چرا امام صادق علیه السلام کتاب ننوشتند؟

39

نویسنده

ادمین سایت

روز چهارشنبه مورخ 28 خرداد 1399 و همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، «حجت الاسلام کاشانی» در امامزاده قاضی الصابر علیه السلام به سخنرانی پیرامون موضوع «چرا امام صادق علیه السلام کتاب ننوشتند؟» پرداختند؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت صادق صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خداوند این نشست‌ و برخاست ناقابلِ ما و گفت و شنیدِ بی‌قیمتِ ما را به کَرَمِ خودش از ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج مولایِ ما حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواحنا العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری در آستان شریف ایشان و شهادت در راه ایشان قسمت و روزی همه‌ی ما و نسل و ذریّه و فرزندانِ ما بشود صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

چرا امام صادق علیه السلام کتاب ننوشته‌اند؟

می‌خواهم سؤالی را با عنوانِ مطلعِ عرایضِ خود مطرح کنم که اگر بتوانم در این فرصتی که دارم پاسخِ آن را درست بیان کنم یک انحرافِ عظیمی که قشرِ مذهبی و هیئتیِ امروزِ ما را بشدّت تهدید می‌کند هم یک تذکّری داده‌ام.

اگر از ما بپرسند «چرا امام صادق علیه الصلاة و السلام کتاب ننوشتند؟» چه پاسخی می‌دهیم؟

حضرت که نیازی به فکر و ویرایش نداشتند، اگر یک روز یا دو روز یا سه روز می‌نوشتند به یک جلد کتاب تبدیل می‌شد، اگر حضرت ده پانزده هفته وقت می‌گذاشتند حداقل پانزده جلد کتاب نوشته بودند، اینطور می‌توانستند کتاب‌ها را در اختیار بگذارند، چرا حضرت این کار را نکرده‌اند؟ چرا بنای اهل بیت علیهم السلام بر مکتوب کردن نبود؟

مسلّماً من هم مانندِ شما می‌دانم نامه‌هایی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و برخی از اهل بیت علیهم السلام هست، ولی به نسبتِ معارفی که از آن بزرگواران نقل شده است حتّی به اندازه‌ی یک دهم هم نیست، یعنی با اینکه شاگردانِ ایشان می‌نوشتند بنای آن بزرگواران بر کتابت نبوده است، و بلکه بنای آن بزرگواران بر نقلِ سینه به سینه بوده است، نبوده است که قرنِ اول و نیمه‌ی قرنِ اول بنا بر نوشتن نبوده است، اتّفاقاً در دوره‌ی حضرت صادق صلوات الله علیه عمده‌ی شاگردانِ ایشان که نامِ آن‌ها در منابعِ رجالی ما ثبت است اتّفاقاً همه «نویسنده» هستند، چرا خودِ حضرت ننوشته‌اند؟

این موضوع مقدّمه‌ی مهمّی دارد که ان شاء الله بعد از آن به آن انحرافی اشاره کنم که هیئت‌ها و جوامعِ دینی و جمع‌های حزب‌اللهیِ ما را بشدّت تهدید می‌کند و تقریباً از حالتِ تهدید به «خطرِ محرز» تبدیل شده است.

امام صادق صلوات الله علیه هنگامِ بیانِ معارف با چهار مانع سر و کار داشتند. ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله مهدوی را رحمت کند، شهادتِ امام صادق صلوات الله علیه با برادرمان ایشان دو جلسه محضرِ ایشان جلسه داشتیم، من آنجا این مطالب را مفصل عرض کرده‌ام، الآن در یک جمله عرض می‌کنم، معارفِ اسلامی در دوره‌ی امام صادق صلوات الله علیه چنان نابود شده بود… یعنی دستمالیِ بنی‌امیّه شده بود که شاگرد اول‌های امّت به اندازه‌ی روزه‌خوارهای امروز سواد نداشتند.

اگر الآن شما در این ده ونک بروید و یک روزه‌خوار را پیدا کنید و بپرسید مبطلاتِ روزه چیست؟ بپرسید آیا می‌شود با جنابت روزه گرفت یا نه؟ مسلّماً او می‌داند، اگر انجام هم نمی‌دهد می‌داند، شاگردِ ترازِ اول اوایلِ امامتِ حضرت صادق علیه السلام نمی‌داند قبل از اینکه اذان صبح را بگویند باید غسل کند، یعنی اینقدر نمی‌دانند! نه اینکه لاابالی باشند که کسی سوء استفاده کند و بگوید که فلانی هم گفت شیعیان لاابالی هستند، نه، این شخص در مساجدِ محلِ خودشان، در هیئاتِ مذهبیِ آن زمان که مثلاً دورِ یکدیگر قرآن می‌خواندند، آخوندِ حکومتی که بنی‌امیّه او را تأیید کرده بود چیزی بیش از آن نگفته بود، تاریخ نشان می‌دهد از سال بیست و هفت هجری خودِ غیرشیعه می‌دانستند که نمازشان انحراف پیدا کرده است، تصریح فراوان است که قصد ندارم وقت را بگیرم، آن‌ها گریه می‌کردند و می‌گفتند که نماز از بین رفت، این شخص هم در آن مسجد و محل و جلسه از این استاد قرآن و از آن مفسّر که بنی‌امیّه به آن‌ها جواز داده بود شنیده بود، دین از کانالِ بنی‌امیّه ترویج می‌شد، بنی‌امیّه هم دین را بشدّت ترویج می‌کردند…

اخیراً کسی کتابی در موردِ «اهتمامِ صدّام به دین» نوشته است، قطعاً وقتی یک جریانِ انحرافی بخواهد بیاید و عقلِ آن جریان برسد مستقیم با دین نمی‌جنگد، اتّفاقاً مناسک و دین‌داری را ترویج می‌کند و آهسته آهسته آن‌ها را جابجا می‌کند، اگر مستقیم بیاید و بگوید من منکرِ خدا و رسول هستم باید خیلی با مردم بجنگد، ولی می‌آید و جانماز هم آب می‌کشد و آهسته آهسته دین را کنار می‌گذارد.

چهار مانعِ جدّیِ امام صادق علیه السلام برای تبلیغ

لذا مردم از دین هیچ چیزی نمی‌دانستند. حال حضرت می‌خواهند بیایند و مکتبِ اهل البیت علیهم السلام را معرّفی کنند و با چهار مانعِ جدّی روبرو هستند.

مانعِ اول «شاه» بود.

ممکن است شما بگویید که همه‌ی اهل بیت علیهم السلام با شاه طرف بودند، نخیر! معاویه خیلی ادّعا داشت و مادرِ خود را نمادِ پاکدامنی معرّفی می‌کرد اما هیچ‌وقت نگفت من عالِم هستم، ولی منصورِ دوانیقی ملعون می‌گفت که اعلمِ امّت من هستم، معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که شما حق ندارید با او مخالفت کنید، اگر فتوای شما با فتوای او اختلاف پیدا کند به سراغِ تو می‌آیند.

شما نمی‌توانید این تجربه را به این راحتی درک کنید، من نمی‌خواهم قسمِ حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه بخورم که این روایتی که می‌خوانم قطعی است ولی چند طریق دارد، در «کافی» هم آمده است که زمان منصور ملعون برای روز سی‌ام ماه مبارک رمضان اختلاف شد. اگر ماه مبارک رمضان باشد باید روزه بگیرید، اگر عید فطر باشد نباید روزه بگیرید، مثلِ امروز هم نبود که مترو سوار شوید و به کرج بروید و برگردید، باید یک روز سفر می‌کردند، اصلاً همه پولِ این سفر را نداشتند، راوی می‌گوید که نزدِ امام صادق علیه السلام رفتم تا ببینم که ایشان چکار می‌کنند، به محضرِ حضرت صادق صلوات الله علیه رفتم… در کارگرهای خانه‌ی حضرت صادق صلوات الله علیه هم نفوذی هست، حضرت فرمودند سفره بیاورید و ما هم خوردیم، بعد از خوردنِ ما حضرت فرمودند: امروز روزِ سی‌ام ماه مبارک رمضان بود، در ادامه فرمودند: گردنِ این شیعیان در خطر است!

مانعِ اول این است که حاکمیّت می‌گوید من «اعلم» هستم و امام باید طوری بیان بفرمایند که معلوم نشود که حاکم را قبول ندارند.

شما بروید و وصی مراجع را ببینید، هر مرجعی که از دنیا می‌رود چه کسی وصیِ اوست؟ وصی مرحوم آیت الله خوئی چه کسی است؟ آیت الله سیستانی، وصی مرحوم آیت الله گلپایگانی چه کسی است؟ آیت الله صافی. یعنی مرجع است، وصیِ امام جعفر صادق علیه السلام کیست؟ پنج نفر هستند که یک نفر از آن‌ها «منصور دوانیقی» است!

شرایط خیلی پیچیده است، تریبونِ آزاد نیست که هر چه دوست دارید بگویید، اولاً امام به هیچ وجه نمی‌توانند با حاکمیت در بیفتند، اگر در بیفتند باید جنگ بشود و کار تمام بشود، و امام دریا دریا کارِ فرهنگیِ عقب‌افتاده برای آن جامعه دارند که باید درست کنند، مکتبِ اهل البیت علیهم السلام باید شکل بگیرد، اصلاً کسی نمی‌داند، قبل از این کسی نمی‌دانست که در مکتب اهل البیت علیهم السلام چطور نماز می‌خوانند و فکرِ آن‌ها چیست و ارکانِ اعتقادیِ آن‌ها چیست و باید چطور حج بروند و باید چطور روزه بگیرند، مردم هیچ چیزی نمی‌دانستند.

پس یک مانع حکومت و شاه است که می‌گوید اعلم من هستم.

کمتر سلطانی از سلاطینِ بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس اینقدر بلندپرواز بودند که بگویند اعلمِ امّت من هستم.

دومین مانع این بود که درونِ خاندانِ بنی‌هاشم مدّعیانِ امامتی بودند که این‌ها برای اینکه جای خود را تثبیت کنند با حضرت درگیر بودند. لذا اگر به این‌ها خبر می‌رسید می‌گفتند که نستجیربالله امام صادق علیه السلام در حالِ دکّان‌داری هستند.

در موردِ همین جمله‌ای که عرض کردم باید یک ساعت حرف زد و گریه کرد.

نوه‌ی مشترکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دشمن و مخالفِ درجه‌ی یکِ امام هستند، در اقوام هم هست! این موضوع هم خیلی جای توضیح دارد، فقط عرض می‌کنم و می‌روم، چون قصد دارم مطلبِ دیگری را عرض کنم.

گروه سوم که حضرت با این‌ها طرف هستند «عموم جامعه‌ی دیندارِ متعصّبِ به دین هستند که دین را از بنی‌امیّه گرفته‌اند»، «وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»[4]، محکم هستند، چون خیال می‌کنند دین است.

من یک مثالِ برعکسی بزنم که این موضوع جای بیفتد، مثال و این تشبیهِ من معکوس است.

فرض کنید شما کنار امامزاده قاضی الصابر علیه السلام یک مسجدی باشد که امام جماعتی با عمامه‌ی بزرگی و محاسنِ بلندی دست بسته نماز بخواند و بین دو نماز برای قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات بگیرد!

مسلّماً شما می‌گویید این انحرافِ بیّن است دیگر! غیرتِ دینیِ شما شما را وادار می‌کند که با او دربیفتید، چون او در حالِ ایجادِ بدعت است.

این مثالِ من مثالِ درستی است، عمداً گفتم که وقتی شما آن لحظه‌ای که طرف را ساقط می‌کنید قربة الی الله این کار را می‌کنید، حال این تشبیه را معکوس کنید.

آن کسی که زمانِ امام صادق صلوات الله علیه دین را از معاویه و یزید و ولید بن عبدالملک و اَمثالِ این‌ها گرفته بود آن مناسک و رفتار و عقاید را عینِ اسلام می‌دانست، حال امام صادق صلوات الله علیه بیایند و بفرمایند که مسئله این نیست که دست را بالای ناف بگذارید یا پایینِ ناف، ما کلاً تکتّف نداریم! حال این شخص خیال می‌کند که یک شخصی آمده است که می‌خواهد نماز را ساقط کند. پس امام صادق صلوات الله علیه باید با این‌ها هم خیلی محتاط باشند، اینطور نیست که امام صادق صلوات الله علیه یک پُستی بگذارند و بگویند که نمازِ صحیح اینطور است، در اینصورت مردم می‌شورند و به نامِ بدعت با امام صادق علیه السلام می‌جنگند.

پس حضرت باید نسبت به شاه و دستگاه حکومتی مراقب باشند، چون طبیعتاً تا آشپزخانه‌ی امام هم نفوذی داشتند.

جمعِ زیادی از خاندانِ بنی‌هاشم دشمنِ شماره‌ی یک حضرت هستند و رقابت می‌کنند، که باید ساعت‌ها در موردِ این درد حرف زد.

مردمِ عوامِ دیندارِ متعصّبِ به دینی که دین را از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگرفته‌اند، بلکه دین را از معاویه گرفته‌اند، و وقتی به دنیا آمده است این دین را داشته است و با این دین هم از دنیا رفته است، دو سه نسل اینطور به دنیا آمده‌اند و از دنیا رفته‌اند و این تفکّر در ذهنِ آن‌ها نشسته است.

وقتی می‌خواستند لعنِ بر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بردارند یکی از شهرهای مهم ایران پنجاه روز وقت گرفتند، می‌گفتند: ما نمی‌توانیم! مانندِ معتادها شده بودند و به این موضوع عادت کرده بودند، می‌گفتند: یعنی ما باید این سنّت را ترک کنیم؟ پنجاه روز وقت گرفتند و وقت تمام شد، مدّت‌ها وقتی روی مناره اذان می‌گفتند «هو هو» می‌کردند، می‌گفتند نستجیربالله «هو هو» همان لعنِ به علی است، حکومت فهمید و گفت «هو هو» ممنوع است، بعد از اذان گفتن مردم «سنّت سنّت» می‌گفتند! یعنی این‌ها با این انحراف زندگی کرده بودند، «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»[5]، با این بدعتی که در وجودِ آن‌ها رخنه کرده بود…

حال که امام صادق صلوات الله علیه می‌خواستند اعتقاداتِ این‌ها را اصلاح کنند این مردم خیال می‌کردند که امام نستجیربالله بدعت‌گر است!

پس امام باید با این سه گروهِ «حکومت»، «خودی‌های رقیب» و «عوامِ دینداری که بدعت دارند و خیال می‌کنند سنّت است» بجنگند.

گروهِ چهارم: شیعیانِ دهن لق!

برای این موضوع روایتِ معتبر داریم، حضرت فرمودند: ما خیلی از حرف‌ها را به شما نمی‌زنیم، چون هنوز به همسرِ خودت نرسیده‌ای به حکومت می‌رسد!

شما شبیه به این افراد را دیده‌اید، همینکه چیزی به آن‌ها می‌گویید سریع پُست و استوری می‌گذارند! صبر کن! همه چیز را نباید علنی کرد! معارفِ دین طبقه‌بندی است، نباید همه چیز را در همه جا بگویید، بعضی چیزها شجاعت نیست بلکه تَهَوُّر است.

حضرت فرمودند: نمی‌توانیم با شما حرف بزنیم، چون شما لو می‌دهید، قبل از اینکه مطلب به شیعیان برسد دیگران فهمیده‌اند!

پس «امام» نباید «اعلم امّت» معرّفی بشود، چون با شاه درمی‌افتند، امام با مردم درمی‌افتادند…

لذا اگر امام صادق صلوات الله علیه می‌خواستند کتاب بنویسند، اگر حقایق را می‌نوشتند دستِ این چهار گروه می‌افتاد و این چهار گروه با امام درگیر می‌شدند، اگر حقایق را نمی‌نوشتند چکار می‌کردند؟ یعنی اگر با تقیّه می‌نوشتند چه می‌شد؟ اینطور می‌شد که دستخطِ امام با مُهرِ امام هست که مثلاً با دستِ بسته نماز بخوانید، یا مثلاً روز عاشورا روزه بگیرید، در اینصورت دیگر می‌گفتند که این دستخطِ امام صادق صلوات الله علیه است، حال هر چه می‌گفتید که اینجا امام مجبور بوده‌اند و شرایطِ تقیّه بوده است و امام مجبور هستند که لایه‌بندی و پیچیده و پوشیده و امنیتی عمل کنند که هم «حق» به اهلِ آن برسد و هم این‌ها را مدیریتِ فرهنگی کنند، غیر از اینکه اگر فرصت می‌کردم مفصّل عرض می‌کردم که امام فقط برای شیعیان و مکتبِ تشیّع کار نکرده‌اند، یک نمونه‌ی از آن‌ها این است که امام کاری کرده‌اند که بدنه‌ی این جامعه‌ی بدعت‌زده‌ی با افکارِ اموی بالا بیاید که بغضِ به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را منفور بدانند و حبّ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را مستحب بدانند که اگر قبرِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را افشاء کردند دیگر این‌ها آن را خراب نکنند و برای آنجا احترام قائل باشند. یعنی برای حضرت هم رشدِ آن‌ها مهم است و هم می‌خواهند مکتبِ اهل بیت علیهم السلام را درست کنند.

اگر بنده بخواهم به سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و این گروه‌های فرهنگی یک پیشنهاد بدهم که می‌پرسند چطور تبلیغ کنیم، تبلیغِ لایه‌بندی، توجّه به رده‌های مختلفِ سنّی و فکری کنیم، می‌گویم بروید و سیره‌ی امام صادق صلوات الله علیه را تحلیل کنید که حضرت هم بدعت‌ها را اصلاح کردند، تحوّلِ فرهنگی و فکری آفریدند و درگیری هم در جامعه ایجاد نشد. حضرت خیلی آرام آرام و حساب شده حرکت کرده‌اند، در یک جامعه‌ای که چهار گروه دشمن هستند و همه انگیزه دارند که حضرت را بزنند، لذا حضرت نمی‌توانند کتاب بنویسند.

حال اگر کتاب هم می‌نوشتند باید برای نسلِ بعد چکار می‌کردند؟ آیا یک نسخه بنویسند؟ ده هزار نسخه بنویسند؟ در نهایت چیست؟ در نهایت باید برای را عالم‌های صد سال و دویست سالِ بعد چکار کرد؟

مسیرِ انتقالِ دانش در مکتب اهل بیت علیهم السلام

مسیرِ انتقالِ دانش در مکتبِ اهل بیت علیهم صلوات الله از راهِ عالمِ ربّانیِ ثقه‌ی باتقوای دین‌شناس است و جز این نیست.

در درسِ امام می‌نشستند و می‌دیدند که امروز یک چیزی می‌فرمایند و فردا خلافِ آن را می‌فرمایند، به «زراره» رجوع می‌کردند و می‌گفتند: کدامیک نظرِ امام است؟ به «محمد بن مسلم» رجوع می‌کردند و می‌پرسیدند که کدامیک نظرِ امام است؟ امام شارحانی داشتند که این‌ها لزوماً خیلی هم بطورِ صد در صدی منطبقِ یکدیگر نبودند، اصلاً حضرت برای اینکه بتوانند بطورِ پیچیده و امنیتی عمل کنند از اختلافاتِ فکریِ مختصرِ بینِ اصحاب بدشان نمی‌آمد، حضرت به دنبالِ این نبودند که مثلاً «زراره» مانندِ «محمد بن مسلم» فکر کند، البته بجز در احکام، چرا؟ چون این تنوّع باعث می‌شد که امام بهتر بتوانند جامعه را مدیریت کنند، آن‌ها هم به اندازه‌ای که حجّت داشتند عمل می‌کردند، لذا مردم چطور دین را می‌آموختند؟ اینطور می‌آموختند که یک عدّه‌ای هستند که این‌ها معاریضِ کلامِ امام را تشخیص می‌دهند، ابوبصیر، زراره، بُرِید، محمد بن مسلم، این‌ها می‌فهمند که امام چه می‌فرمایند.

لذا چرا امام صادق صلوات الله علیه راجع به همه‌ی این چهار هزار شاگردی که نوبه نوبه آمدند و یاد گرفتند این عبارت را نفرموده‌اند و تنها در موردِ چهار پنج نفر فرموده‌اند که اگر این‌ها نبودند آثارِ نبوّت از بین می‌رفت، یا اینکه فرموده‌اند اگر این‌ها نبودند آثارِ پدرم از بین می‌رفت، چرا؟ چون این‌ها بودند که به نسلِ بعد می‌فهماندند که چه چیزی را بگویند و چه چیزی را نگویند، یعنی رده‌بندی می‌کردند.

می‌دانید که اکثریتِ مطلقِ شیعیان تا ائمه‌ی پایانی علیهم السلام تعدادِ امام‌ها علیهم السلام را نمی‌دانستند، یعنی نمی‌دانستند که غیبت در زمانِ امام دوازدهم صورت می‌گیرد یا در زمانِ امام ششم. شما کتاب «کافی» را ببینید، وقتی «ابوبصیر» روایتِ «جابر» (یعنی آن روایتی که اسامیِ ائمه علیهم السلام آمده است) را به شاگردِ خود آموزش می‌دهد می‌گوید: این حدیث را به هر کسی نگو، این آن روایتی است که اگر لو برود…

مثلِ این می‌ماند که زمانی که ساواک فعال بود و امام رحمة الله علیه اعلامیه می‌دادند، ایشان یک بیانیه‌ای بدهند و بفرمایند که نماینده‌ی من برای گرفتنِ اعلامیه آیت الله فلانی در شیراز و آیت الله فلانی در اصفهان است، مسلّماً ساواک آن‌ها را می‌گرفتند!

این یک جنگ است، هم رسانه‌ای و هم فرهنگی و هم فیزیکی، لذا اینطور نبود که بخواهند همه چیز را در همه جا بیان بفرمایند، اصلاً اینطور نبود که همه مدافعِ مکتبِ اهل بیت علیهم السلام بشوند، نگاه کنید، حضرت قبول ندارند، همه باید «دیندار» باشند ولی همه حق ندارند بدونِ آموزش «مدافع» بشوند، در این صورت به نامِ اسلام می‌روند و اباطیل می‌گویند، حضرت اجازه نمی‌دادند همه کس در موردِ همه چیز مناظره کنند، بعضی‌ها که آموزش دیده بودند راجع به بعضی از امور مناظره می‌کردند، یک نفر راجع به امورِ اعتقادی مناظره می‌کرد، یک نفر راجع به امورِ فقهی مناظره می‌کرد، به بعضی‌ها هم می‌فرمودند شما بحث نکنید، به بعضی‌ها مانندِ «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» می‌فرمودند که دوست دارم عالمِ شاگردانِ مرا مانندِ تو ببینند، تو به مسجد مدینه برو و آنجا بنشین و فتوا بده، دوست دارم شیعیانِ مرا مانندِ تو ببینند، و شما همین «اَبان» را ببینید، کتابِ «میزان الاعتدال» «ذهبی» را نگاه کنید… «ذهبی» شخصِ بسیار تندی است، اولین مدخلی که آورده است «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» که شاگردِ برجسته‌ی حضرت باقر صلوات الله علیه و حضرت صادق صلوات الله علیه است، وقتی «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» از دنیا رفت حضرت صادق صلوات الله علیه فرمودند: مرگِ اَبان قلبِ مرا سوزاند. ان شاء الله روزیِ ما بشود که بود و نبودِ ما برای امام زمان ارواحنا فداه فرق کند.

«ذهبی» نوشته است: «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» صدوق است اما گفته‌اند شیعی است، در ادامه می‌گوید: اشکالی ندارد، ضرر نمی‌زند، چون قائلِ به دشمنی با قاتلانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبوده است.

معلوم است که تصویرِ بیرونیِ «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» یک برائتیِ فریادبزن نبوده است که امروز جزوِ راویانِ راستگویِ آقایان است. چون می‌دانید که در مکتبِ غیرشیعه اگر کسی قائلِ به انحرافِ دو فردِ اول از خلفا باشد، اگر او را از «اسلام» خارج ندانند هم قطعاً از او روایت نمی‌گیرند، «ذهبی» که شخصِ بسیار تندی است می‌گوید می‌شود از «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» روایت گرفت، یعنی تصویرِ بیرونیِ «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» ابرازِ هر عقیده‌ای نبوده است.

حضرت خیلی به تصویر دقّت دارند، چرا؟ چون امام توجّه دارند که باید این‌ها را هم هدایت کنند، یعنی نباید تحریک بشوند، «عقاید» بر سرِ جای خود است که ما هر چه عقیده راجع به ولایت و برائت و… داریم، اصلاً می‌شود یک منبرِ مفصّل رفت که امام صادق صلوات الله علیه معلّمِ برائت هستند، می‌شود یک منبرِ مفصّل رفت که امام صادق صلوات الله علیه معلّمِ ولایت هستند، این امام صادق صلوات الله علیه است که تمامِ دانسته‌های ما را در موردِ عاشورا فرموده‌اند، ولی باید از حضرت یاد بگیریم چه چیزی را کجا و چگونه و با چه ادبیاتی بگوییم، وای بحالِ امروز که هر کسی از والده‌ی خود قهر کرده است در فضای مجازی یک صفحه دارد و هرچه دوست دارد در آنجا می‌نویسد.

یک نفر آمده بود و به من می‌گفت: چرا فلان جا با پرده‌پوشی حرف می‌زنی؟ بگو تا من آنجا منتشر کنم! گفتم: این تهوّر است، امام قبول ندارند که شما هر چیزی را در هر جایی بگویید، همه‌ی معارفِ شیعه برای پشتِ تریبونِ زنده نیست، بعضی از معارفِ شیعه رده‌بندی دارد، هم نباید از بین برود و هم نباید همه جا گفته شود.

حضرت چطور تربیت می‌کنند؟ باید از فلانی و فلانی و فلانی که مورد اعتماد هستند… حتّی زیاد شنیده‌اید که حتّی برای حفظِ آن‌ها نقلِ لعنِ «محمد بن مسلم» و «زراره» و… هم هست، چون حواسِ حضرت به این موضوع هست که این‌ها در جامعه آسیب نخورند، یعنی دشمن نتواند مراکزِ اصلی را بزند.

دین چطور به دستِ دیگران برسد؟ از عالِمِ ثقه!

طرف از خراسان آمد و از دزدهای بین راه گذر کرد و طلا آورد تا بعنوانِ خمس به امام صادق علیه السلام بدهد، حضرت فرمودند: از کجا می‌آیی؟ گفت: از خراسان! حضرت فرمودند: برگرد! «ابن ابی یعفور» نماینده‌ی ماست، خمسِ خودت را به او بده.

ممکن بود طرف بگوید من که نزدِ شما آورده‌ام، منتها اینطور نیست، نظامِ انتقالِ دانش و معرفت در فکرِ امام صادق صلوات الله علیه عالمِ ربّانیِ ثقه و متّقی و دین‌شناس است، که او بداند و لحاظ کند.

«کتاب» که شعور ندارد این مطلب را به چه کسی بدهد و به چه کسی ندهد، آن عالِم است که تشخیص می‌دهد من باید چقدر به این مخاطب بگویم، آن «عالم» است که هوشمند است که چقدر بگوید و چقدر نگوید، کمااینکه امام هم که خودشان افاضه‌ی فیض می‌کنند به هر کسی به اندازه‌ی فهمِ او و سعه‌ی وجودیِ او عطاء می‌کنند.

پدیده‌ی خطرناکِ «عالِم ستیزی»

امروز این موضوع خیلی جامعه‌ی ما را درگیر کرده است، این پدیده‌ی بسیار خطرناکِ «عالِم ستیزی» که امروز در جامعه‌ی ما مطرح است، حال یا در قالبِ اخباری‌گری، یا در قالبِ حزب‌اللهی‌گری، که هنوز پشتِ لبِ طرف سبز نشده است و راجع به مرجع تقلید اظهار نظر می‌کند و می‌گوید او هم از دین خارج شده است! یا می‌گوید ما از امام صادق علیه السلام یاد می‌گیریم، با این‌ها چکار داریم؟

یعنی الآن تو می‌روی و مستقیماً از امام صادق علیه السلام مطلب می‌گیری؟ یعنی دسترسیِ مستقیم به حضرت داری؟ یا منظورِ تو این است که از کتابِ کافی «شیخ کلینی» برمی‌داری؟ «شیخ کلینی رحمة الله تعالی علیه» بین هزاران هزار روایت این روایات را انتخاب کرده است، درواقع تو بینِ تقلید از این مرجع تقلیدِ حی و آن مرجع تقلیدِ هزار و صد سالِ قبل از که دنیا رفته است و به کتابِ او که حتّی خودِ او هم نمی‌تواند به همه‌ی کتابِ خود فتوا بدهد (چون گاهی روایات معارض است) این گزینه را انتخاب کرده‌ای! تو نمی‌توانی از این مسئله فرار کنی.

وقتی ما می‌گوییم اخباری‌گری خطرناک است بعضی‌ها خیال می‌کنند که ما می‌گوییم «با روایات بجنگید»، اصلاً یکی از مهم‌ترین، بلکه از جهتِ کمّی مهم‌ترین منبعِ اسلام «روایات» هستند، ولی من با همین توضیح مختصری که عرض کردم شما تشخیص می‌دهید که روایاتِ امام صادق صلوات الله علیه را باید یک فردِ خبره بررسی کند که بتواند متوجّه شود کدامیک از این‌ها منظورِ امام است، تازه بغیر از اینکه روایاتِ جعلی هم هست! طرف استبعاد می‌کند و می‌گوید به روایات توهین نکن. آقا! این توهین نیست! مگر اگر بگوییم ما «پیغمبر جعلی داریم» به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توهین می‌شود؟ وقتی پیغمبر هست مسلّماً پیغمبرِ قلّابی هم پیدا می‌شود، وقتی روایتِ نورانیِ «کَلامُکُم نُور، أمرُکُم رُشد، وَصیَّتُکُم التَّقوا» هست مسلّماً روایتِ قلّابی هم هست، کدامیک کلامِ امام هست و کدامیک کلامِ امام نیست؟ منظورِ امام چیست؟ این مطلب یک مطلبِ عمومی است یا یک جایی به آن قید زده‌اند؟…

این مکتبِ اخباری‌گریِ جاهلانه‌ی هیئتی که امروز فقط «تهدید» نیست، امروز یک «خطری» هست که طرف به راحتی زیرِ پُستِ مرجع تقلید می‌گوید تو کافر هستی! تو به او بگو بعضی از علما راجع به کُفر دویست صفحه رساله نوشته‌اند، تو سه دقیقه راجع به کفر صحبت کن بعد به مرجع تقلید بگو تو کافر هستی. یک فردِ حزب‌اللهی با چماقِ انقلابی‌گری علما را بالا و پایین می‌کند که این موضوع خطرناک است، یک فردِ هیئتی هم با چماقِ یک روایتی که از یک جایی خوانده است این کار را می‌کند!

این موضوع خیلی پُرتکرار است، اگر واقعاً به دنبالِ امام صادق صلوات الله علیه هستیم نظامِ انتقالِ دانش و معرفت در سیستمِ امام صادق صلوات الله علیه از طریقِ علماء است. مسلّماً راهِ آن برای همه باز است…

اجازه بدهید یک خاطره برای شما بگویم، محرّمِ امسال یک برادری جلوی یک هیئتی آمد و گفت که من با شما کار دارم، شماره‌ی تماسِ خودتان را به من بدهید که من می‌خواهم با شما تماس بگیرم که نکات و ملاحظاتی در موردِ حرف‌های شما به شما بگویم، شماره را به او دادیم و او یک ماهِ بعد با من تماس گرفت و گفت: من می‌خواهم بیایم و با شما مناظره کنم، گفتم: تحصیلاتِ شما چیست؟ می‌خواهید راجع به چه موضوعی مناظره کنید؟ گفت: تفتیش نکن. گفتم: بالاخره می‌گویید «مناظره کنیم»، من باید شما را بشناسم، شما ده شب حرفِ مرا در آن هیئت شنیده‌اید، گفت: تا وقتی که آب هست ما می‌توانیم تیمّم کنیم یا نه؟ وقتی این را گفت من متوجّه شدم که می‌خواهد چه چیزی بگوید، گفتم: پس اخباری هستید، یعنی فکرِ شما این است که به علماء کاری نداشته باشیم، گفت: خودم به امام معصوم دسترسی دارم، گفتم: یعنی الآن تماس می‌گیرید؟ یا اینکه منظورِ شما همین کتابِ علماء است؟

اولین نکته‌ی مشکلِ این‌ها این است که چون اخباری هستند و چون دانش ندارند مجبور هستند که بگویند همه‌ی روایات معتبر هستند، کتبِ اربعه، بحارالانوار و… همه‌ی روایات درست است، چرا؟ چون اگر بگوید همه‌ی آن‌ها درست نیستند دستگاهِ اعتبارسنجی سی سال زحمت دارد و این شخص فقط بیست و سه سال سن دارد!

اگر کسی بخواهد بگوید که من در مباحثِ روایی «اعتبارسنجی» می‌کنم واقعاً باید باتجربه باشد، مسلّماً سنِ این شخص به این حرف‌ها قد نمی‌دهد، پس مجبور است که بگوید همه‌ی این‌ها درست است، می‌گوید: عالِم چیست؟ او عقل دارد و من عم عقل دارم، خودم از روایات استفاده می‌کنم.

علّتِ شکل‌گرفتنِ این موضوع را می‌دانید؟ نمی‌خواهم خودزنی کنم… این موضوع در هیئت‌ها شکل می‌گیرد، چون قاعده نداری و می‌خواهی با خواب «عقاید» درست کنی، طرف می‌گوید من هم می‌توانم! او خواب دیده است و من هم دیده‌ام!

یک نفر به یک برنامه‌ی پُربیننده زنگ زده بود و گفته بود که من اذیّت هستم، شوهرِ من با یک زنِ شوهردارِ دیگری راحت رفتار می‌کند، من گفته‌ام چرا این کار را می‌کنی؟ گفته است: امام رضا علیه السلام را خواب دیده‌ام و حضرت به من گفته است که تو به این خانم محرم هستی و اجازه‌ی مباشرت با آن زنِ شوهردار را داری!؟!؟ من هم چون دوست ندارم به امام رضا علیه السلام جسارت بشود…

وقتی «خواب دیدن» محور بشود او هم می‌گوید: آیا فقط تو می‌توانی خواب ببینی؟ من هم شبِ گذشته امام رضا علیه السلام را در خواب دیده‌ام! کاری ندارد که!

طرف می‌گوید: خودم می‌فهمم، خودم روایات را می‌خوانم، «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»[6]، ربا حرام است و بیع هم حلال است. اگر علماء بخواهند کتاب الصلاة را در درس خارج فقه خود درس بدهند همه‌ی آن را می‌گویند، اما اگر وقت نداشته باشند و بخواهند طلبه را راه بیندازند قسمت «خلل الصلاة» را می‌گویند که سخت است. من به او گفتم: مشکلی ندارد، من با شما مناظره می‌کنم، فقط یک شرطی دارم، به شما یک هفته وقت می‌دهم که یک رساله بنویسید تا ببینم از نظرِ شما «خلل الصلاة» کجاست؟ کجاها نماز را خراب می‌کند؟

الآن شما می‌توانید در فضای مجازی بعضی از آقایان نگاه کنید، اگر دو سه جلسه‌ی بحث خلل الصلاة را بشنوید کلاً قاطی می‌کنید! البته نمی‌خواهم بگویم که این موضوع چیزِ قابلِ فهمی نیست، اگر شما ریاضی نخوانده باشید و مقدّماتِ ریاضی مهندسی را بخوانید همینطور می‌شوید، هر درسی مقدّماتی دارد. اتّفاقاً همه آزاد هستند که بروند و بخوانند، ولی مقدّمات دارد، مانندِ علومِ دیگری مانندِ ریاضی و فیزیک و… این علم هم برای خود «مقدّماتی» دارد.

من به آن شخص گفتم: هر وقت شما راجع به «خلل الصلاة» رساله نوشتید من با شما مناظره می‌کنم، او رفت! و هنوز «خلل الصلاة» را ننوشته است!

کمی هم برای آن کسی هم که هفتاد سال سن دارد و مجتهد است و هنوز درس می‌خواند شعور و هوش در نظر بگیر، شما با مسائلِ ساده طرف بوده‌اید… فکر کرده است همه چیز اینطور است که بگویند «أقِمِ الصَّلاة» نماز را برپا دارید، همه‌ی مسائل که به همین سادگی نیست. طرف می‌خواهد خوددرمانی کند، متأسفانه این موضوع بینِ هیئتی‌ها و حزب‌اللهی‌ها رایج است، مثلاً آیت الله فلانی با یک نفر دیدار کرده است که ایشان نمی‌پسندد، دیگر خطِ بطلان روی آن مرجع تقلید می‌کشد!

در همه چیز اینطور ساده‌انگار هستیم!

طرف آمده بود و می‌گفت: نباید در تلویزیون گفت که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه امام هستند و غیرِ ایشان امام نیست… شما فقط بگو حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خوب بود و مؤدّب بود و باصفا بود و باحال بود و به فقرا کمک می‌کرد! نگو فقط ایشان امام هستند و غیر از ایشان امام نیست،  گفتنِ این حرف‌ها مجاز نیست. از او پرسیدم: آیا قرآن اینطور می‌گوید؟ یا آیا روایات اینطور می‌گوید؟ یا آیا علماء اینطور می‌گویند؟ گفت: مقامِ معظم رهبری اینطور می‌گویند!

گفتم: یک چیزی بگو که آن بنده‌ی خدا هم نلرزند! این فهمِ تو از ایشان ساقط است، مقام معظم رهبری از ابتدای سال تابحال چهار یا پنج سخنرانی داشته‌اند که در سه جلسه‌ی آن در ابتدای سخنرانی بعد از «والسلام و الصلاة علی رسول الله» فرموده‌اند: «و لعنت علی اعدائهم اعداء الله»، وقتی ما می‌گوییم «دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام» چه کسی به ذهنِ شما تبادر می‌کند؟ آیا ترامپ است؟

وقتی مقام معظم رهبری روز قدس سخنرانی می‌کردند آن لعن را نفرمودند و فرمودند: «والصحبه المنتجبین»، یعنی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. چون این سخنرانی «رسانه‌ای» بود، یک چیزی به ایشان نسبت ندهید که خودِ این موضوع بدترین ضدّتبلیغ راجع به ایشان بشود، گفتم: شما در چه موضوعی متخصص هستید؟ گفت: من متخصصِ وحدت اسلامی هستم، گفتم: متخصص وحدت اسلامی نداریم که، باید متخصصِ عقائد باشید تا متخصصِ وحدت اسلامی بشوید، وقتی تو «عقائد» نمی‌دانی… تا زمانی که تو مناهج و تفکّر شیعه را نمی‌دانی که نمی‌توانی ناگهان از وحدت اسلامی حرف بزنی، «وحدت اسلامی» یکی از اصولِ قطعیِ تفکّرِ شیعی است، ولی ما که فقط یک اصل نداریم، ما فقط یک امام نداریم، اگر کسی بگوید من حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را قبول دارم و امام صادق علیه السلام را قبول ندارم، برای من هیچ فرقی ندارد که برعکس بگوید یا بگوید همه‌ی ائمه علیهم السلام را قبول ندارم، ما که فقط یک اصل نداریم، «وحدت اسلامی» قطعی است…

چه زمانی اینطور اتّفاق می‌افتد؟ زمانی که «خوددرمانی» صورت می‌گیرد.

با اینکه هیچ وقت دوست ندارم توصیه‌ی اخلاقی کنم یک توصیه‌ی اخلاقی از قولِ حضرت بگویم و بحث را جمع کنم، این فضای عمومیِ مجازی که پروفایلِ طرفدارانِ شهید سلیمانی و امام حسین علیه السلام، یعنی انقلابیون و هیئتی‌ها، الآن چه تصویری به جامعه‌ی جهانی القاء می‌کند؟ کجا امام صادق صلوات الله علیه اهلِ مجادله بوده‌اند؟ بروید و فحاشی‌ها را ذیلِ پُست‌ها ببینید، یا با پرچمِ ایران است، یا با تصویر شهید سلیمانی رحمة الله تعالی علیه، و یا با تصویری مربوط به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است!

آن دینی که تو باید از آن عالِم فرامی‌گرفتی اینطور بود که خوارج می‌آمدند تا با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بحث کنند، همینکه حرف‌های خود را می‌زدند و تمام می‌شد و حضرت می‌خواستند سخن بفرمایند آیه‌ی قرآن می‌خواندند، می‌دانستند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زمانِ قرائتِ قرآن کریم صحبت نمی‌کنند… حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بینِ چندده هزار نفر در مسجدِ کوفه… طرف ناگهان آیه می‌خواند که نستجیربالله اعمالِ تو حبط شده است و تو کافر شده‌ای، همینکه حضرت می‌خواستند پاسخ بدهند طرف آیه می‌خواند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای دفاع از خودشان هم صحبت نمی‌کردند و سکوت می‌کردند، همینکه طرف ساکت می‌شد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شروع می‌کردند به سخن فرمودن، دوباره طرف آیه می‌خواند و حضرت سکوت می‌کردند.

آن کسی که حتّی او را نمی‌شناسی و با او درگیر هستی و می‌خواهی او را یا انقلابی کنی یا امام حسینی کنی، آن هم با اجبار و دعوا، ممکن است اگر آن شخص از شما اخلاق ببیند بعداً فکر کند و تغییر کند، ولی این تیپی که الآن همه پیِ این هستند که اینطور از دین و انقلاب دفاع کنند…

تو قرآن بدین نمط خوانی          ببرى رونق مسلمانى

باید بازنگری کرد.

برای حضرت مهم بود که «شیعیان» چطور مطرح بشوند، خودِ حضرت فرمودند که دوست دارم شما «راستگو» و «امانتدار» و «مؤدّب» و «خیّر» باشید که وقتی مردم شما را می‌بینند بگویند «هذا اَدَبُ جَعفَر»، این شخص تربیت شده‌ی جعفر بن محمد (صلوات الله علیه) است.

چقدر ما برای دفاع از شهید سلیمانی رحمة الله تعالی علیه به طرف فحش داده‌ایم، بروید و ببینید، این شیوه‌ی اهل بیت علیهم السلام نیست، اجازه‌ی چنین کاری را هم نمی‌دهند.

ان شاء الله خدای متعال رحمت کند، «محمد بن مسلم» به دادگاه رفته بود تا شهادتی بدهد، قاضی وقتی او رو دوستِ او را دید متوجّهِ هیبتِ ایشان شد و گفت: فاطمیان و جعفریان… این‌ها شروع کردند به گریه کردن، گفت: یک نسبتی به من دادی که من نگران هستم امام صادق صلوات الله علیه این نسبت را انکار کنند، من چه نسبتی به جعفر بن محمد صلوات الله علیه دارم؟

او که عمرِ خود را در راهِ حضرت خرج کرده است.

من در موردِ یک عالِمِ برجسته‌ی خدومی نوشته بودم «سلام الله علیه»، تعدادِ زیادی به من پیغام داده بودند: «بی‌ادب، بی‌تریبت، مگر امام معصوم است؟»، گفتم: سلام الله علیک! این دعاست، اصلاً سلامِ خدا بر تو باد! چه کسی گفته است که صلوات فقط برای معصوم است؟ آیا ما در قرآن کریم «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ»[7] نداریم؟ امام صادق صلوات الله علیه در مورد «محمد بن مسلم» و «زراره» فرموده‌اند: «علیهم صلوات الله».

من نزدِ خود فکر کنم که امام صادق صلوات الله علیه را دوست دارم، بعد آیا اگر من به آن عالِمی که عمرِ خود را گذاشته است که از مکتبِ امام صادق صلوات الله علیه توهین کنم امام صادق صلوات الله علیه راضی هستند؟ دیگر توجّه ندارم که اگر بابِ فحّاشی نسبت به عالِم‌ها باز بشود… این دردِ خیلی مبتلابهی است، اما چون کلماتِ ما عمومی است من خودم خیلی از حرف‌ها را سانسور می‌کنم، چون می‌دانم دیگران که نمی‌دانم کجا هستند در حالِ شنیدن هستند…

خیلی از انقلابی‌ها از اولِ انقلاب نفهمیدند که اگر بعضی از مراجع را اینطور بزنند خدمتِ به انقلاب نیست بلکه این خیانتِ به انقلاب است که دیگران انقلاب را مصادره کنند، امروز هم همینطور است، هیئتی‌ها هم نفهمیدند که وقتی تو در حالِ زدنِ این عالِم هستی می‌خواهی بجای او چه چیزی را داشته باشی؟ آیا به سراغِ شما بیایند؟

باید روی این عرایضِ بنده فکر بشود تا اینکه شاید تغییری اتّفاق بیفتد، اگر می‌بینید «احمد الحسن» آمده است و بعضی‌ها را در استان‌هایی می‌برد برای این است که روی ویرانه‌ی تخریبِ علماء که ما انجام داده‌ایم جوان‌های ما را می‌برند، حق هم دارند، ما زمین را برای او صاف کرده‌ایم و او هم می‌آید و می‌تازد، ما انجام داده‌ایم، وگرنه مکتبِ اهل بیت علیهم السلام اینطور نیست، اینکه خیال کنم رگِ گردنِ من برای امام صادق صلوات الله علیه باد می‌کند ولی به شاگردِ امام صادق صلوات الله علیه که عمرِ خود را گذاشته است فحاشی می‌کنم خیانت نیست اشتباه است، این جنگِ با امام صادق صلوات الله علیه است.

به نظرِ شما آیا اگر کسی با «زراره» بجنگد جنگِ با امام صادق صلوات الله علیه نیست؟ نمی‌گویم «زراره» معصوم است، می‌توان «زراره» را نقد کرد، نقد آداب دارد، نقد و نهی از منکر و … آداب دارد، «زراره» و «محمد بن مسلم» معصوم نبودند، اما آیا اگر کسی به جنگِ با این‌ها برود به جنگِ با امام صادق صلوات الله علیه نرفته است؟ آیا اینطور ارتباطِ مردم با امام صادق صلوات الله علیه قطع نکرده است؟ عالِم‌های نسلِ بعد هم همینطور هستند دیگر! ممکن است در بینِ این علماء هم انسانِ قلّابی باشد، کما اینکه پیغمبرِ قلّابی هست، پزشکِ قلّابی هست، آخوندِ قلّابی هم هست، اما چون «مُسَیْلِمه کذّاب» هست که احترامِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خراب نمی‌کنند. نقد و نهی از منکر با آدابِ آن بر سرِ جای خود، ولی در حالِ از دست دادنِ این مسیر هستیم، کار به جایی می‌رسد که مرجع تقلید جرأت نکند راجع به رفتارِ عزاداریِ ما اصلاً حرف بزند، سریع می‌گوییم که او ضدّ امام حسین علیه السلام است، معلوم نیست که آیا خودِ تو طهارت گرفتن را می‌دانی یا نه و از چه کسی فرا گرفته‌ای، راجع به چه کسی صحبت می‌کنی؟ این مشکلِ فاحشِ مبتلابهِ ماست، اگر اصلاح نشود ما روز به روز سقوط می‌کنیم و رشد نمی‌کنیم، دیگرانی هم پیدا می‌شوند و تریبون‌ها را بدست می‌گیرند و مطابقِ ذائقه‌ی شما با شما بازی می‌کنند، چرا؟ چون عالِمی نیست که شما حرفِ او را گوش بدهید که او بیاید و خطاها را مشخص کند.

یک عدّه هم مانندِ من پیدا می‌شوند و می‌آیند آنطور که شما دوست دارید حرف می‌زنند و با شما بازی می‌کنند، چهار خواب هم تعریف می‌کنند، اشکِ شما را هم درمی‌آورند، یعنی ملاکِ ما تغییر می‌کند.

این شورِ بِپَّر بِپَّری که ما در عزاداری انجام می‌دهیم در نماز شب هم هست؟ من تعقیباتِ بعد از نماز را چند دقیقه تحمّل می‌کنم؟ با خودتان امتحان کنید.

ان شاء الله خدای متعال آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، به مشهد رفته بودم و ایشان آمده بودند و جلوی ضریح ایستاده بودند، شاید آن موقع حدود 85 سال سن داشتند، آنقدر طول کشید که این دو محافظی که جوان هم بودند زانوانِ خود را می‌مالیدند، اگر حرارت از سرِ معرفت باشد به این راحتی خنک نمی‌شود.

این کرونا نگذاشت که ما سه چهار ماه مجلس بگیریم، به خودمان رجوع کنیم و ببینیم آیا ارتباطِ کَمّیِ ما با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تغییر کرده است یا نه؟ ان شاء الله «شور» را ما فریب ندهد.

خیانت می‌دانستم که از امام صادق صلوات الله علیه حرف بزنم و این انحرافِ بیّنِ روشنِ واضحی که امروز در جامعه‌ی ما زیاد اتّفاق می‌افتد و قطعاً خلافِ نظرِ حضرت صادق علیه الصلاة و السلام هست را نگویم.

روضه

ستاد کرونا امروز یکی از مجالسِ بنده در کرج را تعطیل کرد، ما خیلی برای محرّم نگران هستیم، من به امام صادق علیه السلام اینطور عرض می‌کنم که آقا! اگر این چند ماه برای تأدیبِ ما بود…

امروز و شبِ گذشته که من بعضی‌جاها هیئت رفتم در ورودیِ هیئت تب‌سنج گذاشته بودند، اگر تبِ کسی بالا بود می‌گفتند شما نیایید که خطرناک است، اگر کَرَمِ اهل بیت علیهم السلام نبود، عادتِ این بزرگواران احسان و سَجیّه‌ی ایشان کَرَم است، اگر جلوی در یک دستگاه می‌گذاشتند و وقتی که من می‌خواستم داخل بشوم می‌گفتند تو آلوده هستی و برگرد… چقدر من انتخاب کردم و گفتم من امشب این هیئت می‌روم و فردا ظهر به آن هیئت می‌روم… فکر کردم راه می‌دهند و همیشگی است…

فکر کنید یک کارخانه‌ی موفق به کارگرانِ خود ده میلیون تومان حقوق می‌دهد و آن‌ها لباسِ فرم دارند، اگر یک نفر بی‌گزینش همینطور برود و لباس بر تن کند و داخل برود سریع او را می‌گیرند و می‌گویند چه کسی هستی و از کجا آمده‌ای؟ گزینش و بررسی می‌کنند، اجازه نمی‌دهند هر کسی داخل شود، فقط دستگاهِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که هر کسی یک لباس سیاه بر تن کرد و گفت: «أنا خادم الحسین علیه السلام»، در نهایت هم توقّعِ مزد و حقوق داریم، ما مزدِ عزاداری از فاطمه می‌خواهیم… ما را راحت راه دادند، می‌خواستند چند ماه ما را تأدیب کنند… آقا جان! اگر می‌خواستید ما را ادب کنید این خودِ شما هستید که باید ما را ادب کنید، ما اینطور ادب نمی‌شویم…

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم             از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

گرچه سیه رو شدم غلامِ تو هستم          خواجه مگر بنده‌ی سیاه ندارد؟

ما خودمان را به شما بسته‌ایم، به ما رحم کنید… یا امام صادق! ما گریه بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را از شما یاد گرفته‌ایم، ما برای محرّم و عاشورا نگران هستیم…

در وداعِ زیارت حضرت رضا صلوات الله علیه یک جمله‌ای می‌گوییم که اینجا باید آن جمله را بگویم، می‌گوید وقتی در حالِ بیرون آمدن هستی بگو: خدایا! اینجا آن جایی است که اگر من اینجا مورد مغفرت و رحمتِ تو واقع نشوم دیگر امید ندارم جایی بروم…

یا امام صادق! اگر ما در این مجالس آدم نشویم به جای دیگری امید نداریم…

روزیِ محرّمِ همه‌ی عالَم به دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، من هم می‌خواهم از زبانِ امام صادق صلوات الله علیه یک جمله روضه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخوانم…

بعضی از امور معنوی و فضائلِ اهل بیت علیهم السلام را حتّی دشمن هم می‌دید، بعضی دیگر برای اولیای خدا بود، هیبتِ امام صادق علیه السلام را زندیقِ مصری هم می‌دید، نورِ چهره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عایشه هم نقل کرده است، فقط حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نبودند که می‌دیدند، وقتی امام صادق صلوات الله علیه را با سر برهنه و پای برهنه آوردند آن هیبتِ شکسته شده را هر دشمنی می‌دید، آقای ما را هُل دادند و کشان کشان آوردند…

درِ خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بسته شده بود، تازه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفته بودند، عدّه‌ای را فرستادند که بروند و در را باز کنند تا بیعت بگیرند، گروهِ اول که آمدند ادبِ بیشتری داشتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشتِ در آمدند و فرمودند: ما عزادار هستیم، گروهِ اول گریه کردند و برگشتند… گروهِ دیگری آمدند که بی‌ادب‌تر بودند، این گروه وقیح‌تر بودند، حرف‌هایی که در شأنِ خودشان بودند گفتند، حضرت دیگر به این‌ها رو نکردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو کردند به قبرِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و صدا زدند: یا ابتاه! یا رسول الله! «هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ»[8]… ببین این‌ها راجع به دخترِ تو چه می‌گویند… این‌ها هم برگشتند…

دیدند اگر اینطور پیش برود فردا مردم می‌آیند و از اهل بیت علیهم السلام دفاع می‌کنند، خودِ آن ملعون آمد، مشعل بدست داشت…

من حیاء می‌کنم که بعضی از جملات را باز کنم، وقتی پشتِ در آمد فهمید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشتِ در قرار دارند، نقل شده است که اینطور گفت:… احساس کرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدنِ مبارکِ خود را به در تکیه داده‌اند تا در باز نشود… سرِ شما را در نیاورم… ناگهان در باز شد، می‌گوید: فاطمه (سلام الله علیها) یک طوری صیحه زد که احساس کردم همه‌ی اهل مدینه شنیدند… وقتی زمین را نگاه کردم نورِ صورتِ او مرا کور کرد…

[1]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 104 (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا)

[5] سوره مبارکه بقره، آیه 93 (وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 275 (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 157 (أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ)

[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت صادق صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خداوند این نشست‌ و برخاست ناقابلِ ما و گفت و شنیدِ بی‌قیمتِ ما را به کَرَمِ خودش از ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج مولایِ ما حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواحنا العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری در آستان شریف ایشان و شهادت در راه ایشان قسمت و روزی همه‌ی ما و نسل و ذریّه و فرزندانِ ما بشود صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

چرا امام صادق علیه السلام کتاب ننوشته‌اند؟

می‌خواهم سؤالی را با عنوانِ مطلعِ عرایضِ خود مطرح کنم که اگر بتوانم در این فرصتی که دارم پاسخِ آن را درست بیان کنم یک انحرافِ عظیمی که قشرِ مذهبی و هیئتیِ امروزِ ما را بشدّت تهدید می‌کند هم یک تذکّری داده‌ام.

اگر از ما بپرسند «چرا امام صادق علیه الصلاة و السلام کتاب ننوشتند؟» چه پاسخی می‌دهیم؟

حضرت که نیازی به فکر و ویرایش نداشتند، اگر یک روز یا دو روز یا سه روز می‌نوشتند به یک جلد کتاب تبدیل می‌شد، اگر حضرت ده پانزده هفته وقت می‌گذاشتند حداقل پانزده جلد کتاب نوشته بودند، اینطور می‌توانستند کتاب‌ها را در اختیار بگذارند، چرا حضرت این کار را نکرده‌اند؟ چرا بنای اهل بیت علیهم السلام بر مکتوب کردن نبود؟

مسلّماً من هم مانندِ شما می‌دانم نامه‌هایی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و برخی از اهل بیت علیهم السلام هست، ولی به نسبتِ معارفی که از آن بزرگواران نقل شده است حتّی به اندازه‌ی یک دهم هم نیست، یعنی با اینکه شاگردانِ ایشان می‌نوشتند بنای آن بزرگواران بر کتابت نبوده است، و بلکه بنای آن بزرگواران بر نقلِ سینه به سینه بوده است، نبوده است که قرنِ اول و نیمه‌ی قرنِ اول بنا بر نوشتن نبوده است، اتّفاقاً در دوره‌ی حضرت صادق صلوات الله علیه عمده‌ی شاگردانِ ایشان که نامِ آن‌ها در منابعِ رجالی ما ثبت است اتّفاقاً همه «نویسنده» هستند، چرا خودِ حضرت ننوشته‌اند؟

این موضوع مقدّمه‌ی مهمّی دارد که ان شاء الله بعد از آن به آن انحرافی اشاره کنم که هیئت‌ها و جوامعِ دینی و جمع‌های حزب‌اللهیِ ما را بشدّت تهدید می‌کند و تقریباً از حالتِ تهدید به «خطرِ محرز» تبدیل شده است.

امام صادق صلوات الله علیه هنگامِ بیانِ معارف با چهار مانع سر و کار داشتند. ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله مهدوی را رحمت کند، شهادتِ امام صادق صلوات الله علیه با برادرمان ایشان دو جلسه محضرِ ایشان جلسه داشتیم، من آنجا این مطالب را مفصل عرض کرده‌ام، الآن در یک جمله عرض می‌کنم، معارفِ اسلامی در دوره‌ی امام صادق صلوات الله علیه چنان نابود شده بود… یعنی دستمالیِ بنی‌امیّه شده بود که شاگرد اول‌های امّت به اندازه‌ی روزه‌خوارهای امروز سواد نداشتند.

اگر الآن شما در این ده ونک بروید و یک روزه‌خوار را پیدا کنید و بپرسید مبطلاتِ روزه چیست؟ بپرسید آیا می‌شود با جنابت روزه گرفت یا نه؟ مسلّماً او می‌داند، اگر انجام هم نمی‌دهد می‌داند، شاگردِ ترازِ اول اوایلِ امامتِ حضرت صادق علیه السلام نمی‌داند قبل از اینکه اذان صبح را بگویند باید غسل کند، یعنی اینقدر نمی‌دانند! نه اینکه لاابالی باشند که کسی سوء استفاده کند و بگوید که فلانی هم گفت شیعیان لاابالی هستند، نه، این شخص در مساجدِ محلِ خودشان، در هیئاتِ مذهبیِ آن زمان که مثلاً دورِ یکدیگر قرآن می‌خواندند، آخوندِ حکومتی که بنی‌امیّه او را تأیید کرده بود چیزی بیش از آن نگفته بود، تاریخ نشان می‌دهد از سال بیست و هفت هجری خودِ غیرشیعه می‌دانستند که نمازشان انحراف پیدا کرده است، تصریح فراوان است که قصد ندارم وقت را بگیرم، آن‌ها گریه می‌کردند و می‌گفتند که نماز از بین رفت، این شخص هم در آن مسجد و محل و جلسه از این استاد قرآن و از آن مفسّر که بنی‌امیّه به آن‌ها جواز داده بود شنیده بود، دین از کانالِ بنی‌امیّه ترویج می‌شد، بنی‌امیّه هم دین را بشدّت ترویج می‌کردند…

اخیراً کسی کتابی در موردِ «اهتمامِ صدّام به دین» نوشته است، قطعاً وقتی یک جریانِ انحرافی بخواهد بیاید و عقلِ آن جریان برسد مستقیم با دین نمی‌جنگد، اتّفاقاً مناسک و دین‌داری را ترویج می‌کند و آهسته آهسته آن‌ها را جابجا می‌کند، اگر مستقیم بیاید و بگوید من منکرِ خدا و رسول هستم باید خیلی با مردم بجنگد، ولی می‌آید و جانماز هم آب می‌کشد و آهسته آهسته دین را کنار می‌گذارد.

چهار مانعِ جدّیِ امام صادق علیه السلام برای تبلیغ

لذا مردم از دین هیچ چیزی نمی‌دانستند. حال حضرت می‌خواهند بیایند و مکتبِ اهل البیت علیهم السلام را معرّفی کنند و با چهار مانعِ جدّی روبرو هستند.

مانعِ اول «شاه» بود.

ممکن است شما بگویید که همه‌ی اهل بیت علیهم السلام با شاه طرف بودند، نخیر! معاویه خیلی ادّعا داشت و مادرِ خود را نمادِ پاکدامنی معرّفی می‌کرد اما هیچ‌وقت نگفت من عالِم هستم، ولی منصورِ دوانیقی ملعون می‌گفت که اعلمِ امّت من هستم، معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که شما حق ندارید با او مخالفت کنید، اگر فتوای شما با فتوای او اختلاف پیدا کند به سراغِ تو می‌آیند.

شما نمی‌توانید این تجربه را به این راحتی درک کنید، من نمی‌خواهم قسمِ حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه بخورم که این روایتی که می‌خوانم قطعی است ولی چند طریق دارد، در «کافی» هم آمده است که زمان منصور ملعون برای روز سی‌ام ماه مبارک رمضان اختلاف شد. اگر ماه مبارک رمضان باشد باید روزه بگیرید، اگر عید فطر باشد نباید روزه بگیرید، مثلِ امروز هم نبود که مترو سوار شوید و به کرج بروید و برگردید، باید یک روز سفر می‌کردند، اصلاً همه پولِ این سفر را نداشتند، راوی می‌گوید که نزدِ امام صادق علیه السلام رفتم تا ببینم که ایشان چکار می‌کنند، به محضرِ حضرت صادق صلوات الله علیه رفتم… در کارگرهای خانه‌ی حضرت صادق صلوات الله علیه هم نفوذی هست، حضرت فرمودند سفره بیاورید و ما هم خوردیم، بعد از خوردنِ ما حضرت فرمودند: امروز روزِ سی‌ام ماه مبارک رمضان بود، در ادامه فرمودند: گردنِ این شیعیان در خطر است!

مانعِ اول این است که حاکمیّت می‌گوید من «اعلم» هستم و امام باید طوری بیان بفرمایند که معلوم نشود که حاکم را قبول ندارند.

شما بروید و وصی مراجع را ببینید، هر مرجعی که از دنیا می‌رود چه کسی وصیِ اوست؟ وصی مرحوم آیت الله خوئی چه کسی است؟ آیت الله سیستانی، وصی مرحوم آیت الله گلپایگانی چه کسی است؟ آیت الله صافی. یعنی مرجع است، وصیِ امام جعفر صادق علیه السلام کیست؟ پنج نفر هستند که یک نفر از آن‌ها «منصور دوانیقی» است!

شرایط خیلی پیچیده است، تریبونِ آزاد نیست که هر چه دوست دارید بگویید، اولاً امام به هیچ وجه نمی‌توانند با حاکمیت در بیفتند، اگر در بیفتند باید جنگ بشود و کار تمام بشود، و امام دریا دریا کارِ فرهنگیِ عقب‌افتاده برای آن جامعه دارند که باید درست کنند، مکتبِ اهل البیت علیهم السلام باید شکل بگیرد، اصلاً کسی نمی‌داند، قبل از این کسی نمی‌دانست که در مکتب اهل البیت علیهم السلام چطور نماز می‌خوانند و فکرِ آن‌ها چیست و ارکانِ اعتقادیِ آن‌ها چیست و باید چطور حج بروند و باید چطور روزه بگیرند، مردم هیچ چیزی نمی‌دانستند.

پس یک مانع حکومت و شاه است که می‌گوید اعلم من هستم.

کمتر سلطانی از سلاطینِ بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس اینقدر بلندپرواز بودند که بگویند اعلمِ امّت من هستم.

دومین مانع این بود که درونِ خاندانِ بنی‌هاشم مدّعیانِ امامتی بودند که این‌ها برای اینکه جای خود را تثبیت کنند با حضرت درگیر بودند. لذا اگر به این‌ها خبر می‌رسید می‌گفتند که نستجیربالله امام صادق علیه السلام در حالِ دکّان‌داری هستند.

در موردِ همین جمله‌ای که عرض کردم باید یک ساعت حرف زد و گریه کرد.

نوه‌ی مشترکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دشمن و مخالفِ درجه‌ی یکِ امام هستند، در اقوام هم هست! این موضوع هم خیلی جای توضیح دارد، فقط عرض می‌کنم و می‌روم، چون قصد دارم مطلبِ دیگری را عرض کنم.

گروه سوم که حضرت با این‌ها طرف هستند «عموم جامعه‌ی دیندارِ متعصّبِ به دین هستند که دین را از بنی‌امیّه گرفته‌اند»، «وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»[4]، محکم هستند، چون خیال می‌کنند دین است.

من یک مثالِ برعکسی بزنم که این موضوع جای بیفتد، مثال و این تشبیهِ من معکوس است.

فرض کنید شما کنار امامزاده قاضی الصابر علیه السلام یک مسجدی باشد که امام جماعتی با عمامه‌ی بزرگی و محاسنِ بلندی دست بسته نماز بخواند و بین دو نماز برای قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات بگیرد!

مسلّماً شما می‌گویید این انحرافِ بیّن است دیگر! غیرتِ دینیِ شما شما را وادار می‌کند که با او دربیفتید، چون او در حالِ ایجادِ بدعت است.

این مثالِ من مثالِ درستی است، عمداً گفتم که وقتی شما آن لحظه‌ای که طرف را ساقط می‌کنید قربة الی الله این کار را می‌کنید، حال این تشبیه را معکوس کنید.

آن کسی که زمانِ امام صادق صلوات الله علیه دین را از معاویه و یزید و ولید بن عبدالملک و اَمثالِ این‌ها گرفته بود آن مناسک و رفتار و عقاید را عینِ اسلام می‌دانست، حال امام صادق صلوات الله علیه بیایند و بفرمایند که مسئله این نیست که دست را بالای ناف بگذارید یا پایینِ ناف، ما کلاً تکتّف نداریم! حال این شخص خیال می‌کند که یک شخصی آمده است که می‌خواهد نماز را ساقط کند. پس امام صادق صلوات الله علیه باید با این‌ها هم خیلی محتاط باشند، اینطور نیست که امام صادق صلوات الله علیه یک پُستی بگذارند و بگویند که نمازِ صحیح اینطور است، در اینصورت مردم می‌شورند و به نامِ بدعت با امام صادق علیه السلام می‌جنگند.

پس حضرت باید نسبت به شاه و دستگاه حکومتی مراقب باشند، چون طبیعتاً تا آشپزخانه‌ی امام هم نفوذی داشتند.

جمعِ زیادی از خاندانِ بنی‌هاشم دشمنِ شماره‌ی یک حضرت هستند و رقابت می‌کنند، که باید ساعت‌ها در موردِ این درد حرف زد.

مردمِ عوامِ دیندارِ متعصّبِ به دینی که دین را از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگرفته‌اند، بلکه دین را از معاویه گرفته‌اند، و وقتی به دنیا آمده است این دین را داشته است و با این دین هم از دنیا رفته است، دو سه نسل اینطور به دنیا آمده‌اند و از دنیا رفته‌اند و این تفکّر در ذهنِ آن‌ها نشسته است.

وقتی می‌خواستند لعنِ بر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بردارند یکی از شهرهای مهم ایران پنجاه روز وقت گرفتند، می‌گفتند: ما نمی‌توانیم! مانندِ معتادها شده بودند و به این موضوع عادت کرده بودند، می‌گفتند: یعنی ما باید این سنّت را ترک کنیم؟ پنجاه روز وقت گرفتند و وقت تمام شد، مدّت‌ها وقتی روی مناره اذان می‌گفتند «هو هو» می‌کردند، می‌گفتند نستجیربالله «هو هو» همان لعنِ به علی است، حکومت فهمید و گفت «هو هو» ممنوع است، بعد از اذان گفتن مردم «سنّت سنّت» می‌گفتند! یعنی این‌ها با این انحراف زندگی کرده بودند، «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»[5]، با این بدعتی که در وجودِ آن‌ها رخنه کرده بود…

حال که امام صادق صلوات الله علیه می‌خواستند اعتقاداتِ این‌ها را اصلاح کنند این مردم خیال می‌کردند که امام نستجیربالله بدعت‌گر است!

پس امام باید با این سه گروهِ «حکومت»، «خودی‌های رقیب» و «عوامِ دینداری که بدعت دارند و خیال می‌کنند سنّت است» بجنگند.

گروهِ چهارم: شیعیانِ دهن لق!

برای این موضوع روایتِ معتبر داریم، حضرت فرمودند: ما خیلی از حرف‌ها را به شما نمی‌زنیم، چون هنوز به همسرِ خودت نرسیده‌ای به حکومت می‌رسد!

شما شبیه به این افراد را دیده‌اید، همینکه چیزی به آن‌ها می‌گویید سریع پُست و استوری می‌گذارند! صبر کن! همه چیز را نباید علنی کرد! معارفِ دین طبقه‌بندی است، نباید همه چیز را در همه جا بگویید، بعضی چیزها شجاعت نیست بلکه تَهَوُّر است.

حضرت فرمودند: نمی‌توانیم با شما حرف بزنیم، چون شما لو می‌دهید، قبل از اینکه مطلب به شیعیان برسد دیگران فهمیده‌اند!

پس «امام» نباید «اعلم امّت» معرّفی بشود، چون با شاه درمی‌افتند، امام با مردم درمی‌افتادند…

لذا اگر امام صادق صلوات الله علیه می‌خواستند کتاب بنویسند، اگر حقایق را می‌نوشتند دستِ این چهار گروه می‌افتاد و این چهار گروه با امام درگیر می‌شدند، اگر حقایق را نمی‌نوشتند چکار می‌کردند؟ یعنی اگر با تقیّه می‌نوشتند چه می‌شد؟ اینطور می‌شد که دستخطِ امام با مُهرِ امام هست که مثلاً با دستِ بسته نماز بخوانید، یا مثلاً روز عاشورا روزه بگیرید، در اینصورت دیگر می‌گفتند که این دستخطِ امام صادق صلوات الله علیه است، حال هر چه می‌گفتید که اینجا امام مجبور بوده‌اند و شرایطِ تقیّه بوده است و امام مجبور هستند که لایه‌بندی و پیچیده و پوشیده و امنیتی عمل کنند که هم «حق» به اهلِ آن برسد و هم این‌ها را مدیریتِ فرهنگی کنند، غیر از اینکه اگر فرصت می‌کردم مفصّل عرض می‌کردم که امام فقط برای شیعیان و مکتبِ تشیّع کار نکرده‌اند، یک نمونه‌ی از آن‌ها این است که امام کاری کرده‌اند که بدنه‌ی این جامعه‌ی بدعت‌زده‌ی با افکارِ اموی بالا بیاید که بغضِ به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را منفور بدانند و حبّ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را مستحب بدانند که اگر قبرِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را افشاء کردند دیگر این‌ها آن را خراب نکنند و برای آنجا احترام قائل باشند. یعنی برای حضرت هم رشدِ آن‌ها مهم است و هم می‌خواهند مکتبِ اهل بیت علیهم السلام را درست کنند.

اگر بنده بخواهم به سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و این گروه‌های فرهنگی یک پیشنهاد بدهم که می‌پرسند چطور تبلیغ کنیم، تبلیغِ لایه‌بندی، توجّه به رده‌های مختلفِ سنّی و فکری کنیم، می‌گویم بروید و سیره‌ی امام صادق صلوات الله علیه را تحلیل کنید که حضرت هم بدعت‌ها را اصلاح کردند، تحوّلِ فرهنگی و فکری آفریدند و درگیری هم در جامعه ایجاد نشد. حضرت خیلی آرام آرام و حساب شده حرکت کرده‌اند، در یک جامعه‌ای که چهار گروه دشمن هستند و همه انگیزه دارند که حضرت را بزنند، لذا حضرت نمی‌توانند کتاب بنویسند.

حال اگر کتاب هم می‌نوشتند باید برای نسلِ بعد چکار می‌کردند؟ آیا یک نسخه بنویسند؟ ده هزار نسخه بنویسند؟ در نهایت چیست؟ در نهایت باید برای را عالم‌های صد سال و دویست سالِ بعد چکار کرد؟

مسیرِ انتقالِ دانش در مکتب اهل بیت علیهم السلام

مسیرِ انتقالِ دانش در مکتبِ اهل بیت علیهم صلوات الله از راهِ عالمِ ربّانیِ ثقه‌ی باتقوای دین‌شناس است و جز این نیست.

در درسِ امام می‌نشستند و می‌دیدند که امروز یک چیزی می‌فرمایند و فردا خلافِ آن را می‌فرمایند، به «زراره» رجوع می‌کردند و می‌گفتند: کدامیک نظرِ امام است؟ به «محمد بن مسلم» رجوع می‌کردند و می‌پرسیدند که کدامیک نظرِ امام است؟ امام شارحانی داشتند که این‌ها لزوماً خیلی هم بطورِ صد در صدی منطبقِ یکدیگر نبودند، اصلاً حضرت برای اینکه بتوانند بطورِ پیچیده و امنیتی عمل کنند از اختلافاتِ فکریِ مختصرِ بینِ اصحاب بدشان نمی‌آمد، حضرت به دنبالِ این نبودند که مثلاً «زراره» مانندِ «محمد بن مسلم» فکر کند، البته بجز در احکام، چرا؟ چون این تنوّع باعث می‌شد که امام بهتر بتوانند جامعه را مدیریت کنند، آن‌ها هم به اندازه‌ای که حجّت داشتند عمل می‌کردند، لذا مردم چطور دین را می‌آموختند؟ اینطور می‌آموختند که یک عدّه‌ای هستند که این‌ها معاریضِ کلامِ امام را تشخیص می‌دهند، ابوبصیر، زراره، بُرِید، محمد بن مسلم، این‌ها می‌فهمند که امام چه می‌فرمایند.

لذا چرا امام صادق صلوات الله علیه راجع به همه‌ی این چهار هزار شاگردی که نوبه نوبه آمدند و یاد گرفتند این عبارت را نفرموده‌اند و تنها در موردِ چهار پنج نفر فرموده‌اند که اگر این‌ها نبودند آثارِ نبوّت از بین می‌رفت، یا اینکه فرموده‌اند اگر این‌ها نبودند آثارِ پدرم از بین می‌رفت، چرا؟ چون این‌ها بودند که به نسلِ بعد می‌فهماندند که چه چیزی را بگویند و چه چیزی را نگویند، یعنی رده‌بندی می‌کردند.

می‌دانید که اکثریتِ مطلقِ شیعیان تا ائمه‌ی پایانی علیهم السلام تعدادِ امام‌ها علیهم السلام را نمی‌دانستند، یعنی نمی‌دانستند که غیبت در زمانِ امام دوازدهم صورت می‌گیرد یا در زمانِ امام ششم. شما کتاب «کافی» را ببینید، وقتی «ابوبصیر» روایتِ «جابر» (یعنی آن روایتی که اسامیِ ائمه علیهم السلام آمده است) را به شاگردِ خود آموزش می‌دهد می‌گوید: این حدیث را به هر کسی نگو، این آن روایتی است که اگر لو برود…

مثلِ این می‌ماند که زمانی که ساواک فعال بود و امام رحمة الله علیه اعلامیه می‌دادند، ایشان یک بیانیه‌ای بدهند و بفرمایند که نماینده‌ی من برای گرفتنِ اعلامیه آیت الله فلانی در شیراز و آیت الله فلانی در اصفهان است، مسلّماً ساواک آن‌ها را می‌گرفتند!

این یک جنگ است، هم رسانه‌ای و هم فرهنگی و هم فیزیکی، لذا اینطور نبود که بخواهند همه چیز را در همه جا بیان بفرمایند، اصلاً اینطور نبود که همه مدافعِ مکتبِ اهل بیت علیهم السلام بشوند، نگاه کنید، حضرت قبول ندارند، همه باید «دیندار» باشند ولی همه حق ندارند بدونِ آموزش «مدافع» بشوند، در این صورت به نامِ اسلام می‌روند و اباطیل می‌گویند، حضرت اجازه نمی‌دادند همه کس در موردِ همه چیز مناظره کنند، بعضی‌ها که آموزش دیده بودند راجع به بعضی از امور مناظره می‌کردند، یک نفر راجع به امورِ اعتقادی مناظره می‌کرد، یک نفر راجع به امورِ فقهی مناظره می‌کرد، به بعضی‌ها هم می‌فرمودند شما بحث نکنید، به بعضی‌ها مانندِ «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» می‌فرمودند که دوست دارم عالمِ شاگردانِ مرا مانندِ تو ببینند، تو به مسجد مدینه برو و آنجا بنشین و فتوا بده، دوست دارم شیعیانِ مرا مانندِ تو ببینند، و شما همین «اَبان» را ببینید، کتابِ «میزان الاعتدال» «ذهبی» را نگاه کنید… «ذهبی» شخصِ بسیار تندی است، اولین مدخلی که آورده است «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» که شاگردِ برجسته‌ی حضرت باقر صلوات الله علیه و حضرت صادق صلوات الله علیه است، وقتی «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» از دنیا رفت حضرت صادق صلوات الله علیه فرمودند: مرگِ اَبان قلبِ مرا سوزاند. ان شاء الله روزیِ ما بشود که بود و نبودِ ما برای امام زمان ارواحنا فداه فرق کند.

«ذهبی» نوشته است: «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» صدوق است اما گفته‌اند شیعی است، در ادامه می‌گوید: اشکالی ندارد، ضرر نمی‌زند، چون قائلِ به دشمنی با قاتلانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبوده است.

معلوم است که تصویرِ بیرونیِ «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» یک برائتیِ فریادبزن نبوده است که امروز جزوِ راویانِ راستگویِ آقایان است. چون می‌دانید که در مکتبِ غیرشیعه اگر کسی قائلِ به انحرافِ دو فردِ اول از خلفا باشد، اگر او را از «اسلام» خارج ندانند هم قطعاً از او روایت نمی‌گیرند، «ذهبی» که شخصِ بسیار تندی است می‌گوید می‌شود از «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» روایت گرفت، یعنی تصویرِ بیرونیِ «أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» ابرازِ هر عقیده‌ای نبوده است.

حضرت خیلی به تصویر دقّت دارند، چرا؟ چون امام توجّه دارند که باید این‌ها را هم هدایت کنند، یعنی نباید تحریک بشوند، «عقاید» بر سرِ جای خود است که ما هر چه عقیده راجع به ولایت و برائت و… داریم، اصلاً می‌شود یک منبرِ مفصّل رفت که امام صادق صلوات الله علیه معلّمِ برائت هستند، می‌شود یک منبرِ مفصّل رفت که امام صادق صلوات الله علیه معلّمِ ولایت هستند، این امام صادق صلوات الله علیه است که تمامِ دانسته‌های ما را در موردِ عاشورا فرموده‌اند، ولی باید از حضرت یاد بگیریم چه چیزی را کجا و چگونه و با چه ادبیاتی بگوییم، وای بحالِ امروز که هر کسی از والده‌ی خود قهر کرده است در فضای مجازی یک صفحه دارد و هرچه دوست دارد در آنجا می‌نویسد.

یک نفر آمده بود و به من می‌گفت: چرا فلان جا با پرده‌پوشی حرف می‌زنی؟ بگو تا من آنجا منتشر کنم! گفتم: این تهوّر است، امام قبول ندارند که شما هر چیزی را در هر جایی بگویید، همه‌ی معارفِ شیعه برای پشتِ تریبونِ زنده نیست، بعضی از معارفِ شیعه رده‌بندی دارد، هم نباید از بین برود و هم نباید همه جا گفته شود.

حضرت چطور تربیت می‌کنند؟ باید از فلانی و فلانی و فلانی که مورد اعتماد هستند… حتّی زیاد شنیده‌اید که حتّی برای حفظِ آن‌ها نقلِ لعنِ «محمد بن مسلم» و «زراره» و… هم هست، چون حواسِ حضرت به این موضوع هست که این‌ها در جامعه آسیب نخورند، یعنی دشمن نتواند مراکزِ اصلی را بزند.

دین چطور به دستِ دیگران برسد؟ از عالِمِ ثقه!

طرف از خراسان آمد و از دزدهای بین راه گذر کرد و طلا آورد تا بعنوانِ خمس به امام صادق علیه السلام بدهد، حضرت فرمودند: از کجا می‌آیی؟ گفت: از خراسان! حضرت فرمودند: برگرد! «ابن ابی یعفور» نماینده‌ی ماست، خمسِ خودت را به او بده.

ممکن بود طرف بگوید من که نزدِ شما آورده‌ام، منتها اینطور نیست، نظامِ انتقالِ دانش و معرفت در فکرِ امام صادق صلوات الله علیه عالمِ ربّانیِ ثقه و متّقی و دین‌شناس است، که او بداند و لحاظ کند.

«کتاب» که شعور ندارد این مطلب را به چه کسی بدهد و به چه کسی ندهد، آن عالِم است که تشخیص می‌دهد من باید چقدر به این مخاطب بگویم، آن «عالم» است که هوشمند است که چقدر بگوید و چقدر نگوید، کمااینکه امام هم که خودشان افاضه‌ی فیض می‌کنند به هر کسی به اندازه‌ی فهمِ او و سعه‌ی وجودیِ او عطاء می‌کنند.

پدیده‌ی خطرناکِ «عالِم ستیزی»

امروز این موضوع خیلی جامعه‌ی ما را درگیر کرده است، این پدیده‌ی بسیار خطرناکِ «عالِم ستیزی» که امروز در جامعه‌ی ما مطرح است، حال یا در قالبِ اخباری‌گری، یا در قالبِ حزب‌اللهی‌گری، که هنوز پشتِ لبِ طرف سبز نشده است و راجع به مرجع تقلید اظهار نظر می‌کند و می‌گوید او هم از دین خارج شده است! یا می‌گوید ما از امام صادق علیه السلام یاد می‌گیریم، با این‌ها چکار داریم؟

یعنی الآن تو می‌روی و مستقیماً از امام صادق علیه السلام مطلب می‌گیری؟ یعنی دسترسیِ مستقیم به حضرت داری؟ یا منظورِ تو این است که از کتابِ کافی «شیخ کلینی» برمی‌داری؟ «شیخ کلینی رحمة الله تعالی علیه» بین هزاران هزار روایت این روایات را انتخاب کرده است، درواقع تو بینِ تقلید از این مرجع تقلیدِ حی و آن مرجع تقلیدِ هزار و صد سالِ قبل از که دنیا رفته است و به کتابِ او که حتّی خودِ او هم نمی‌تواند به همه‌ی کتابِ خود فتوا بدهد (چون گاهی روایات معارض است) این گزینه را انتخاب کرده‌ای! تو نمی‌توانی از این مسئله فرار کنی.

وقتی ما می‌گوییم اخباری‌گری خطرناک است بعضی‌ها خیال می‌کنند که ما می‌گوییم «با روایات بجنگید»، اصلاً یکی از مهم‌ترین، بلکه از جهتِ کمّی مهم‌ترین منبعِ اسلام «روایات» هستند، ولی من با همین توضیح مختصری که عرض کردم شما تشخیص می‌دهید که روایاتِ امام صادق صلوات الله علیه را باید یک فردِ خبره بررسی کند که بتواند متوجّه شود کدامیک از این‌ها منظورِ امام است، تازه بغیر از اینکه روایاتِ جعلی هم هست! طرف استبعاد می‌کند و می‌گوید به روایات توهین نکن. آقا! این توهین نیست! مگر اگر بگوییم ما «پیغمبر جعلی داریم» به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توهین می‌شود؟ وقتی پیغمبر هست مسلّماً پیغمبرِ قلّابی هم پیدا می‌شود، وقتی روایتِ نورانیِ «کَلامُکُم نُور، أمرُکُم رُشد، وَصیَّتُکُم التَّقوا» هست مسلّماً روایتِ قلّابی هم هست، کدامیک کلامِ امام هست و کدامیک کلامِ امام نیست؟ منظورِ امام چیست؟ این مطلب یک مطلبِ عمومی است یا یک جایی به آن قید زده‌اند؟…

این مکتبِ اخباری‌گریِ جاهلانه‌ی هیئتی که امروز فقط «تهدید» نیست، امروز یک «خطری» هست که طرف به راحتی زیرِ پُستِ مرجع تقلید می‌گوید تو کافر هستی! تو به او بگو بعضی از علما راجع به کُفر دویست صفحه رساله نوشته‌اند، تو سه دقیقه راجع به کفر صحبت کن بعد به مرجع تقلید بگو تو کافر هستی. یک فردِ حزب‌اللهی با چماقِ انقلابی‌گری علما را بالا و پایین می‌کند که این موضوع خطرناک است، یک فردِ هیئتی هم با چماقِ یک روایتی که از یک جایی خوانده است این کار را می‌کند!

این موضوع خیلی پُرتکرار است، اگر واقعاً به دنبالِ امام صادق صلوات الله علیه هستیم نظامِ انتقالِ دانش و معرفت در سیستمِ امام صادق صلوات الله علیه از طریقِ علماء است. مسلّماً راهِ آن برای همه باز است…

اجازه بدهید یک خاطره برای شما بگویم، محرّمِ امسال یک برادری جلوی یک هیئتی آمد و گفت که من با شما کار دارم، شماره‌ی تماسِ خودتان را به من بدهید که من می‌خواهم با شما تماس بگیرم که نکات و ملاحظاتی در موردِ حرف‌های شما به شما بگویم، شماره را به او دادیم و او یک ماهِ بعد با من تماس گرفت و گفت: من می‌خواهم بیایم و با شما مناظره کنم، گفتم: تحصیلاتِ شما چیست؟ می‌خواهید راجع به چه موضوعی مناظره کنید؟ گفت: تفتیش نکن. گفتم: بالاخره می‌گویید «مناظره کنیم»، من باید شما را بشناسم، شما ده شب حرفِ مرا در آن هیئت شنیده‌اید، گفت: تا وقتی که آب هست ما می‌توانیم تیمّم کنیم یا نه؟ وقتی این را گفت من متوجّه شدم که می‌خواهد چه چیزی بگوید، گفتم: پس اخباری هستید، یعنی فکرِ شما این است که به علماء کاری نداشته باشیم، گفت: خودم به امام معصوم دسترسی دارم، گفتم: یعنی الآن تماس می‌گیرید؟ یا اینکه منظورِ شما همین کتابِ علماء است؟

اولین نکته‌ی مشکلِ این‌ها این است که چون اخباری هستند و چون دانش ندارند مجبور هستند که بگویند همه‌ی روایات معتبر هستند، کتبِ اربعه، بحارالانوار و… همه‌ی روایات درست است، چرا؟ چون اگر بگوید همه‌ی آن‌ها درست نیستند دستگاهِ اعتبارسنجی سی سال زحمت دارد و این شخص فقط بیست و سه سال سن دارد!

اگر کسی بخواهد بگوید که من در مباحثِ روایی «اعتبارسنجی» می‌کنم واقعاً باید باتجربه باشد، مسلّماً سنِ این شخص به این حرف‌ها قد نمی‌دهد، پس مجبور است که بگوید همه‌ی این‌ها درست است، می‌گوید: عالِم چیست؟ او عقل دارد و من عم عقل دارم، خودم از روایات استفاده می‌کنم.

علّتِ شکل‌گرفتنِ این موضوع را می‌دانید؟ نمی‌خواهم خودزنی کنم… این موضوع در هیئت‌ها شکل می‌گیرد، چون قاعده نداری و می‌خواهی با خواب «عقاید» درست کنی، طرف می‌گوید من هم می‌توانم! او خواب دیده است و من هم دیده‌ام!

یک نفر به یک برنامه‌ی پُربیننده زنگ زده بود و گفته بود که من اذیّت هستم، شوهرِ من با یک زنِ شوهردارِ دیگری راحت رفتار می‌کند، من گفته‌ام چرا این کار را می‌کنی؟ گفته است: امام رضا علیه السلام را خواب دیده‌ام و حضرت به من گفته است که تو به این خانم محرم هستی و اجازه‌ی مباشرت با آن زنِ شوهردار را داری!؟!؟ من هم چون دوست ندارم به امام رضا علیه السلام جسارت بشود…

وقتی «خواب دیدن» محور بشود او هم می‌گوید: آیا فقط تو می‌توانی خواب ببینی؟ من هم شبِ گذشته امام رضا علیه السلام را در خواب دیده‌ام! کاری ندارد که!

طرف می‌گوید: خودم می‌فهمم، خودم روایات را می‌خوانم، «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»[6]، ربا حرام است و بیع هم حلال است. اگر علماء بخواهند کتاب الصلاة را در درس خارج فقه خود درس بدهند همه‌ی آن را می‌گویند، اما اگر وقت نداشته باشند و بخواهند طلبه را راه بیندازند قسمت «خلل الصلاة» را می‌گویند که سخت است. من به او گفتم: مشکلی ندارد، من با شما مناظره می‌کنم، فقط یک شرطی دارم، به شما یک هفته وقت می‌دهم که یک رساله بنویسید تا ببینم از نظرِ شما «خلل الصلاة» کجاست؟ کجاها نماز را خراب می‌کند؟

الآن شما می‌توانید در فضای مجازی بعضی از آقایان نگاه کنید، اگر دو سه جلسه‌ی بحث خلل الصلاة را بشنوید کلاً قاطی می‌کنید! البته نمی‌خواهم بگویم که این موضوع چیزِ قابلِ فهمی نیست، اگر شما ریاضی نخوانده باشید و مقدّماتِ ریاضی مهندسی را بخوانید همینطور می‌شوید، هر درسی مقدّماتی دارد. اتّفاقاً همه آزاد هستند که بروند و بخوانند، ولی مقدّمات دارد، مانندِ علومِ دیگری مانندِ ریاضی و فیزیک و… این علم هم برای خود «مقدّماتی» دارد.

من به آن شخص گفتم: هر وقت شما راجع به «خلل الصلاة» رساله نوشتید من با شما مناظره می‌کنم، او رفت! و هنوز «خلل الصلاة» را ننوشته است!

کمی هم برای آن کسی هم که هفتاد سال سن دارد و مجتهد است و هنوز درس می‌خواند شعور و هوش در نظر بگیر، شما با مسائلِ ساده طرف بوده‌اید… فکر کرده است همه چیز اینطور است که بگویند «أقِمِ الصَّلاة» نماز را برپا دارید، همه‌ی مسائل که به همین سادگی نیست. طرف می‌خواهد خوددرمانی کند، متأسفانه این موضوع بینِ هیئتی‌ها و حزب‌اللهی‌ها رایج است، مثلاً آیت الله فلانی با یک نفر دیدار کرده است که ایشان نمی‌پسندد، دیگر خطِ بطلان روی آن مرجع تقلید می‌کشد!

در همه چیز اینطور ساده‌انگار هستیم!

طرف آمده بود و می‌گفت: نباید در تلویزیون گفت که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه امام هستند و غیرِ ایشان امام نیست… شما فقط بگو حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خوب بود و مؤدّب بود و باصفا بود و باحال بود و به فقرا کمک می‌کرد! نگو فقط ایشان امام هستند و غیر از ایشان امام نیست،  گفتنِ این حرف‌ها مجاز نیست. از او پرسیدم: آیا قرآن اینطور می‌گوید؟ یا آیا روایات اینطور می‌گوید؟ یا آیا علماء اینطور می‌گویند؟ گفت: مقامِ معظم رهبری اینطور می‌گویند!

گفتم: یک چیزی بگو که آن بنده‌ی خدا هم نلرزند! این فهمِ تو از ایشان ساقط است، مقام معظم رهبری از ابتدای سال تابحال چهار یا پنج سخنرانی داشته‌اند که در سه جلسه‌ی آن در ابتدای سخنرانی بعد از «والسلام و الصلاة علی رسول الله» فرموده‌اند: «و لعنت علی اعدائهم اعداء الله»، وقتی ما می‌گوییم «دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام» چه کسی به ذهنِ شما تبادر می‌کند؟ آیا ترامپ است؟

وقتی مقام معظم رهبری روز قدس سخنرانی می‌کردند آن لعن را نفرمودند و فرمودند: «والصحبه المنتجبین»، یعنی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. چون این سخنرانی «رسانه‌ای» بود، یک چیزی به ایشان نسبت ندهید که خودِ این موضوع بدترین ضدّتبلیغ راجع به ایشان بشود، گفتم: شما در چه موضوعی متخصص هستید؟ گفت: من متخصصِ وحدت اسلامی هستم، گفتم: متخصص وحدت اسلامی نداریم که، باید متخصصِ عقائد باشید تا متخصصِ وحدت اسلامی بشوید، وقتی تو «عقائد» نمی‌دانی… تا زمانی که تو مناهج و تفکّر شیعه را نمی‌دانی که نمی‌توانی ناگهان از وحدت اسلامی حرف بزنی، «وحدت اسلامی» یکی از اصولِ قطعیِ تفکّرِ شیعی است، ولی ما که فقط یک اصل نداریم، ما فقط یک امام نداریم، اگر کسی بگوید من حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را قبول دارم و امام صادق علیه السلام را قبول ندارم، برای من هیچ فرقی ندارد که برعکس بگوید یا بگوید همه‌ی ائمه علیهم السلام را قبول ندارم، ما که فقط یک اصل نداریم، «وحدت اسلامی» قطعی است…

چه زمانی اینطور اتّفاق می‌افتد؟ زمانی که «خوددرمانی» صورت می‌گیرد.

با اینکه هیچ وقت دوست ندارم توصیه‌ی اخلاقی کنم یک توصیه‌ی اخلاقی از قولِ حضرت بگویم و بحث را جمع کنم، این فضای عمومیِ مجازی که پروفایلِ طرفدارانِ شهید سلیمانی و امام حسین علیه السلام، یعنی انقلابیون و هیئتی‌ها، الآن چه تصویری به جامعه‌ی جهانی القاء می‌کند؟ کجا امام صادق صلوات الله علیه اهلِ مجادله بوده‌اند؟ بروید و فحاشی‌ها را ذیلِ پُست‌ها ببینید، یا با پرچمِ ایران است، یا با تصویر شهید سلیمانی رحمة الله تعالی علیه، و یا با تصویری مربوط به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است!

آن دینی که تو باید از آن عالِم فرامی‌گرفتی اینطور بود که خوارج می‌آمدند تا با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بحث کنند، همینکه حرف‌های خود را می‌زدند و تمام می‌شد و حضرت می‌خواستند سخن بفرمایند آیه‌ی قرآن می‌خواندند، می‌دانستند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زمانِ قرائتِ قرآن کریم صحبت نمی‌کنند… حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بینِ چندده هزار نفر در مسجدِ کوفه… طرف ناگهان آیه می‌خواند که نستجیربالله اعمالِ تو حبط شده است و تو کافر شده‌ای، همینکه حضرت می‌خواستند پاسخ بدهند طرف آیه می‌خواند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای دفاع از خودشان هم صحبت نمی‌کردند و سکوت می‌کردند، همینکه طرف ساکت می‌شد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شروع می‌کردند به سخن فرمودن، دوباره طرف آیه می‌خواند و حضرت سکوت می‌کردند.

آن کسی که حتّی او را نمی‌شناسی و با او درگیر هستی و می‌خواهی او را یا انقلابی کنی یا امام حسینی کنی، آن هم با اجبار و دعوا، ممکن است اگر آن شخص از شما اخلاق ببیند بعداً فکر کند و تغییر کند، ولی این تیپی که الآن همه پیِ این هستند که اینطور از دین و انقلاب دفاع کنند…

تو قرآن بدین نمط خوانی          ببرى رونق مسلمانى

باید بازنگری کرد.

برای حضرت مهم بود که «شیعیان» چطور مطرح بشوند، خودِ حضرت فرمودند که دوست دارم شما «راستگو» و «امانتدار» و «مؤدّب» و «خیّر» باشید که وقتی مردم شما را می‌بینند بگویند «هذا اَدَبُ جَعفَر»، این شخص تربیت شده‌ی جعفر بن محمد (صلوات الله علیه) است.

چقدر ما برای دفاع از شهید سلیمانی رحمة الله تعالی علیه به طرف فحش داده‌ایم، بروید و ببینید، این شیوه‌ی اهل بیت علیهم السلام نیست، اجازه‌ی چنین کاری را هم نمی‌دهند.

ان شاء الله خدای متعال رحمت کند، «محمد بن مسلم» به دادگاه رفته بود تا شهادتی بدهد، قاضی وقتی او رو دوستِ او را دید متوجّهِ هیبتِ ایشان شد و گفت: فاطمیان و جعفریان… این‌ها شروع کردند به گریه کردن، گفت: یک نسبتی به من دادی که من نگران هستم امام صادق صلوات الله علیه این نسبت را انکار کنند، من چه نسبتی به جعفر بن محمد صلوات الله علیه دارم؟

او که عمرِ خود را در راهِ حضرت خرج کرده است.

من در موردِ یک عالِمِ برجسته‌ی خدومی نوشته بودم «سلام الله علیه»، تعدادِ زیادی به من پیغام داده بودند: «بی‌ادب، بی‌تریبت، مگر امام معصوم است؟»، گفتم: سلام الله علیک! این دعاست، اصلاً سلامِ خدا بر تو باد! چه کسی گفته است که صلوات فقط برای معصوم است؟ آیا ما در قرآن کریم «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ»[7] نداریم؟ امام صادق صلوات الله علیه در مورد «محمد بن مسلم» و «زراره» فرموده‌اند: «علیهم صلوات الله».

من نزدِ خود فکر کنم که امام صادق صلوات الله علیه را دوست دارم، بعد آیا اگر من به آن عالِمی که عمرِ خود را گذاشته است که از مکتبِ امام صادق صلوات الله علیه توهین کنم امام صادق صلوات الله علیه راضی هستند؟ دیگر توجّه ندارم که اگر بابِ فحّاشی نسبت به عالِم‌ها باز بشود… این دردِ خیلی مبتلابهی است، اما چون کلماتِ ما عمومی است من خودم خیلی از حرف‌ها را سانسور می‌کنم، چون می‌دانم دیگران که نمی‌دانم کجا هستند در حالِ شنیدن هستند…

خیلی از انقلابی‌ها از اولِ انقلاب نفهمیدند که اگر بعضی از مراجع را اینطور بزنند خدمتِ به انقلاب نیست بلکه این خیانتِ به انقلاب است که دیگران انقلاب را مصادره کنند، امروز هم همینطور است، هیئتی‌ها هم نفهمیدند که وقتی تو در حالِ زدنِ این عالِم هستی می‌خواهی بجای او چه چیزی را داشته باشی؟ آیا به سراغِ شما بیایند؟

باید روی این عرایضِ بنده فکر بشود تا اینکه شاید تغییری اتّفاق بیفتد، اگر می‌بینید «احمد الحسن» آمده است و بعضی‌ها را در استان‌هایی می‌برد برای این است که روی ویرانه‌ی تخریبِ علماء که ما انجام داده‌ایم جوان‌های ما را می‌برند، حق هم دارند، ما زمین را برای او صاف کرده‌ایم و او هم می‌آید و می‌تازد، ما انجام داده‌ایم، وگرنه مکتبِ اهل بیت علیهم السلام اینطور نیست، اینکه خیال کنم رگِ گردنِ من برای امام صادق صلوات الله علیه باد می‌کند ولی به شاگردِ امام صادق صلوات الله علیه که عمرِ خود را گذاشته است فحاشی می‌کنم خیانت نیست اشتباه است، این جنگِ با امام صادق صلوات الله علیه است.

به نظرِ شما آیا اگر کسی با «زراره» بجنگد جنگِ با امام صادق صلوات الله علیه نیست؟ نمی‌گویم «زراره» معصوم است، می‌توان «زراره» را نقد کرد، نقد آداب دارد، نقد و نهی از منکر و … آداب دارد، «زراره» و «محمد بن مسلم» معصوم نبودند، اما آیا اگر کسی به جنگِ با این‌ها برود به جنگِ با امام صادق صلوات الله علیه نرفته است؟ آیا اینطور ارتباطِ مردم با امام صادق صلوات الله علیه قطع نکرده است؟ عالِم‌های نسلِ بعد هم همینطور هستند دیگر! ممکن است در بینِ این علماء هم انسانِ قلّابی باشد، کما اینکه پیغمبرِ قلّابی هست، پزشکِ قلّابی هست، آخوندِ قلّابی هم هست، اما چون «مُسَیْلِمه کذّاب» هست که احترامِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خراب نمی‌کنند. نقد و نهی از منکر با آدابِ آن بر سرِ جای خود، ولی در حالِ از دست دادنِ این مسیر هستیم، کار به جایی می‌رسد که مرجع تقلید جرأت نکند راجع به رفتارِ عزاداریِ ما اصلاً حرف بزند، سریع می‌گوییم که او ضدّ امام حسین علیه السلام است، معلوم نیست که آیا خودِ تو طهارت گرفتن را می‌دانی یا نه و از چه کسی فرا گرفته‌ای، راجع به چه کسی صحبت می‌کنی؟ این مشکلِ فاحشِ مبتلابهِ ماست، اگر اصلاح نشود ما روز به روز سقوط می‌کنیم و رشد نمی‌کنیم، دیگرانی هم پیدا می‌شوند و تریبون‌ها را بدست می‌گیرند و مطابقِ ذائقه‌ی شما با شما بازی می‌کنند، چرا؟ چون عالِمی نیست که شما حرفِ او را گوش بدهید که او بیاید و خطاها را مشخص کند.

یک عدّه هم مانندِ من پیدا می‌شوند و می‌آیند آنطور که شما دوست دارید حرف می‌زنند و با شما بازی می‌کنند، چهار خواب هم تعریف می‌کنند، اشکِ شما را هم درمی‌آورند، یعنی ملاکِ ما تغییر می‌کند.

این شورِ بِپَّر بِپَّری که ما در عزاداری انجام می‌دهیم در نماز شب هم هست؟ من تعقیباتِ بعد از نماز را چند دقیقه تحمّل می‌کنم؟ با خودتان امتحان کنید.

ان شاء الله خدای متعال آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، به مشهد رفته بودم و ایشان آمده بودند و جلوی ضریح ایستاده بودند، شاید آن موقع حدود 85 سال سن داشتند، آنقدر طول کشید که این دو محافظی که جوان هم بودند زانوانِ خود را می‌مالیدند، اگر حرارت از سرِ معرفت باشد به این راحتی خنک نمی‌شود.

این کرونا نگذاشت که ما سه چهار ماه مجلس بگیریم، به خودمان رجوع کنیم و ببینیم آیا ارتباطِ کَمّیِ ما با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تغییر کرده است یا نه؟ ان شاء الله «شور» را ما فریب ندهد.

خیانت می‌دانستم که از امام صادق صلوات الله علیه حرف بزنم و این انحرافِ بیّنِ روشنِ واضحی که امروز در جامعه‌ی ما زیاد اتّفاق می‌افتد و قطعاً خلافِ نظرِ حضرت صادق علیه الصلاة و السلام هست را نگویم.

روضه

ستاد کرونا امروز یکی از مجالسِ بنده در کرج را تعطیل کرد، ما خیلی برای محرّم نگران هستیم، من به امام صادق علیه السلام اینطور عرض می‌کنم که آقا! اگر این چند ماه برای تأدیبِ ما بود…

امروز و شبِ گذشته که من بعضی‌جاها هیئت رفتم در ورودیِ هیئت تب‌سنج گذاشته بودند، اگر تبِ کسی بالا بود می‌گفتند شما نیایید که خطرناک است، اگر کَرَمِ اهل بیت علیهم السلام نبود، عادتِ این بزرگواران احسان و سَجیّه‌ی ایشان کَرَم است، اگر جلوی در یک دستگاه می‌گذاشتند و وقتی که من می‌خواستم داخل بشوم می‌گفتند تو آلوده هستی و برگرد… چقدر من انتخاب کردم و گفتم من امشب این هیئت می‌روم و فردا ظهر به آن هیئت می‌روم… فکر کردم راه می‌دهند و همیشگی است…

فکر کنید یک کارخانه‌ی موفق به کارگرانِ خود ده میلیون تومان حقوق می‌دهد و آن‌ها لباسِ فرم دارند، اگر یک نفر بی‌گزینش همینطور برود و لباس بر تن کند و داخل برود سریع او را می‌گیرند و می‌گویند چه کسی هستی و از کجا آمده‌ای؟ گزینش و بررسی می‌کنند، اجازه نمی‌دهند هر کسی داخل شود، فقط دستگاهِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که هر کسی یک لباس سیاه بر تن کرد و گفت: «أنا خادم الحسین علیه السلام»، در نهایت هم توقّعِ مزد و حقوق داریم، ما مزدِ عزاداری از فاطمه می‌خواهیم… ما را راحت راه دادند، می‌خواستند چند ماه ما را تأدیب کنند… آقا جان! اگر می‌خواستید ما را ادب کنید این خودِ شما هستید که باید ما را ادب کنید، ما اینطور ادب نمی‌شویم…

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم             از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

گرچه سیه رو شدم غلامِ تو هستم          خواجه مگر بنده‌ی سیاه ندارد؟

ما خودمان را به شما بسته‌ایم، به ما رحم کنید… یا امام صادق! ما گریه بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را از شما یاد گرفته‌ایم، ما برای محرّم و عاشورا نگران هستیم…

در وداعِ زیارت حضرت رضا صلوات الله علیه یک جمله‌ای می‌گوییم که اینجا باید آن جمله را بگویم، می‌گوید وقتی در حالِ بیرون آمدن هستی بگو: خدایا! اینجا آن جایی است که اگر من اینجا مورد مغفرت و رحمتِ تو واقع نشوم دیگر امید ندارم جایی بروم…

یا امام صادق! اگر ما در این مجالس آدم نشویم به جای دیگری امید نداریم…

روزیِ محرّمِ همه‌ی عالَم به دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، من هم می‌خواهم از زبانِ امام صادق صلوات الله علیه یک جمله روضه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخوانم…

بعضی از امور معنوی و فضائلِ اهل بیت علیهم السلام را حتّی دشمن هم می‌دید، بعضی دیگر برای اولیای خدا بود، هیبتِ امام صادق علیه السلام را زندیقِ مصری هم می‌دید، نورِ چهره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عایشه هم نقل کرده است، فقط حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نبودند که می‌دیدند، وقتی امام صادق صلوات الله علیه را با سر برهنه و پای برهنه آوردند آن هیبتِ شکسته شده را هر دشمنی می‌دید، آقای ما را هُل دادند و کشان کشان آوردند…

درِ خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بسته شده بود، تازه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفته بودند، عدّه‌ای را فرستادند که بروند و در را باز کنند تا بیعت بگیرند، گروهِ اول که آمدند ادبِ بیشتری داشتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشتِ در آمدند و فرمودند: ما عزادار هستیم، گروهِ اول گریه کردند و برگشتند… گروهِ دیگری آمدند که بی‌ادب‌تر بودند، این گروه وقیح‌تر بودند، حرف‌هایی که در شأنِ خودشان بودند گفتند، حضرت دیگر به این‌ها رو نکردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو کردند به قبرِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و صدا زدند: یا ابتاه! یا رسول الله! «هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ»[8]… ببین این‌ها راجع به دخترِ تو چه می‌گویند… این‌ها هم برگشتند…

دیدند اگر اینطور پیش برود فردا مردم می‌آیند و از اهل بیت علیهم السلام دفاع می‌کنند، خودِ آن ملعون آمد، مشعل بدست داشت…

من حیاء می‌کنم که بعضی از جملات را باز کنم، وقتی پشتِ در آمد فهمید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشتِ در قرار دارند، نقل شده است که اینطور گفت:… احساس کرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدنِ مبارکِ خود را به در تکیه داده‌اند تا در باز نشود… سرِ شما را در نیاورم… ناگهان در باز شد، می‌گوید: فاطمه (سلام الله علیها) یک طوری صیحه زد که احساس کردم همه‌ی اهل مدینه شنیدند… وقتی زمین را نگاه کردم نورِ صورتِ او مرا کور کرد…


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 104 (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا)

[5] سوره مبارکه بقره، آیه 93 (وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 275 (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 157 (أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ)

[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷