روز سه شنبه مورخ 05 فروردین ماه 1399 حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» به ادامه بحث با محوریت «ریزش برخی دوستان در حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای شنیدن و دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.
برای دیدن و دریافت فایل تصویری این برنامه اینجا کلیک نمایید.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هوای دلکش از عیدش بگیریم *** شکوفه پای زنبیلش بگیریم
صدای پای فروردین میآید *** بیا این بار تحویلش بگیریم
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. سال نو را تبریک میگویم و اعیاد دینی پیش رو را تبریک میگویم، امیدوارم دل بینندگان ما شاد باشد و در صحت کامل باشند.. در روزهای پایانی ماه رجب هستیم و التماس دعا داریم.
شریعتی: انشاءالله، در جلسات گذشته اشاره کردید بودند کسانی که دوران امیرالمؤمنین را درک کردند، اما مسیر و راهشان جدا شد و جریان دچار ریزش شد و در مورد ریزشها صحبت میکنیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، تعبیری در کتاب الغارات هست که از منابع تاریخی بسیار قدیمی برای قرن سوم است. میگوید: کسانی که با امیرالمؤمنین بودند و حضرت را ترک کردند. اینها کسانی هستند که خیلی زحمت کشیدند و همراهی کردند ولی یک جاهایی در همراهی کم آوردند و به سمت سقوط حرکت کردند. برای ما که میخواهیم امام زمان را درک کنیم بحث جدی است. شخصیتی در بین کارگزاران حضرت است به نام منذر بن جارود عبدی، عبدی یعنی از بنی العبد القیس، صعصعه بن صوحان و زید بن صوحان، اینها از بهترین جنگاوران امیرالمؤمنین بودند و پای رکاب حضرت بودند. در مجموع اینها جزء خانوادههای مهم بودند. ایشان یک شخصیت خانوادهدار بود و پدرش وقتی اسلام آورده بود اواخر دوران رسول خدا(ص) همراهی کرده بود در دوران خلفای بعد از پیغمبر اکرم هم مسلمان باقی ماند. حتی بعضی که مرتد میشدند، ایشان میگفت: برای زکات از اسلام برنگردید. من جای شما زکات میدهم و شما پای دین بایستید. من بار شما را میکشم آسیب نخورید. وقتی اسم جارود عبدی میآید، همه با احترام در مورد او صحبت میکردند. از صحابه پیغمبر اکرم بود و امیرالمؤمنین به او احترام میگذاشت.
منذر یک شخصیتی بود که از آدمهای با کلاس امروزی که چند ویژگی داشت. یک خرده تکبر داشت، یک شخصیتی بود که خانوادهدار بود و بعداً نشان داد که تکبرش که کسی میخواهد رد شود این طرف و آن طرفش را نگاه میکرد که خیلی کسی نزدیکش نیاید. جایگاه او حفظ شود. غباری ننشسته باشد. ایشان کسی است که در نبردهای همراه امیرالمؤمنین بوده و حضرت به او فرمانداری استخر را داد و بخشی از فارس امروزی بود.وقتی ایشان این مسئولیت را به عهده میگیرد فکر میکردند دوران مثل قبل از امیرالمؤمنین است و کسی خیلی متوجه نمیشود. پول بیت المال زیاد است، یک گوشه را برداریم. ایشان چهارصد هزار درهم از بیت المال اختلاس میکند و حسابها را طوری جلوه میدهد که گویی مالیات و درآمدهای منطقه درست است ولی حضرت بازرسهای جدی میگذاشتند و حضرت متوجه شدند که انگار چهارصد هزار درهم حدوداً باید کم و زیاد شده باشد. نامهای حضرت به منذر بن جارو نوشت، نامهی 71 نهج البلاغه است و تعابیر عجیبی دارد. این روایات به حضرت نسبت داده شده و به صورت نسبی معتبر است. وقتی میخواهیم یک روایت را قطعاً به حضرت یا معصومی مربوط است باید یا تواتر باشد و اسنادش بررسی خاص شود و تقریباً 99 درصد منابع اسلامی نسبت داده شدند به معصومین، این جزء روایاتی است که میشود به امیرالمؤمنین نسبت داد.
حضرت فرمود: «أمّا بعد فان صلاح أبيك غرّني منك» حضرت با ادبیات عامه صحبت میکردند و برای خودشان عصمت خود را بیان نمیکردند با اینکه در خطبه قاصعه جای دیگر فرمودند: من نه در قول و فعلم، هیچ خطایی حتی هیچ اشتباهی مثل حواس پرتی نداشتم اما اینجا چون حضرت میخواست کارگزار اتخاب کند به ظاهر نگاه میکردند چون الگوی ما بودند، ما بخواهیم یک نفر را جایی منصوب کنیم، ظاهر را بررسی میکنیم و خانواده و سابقهاش را میبینیم، باطنش را تفتیش نمیکنیم، حضرت فرمود: صلاح و درستکاری پدرت باعث شد ظاهرت فریبنده باشد. ما وقتی بررسی کردیم دیدیم تو خوش سابقه هستی ولی ظاهر امر اینطور بود که تو هم باید همان مسیر را میرفتی. ولی تو چه کار کردی؟ تو بیت المال را برای خودت برداشتی. احتمال درستی خبری که به امیرالمؤمنین میرسد خیلی زیاد است. اگر قرار بود خبر حدسی باشد، حضرت به آن نمیپرداختند. گزارشها جدی است و به نظر میرسد خطا کرد. حضرت فرمود: «وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً» اگر اینکه به من رسیده درست باشد، چون حضرت نسبت به مردم عادی تا سندی برای سرقت و دزدیشان نیاید آنها را دادگاهی نمیکنند. بنده بی گناه هستم تا اینکه سندی علیه من بیاید. یعنی اصالت برائت را برای کارگزار قائل نبود اگر گزارشهای اولیه تقریباً به نظر میرسید درست است، حضرت محکوم نمیکرد، مثل اینجا میفرمود: اگر این حرف درست است، تو باید سند بیاوری. «لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ» شتر خانهتان از تو بهتر است.
یعنی آنجایی که قرآن میفرماید: اینها از حیوان پستتر بلکه بدتر هستند، حضرت فرمود: اگر تو به اموال مسلمین دست برده باشی از شتر خانهتان و از بند کفش خودت پستتر هستی. کسی که مفسد اقتصادی در حکومت اسلامی است جایگاهش جایگاه پستی است و اگر اثبات شود باید آبرویش ریخته شود. حضرت میخواهند بگویند: تو به اندازه یک حیوان هم ارزش نداری. یک تعبیری حضرت آیت الله جوادی دارند، میفرمایند: اگر انسانی خیانت در بیت المال نمیکند این انسان خوبی نیست، این حیوان خوبی است چون انسان، حیوانیت هم دارد. میگویند: این سگهای شکاری که تربیت میکنند غذای اینها گوشت است، این بنده خدا را که به کوه و دشت برای شکار میفرستند، این دلش رفته برای اینکه این مرغابی را بخورد، ولی تربیت شده امانتدار است. جلوی خودش را میگیرد و این شکار را دست نخورده به صاحبش تحویل میدهد. لذا کسی که امانتداری میکند تازه حیوان خوبی شده است. نگوییم: آفرین دزدی نکرده است! این وظیفهاش بوده است. لذا حضرت میفرماید: اگر دزدی کرده باشد، جایگاه خودت را چنان تخریب کردی که از حیوان خودت را پایینتر آوردی. انسانیت را نباید اینقدر کوچک کرد.
حضرت میفرمایند: یا سند میآوری که کاری نکردی، یا یک بلایی سرت میآورم که معلوم شود بفهمی ای کاش در دوره من زندگی نمیکردی. او را گرفتند، حضرت فرمود: اسناد بیاورد. او را زندان انداختند. منتهی حضرت زندانش حداقلی است. حضرت مجازات اصلیاش زندان نبود. یا برخورد میکردند یا جریمه مالی میکردند و سعی میکرد حضرت تا جایی که ممکن است کسی را زندان نیاندازند. این را زندان انداختند و بعضی آمدند گفتند: پشت سر این حرف زدند، سندش را نشان بدهد و بیاید قسم بخورد کاری نکردم. همینطور که یک آدم عادی سند نباشد میگویند: قسم بخور! ولی ظاهر اسناد تاریخی نشان میدهد حضرت چون این فردا عزل کرد و آبروی او رفت، این طبق اسناد معتبرتر تاریخی این کار را کرده بودیم.
نکته اینجاست که خانواده صعصعه بن صوحان، عبدی هستند. صعصعه بیمار شد، امیرالمؤمنین آمد او را عیادت کند، صعصعه داشت بال درمیآورد، حضرت فرمود: اینکه ما عیادت شما میآییم مایه تفاخر قرار ندهید. این لطف ماست، وقتی زبانشان به گفتگو باز شد، گفت: آقاجان زن و بچه منذر پدر مرا درآوردند که وساطت کن. حضرت فرمودک پول را پس بدهد، تو شفاعت کردی من میپذیرم. یعنی مجازات دیگری نمیکنند. این از مواردی است که باید روی آن خیلی دقت کرد. ولی اگر شفاعت صعصعه نبود، یکوقت امیرالمؤمنین برای آبروداران پول بیشتر از بیت المال قائل نبود اما اینجا مجازات بیشتر از دریافت پول، چهارصد هزار درهم را از او پس گرفتند. ولی شخص هم باید مجازات میشد. یکی از جاهایی که امیرالمؤمنین برای اهل تقوا و اهل سابقه حق شفاعت قائل بود. یعنی ماگاهی عدالتخواهی را به سمتی میبریم که کلاً نباید تفاوتی باشد. حضرت نمیگذارد بیت المال آسیب ببیند، ولی این فرد که بزرگترین مشکل این است که خودش به صورت شخصی از چشم حضرت افتاده، این باید مجازات شود. اینجا حق شفاعت صعصعه با آن همه خدمتش به کار میآید و حضرت از مجازات او در میگذرد. یعنی امیرالمؤمنین یک شخصیت جامعی است و اینطور نیست که نه من تفاوتی قائل نیستم، او باید دو سال زندان برود. چهل ضربه شلاق بخورد. اگر عدالت را یک طرفه ببینیم جایگاه صعصعه هست، بالاخره صعصعه در خاندانش جایگاه دارد. ظاهر امر این است که حضرت از مجازات منذر در گذشتند. ولی منذر از چشم حضرت افتاد.
اینجا اتفاق بدی افتاد، اینکه چون از حضرت فاصله گرفته بود برای حفظ جایگاه و تفاخرش، نگاه کرد بعد از امیرالمؤمنین کجا مرکز قدرت است؟ دید زیاد بن ابیه قدرت دارد با معاویه در ارتباط است. دخترش را به پسر زیاد که عبیدالله بن زیاد ملعون فرماندار لئیم کوفه در ماجرای سیدالشهداء است، داد. عبیدالله دامادش شد. ایالت سِند را عبیدالله وقتی فرماندار بود به منذر گفت: شما برو ایالت سند را آزاد کن که پاکستان و هند امروزی است، او فرمانده عبیدالله بن زیاد شد. این گذشت و هنوز سقوط رخ نداده است. در بصره هم عبیدالله حاکم بود. سال 60 هجری شد. آن روزی که یک نفر فکر میکند من چهارصد هزار درهم برمیدارم، متوجه نیست این گناه دنباله دارد و دوری از امیرالمؤمنین تبعات دارد. او در بصره بود سیدالشهداء(ع) نامهای به بزرگان بصره نوشتند. خبر قیام حضرت آمده بود. عبیدالله بن زیاد میخواست از بصره بیاید کوفه که آماده شود برای جنگ سیدالشهداء، نامه رسید یک نامه مشترک به چند نفر از بزرگان بصره که یکی همین فرد بود. حضرت نوشت، در کتاب تاریخ طبری هست. حضرت نوشت من قیام کردم، حق ما خورده شده به ما ظلم شده، دشنام دادند و اموال ما را بردند، حالا یزید حاکم شده و من قیام کردم. شما بزرگان بصره نیروهایتان را جمع کنید به سمت ما بیایید. یعنی منذر هنوز اینقدر سقوط نکرده است. منذر گفت: من یک جایگاهی نزد عبیدالله دارم، این خراب نشود. نکند عبیدالله داماد من این نامه را داده تا ببیند من هنوز ارتباطات قبلیام را با اهلبیت حفظ کردم یا نه؟ دست این نامه رسان را با نیروها و خدمه گرفتند و نزد عبیدالله بردند. گفت: عبیدالله ما را سر کار گذاشتی، میخواهی من که پدر زنت هستم امتحان کنی؟ گفت: چه شده؟ گفت: این نامه را نوشتی از طرف حسین بن علی به من دادی که فکر کنی من به تو خیانت میکنم یا نه؟ بلافاصله دستور داد گردن نامهرسان حضرت را زدند. وقتی صبح میخواست راه بیافتد، عبیدالله همه نیروهایش را جمع کرد و تمام کسانی که احتمال قیام داشتند در بصره را با خودش آورد و یک سخنرانی خیلی کوبنده کرد برای اینکه کسی جرأت نکند قیام کند، در واقع آن همه احتیاط شدید عبیدالله که آمد کوفه و فضای کوفه را بست، یکی از تأثیرگذاریها کار منذر بود که رفتار حضرت را لو داد و منذر در قتل سیدالشهداء با این کار شریک شد. بعضی وقتها باید به خدا پناه برد از اینکه این همه سقوط رخ بدهد.
قرآنی که ما هر روز میخوانیم به روایت حفص از عاصم، این حفص از عاصم یاد گرفته است. چون قرآن اعراب نداشته و نوشتهها بودند، اینها میرفتند پیش استاد و استاد میخوانده و اینها میرفتند از رویش چطور بخوانند. کتبَ بخوانند یا کُتبُ؟ عاصم شاگرد عبدالله بن حبیب یعنی همان ابو عبدالرحمن سُلمی و او مستقیم از امیرالمؤمنین یاد گرفته است. کسی است که تا پایان حکومت امیرالمؤمنین با حضرت همراه بود حتی نقلهای متعددی داریم که میگویند: او کسی است که به امام حسن و امام حسین هم قرآن یاد میداد. حالا ما شیعیان یک فهمی از معصومین داریم که سر جایش هست، گاهی ممکن است معصوم ظاهر امر را حفظ کند. یعنی بخواهد عادی زندگی کند. من نمیخواهم بگویم حتماً معلم امام حسن و امام حسین بوده، همین که نقل شده معلم امام حسن و امام حسین بوده در چند کتاب مهم تاریخی، معلوم هست یک جایگاهی داشته که او را نزدیک به حضرت میدانستند. ما امروز قرآن را به روایت از این مرد میخوانیم و ما این قرآن را منسوب به امیرالمؤمنین میدانیم به واسطه همین فرد، یعنی قرائت قرآن را به واسطه این فرد داریم. ابو عبدالرحمن سلمی که چنین چیزی به او نسبت داده شده، این شخصیت متأسفانه از دشمنان امیرالمؤمنین میشود. گاهی این شبهه یک زمینه از یک گناهی، یک دلخوری، یک رابطه عاطفی دارد.
یک روز یک نفر آمد گفت: ببین تو یک عمر سنگ علی بن ابیطالب را به سینه زدی، ما تو را با او میشناختیم، حالا آمدی ایستادی اینطور از شخصیت علمیات استفاده میکنی علیه امیرالمؤمنین، من یک چیزی از تو میپرسم، تو را به خدا قسم راست بگو، آن روزی که امیرالمؤمنین در کوفه از مال شخصی خودش به یک عده از رفقایش پول داد، تو آن روز دلت شکست. یعنی فکر میکردی الآن حضرت آمده، تو آن پول را نگرفتی آن روز ناراحت شدی. گفت: چون خدا را قسم خوردی، بله آن روز دلم شکست. وقتی میرفت در مورد امیرالمؤمنین حرف میزد، معاذ الله، روایتی از رسول خدا را خوب متوجه نشده که پیغمبر فرمود: خدا گناهان اهل بدر را میبخشد. خیال کرد هرچه برود در جمل و صفین و نهروان آدم بکشد، مشکل ندارد. خواست توجیه کند من برای آن پول ناراحت نیستم، برای اسلام و خونریزی ناراحت هستم. پیغمبر فرمود: علی بن ابی طالب بعد از من براساس تفسیر سیدی میجنگد، باید این را هم میشنیدی. مشکلشان توقع مادی بود، چون نمیتوانست این را بیان کند، مجبور بگوید: خونریزی کرده است. ایشان جزء کسانی است که نوشتند نه تنها از امیرالمؤمنین جدا شدند بلکه هرجا مینشست از او بدگویی میکرد، یعنی در جمل اهل جمل حق داشتند، در صفین معاویه و یارانش و در نهروان اهل قرآن.
شریعتی: هرچقدر به حضرات اهلبیت خاصه امیرالمؤمنین نزدیکتر باشی و بعد یک چنین ریزشهایی رقم بخورد، این آسیبش بیشتر است؟
حاج آقای کاشانی: ممکن است ما یک عمری هر روز ذکر امام زمان داشته باشیم و هر روز ارتباط داشتیم و حضرت بیاید حتماً پستی به من میدهد. ممکن است حضرت بیاید و به من پست آبدارچیگری هم ندهد. یا به من کفش هم ندهد جفت کنم، ممکن است توقعی که من دارم بگویم: چرا مرا تحویل نگرفت؟ آنجا اگر از من بپرسند نمیتوانم بگویم که چون حضرت مرا تحویل نگرفت. معاذ الله میگویم: آن امامی که فکر میکردم نیست.
شریعتی: انشاءالله خداوند معرفت واقعی را نسبت به حضرات اهلبیت عنایت کند. امروز صفحه 356 قرآن کریم قرار روزانه ما هست. در پایان برای ما از حضرت ابوطالب بگویید.
حاج آقای کاشانی: حضرت ابوطالب(ع) یک شخصیتی است که خیلی به او جفا شده است. چون ایشان شیرینیهای اسلام را درک نکرده است، ایشان همواره باید پشتیبان رسول خدا و حامی پیغمبر بود. در اوج سختیها ایمان خودش را کتمان میکرده، متأسفانه بعضی از فرق اسلامی به ایشان جسارتهای عجیب میکنند حتی در اشعار بعضی شعرا خیلی حرفهای زنندهای در مورد ایشان هست که مثلاً کسی که نزدیک پیغمبر بود و عموی پیغمبر بود ولی نتوانست اسلام بیاورد، یک نفر از آن سر دنیا آمد اسلام آورد. دیگر دقت نمیکند که در روایات ما شخصیت جناب ابوطالب جایگاه پدری برای رسول خدا دارد. ارتباط عجیبی بین ما و پیغمبر بود و پدر و مادر امیرالمؤمنین برای حضرت خیلی زمان نداشتند، حضرت خیلی زود به دامن پیغمبر آمد بخاطر فقر، ولی پدر و مادر حضرت خیلی برای پیغمبر، پدری کردند و مادری. لذا حضرت رسول در مورد فاطمه بنت اسد دارند، «کان والله أمی» در نقلی هست که بهترین فرزند شما کیست؟ حضرت رسول فرمودند: علی بن ابی طالب، من او را بزرگ کردم.
وقتی ایشان از دنیا رفت، در روایت هست که جبرئیل محضر پیغمبر اکرم آمد و عرض کرد یا رسول الله، دیگر ناصر و یاری کنندهای در مکه نداری از اینجا برو. لذا در سال وفات ایشان بحث داریم که سال دهم است یا سال سیزدهم. چرا؟ چون در بعضی روایات هست که بلافاصله بعد از مرگ ایشان، پیغمبر اکرم دیگر صلاح ندانستند در مکه باقی بمانند. سختیهای شدید بر پیغمبر رسید، شخصیت جناب ابوطالب طوری است که چه بسا ایشان به مقام عصمت رسیده باشند. در زیارت امیرالمؤمنین داریم که «اشهد انک طهرٌ طاهرٌ مطهر من طهرٍ طاهرٍ مطهر» تو طهر و پاک و پاکیزه و پاکدامن هستی. ظاهر و باطنت، مادی و معنوی پاک است از چنین شخصیتی و بعضی روایات ما حتی برای ایشان جایگاه وصایت و نبوت قائل هستند، یعنی شخصیت عظیمی است که اگر ما بخواهیم به امیرالمؤمنین خدمتی کنیم، باید بدانیم که اگر ما نسبت به جناب ابوطالب قدمی برداریم مورد رضایت امیرالمؤمنین(ع) خواهد بود. در روایات داریم امیرالمؤمنین به بعضی رفقایشان میفرمودند: خیلی به پدر من بهتان زده میشود، حضرت ناراحت بودند و من دلم میخواهد اشعار پدرم به شکل دیوانی جمع شود. چون دیوان حضرت ابوطالب هم تصریح به وصایت امیرالمؤمنین دارد. هم تصریح به توحید و هم نبوت پیغمبر دارد. امیرالمؤمنین خیلی دوست داشت این کار را بکند و این روزی نوادگان حضرت عباس قمر منیر بنی هاشم شده که آنها این دیوان را جمع کردند. یعنی اگر کسی بخواهد در راه امیرالمؤمنین قدمی بردارد و حضرت به او عنایت کند، یکی از راهها این است که به پدر و مادر حضرت علی خدمت کند و از آن غربت در بیاورد. متأسفانه حضرت ابوطالب بین ما شیعیان غریب هستند. شبیه این است که یک شهیدی یکوقت شهید حججی و شهید سلیمانی است، بعد از شهادتشان از آنها تجلیل میشود، نه در شأن آنها ولی بالاخره عرض ادب میشود. فرض کنید افرادی را داریم در طول تاریخ که در یک منطقه مخفیانه زندگی میکرد بخاطر وظیفهاش و آنجا در غربت از دنیا رفت. حضرت ابوطالب مثل نیروی سرباز گمنام امام زمان نیست که در یکجا غریب از دنیا رفته و نتوانسته بروز کند بخاطر حفظ اسلام.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»