ادامه بحثِ «عدالت در حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه»

7

نویسنده

ادمین سایت

همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1441 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 29 اردیبهشت ماه 1399 مصادف با سحر بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «عدالت در حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏»

مقدّمه

بحثِ ما کماکان «عدالت» است و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مظهرِ عدالتی هستند که دیگر تکرار نشد و امید داریم ان شاء الله حضرت بقیّة الله روحی و ارواح العالمین له الفداه تشریف بیاورند و ما هم آن روز باشیم و ببینیم.

مروری بر بحثِ شبِ گذشته

ذیلِ این آیه کریمه که شبِ گذشته عرض کردیم خدای متعال فرمود: پیغمبرانمان را با بیّنات و آیات روشن که معلوم باشد از طرفِ ما آمده‌اند فرستادیم، با آن‌ها کتاب فرستادیم، با آن‌ها میزانِ تشخیصِ حق و باطل فرستادیم، چرا؟ برای اینکه مردم به قسط و عدل قیام کنند.

موضوعِ ما «عدالت» بود، شبِ گذشته بحثِ ما ناقص ماند، منتها برای اینکه ممکن است عزیزانی امشب با ما همراه شده باشند من بحث را از کمی عقب‌تر شروع می‌کنم.

واقعاً انصاف و عدلِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه حتّی اگر کسی مثلِ ما ایشان را امام نداند، یعنی حتّی اگر کسی از قوم و دینِ دیگر باشد، حتّی اگر افسانه هم باشد حیرت‌انگیز است، یعنی بایستی آن نویسنده را تشویق کرد! اگر کسی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بشناسد، اگر کسی عبادتِ حضرت را بشناسد، به قولِ بعضی از نویسندگان که اینطور نوشته‌اند: «ای علی! تو کاری کردی که با اینکه اعراب پهلوانانِ زیادی داشت همگی فراموش شدند»، یعنی اصلاً کنارِ خورشیدِ تو شمع هم نبودند.

ولی خودِ وجودِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از بس انصاف داشتند و از بس آقا بودند وقتی در حالِ سخنرانی بودند… امام باقر صلوات الله علیه فرموده‌اند: گاهی اوقات حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه صبح‌ها برای مردم سخنرانی ایراد می‌فرمودند… این موضوع خیلی مهم است که حاکم با مردم ارتباطِ مستقیم داشته باشد… حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با این مردم صحبت می‌کردند، آن‌ها را موعظه می‌کردند، ابتدا خودِ حضرت گریه می‌کردند و بقیّه هم با ایشان گریه می‌کردند، بعد اینطور می‌فرمودند: بخدا سوگند من در زمانِ حیاتِ خلیل و حبیبم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افرادی را از اصحابِ ایشان می‌دیدم که آن‌ها «إِنَّهُمْ لَيُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ»[1] شب را روز و روز را شب می‌کردند و مشغولِ عبادت بودند «شُعْثاً غُبْراً خُمْصاً» آنقدر در راهِ خدای متعال تلاش کرده بودند که ژولیده و گردآلود و گرسنه بودند، و این‌ها «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً» دائم مشغولِ عبادت بودند؛ بعد حضرت گریه می‌کردند، در حالی که اصلاً عبادتِ کسی در برابرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چیزی نیست، اما این انصافِ عجیبِ حضرت است، هنرِ اولیاء خدا و ائمه صلوات الله علیه این است که اگر ما یک قدمِ کوچک هم برداریم آن بزرگواران می‌بینند، در حالی که اصلاً کنارِ آن بزرگواران دیده نمی‌شود.

یا مثلاً در عدالتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه واقعاً باید به این موضوع فکر کنیم که مثلاً اینکه گفته بشود بینِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و یک نصرانی بر سرِ یک زرهی اختلاف شد، آن هم در زمانِ حکومتِ حضرت، بعد با یکدیگر به دادگاه رفتند و دادگاه با توجّه به شرایط و اسناد حق را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نداد!

اصلاً فکر کنیم و ببینیم که آیا مثلاً یک روزی می‌شود که یک انسانِ عادی با یک وزیر یا یک انسانِ عادی با رئیس جمهور یا یک انسانِ عادی با رئیسِ حکومت و رئیسِ قوه به یک دادگاه بروند؟! اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه رفتارِ حیرت‌انگیزی داشته‌اند، این اگر افسانه باشد عجیب است در حالی که این‌ها افسانه نبوده است و این‌ها حقیقت بوده است.

ما این شب‌ها ابداً بنا نداریم که به مسائلِ روز بپردازیم، چون زمانِ عبادتِ مردم است و من دوست دارم از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بگویم، اما الآن از غصّه‌های ما این است که اگر مسئولِ مهمّی خطا کند معمولاً بعد از مسئولیتِ خود شاید محاکمه بشوند، اینکه رأسِ حکومتِ اسلامی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با یک نفر به دادگاه بروند و بعد هم با اینکه ما می‌دانیم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه معصوم هستند اما شرایطِ محکمه‌پسند به نفعِ نصرانی باشد ولو اینکه ناحق بگوید و حق را به او بدهند، حال دیگر اصلاً برای من مهم نیست که بگویند بعداً آن نصرانی اسلام آورد یا نیاورد، اصلاً در برابرِ این رفتارِ حیرت‌انگیز این موضوع چیزی نیست.

چهار مانع بر سرِ راهِ عدالتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

این حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌خواستند عدالت را یکپارچه پیاده کنند، اما چهار مانعِ بزرگ بر سرِ راهِ حضرت بود که نمی‌گذاشتند حضرت به عدالت عمل کنند و حضرت می‌خواستند که به عدالت عمل کنند.

اصلاً یکی از عجایب این است که معمولاً باید حکومت‌ها را به سمتِ عدالت فشار بدهید، اما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌خواستند عدالت را پیاده کنند اما «مردمِ زمان»، «سنّت‌های آن زمان که گاهی دینی قلمداد می‌شود»، «فرهنگ‌ها مانندِ قومیّت و …» و «بعضی از اشراف و خواص» در برابرِ این عدالت مقاومت می‌کنند؛ یعنی جامعه تاب نمی‌آورد و فشار می‌آورند که حضرت عدالت را پیاده نکنند، این دیگر از عجایب است! معمولاً از یک حکومت می‌خواهند که عدالت داشته باشد، اما این‌ها نمی‌گذاشتند!

لذا این عبارتِ حضرت را زیاد شنیده‌ایم که فرمودند: معمولاً امّت‌ها از ظلمِ حاکمانِ خود می‌ترسند ولی من از ظلمِ مردم می‌ترسم! کار را به جایی رسانده‌اید که قبلاً مردم از ظلمِ حاکم‌ها شکایت می‌کردند اما امروز من از ظلمِ مردم به خودم شاکی هستم، کاری کرده‌اند که می‌خواهند من تابع باشم نه رهبر؛ یعنی مرا به سمتِ برخی خطاها بکشانند و من این موضوع را نمی‌خواهم، من مقاومت می‌کنم و می‌خواهم عدالت داشته باشم اما مردم نمی‌خواهند و گاهی افکار عمومی نمی‌گذارند.

آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عدالتِ مدّنظرِ خودشان را پیاده نمودند؟

آیا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عدالتی که در ذهنِ خویش داشتند پیاده کردند؟

عدالتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یعنی همین چیزی که در تاریخ نقل شده است با هیچ کسی قابل قیاس نیست، ما هیچ حکومتی را با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قابل قیاس نمی‌دانیم، اما آیا حضرت توانستند آن عدالتِ مدّنظرِ خودشان را پیاده کنند؟

این پاسخِ امام باقر صلوات الله علیه روایتِ معتبری است و طرقِ متعددی دارد و نزدِ ما شیعیان خیلی معتبر است. از حضرت امام باقر صلوات الله علیه پرسیدند که چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همه‌ی کارهایی که مدّنظرشان بود انجام ندادند؟ حضرت فرمودند: برای اینکه می‌دیدند مردم همراهی نمی‌کنند و نظام از هم می‌پاشد، لذا «لَوْ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثَبَتَتْ لَهُ قَدَمَاهُ»[2] اگر حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مستقر می‌شد و جا می‌افتاد «أَقَامَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ اَلْحَقَّ كُلَّهُ» کتابِ خدا و حقِ صد در صدی را پیاده می‌کردند، ولی مقاومت صورت گرفت.

لذا حضرت دو کارِ مهم کردند، یعنی اگر حضرت بخواهند ناگهان به تمامِ هیکلِ این جامعه‌ی اسلامی که ده‌ها جراحیِ مختلف نیاز دارد برسند قطعاً این بیمار طاقت نخواهد آورد و خواهد مُرد؛ لذا حضرت اولویّت بندی کردند.

قبل از اینکه بخواهم بحثِ «اولویّت بندی» را بگویم عرض می‌کنم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یک ساختار درست کردند، ابتدا ساختار درست کردند و بعد اولویّت بندی نمودند تا بتوانند هرچه بیشتر عدالت را پیاده کنند، عرض می‌کنیم که عدالتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با کسی قابل قیاس نیست اما حضرت می‌خواستند به آن چیزی که ایده‌آلِ خودشان است برسند.

ساختارِ جدیدِ حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

اینکه «حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ساختار درست کردند» یعنی چه؟ حضرت یک «دستگاهِ عدالت‌مداریِ ساختاری مردمی» درست کردند (نام را من گذاشته‌ام)، یعنی چه؟ یعنی یک عدّه‌ای را منصوب کردند که این‌ها مأمورِ مخفی بودند، بازرس‌های حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از کارگزاران و مراکزِ قدرت، که بروند و این‌ها را رصد کنند، فراوان می‌بینید که حضرت به کارگزارِ خود نامه نوشتند که به من خبر رسیده است در فلان پول که از فلان جا آمده است دستکاری شده است و شما اسنادِ خودتان را بفرستید.

یعنی اینکه نه تنها فقط مردم لزوماً شکایت کنند، بلکه خودِ حضرت ساختارِ بازرسیِ ویژه برای این کار گذاشته‌اند و خیلی هم محکم پای آن ایستاده‌اند، اما فقط به این موضوع اکتفاء نکرده‌اند، چرا؟ چون بالاخره ممکن است در بینِ این‌ها گاهی خدای نکرده فساد پیدا بشود و یا چیزی از چشمِ بازرس‌ها بماند. حضرت یک کاری کرده بودند که مردم هم بیایند و به «چشم‌ها» تبدیل بشوند، مردم هم «مأمور و بازرس» بشوند، یعنی چه؟ وقتی مردم در یک جامعه‌ای باور کنند که این حاکم واقعاً عادل است، واقعاً اگر ظلم صورت بگیرد تنِ این حاکم می‌لرزد، در این صورت اگر در جایی ظلم ببینند امید دارند و می‌گویند که این موضوع را حاکم نمی‌داند… این «نمی‌داند» هم معلوم است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه علم دارند اما بنا ندارند در حکومتِ عادیِ خود غیرعادی رفتار کنند، یعنی با سند و مدرک سر و کار داشتند، تا زمانی که سندِ محکمه‌پسند نباشد حضرت لزوماً از علمِ الهیِ خودشان استفاده نمی‌کنند… این مردم می‌گفتند می‌رویم و به حضرت می‌گوییم و بدین ترتیب به حکومت خبر می‌دهیم.

لذا یک زن از یک شهری بلند شد و به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه رجوع کرد و عرض کرد: فلان جا اینطور به ما ظلم شده است، حضرت هم به این‌ها فضا می‌دادند، شاید قبلاً هم به حضرت گزارش‌هایی رسیده بود که هنوز به قطع نرسیده بودند اما پیش‌زمینه‌ای داشتند، حضرت تا این موضوع را دیدند حکمِ عزلِ طرف را به خودِ این زن دادند که به او ابلاغ کند.

چرا؟ یعنی اینکه اگر یک نفر بیاید و بحق شکایت کند، من برای تأییدِ تو که دیگران بدانند و بیایند و گزارش بدهند به خودِ تو می‌گویم که بروی و او را عزل کنی.

مسلّماً مردم تفاوت را می‌دیدند، و این موضوع هم جامعه را امیدوار می‌کند و هم حکومت «مردمی» می‌شود، مردم دل می‌بندند که کمک کنند. مردم می‌دیدند اگر در حکومت‌های قبلی می‌رفتند و ظلمی را گزارش می‌دادند ممکن بود یک سیلیِ اضافه هم بخورند و کلّی هم تحتِ فشار قرار بگیرند، اما در این حکومت آن‌ها را تحویل می‌گرفتند.

لذا حضرت هم ساختار درست کردند و هم به مردم اجازه دادند که ورود کنند، با این حال حضرت نتوانستند به همه‌ی عدالتی که مدّنظرِ خودشان بود برسند، چرا؟ چون آن چهار گروه «مردمِ زمان»، «سنّت‌های آن زمان که گاهی دینی قلمداد می‌شود»، «فرهنگ‌ها مانندِ قومیّت و …» و «بعضی از اشراف و خواص» در برابرِ این عدالت مقاومت می‌کردند.

سه اولویتِ حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

آنقدری که بنده فحص کردم حضرت تقریباً سه اولویت قرار دادند، اولویت اولِ ایشان که شعارِ اصلیِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود این بود که حضرت مسائل و مظالم و ستم‌هایی که همه‌ی مردم با عقایدِ خود می‌فهمیدند… ما می‌دانیم که زمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تفکّرِ مردم و فقهِ مردم مطابقِ فقهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نبود، مردم به اصطلاحِ امروز «شیعه» نبودند، ولی همان‌ها هم یک چیزهایی را قبول داشتند، مثلاً دزدی از بیت المال بد بود، لذا حضرت اینجا اصلاً کوتاه نمی‌آمدند، مثلاً حضرت در مسئله‌ی «حق‌النّاس» که مردم می‌فهمیدند کوتاه نمی‌آمدند، مثلاً مردمِ عراق شخصیتِ معاویه را می‌شناختند و او را به «صلاح» نمی‌شناختند، لذا درگیری با معاویه اصلاً برای مردم در سطحِ جامعه سؤالی نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ایجاد نمی‌کرد، در جنگ جمل و نهروان اختلافاتی پیش می‌آمد و می‌گفتند که با مسلمان‌ها نجنگیم، ولی نسبت به معاویه و شام اینگونه نبودند، یا در انتخابِ کارگزار، حضرت کسی که سابقه‌ی بدِ مالی داشت یا به فسادِ اخلاقی مشهور بودند انتخاب نمی‌کردند، جامعه این را می‌فهمید، یا کسانی را انتخاب نمی‌کردند که در حکومت‌های قبلی دستِ خود را به بیت‌المال آلوده کرده بودند؛ حضرت این تیپ مسائل را اولویتِ اول قرار دادند و تا جایی که ممکن بود کوتاه نمی‌آمدند، (شاید بجز مواردِ استثنائی که مسئله‌ی مهم‌تری بود و باید در آن مورد بحث بشود)، جامعه هم تقریباً همراهی می‌کرد.

اصلاً حضرت روز اول آمدند و فرمودند که اگر مالِ حرام در مهریه‌ی زنانِ شما هم باشد از شما پس می‌گیرم، مردم هم بعنوانِ عدالت می‌پذیرفتند، این گروهِ اول بودند.

یک حالتِ دومی بود که حضرت برای این‌ها باید ابتدا افکارِ عمومی را همراه می‌کردند و بعد واردِ بحث می‌شدند، حضرت این را هم انجام دادند، مثلِ جنگ جمل، در این جنگ چون مسئله‌ی بغی بود و کشتارِ عدّه‌ای از مسلمین در بصره، حضرت افرادی را در کوفه و جاهای دیگر فرستادند و آن‌ها سخنرانی کردند و تبیین کردند که افکارِ عمومی روشن بشوند آن‌ها چه جرمی مرتکب شده‌اند، بعد هم رفتند و جنگیدند، در ماجرای خوارج اجازه دادند و آن‌ها می‌آمدند و فحاشی می‌کردند و بهتان می‌زدند و حضرت هم این‌ها را نفوذی نمی‌دانستند، تا زمانی که این‌ها آدم‌کشی کردند، زمانی که حرکتِ مسلّحانه کردند باز هم حضرت با مردم صحبت کردند و بعد با این‌ها جنگیند.

پس اولویتِ اولِ حضرت جلوگیری ظلم‌هایی بود که باید جلوی آن‌ها گرفته می‌شد و عدل‌هایی که همه‌ی مردم می‌فهمیدند، موردِ دوم هم مواردی بود که می‌شود مردم را راحت توجیه کرد، حضرت این‌ها را در دستور کار قرار دادند.

اینکه امام باقر صلوات الله علیه فرمودند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بعضی از کارها را گذاشتند برای وقتی که حکومتِ ایشان مستقر بشود، وقتی نظام اسلامی ساختار پیدا کند و بعد حمله کنند، آن‌ها مواردی بود که عموماً مردمِ آن زمان از آن سر در نمی‌آوردند، یعنی فکرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یک تفکّر است اما این مردم پیروِ حاکمانی بودند که دیدگاهِ دیگری داشتند، یعنی با نگاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آشنا نبودند و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را معصوم نمی‌دانستند، مثلاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فدک را پس نگرفتند، چون از نگاهِ مردم روزگار و حتّی لشکریانِ خودِ حضرت تحمّلِ اتّهامِ غصب در فدک به بعضی از افراد سخت بود، لذا حضرت فعلاً به این مورد وارد نشدند و فرمودند باید ابتدا حکومت استقرار پیدا کند، نماز طراویح و یا بعضی از عباداتی که حضرت این‌ها را بدعت می‌دانستند اما در نگاهِ مردم مستحب بود، حضرت یک مقاومتی کردند اما وقتی دیدند جامعه بهم ریخت عقب‌نشینی کردند، مثلاً در موردِ طلاقِ سه‌گانه، اینکه یک مردی یک زنی را بدونِ شاهد سه‌طلاقه کند در فقهِ آن‌ها بعضاً رایج بود ولی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه این موضوع را قبول نداشتند، و ممکن بود با این موضوع به زن‌هایی ظلم بشود، ولی چون جزوِ فقهِ مردم بود و هنوز حضرت هم فرصتِ تبیین نداشتند وارد نشدند، در حکومت‌های قبلی بعضی‌ها را برده و کنیز گرفته بودند، یعنی انسانِ آزاد را برده گرفته بودند، مسلّماً به او ظلم می‌شد، ولی چون در تفکّرِ این مردم بحثِ با این‌ها خلافِ دین محسوب می‌شد حضرت به این موارد وارد نشدند، در مسائلِ حج و مقامِ ابراهیم اتّفاقاتی افتاده بود و مردم این را جزوِ دین می‌دانستند اما حضرت به این مورد ورود نکردند، همینطور در موردِ بعضی از ازدواج‌های ناروا؛ حضرت این‌ها را اولویتِ سوم قرار دادند و به این‌ها دست نزدند و خودشان هم چندین مورد بیش از این‌ها را برشمردند و فرمودند که من می‌خواهم کارهای دیگری هم انجام بدهم اما وقتی من می‌خواهم عدالتِ یکپارچه‌ی همه‌جانبه ایجاد کنم، عدالتِ اقتصادی، اجتماعی، دینِ مرضیِ حضرت حق باید به دستِ مردم برسد… حضرت نتوانستند این موارد را انجام بدهند، چون هنوز جامعه همراه نشده بود.

معمولاً مردم، خوبان و صالحان به دنبالِ عدالت هستند و بعضی از کارگزاران مخالفت می‌کنند، در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه حضرت به دنبالِ عدالت هستند و دست‌اندازهای راهِ ایشان آن چهار دسته هستند که عرض کردیم، یعنی مدام حضرت را نگه می‌دارند.

سوء استفاده از مسئله‌ی «عدالت»

این مسئله‌ی عدالت چند نکته‌ی حاشیه‌ای مهم دارد، یکی از آن‌ها این است که باید خیلی مراقبت کنیم که کسی از این موضوع سوءاستفاده نکند، یعنی وقتی عدالت در جامعه محبوب می‌شود ممکن است بعضی‌ها سوءاستفاده کنند، یعنی بعنوانِ عدالت ظلم کنند، یکی از این مواردِ عجیب موردِ فدک است.

چرا فدک را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گرفتند؟ به این عنوان گرفتند که این فدک بیت المال است و حقِ همه‌ی مسلمین است، ظاهرِ آن یعنی اینکه ما نمی‌توانیم حقِ همه را به یک نفر بدهیم. اینجا آنجایی است که عرض کردیم اگر اختلاف در معنا و فهم و مصداقِ عدالتخواهی صورت گرفت حتماً باید ذیلِ یک مبیّن قلمداد بشود، باید ذیلِ یک ولیّ قلمداد بشود.

گاهی ممکن است بعضی‌ها شعارِ عدالتخواهیِ زیبا را بگیرند ولی به حقِ کسی آسیب بزنند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خیلی احتیاط می‌کردند که این اتّفاق نیفتد، وقتی طلحه و زبیر به نامِ حج می‌خواستند به بصره بروند حضرت به ابن عباس فرمودند: این‌ها در حالِ رفتن برای آماده کردنِ زمینه‌ی جنگ با من هستند، ابن عباس گفت: پس اجازه بدهید آن‌ها را بگیریم و به زندان بیندازیم.

مسلّماً حضرت علمِ الهی دارند، چه بسا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بسیاری از موارد را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرموده باشند، تحلیلِ حقیر که مطابقِ روایت است این است که حضرت فرمودند: الآن سندی نداریم.

یعنی یک نفر به یک توطئه متّهم است ولی ما سندی نداریم، اینجا باید چکار کنیم؟ تازه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه علمِ الهی دارند، اما چون حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه معلّمِ ما هستند فرمودند: نه! چون ما سندی نداریم، ما نمی‌خواهیم بابِ این موضوع باز بشود که هر کسی را بی‌سند بگیرند و بگویند که تو می‌خواستی توطئه کنی، فعلاً سندی در کار نیست، آن‌ها می‌گویند که می‌خواهیم به حج عمره برویم، پس من هم آن‌ها را دستگیر نمی‌کنم.

یعنی واقعاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یک شخصیتِ دست‌نیافتنی هستند و ان شاء الله ما از آن دور دورها قدمی به ایشان نزدیک بشویم.

ما یک معزلی در جامعه داریم و آن هم این است که فضای ما خیلی سیاست‌زده است و این موضوع باعث می‌شود که من مدام نگران باشم که این حرف‌ها به نفعِ یک گروه یا به ضررِ یک گروهِ دیگری تلقّی بشود، ما فعلاً اصلاً نمی‌خواهیم به جامعه‌ی خودمان بیاییم، ما فعلاً باید تابلوی حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را فهم کنیم و ببینیم و بعد اگر فاصله داریم خودمان را با آن هم‌جهت کنیم، نه اینکه این موضوع را چماق قرار بدهیم.

بنده یک جمله‌ای عرض کردم و بعدها فهمیدم که بعضی‌ها این جمله را درست متوجه نشده‌اند، لذا می‌خواهم باز هم آن را تکرار کنم، در یک جمله: اگر کسی بگوید «خوارج عدالتخواه هستند» این جمله به این اطلاق جمله‌ی غلطی است، منظورِ بنده هم این نبوده است، خوارج یک رفتاری داشتند که ممکن است ما هم آن رفتار را انجام بدهیم، و آن خطرناک است، ولی بعنوانِ کلّی نمی‌شود به خوارج «عدالتخواه» گفت، خوارج سه کار می‌کردند که فقط یکی از آن‌ها گاهی از اوقات عدالتخواهی بود، یک مشکلِ اصلیِ خوارج این بود که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بعنوانِ ولیّ استفاده نمی‌کردند و بجای آن خودشان به آیات و روایات رجوع می‌کردند و فهمِ غلط پیدا می‌کردند و چون خوددرمانی و خودفهمی و خودمحوری داشتند روی این موضوع جمود می‌کردند، یعنی دچارِ کج‌فهمی بودند، و این موضوع را «اصل» قرار می‌دادند و با حضرت می‌جنگیدند، این از آن خطراتی است که ممکن است ما هم به آن گرفتار بشویم.

اما مواردی هست که خوارج به زعمِ خودشان عدالتخواهی کرده‌اند، اما از این عدالتخواهی‌های توهّمی، یعنی اینکه مثلاً وقتی جنگ جمل صورت گرفت و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اجازه‌ی برده گرفتن ندادند و «غنائم» را که اموالِ مسلمینِ طرفِ مقابل بود اجازه ندادند این‌ها خرج کنند، این‌ها فکر کردند که حقّ سربازها خورده شده است، یعنی فکر کردند یک چیزی جزوِ عدالت و حق است در حالی که نبود. اما بصورتِ کلّی نباید یک چماقی بعنوانِ اینکه «خوارج عدالتخواه هستند و هر کسی عدالتخواه است ممکن است خوارج باشد» درست کرد، این از آن حرف‌های خطرناک است، باید خیلی دقّت کنیم که…

خدای متعال شاهد است که دلِ من از این موضوع خیلی می‌سوزد که ما بجای اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را فهم کنیم و ایشان را محورِ وحدت قرار بدهیم، خدای نکرده ایشان را دستاویزِ دعواهای حزبی کنیم، این از عواملی است که متأسفانه بحث‌های دقیقِ مبنایی به دعواهای سیاسی تبدیل می‌شود.

آدابِ «تأسّی کردن»

ما نسبت به این عدالتِ حیرت‌انگیزِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چکار کنیم؟ آیا فقط همین تابلو را تماشا کنیم یا باید یک قدمی برداریم؟ آیا ما می‌توانیم «حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه» بشویم؟ هیهات! اصلاً اهل بیت علیهم السلام با کسی قابل قیاس نیستند، این یک توهّمِ محض است که کسی خیال کند ما مثلِ اهل بیت علیهم السلام هستیم، خودِ حضرت فرمودند: نمی‌توانید مثلِ من بشوید. اما چه کاری می‌توان انجام داد؟ می‌شود حضرت را آرمانی با میلیاردها میلیاردها قدم فاصله قرار داد و سعی کنیم به آن جهت قدم برداریم، یعنی باید به حضرت تأسّی کنیم و از ایشان پیروی کنیم، منتها این بحثی نیست که در فضای مجازی با بیست کلمه تبدیل به یک چماقی برای زدنِ بر سرِ یکدیگر بشود، تأسّی آداب دارد، مانندِ خودِ عدالتخواهی که ما یک شب عرض کردیم، تأسّی آداب دارد، یعنی هر رفتارِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای ما الگو نیست، نه اینکه غلط باشد، حتماً درست است، اما هر رفتارِ درستی لزوماً الگو نیست.

من یک مثال بزنم، بعضی از احکام به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اختصاص دارد، مثلاً در تعدادِ ازدواج، مثلاً در روزه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که دو روز را به هم وصل کنند، و مواردِ دیگر، یعنی این‌ها اختصاصاتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این‌ها قابلِ الگو گرفتن نیست.

حضرت ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السلام فرزندِ خود را برای قربانی کردن بردند، به ذهنِ احدی خطور نمی‌کند که من هم بروم و در راهِ خدای متعال این کار را انجام بدهم، چون این حکمِ خاصِ حضرت ابراهیم علیه السلام بود.

یعنی گاهی رفتارِ امام بخاطرِ حکمِ خاص است، چون امام با خدای متعال ارتباطِ الهی دارد ولی ما ارتباطِ الهی نداریم که برای ما حکمِ خاص بیاید، احکامِ ما عمومی است. گاهی رفتارِ امام حاصلِ یک اتّفاقاتی است که این موضوع عمومی نیست، یعنی بعضی از رفتارهای امام برای شرایطِ خاصّی است، مثلِ اینکه مثلاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم موهای سرِ مبارکِ خویش را کوتاه نمی‌کردند، اما این موضوع یک «علامت» بود! الآن از بعضی‌ها که می‌پرسید چرا موهای خودتان را بلند کرده‌اید می‌گویند: چون موهای مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلند بود، ان شاء الله فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بشوم، شما هم هر کاری که دوست دارید انجام بدهید ولی نفرمایید این «تأسّی» است، چون وقتی صلح حدیبیه شد و نشد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حج تشریف ببرند و برگشتند فرمودند: خدای متعال به ما وعده داده است که به حج خواهیم رفت، من این موها را کوتاه نمی‌کنم، این علامتِ انتظارِ وعده‌ی الهی است که در مناسکِ حج این موها را کوتاه کنم، لذا هر کسی که می‌دید موهای مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلند است متوجّه می‌شد که ایشان منتظرِ وعده‌ی الهی هستند؛ لذا این موضوع لزوماً یک الگو نیست!

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه محاسنِ شریفِ خویش را خضاب نمی‌کردند، به ایشان عرض می‌کردند که خضاب کردنِ محاسن مستحب است، حضرت می‌فرمودند: این معجزه‌ی نبوی است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده‌اند این محاسنِ سپید بدستِ اشقی الاشقیاء با خونِ سرِ تو خضاب خواهد شد.

لذا تأسّی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یک کارِ بسیار مهمِ فقیهانه است، این امر ابعادِ پیچیده، تخصصی و فقیهانه دارد و برای متخصصین است نه برای دعواهای فضای مجازی.


[1] الکافي، جلد ۲، صفحه  ۲۳۵ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: صَلَّى أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِالنَّاسِ اَلصُّبْحَ بِالْعِرَاقِ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ وَعَظَهُمْ فَبَكَى وَ أَبْكَاهُمْ مِنْ خَوْفِ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ عَهِدْتُ أَقْوَاماً عَلَى عَهْدِ خَلِيلِي رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِنَّهُمْ لَيُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ شُعْثاً غُبْراً خُمْصاً بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ كَرُكَبِ اَلْمِعْزَى «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيٰاماً» يُرَاوِحُونَ بَيْنَ أَقْدَامِهِمْ وَ جِبَاهِهِمْ يُنَاجُونَ رَبَّهُمْ وَ يَسْأَلُونَهُ فَكَاكَ رِقَابِهِمْ مِنَ اَلنَّارِ وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهُمْ مَعَ هَذَا وَ هُمْ خَائِفُونَ مُشْفِقُونَ .)

[2] الکافي، جلد ۵، صفحه ۵۵۶ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَمَّا يَرْوِي اَلنَّاسُ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي أَشْيَاءَ مِنَ اَلْفُرُوجِ لَمْ يَكُنْ يَأْمُرُ بِهَا وَ لاَ يَنْهَى عَنْهَا إِلاَّ أَنَّهُ يَنْهَى عَنْهَا نَفْسَهُ وَ وُلْدَهُ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ قَدْ أَحَلَّتْهَا آيَةٌ وَ حَرَّمَتْهَا آيَةٌ أُخْرَى قُلْتُ فَهَلْ يَصِيرُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ إِحْدَاهُمَا قَدْ نَسَخَتِ اَلْأُخْرَى أَوْ هُمَا مُحْكَمَتَانِ جَمِيعاً أَوْ يَنْبَغِي أَنْ يُعْمَلَ بِهِمَا فَقَالَ قَدْ بَيَّنَ لَكُمْ إِذْ نَهَى نَفْسَهُ وَ وُلْدَهُ قُلْتُ مَا مَنَعَهُ أَنْ يُبَيِّنَ ذَلِكَ لِلنَّاسِ فَقَالَ خَشِيَ أَنْ لاَ يُطَاعَ وَ لَوْ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثَبَتَتْ لَهُ قَدَمَاهُ أَقَامَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ اَلْحَقَّ كُلَّهُ .)