوان نمی‌تواند دروغ بگوید و ریا کند. (ریا و کذب جایز نیست.)
گریه کردن و روضه‌خوانی و شرکت در مجالس روضه قربه إلی الله و خالصاً لوجه الحسین سلام الله علیه که برای سایر ائمه علیهم السلام هم به‌تبع آن می‌آید؛ ابزاری دارد.  یکی از ابزارِ گریه، «مقتل خوانی» است که این «مقتل» محلِ بحث ما است. ابزار دیگر گریه؛ «شعرخوانی» و بیان «زبانِ حال» است. اشاره مختصری در این باب کردیم و چه بسا بعداً عرض کردیم، بحث امروز نیست.

«زبانِ حال» و «شعرخوانی» با شرایط خودشان ارجح بر «مقتل خوانی» هستند.

یکی از ابزار گریاندن «مقتل خوانی» است ولی لزومی ندارد که حتماً مقتل بخوانید، می‌توانید از «زبان حال» با شرایطِ خود یا «شعرخوانی» استفاده کنید. یک وجه برتری «زبانِ حال» و «شعر» بر «مقتل خوانی» این است که مخاطب می‌داند که شما قصد ندارید بگوید که قطعا این اتفاق رخ داده است؛ بلکه قصد دارید ذهنِ مخاطب را به واقع نزدیک کنید. ولی در «مقتل خوانی» این خطر وجود دارد که شما به گونه‌ای بیان کنید که مخاطب گمان کند که شما می‌گوید: این اتفاق قطعاً رخ داده است؛ یعنی مخاطب اشتباه برداشت کند.

«مقتل خوانی» نقل محور است و نه تحلیل محور؛ یعنی ما نمی‌خواهیم کرسی درس تاریخ بگذاریم.

بله! ممکن است فردِ روسیاهی مثلِ بنده در یک جایی کلاسی داشته باشد و قرار باشد که تاریخ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را بحث کند، در آنجا اگر قرار باشد که تاریخ بحث کند مثلاً بحث می‌کند: آیا عُذَیبُ الهِجانات جزو منازل حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بود یا نبود؟ آیا منزل عُذَیبُ الهِجانات قبل از منزل بنی مُقاتِل است یا بعد از آن؟ چه اتفاقاتی در آن رخ داد؟

نمونه این امر شیخ مُفید رحمه الله علیه است که وقتی ایشان بحثِ تاریخی می‌کند در شهادت بعضی از معصومان درنگ می‌کند و (بسته به فضا و روش محقق یا مورخ) می‌گوید که من اگر بخواهم تاریخی بحث کنم، باید به یقین برسم.  مثلاً برای شهادت بعضی از ائمه علیهم السلام می‌گوید:  من به یقین نرسیدم که در این باب قسم یاد کنم. من الان می‌دانم که پایتخت کشور فرانسه و عربستان و ایران کجاست؛ یعنی قطع و یقین دارم ولی در مورد اصلِ شهادت بعضی از ائمه علیهم السلام این‌طور یقین ندارم.

چرا شیخ مُفید در این باب این‌طور می‌فرماید؟ چون اینجا در فضای تاریخی بحث می‌کند. اما اگر شما برای شیخ مُفید مصیبت آن امام را بیان کنید، گریه می‌کند؛ چون به مظلومیتِ امام یقین دارد.

زمانی که شما تاریخی بحث می‌کنید، در فضای تاریخی به یک نتیجه‌ای خواهید رسید بالاخره آن امام ِ بزرگوار یا شهید شدند یا خیر. امام حسن علیه السلام یا هفت صفر یا 28 صفر شهید شدند، ایشان در هر دو تاریخ که شهید نشدند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در دو روز شهید نشدند، ایشان در یک روز شهید شدند. آیا مردم سبک‌مغز هستند که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، دو مراسم عزاداری برپا می‌کنند؟ خیر؛ مردم نمی‌گویند که حضرت در دو روز شهید شدند.  فضای مورخ، فضای تحلیلِ تاریخ است و در جای خود خیلی هم محترم است ولی فردی که دو مجلس برای حضرت برپا می‌کند، قصدِ عبادت دارد و غرض او توسلِ به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بیانِ مظلومیت و خدماتِ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، بیانِ مظلومیتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، بیانِ رفتارهای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که برای معرفی شخصیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کردند و… است. شما به جای دو مجلس، ده مجلس، صد مجلس برگزار کنید.

در جلسه پیش هم که ولادت حضرت رضا سلام الله علیه بود، یک روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواندند. کسی هم نمی‌گوید که چه ربطی داشت و چرا امروز روضه حضرت را خواندید؟ یادآوری مصیبت ربطی به این موضوع ندارد، در اینجا مسئله تاریخی نیست البته نکته‌ای دارد که عرض خواهم کرد.

غرض در «مقتل خوانی» و «روضه‌خوانی» بیانِ یک نقل است.

یک نقل این است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، 75 روز بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید شدند و نقل دیگر شهادت ایشان را 95 روز بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم بیان می‌کند، این مهم خیلی عقلائی است و اختصاص به مسلمان‌ها ندارد.

وقتی یک حادثه‌ای در دنیا مثل حادثه تروریستی مجلس رخ می‌دهد تمام خبرگزاری‌ها، خبرهای لحظه ‌به ‌لحظه می‌زنند و می‌گویند که این بخش در حال تکمیل است.

صبر کنید تا چندین سال بگذرد، تمام اسناد بررسی شود، تمام اعترافات بیاید و شما نتیجه نهایی را بیان کنید! کارِ تاریخیِ محققانه یک غرضِ عقلائی دارد و رصد لحظه ‌به ‌لحظه اخبار تاریخی هم یک غرضی دارد، همه 7 میلیارد مردمِ دنیا که دیوانه نیستند! مجلس را که زدند، خبرگزاری‌ها اخبار لحظه ‌به ‌لحظه را (البته شبکه خبر آشپزی نشان می‌داد!) اعلام می‌کردند. دیوانه که نیستند و آن‌ها نمی‌گویند که همه این اخبار صحیح است بلکه می‌گوید یک نقل هم این است. سخنگوی مجلس، نگهبان، شاهد عینی و … این مطالب را بیان کردند. اتفاقاً خیلی هم عقلائی است، غیردینی عقلائی هم است؛ یعنی عقلایِ عالم این کار را انجام می‌دهند. (و مختص دین نیست.)

همان کاری که عقلایِ عالم برای همه اخبار مهم انجام می‌دهند؛ یعنی تک‌تک نقل‌ها بیان می‌کنند و طبیعتاً وقتی خبرنگار، حادثه تروریستی مجلس را بیان می‌کند، نمی‌گوید: یک کلاغی هم غار غار کرد! یعنی نقلی را که احتمال صدق و ربطی به بحث دارد، بیان می‌کنند. مثلاً در هیچ نقلی نمی‌گویند که تروریست‌های مجلس پرواز می‌کنند!

درست است که نقل محور است ولی هر چیز باطلی را بیان نمی‌کند؛ بلکه چیزی را بیان می‌کنند که احتمالِ صدق دارد و از مَظان آن هم است؛ یعنی می‌گوید که این نگهبان، شاهد عینی، سخنگوی مجلس و… می‌گویند و این گونه نمی‌گوید که من در آنجا به آسمان نگاه کردم و دیدم در سُرا دِقِ عرش نوشته بود… اینجا محلِ این حرف‌ها نیست.

در روضه‌خوانی بسان خیلی از جاهای دیگری که قرار است به موضوع اشاره و اطرافِ آن نگاه شود و ذهنِ مستمع به مظلومیتِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه منتقل شود، بیان یک نقل کفایت می‌کند. منتها هم گوینده و هم مخاطب باید متوجه باشند که این یک نقل است (هنوز اخبار در حال تکمیل است) و این‌گونه نیست که الآن بنده در کرسی درس تاریخ به یک نتیجه نهایی برسم. کما اینکه مثال زدیم که روضه‌خوانی چهار شب با چهار نقل، روضه حضرت علی‌اصغر سلام الله علیه می‌خواند. روضه‌خوان متوجه است که این نقل‌ها با هم متفاوت است و یکی از آن‌ها به احتمال زیاد درست است منتها می‌گوید: من الآن درصدد تحلیل موضع نیستم و ائمه علیهم السلام هم نفرمودند که «لَابُدَّ روضه‌خوانان یَکُونَ مُوَرخاً مُحقّقاً، مُدققاً مُتتبّعاً!» هیچ‌وقت نگفتند که روضه‌خوان باید مورخِ محققِ متتبعِ و مدقق باشد؛  کما اینکه درباره راویان حادثه مجلس نمی‌گویند که این فرد محقق است یا خیر؟ چندین کتاب تا الآن خوانده است؟ در زمینه خبرنگاری چند کتاب خوانده است؟ اصلاً این صحبت‌ها لازم نیست.

بله! باید از مَظّان خود نقل شود و احتمالِ صدق داشته باشد.

من چیزی را که به کذب آن یقین و اطمینان داشته باشم، دیگر نمی‌توانم به عنوان یکی از نقل‌های احتمالی بیان کنم.

روضه، نقل محور است و نه تحلیل محور و باید از مَظّانِ خود نقل شود. بزرگانِ علماء ما همگی به این مهم ملتفت بودند ولی گاهی در عمل موفق نبودند و این اشکالی ندارد؛ یعنی اشکالی در مبنای آن عالم وجود ندارد بلکه اشکال در بنای آن عالم است.

فردی مهندس است و علمِ ساختِ ساختمان را دارد، با نرم ‌افزار محاسبه می‌کند و اندازه، قطر و جنس ستون، میلگرد و بتن مورد استفاده و… را اطلاع دارد ولی ممکن است که خطای انسانی رخ دهد.

زمانی که بنده را بر بالین بیماری می‌برند تا سر او را باز کنم و ببینم درون آن چیست درحالی که فرقِ بین کله‌پاچه و سر بیمار را تشخیص نمی‌دهم، مبنای این کار اشتباه است. ولی زمانی پزشکی جراحی می‌کند و خطای انسانی رخ می‌دهد، اینجا اشکال در بنا است.

برخی به بعضی از بزرگانِ ما، اشکال و تمسخر کردند. آدمی وقتی می‌خواهد نقد کند، باید دقیق نقد کند. خیلی از اوقات اشکالی بر مبنا وارد نیست ولی چون نگاهِ فرد مورّخانه است، می‌گوید: کتاب‌های با نام‌های مُحْرِقُ القُلوب.[6] (سوزاننده دل‌ها) مَخزِن البُکاء فی مصیبة سید الشهداء علیه السلام.[7] مَعدن البکاء و رمز المصیبه.[8] نوشتند و اصلاً اسم کتاب برای گریه است. (بنده نمی‌گویم که این کتب اعتبار دارند یا خیر) کتاب نوشتند برای اینکه عواطف مخاطب را متأثر کنند!

مورخ وقتی می‌خواهد کار تاریخی و تحلیلی انجام دهد، در آنجا اصلاً نباید عواطف خود را دخالت دهد، در آنجا باید محققانه به نظر نهایی برسد. اما قرار بر این نیست که روضه‌خوان نظرِ نهایی را بگوید.

فرض کنید که جامعه در مسئله کرونا بیش ‌از حد رعایت نمی‌کند، لذا برخی از احتمالات خطرناک را بیان می‌کنند برای اینکه احتیاط جامعه بالا برود. مثلاً می‌گویند: ابتلا به ویروس کرونا مانع از ابتلای دوباره افراد پس از بهبودی نیست. هیچ پزشکی به واقعیت این مطلب اطمینان ندارد. پس آیا باید صبر کنند تا چندین سال دیگر راجع به این موضوع صحبت کنند؟ خیر این طور نیست؛ غرض موضوع دیگری است. پزشک می‌گوید: این مطلب یک احتمال است یا خیر؟

بله. پس باید رعایت کرد.

یک نفر این وسط بگوید: این پزشکان را هم فقط برای ترساندن آوردند. پزشک غرض دیگری دارد و غرض او این نیست که بگوید: درمان بیماری این مطلب است یا این مطلب نیست.

 

هدف روضه خوانی

در مورد روضه مشخص است که هدف اِبکاء است و فردی هم اسم کتاب خود را «مُحْرِقُ القُلوب» می‌گذارد. کتابِ شادی که نیست! هدف آن گریه است.

این امر چه اشکالی دارد؟ آقای مورخ شما یا شیعه هستید یا خیر. اگر شیعه نیستید: سَّلَامُ عَلَیکمْ وَرَحْمَةُ الله؛ و اگر شیعه هستید، باید درس خود را بخوانید. شما مورخ هستید و همه چیز را نمی دانی! بله در جایی که مؤلف خواست، تحلیل نهایی را بیان کند، ما به شما حق می‌دهیم.

شما اسم کتاب را بر شورانگیزی و مصیبت گذاشته است؟ خُب قرار بر روضه‌خوانی بوده است. اگر مشکل شما در روضه‌خوانی و گریه است، دیگر مسئله شما «مقتل» نیست، در جای دیگری باید با هم بحث کنیم.

بنده چند جمله مرحوم نراقی رحمه الله علیه که مؤلف «مُحْرِقُ القُلوب» است را می‌خوانم که خیلی مهم است.

در بین امامیه مشهور است که برای مسائل غیر واجب، حرام، عقائد مهم مثل مستحبات و مکروهات، موعظه کردن…
مثلاً می‌خواهند به فردی بگویند که پدرتان را به خانه سالمندان نبرید. اصلاً یک قصه دروغ بگویند که در اساطیر یونان فردی می‌خواست که پدر خود در سبدی قرار دهد و به بیابان ببرد، فرزند او گفت: بابا! زمان برگشتن، این سبد را برگردان تا وقتی تو هم پیر شدی، من تو را ببرم. اصلاً نیازی نیست که این قصه راست باشد چون از یک حقیقتی خبر می‌دهد که بالاخره این فرد پدر تو است و از هر دستی بدهید از همان دست می‌گیرد. فرد که قصه را تعریف می‌کند، قسم یاد نمی‌کند که این اتفاق واقعیت دارد.

Location بده که محل حادثه کجا بوده است! اصلاً غرض این نیست که این قصه در کجا، چه زمانی، کدام ماه، ساعتی و دقیقه رخ داده است؟! این موارد اصلاً محل بحث نیست.

مرحوم نراقی می‌فرماید: در مواعظ، قصص، مستحبات و مکروهات اشکالی ندارد که فردی نقلِ ضعیفی را بیان کند. (نقلِ ضعف به معنای نقلی است که اعتبارِ آن هنوز مشخص نشده است نه اینکه آن نقل دروغ باشد. نقل دروغ را نمی‌توان بیان کرد.) جایز است که خطباء و ناقلین آن را نقل نمایند.

بله! جایز است که نقلِ ضعیف، بیان شود ولی شروطی دارد. یکی از شروط این است که نقل کذبِ واضح نباشد. دَعْ اَلنّاسِ ما لاَ یحْتَمِلُون؛ چیزی که مردم تحمل آن را ندارند حتی اگر درست باشد، بیان نکنید. بعضی از فضائل وجود دارد که تحمل آن برای اوتاد هم سخت است! کلاً ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام در توهّم هستیم و آن‌ها را نمی‌شناسیم.
نقلِ ضعیف که احرازِ اعتبار ندارد را می‌توان بیان کرد اما شرایطی دارد، مثلاً دروغ نباشد، قابلِ تحمل باشد، خلافِ عقائد قطعی نباشد، خلافِ عقل نباشد و خلاف تاریخِ قطعی نباشد.

حال اینکه به مرحوم نراقی رحمه الله علیه اشکال وارد کنیم که خود او نوشته است که می‌خواهم اخبار ضعیف را هم در کتاب بیاورم. با این توضیح ایشان نقل‌های ضعیف را بیان کردند. خود مرحوم نراقی و پسر ایشان، دو فقیه برجسته هستند. حالا اتفاقاً بنده هم می‌خواهم مرحوم نراقی رحمه الله علیه را نقد کنم ولی آدمی باید متوجه باشد که وقتی راجع به بزرگان صحبت می‌کند، نستجیر بالله نباید خیال کند که آن بزرگواران سبک ‌مغز بودند و اخبار ضعیف را هم در سایر اخبار آمیخته کردند! این‌گونه نبود بلکه آن‌ها متوجه بودند که چه چیزی را بیان می‌کنند و مبنا داشتند؛ یعنی دیگر تمام نقل‌ها را بررسی سندی نمی‌کنند؛ چون موضوع ایشان مظلومیت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است.

 

لازمه ی دانش یک روضه خوان

آیا ما می‌توانیم هر چیزی را از هرجایی که مَظان است، بخوانیم؟! خیر؛ لازم است که روضه‌خوان یک دوره تاریخ کربلا بداند وگرنه این اتفاق برای او می‌افتد. مرحوم نراقی در صفحه 383 کتابِ «مُحْرِقُ القُلوب» از یک کتابی نقل می‌کند  که دراثنای کربلا در وسطِ معرکه «هاشِم بن عُتْبه» رحمه الله علیه پسرعموی عمر بن سعد لعنه الله علیه از بیابان با یک هیبتی به میدان آمد و گفت: من با هیچ یک از شما کاری ندارم، با عمر بن سعد لعنه الله علیه کار دارم!! او یک انسان با هیبتی بود و وقتی به میدان آمد، همه از او فرار می‌کردند. (یک قصهِ سراسر دروغ را مطرح می کند.) با آمدن او لرزه بر اعضای پلید عمر بن سعد لعنه الله علیه افتاد و او گفت: ای مبارزان کوفه و شام! او ابن عَم من است و رفتن به میدان او، مصلحت نیست! اگر به میدان بروم، تکه بزرگ من، گوشم خواهد بود! هزار سواره را به سوی او فرستاد و «هاشِم بن عُتْبه» رحمه الله علیه با این افراد جنگید و سر این هزار نفر را تک‌تک هرس کرد! هاشم ذره‌ای اندیشه ننموده و خود را در میان این افراد افکند و با آنان جنگید و سیدالشهدا علیه السلام هم در این نقل …

این نقل دروغ است. مرحوم نراقی این داستان را از کتابی نقل کرده است و اشکالی هم بر مبنای ایشان نیست ولی نباید این را نقل می کردند چون شرط قسمت مقدمه را ندارد.

حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه ده نفر از بنی‌هاشم را فرستادند تا او را یاری کنند، این ده بزرگوار شهید شدند. جمعی به او حمله کردند. چندین هزار نفر را کُشت! چند هزار دیگر از لشکر ابن سعد لعنه الله علیه رسید و خلاصه هاشم شهید شد.

چرا این نقل دروغ است؟ چون «هاشِم بن عُتْبه» رحمه الله علیه معروف به هاشم مرقال، سوارِ تیزتکِ فرماندهِ ارشدِ سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و شهید صفین است! پسر عموی عمر بن سعد لعنه الله علیه؛ شهید صفین است و در سال 37 هجری؛ یعنی 24 سال قبل از واقعه کربلا شهید شده است!

این نقل، جزو اخبار ضعیف نیست که شما (مرحوم نراقی) آن را نقل کنید.

آقای رسول جعفریان نباید به مبنای مرحوم نراقی رحمه الله علیه اشکالی وارد کند، مبنای مرحوم نراقی درست است ولی در اینجا بنای ایشان صحیح نیست. بنده نمی‌گویم که بنای ایشان در کل کتاب خوب نیست. ایشان از منابع مختلف نقل کرده است ولی این‌یک مورد را باید بررسی می‌کرد. کسی که می‌خواهد در این موضوع کتابی بنویسد باید یک احاطه کلی داشته باشد یا حواس او باشد که حقِ بیانِ واضح البطلان را ندارد؛ البته بنده نمی‌گویم که ایشان می‌دانستند که این نقل واضح البطلان است بلکه ملتفت نبودند. اشکالی به آن مبنا وارد نیست بلکه اشکال به بنا است. اگر فرد یک دور تاریخِ کربلا را بداند، این اتفاق رخ نمی‌دهد.

یکی از علماء بزرگ در مقتل حضرت سیدالشهداء یک کتاب نوشته است. ایشان مشغول درس خود بودند و مداوم در روضه‌ها حضور نداشتند. در کتاب خود، روضه حضرت قاسم سلام الله علیه و حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام را جا به جا فرمودند. 13 ساله‌ها هم روضه حضرت قاسم سلام الله علیه و حضرت عبدالله بن الحسن سلام الله علیه را می دانند؛ ولی این بزرگوار اطلاع نداشتند و اسم حضرات را جابه‌جا بیان کردند.

فردی که قصد آوردن نقل‌های ضعفِ محتمل الصدق را دارد، باید حداقل یک احاطه کلی به موضوع داشته باشد.

روضه‌خوان هم همین‌طور است و نیازی نیست که او محقق باشد ولی باید بداند اصلِ ماجرا چه بوده است.

هاشمِ مرقال بسان عمار، حجر بن عدی و مالک رحمه الله علیهم اجمعین فرد مشهوری است. برای اینکه مطلب برای شما جا بیافتد، فرض کنید من در روضه بگویم که مالک اشتر به کربلا آمد، از طرفی حضرت قمر بنی هاشم صلوات الله علیه و از طرف دیگر مالک اشتر رحمه الله علیه حمله کردند! شما مالک را بیشتر می‌شناسید و می‌گوید: مالک رحمه الله علیه در راه مصر در سال 38 هجری کشته شد!

درست است که عرض کردم هر خبر و هر نقلی ولی منظور بنده نقلِ محتمل الصدق است و نه نقلِ واضح البطلان.

 

بیان نقلِ خلاف عقل و عقائد

گاهی نقلی خلافِ قطعی تاریخ یا عقل یا عقائد است یا مردم تحمل آن نقل را ندارند یا نقل واضح البطلان است. در این موارد ما حقِ بیانِ نداریم.

نکته اول: مرحوم نراقی رحمه الله علیه نقل محور هستند و در بیانِ این نقل ملتفت نبودند، ولی ما نمی‌توانیم هر چه دوست داریم به ایشان بگویم.

نکته دوم: روضه تحلیل محور نیست و لزومی ندارد که تعداد دقیق شهدای کربلا یا ظلمه که مقابل حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه هستند، بیان شود.

من به یک غرضی این روایت را نقل می‌کنم که حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بر بالین حضرت مجتبی صلوات الله علیه گریه می‌کردند، امام حسن مجتبی سلام الله علیه فرمودند: تو گریه نکن؛ «لاَ یوْمَ کیوْمِک یا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ».[9] بعد امام مجتبی سلام الله علیه یک روایتی فرمودند: «یزْدَلِفُ إِلَیک ثَلاَثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ» سی هزار نفر ایشان را احاطه و به ایشان نزدیک شدند و «کلُّ یتَقَرّبُ اِلَی اللهِ عَزّوجلّ بِدَمَهِ».[10] برای تقرب به خداوند متعال ایشان را کشتند! غرض این روایت، مصیبت است.

حسین جان! من بر تو گریه می کنم نه برای شهادت تو. گریه می کنم که «سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ».[11] را یک عده به اسم خداوند متعال کشتند! این کلامِ حضرت مجتبی سلام الله علیه است. اگر همسرم یا معاویه به من سم دادند، این کار پنهانی صورت گرفت و جرئت نمی کردند که خون من را برعهده بگیرند. (خون امام حسن سلام الله علیه مقدس است و ایشان را ترور کردند) ولی خون تو را با نیت و «الله اکبر» بر عهده گرفتند! نماز اول وقت هم در کربلا خواندند! مظلومیت تو بیشتر است. به تو که مظهرِ تمام نمایی خداوند متعال هستی، نستجیر بالله نعوذ بالله به اسم نامسلمان حمله کردند.

در بیان حضرت مجتبی صلوات الله علیه عدد سی هزار مفهوم ندارد؛ یعنی برای حضرت مجتبی سلام الله علیه فرقی ندارد که سی هزار نفر یا بیست هزار نفر یا ده هزار نفر مرتکب چنین کاری شدند بلکه «کلُّ یتَقَرّبُ اِلَی اللهِ عَزّوجلّ بِدَمَهِ» مهم است.

حالا فردی بگوید: منظور شما از نقلِ این روایت این است که ظلمه 30 هزار نفر یا 18 هزار یا 43 هزار بودند؟

اصلاً این روایت به دنبال بررسی تعداد ظلمه نبود. از امام سجاد سلام الله علیه هم این روایت وجود دارد: «لا یومِ کیومِ الْحُسَینِ علیه السلام اَزْدَلَفٍ عَلیهِ ثلاثونَ اَلْفٍ رَجُلٍ» هیچ روزی در عالم مثل روزِ پدرِ من نبود، سی هزار نفر ایشان را برای تقرب به خداوند متعال احاطه کردند! آن ملعونین ادعای تقرب به پروردگار متعال با قتل حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را داشتند!

حالا فردی بگوید: این تعداد (سی هزار نفر) را پذیرفتید یا نپذیرفتید؟ اصلاً محلِ بحثِ این روایت نیست. افرادی هم گریه می کنند برای عدد «سی هزار» که گریه نمی کنند، می توانید به خودتان مراجعه کنید؛ مثلاً آیا اگر بجای واژه «ثلاثونَ»، واژه عشرون بود، مردم نگاه می‌کردند و گریه نمی‌کردند؟!! خیر این گونه نیست. مطلب واضح است.

اگر محقق بخواهد تحقیق کند که تعداد ظلمه کربلا چند نفر بودند؟ چند نفر از ظلمه در جنگ شرکت کردند؟ چند نفر فقط محاصره کردند؟ بحث می‌کند. نیازی نیست که تحلیل دقیقی از واقعه ارائه بدهد اما از هرجایی نباید نقل کند و باید به ‌صورت اجمالی به تاریخ آن واقعه احاطه داشته باشد.

اگر صلواتی بفرستید، برای شما مثالی خواهم زد.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

 

مقامات مرحوم فاضل دربندی اعلی الله مقامه الشریف

اگر زمانی فرصت کنم در مقامات مرحوم فاضل دربندی اعلی الله مقامه الشریف  هم از جهت اخلاص و هم از جهت علم نکاتی عرض می‌کنم و ایشان کاملاً متفطن به عرایض ناقابل بنده هستند و بلکه بنده از آن بزرگواران یاد گرفتم.

ببیند که ایشان چه می‌فرمایند. می‌خواهم عرض کنم که وقتی برخی از بزرگواران این بزرگان را نقد کردند، مبنای این بزرگان را زدند در صورتی که مبنای آن‌ها غلط نبوده است منتها هر فردی…

_ رانندگی بلد بودم و می‌دانستم که وقتی می‌خواهم به سمت راست گردش داشته باشم باید راهنما را به سمت بالا بزنم ولی حواسم پرت شد. حالا فردی بگوید: چه کسی به او گواهینامه داده است؟! شما فردی را پیدا کنید که مرتکب هیچ خطائی نشود. آدم خطائی انسانی مرتکب می‌شود و سهو دارد.

مرحوم دربندی رحمه الله علیه که برخی این‌قدر به او حمله کردند، بعضی از اوقات حتی تمسخر کردند! خطا دارد ولی خطا در مبنا ندارد بلکه در بنای خود خطا دارند.

فرد مهندس است و در ساخت این ساختمان اشتباه کرده است نه اینکه بگوید: مهندس هم نیست.

ایشان می‌فرمایند: بدان که تعمد در کذب از أقبحِ قبائح عقلیه و شرعیه است؛ یعنی اگر فردی عمداً کذبی را با علم بدان بیان کند، این از أقبح قبائح عقلیه و شرعیه است، هم او را در دنیا موأخذه می‌کنند و در آخرت دارای عقوبت است. وضع (جعل) حدیث، اختراع کردن از خود و نسبت دادن به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا به ائمه علیهم صلوات الله یا حتی به علماء  کذب است.

اگر ماه مبارک رمضان به امام معصوم نسبت دهید، روزه را باطل می‌کند. این موارد را قبول دارد.

ملا دربندی دروغ و کذب از معاصی و ذنوب مهلکه (گناهان هلاک‌کننده) است. جایز نیست نقلِ اموری که اصل ندارند.
باید نقل شما در آثار و اخبار موجود باشد و نمی‌شود که از خود قصه بیان کنید. نقل شما یا باید در کتب علماء یا اهلِ تاریخ یا آداب السّیر باشد؛ بالاخره شما از خود بیان نکرده باشید و از منبعی نقل کرده باشید. ما وقتی می‌گویم «نقل محور»؛ منظور ما تخیل نیست.

فردی نگهبان و دیگری سخنگوی مجلس و فرد دیگر شاهد عینی بود و بالاخره اخبار از منبعی نقل شد.

خودِ مرحوم دربندی رحمه الله علیه گاهی ملتفت نبودند که مطلبی که آن را نقل می‌کند، اصل ندارد. افرادی که مسخره کردند باید بدانند روش و مبنا چیست؟ خود ایشان بدین امور معتقد هستند و روش صحیحی هم دارند.
حال هر آدمی ممکن است مرتکب خطائی شود. هر فردی که دو هزار صفحه مطلب بنویسد و کمتر از 100 اشکال داشته باشد، باید دست و پای او را بوسید. اگر قبول ندارید، یک کتاب دوهزار صفحه‌ای را به متخصص آن فن بدهید تا ببیند.

فردی کتاب درسی در حوزه نوشته است؛ یعنی کلمه به کلمه آن را فکر کرده است، بقیه اساتید و علماء هم به کلمه به کلمه همان کتاب، ایراد وارد می‌کنند! دست بالای دست بسیار است ولی اینکه فکر کنید نستجیر بالله ایشان سبک‌ مغز بودند و تمسخر کنید، نخیر آقا! شما نمی‌توانید چیزی که اصل ندارد را بیان کنید. این تضیق و توسیع هم در دایره اختیارات ما نیست، بلکه شرع تعیین کرده است. لذا طریق ما در اخبار و روایات ضعیفه (روایتی که اعتبار آن احراز نشده است نه اینکه دروغ باشد) این است که مقطوع الکذب و الوضع نباشد؛ یعنی قطعاً دروغ یا جعلی نباشد. خود مرحوم دربندی رحمه الله علیه هم این مهم را قبول دارند.

بعضی از افراد وقتی خواستند که کتاب ایشان را نقد کنند، به گونه‌ای نقد کردند که گویی نستجیر بالله ایشان کذاب هستند! خیلی بی‌انصافی کردند. اتفاقاً ایشان مبنایی دقیقی دارند.

ملای دربندی می گوید: بلکه از آن چیزها باشد که احتمال صدق و صدور داشته باشد، اگرچه به طریق احتمال مرجوع باشد.

پنج نقل وجود دارد و احتمالاً یکی از آن‌ها درست‌تر است. آیا نقلی که کمتر صحیح است را می‌توان بیان کرد؟ مثلاً می‌گویند: سخن‌گوی مجلس و یک شاهد عینی گفت، احتمالاً شاهد عینی کمتر خبر دارد، پس چرا عقلا هم نقل ضعیف‌تر را بیان می‌کنند؟ هیچ‌کسی هم نمی‌گوید که این نقل قطعاً درست است.

بعد مرحوم دربندی می‌فرمایند: اگر تعارض نمود با قطعیات عقلیه یا نقلیه که واضح است که از اصول مصاب است؛ یعنی دیگر امکان نقل آن وجود ندارد.

توضیحاتی که ما عرض کردیم، فرمایشات این بزرگان است. ایشان در مبنا مشکلی ندارند.

روایت شده است که فردی از امام رضا سلام الله علیه می‌پرسد: آقا! بعضی از افراد برای من روایتی را می‌خوانند، می‌توانم آن‌ها را بیان کنم؟ حضرت می‌فرمایند: اگر از کتابی نقل می‌کنی، اشکالی ندارد. این نقل باید احتمال صدق داشته باشد، دروغ واضح نباشد و معارضِ عقل و قطعیات هم نباشد.

همین بزرگواری که در اینجا بدین مهم تصریح می‌کند، در جایی به همین مورد خوب عمل نمی‌کند.

 

جزای ملامت کردن دیگران

بنده در برنامه سمت خدا خواستم به امام رضا صلوات الله علیه سلام بدهم، گفتم: «صلی الله علیک یا مولاتی یا علی بن موسی الرضا علیه السلام»؛ وقتی به منزل رسیدم یاد خلیفه دوم افتادم که روی منبر مشغول صحبت بود و خانمی از پشت پرده گفت که باید به حرف تو عمل کنم یا به حرف خداوند؟ ـ چون خلیفه دوم گفته بود اگر مهریه خانم ها از مهریه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر باشد، پس میگریم و به بیت المال  می دهیم ـ این خانوم گفت: خداوند فرموده است که حق ندارید مهریه زن را کم کنید. وقتی به منزل رسیدم، خانواده گفتند: «صلی الله علیک یا مولاتی یا علی بن موسی الرضا علیه السلام» یعنی چه؟ سبق اللسان رخ داد و صحیح آن «یا مولای یا علی بن موسی الرضا علیه السلام» است.

اگر فردی را ملامت کنید در همین دنیا فوراً مجازات خواهید شد، چه ملامت را بیان کنید و چه ملامت از ذهن شما خطور کند. شیخی بر بالای منبر گفته بود که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: «ذِکرِ عَلِیٌ عِبَادَةٌ» مبتدای مرفوع را مجرور خواند و مضاف الیه هم تنوین کسره دارد که تنوین ضمه داد. «ذِکرُ عَلِیٍ عِبَادَةٌ.».[12] من در ذهنِ خودم خیلی مشمئز شدم،  فردای آن ماجرا بر روی منبر گفتم: «کتاب عُیونِ أخْبارُ الرّضا». (بیان صحیح عُیونُ أخْبارِ الرّضا است.) همین که این را گفتم، به حضار گفتم: در ذهن بنده ملامت گذشت، خداوند یک اشکال ادبی دیگری را که بنده فراوان دارم را بر سرم نزد بلکه دقیقاً همان اشتباهِ واضحِ مسخره‌ای که حال خودم حالم را خراب کرده بود را انجام دادم. به این نتیجه رسیدم که دیگران را ملامت و تمسخر نکن. دقیقاً همان اشتباه را کردم!

اگر یک نویسنده و محققی در جایی خطایی می کند و این خطایِ واضح در مبنای او است، خیلی شنیع است. (شنیع به معنای کار غیراخلاقی نه؛ یعنی مرتبه علمی ایشان بالا نیست) اما اگر مبنا او صحیح است و در بنا دچار اشتباه شده است، شما فردی غیر از معصومین را بیاورید که دچار خطا نشده باشد.  لذا بحثِ ما خواندن اشکالات آقایان و نستجیر بالله و نعوذ بالله تمسخر آن‌ها نیست.

 

ایرادات وارد شده به نقلِ علما

من خودم از آیت الله ناصری حفظه الله شنیدم که ایشان می‌فرمودند: در ولایت، احدی را مثلِ ملای دربندی نمی‌شناسم. اگر فردی آیت الله ناصری حفظه الله را بشناسد و این حرف را از ایشان بشنود، جرئت نمی‌کند راجع ملای دربندی رحمه الله علیه این حرف را بزند.

فاضل دربندی رحمه الله علیه 3 کتاب راجع به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه دارد: «اِکسیرُ الْعبادات فی اَسْرارِ الشّهادات» مشهور به «اسرارُ الشّهاده»، «السّعادات النّاصریة والاقوات الروحانیه» و «جواهر الایقان». ایشان این کتب را به همین ترتیبی که عرض کردم، نوشتند.

از کتاب «اسرارُ الشهاده» برای شما خواندم که ملای دربندی رحمه الله علیه در مقام بیان همان عرایض ما را فرمودند، ما از این بزرگان یاد گرفتیم اما در کتاب دیگر خود به نام «جواهر الایقان» در صفحه 600، تعداد مقتولین به دست حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را بحث می‌کند. ایشان مجتهد بودند و عرض کردیم که مبنای صحیحی داشتند.
حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه چند نفر را کشتند؟ عدد نیروهای دشمن و تعداد مقتولین (واصل‌شدگان به درک) مورد بحث است. اگر بخواهیم که بحثِ تاریخی کنیم، باید بنشینیم و اخبار و ادلّه را بررسی کنیم و درنهایت به یک جواب نهایی برسیم. اگر قصد نقل در روضه را داشته باشیم، مثلاً همان نقل «ثَلاَثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ» که بنده نقل کردم. این یک نقل است. غرض منبری هم در این نقل این است که ببینید چقدر اهل بیت علیهم السلام مظلوم شده بودند که «کلُّ یتَقَرّبُ اِلَی اللهِ عَزّوجلّ بِدَمَهِ». کسی در اینجا به این منبری اشکال وارد نمی‌کند: «این چه نقلی بود که بیان کردید؟» منتها عدد سی هزار با واقعیت عینی کربلا امکان تطابق دارد. اگر بجای «ثَلاَثُونَ أَلْفَ» ثَلاَثُونَ میلیون فرموده بود، دیگر این به عنوان یک نقل محتمل و صدق نبود که من آن را نقل کنم. من به خاطر این روایت عرض نمی‌کنم که حتماً تعداد ظلمه کربلا سی هزار نفر بودند، صدور این روایت از امام حسن مجتبی و امام سجاد علیهما السلام قطعی نیست بلکه اعتبار دارد که بگویید: این دو بزرگوار فرمودند. باید راجع به آن بحث صورت گیرد غیر از اینکه روایات و نقل‌های دیگری هم وجود دارد که تعداد را سی میلیون مطرح نکردند.

محقق باید بعد از بررسی یک نظر نهایی بدهد مثلاً 28 هزار و 500 نفر بودند. فردی که قصد بیانِ نقل را دارد، باید نقلِ محتمل الصدق را بیان کند؛ مثلاً طبق نقلی 18 هزار نفر بودند و چون می‌گوید که طبق یک نقلی و تعداد هم محل بحث نیست، اشکالی ندارد.

ممکن است فردی بگوید: 27 هزار یا 30 هزار یا 40 هزار نفر بودند اما نقلِ 600 هزار، 800 هزار و 2 میلیون دیگر محتمل الصدق نیست. زمانی که قصد نقل گزارشات را دارد، می‌گوید: در جایی این گزارشات آمده است و جای دیگری گزارش دیگری وارد است، تا اینجا صحیح است اما مشکل بزرگ این است که با وجود اینکه می‌فرماید حتماً باید از منبع با اعتباری نقل کرد. گاهی در اعتماد به دیگران اشتباه می‌کند.

مرحوم دربندی می‌گوید: منقول برای من به نقل جمعی از معتبرین و عدول از کتاب محدثِ کاملِ حاذقِ در عصر خودش ابن عصفور بحرانی گفته‌اند که عدد لشکر نزدیک 500 هزار بود! دروغ نگفت ولی این نقل شایسته نبود چون باید با عقل، قطعیات تاریخ و عقاید هماهنگ باشد در صورتی که این نقل، هماهنگ نیست کما اینکه وقتی به تعداد افراد کشته‌شده توسطِ دستانِ مبارکِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه می‌رسد، یک نقل 1950 نفر و یک نقل نزدیک 24 هزار سوار را می‌آورد.

عرض کردم که روضه‌خوان باید یک دور تاریخ را خوانده باشد. در کتاب صفین که کتابی مهمی هم است آمده است که «إِنَّهُ قَتَلَ فِیمَا ذَکرَ اَلْعَادُّونَ زِیادَةً عَلَی خَمْسِمِائَةٍ مِنْ أَعْلاَمِ اَلْعَرَبِ».[13] حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در واقعه صفین که 110 روز جنگ رخ داد (البته در همه این 110 روز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در میدان نبودند، گاهی حضرت حمله می کردند و بعضی استراحت می کردند و گاهی …) امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در 110 روز جنگ، تقریباً پانصد و بیست نفر را به درک واصل فرمود. حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه هم پسرِ همان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است…

اگر منظور این است که حضرت دستی تکان بدهند، پانصد هزار نفر که چیزی نیست بلکه می توانند همه عالم را بکُشند ولی بنای آن بزرگواران بر اشاره تکوینی نبود، حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در 110 روز جنگ، پانصد را به درک واصل کرد، حال حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در یک حمله 24 هزار نفر را کشتند؟! اگر مرگِ 24 هزار نفر را شمشیری چند ثانیه هم محاسبه کنید، درست در نمی‌آید. این نقل شایسته نیست که شما بیان کنید اما این اشکال به بنا است و نه در مبنا.

همه اشکال ما به مورخینی که به مرحوم دربندی حمله کردند این است که محل نزاع را به مبنا بردند در صورتی که مبنای ایشان صحیح است و بنای غلطی داشتند.

ایشان آن را ندیدند و به فردی اعتماد کردند، نباید به او اعتماد می‌کردند. اگر آدمی به مسئله اشراف داشته باشد، اعتماد نمی‌کند. مثلاً می‌گوید: بعضی از فضلاء اصدقاء و ثقات ذکر نمودند برای این أحقر که در بعض کتبِ معتبر دیده بود… همه صحبت من این است که دیگرانی که نستجیر بالله مرحوم دربندی رحمه الله علیه را تکذیب کردند، باید بدانند که در روز قیامت نمی‌توانند جواب دهند، درست است که کلام،  کلام درستی نیست ولی ببینید ملا دربندی چه می‌گوید: بعضی از فضلاء اصدقاء و ثقات ذکر نمودند برای این أحقر که در بعض کتبِ معتبر دیده بود که… ایشان یا اسم کتاب را بیان می‌کنند. مثلاً بَحرانی این‌طور نقل کرده است یا مرحوم سید نعمت‌الله جزایری در «مدینه العلم» این‌طور بیان کرده است یا می‌گوید که یکی از ثقات و اصدقاء به من گفت؛ یعنی از خودش چیزی را اضافه نمی‌کند ولی شایسته بود که شما به هر کسی اعتماد نمی کردید.

کتابی به اسم «اسرار المُصیبَه» نوشتند که نسخه خطی مؤلف در کتابخانه مجلس موجود است، شیخ محمدتقی فشندی قزوینی چند سال بعد از وفات مرحوم دربندی این کتاب را نوشته است. در صفحه 195 کتاب اسراره المصیبه فشندی قزوینی می‌گوید: یک‌زمانی یک سید عربی (در زمان‌های قدیم همه افراد عمامه می‌بستند) از بادیه آمد و گفت یک ارثی از پدر من رسیده است و یک کتاب قدیمی را به شیخ عبدالحسین تهرانی نشان داد. ایشان به کتاب نگاه کردند و دیدند که خیلی حرف‌های عجیب‌وغریبی دارد، گفتند: این کتاب را به کسی نده. این بنده خدا (عرب بادیه‌نشین) وقتی بیرون آمد، کتاب را مرحوم دربندی رحمه الله علیه داد.

حالِ مرحوم دربندی رحمه الله علیه هم در خواندن روضه و هم در نگارش آن حال ویژه‌ای بوده است و گاهی حالت مکاشفه برای ایشان به وجود می‌آمد. گاهی مُشرف ‌به موت می‌شدند. ما در علماء این‌طور داشتیم. الآن نگاه نکنید که افرادی این‌چنین کم می‌بینیم.

ما مرحوم میر حامد حسین رحمه الله علیه صاحبِ کتابِ شریف عبقات الانوار را داشتیم که به روضه‌خوان می‌گفتند: در مجلس روضه نزد آقا (میر حامد حسین) روضه حضرت علی‌اکبر صلوات الله علیه را نخوان که ایشان می‌میرند. نمی‌گوید که روضه باز نخوان بلکه می‌گوید: اصلاً روضه حضرت علی‌اکبر صلوات الله علیه نخوان چون ایشان نمی‌تواند تحمل کند.

فاضل دربندی رحمه الله علیه در بین علماء ما استثنایی بوده است. خود او در برخی از کتبش می‌گوید: الآن که در حال نگارش هستم، احساس می‌کنم که سرانگشتانم در حال آتش گرفتن است، جگرم آتش می‌گیرد وقتی‌که می‌نویسم.
بحث ما «مقتل شناسی» در بیان است. در شنیدن روضه سخت‌گیر نباشید. بنده ی روسیاه که خاک پای شما هم نیستم، موقع شنیدنِ روضه خیلی ملاکات خود را به خرج نمی‌دهم. این‌قدر مصیبت سنگین است که اگر او یک‌چیزی بگوید من یاد اتفاقی می‌افتم و گریه می‌کنم. در شنیدنِ روضه خود را از گریه محروم نکنید اما در بیان باید خیلی دقت کنید.

شیخ فشندی قزوینی می‌گوید: این سید عرب کتاب را به فاضل دربندی داد، درحالی‌که وقتی در نزد ایشان فقط اسمِ حضرت سیدالشهداء که می‌آمد، حال ایشان خراب می‌شد. فاضل دربندی رحمه الله علیه بعضی از مطالب را از آن کتاب نقل کرده است.

مرحوم دربندی می‌گوید: فردی که حُسن ظاهری داشت، این را به من گفت.

خودش که اقرار می‌کند و نمی‌گوید که این نقل در کافیِ شریف آمده است که شما بگوید: دروغ می‌گوید! اشکالی که باید بر مرحوم دربندی رحمه الله علیه وارد کرد این است که شما نباید گاهی به چنین فردی یا به چنین اخباری اعتماد می‌کردید. همه کتاب هم این‌طور نیست که بگویم که از این دسته حرف‌ها است. من این کتاب را خواندم و چهارتا هم خطا در آن وجود دارد، من امروز خواستم که خطای آن را ذکر کنم وگرنه اگر زنده بودم روزهای  آینده از عظمت کتاب و نکات مهم آن خواهم گفت و این‌طور نیست که اگر هر جا از کتاب را بازکنید، از این حرف‌ها داشته باشد، اشتباه برداشت نشود. خطا همان تعدادی است که چماق کردند و بر سر ملای دربندی زدند، چند مورد است، اما شایسته نبود. یعنی مبنای ایشان درست بود ولی در عمل می‌شد که بهتر عمل کرد.

ان شاء الله این بحث دارد و اگر زنده بودیم عرض خواهیم کرد.

 

عمار سلام الله علیه کیست؟

یک موردی درباره عمار سلام الله علیه دیدم که در همین مجلس به ذهنم رسید که می تواند مقدمه ی روضه قرار بگیرد؛ لذا نتوانستم بنویسم و از متنی که در گوشی از کتاب کفایه الأثر ذخیره کرده ام، قسمت هایی از آن را برای شما می خوانم.

انصافاً ما به قدری نقلِ مهمِ قابل‌ اعتنا داریم که اگر کمی در بیان وسواس به خرج دهیم و هر چیزی را نگوییم، جای دوری نمی‌رود.

عمار سلام الله علیه کیست؟ عمار سلام الله علیه کسی است که دو سه سال قبل از ولادتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمده است (بعضی هم گفتند که هم سن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود). پدر، مادر و برادر او در راه اسلام شهید شدند.  عمار از جمله افرادی است که برای محبّت حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی فحش، ناسزا و طعنه خورده است.

 ای کاش روزی شود که آدمی در این روزگار به خاطر انتساب خود به اهل بیت علیهم السلام فحش بخورد. فردی به یکی از روضه‌خوان‌های قدیمی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه گفته بود: این روضه‌خوان است! او نمی‌فهمد که هیچ مدحی برای آن روضه‌خوان بالاتر از این طعنه نیست و وقتی هم که در قالب مذمت هم بیان می‌شود، بیشتر لذت می‌برد و می‌گوید: الحمدالله که چیزی هم به ما گفتند.

عمار جزو افرادی است که یک عمر از اول اسلام تا لحظه شهادت تمسخر شد. بارها به خاطر حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کتک خورد، در زمان خلیفه سوم کتک خورده است. در زمان خلیفه دوم برای اینکه او را از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه دور کنند، ایشان را حاکم کوفه کرد و بعد عزل کرد (دید که دردسر می‌شود) وقتی عزل کرد، گفت: از من ناراحت شدی؟ فرمود: همان روزی که مرا نصب کردی، ناراحت شدم. تو فکر کردی اگر من از طرف تو کارگزار شوم، خوشحال می‌شوم؟ هم آن روز ناراحت شدم که مبتلا شدم که کارگزار تو شوم و هم امروز ناراحت شدم که شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه مظلوم هستند. حکومت و استانداری به درد من نمی‌خورد.

ایشان عجیب کثیر العباده است. با حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب صلوات الله علیه رفیق است! اصلاً آدم نمی‌فهمد که این حرف به چه معنا است. حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راجع به ایشان فرمودند: گروه ظالم او را می‌کشد. یک نقلی داریم که روزی معاویه لعنه الله علیه می‌گوید: نکند که عمار به دست ما کشته شود و آبروی ما برود. عمار سلام الله علیه، نمادِ حق است.

وقتی به جنگ جمل می‌آید و به طلحه گفتند: عمار آمده است.  طلحه گفت: پس باید ببینیم باید به جنگ بیایم یا نه. نمادِ حق است. مظلومیتِ حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه را ببینید که طلحه گفت: وقتی عمار در جنگ حاضر شده است، باید بررسی کنم و سپس ببینم که می‌آیم و یا خیر. ببینید که چه بر سر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه آوردند.

سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف می‌گوید: با او کاری کردند که «علیٌ بین الناس کالمیت بین الأحیاء» بود.
اگر در محله شما گویی فردی مرده باشد، از او خبری هیچ جایی وجود نداشته باشد، به سید می‌گویند: چطور حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را ترور نکردند؟ گفت: چون برای حفظِ اسلام کالمیت بین الأحیاء زندگی می‌کرد.

همه منتظر هستند تا ببینند که عمار سلام الله علیه در کجا کشته می‌شود تا پیش‌گویی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تحقق پیدا کند. عمار سلام الله علیه 90 یا نود و دو سه سال دارد که در جنگ صفین شرکت می‌کند و بسیاری از اوقات فرمانده پیش‌قراول حمله است! شما حساب کنید که آیت الله وحید، آیت الله صافی حفظهما الله به جنگ بیایند و فرمانده پیش‌قراول میدان در یورش قرار بگیرند! اصلاً این موضوع برای ما تصور ندارد. اگر بخواهیم فیلم این ماجرا را بسازیم، چطور باید این صحنه‌ها را ساخت؟

مرحوم آیت الله بهاءالدینی رحمه الله علیه در 70 ـ 80 سالگی در جنگ حضور پیدا کردند ولی فقط رفتند و رزمنده‌ها را دیدند و توان نظامی نداشتند. فرد 90 ساله فرمانده سپاه آفندی شود و به دشمن یورش کند!

عمار سلام الله علیه نزدی هاشم مرقال رحمه الله علیه می‌رود. (به علت تیزتکیِ هاشم به او مرقال می‌گویند بسان اینکه بگویند هاشمِ گردباد) و می‌گوید: عمر خود را برای چه زمانی ذخیره کردی؟ به خط بزن! هاشم یک فرمانده نظامی برجسته است و گمان می‌کند که جناب عمار سلام الله علیه را جو گرفته است! هاشم نزد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه مشرف می‌شود. او می‌گوید: وقتی نزد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه رفتم تا خواستم بگویم که عمار چه گفته است، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: هاشم! جان خود را برای چه روزی ذخیره کردی؟ فهمیدم وقتی عمار سلام الله علیه صحبتی می‌کند، کلامِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بیان می‌کند و داغ بازی درنمی‌آورد. این حرارت (عشق به مولا) او را داغ کرده است ولی از سر عقل داغ است.

 هاشم رحمه الله علیه می‌گوید: «آقا! دگر مرا نمی‌بینید، ان شاء الله قیامت» به میدان رفت و شهید شد.

روایتی را از کتاب «کفایة الاثر» می‌خوانم. دو طرف سپاه منتظر هستند. حتی نقل داریم که هر جا عمار سلام الله علیه قرار می‌گرفت، سپاه معاویه لعنه الله علیه سعی می‌کرد به سمت دیگری یورش ببرد که نکند عمار شهید شود و آبروی آن‌ها برود.

عمار هم که هرکجا می‌نشست، مثلاً بیمار شد، مردم آمدند و دور او را گرفتند، فرزندان او گریه کردند. اصلاً نام این مرد «عمار» است که یعنی کثیره العباده است و کنیه وی ابویقظان است؛ یعنی پدرِ بیداری. اصلاً یک آدم عجیبی است و کلاس او با بقیه افراد متفاوت است. مریض شد و زن و فرزندان او گریه می‌کردند. فرمود: نگران نباشید، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند: «تَقْتُلُکَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِیةُ».[14] من در بستر نمی‌میرم. خیال شما راحت باشد که من در میدان جنگ کشته می‌شوم. حضرت به من فرمودند که ابتدا یک شیر رقیق‌شده با آب می‌نوشی و سپس شهید می‌شود، مثل روز برای او روشن بود.

بیچاره‌هایی که می‌گوید: آیا سیدالشهداء صلوات الله علیه خبر داشت یا نداشت؟! ای‌دادِ بیداد.

جناب عمار سلام الله علیه چندین روز فرمانده بودند ولی روز هشتم صفر سال 37 هجری؛ روزِ اصلی نبرد است که عمار سلام الله علیه شهید شد. «فَلَمَّا کانَ یوْمُ صِفِّینَ» جناب عمار سلام الله علیه نزد حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه شرفیاب شد تا اذن میدان بگیرد و به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه عرض کرد: «یا أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی اَلْقِتَالِ» آقا! اجازه می دهید که من به میدان بروم؟ حضرت فرمودند: «مَهْلاً رَحِمَک اَللَّهُ» صبر کن. لحظاتی گذشت. جناب عمار سلام الله علیه باز هم نزد حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه شرفیاب شد و عرض کرد: آقا! اجازه می‌دهید که من به میدان بروم؟! حضرت فرمودند: صبر کن. حضرت نمی‌توانند از او دل بکَنند. ساعاتی بعد برگشت و دید که جنگ شدید شده است…یک عمر کتک خوردند که یک روز خود را فدای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کنند…بار سوم نزد حضرت آمد.

«فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ» بار سوم که گفت، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه گریه کرد! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌خواهند، اذن میدان بدهند. «فَنَزَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً» حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از مرکب پیاده شدند و عمار سلام الله علیه را در آغوش گرفت. وقتی حضرت خواستند که با عمار سلام الله علیها وداع کند، فرمودند: «یا أَبَا اَلْیقْظَانِ جَزَاک اَللَّهُ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ نَبِیک خَیراً» خدا به تو خیر دهد «فَنِعْمَ اَلْأَخُ کنْتَ» عجب برادرِ خوبی بودی! «وَ نِعْمَ اَلصَّاحِبُ کنْتَ» چه هم‌نشین خوبی بودی! چقدر ما با هم خاطره داریم «ثُمَّ بَکی عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ بَکی عَمَّارٌ» باز حضرت گریه کردند! و عمار هم گریه کرد. تا عمار سلام الله علیه دید که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه گریه می کند، گفت که آقا! من یک مطلبی را عرض کنم؟ «وَ اَللَّهِ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُک إِلاَّ بِبَصِیرَةٍ» آقا! من نه به خاطرت رفاقت بلکه از روی بصیرت از شما تبعیت می کنم. من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم: «إِنَّهُ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ» و خود را باید فدای شما بکنم، من در حال عمل به دین خود هستم و محبت تو را هم فی الله دارم. حضرت، جناب عمار سلام الله علیه را در آغوش کشید و به میدان فرستاد. وقتی یکی دو روزی گذشت و جنگ مغلوبه شد و حضرت بین کشته‌ها عمار سلام الله علیه را که دید، شعری از ایشان نقل کردند: ای روزگار! باخبری که هر کسی را که علی دوست داشته باشد، او را هم از علی می‌گیری. «فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ بَکی عَلَیهِ السَّلاَمُ» حضرت سرِ جنابِ عمار سلام الله علیه را به دامن گرفتند، بالای سر او گریه می‌کردند و قطرات اشکِ مبارکِ حضرت به صورت عمار سلام الله علیه می‌چکید.

 

روضه جناب جون سلام الله علیه

در صفین اینطور نقل کردند. در کربلا با شرایط دیگری یک پیرمردی با ابروهای روی چشم افتاده، حالِ نبرد ندارد، دستمال به سر و عصا به دست به محضر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه آمد تا اذن میدان بگیرد. حضرت اجازه ندادند و فرمودند: ما اگر تو را همراه خود آوردیم، تو آزادشده ابوذر هستی (جناب جون سلام الله علیه غلامِ حضرت ابوذر سلام الله علیه بود) و بنای ما بر این نیست که تو را در سختی‌ها اذیت کنیم چون دوست داشتی که با ما همراه باشی، تو را همراه خود آوردیم.

اگر کسی بلندهمت باشد، دستش به امام زمان خود خواهد رسید.

جناب جؤن سلام الله علیه فرمودند: «یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا فِی اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَکمْ».[15] من در شادی‌ها، کاسه ‌لیس شما بودم «وَ فِی اَلشِّدَّةِ أَخْذُلُکمْ» حالا که جنگ شده است، شما را رها کنم؟! «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُکمْ حَتَّی یخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِکمْ» من که شأنی ندارم ولی تا خونی سیاهِ من با خونِ پاک شما آمیخته نشود، کوتاه نخواهم آمد.

زمانی که خواست به میدان برود، گفت: هر کدام از اصحاب نظیر زهیر و حبیب و…که خواستند به میدان بروند، خود را معرفی کردند. در یکی از نقل‌ها وجود دارد که وقتی جناب زُهَیر بن قین بن قیس اَنْماری بَجَلی سلام الله علیه به میدان رفت، گفت: انا الجَبَلی. بگذار قبیله من در تاریخ بدانند که یک نفر از آن‌ها خود را فدای حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه کرده است.

وقتی ایشان خواستند به میدان بروند، گفتند: من بگویم که قبیله من کیست؟ اصلاً چه کسی مرا می‌شناسد؟

خدا کند که ما به این حقیقت برسیم که جز اهل بیت علیهم السلام اعتباری نداریم.  ممکن است که وقتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء که صحبت کنیم و بگویم: ما شیعه شما هستیم. نستجیر بالله بفرمایند: شیعه نیستید. بگویم: محب شما هستم. نستجیر بالله بفرمایند: محب هم نیستید.

جناب اَصبَغ بن نُباته می‌گوید: در لحظاتِ آخرِ عمرِ شریف حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بر بالینِ شریفِ حضرت رفتم و دیدم که لب‌های مبارک حضرت تکان می‌خورد. لب‌های خود را نزدیک کردم و دیدم که می‌فرمایند: خدا لعنت کسی را که خود را به غیر از پدرش منتصب کند. نه اینکه پدر انکار نصبِ فرزند را نمی‌کند لذا فرزند ملعون است اگر پدر خود را انکار کند. گفتم: آقا! کسی چنین کاری نمی‌کند منظور شما چیست؟ حضرت فرمودند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: یا أَبَا اَلْحَسَنِ ، أَلاَ وَ إِنِّی وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ».[16]

ما باید بدانیم که ممکن است نستجیر بالله محبت و ولایت مداری ما را انکار کنند ولی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله انکار نمی‌کنند که پدر ما هستند! ایشان انکار نمی‌کنند که پدر و دلسوز ما هستند. خدا کند که ما بفهمیم که اعتبار ما به اهل بیت علیهم السلام است.

وقتی ایشان خواستند که به میدان بروند، گفت: من به میدان بروم و بگویم که چه کسی هستم؟ فرزندِ چه کسی هستم؟ دار و ندار من چیست؟ لذا وقتی به میدان رفت، خود را اینطور معرفی کرد: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ».[17] من خود چیزی نیستم ولی صاحبی دارم که انکار نمی‌کند که صاحبِ من است. «سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ» وقتی‌که به میدان رفت، مشخص نیست که آیا توانست اصلاً کسی را درک واصل کند یا خیر؟ توان رزم داشت یا خیر؟ اما یک‌لحظه احساس کرد که زیر سر او نرم شد. آقا سر او را بر بالین گرفتند. در برخی از نقل‌های مُتأخر وجود دارد که سر خود را بر روی خاک قرارداد، این بالین جای من نیست. آقا دوباره سر او را به دامن گرفتند…

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.

[4] – انگور.

[5] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۲۰۶. (مُحَمَّدٌ اَلْحِمْیرِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْبَصْرِی عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ أَبِی یعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ السَّلاَمُ: یا زُرَارَةُ إِنَّ اَلسَّمَاءَ بَکتْ عَلَی اَلْحُسَینِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ اَلْأَرْضَ بَکتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ اَلشَّمْسَ بَکتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکسُوفِ وَ اَلْحُمْرَةِ وَ إِنَّ اَلْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ اِنْتَثَرَتْ وَ إِنَّ اَلْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکةَ بَکتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَی اَلْحُسَینِ وَ مَا اِخْتَضَبَتْ مِنَّا اِمْرَأَةٌ وَ لاَ اِدَّهَنَتْ وَ لاَ اِکتَحَلَتْ وَ لاَ رَجَّلَتْ حَتَّی أَتَانَا رَأْسُ عُبَیدِ اَللَّهِ بْنِ زِیادٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ مَا زِلْنَا فِی عَبْرَةٍ بَعْدَهُ وَ کانَ جَدِّی إِذَا ذَکرَهُ بَکی حَتَّی تَمْلَأَ عَینَاهُ لِحْیتَهُ وَ حَتَّی یبْکی لِبُکائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکةَ اَلَّذِینَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَیبْکونَ فَیبْکی لِبُکائِهِمْ کلُّ مَنْ فِی اَلْهَوَاءِ وَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَلاَئِکةِ وَ لَقَدْ خَرَجَتْ نَفْسُهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَزَفَرَتْ جَهَنَّمُ زَفْرَةً کادَتِ اَلْأَرْضُ تَنْشَقُّ لِزَفْرَتِهَا وَ لَقَدْ خَرَجَتْ نَفْسُ عُبَیدِ اَللَّهِ بْنِ زِیادٍ وَ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ فَشَهَقَتْ جَهَنَّمُ شَهْقَةً لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ حبس‌ها بِخُزَّانِهَا لَأَحْرَقَتْ مَنْ عَلَی ظَهْرِ اَلْأَرْضِ مِنْ فَوْرِهَا وَ لَوْ یؤْذَنُ لَهَا مَا بَقِی شَیءٌ إِلاَّ اِبْتَلَعَتْهُ وَ لَکنَّهَا مَأْمُورَةٌ مَصْفُودَةٌ وَ لَقَدْ عَتَتْ عَلَی اَلْخُزَّانِ غَیرَ مَرَّةٍ حَتَّی أَتَاهَا جَبْرَئِیلُ فَضَرَبَهَا بِجَنَاحِهِ فَسَکنَتْ وَ إِنَّهَا لَتَبْکیهِ وَ تَنْدُبُهُ وَ إِنَّهَا لَتَتَلَظَّی عَلَی قَاتِلِهِ وَ لَوْ لاَ مَنْ عَلَی اَلْأَرْضِ مِنْ حُجَجِ اَللَّهِ لَنَقَضَتِ اَلْأَرْضَ وَ أَکفَأَتْ مَا عَلَیهَا وَ مَا تَکثُرُ اَلزَّلاَزِلُ إِلاَّ عِنْدَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ مَا عَینٌ أَحَبَّ إِلَی اَللَّهِ وَ لاَ عَبْرَةٌ مِنْ عَینٍ بَکتْ وَ دَمَعَتْ عَلَیهِ وَ مَا مِنْ بَاک یبْکیهِ إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَیهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ أَدَّی حَقَّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یحْشَرُ إِلاَّ وَ عَینَاهُ بَاکیةٌ إِلاَّ اَلْبَاکینَ عَلَی جَدِّی فَإِنَّهُ یحْشَرُ وَ عَینُهُ قَرِیرَةٌ وَ اَلْبِشَارَةُ تَلْقَاهُ وَ اَلسُّرُورُ عَلَی وَجْهِهِ وَ اَلْخَلْقُ فِی اَلْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ وَ اَلْخَلْقُ یعْرَضُونَ وَ هُمْ حُدَّاثُ اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ تَحْتَ اَلْعَرْشِ وَ فِی ظِلِّ اَلْعَرْشِ – لاَ یخَافُونَ سُوءَ اَلْحِسَابِ یقَالُ لَهُمُ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ فَیأْبَوْنَ وَ یخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ وَ إِنَّ اَلْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَیهِمْ إِنَّا قَدِ اِشْتَقْنَاکمْ مَعَ اَلْوِلْدَانِ اَلْمُخَلَّدِینَ فَمَا یرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَیهِمْ لِمَا یرَوْنَ فِی مَجْلِسِهِمْ مِنَ اَلسُّرُورِ وَ اَلْکرَامَةِ وَ إِنَّ أَعْدَاءَهُمْ مِنْ بَینِ مَسْحُوبٍ بِنَاصِیتِهِ إِلَی اَلنَّارِ وَ مِنْ قَائِلٍ فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِینَ `وَ لاٰ صَدِیقٍ حَمِیمٍ وَ إِنَّهُمْ لَیرَوْنَ مَنْزِلَهُمْ وَ مَا یقْدِرُونَ أَنْ یدْنُوا إِلَیهِمْ وَ لاَ یصِلُونَ إِلَیهِمْ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکةَ لَتَأْتِیهِمْ بِالرِّسَالَةِ مِنْ أَزْوَاجِهِمْ وَ مِنْ خُزَّانِهِمْ عَلَی مَا أُعْطُوا مِنَ اَلْکرَامَةِ فَیقُولُونَ نَأْتِیکمْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فَیرْجِعُونَ إِلَی أَزْوَاجِهِمْ بِمَقَالاَتِهِمْ فَیزْدَادُونَ إِلَیهِمْ شَوْقاً إِذَا هُمْ خَبَّرُوهُمْ بِمَا هُمْ فِیهِ مِنَ اَلْکرَامَةِ وَ قُرْبِهِمْ مِنَ اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَیقُولُونَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی کفَانَا اَلْفَزَعَ اَلْأَکبَرَ وَ أَهْوَالَ اَلْقِیامَةِ وَ نَجَّانَا مِمَّا کنَّا نَخَافُ وَ یؤْتَوْنَ بِالْمَرَاکبِ وَ اَلرِّحَالِ عَلَی اَلنَّجَائِبِ فَیسْتَوُونَ عَلَیهَا وَ هُمْ فِی اَلثَّنَاءِ عَلَی اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدِ لِلَّهِ وَ اَلصَّلاَةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ حَتَّی ینْتَهُوا إِلَی مَنَازِلِهِمْ.)

[6] – تألیف: ملأ مهدی نراقی.

[7] – تألیف: ملأ محمد صالح برغانی.

[8] – تألیف: محمود موسوی ده‌سرخی الاصفهانی.

[9] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۲۱۸. ([الأمالی]، للصدوق اَلْفَامِی عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْحِمْیرِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ: أَنَّ اَلْحُسَینَ بْنَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ دَخَلَ یوْماً إِلَی اَلْحَسَنِ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیهِ بَکی فَقَالَ لَهُ مَا یبْکیک یا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ أَبْکی لِمَا یصْنَعُ بِک فَقَالَ لَهُ اَلْحَسَنُ عَلَیهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلَّذِی یؤْتَی إِلَی سَمٌّ یدَسُّ إِلَی فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکنْ لاَ یوْمَ کیوْمِک یا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ یزْدَلِفُ إِلَیک ثَلاَثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ ینْتَحِلُونَ دِینَ اَلْإِسْلاَمِ فَیجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِک وَ سَفْک دَمِک وَ اِنْتِهَاک حُرْمَتِک وَ سَبْی ذَرَارِیک وَ نِسَائِک وَ اِنْتِهَابِ ثِقْلِک فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیةَ اَللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ اَلسَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یبْکی عَلَیک کلُّ شَیءٍ حَتَّی اَلْوُحُوشُ فِی اَلْفَلَوَاتِ وَ اَلْحِیتَانُ فِی اَلْبِحَارِ)

[10] – امالی صدوق، صفحه 374. (قال الامام سجاد علیه السلام: ما مِنْ یوْمٍ اَشَدُّ عَلی رَسولِ اللهِ صَلّی اللهِ عَلَیه وَ آلهِ وَ سَلَّمْ مِنْ یوْمٍ اُحُدٍ قُتِلَ فیهِ عَمُّهُ حَمْزَةٍ بْنِ عَبدالمطلَبٍ اَسَدُ اللهِ وَ اَسَدُ رَسولِهِ وَ بَعْدَهُ یوْمَ مُوْتَةِ قُتِلَ ابْنُ عَمَّهُ جَعفر بنُ ابی طالبٍ. ثُمّ قال علیهِ السّلام:‌ وَ لا یومِ کیومِ الْحُسَینِ علیه السلام اَزْدَلَفٍ عَلیهِ ثلاثونَ اَلْفٍ رَجُلٍ یزْعُمونَ اَنّهمْ مِن هذهِ الْاُمّةٍ کلُّ یتَقَرّبُ اِلَی اللهِ عَزّوجلّ بِدَمَهِ وَ هُوَ بِاللهِ یذَکرهُمْ فَلا یتّعِظونَ حَتّی قَتَلوهُ بَغْیاً وَ ظُلْماً وَ عُدْواناً …)

[11] – من لا یحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۴۲۰. (وَ رَوَی اَلْمُعَلَّی بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْبَصْرِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَکمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیرٍ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ عَلِیاً وَصِیی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتُهُ، فَاطِمَةُ سَیدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اِبْنَتِی وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَلَدَای مَنْ وَالاَهُمْ فَقَدْ وَالاَنِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ نَاوَأَهُمْ فَقَدْ نَاوَأَنِی وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِی وَصَلَ اَللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ اَللَّهُ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ اَللَّهُ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمُ، اَللَّهُمَّ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک ثَقَلٌ وَ أَهْلُ بَیتٍ فَعَلِی وَ فَاطِمَةُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَینُ أَهْلُ بَیتِی وَ ثَقَلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً یا رَبَّ اَلْعَالَمِینَ»)

[12] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۸، صفحه ۱۹۹. ([العمدة]، مِنْ مَنَاقِبِ اِبْنِ اَلْمَغَازِلِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْمُظَفَّرِ اَلْعَطَّارِ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ اَلْمُعَافَی عَنْ وَکیعٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ذِکرُ عَلِی عِبَادَةٌ.)

[13] – وقعة صفین، جلد ۱، صفحه 477. (نَصْرٌ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عُمَیرٍ اَلْأَنْصَارِی: قَالَ: وَ اَللَّهِ لَکأَنِّی أَسْمَعُ عَلِیاً حِینَ سَارَ أَهْلُ اَلشَّامِ وَ ذَلِک بَعْدَ مَا طَحَنَتْ رَحَی مَذْحِجٍ فِیمَا بین‌ها وَ بَینَ عَک وَ لَخْمٍ وَ جُذَامٍ وَ اَلْأَشْعَرِیینَ بِأَمْرِ عَظِیمٍ تَشِیبُ مِنْهُ اَلنَّوَاصِی مِنْ حِینَ اِسْتَقَلَّتِ اَلشَّمْسُ حَتَّی قَامَ قَائِمُ اَلظَّهِیرَةِ ثُمَّ إِنَّ عَلِیاً قَالَ: «حَتَّی مَتَی نُخَلِّی بَینَ هَذَینِ اَلْحَیینِ؟ قَدْ فَنِیا وَ أَنْتُمْ وُقُوفٌ تَنْظُرُونَ إِلَیهِمْ أَ مَا تَخَافُونَ مَقْتَ اَللَّهِ» ثُمَّ اِنْفَتَلَ إِلَی اَلْقِبْلَةِ وَ رَفَعَ یدَیهِ إِلَی اَللَّهِ ثُمَّ نَادَی: » یا اَللَّهُ یا رَحْمَانُ یا رَحِیمُ یا وَاحِدُ یا أَحَدُ یا صَمَدُ یا اَللَّهُ یا إِلَهَ مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ إِلَیک نُقِلَتِ اَلْأَقْدَامُ وَ أَفْضَتِ اَلْقُلُوبُ وَ رُفِعَتِ اَلْأَیدِی وَ اِمْتَدَّتِ اَلْأَعْنَاقُ وَ شَخَصَتِ اَلْأَبْصَارُ وَ طُلِبَتِ اَلْحَوَائِجُ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیک غَیبَةَ نَبِینَا صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ کثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا: «رَبَّنَا اِفْتَحْ بَینَنا وَ بَینَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیرُ اَلْفاتِحِینَ» سِیرُوا عَلَی بَرَکةِ اَللَّهِ ثُمَّ نَادَی «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَکبَرُ کلِمَةُ اَلتَّقْوَی» ثُمَّ قَالَ: لاَ وَ اَللَّهِ اَلَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ نَبِیاً مَا سَمِعْنَا بِرَئِیسِ قَوْمٍ مُنْذُ خَلَقَ اَللَّهُ اَلسَّمَوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ أَصَابَ بِیدِهِ فِی یوْمٍ وَاحِدٍ مَا أَصَابَ – إِنَّهُ قَتَلَ فِیمَا ذَکرَ اَلْعَادُّونَ زِیادَةً عَلَی خَمْسِمِائَةٍ مِنْ أَعْلاَمِ اَلْعَرَبِ – یخْرُجُ بِسَیفِهِ مُنْحَنِیاً فَیقُولُ: «مَعْذِرَةً إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَیکمْ مِنْ هَذَا لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أُصَقِّلَهُ وَ لَکنْ حَجَزَنِی عَنْهُ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یقُولُ کثِیراً: لاَ سَیفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَی إِلاَّ عَلِی وَ أَنَا أُقَاتِلُ بِهِ دُونَهُ» قَالَ فَکنَّا نَأْخُذُهُ فَنُقَوِّمُهُ ثُمَّ یتَنَاوَلُهُ مِنْ أَیدِینَا فَیتَقَحَّمُ بِهِ فِی عُرْضِ اَلصَّفِّ فَلاَ وَ اَللَّهِ مَا لَیثٌ بِأَشَدِّ نِکایةً فِی عَدُوِّهِ مِنْهُ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَیهِ رَحْمَةً وَاسِعَةً)

[14] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۳، صفحه ۱۸. (نص، [کفایة الأثر]، أَبُو اَلْمُفَضَّلِ اَلشَّیبَانِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَینِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِی عُبَیدَةَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَمَّارٍ قَالَ: کنْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِهِ وَ قَتَلَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ أَصْحَابَ اَلْأَلْوِیةِ وَ فَرَّقَ جَمْعَهُمْ وَ قَتَلَ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجُمَحِی وَ قَتَلَ شَیبَةَ بْنَ نَافِعٍ أَتَیتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ عَلِیاً قَدْ جَاهَدَ فِی اَللّهِ حَقَّ جِهادِهِ فَقَالَ لِأَنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَارِثُ عِلْمِی وَ قَاضِی دَینِی وَ مُنْجِزُ وَعْدِی وَ اَلْخَلِیفَةُ بَعْدِی وَ لَوْلاَهُ لَمْ یعْرَفِ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمَحْضُ بَعْدِی حَرْبُهُ حَرْبِی وَ حَرْبِی حَرْبُ اَللَّهِ وَ سِلْمُهُ سِلْمِی وَ سِلْمِی سِلْمُ اَللَّهِ أَلاَ إِنَّهُ أَبُو سِبْطَی وَ اَلْأَئِمَّةِ بَعْدِی مِنْ صُلْبِهِ یخْرِجُ اَللَّهُ تَعَالَی اَلْأَئِمَّةَ اَلرَّاشِدِینَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِی هَذِهِ اَلْأُمَّةِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذَا اَلْمَهْدِی قَالَ یا عَمَّارُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی عَهِدَ إِلَی أَنَّهُ یخْرِجُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَینِ أَئِمَّةً تِسْعَةً وَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِهِ یغِیبُ عَنْهُمْ وَ ذَلِک قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ یکونُ لَهُ غَیبَةٌ طَوِیلَةٌ یرْجِعُ عَنْهَا قَوْمٌ وَ یثْبِتُ عَلَیهَا آخَرُونَ فَإِذَا کانَ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ یخْرُجُ فَیمْلَأُ اَلدُّنْیا قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یقَاتِلُ عَلَی اَلتَّأْوِیلِ کمَا قَاتَلْتُ عَلَی اَلتَّنْزِیلِ وَ هُوَ سَمِیی وَ أَشْبَهُ اَلنَّاسِ بِی یا عَمَّارُ سَیکونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کانَ ذَلِک فَاتَّبِعْ عَلِیاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ یا عَمَّارُ إِنَّک سَتُقَاتِلُ بَعْدِی مَعَ عَلِی صِنْفَینِ اَلنَّاکثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ ثُمَّ یقْتُلُک اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِیةُ قُلْتُ یا رَسُولَ اَللَّهِ أَ لَیسَ ذَلِک عَلَی رِضَا اَللَّهِ وَ رِضَاک قَالَ نَعَمْ عَلَی رِضَا اَللَّهِ وَ رِضَای وَ یکونُ آخِرُ زَادِک شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ تَشْرَبُهُ فَلَمَّا کانَ یوْمُ صِفِّینَ خَرَجَ عَمَّارُ بْنُ یاسِرٍ إِلَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ یا أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی اَلْقِتَالِ قَالَ مَهْلاً رَحِمَک اَللَّهُ فَلَمَّا کانَ بَعْدَ سَاعَةٍ أَعَادَ عَلَیهِ اَلْکلاَمَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِهِ فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَنَظَرَ إِلَیهِ عَمَّارٌ فَقَالَ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ اَلْیوْمُ اَلَّذِی وَصَفَ لِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَنَزَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً وَ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ یا أَبَا اَلْیقْظَانِ جَزَاک اَللَّهُ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ نَبِیک خَیراً فَنِعْمَ اَلْأَخُ کنْتَ وَ نِعْمَ اَلصَّاحِبُ کنْتَ ثُمَّ بَکی عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ بَکی عَمَّارٌ ثُمَّ قَالَ وَ اَللَّهِ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُک إِلاَّ بِبَصِیرَةٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یقُولُ یوْمَ حُنَینٍ یا عَمَّارُ سَتَکونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کانَ ذَلِک فَاتَّبِعْ عَلِیاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ وَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِی اَلنَّاکثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ فَجَزَاک اَللَّهُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَنِ اَلْإِسْلاَمِ أَفْضَلَ اَلْجَزَاءِ فَلَقَدْ أَدَّیتَ وَ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ ثُمَّ رَکبَ وَ رَکبَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ ثُمَّ بَرَزَ إِلَی اَلْقِتَالِ ثُمَّ دَعَا بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ فَقِیلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَقَامَ إِلَیهِ رَجُلٌ مِنَ اَلْأَنْصَارِ فَأَسْقَاهُ شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَهُ ثُمَّ قَالَ هَکذَا عَهِدَ إِلَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَنْ یکونَ آخِرُ زَادِی مِنَ اَلدُّنْیا شَرْبَةً مِنَ اَللَّبَنِ ثُمَّ حَمَلَ عَلَی اَلْقَوْمِ فَقَتَلَ ثَمَانِیةَ عَشَرَ نَفْساً فَخَرَجَ إِلَیهِ رَجُلاَنِ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ فَطَعَنَاهُ فَقُتِلَ رَحِمَهُ اَللَّهُ فَلَمَّا کانَ اَللَّیلُ طَافَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ فِی اَلْقَتْلَی فَوَجَدَ عَمَّاراً مُلْقًی فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ بَکی عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ أَنْشَأَ یقُولُ أَیا مَوْتُ کمْ هَذَا اَلتَّفَرُّقُ عَنْوَةًفَلَسْتَ تُبَقِّی لِی خَلِیلَ خَلِیلٍ أَرَاک بَصِیراً بِالَّذِینَ أُحِبُّهُمْکأَنَّک تَمْضِی نَحْوَهُمْ بِدَلِیلٍ)

[15] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه 108 (ثُمَّ بَرَزَ جَوْنٌ مَوْلَی أَبِی ذَرٍّ وَ کانَ عَبْداً أَسْوَدَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ أَنْتَ فِی إِذْنٍ مِنِّی فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِیةِ فَلاَ تَبْتَلِ بِطَرِیقِنَا فَقَالَ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا فِی اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَکمْ وَ فِی اَلشِّدَّةِ أَخْذُلُکمْ وَ اَللَّهِ إِنَّ رِیحِی لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِی لَلَئِیمٌ وَ لَوْنِی لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَی بِالْجَنَّةِ فَتَطِیبَ رِیحِی – وَ یشْرُفَ حَسَبِی وَ یبْیضَّ وَجْهِی لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُکمْ حَتَّی یخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِکمْ ثُمَّ قَاتَلَ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیهِ حَتَّی قُتِلَ)

[16] – الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۱۳۲. (…أَلاَ مَنْ عَقَّ وَالِدَیهِ، فَلَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَیهِ. أَلاَ مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِیهِ، فَلَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَیهِ. أَلاَ مَنْ ظَلَمَ أَجِیراً أُجْرَتَهُ، فَلَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَیهِ. یا أَصْبَغُ، فَقُلْتُ: مَا أَمَرَنِی بِهِ حَبِیبِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَقَامَ مِنْ أَقْصَی اَلْمَسْجِدِ رَجُلٌ، وَ قَالَ: یا أَبَا اَلْحَسَنِ، تَکلَّمْتَ بِثَلاَثِ کلِمَاتٍ وَ أَوْجَزْتَهُنَّ، فَاشْرَحْهُنَّ لَنَا، فَلَمْ أَرْدُدْ جَوَاباً، حَتَّی أَتَیتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. وَ قُلْتُ لَهُ مَا قَالَ اَلرَّجُلُ؟ فَقَالَ اَلْأَصْبَغُ: فَأَخَذَ بِیدِی عَلِی عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ: یا أَصْبَغُ، اُبْسُطْ یدَک، فَبَسَطْتُ یدِی فَتَنَاوَلَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ یدِی وَ قَالَ: یا أَصْبَغُ، کذَا تَنَاوَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ یدِی، کمَا تَنَاوَلْتُ إِصْبَعاً مِنْ (أَصَابِعِک). ثُمَّ قَالَ: یا أَبَا اَلْحَسَنِ، أَلاَ وَ إِنِّی وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ…)

[17] – اَمیری  حُسَیْنٌ  وَ  نِعْمَ  الْاَمیر            الاَمیرُ سُرورِ فُؤ ادِالْبَشیر النَّذیر

      عَلِی   وَ    فاطِمَةُ   و   الِداهُ              فَهَلْ تَعْلَموُنَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ

       لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْس الضُّحی              لَهُ غُرَّةٌ مِثلُ بَدْرٍ مُنیرٍ