روز جمعه مورخ 13 تیر ماه 1399، اولین جلسه «مقتل شناسی» با سخنرانی «حامد کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین، خاصّه حضرت رضا صلوات الله علیه و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خداوند قدمهای ناقابل و گفت و شنید بیقیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، ان شاء الله خداوند متعال توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستانِ شریف ایشان و شهادت در راه ایشان نصیب همه ما و نسل و ذرّیهی ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خداوند متعال را شاکر هستیم که بعد از مدتی وقفه و جابجایی روزی ما شد که جمعهها دور هم جمع شویم و دعای ندبه بخوانیم. محور و غرضِ اول و اصلی و شروعکنندهی این گردهمایی دعای ندبه بسیار عظیم شأن بود. خداوند متعال را شاکر هستیم و امیدواریم که ان شاء الله خداوند این توسّل و التجاء به حضرت حجت صلوات الله علیه را از ما نگیرد.
ما نزدیک به صد جلسه راجع به نهج البلاغه شریف بحث کردیم تا اینکه جلسات متوقف شد و بنا بر این شد که در حوزهی علمیّه و در اولین فرصت در محضر طلابِ بزرگوار دور جدیدی از مباحث نهج البلاغه را آغاز کنیم.
قصد داشتیم که صبحِ جمعهها مباحث مهدویت را داشته باشیم که مبحثِ مرداَفکنِ سنگینِ کم کارشدهی بسیار اعتقادی و قابل اهمیت است منتها به جهت بعضی از مشغلههای متعددی که ما داشتیم و اینکه حواس ما به روز آغاز مبحث که روز تولد حضرت رضا علیه السلام است، نبود؛ به نظر ما رسید که با توجه به مبتلابه بودنِ بحث «روضه و مقتل»، اهمیت و جایگاه آن، و بعضی از شوائبی که در حاشیهی آن بدان گرفتار شدیم، ابتلای عامِ مردم به روضه که بالاخره تقریباً عموم جامعه اسلامی یا روضهخوان یا شنوندهی روضه هستند، کمتر بحثی هم وجود دارد که گسترهی مخاطبین آن اینقدر شمول داشته باشد و با توجه به اینکه در این ایام بیماری امید داشتیم که جلسه خیلی شلوغ نمیشود، چون هم مکانِ آن جابجا شده است و هم مدّتی فاصله زمانی افتاده است، گفتیم بحث «مقتل» را آغاز میکنیم.
بنده نمیدانم، بسته به حوصله عزیزان چقدر (تا محرم یا تا پایان صفر) توفیق داریم که این مبحث را ادامه دهیم. بنده برای اینکه خیالم راحت باشد که بهطور مداوم عذرخواهی نکنم به رفقایی که قصد انتشار اطلاعیه جلسه را داشتند عرض کردم که در اطلاعیه بنویسند: بحث خیلی جذاب نیست و حوصلهی بعضیها سر میرود، همهی افراد حوصلهی مباحثِ فکری که در آن کمتر قصه وجود دارد را ندارند اما این موضوع بحثِ لازمی است.
بحثِ «مقتل و روضه» ابعاد مختلفی دارد به همین علّت هم عذرخواهی میکنم و سعی میکنم تا جایی که امکان دارد مبحث را به ساده بیان کنم ولی ممکن خارج از حوصله بعضی از افراد باشد، ان شاء الله بعد از مبحث «مقتل» وارد بحث دیگری خواهیم شد و با توجه به بازخوردها به این نتیجه میرسیم که هشت یا بیست جلسه این مبحث را مطرح کنیم.
اهمیّتِ «روش» در هر کارِ علمی
اولین چیزی که برای هر کاری مهم است و خلاء اصلی هر کار علمی یا هر کاری که مبتنی بر علوم اسلامی است؛ مسئلهی «روش» است.
یعنی عمدتاً مخاطبین ما روضهخوان نیستند، اگر در جمع هیئات دو نفر روضه میخوانند و مابقی روضه میشنوند، بحث «مقتل» به چه درد شنوندههای روضه میخورد؟
«روش» خیلی مهم است. برای اتّخاذ روش نیاز نیست که تکتکِ گزارههای روضهها را با هم بحث کنیم، اما اگر روش داشته باشیم، یک کلید کلّی (نه از آن کلیدهای که 7 سال است مردم با آن سرکار هستند!) به دست میآوریم که فرد میتواند تشخیص دهد که آن مطلب در صورتِ کلّی اعتبار دارد یا ندارد.
اگر خارج از حوصله جمع نباشد، بسته به حوصله افراد برخی از کتابهای اصلی معاصر و قدیم این بحث را نقد، بررسی و واکاوی میکنیم. بسیاری از آثاری که حتی نویسندگان یا محققینِ معاصر نوشتند، خلاء روش دارد. (اگر بنده اندکی توضیح دهم، مطلب جا میافتد) یعنی ملاکِ فرد مشخص نیست.
«مقتل» دو خاستگاهِ علمی دارد؛ یکی از آنها مباحث تاریخی است. (که هیچ ربطی به مبحث «مقتل شناسی» که بنده عرض خواهیم کرد، ندارد ولی مجبور هستم که آن را توضیح دهم.)
یک زمانی ما میخواهیم از منظرِ تاریخی به «مقتل» نگاه کنیم، در هر مسئلهی تاریخی امکان بحث تاریخی وجود دارد که یکی از آنها هم «مقتلِ سیدالشهداء سلام الله علیه» است؛ یعنی قصد دارم به صورت دقیق بدانم که چه اتفاقی در 1400 سالِ قبل در سال 61 هجری در روز عاشورا یا چند روز قبل و چند روز بعد از واقعه عاشورا رخ داده است.
وقتی قصد کارِ تاریخی به صورت دقیق را دارم باید ابزارِ تحلیلی داشته باشم و در آخر هم به یک نتیجه برسم. مثلاً آیا آب بر سیدالشهداء صلوات الله علیه بسته شد یا نشد؟ ادلّهی آن چیست؟ روایت و معارضهای آن بررسی شود، مثلاً در نقلی وجود دارد که غسل کردهاند، آیا این دو نقل با هم قابلجمع است یا خیر؟ اگر آب بسته شد، چند روز قبل از عاشورا آب بسته شد؟ میزان بسته شدن آب چقدر بود؟ آیا آب را محدود یا جیرهبندی کردند؟ آیا آب را بهطورکلی قطع کردند؟ اگر آب بهطورکلی قطع شد، دسترسی مختصر به آب پیدا کردند یا خیر؟ میتوان کلمه به کلمهی موضوع را همانند سیره امام رضا علیه السلام میتوان بررسی کرد. حضرت رضا سلام الله علیه ولیعهد مأمون شدند یا نشدند؟ اگر ولیعهد شدند، این مطلب به انتخاب ایشان بود یا به اجبارِ مأمون؟ در صورت اجبار مأمون، واکنش امام رضا علیه السلام چه بود؟ استقبال فرمودند یا امتناع؟ اگر استقبال فرمودند، دلیل استقبال چه بود؟ اگر امتناع فرمودند، علت چه بود؟ زمانی که به خراسان تشریف بردند، در فلان مجلسِ مناظره چه فرمودند؟ فرمودند یا نفرمودند؟ چرا؟
طبیعتاً این تیپ بحثِ تاریخی برای یک محقق فقط یک پاسخ دارد. بنده در آخر به یک نتیجه خواهم رسید، مثلاً امام رضا صلوات الله علیه به اجبار و اکراه به خراسان تشریف بردند و ایشان به این نتیجه میرسد که امام رضا صلوات علیه به اجبار و اکراه تشریف نبردند، بلکه برای رسالتِ دیگری تشریف بردند، ایشان ادلّهی خود و بنده نیز ادلّهی خود را دارم. طبیعتاً تا آخر عمر من اگر کسی ادله مرا نقد و نقض نکند، بنده بر همان دلیل و نتیجه هستم و ایشان هم بر ادله خود پایبند هستند و به طور مداوم این ادله تغییر نخواهد کرد.
اگر امروز از بنده بپرسید «عمر بن عبدالعزیز» چطور شخصیتی است؟ پاسخ خواهم داد: او برای از بین نرفتن، مُضمحل نگشتن و عدم فروپاشی بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین، کمی از بازیگری بنیعباس لعنه الله علیهم اجمعین (که به صورت گسترده انجام شد) را انجام داد؛ لذا بنده عمر بن عبدالعزیز را طرفدار حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نبود.
اگر امروز از بنده این سؤال را بپرسید، همین پاسخ را خواهم گفت، اگر 5 سال پیش هم همین سؤال را پرسیده باشند، اگر صوتِ آن ضبط شده باشد و پاسخ آن را به طور مفصل یا مختصر عرض کرده باشم ماهعسل آن پاسخ همین پاسخ است. 15 سال بعد هم همین را خواهم گفت، پاسخ بنده تغییر نخواهد کرد، مگر اینکه شخصِ بزرگواری ادلّهی من را نقد، نفی و تغییر دهد و بنده به پاسخ جدیدی دست پیدا کنم وگرنه من عمر بن عبدالعزیز را شریفِ بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین نمیدانم، او را نقضِ لعنِ «لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّهَ قاطِبَهً»[4] نمیدانم.
چرا حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از لحاظ زمانی جنگ جمل (در بصره) را جنگ با معاویه (صفین) ترجیح دادند؟ این سؤال یک بحث تاریخی است، بحث میکنیم و در آخر من به یک نتیجه میرسم و شما هم به یک نتیجه خواهید رسید.
چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تقریباً به مدت شش ماه «ابوموسی اشعری» لعنه الله علیه را ابقا کردند؟ من به یک اَدلّهای میرسم که اگر 50 سال دیگر هم از من بپرسید، نظر من همان است و هیچ تغییری نمیکند. در کربلا هم همینطور است.
آیا در مسیری که سیدالشهداء صلوات الله علیه با جناب حرّ علیه السلام جا به جا میشدند، خودشان انتخاب کردند که به کربلا بیایند؟ یا حرّ حضرت را به اجبار آوردند؟ کجا خیمه زدند؟ حال ممکن است در موضوعی اطلاعات بنده کافی نباشد اما طبق اطلاعاتِ خود به نتیجه برسم میگویم که فلان جا خیمه زدند، چند خیمه بنا شد؟ عدد خیمهها تغییر نخواهد کرد، اصحاب حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه چند نفر بودند؟
در اینجا من در حال نگاه کردن به بحث از دید تاریخی هستم. خوب دقت کنید که قصد دارم یک چماقی را از سر روضهخوانی را بردارم، ما به دنبال برطرف کردن شوائب هستیم ولی در این حین فردی از پشت خنجر میزند، میخواهم این مطلب را دقت بفرمائید.
یاران حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه چند نفر بودند؟
وقتی که قصد داریم بحثِ تاریخیِ دقیق انجام دهیم، فارغ از اینکه نظر فرد چیست و این نظر درست است یا غلط، اگر جلسهی ما جلسهی گفتگوی تاریخی بود ادلّهی این آقا را نقد و بررسی میکردیم…
آقای ابراهیم صالحی نجف آبادی کتابی دارد که در آن بحث میکند که شهدای کربلا چه کسانی بودند. فرد به فرد بررسی کرده است که این فرد شهید کربلا هست یا نیست، چه کسانی مشهور به شهادت در کربلا هستند؟ این افرادِ مشهور، شهید شدند یا نشدند؟ جناب وَهَب علیه السلام شهید کربلا است یا نیست؟ فارغ از اینکه بنده ادله ایشان را قبول داشته باشم یا خیلی از اوقات قبول نداشته باشم، آقای صالحی بحثِ تاریخی کردهاند.
ایشان این کتاب را نوشتند و طبیعتاً ممکن است فردی نقدِ این کتاب را بنویسد، آن را توسعه یا تضییق دهد. برخی از ادله بپذیرد، چند ادله را نپذیرد.. وقتی بحث تاریخی میکنیم بالاخره یاران حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه از تعدادی بیشتر نبودند یا 72 یا 108 یا 215 یا 189 نفر بودند. اگر امروز طبق ادله فرد تعداد یارانِ حضرت سیدالشهداء 189 نفر باشند، فردا هم 189 نفر هستند.
در مباحث تاریخ معاصر هم همینطور است.
آیا شیخ فضل الله نوری رشوه دریافت کرده بود که از شاه حمایت و با مشروطه مخالفت میکرد یا قصد دفاع از دین را داشت که با مشروطه مخالفت میکرد؟ بالاخره اگر من امروز به یک نتیجه برسم و فردی این نظر را رد نکند، تا آخر عمرم نظرم تغییری نخواهد کرد.
این نگاه تاریخی به مسئله مقتل است که خیلی خوب و درجای خود قابل بحث است.
کتابی راجع به تعداد اصحابِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بحث کرده است. در مسائل دیگر هم همینطور است ولی چون در بعضی از آن مسائل روضه وجود دارد، اشاره نمیکنم. مثلاً راجع به زخمهای بدنِ مبارکِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه روایاتی از امام باقر و امام صادق سلام الله علیهما داریم که این روایات با هم متفاوت است.
وقتی بحث تاریخی یا روایی میکنید، به یک شیوه بحث میکنید، در آخر هم به یک نتیجه خواهید رسید و نظر شما تغییر نخواهد کرد. خیلی بحث شریفی است و به درد اهلِ تاریخ میخورد. شما در این بحث لزوماً ثواب نمیبرید و لزوماً قصد شما عبادت نیست. بله! ممکن است فردی بسان افرادی باشد که به طور دائمی نیت دارد و نشست و برخاست او هم عبادت باشد ولی لزوماً هرکسی در این بحث کار میکند عبادت نمیکند، حتی ممکن است یک مُستَشرقی بحث تاریخی انجام دهد کما اینکه این کار را انجام دادهاند. یک نامسلمانی راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کتاب نوشته است. نامسلمانی که اخیراً از نظر تاریخی و با دلایل خودش میگوید: جانشین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند. ما هم طبیعتاً یا قبول و یا رد میکنیم. در اینجا غرض عبادت نیست، بحث تاریخی است و بحث تاریخی بین تمام ادیان، مذاهب و فرق یک بحث و رشته مشترک و علمی است، همانطور که لازم نیست حتماً فرد در رشته جامعهشناسی، مسلمان یا نامسلمان باشد در تاریخ هم لازم نیست که مسلمان یا نامسلمان باشد.
ما وقتی بحث «مقتل» را در صبح جمعه و بعد از دعای شریف ندبه مطرح میکنیم، طبیعتاً قصد ما کلاس تاریخ نیست. تاریخ یک باب است و برای خود شریف و ارزشمند است.
در این زمینه چند کتاب مهم هم وجود دارد. در این زمینه چند کتاب آوردهام که مهمترینِ آنها این کتاب است، اگر به کتاب «معرفی و نقد منابع عاشورا» توجه درست نشود فاجعه عظیمی برای روضهخوانی است؛ اگر با چماق تاریخ به سراغ روضهخوانی برویم، هیچچیزی از روضهخوانی باقی نمیماند.
آقا! این حرف شما یعنی همهی روضهخوانی کشکی و الکی است؟ خیر. بنده هنوز توضیح ندادهام.
نگاهِ کتابِ «معرفی و نقد منبع عاشورا» یک نگاه تاریخی است که البته در همین نگاه تاریخی هم موافق و مخالف دارد.
کتاب «شهید جاوید» فارغ از اینکه آیا روشمند است یا نیست؟ دقیق است یا نیست؟ یک کتاب ِ تاریخی است.
کتاب «حماسه حسینی» شهید مطهری رحمه الله علیه که نقد کتابِ «شهید جاوید» است، کتابی است که شهید در خیلی از قسمتهای آن سعی کرده است که بحث تاریخی باشد. اینکه روشمند است یا نیست؟ دقیق است یا نیست؟ باید بحث شود؛ اگر وقتی قرار بود که «تاریخ مقتل» را بحث کنیم، در آنجا بحث میکردیم.
یکی از کتابهای که اگر زمانی حوصله داشته باشید راجع به آن بحث میکنیم و بین روش اول که روش تاریخی است و روش دوم که روضهخوانی است (مبنای آن را توضیح خواهم داد) گیر کرده است؛ دو مجلد «مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام» است. این کتاب کمی در روش مشکل دارد.
نگاه اول به مقتل، نگاه تاریخی است که خیلی هم کار خوبی است. مثلاً بجای اینکه ما راجع به مشروطه بحث کنیم، راجع به جزئیات کربلا بحث کنیم.
شما در روش اول (تاریخی) راجع به کودکِ شهیدِ کربلا اینگونه میتوانید نگاه کنید: آیا در کربلا کودکی شهید شد یا خیر؟ ادله را بررسی میکنید و پاسخ یا بله است یا خیر. اگر بله؛ دختر بود یا پسر؟ یا دختر بود یا پسر یا هردو. اگر پسر بود؛ این بزرگوار در همان روز متولد شده بودند؟ یا چند ماهه بودند؟ یا چند ساله بودند؟ باز به این نتیجه خواهید رسید که یا یکی از این موارد بود یا تعدّد داشت ولی باید دلیل بیاورید که اگر به نتیجهای رسیدید دیگر این نظر را تغییر نخواهید داد.
آیا در فلان انتخابات تقلب شده است یا خیر؟ یا شده است یا نشده است و باید دلیل بیاورید. اگر ادله بر تقلب باشد، صد سال دیگر هم باز با همان نظر در آن انتخابات تقلب شده بود و اگر ادله بر عدم تقلب باشد، 400 سال دیگر همان بر پایه همان ادله تقلبی صورت نگرفته بود مگر اینکه ادله شما را رد کنند.
وقتی شما به مقتل میرسید، بحث شما؛ بحثِ تحلیلِ تاریخی نیست. طبیعتاً بیشتر اشتغال بنده تحلیلِ تاریخی است، زمانی شما دنبال تحلیل تاریخ نیستید بلکه کتابی را با یک غرضی مینویسید، غرض هم «عبادت» است. اگر فردی مجموعه روایات گریه بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام تورق کند، یقین میکند یا حدیثی در اسلام وجود ندارد یا اگر داریم، گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه یکی از واضحاتِ واضحاتِ واضحات است. تازه صرفاً مستحب هم نیست، گاهی به یک حیثی واجب میشود. بله! قطعاً از روایات برداشت میشود که گاهی بعنوان خودِ گریه بر حضرت مستحب میشود؛ یعنی تقریباً انکار گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بسان انکارِ تشییع است. اگر شما مجموعه روایات را ببینید، یقین میکنید که معصوم راجع به آن صحبت فرمودند و اگر کسی تکذیب کند، اصلِ کلامِ معصوم را تکذیب کرده است.
اگر با اصلِ «گریه» مخالفت شود… این مخالفت با یکی از شئون امام است، چون «گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه» یکی از راههای ارتباط و درمان است، لذا در شرایط خود عرض می کنیم که ممکن است شرایطی پیش بیاید که این مهم، واجب شود همانطور که ممکن است زیارت اینگونه شود.
«زیارت» مستحب است ولی گاهی شأن و شئونی پیدا میکند؛ یعنی اینکه شما نسبت به امام معصوم باید ولایت مدار و دلداده باشید و او را مَولا بدانید که این فقط بحث محبّتِ صرف نیست.
امکان «عبادت» با گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه چطور محقق میشود؟
فرد نزد امام صادق صلوات الله علیه شرفیاب شد و حضرت فرمودند که اگر فردی روضه بخواند و سبب گریه کردن صد نفر شود، کذا و کذا ثواب میدهند و بعد حضرت میفرمایند که صد نفر زیاد است، ده نفر هم گریه کنند، اینقدر ثواب دارد. ده نفر هم زیاد است، اگر یک نفر هم گریه کند… بعد میفرمایند: لازم نیست یک نفر هم گریه کند، فرد روضهخوان خودش بخواند و خودش گریه کند…حضرت به طور پیدرپی تخفیف میدهند.
شما در بین این روایات غرق میشوید، مسئله گریه بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه فارغ از بحث تاریخی، عبادت است. طبیعتاً هر چه این گریه از سر معرفت و شناخت امام حسین سلام الله علیه باشد، ارزشمندتر است، اگر شما در خیابان ببینید که شخصی به شخص دیگری سیلی میزند درحالیکه مظلوم واقع شده است و شما بر مظلومیت او گریه کنید… حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: اگر در حکومت من، خلخال را از پای یک زن یهودی باز کردند، اگر مسلمانی از روی تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. حال اگر فرد مظلوم مسلمان و شیعه باشد… در روایات ما وجود دارد که اگر کسی برای ما «أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا»[5] یا بر یکی از شیعیانِ مظلومِ ما گریه کند «بَوَّأَهُ اَللَّهُ تَعَالَی بِهَا فِی اَلْجَنَّةِ حُقُباً»، اگر امروز فردی برای یک مستأجر یا بیچاره دستفروش یا کارگر روزمزدی که در این شرایط بیچاره شده است و آبروی او در پیش زن و فرزندانش درخطر است، گریه کند (البته طبیعتاً فقط گریه نکند، اگر کاری از دست او بر میآید انجام دهد) این گریه ثواب دارد. وظیفه ما تولی نسبت به جامعه اسلامی است.
حالا که گریه به حضرت سیدالشهداء از افضل قُرُبات است (چون واضح است، وارد آن نمیشوم و بعید است که شکی در این مطلب باشد) چه کار کنیم که بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه گریه کنیم؟ طبیعتاً بخشی از آن معرفت نسبت به امام است مثلاً زیارت جامعه خواندن و امثال این کار تا قدری فرد امام را بشناسد؛ بخش دیگر این است که شما بدانید چه اتفاقاتی رخ داده است، مطالبی که شما را به یاد آن مظلومیت بیندازد. چطور امکان دارد که ما یادِ مظلومیت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بیافتیم؟ چند راه دارد؛ یکی از این راهها این است که نقلهای که راجع به شهادت یا جراحات یا غربتِ حضرت وجود دارد را فارغ از اینکه این جمله قطعاً نهایی خروج تحقیق است یا خیر، خوانده شود.
بگذارید مثال بزنم؛ شبِ گذشته بنده جایی بودم که گفتند: جلسه حاج آقای فلان توسط ستاد ملی مبارزه با کرونا تعطیل شد! یک خبر بود که ممکن است این خبر درست نباشد اما اگر فردی بگوید: فلان فرد میگفت که شنیدم به خاطر این تعطیل شده است؛ یعنی قطعاً نمیگوید که چنین اتفاقی رخ داده است. حرفهای که در بین اعضای خانواده رد و بدل میشود مثلاً دیشب پدرم در خانه اینگونه فرمودند، این مطلب یقینی نیست و باید بپرسم که آیا ایشان اینگونه فرمودهاند یا نفرمودهاند؛ حرفهای که با هم میزنیم، هنوز به تحلیل نهایی نرسیده است. گاهی ما قبل از نتیجهگیری به نقل خبر توجه میکنیم، مثلاً داعش به مجلس حمله میکند، مسئله حسّاس میشود، داعش در میدان بهارستان به مجلس حمله کرده است؟! اخبار داغ میشود، هرکسی یک خبری را نقل میکند، اصلاً شما هنوز نمیدانید که چه اتفاقی رخ داده است، با فردی مصاحبه کردند، او گفت: دو نفر را اسیر کردیم، با فرد دیگری مصاحبه کردند و او گفت: میگویند که 3 نفر را از افراد داعشی اسیر کردند، یک نقل هم میگفت: هنوز هیچکس را نگرفتهایم، نقل دیگری میگفت که این افراد داعشی هستند، نقلِ دیگری میگفت که این افراد از مرزِ فلان آمدهاند…
شما که ولع دارید که بدانید اصلِ واقعه چیست و هنوز به جواب نهایی دسترسی ندارید این اخبار را دنبال میکنید، کانالهای راستی، چپی، وسطی و کلید به دست و … را بررسی میکنید، این نقل را bbc و نقل دیگری را العربیه و نقل دیگری را الجزیره گفته است… شما فعلاً به دنبال جواب نهایی نیستید و فعلاً درحال بررسی نقلها هستید، هیچکس هم نمیگوید که دیوانه این چهکاری است!؟ صبر کن هر وقت جواب نهایی آمد… خودِ این موضوع یک کار است که شما اخبار تلویزیون، اخبار جای دیگری و اخبار روزنامه را با هم تطبیق میدهید، چرا این نقلها را میشنوید؟ چون یک ثمرهای دارد و همه بیکار و علاف نیستند.
گاهی ما به دنبال آن تحلیل نهایی هستیم، لذا باید کار تاریخی انجام دهیم.
گاهی غرض رسیدن به مسئله دیگری است و هنوز بنا بر تحلیل نهایی نداریم.
بگذارید یک مثال بزنم؛ یک نقل این است که در روز عاشورا طفلی از حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه به دنیا آمد و آن طفل را به محضر حضرت آوردند که حضرت آن طفل را متبرک کنند و اذان بفرمایند، دشمن تیر زد.
مستمع هم با شنیدن این واقعه یاد یک مظلومیتِ قطعی میافتد و گریه میکند. گویندهی این نقل نمیگوید که این نتیجه نهایی است بلکه میگوید این یک نقل است. (حال راجع به وصف این نقل صحبت میکنیم).
هیئت به مدت 4 شب به حضرت علی اصغر سلام الله علیه توسّل دارد.
گوینده فردا شب میگوید: یک نقل اینگونه است که حضرت یک طفل شیرخوار چند ماهه داشتند و حضرت برای وداع با ایشان به کنار خیمه تشریف بردند و ایشان را در آغوش گرفتند و اتفاقاتی رخ داد. فلان جا اینطور نقل کرده است. مستمع هم به یاد مظلومیتِ قطعیِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه میافتد و گریه میکند.
فردی میگوید: ببخشید حاجآقا! مثل اینکه شما متوجه تعارضات نیستید، شبِ گذشته نقل دیگری را فرمودید، گوینده میگوید: من دیشب یک نقل را گفتم و امشب هم نقل دیگری را گفتم و هنوز تعارض نگفتهام.
گوینده شب بعدی میگوید: سبط واقعه را اینگونه نقل میکند که حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به وسط میدان تشریف بردند تا برای او آب بگیرند، طفل شهید شد.
هنوز نوبت به کار تحلیل تاریخیِ که تحلیلِ نهایی کنم نرسیده است.
گوینده در شب چهارم میگوید: طفلی به نام عبدالله یا علیاصغر 4 ساله بود که خود ایشان تشریف آوردند و دامن حضرت نشستند. فلان کتاب گفته است. مستمع هم گریه میکند.
آیا الآن گوینده دروغ گفته است؟ نه! یک نقل را مطرح کرده است. چه زمانی گوینده دروغ میگوید؟ زمانی که بدون بررسی بگوید این نقل جواب نهایی است اما وقتی نقلها را جداگانه مطرح میکنید… لازم هم نیست که همه نقلها را مطرح کنید چون غرض شما انتقالِ مظلومیتِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به مستمع است لذا یکی از روشها مقتل خوانی است البته روش انحصاری هم نیست.
گوینده دروغ گفته است؟ نخیر! چه زمانی گوینده دروغ گفته است؟ زمانی که یکی نقلی که از یک کذّابی نقل شده است را مطرح کند یا خودِ گوینده آن نقل را ساخته باشد مثلاً فرد چهار نقل را میگوید و شب پنجم نقلی ندارد لذا یک نقل از خودش درست میکند. این واضح است که جزو نقلها و اخبار نبوده است، صحت و سقم نقلهای قبلی هم باید بررسی شود ولی نقل پنجم ساختهی خودِ گوینده است، اما اگر خودِ گوینده نقلی تولید نکند و از یک منبع قابل اعتماد نقل کند، شما نمیگوید که گویندهای که چهار شب روضه شیرخوار یا طفلی را خواند دروغ گفت.
گوینده روز پنجم میگوید: نقلی داریم که دختربچههای حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را در مقابل خیمهها کُشتند. نقل این واقعه وجود دارد.
در این نقل «دختر» هستند در حالی که در چهار نقل قبلی فرد «پسر» بود. آیا دروغ گفته است؟ نه آقا! دروغ نگفته است.
روضهخوانی از سنخِ «نَقّالی» است، نه از سنخِ «تحلیل». لزوماً نقال به دنبال واقع نیست (کشفِ اصلِ واقع) و پیش از تحلیل است؛ یعنی وقتی شما اخبار یک ماجرای سیاسی مثل ترور مجلس را بررسی میکنید، اخبار را جداگانه کنار هم قرار میدهید و بعد اگر مایل بودید در تحلیلِ تاریخی بررسی میکنید که کدام خبر صحیح است. مثلاً هیچ یک از افراد داعشی اسیر نشدند، گزارش دو و سه نفر اسیر غلط از آب در آمد، حال اگر فرد گوینده دروغگو نبوده است در آن اوضاع اینگونه برداشت کرده است، اما اگر فردی درحال بیان نقلها است، در این صورت دروغگو نیست.
برای هر روضهخوانی لازم نیست که روضهخوان «محقّقِ تاریخی» باشد، همهی نقلها را بررسی کند، به یک جواب نهایی برسد و آن را نقل کند، نه! لازم نیست.
اگر روضهخوان، محقق بود؛ الحمدالله. ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین به ما آموختند که روضهخوانی از سنخ «عبادت» است و هیچ وقت نفرمودند که روضهخوان محققِ تاریخ باشد.
سیره امام صادق صلوات الله علیه را ببینید. امام صادق صلوات الله علیه به بعضی از شیعیانِ خود میفرمایند که تو در فلان موضوع ورود نکن. بلد نیستی، ورود نکن. در مورد «کلام» مناظره نکن، تو چیزی بلد نیستی و آبروی ما را میبری؛ اما نفرمودند که وقتی روضهخوان میخواهد روضه بخواند یا شاعر قصد سرودن شعر برای روضه حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه دارد، حتماً باید متخصص تاریخ باشد.
بله! اگر روضهخوان بگوید: این نقل عین واقع و نتیجه نهایی است…
بعضی از دوستان از بنده شنیدهاند، گاهی بنده میگویم: در نقلِ متأخری که اعتبار آن کمتر است، اینطور آمده است… مستمع هم گریه میکند. چرا؟ چون قرار نبود در آن لحظه بنده نتیجه تحقیق نهایی را بگویم، قرار بود من یکی از نقلها را عرض کنم و ذهن شما را بدان واقعه منتقل کنم که منتقل شد ولو اینکه بگویم من نسبت به اعتبارِ سندیِ این نقل اطمینان کافی ندارم، بلکه حتی این نقل برای من ترجیح هم ندارد ولی واضح البُطلان و دروغ محض نیست و احتمال صدق دارد، منبعی هم این واقع را نقل کرده است و من به شخصه بعد از نماز صبح یک قصه برای شما ننوشتهام که آن را تعریف کنم.
اگر چماقِ محققِ تاریخ، ملاکِ روضهخوانی باشد باید همه روضهخوانیها را تعطیل کرد. چرا؟ چون محققِ تاریخ در خیلی از قسمتها ادلّهی کافی برای اظهار نظر ندارد و توقف میکند.
مثلاً سه روز آب را بستند یا کمتر؟ محققِ تاریخ ممکن است به نتیجه نهایی نرسد. چه مقدار از آب را بستند؟ آیا صد در صد یا نود درصد؟ ممکن است به نتیجه نهایی نرسد و لذا باید سکوت کند؛ یعنی اگر قرار بر بیان یقینیات باشد خیلی از جزئیات نباید بیان شود، ولی سیرهی ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین در موضوع روضه اینطور نبوده است. چون زمانی که من در حالِ روضه خواندن هستم غرضِ من این نیست که به شما بگویم این نقل همان واقعه است. اصلاً وقتی چهار شب از یک موضوع چهار نقل میگویم، خودِ این شاهد بر مثال است و واضح است. بالاخره کدام یک از این واقع رخ داده است؟ چرا نقلهای مختلفی را بیان میکند؟
ممکن است یک روزی زمان بگذارم و در نهایت بگویم: کودک شهید کربلا این اوصاف را داشته است، این موضوع ربطی به روضهخوانی ندارد، در روضهخوانی، شما باید منتقل به مظلومیتِ امام باشید.
یکی از روشها روضهخوانی است و روش دیگر زبان حال است. اتفاقاً زبانِ حال بر مقتل خوانی ترجیح دارد. زبان حال یعنی شما قصد دارید مظلومیت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه که قطعی است را به مستمع منتقل کنید. کاری میکنند که با شرایطِ خاصِ زبانِ حال، مخاطب به این سمت میرود.
مثل روضهای مشهور شده است و من هم کار ندارم که آن خواب درست است یا نه، فرض کنید که نگویند: خواب است بلکه فردی بگوید: اگر شما از اسب بیافتید، به چه شکلی میافتید؟ فرض کنید که این مطلب را به خواب انتساب ندهند، چون «خواب» یک نقل است و بنده «خواب» نقل نمیکنم، اما فرض کنید که فردی این مطلب را با نوآوری بیان کند؛ یعنی حال خود را زمانی که بر روی اسب قرار دارد و دست ندارد و در این حین از اسب زمین بخورد، تحلیل میکند و بعد برای حضرت عباس سلام الله علیه زبانِ حال میگوید.
اتفاقاً یکی از حسنهای زبانِ حال این است که تصریح میکند که من الآن راجع به واقعه نهایی صحبت نمیکنم؛ یعنی خطرِ اصلی روضهخوانی این است که ادعا کند: نقلی که بیان میکنم عین واقع است.
بنده در یک سفری در مشهد اردهال برای نماز ظهر توقف کردیم که نماز بخوانیم، در حالِ نماز خواندن بودم (چه نمازی هم شد) عزیزی که روضه میخواند گفت: مطلبی که میخواهم بیان کنم اجماع اربابِ مقاتل است. بنده شگفت زده شدم و سلامِ نماز را دادم و گفتم: فردی که توانِ اجماع گیری از ارباب مقاتل دارد، مجتهد است درحالی که اینجا روضه میخواند. بعد نقلی را بیان کرد که در هیچ مقتلی نبود! یعنی این فرد درحال دروغگویی بود.
مشخص است که منظور من، دروغگویی نیست اما یک وقتی روضهخوان میگوید: این مطلبی که عرض میکنم یک نقل در فلان کتاب است، این یک نقل است و هنوز تحلیل نکردم یا میگوید: این زبان حال است.
زبانِ حالِ واضح دیگری که شما زیاد دیدید این است که در شبِ هفتم محرم به تنِ دختر یا پسر خردسال، لباس عربی میپوشانند. وقتی مداح این طفل را بر روی دست میگیرد، مردم گریه میکنند در حالی که مداح فعلاً چیزی نگفته است پس چرا گریه میکنند؟ حتی ممکن است این فرد دختر دوساله باشد و ششماهه یا پنجماهه نباشد. چرا مردم گریه میکنند؟ مردم بر این طفلی که لباس عربی بر تن دارد، گریه نمیکنند بلکه ذهن مردم منتقل به مظلومیتِ قطعی میشود و همه هم میدانند که کسی نمیگوید که این طفلِ لباس عربی پوشیده، همان طفلِ مبارک حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است. این خیلی واضح است و اتفاقاً حُسن زبانِ حال همین است که نمیگوید که این نقل یا بارقه یا اشاره همان واقع است ولی به مظلومیت قطعی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه اشاره میکند لذا یک روش «زبانِ حال» است.
یک روش «شعرخوانی» است. بنده روش «شعرخوانی» و «زبانِ حال» را بر اصلِ «مقتل خوانی» برای عزیزِ روضهخوان ترجیح میدهم چون وقتی مداح «شعر» میخواند، مستمع متوجه میشود که منظور مداح نتیجه نهایی نیست بلکه در حال استفاده از صُوَرِ خیال است.
چرا قبرِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی است؟
از آن ز دیده ما در حجاب خواهد ماند که چشم را نزند آفتاب مدفن او.[6]
اگر شما این شعر را به عنوان یک گزاره تاریخی در نظر بگیرید و بگوید: قبر مبارکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی شد تا نور آن قبرِ مبارک چشمها را نزند! این گزاره سخیف است ولی وقتی در فضای شعر بیان میشود، هم از جهت معنا فوق العاده است و هم معنیِ این شعر این است که برای اهل یقین آن قبرِ مبارک مخفی نیست، بلکه شما چشم دیدار ندارید. هم عظمت را نگاه میکند، هم ذهن مستمع به مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها منتقل میشود، هم گریه میکند و مخاطب هم اینگونه برداشت نخواهد کرد که شاعر راجع به علت مخفی ماندن قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توسط حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه شعر میسرود، همه میفهمند که اینطور نیست.
نقطه بزنگاه در بحث نقل این است: گوینده یا شنونده آن نقل را نقلِ نهاییِ اصلی قلمداد نکند.
لذا اگر مداح در «زبانِ حال» بگوید: من اینطور میفهمم یا من اینگونه فکر میکنم یا من اینطور خیال میکنم یا شاید چنین بوده است و… (یعنی جایی که در حالِ بیانِ زبانِ حال است) یعنی یک تردیدی در ذهن مخاطب ایجاد میکند، چون مداح به دنبال نقلِ نتیجه نهایی نیست. برای نتیجه نهایی باید همه نقلها را بررسی کند که این یک کار اجتهادی است. با «زبانِ حال» ذهنِ مستمع هم به مظلومیت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه منتقل میشود و گریه میکند.
اگر روضهخوانی این است که این است، شما مراجع را ببینید که کتاب روضه نوشتهاند، بعضی از اهلِ تاریخ چماقِ تاریخ به دست گرفتند… الحمدالله بنده هم قدری اهل تاریخ هستم ولی ربطی ندارد…. روضهخوانی کارِ تاریخنگاری نیست. تاریخنگاری کار دیگری است.
فردی با چماق تاریخ میگوید: گفته شده است که امام در «فلان منطقه» این جمله را فرمودند… حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بر روی پای مبارکِ حضرت علیاکبر علیه الصلوات و السلام خوابیدند، وقتی از خواب بیدار شدند، نگاهی به اطفال کردند، گریه کردند و با حضرت علیاکبر سلام الله علیه صحبت فرمودند…
حال یکی گفته است که این فلان منطقه است، فرد دیگری گفته است که این فلان منطقه ی دیگر بود و فرد دیگری منطقه دیگری را ذکر کرده است.
حال مورخ میگوید: نه! این فلان منطقه نیست، دروغگو! در بررسی نهایی به این نتیجه میرسیم که این فرمایشات در فلان منطقه بیان شده است.
روضهخوان میگوید: من از کتاب لُهوف یا مقتل ابو مِخنَف نقل کردم و گفتم که در فلان کتاب گفته است که این در این منطقه رخ داده است، من که نتیجه نهایی را عرض نکردم. آیا من نتیجه نهایی را عرض کردم؟
مورخ میگوید: نه!
روضهخوان میگوید: وقتی من نتیجه نهایی را نگفتم لذا نوبت به تحلیلِ تاریخی شما نرسیده است که بخواهید یقه من را بگیرید و مرا کتک بزنید!
بسیاری از نقدهای تاریخی به که روضهخوانیهای درست میشود، اصلاً توجه نکردند که دو مقام وجود دارد که یکی در صددِ بیانِ یک نقل از انواع نقلها است که وصف آن را توضیح خواهم داد و دیگری به دنبال تحلیل نهایی است. این دو اصلاً به هم ربطی ندارند.
تاریخ میتواند چه کمکی به مقتل بکند؟ تاریخ نقلهای که دروغ قطعی است را بیان میکند و به مقتل میگوید این را از شمار نقلها خارج کن.
فرض کنید که فردی شش ماه پیش در مورد شیرخوار حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه یک نقلی از خود درست کرده باشد که ایشان شیرخوار نبودند و بلکه 18 سال سن داشتند!! واضح است که این مطلب دروغ است. دروغِ واضح را قبل از بررسی از نقلها خارج میکند.
یعنی مورّخ چکار میکند؟ مثلاً روضهخوان میگوید: گودالِ قتلگاه… مورخ میگوید: باباجان! چاه نکندند، در چاه (گودال) که نمیجنگیدند بلکه پستی و بلندی زمین است. طبیعتاً برای اینکه اشراف داشته باشند، منطقه را محاصره کردند و در آن گودی فرورفتگی و نشیب جنگیدهاند، گودی است و نه گودال. فردی میگوید: از لبِ گودال، جفت پا پرید!!! چاه نبود که! مورخ میگوید: از توهّم بیرون بیا. در این موارد و در موارد دیگر تاریخ میتواند به مقتل کمک کند.
اگر شما یک نقل را با شرایط آن نقل کرده باشید، مورخ نمیتواند ایرادی به آن وارد کند.
فعلاً سعی کردم که بگویم: روضهخوانی «عبادت» است و برای مخاطب اصل واقعه این نقل اصلاً اهمیت ندارد.
مثلاً برای شما مهم نیست که شیرخوار کربلا یک روزه یا شش ماهه بود. مهم است؟ مهم نیست که حضرت قصد وداع داشتند یا میخواستند برای ایشان آب بگیرند. اصالتی ندارد. اسم این طفل بزرگوار هم مهم نیست. مثل این میماند که فردی بگوید: اگر در روز ماه مبارک رمضان در ساعت 12 ظهر، نصفِ موزِ چیکیتا را در وسط بازار بخورید، روزه باطل است. «خوردن» مبطل روزه است و مابقی جزوه قصه ماجرا بود و اهمیتی ندارد. برای مستمعِ روضه «جزئیاتِ تاریخی» مهم نیست (چون کار او تاریخ نیست) و برای همین هم اگر بر تن یک دختر دوساله در روز همایش شیرخوارگان لباس عربی بپوشانند، مردم گریه میکنند. او نمیگوید که این طفل دوساله، شیرخوار حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است بلکه قصد دارد ذهن مخاطب را بدان واقعه منتقل کند.
نکته: در این صورت بسیاری از چماقهای تحلیلِ تاریخی از سر روضهخوانی برداشته میشود مگر اینکه روضهخوان توهّم صرف یا دروغِ آشکار یا یک واقعهِ قطعیِ بدون شک را بیان کند.
وقتی شما یقین داشته باشید، طبیعتاً نقلهای غیر یقینی را بررسی نمیکنید. اگر یقین داشته باشید، مابقی نقلها را کنار میگذارید؛ یعنی اگر روضهخوان یقین کرد که نقل طفلی که همان روز به دنیا آمد «دروغ محض» است، دیگر این نقل را بین نقلها بیان نمیکند. روضهخوان نقلی را که احتمال واقع داشته باشد را ذکر میکند، وقتی یقین میکند که نقلی دروغ است، دیگر حق بیان آن نقل را ندارد چون روضهخوانی یک عبادت است و قصد قربت لازم دارد. آدمی با قصد دروغ که نمیتواند قصد قربت کند، اخلاص لازم دارد. لذا نمیتواند از خودش نقلی را کم یا زیاد کند.
این حرف بنده بدان معنا نیست که از فردا نسبت دهد و بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم، فلانی گفت که این هم یک نقل است…نه! وصفِ نقل را الآن عرض میکنم اما این موضوع حتماً تحلیل تاریخی نیاز ندارد. مثلاً بگویم که روضهخوان حتماً باید 15 سال تاریخ کار کند و بعد روضهخوانی کند. نه آقا! روضهخوان چیزهایی دیگری لازم دارد، باید از جمله اخلاص، ادب و… داشته باشد، نیاز نیست که 15 سال تاریخ کار کرده باشد.
این نقل چه وصفی دارد؟ یعنی در جایی که ما یقین به کذب یا صدق نداریم، چه وصفی دارد؟
اگر شما میخواهید ببینید که تروریستهایی داعشی به مجلس شورای اسلامی آمدند یا خیر، اخبار را بررسی میکنید، تلویزیون و حتی ممکن است bbc را ببینید اما اینکه بگویید: من برای اینکه بفهمم دو نفر اسیر شدند یا سه نفر، استخاره کردم، تسبیح انداختم و قرعه کشیدم!! این کار را نمیکنید؛ یعنی به جایی که احتمال میدهید (نه به صورت قطعی) خبر آن درست باشد مراجعه میکنید. اگر یقین کنید که خبری دروغ با بیربط است به سراغِ آن نمیروید. یعنی باید شما در نقل روضه از منابعی که احتمال نقلِ واقع دارند بخوانید.
شما چطور امکان دارد که قصد قربت کنید و به کلامِ فردی که به کذب و خالیبندی مشهور است، قصد واقع دهید؟!
لذا بنده نمیگویم حالا که قرار نیست تحلیل تاریخی انجام دهیم، هر فردی، هرجایی، هر چه بود را نقل کند. هرجایی که گوینده احتمال صدق میدهد باید بیان کند؛ لذا لازم نیست که فقط از کتاب نقل کند، بسته به فرد دارد،
اگر بنده روضه بخوانم، اصلاً از اشخاص هیچچیزی نقل نمیکنم، نمیتوانم اطمینان کنم، مگر اینکه در کلامی «ذوق» وجود داشته باشد نه واقع، حتماً به کتاب مراجعه میکنم و به هر کتابی هم مراجعه نمیکنم. مثلاً مطلبی که در قرن دوازدهم آمده است را حتیالامکان عرض نمیکنم، منبع روضه باید از منابعی باشد که بنده احتمال میدهم که حرفِ حساب در آن یافت میشود.
اما مثلاً روضهخوان بگوید: آقا! سالِ قبل دیدم که آیت الله فاطمی نیا حفظه الله اینگونه فرمودند و بعد هم نقل را بیان کند. در اینجا روضهخوان باید چه چیزی را راست بگوید؟ روضهخوان باید انتساب به آیت الله فاطمی نیا حفظه الله را راست بگوید، انتساب به فلان روضهخوان معتبر را باید راست بگوید و نباید نقل خود را به او ببندد…
ان شاء الله خداوند متعال به آیت الله محمدعلی جاودان حفظه الله سلامتی و عافیت بدهد، ایشان در روز اربعین که کمی کار سخت است میفرمایند: روضهخوانها اینگونه میگویند…. (من دیدیم که در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام اینگونه روضه خواندند)، ایشان دقت دارند و اگر حواس کسی جمع باشد، میگوید: ایشان در حال نقلِ مطلبی هستند و به دنبال اینکه این واقعه قطعی است یا خیر، نیستند. باید روضهخوانها به آیت الله جاودان حفظه الله استناد کنند نه برعکس. چرا ایشان این جمله را میفرمایند؟! چرا محقق به غیر محقق ارجاع میدهد؟ چون ایشان نتوانستند به محتمل الواقع بودن نقلِ کتابی اطمینان پیدا کنند و اصلِ واقعه هم برای ایشان دروغ قطعی نبوده است که اگر دروغ قطعی بود، ایشان دیگر نمیتوانستند بیان بفرمایند لذا میفرماید: روضهخوانها اینطور میگویند…
یعنی آیا اشکال دارد که ما از فرد قابلِ اعتناء یا فردی که سخن او واضح البطلان نباشد، نقل کنیم؟ نخیر!
اگر این نگاه را داشته باشید مرحوم فاضل دربندی در کتاب «اسرار الشّهاده» به این مطلب تصریح میکند، خیلی از فقهایی که روضه خوانی کردهاند، همین کار را انجام دادهاند. روضهخوان میگوید: من یک نقل را از یک نفر عرض کردم و در صدد بیانِ واقع نبودم.
اگر شما فقه را نگاه کنید، همین طور است؛ مثلاً کفن میت باید چندتکه باشد؟ سه تکه؟ چهار تکه؟ پنچ تکه؟ دستمال ساتر باید به چه شکلی باشد؟ بحث مفصل دارد.
زمانی استاد نقلها و روایات مختلف را جمع میکند تا به یک نتیجه کلّی برسد، مثلاً بگوید: امروز یک روایت از امام صادق علیه السلام داریم که مثلاً کفن سه تکه و به این شکل باشد و ممکن است 5 روز بعد که درحال تحلیل کلی است، این نظر را رد کند. آیا دروغ گفته است؟ نخیر آقا! این نقل وجود دارد ولی تحلیل نهایی او نیست.
روضهخوان؛ پیش از تحلیل «نَقّال» است، باید از جایی نقل کند که احتمال واقع داشته باشد و نقل نباید واضح البطلان باشد، این مهم متناسب به افراد و بسته به شرایط آنها فرق میکند.
بنده انسان سخت اطمینانی هستم، لذا به هیچ وجه در روضه سخنِ دیگران را عرض نمیکنم مگر اینکه در جایی یک ذوق و فهم نویی از یک متنی باشد، در جایی که فرد قصدِ نقلِ واقع را دارد، بنده یقین دارم که او بیشتر از من کتاب ندارد چون من و ایشان معاصر هستیم و منابع مشخص است.
اگر فردی خوشباورتر از بنده است و بگوید: مرحوم آیت الله فلانی، اینطور میفرمودند و این نقل را راست بگوید، چه کسی میتواند بگوید که او دروغ میگوید؟ دروغ نمیگوید.
اصلاً چرا در منابع شیعی علماء ما روایات ضعیف را هم جمع کردند؟ یکی از دلایل این است که ابعاد مسئله روشن شود. اگر قرار بود که نقل روایت ضعیف… ضعیف به این معنای دروغ نیست بلکه یعنی هنوز اعتبار آن محرز نشده است.
ایشان تأیید صلاحیت شد ولی صلاحیت ایشان احراز نشد نه اینکه ایشان غیر صلاح است بلکه بدان معنا که برای ما صلاحیت ایشان محرز نشد. روایت ضعیف یعنی محرز نشده است که این روایت معتبر است یا خیر لذا نقل میکنند.
بسیاری از منابعی که به روضهخوانیها حمله کردهاند… مثلاً اگر روضهخوان بگوید: حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه همه زن و بچّهی خود را با خود آوردند، طبیعی هم همین است، اگر نمیآوردند خطرِ دستگیری و شکنجه بود و لذا این خود فشاری بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بود اما اینکه آیا مادرِ حضرت علیاکبر علیه السلام در واقعه عاشورا زنده بودند یا خیر، یک بحث تاریخی است. ایشان به کربلا تشریف آوردهاند یا خیر؟ فرض کنید که تصریحی نداریم.
بنده روضه مادرِ حضرت علیاکبر علیه السلام نمیگویم… بر سر نقلی بحث میکنم که خودم آن را عرض نمیکنم.
اگر فردی به کتابی که این نقل را دارد که مادرِ حضرت علیاکبر سلام الله علیهما برای وداع با فرزند خود گریه کردند و اتفاقاتی رخ داد و بیاناتی فرمودند، فرض بر این است که خبری را در کتابی که به طور کلی قابلِ اعتناء است و نویسنده آن فرد دروغگویی نیست پیدا کند و احتمال واقع در این نقل وجود دارد و این نقل را به عنوان یکی از نقلها بیان کند. آیا این فرد دروغ گفته است؟ نخیر.
ان شاء الله خداوند متعال شهید مطهری رحمهالله علیه را رحمت کند. در جایی نقل میکند که در جایی یک شعری از زبان مادرِ حضرت علیاکبر علیهماالسلام میخواندند که مثلاً من از اینجا تا قتلگاه تو بر روی زمین گل میچینم. بعد ایشان بررسی میفرمایند و میگویند: آقا! اصلاً همچین شعری برای مادر حضرت علیاکبر علیه السلام نیست.
آقا! نه شما ادیب بودید و نه آن روضهخوان که بخواهد انتساب این شعر را به مادر ِ حضرت علیاکبر علیهما السلام اثبات کند. اصلاً مسئله این نیست که این بیت برای چه کسی است.
شما شعر میشنوید:
یا بن الشبیب درد حسین درد جان فزاست یابن الشبیب! روضه ما داغ پر بلا است.[7]
حال فردی بلند شود و بگوید: «دروغگو! صدا را خاموش کنید! در کجا حضرت رضا صلوات الله علیه این مطلب را فرمودند؟» آقا! اصلاً این شاعر قصد ندارد که بگوید… واضح است که صُوَر خیال است و عین کلامی معصوم نیست، البته گوینده نباید بهگونهای شعر را بسراید کانّه او در حال بیان عینِ واقع است بسان اینکه در روز همایش شیرخوارگان بگویند: این دختر دوساله، همان حضرت علیاصغر سلام الله علیه است!! این دروغ است و باید فرد را بیرون کنند. اگر گوینده فقط قصد سرودن شعر را دارد و نمیخواهد بگوید که این همان قال الرضا علیه السلام است. این شعر عاشقانه است.
اصلاً شاید مادرِ حضرت علیاکبر سلام الله علیهما در کربلا زنده نبودهاند، نمیدانیم، دلیلی هم نداریم، اما برای آن وجود مقدس که حضرت سیدالشهداء آنطور پشت سر ایشان حرکت میکنند، برای مادر حضرت علیاکبر سلام الله علیهما که در خودداری بسان حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه نیستند چه اشکالی دارد که در فضای خیال بگویند: من از اینجا تا قتلگاه تو را گل میچینم…
این شعر بسان شعر «که چشم را نزند آفتاب مدفن او» است، یک نفر بگوید: کدام روایت وجود دارد که علت مخفی بودن قبرِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه، نزدن نور آن به چشم مردم بوده است؟ این نوع نگاه، سخیف و شُل نگاه کردن است.
بحثِ «روش» است که مهم است.
هم گوینده باید بداند مطلبی که بیان میکند، یک نقل است و واقع نیست و هم این مهم را به مخاطب خود القا کند، نه اینکه برای آنکه اشکِ مستمع را در بیاورد، بگوید: این نقل، اجماع همه ارباب مقاتل است. این کذب محض است، این گناه است و ثواب نیست.
بنده به خاطر دارم که در همان جلسات جمعه صبح از روی یک نسخه خطی که برای قطر است، یک روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه خواندم (برای 200 سال پیش) در اول روضه عرض کردم که مطلبی در یک نسخه خطی دیدم که خیلی جگر مرا سوزانده است و احتمال اینکه کذب باشد جدّی است ولی چون فضای زبانِ حال دارد، آن را عرض کردم در حالی که بنده و مخاطبین گریه کردند. من باید دیگر چه میگفتم؟ من قصد نداشتم که عین واقع را بیان کنم. من مخاطب را به یادِ مادری که در لحظه شهادت نگرانِ فرزندانِ خود است انداختم و برای اینکه مخاطب من خیال نکند کلامی که من می گویم حتماً کلام مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است عرض کردم این نقل از یک منبعی است که نویسنده آن مشخص نیست و قدمت 200 ساله دارد و بنده احتمال کذب به این نقل میدهم… پس چرا مستمع گریه کرد؟ او هم بسان من که یک شب تا صبح در خلوت خودم با آن نقل گریه کردم، یادِ نگرانی لحظات شهادت مادری که نگران فرزندانِ خردسالِ خود است، افتادم و با جملات کاری نداشتم…
مثلاً فرض کنید که جمله این بود که دیگر بعد از من چه کسی بر موهای شما شانه میزند؟ من قصد نداشتم که بگویم که این کلامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه است، برای همین در اعتبارِ این نقل اشکال وارد کردم ولی مستمع میگوید: آقا! اصلاً این خبر را کنار بگذار، این بهانه است؛ روضهخوان هم که نگفت: این نقل عین واقع است.
مادری که عالم مهربانتر از او به خود ندیده است، نسبت به فرزندانی که…این زمانی کودکی یتیم میشود ولی مردم او را محترم میشماردند، یک زمانی یتیم میشود ولی مردم کاری به او ندارند اما یک زمانی یتیم میشود و مورد هجمه قرار میگیرد. مادر در حالت سوم بیشتر نگران این فرزند است. غرض بنده بیان این مطلب بود و اصلاً با آن خبر کاری نداشتیم.
لذا باید خیلی دقّت کرد که هر چه از جلوگیری از انحرافات عزاداری و روضهخوانی بیان کنیم کم است اما نباید بیجهت چماق بر سر روضهخوانی به اسم ثبات زد. آن مطالب باید در جایی خود، باید در کرسی درس تاریخ بیان شود. اینجا این بندهی خدا قصد نداشته است که این مطالب را بیان کند، تصریح میکند…
مرحوم ملّا آقای دربندی (فاضل دربندی) دیگر تندِ این مطالب است، اگر کسی کتاب «اسرار الشهاده» را بخواند، واضح است که خیلی از اوقات منظور ایشان واقع نیست. ایشان هم که ملّا آقای دربندی هستند و حرفهایی راجع به ایشان میزنند و بیانصافیهایی در حق ایشان میشود، البته نقدهایی هست اما خیلی بیانصافی میشود، ایشان میفرمایند: من نقلهایی را که آوردهام ارجاع دادهام که منبع آن کدام کتاب است و قصد نداشتم که بگویم این نقلها حتماً صحیح است.
«وَقایعُ الْاَیّام» کتابی به زبان فارسی تألیف ملأ علی واعظ خیابانی است که خیلی کتاب مهم است، در جایی به نقل یک خاطره یا خواب یک روضهخوان استناد کرده است، او اطمینان کرده است که امکان دارد که این روضه را بگوید ولی بنده تا به حال آن روضه را نگفتم، اگر آن روضه را بگویم در و دیوار گریه میکنند چون من نتوانستم قصد قربت کنم و آن نقل را عرض کنم، برای من قابلِ اطمینان نبود، اما ایشان فرمودهاند که این نقل را از کجا آوردهاند و همین که میگویند از کجا آوردهاند و برای شما یقین ایجاد نمیکنند کافی است و از این جهت بس است.
پس قسمت اول: یکی از جدیترین مشکلات ما در بحث روضهخوانی برای تصحیح روضهها این است که با چماقِ تحلیلِ تاریخ به سراغ آن برویم.
یکی از اشکالات به کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء علیه السّلام» همین است که گاهی تردد پیدا کرده است؛ گاهی به عنوان مورخ و گاهی به عنوان روضهخوان صحبت کرده است. شما باید تکلیف خود را مشخص میکردید. اگر تحلیلِ تاریخی راجع به حضرت سیدالشهداء علیه السلام مینویسید، جلد اول را به عنوان تحلیل تاریخ نامگذاری کنید و جلد دوم را روضه قرار دهید، نباید این دو را با هم آمیخت. اگر این دو با هم قاتى کنید، همه چیز به هم خواهد ریخت.
کما اینکه اگر فردی بگوید: «خواب دیدم که اگر فلان قرص را به بیمار کرونایی بدهید، بیمار خوب می شود» شما برای درمان این دارو را نخواهید داد. فرد خواهد گفت: در درمان پزشکی خواب نداریم. خواب مسئله دیگری است.
اگر قصد داشتیم که اطمینان پیدا کنیم یا احتمال واقع بدهیم، سراغ کدام منابع برویم؟ ان شاء الله این مهم را در جلسه بعد عرض خواهم کرد.
در صورتِ برخورد با روضه خوانیِ دروغ چه کنیم؟
گاهی با بعضی از رفقا به خاطر فردی یک روضه خوانده است که واضح است که دروغ است، خیلی تأسف میخوریم و بعد تعجب میکنیم که چرا افرادی که نشستهاند و در حالی که میدانند روضه دروغ است گریه میکنند؟! عرض کردم که دروغ واضح را نمیتوان بیان کرد. بعد چرا آن جلسه کلیپِ این روضه را پخش میکنند؟ حالا یک کاری کردهاند و تمام شده است، دیگر چرا آن را منتشر میکنید؟ چرا اشاعه فحشاء میکنید؟ درست است که اکثریت جمع روضهخوان نیستند ولی شنونده روضه که هستند، مستمعین روضه هستند که تشویق میکنند.
اگر من دروغ محضی را به عنوان روضه بخوانم و شما مرا تشویق کنید، شما من را به سمت تکرار این سخنان هُل میدهید.
در حالی که اگر شما دیدید بنده یک روضهی سبک خواندم، اولین و دومین مرحله امر به معروف و نهی از منکر را بجا بیاورید؛ یعنی انزجار قلبی و هویدا بودن نارضایتی در صورت شما، در این صورت برای اینکه شما مرا دفعه بعدی اینجا دعوت کنید، حداقل دیگر آن سخنان را نمیگویم، شما باید واکنشِ منفی نشان دهید.
نکات دیگری هم وجود دارد مثلاً آشنایی با ادبیات عرب که بعضی از تشبیهها سخیف است که اگر ان شاء الله زنده بودم، بعداً عرض میکنم.
قدر مجالسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ندانستیم…
اگر سالِ قبل در محرم میگفتند: «خدایا! ما را به محرم سال آینده برسان» در ذهن ما این گزاره شکل میگرفت که یعنی برای محرم سال آینده زنده بمانیم، شاید هیچ وقت فکر نمیکردیم که زنده باشیم، ایّام بگذرد و فرصتهای عظیم از ما فوت بشود، آن هم فرصت ماه محرمی که ما بشدت نگران آن هستیم و با آن روایات حیرتانگیزی که اهلبیت علیهمالسلام فرمودند. آن هم برای بیچاره غرقِ گناهی مثل بنده…
«یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ بَابُ نَجَاةِ اَلْأُمَّةِ» حالِ بنده، حالِ آن کوفی است که شنیده است حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به کربلا تشریف آوردند درحالی که کوفه را محاصره کردند و او نمیتواند به کربلا بیاید…
امام رضا علیه السلام به ما آموختند: «مَتَی ذَکرْتَهُمْ»[8] هر زمانی که به یاد حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه افتادید یا همهی وجودتان بگویید: «یا لَیتَنِی کنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» نگرانی ما از محرم آینده این است که باشیم ولی شرایط به ما اجازه ندهد… خیلی از افرادی که در کربلا حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را یاری نکردند، تخلف نکردند بلکه راه بسته شد… امیدواریم که خداوند متعال برای ادب کردن ما این کار را نکرده باشد… چقدر فرصتها گذشت و یا من در مجالس شرکت نکردم و یا با…
چقدر به ما گفتند: «صَلِّ صَلاَةَ مُوَدِّعٍ».[9] هر بار که نماز میخوانید اینطور باشد که نماز آخر شما است…
اگر به من بگویند: 25 روز مشهد هستی، روزهای هفتم یا هشتم عادی میشود و حالا امروز حال زیارت نداریم، برویم فلان بازار! چه کار کنیم اما در آخرین روز آدمی با یک توجهی میرود، کمتر وقتِ خود را تلف میکند و میگوید: معلوم نیست که دوباره کی فرصت شود…
ما هر بار به مجلس حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه که آمدیم، توجه نکردیم که مادر ایشان از ما استقبال میکند و توجه نکردیم که کجا آمدیم… یا امام رضا…
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «یخْرِجُ اَللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ غِیاثَهَا».[10] خداوند متعال فریادرس امت، نوه من؛ علی بن موسی الرضا علیه السلام را می رساند…
یا امام رضا علیه السلام! «یا وَلِی اَللَّهِ إِنَّ بَینِی وَ بَینَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لاَ یأْتِی عَلَیهَا إِلاَّ رِضَاکمْ»[11]…
هیچ وقت فراموش نمیکنم که هر وقت به کربلا مشرف شدم، اول از طرف امام رضا علیه السلام، خدمتِ ارباب سلام کردم. ما توفیق را از جانب شما میدانیم. تا محرم کمتر از دو ماه فرصت داریم…
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.
[4] – زیارت عاشورا.
[5] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۴، صفحه 279. ([الأمالی]، للشیخ الطوسی اَلْمُفِیدُ عَنِ اَلْجِعَابِی عَنِ اِبْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عُتْبَةَ عَنِ اَلْحُسَینِ اَلْأَشْقَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَارَةَ اَلْکوفِی قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ یقُولُ: مَنْ دَمَعَتْ عَینُهُ فِینَا دَمْعَةً لِدَمٍ سُفِک لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ اُنْتُهِک لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا بَوَّأَهُ اَللَّهُ تَعَالَی بِهَا فِی اَلْجَنَّةِ حُقُباً)
[6] – غلامرضا شکوهی.
[7] – علی اکبر لطفیان.
[8] – تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۱۴، صفحه ۴۱۷. (وَ فِی اَلْمَجَالِسِ وَ عُیونِ اَلْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی مَاجِیلَوَیهِ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلرَّیانِ بْنِ شَبِیبٍ عَنِ اَلرِّضَا عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ فِی حَدِیثٍ: أَنَّهُ قَالَ لَهُ یا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّک أَنْ تَلْقَی اَللَّهَ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَیک فَزُرِ اَلْحُسَینَ، یا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّک أَنْ تَسْکنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِیةَ فِی اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَینِ، یا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّک أَنْ یکونَ لَک مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَینِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْ مَتَی ذَکرْتَهُمْ یا لَیتَنِی کنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً.)
[9] – الکافی، جلد ۴، صفحه ۲۶۱. (عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَتَی اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ رَجُلاَنِ رَجُلٌ مِنَ اَلْأَنْصَارِ وَ رَجُلٌ مِنْ ثَقِیفٍ فَقَالَ اَلثَّقِیفِی یا رَسُولَ اَللَّهِ حَاجَتِی فَقَالَ سَبَقَک أَخُوک اَلْأَنْصَارِی فَقَالَ یا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّی عَلَی ظَهْرِ سَفَرٍ وَ إِنِّی عَجْلاَنُ وَ قَالَ اَلْأَنْصَارِی إِنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَهُ فَقَالَ إِنْ شِئْتَ سَأَلْتَنِی وَ إِنْ شِئْتَ نَبَّأْتُک فَقَالَ نَبِّئْنِی یا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ جِئْتَ تَسْأَلُنِی عَنِ اَلصَّلاَةِ وَ عَنِ اَلْوُضُوءِ وَ عَنِ اَلسُّجُودِ فَقَالَ اَلرَّجُلُ إِی وَ اَلَّذِی بَعَثَک بِالْحَقِّ فَقَالَ أَسْبِغِ اَلْوُضُوءَ وَ اِمْلَأْ یدَیک مِنْ رُکبَتَیک وَ عَفِّرْ جَبِینَک فِی اَلتُّرَابِ وَ صَلِّ صَلاَةَ مُوَدِّعٍ وَ قَالَ اَلْأَنْصَارِی یا رَسُولَ اَللَّهِ حَاجَتِی فَقَالَ إِنْ شِئْتَ سَأَلْتَنِی وَ إِنْ شِئْتَ نَبَّأْتُک فَقَالَ یا رَسُولَ اَللَّهِ نَبِّئْنِی قَالَ جِئْتَ تَسْأَلُنِی عَنِ اَلْحَجِّ وَ عَنِ اَلطَّوَافِ بِالْبَیتِ وَ اَلسَّعْی بَینَ اَلصَّفَا وَ اَلْمَرْوَةِ وَ رَمْی اَلْجِمَارِ وَ حَلْقِ اَلرَّأْسِ وَ یوْمِ عَرَفَةَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ إِی وَ اَلَّذِی بَعَثَک بِالْحَقِّ قَالَ لاَ تَرْفَعُ نَاقَتُک خُفّاً إِلاَّ کتَبَ اَللَّهُ بِهِ لَک حَسَنَةً وَ لاَ تَضَعُ خُفّاً إِلاَّ حَطَّ بِهِ عَنْک سَیئَةً وَ طَوَافٌ بِالْبَیتِ وَ سَعْی بَینَ اَلصَّفَا وَ اَلْمَرْوَةِ تَنْفَتِلُ کمَا وَلَدَتْک أُمُّک مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ رَمْی اَلْجِمَارِ ذُخْرٌ یوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ حَلْقُ اَلرَّأْسِ لَک بِکلِّ شَعْرَةٍ نُورٌ یوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ یوْمُ عَرَفَةَ یوْمٌ یبَاهِی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْمَلاَئِکةَ فَلَوْ حَضَرْتَ ذَلِک اَلْیوْمَ بِرَمْلِ عَالِجٍ وَ قَطْرِ اَلسَّمَاءِ وَ أَیامِ اَلْعَالَمِ ذُنُوباً فَإِنَّهُ تُبَتُّ ذَلِک اَلْیوْمَ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ یخْطُو إِلَیهَا یکتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ یمْحَی عَنْهُ سَیئَةٌ وَ یرْفَعُ لَهُ بِهَا دَرَجَةٌ)
[10] – الإمامة و التبصرة من الحیرة، جلد ۱، صفحه ۷۷.
[11] – من لا یحضره الفقیه، جلد ۲، صفحه ۶۰۹.