حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 19 اسفند ماه 1398 به مناسبت وفات حضرت زینب سلام الله علیها در یک مجلس خصوصی به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت صوت جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض تسلیت به پیشگاه حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
نیمی از ماه رجب گذشته است و بعضیها مانندِ من عمرِ خود را مانندِ سالهای قبل به فناء دادهاند، برای اینکه ان شاء الله امام زمان ارواحنا فداه به حرمتِ عمهی مکرمهیشان حضرت زینب کبری سلام الله علیها از خطاهای ما بگذرند و نفسِ مسیحاییِ ایشان برای ترکِ گناه و توفیقِ مناجات با حضرت حق و تضرّع به درگاهِ حضرت حق شاملِ حالِ ما بشود که قطعاً بجز عنایتِ امام زمان ارواحنا فداه روزیِ کسی نمیشود، صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
کرونا؛ عقایدِ ما و مجالسِ دینی
نکتهی اول اینکه اگر ما عقایدِ خود را در وقتِ رخاء و آسایش و سکون حفظ نکنیم مسلّماً در وقتِ طوفان و بلا هم نمیتوانیم آن را حفظ کنیم. کرونا نمیآید فقط به جسمِ ما آسیب بزند، نهایتِ کاری که کرونا میتواند انجام بدهد این است که ما را میکشد، دیگر بیش از این نیست.
روز گذشته یکی از بستگانِ ما از دنیا رفته بود، بهشتزهرا سلام الله علیها خیلی خلوت و کمجمعیّت بود، توفیق شد و بر سرِ مزارِ شهدا رفتیم، دیدم چقدر شهید در این تهران است! زمانی کشور هر روز هشتاد شهید میداده است، میانگینِ هشت سال دفاعِ مقدّس تقریباً روزی هشتاد شهید است، کرونا نهایتاً میخواهد چکار کند؟ به روزی هشتاد شهید نرسیده است، آیا تابحال دویست نفر کشته شدهاند؟ نمیگویم کم است، جانِ یک نفر هم مهم است، قصد ندارم عرض کنم مهم نیست، ولی کرونا نهایتاً ما را میبرد، ولی اگر عقایدِ ما درست نشده باشد آخرتِ خود را از دست میدهیم.
یکی از آنها این است که من اصلاً ندانم «دعا کردن» یعنی چه، این ایّام ایّامِ انتقام گرفتنِ منافقین و لامذهبها و حرامزادهها از دین بود و خیلی تأسّفآور است که اهلِ دین اینجا در دفاع از فکرِ خود کم آوردند.
ضمناً اینکه انسان بخواهد در این ایّام انتقام بگیرد هم کارِ خیلی سختی نیست، مثلاً فرض کنید پزشکهای مدرن گفتند: «مرگِ پزشکیِ سنّتی در کرونا»، پدرآمرزیدهها! آیا مرگِ خودتان نیست؟ مگر خودتان الآن آن را درمان کردهاید؟ البته اینکه هر گروهی خطا و کمکاری دارد سرِ جای خود، بنده هم طرفدارِ شخصِ خاصی نیستم، بنده کلاً خیلی عِرقِ خاصّی به طب سنّتی ندارم، ولی نگاه میکردم که اینها در حالِ انتقام گرفتن از یکدیگر هستند.
همینطور دیدم یک عدّهای مانندِ شبکهی وهابی که همه چیز را حرام میدانند و حتّی ولادت گرفتن برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حرام میداند کراوات زده بودند و میگفت: مرگِ زیارتگاهها!
حواسِ ما باید به اینجا جمع باشد که اعتقادِ ما به چه چیزی است؟ حواسِ ما باید به این باشد که «ویروس» اعتقادِ ما را نبرد.
مگر قبل از موضوع کرونا همین مصائبِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها نبوده است؟ مگر شیعیان نشنیده بودند که روز عاشورا چه اتّفاقی افتاده است؟ این مسئله که برای امروز نیست، اینکه روز عاشورا آب قطع بشود، محاصره باشند، فرزندانِ خردسال «العطش» بگویند و رحمة الله الواسعه در میانِ میدان باشند، این موضوع که بوده است!
نکتهی اصلیِ آن اینجاست که اعتقادِ ما دقیق نیست، و ما معاذالله خدای متعال را نوکرِ خودمان حساب میکنیم، فکر میکنیم…
دیدهاید بعضیها در رانندگی وقتی راهنما میزنند فکر میکنند «حق تقدّم» هم دارند، فکر میکنند اگر بپیچند و طرف رعایت نکند دعوا هم میکنند، شما اجازه گرفتهاید که بپیچید، معلوم نیست که به شما اجازه داده باشند، این «راهنما زدن» که برای شما «حق» ایجاد نمیکند.
ممکن است«دعا کردن» از جانبِ مولا تفضّل ایجاد کند، اما حقّی برای ما ایجاد نمیکند، ان شاء الله فدای امام سجّاد علیه السلام بشوم، ایشان فرمودند: خدایا! من چگونه از تو تشکّر کنم که اجازه دادی اسمِ تو را بر زبانِ خود بیاورم.
ما چگونه از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تشکّر کنیم که اجازه دادهاند که بگوییم ما طرفدارِ ایشان هستیم؟ اگر شما خودتان را ببینید میدانید که اگر بعضیها به درِ خانهی شما بیایند و بگویند که ما طرفدارِ شما هستیم شما احساسِ شرم میکنید، خودِ من روز غدیر اینطور هستم.
اگر دعا کردیم که «حق» برای ما ایجاد نمیشود، بلکه میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی»[4]، اگر کسی استکبار بورزد و نخواهد خود را کوچک کند که خودِ این اوجِ بزرگی کردن در محضرِ حضرت حق است، این است که خدای متعال با او مانندِ کفّار برخورد میکند.
ما وظیفه داریم تضرّع و زاری کنیم، و اشتباه نشود، این وظیفه از آن بابی است که آن عارفِ بزرگ فرمود: «الحمدالله الذی وجبت صوم و الصلاة علینا لشدة رحمته»، از شدّتِ رحمتِ خدای متعال بود که روزه و نماز را بر ما واجب کرد، از شدّتِ رحمتِ خدای متعال بود که به ما فرمود باید دعا کنید، مسلّماً خدای متعال نیاز ندارد.
اگر شما یک حساب بانکی داشته باشید که هرچه از آن بردارند صفر نشود، مسلّماً در این صورت شما نیاز ندارید که به کسی چیزی بدهید، و اگر یک نفر هم جلوی خانهی شما بیاید برای او حقّی ایجاد نمیشود که بگوید حتماً باید به من پول بدهی.
ما حقیقتِ معنای دعا را نفهمیدیم، اگر فهمیده بودیم این ماه رجب… ما که از سر تا پا نیاز هستیم… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که سراسر نور و کرامت و نورِ بهشت بودند این شبهای ماه رجب طوری ضجّه میزدند که وقتی میخواستند روی پای مبارکِ خود بایستند برای ایشان سخت بود، چون پای مبارکِ ایشان آسیب دیده بود، همینطور حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام.
اینطور نبود که وضعِ آن بزرگواران هم مانندِ ما باشد، ما خیلی چیزها را با هم قاطی کردهایم، ای کاش خیلی اوقات که به هیئت میرفتم میفهمیدم که برای چه به هیئت میروم، بخدا اگر من میفهمیدم برای چه به هیئت میروم هر مرتبهای که میخواستم به جلسهای بیایم… دیدهاید وقتی میخواهید با یک مقامِ بزرگی دیدار کنید از چند روز قبل اضطراب و استرس دارید.
آن بزرگواران فضا را کمی از رحمتِ خود بهم زدهاند که شما نتوانید به جلسه بروید تا کمی قدر بدانیم، وگرنه آن بزرگواران نیاز ندارند، اگر همهی عالَم… مگر کربلا نشد؟ اگر همهی عالَم امروز معاذالله مرگ بر اهل بیت بگویند بر دامانِ کبریاییِ آن بزرگواران گَردی نمینشیند، و خدای متعال کوچک نمیشود، اینکه ما خیال کنیم… یکی از بدبختیهای ماست که فکر میکنیم ما میخواهیم غربتِ اهل بیت علیهم السلام را کم کنیم یا ما میخواهیم قدمی برای آن بزرگواران برداریم، از محضر شما عذر میخواهم، ما نمیتوانیم هیچ غلطی کنیم، ما در برابرِ اهل بیت علیهم السلام بصورتِ یک طرفه «گدا» هستیم، از جانبِ ما خیری به آن بزرگواران نمیرسد، ان شاء الله که شرّ ما و بیادبیِ اعمالِ ما به دامانِ آن بزرگواران نرسد و آن عزیزان را اذیّت نکند.
اگر این را یاد گرفته بودم امروز میفهمیدم که سفره را محدود کردهاند، وای بحالِ ما شیعیان که خیال کنیم «امروز ماجرای استشفاء نسبت به ذواتِ مقدّسه چه میشود»، هیچ چیزی نمیشود، دیگر بدتر از کربلا که نبوده است، بدتر از روز هجوم به خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نبوده است، آن روز هم میتوانستند بگوید چطور دستانِ اسدالله را بستند؟
بنا بر این نبوده است که آن بزرگواران بخواهند در این عالَم از همه چیز پردهبرداری کنند، ان شاء الله من هم بفهمم، اینکه بفهمم یا نفهمم هم برای مقامِ آن بزرگواران هیچ تفاوتی ندارد.
گداییِ ما یک طرفه است، فیض یک طرفه است، این جاده یک طرفه است، همهی آن سراسر و صد در صد لطفِ یک طرفه است، خودِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در دعای عرفه فرمودند: خدایا! آن چشمی که برکتِ این درخت و بر و بحر و دشت بخواهد تو را ببیند کور است، حال آیا ما شیعیان بخواهیم آینه و آیتِ وجودِ اهل بیت علیهم السلام بشویم؟ زهی خیالِ باطل! آن بزرگواران به ما نیازی ندارند، این «ما» هستیم که سراسر نیاز هستیم، چه بفهمم و چه نفهمم، و او عطاء میکند، چه من بفهمم و چه نفهمم، «يا مَنْ يُعْطى مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة»[5]، چه کافر باشد و چه مؤمن، اگر او بخواهد عطاء کند عطاء میکند، و اصلاً استحقاقی در کار نیست که به یک کسی عطاء میکند که استحقاق ندارد، یا به کسی عطاء میکند که استحقاق دارد، ابداً اینطور نیست، کسی استحقاقی ندارد، همینکه اجازه بدهند بیاییم و برویم منّت گذاشتهاند.
این روزها چیزی که من را میسوزاند این است که شما فرض کنید یک نفر هم در کوفه به حضرت زینب کبری سلام الله علیها بگوید: «پس مستجابالدّعوه بودنِ شما چه شد؟»، آنها نوکرِ ما نیستند، تدبیرِ عالَم به دستِ آنهاست، همانطور که گاهی یک بچهای از پدرِ خود یک چیزی میخواهد و پدرِ او صلاح نمیداند، حال آن بچه بگوید: مگر تو پول نداشتی؟ مگر تو زور نداشتی؟… اصلاً حرفهای یک بچه در انگیزه و رفتارِ پدر خلأ ایجاد نمیکند، اصلاً جایگاهِ ما با آن بزرگواران قابل قیاس نیست.
ما بخواهیم یا نخواهیم انبیاء علیهم السلام قبل از به دنیا آمدنِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به ایشان توسّل کردهاند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه باور کنیم و چه باور نکنیم، مسئله فرق نمیکند، بایستی اعتقاداتِ خودمان را درست میکردیم، اعتقادمان ایراد دارد، اگر اعتقادِ ما ایراد نداشت دو اتفاق میافتاد، یک: برای ما در میانِ ویروس و بیرون از مسئلهی ویروس تفاوتی نداشت که درِ خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام متبرّک است و در حقیقت هیچ فرقی نخواهد کرد، هیچ چیزی در این عالَم بر ایشان غلبه ندارد، ایشان اسدالله الغالب هستند، چه این ویروس و چه چیزِ دیگری؛ دو: این بدین بعنا نیست که اگر کسی دست به جایی بزند بیمار نشود، چون ما نوکر هستیم و نه معاذالله ایشان نوکر باشند، ممکن است که بخواهند ما را مبتلا کنند، ممکن است بخواهند ما را آزمایش کنند، لذا این با آن توصیههای پزشکان جمع میشود، توصیههای پزشکی بر سرِ جای خود است، عیبی ندارد که انسان به وظیفهی شرعیِ خود عمل کند، «عیبی ندارد» که اصلاً باید عمل کند، این ربطی به عقیده ندارد، اینطور نیست که بگوییم چون من آمدهام و دست کشیدهام پس باید حتماً خوب بشوم، نخیر! آنقدر آدم داریم که در حرمِ امام در میانِ ازدحامِ جمعیت از دنیا رفتهاند، چه اتّفاقی افتاده؟ مثلاً چه شده است؟ مگر مکه حرمِ امنِ الهی نبود؟ مگر جرثقیل روی سرِ مردم نیفتاد و آنها از دنیا رفتند؟ این کجای اصلِ مسئله را تغییر میدهد؟ چه زمانی به ما وعده دادهاند که کسی در این خانه نمیمیرد؟ آیا تصوّر میکنید انسانهای کمی در حرمِ امام رضا علیه السلام از دنیا رفتهاند؟ مثلاً طرف سکته کرده است و از دنیا رفته است، این دو مسئله در دو وادیِ مختلف است، ما یک سری وظایفی داریم که باید آنها را انجام بدهیم، آن وظایف برای ما حق ایجاد نمیکند، اینطور نیست که ما بتوانیم نظامِ عالَم را بهم بزنیم، نظامِ عالَم به دستِ شخصِ دیگری است، و ان شاء الله من این موضوع را باور کنم.
ما همینکه در راهِ خدای متعال باور کنیم که ما عبد هستیم… چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بندِ بندگیِ دیگران به گردنِ من باشد و بندِ گناهانم مرا به این طرف و آن طرف بکشاند و چه نکشد، کار در این عالَم به دستِ شخصِ دیگری است، ما این بدین معنی نیست که چون ما مؤمن هستیم مثلاً به کرونا مبتلا نمیشویم، اصلاً چه کسی این حرف را زده است؟ ما چه زمانی همچنین وعدهای دادهایم که امروز دیگران بخواهند شبهه کنند؟ بپرسد در دورههای گذشته فراوان بوده است که علمایی با وبا و حصبه و طاعون از دنیا رفته است، فراوان! نخبگان و علمای بینظیری که با طاعون از دنیا رفتهاند! مگر اینها زیارت عاشورا نمیخواندند؟ البته که میخواندند، اما اگر من زیارت عاشورا را در حد یک قرص نگاه کنم که خاک بر سرِ من! البته از این جهت که او بخواهد اراده کند شاید اثر بگذارد، و شاید به ظاهر اثر نگذارد و یک جایی یک اثری بگذارد که من قیامت میفهمم، اینطور نیست که بگویم پس من نمیخوانم، خُب نخوان! اگر هم تابحال خیال میکردی که برای شخصِ دیگری میخوانی و یا در حالِ خدمت کردن به کسی هستی باید برای همهی آنها عذرخواهی کنی.
اگر هشت میلیارد انسان روی زمین امروز زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام بخوانند به خودِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام قسم میخورم برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به اندازهی یک ارزن افزایشِ مقام ندارد که معاذالله حضرت بخواهد به آن وابسته باشند، یا اینکه معاذالله گیرِ ما باشند، ولو هشت میلیارد نفر! اگر هشت میلیارد نفر هم معاذالله حضرت را لعن کنند حتّی به اندازهی یک ارزن به حضرت آسیب نمیرسد.
این دنیا دارِ بلاست، محلِ ابتلاء است، ان شاء الله ما جای خود را با اهل بیت علیهم السلام اشتباه نگیریم، اینکه بعضی از اولیاء خدا نامِ فرزندانِ خود را «عبدالحسین» میگذاشتند واضح است که ما اهل بیت علیهم السلام را نمیپرستیم، «عبد» به معنای این است که من مملوک هستم، از خودم اختیاری ندارم، از خودم ارادهای ندارم، از خودم چیزی ندارم؛ چه نامِ تو را «عبدالحسین» بگذارند و چه نگذارند همه چیزِ شما برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، چه قبول کنید و چه قبول نکنید، «أَنَّ اَلْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإِمَامِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ»[6]، همهی زمین برای امام است، چه شما قبول کنید و چه قبول نکنید، مثلِ این است که سندِ ماشین برای شما باشد، حال چه من قبول کنم و چه قبول نکنم!
حقیقتِ همهی عالَم به دستِ اهل بیت علیهم السلام است، چه ما بخواهیم و چه ما نخواهیم؛ منتها بدبختی آنجاست که گاهی بخاطرِ اینکه ما را راحت راه داده بودند، هر وقت میخواستیم آسان مجلس میگرفتیم، گاهی از لحظهی ارادهی جلسه تا تحققِ جلسه یک روز هم فرصت نمیخواست، گنهکارانی مثلِ من هم هر وقت هر غلطی میکردند باز هم میآمدند و منبر میرفتند، عادت کرده بودیم، فکر کرده بودیم برای ما «حق» ایجاد شده است، یا فکر کرده بودیم برای اهل بیت علیهم السلام کاری کرده بودیم.
گاهی از کَرَم و مهربانی یقهی ما را میگیرند که من اشتباه نگیرم.
یک روزی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به قنبر فرمودند که فلانی گناهی کرده است باید شلاق بخورد، قنبر هم غیور بود، شروع کرد به شلاق زدن، سه ضربه شلاق اضافه زد، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: قنبر! چون من تو را دوست دارم در این دنیا به تو سه ضربه میزنم، برای اینکه قیامتِ تو آسیب نخورد؛ این روایت در کافی است، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سه ضربه شلاق به قنبر زدند.
اگر کسی مانندِ من شعور نداشته باشد میگوید: این چه محبّتی است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به قنبر شلاق بزنند؟ اما آن کسی که فهم دارد… گاهی دزد است اما فهم دارد، میفهمد که این از مرحمت است.
حواسِ من به عظمتِ جلسهی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نیست، گاهی عالَم و آدم برای هزاران هدف بهم میخورد، یک جای آن هم این است که من بفهمم که هر زمانی که میخواستم به جلسه بیایم باید مانندِ حرم امام رضا علیه السلام اذن دخول میگفتم، باید اجازه میگرفتم، باید عذرخواهی میکردم، باید استغفار میکردم، مانندِ آدابِ ورود به حرم، باید میگفتم: «یا مُحْسِنُ قَدْ اتاکَ الْمُسىءُ» گنهکار آمده است، اینها را ورودیِ حرمها نوشتهاند، خیلی آداب دارد، برای من عادی شده بود، چون خیال میکردم من کاری میکنم، میگفتم: مجلسِ فلانی گرم است! خاک بر سرِ فلانی که فکر میکنند مجلس برای او گرم است…
آن روایت چقدر زیباست که همه شنیدهاید «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً»[7]، حرارت برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، گاهی از سرِ مهر و ولایت میخواهند یک جلوهای به کسی بدهند، طرف به خود میگیرد، چه گریهکُن، چه گوینده، چه روضهخوان، همهی ما باید برگردیم و عذرخواهی کنیم.
حسین جان! بخاطرِ بدیِ ما ما را از مجالسِ خودت بیرون نینداز…
اگر کسی ارزشِ مجالسِ اهل بیت علیهم السلام را بداند…
بحثِ من این نیست… خیلی واضح است که باید توصیههای بهداشتی را رعایت است، حتّی بیش از امروز، آن بر سرِ جای خود، اما اگر من بفهمم که ورود در مجلسِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چه عظمتی دارد…
یک روزی میگفتند… نمیخواهم این مطلب را عرض کنم که بگویم اگر الآن میخواهند مجالس را موقتاً تعطیل کنند این کار را نکنند، حرفِ من این نیست، حقیقتِ مسئله را بشنوید، ما همیشه ادّعا میکردیم اگر یک روزی گفتند برای زیارت رفتنِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام باید دستِ خود را بدهید تا بروید…
اصلاً اگر کسی عاشق باشد در این موضوع درنگ نمیکند، چون قابل قیاس نمیداند…
دیگر برای ما خیلی بد است که پسرداییِ معاویه «محمد بن حذیفه» عاشقِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، یعنی عمهی او «هند جگرخوار» است، پدر بزرگِ او رئیسِ مشرکین است، شوهرِ عمهی او هم ابوسفیان است، اگر او هرچه از معاویه میخواست به او میداد، مثلاً حاضر بود او رئیسِ مصر یا استانِ دیگری بشود اما اینقدر از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دَم نزند. یک روزی معاویه ملعون به او گفت: یک چیزی راجع به علی بگو که من نخواهم با تو برخورد کنم، گفت: معاویه! من از وقتی که تو را میشناسم، بالاخره ما از کودکی باهم بزرگ شدهایم، تو در دورهی شرک بودی و در دورهی اسلام، حالِ تو در دورهی شرک و اسلام به اندازهی ذرّهای تغییر نکرده است، اسلام در تو وارد نشده است، من تو را از قبل دیدهام، حالِ تو الآن که ادّعا میکنی میخواهم حاکمِ مسلمین بشوم با قبل از آن که رئیسِ بُتپرستها بودی تفاوتی نکرده است، این پوستِ تو است که عوض شده است، تابلوی خودت را عوض کردهای، هر کسی دورِ تو است یک مُشت منافقِ حرامزاده است، من اینها را میشناسم، پدر و مادرِ اینها را میشناسم، اما هر کسی که آدمحسابی و اهلِ عبادت است در سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، من هم آنطور نیستم، اما دوست دارم جزوِ آنها باشم. و علامتِ نفاقِ تو بیش از این نیست که مرا بخاطرِ محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ملامت میکنی.
اینطور برای قدم برداشتن در راهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سر دادهاند، هیچ توقعی هم نداشتند.
روزگارِ ما که شد ما فقط متنعّم از سفرهی اهل بیت علیهم السلام شدیم، فقط! این همه مجلس که در روزگارِ ما برای اهل بیت علیهم السلام گرفته میشود در طولِ تاریخ… هر یک سالِ آن به اندازهی صدها سالِ گذشته جلسه برگزار شده است، این موضوع برای من حق ایجاد نمیکند، اتّفاقاً این موضوع باید برای ما خاکساری ایجاد کند.
یک زمانی شخصی به من گفت: چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینقدر در محضرِ حضرت حق خاکساری میکنند؟ گفتم: از روایات اینطور فهمیدم که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خود را خیلی بدهکارِ خدای متعال میدانند. اگر یک پدری به یک فرزندِ خود یک میلیون تومان پول بدهد و به یک فرزندِ دیگرِ خود صد میلیون پول بدهد، آن فرزندی که صد میلیون تومان پول گرفته است ظاهراً پولدارتر است اما به پدرِ خود بدهکارتر است، ما بیش از همهی عالَم به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بدهکار هستیم، همه بدهکار هستند اما ما بدهکارتر هستیم.
ان شاء الله خدای متعال به ما روزی کند که جای خودمان را بفهمیم، «رَحِمَ اللّه ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ»[8]، قدرِ خودمان را بدانیم، قدرِ ما کجا بوده است؟
همین هم که اجازه بدهند که حتّی در منزل بنشینیم و نامِ مقدّسِ آن بزرگواران را ببریم از دهانِ ناپاکِ… اگر ما حقیقتِ این عالَم را میدیدیم اینطور بود که یک بزرگی میگفت من وضو نگرفته بودم، وقتی خواستم بلند بشوم «یاعلی» گفتم، ناگهان صدای حضرت را شنیدم، حضرت فرمودند: بیادب! نامِ مرا بدونِ طهارت بردی.
یعنی اگر من میفهمیدم… پلیدیِ باطنِ مرا که وضو نمیتواند پاک کند، غسل نمیتواند مرا پاک کند، اگر به حقیقت و به استحقاق بود هرگز من حق نداشتم نامِ مبارکِ آن بزرگواران را ببرم، هیچ وقت! او منّت گذاشت، همانطور که همهی عالَم برای خدای متعال است و میگوید: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»[9] بعداً در قیامت با شما حساب میکنم، میگوید همهی عالَم به دستِ من بود و من رو زدم و گفتم که چه کسی در ایّامی که مردم گرفتار هستند به خدا قرض میدهد؟
قیامت معلوم میشود که به ما اجازه دادهاند حرف بزنیم.
درنگی در خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در شهر شام
حال یک جمله راجع به حضرت زینب کبری سلام الله علیها بگویم و شما را به خدای متعال بسپارم.
اگر کسی زندگیِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بررسی کند میبیند که ما آنطور که حضرت زینب کبری سلام الله علیها خود را برای امامِ خود به زحمت انداختهاند…
یک زمانی «جایگاه» را میگوییم که مسلّماً دستِ کسی به آنجا نمیرسد، یک وقتی موضوع «کاری است که ایشان میخواستند انجام دهند»… میبینیم ما اینطور نیستیم، اگر من به هیئت میآیم…
من یک زمانی به یک هیئتی میرفتم که بخاطرِ این واقعه بعد از چند سال که دههی اول محرم به آنجا میرفتم دیگر به آنجا نرفتم، دیدم آنجایی که میخواستند پرچم بزنند و جلوی در بایستند و چای بدهند… بالاخره خودِ «چای ریختن» در ظاهر «چای ریختن» است، مسلّماً نوکریِ درِ خانهی اهل بیت علیهم السلام خیلی افتخار دارد، ولی دیدم ظرفها را دو نفر کارگر افغانستانی میشستند؛ یک وقتی اوضاع اینطور است که باهم یک کاری میکنیم و کمک هم میآوریم، اما یک زمانی است که آن کار را دونِ شأن میدانیم، معلوم است که از داخلِ آن هیئتی که کارها را دونِ شأن و فوقِ شأن کند «هیئت» درنمیآید.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها کارها را بینِ خود و امام سجّاد علیه السلام تقسیم کردند و خودشان کارهای سخت را برداشتهاند، شأن ایشان نسبت به اینکه من بخواهم در این مورد حرف بزنم أجل است، من چند جمله از ایشان میخوانم.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها بعد از شهادتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یک باری را به دوش کشیدهاند، تا به مدینه برگردند قرار نیست امام زین العابدین صلوات الله علیه خیلی به چشم بیایند، برای همین اگر بروید و مقایسه بفرمایید خطبهی امام زین العابدین صلوات الله علیه در شام یک خطبهی غیرگزنده است، خیلی تیزی ندارد، چون اگر امام را در آنجا میکشتند نظامِ عالَم بهم میریخت، مسلّماً امام هم ترسو نیستند، امام به وظیفهی خود عمل میکند، بنا بر این بوده است که امام زین العابدین صلوات الله علیه سی و چند سالِ دیگر امامت کنند و سایهی ایشان بر سرِ اهلِ اسلام باشد، لذا خطبهی امام زین العابدین صلوات الله علیه در شام یک خطبهی غیرگزنده است، اصلاً بیشتر مدحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها چطور؟ حضرت زینب کبری سلام الله علیها که تا شهر شام آمدهاند کارهای خود را انجام دادهاند، وظایف را انجام دادهاند، حالا باید…
یکی از چیزهایی که من همیشه به حالِ خودم غصّه میخورم این است که به این موضوع توجّه نمیشود که وقتی کربلا رخ داد میگوییم قطعنامهی پایان جنگ را امام سجّاد علیه السلام خواندند، در حالی که قطعنامهی پایانِ جنگ را حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها خواندند.
آن قسمتی از آن قطعنامه که گفتنِ آن قتل را واجب نمیکرد حضرت سجّاد علیه السلام بعهده گرفتند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها به مادرِ خود تأسّی کردند و خود را فدای امام کردند.
اگر خطبهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را ببینید تعجّب میکنید از اینکه در آن مجلس چطور این فرمایشان از دهانِ مبارکِ یک بانو صادر شده است؟ در آن شرایطی که… من نمیتوانم بعضی از آنها را هم درست بگویم، من تابحال این خطبه را در هیچ مجلسی نخواندهام، چون انسان باید یک تکّهی آن را بخواند و ساعتها با آن گریه کند، حالا فقط قصدِ ترجمه کردن دارم، فقط خواستم این توضیح را بدهم که شما ببینید در آن شرایطی که طرفِ مقابل در یک هیئتی نشستند، به قولِ «ابن عرندس حلّی»:
و رملة في ظلّ القصور مصونة يناط على أقراطها الدرّ و التّبر
خواهرِ معاویه نشسته است و برای او خیمه زدهاند، چند نفر حاجب هم در همان مجلس جلویِ درِ خیمه ایستادهاند که چشمِ کسی به آن سمت نرود، بر گوشهای او گوشواره و بر گردنِ او گردنبند آویزان است،
و رملة في ظلّ القصور مصونة يناط على أقراطها الدرّ و التّبر
این فضا را ببینید، در آن شرایط که حضرت زینب کبری سلام الله علیها روی پای مبارکِ خود ایستادهاند، سرِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در مقابلِ یزید است، چیزهایی هم در روایات هست که الآن قصد ندارم عرض کنم، سخنانِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را ببینید، اینها همان سخنانی است که شما توقّع داشتید امام سجّاد علیه السلام بفرمایند، خوشا بحالِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و خوش بحالِ من که این جمله را در موردِ ایشان عرض کردم.
نقل برای «احتجاج» است، شیخ صدوق رحمة الله تعالی علیه اینطور نقل میکنند: «لَمَّا دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ حَرَمُهُ»[10]، وقتی امام سجّاد علیه السلام و نوامیسِ ایشان «عَلَى يَزِيدَ لَعَنُ الله» بر یزید ملعون وارد شدند…
من سریع رد میشوم، چون نمیخواهم روضه بخوانم، میخواهم هرچقدر توانستم چند جملهی حضرت را بخوانم، بالاخره شاید هیچ وقت جلسه به این مختصری پیدا نکنم.
«جِيءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي طَسْتٍ»، سرِ مطهّر حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را آوردند و در یک ظرفی مقابلِ یزید ملعون قرار دادند، او آنجا شروع کرد به یک غلطی که من نمیتوانم آن را بیان کنم.
اینجا را چون حضرت زینب کبری سلام الله علیها به آن استناد کردهاند میخوانم، بعد آن ملعون گفت:
لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ اَلْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ اَلْأَسَلِ
ای کاش پدرانم در بدر بودند که اینطور مقابلِ امیرالمؤمنین افتادند، ای کاش بودند و میدیدند که روزِ انتقامِ ما رسیده است.
لَأَهَلُّوا وَ اِسْتَهَلُّوا فَرَحاً وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لاَ تَشَلَّ
میآمدند و شاد میشدند و به من دستمریزاد میگفتند.
تا اینکه «فَقَامَتْ إِلَيْهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ بن ابیطالب علیهما السلام»، حضرت زینب کبری سلام الله علیها ایستاده شروع کردند به سخن گفتن. راوی اینطور میگوید: «قَامَتْ إِلَيْهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أُمُّهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ»، چه فرمودند؟ اینطور شروع کردند: «وَ قَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِينَ وَ اَلصَّلاَةُ عَلَى جَدِّي سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ»، خدای متعال بر جدّ من سیّدالمرسلین سلام و درود بفرستد، «صَدَقَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ» خدای متعال درست فرمود «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ اَلَّذِينَ أَساؤُا اَلسُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اَللّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»… همهی منبریهای عالَم به فدای یک کلمهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها، فرمودند: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ اَلَّذِينَ أَساؤُا اَلسُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اَللّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»، عاقبتِ کسانی که غرقِ در گناه هستند این است که به تکذیبِ آیاتِ خدا برسند و تمسخر کنند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها در اینجا به یزید ملعون اشاره کردند.
انسان باید قدری آن لحظه را تصوّر کند… که شاید من توانستم در روضه یک جمله بگویم که حالِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها چه حالی است.
بعد صدای حضرت زینب کبری سلام الله علیها بلند شد، «أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ» تو چه خیال کردهای ای یزید؟ «حِينَ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ اَلْأَرْضِ» زمین را به ما تنگ گرفتهای، پسرِ پیغمبر را آواره کردهای، «وَ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا آفَاقَ اَلسَّمَاءِ» زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتهای، «فَأَصْبَحْنَا لَكَ فِي إِسَارٍ نُسَاقُ إِلَيْكَ سَوْقاً فِي قِطَارٍ وَ أَنْتَ عَلَيْنَا ذُو اِقْتِدَارٍ» خیال کردهای که اگر ناموسِ پیغمبر را از این شهر به آن شهر ببری علامتِ اقتدارِ توست؟ «أَنَّ بِنَا مِنَ اَللَّهِ هَوَاناً وَ عَلَيْكَ مِنْهُ كَرَامَةً وَ اِمْتِنَاناً» آیا فکر کردهای این باعثِ خاریِ ما و کرامت و بزرگیِ تو میشود؟ «وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وَ جَلاَلَةِ قَدْرِكَ» آیا فکر کردهای این از بزرگیِ جایگاهِ توست؟ فکر کردهای خیلی غلط کردهای؟ «فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عَطْفِكَ تَضْرِبُ أَصْدَرَيْكَ فَرَحاً» آیا فکر کردهای کاری کردهای که سینهی خود را جلو بدهی؟ یعنی فکر کردهای الآن که ما را در این حالت درآوردهای واقعاً ما اسیرِ تو شدهایم؟ آیا فکر کردهای که ما را پشیمان کردهای؟
بعد حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: الآن نگاه کردی که دنیا در اختیارِ توست آیا فکر کردی حقیقتِ عالَم اینطور است؟ بعد حضرت شروع کردند، «وَ حِينَ صَفَا لَكَ مُلْكُنَا وَ خَلَصَ لَكَ سُلْطَانُنَا» آیا فکر کردهای که حکومتی که برای ما بود، عالمی که به دستِ ما بود مدّتی به دستِ تو افتاده است، آیا فکر کردهای که دیگر این موضوع ابدی است؟
یزید که نمیدانست دو سال بعد از این موضوع به کجا میرسد.
بعد حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «فَمَهْلاً مَهْلاً» صبر کن و اندکی صبر کن، «لاَ تَطِشْ جَهْلاً أَ نَسِيتَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»…
اصلاً اگر کسی… من نمیخواهم الآن روضه بخوانم، خودتان فضا را تصوّر کنید، کسی نمیتواند در آن شرایط حتّی حرف بزند، چه برسد به اینکه اینطور سخن بگوید و اینطور آیه تفسیر کند.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: آیا قولِ خدای متعال را فراموش کردهای که «وَ لا يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»؟ آن کسانی که کافر شدهاند فکر نکنند حال که به آنها مهلت دادهایم غلطِ زیادی میکنند به نفعِ آنهاست، ما میخواهیم پروندهی اینها کامل بشود و به عذابِ دردناک برسند.
حال یزیدِ ملعون به خیالِ خود به عنوانِ «امیرالمومنین» آن بالا نشسته است، حضرت زینب کبری سلام الله علیها به او آیهی کافرین را میخوانند! اصلاً همین بس بود، باور نمیکردند حضرت بعد از این فرمایشات…
من باید زود از اینجا رد بشود که بتوانم چند جمله بخوانم.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: تو خیال کردهای که الآن امیر مومنان هستی؟ آیا ادّعای تو این است؟ ناموسِ خودت را هم پشتِ پرده نشاندهای، «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ» آیا این از عدالتتان است؟ ای بچههای طلقاء که جدّ ما در فتحِ مکه با آقایی و بزرگواری وقتی فریاد زدند «الیوم یوم المرحمه» امروز روزِ مرحمت است، امروز روزِ انتقام نیست… «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ»…
حال اگر بتوانم تا هر کجای خطبه پیش بروم میخواهم چیزهایی را که حضرت زینب کبری سلام الله علیها «درد» میدانند را عرض کنم، حال روضه از زبانِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، یک وقتی ما روضه میخوانیم، یک وقتی آنجا آن همه اتفاق افتاده است، یعنی آنجا چوب به دستِ آن ملعون است، ولی حضرت زینب کبری سلام الله علیها پیش از آنکه به او اشاره کنند به این اشاره میکنند.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ سَبَايَا»، زنها را پشتِ پرده نشاندهای و ناموسِ پیغمبر را ایستاده نگه داشتهای…
از امام زمان ارواحنا فداه عذرخواهی میکنم، «قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ» پردهها را از جلوی صورتها برداشتهای، «وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ» نامحرمها در حالِ دیدنِ صورتهای این بزرگواران هستند، «تَحْدُو بِهِنَّ اَلْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ» اینها را از این شهر به آن شهر با آواز جابجا کردی، «وَ تَسْتَشْرِفُهُنَّ اَلْمَنَاقِلُ»…
اگر بخواهند ناموسی را از جایی عبور بدهند سعی میکنند جایی به آن مشرف نباشد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: ما را از جاهایی عبور دادند که همه بر آن اشراف داشته باشند، «وَ يَتَبَرَّزْنَ لِأَهْلِ اَلْمَنَاهِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ اَلْقَرِيبُ وَ اَلْبَعِيدُ» آشنا و غریبه به صورتهای آنها نگاه کنند، «وَ اَلْغَائِبُ وَ اَلشَّهِيدُ وَ اَلشَّرِيفُ وَ اَلْوَضِيعُ وَ اَلدَّنِيُّ»… اگر خطبه حضرت زینب کبری سلام الله علیها نبود نمیخواندم، شریف و شهید و پستفطرت و حرامزاده… اینها گلههای حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، «لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ» مردی از نزدیکان به دنبالِ این قافله نبود، «وَ لاَ مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِيٌّ» کسی حمایتگر نبود، اینها را با شمر و خولی جابجا کردند، «عُتُوّاً مِنْكَ عَلَى اَللَّهِ» این برای کفرِ توست در برابرِ حق، «وَ جُحُوداً لِرَسُولِ اَللَّهِ»…
بعد حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «لاَ غَرْوَ مِنْكَ وَ لاَ عَجَبَ مِنْ فِعْلِكَ» از تو جدّهی تو و مادرِ معاویه تعجّبی نیست که این کار را کنید، چون شما شرافت نمیفهمید، «لاَ عَجَبَ مِنْ فِعْلِكَ» از فعلِ تو نباید تعجّب کرد، «وَ أَنَّى تُرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبَادَ اَلشُّهَدَاءِ» چگونه میشود به شرافتِ کسی امید داشت که جدّهی او دندان به جگرِ سیّد شهدای حنین گرفته است.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها این فرمایشات را در حضور مردم انجام دادند.
«وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَاءِ اَلسُّعَدَاءِ» گوشتِ تنِ تو از خونِ اولیاء خدا روییده است، «وَ نَصَبَ اَلْحَرْبَ لِسَيِّدِ اَلْأَنْبِيَاءِ»…
برای من خیلی سخت بود که آن چند جمله را گفتم و رد شدم، میخواستم ببینید که اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها بخواهند روضه هم بخوانند در اوجِ عزّت است، آن را فرمودند بعد آن را وسیله قرار دادند برای دیگرانی که ایشان را دیدند.
من زمانی توضیح دادهام که مردم در ابتدا تعجّب کردند که دیدن حضرت زینب کبری سلام الله علیها در حالِ صحبت کردن با زبانِ عربی هستند، چون عرب اسیرِ عرب نمیگرفت، میگفتند شرافتِ عرب بالاتر از آن است که به اسارت در بیاید، لذا سخن گفتنِ عربیِ امام سجّاد علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینها را تعجّبزده کرد و آنها با دقّت گوش میدادند.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها در ابتدا کاری که یزید بعنوانِ «امیرالمومنین» کرده بود و ناموسِ نداشتهی خود را در پرده قرار داده بود با کاری که با اهل بیت علیهم السلام کرده بود را بیان کردند، ولی اینجا مقامِ بیانِ هر روضهای در مقابلِ آنها نیست، این را برای عزّتِ خود استفاده کردند.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: از تو که جدّهی تو دندان به جگرِ سیّد شهدا زده است و تو با خونِ اولیاء خدا رشد کردهای تعجّبی نیست، «وَ نَصَبَ اَلْحَرْبَ لِسَيِّدِ اَلْأَنْبِيَاءِ» شما با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جنگیدید، «وَ جَمَعَ اَلْأَحْزَابَ وَ شَهَرَ اَلْحِرَابَ» این شما بودید که در جنگ احزاب مقابلِ اسلام قرار گرفتید، «وَ هَزَّ اَلسُّيُوفَ فِي وَجْهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَشَدِّ اَلْعَرَبِ جُحُوداً» شما بودید که مقابلِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شمشیر کشیدید؛ یعنی چیزِ عجیبی نیست که امروز در مقابلِ سبطِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شمشیر کشیدهاید، شما به صورتِ خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم شمشیر کشیدهاید، «أَشَدِّ اَلْعَرَبِ جُحُوداً» تمامِ آنچه بنیامیّه سالها کاشته بود، از سال چهل که معاویه آمده بود تا اینجا، هرچه درست کرده بودند… وقتی معاویه ملعون به درک میرفت با او مقدار خیلی زیادی متبرّکات دفن کردند، مثلاً میگفتند این مویِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این لباسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این کفشِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، برای چه این کار را میکردند؟ برای اینکه بگویند این هم «خال المومنین» است!
حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «أَشَدِّ اَلْعَرَبِ جُحُوداً وَ أَنْكَرِهِمْ لَهُ رَسُولاً» هیچ عربی مثلِ شما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را انکار نکرد، و هیچ عربی مثلِ شما اینقدر با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نجنگید، «وَ أَظْهَرِهِمْ لَهُ عُدْوَاناً» هیچکس به اندازهی شما دشمنیِ خود را با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آشکار نکرد، «وَ أَعْتَاهُمْ عَلَى اَلرَّبِّ كُفْراً» عرب کافرتر از شما به خود ندیده است، «أَلاَ إِنَّهَا نَتِيجَةُ خِلاَلِ اَلْكُفْرِ» این بخاطرِ کفرِ اجدادِ تو و رَحِمِ ناپاکی است که شما را به دنیا آورده است.
بعد حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینطور فرمودند: «فَلاَ يَسْتَبْطِئُ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ مَنْ كَانَ نَظَرُهُ إِلَيْنَا» نباید از این موضوع تعجّب کرد که شما به ما اهل بیت از روی بغض اینطور با حقارت نظر کنید…
چون امام سجّاد علیه السلام در یک جایی فرمودند: سرِ مطهّرِ پدرِ مرا پایین قرار داده بود و خودِ او روی بلندی ایستاده بود… رد میشوم…
بعد حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: حال که همچنین غلطی کردی و این اشعارِ کافرانه را در این مجلس میخوانی، که یزید بعد از این جرأت نکرد آن شعر را بخواند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک بیت از آن اشعار آن ملعون را خواند، بعد اینطور فرمودند: بعد از این حرفها…
من جایی روایتِ «الشام» امام سجّاد علیه السلام را ندیدهام، ولی خطبهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها این را نشان میدهد، ابتدا راجع به ناموسِ خدای متعال صحبت کردند، بعد فرمودند: تو بر آن دندانهایی که بوسهگاه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود جسارت کردی… یعنی این را بعد از آن قرار دادهاند.
بعد حضرت زینب کبری سلام الله علیها شروع کردند به نفرین کردن، این در مجلسِ یزید است، «اَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ اِنْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ اُحْلُلْ غَضَبَكَ عَلَى مَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا»، خدایا! اینها را ذلیل کن، عذابِ خودت را بر کسانی که خونِ ما را ریختند نازل کن…
بحث طولانی است، ان شاء الله یک زمانی طلبِ شما باشد.
آنچه من در این خطبهی عجیب حضرت زینب کبری سلام الله علیها نگاه میکردم که یک لحظه شمشیرِ کلام را از روی صورت یزید ملعون برنداشتهاند برای آن شرایطی است که اصلاً گفتنی نیست، اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها این سخنان را نمیفرمودند باید امام سجّاد علیه السلام میفرمودند، بنا بر این بود بالاخره معلوم بشود که به چه دلیل حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مثلِ پدران و فرزندانِ خود تقیّه نکردند، بالاخره این یک سوال است دیگر، که چرا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام با یزید ملعون تقیّهای بیعت نکردند، مگر امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه ملعون بیعتِ اضطراری نکردند؟ خودِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مگر با معاویه ملعون بیعتِ اضطراری نکردند؟ یا حتّی ائمهی بعد از حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام.
این یک سوال است و بحثِ راجع به آن هم حدود دوازده جلسه کار دارد، ولی یک جملهی آن این است که حضرت میخواهند بفرمایند جبههی کفر آمده است و عالَمِ اسلام را فتح کرده است و پرچمِ کفر در دارالعمارهی مسلمین زدهاند. بالاخره این ملعون بعد از این دیگر جرأت نکرد همچنین غلطی کند، بالای سرِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام گفت: ای کاش اجداد من در بدر بودند، یعنی ابرازِ کفر کرد، بعد از این هرگز این کار را نکرد، یعنی اهل بیت علیهم السلام کاری با او کردند که آن ملعون به نفاقِ خود بازگشت.
سختی در راه اهل بیت علیهم السلام را انتخاب کنیم
یکی از آنها این است که چه کسی باید این حرفها را میزد؟ همهی حرف را برای این زدم که خودم را در محضرِ اهل بیت علیهم السلام هیچ چیزی نمیدانم ولی ان شاء الله خدا کند آنجایی که کار برای اهل بیت علیهم السلام مطرح است، انسان کاری که ظاهراً شرافت ندارد و سخت است و کسی به آن توجّه نمیکند یا خطر دارد را بردارد، وگرنه همه برای سخن گفتنِ در راهِ اهل بیت علیهم السلام «التماس دعا» میگویند، مردم اهل بیت علیهم السلام را دوست دارند.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینجا کار را با امام سجّاد علیه السلام تقسیم کردند، آنجاهایی که جسارت داشت را خودشان برداشتند، لذا وقتی جملات حضرت زینب کبری سلام الله علیها تمام شد و یزید نتوانست حرف بزند…
وقتی من میگویم یزید، شما چه کسی را میتوانید در ذهنِ خودتان معادلِ او بگیرید؟ کدام رذلِ پستِ کثیفِ شرّی را میشناسید که بخواهید او را با یزید قیاس کنید؟
آن جمع شروع کرد به هتّاکی به حضرت زینب کبری سلام الله علیها، حضرت زینب کبری سلام الله علیها بینِ خود و امام سجّاد علیه السلام آنجایی را انتخاب کردند که کار سختتر و همراهِ جسارت بود.
ان شاء الله خدای متعال به برکتِ امام زمان ارواحنا فداه با ما کاری کند که ما هم یک قدمی در راهِ اهل بیت علیهم السلام برداریم.
روضهی حضرت زینب سلام الله علیها در شهر کوفه
اوضاع در کوفه متفاوت است، کوفیان اهل بیت علیهم السلام را میشناختند، آنجا به اهل بیت علیهم السلام «خارجی» نمیگفتند، کوفیان مثلِ سگ پشیمان بودند، کوفیان کم آورده بودند، کوفیان مثلِ من بودند و نتوانسته بودند به نفسِ خودشان غلبه کنند، میدانستند حق با حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، عظمتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را میشناختند، جز داخلِ کاخ یزید و جز دو منطقهی نواصبنشین جایی به اهل بیت علیهم السلام توهین نشد، بلکه همه گریه میکردند، لذا روضهی آنجا راحتتر است.
روز دهم که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به شهادت رسیدند، دو روز بعد اهل بیت علیهم السلام واردِ دروازهی کوفه شدند، روایت نوشته است که همهی در و دیوارِ کوفه شروع کرد به گریه کردن، عدّهای از پشیمانی، عدّهای از خجالت، حتّی آنهایی که مانند «عبیدالله حرّ جوفی» با حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام همراهی نکرده بودند و آدمهای نانجیبی هم بودند دوست نداشتند که این اتّفاق بیفتد، یعنی فاجعه بزرگتر از آن چیزی بود که فکر کنند، آنها فکر میکردند حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یک آتشبس امضاء میکنند، فکر نمیکردند که وقتی حضرت ببینند اصلِ دین در خطر است… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «وَ لاَ أَفِرُّ فِرَارَ اَلْعَبِيدِ»[11] من مانندِ بندهها فرار نمیکنم، و من مانندِ بندگان گردن به این بیعت نمیگذارم… مردم کوفه فکر نمیکردند، وقتی آمدند و این صحنه را دیدند کوفه یکپارچه «گریه» شد.
اگر نگاه کنید عمدهی خطبههای اهل بیت علیهم السلام در کوفه شماتتِ گریهی کوفیان است.
خیلی تلخ است، اینکه اهل بیت علیهم السلام این همه تلاش کردند و اینها تکان نخوردند اما حال ایستادهاند و در حالِ گریه کردن هستند، هم حضرت سجّاد علیه السلام، هم حضرت ام کلثوم سلام الله علیها، هم حضرت زینب کبری سلام الله علیها، هم حضرت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها به کوفیان فرمودند که چشمانِ شما تا قیامت…
ولی آنجا دیگر سنگباران از بالای پشتبامها نبود… آنجا چشمچرانی نبود… آنجا گریه بود، آنجا احساسِ حقارتِ کوفیان بود، لذا آنجا را عرض میکنم، منتها لباسِ اهل بیت علیهم السلام آنجا هم مناسبِ شأنِ آن بزرگواران نبود…
دخترِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: بخدا همه چیز را بردند، حتّی گوشوارهای که به گوش بود… و شیخ مفید میفرماید: راوی میگوید من آن صحنه را در یاد دارم که بانوان فرار میکردند و سوار به طمعِ چادرِ آنها میرفت… خلاصه اینکه لباس دونِ شأن بود…
فدای غیرتِ نوامیس اهل بیت علیهم السلام، میخواستند به دارالحکومه وارد بشوند… یک روزی این دارالحکومه زیرِ پایِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود… یک روزی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در همین کوفه وقتی شنیدند خلخال از پای زن یهودی باز کردند به صورتِ خود زده بودند…میخواستند به دارالحکومه وارد بشوند، نوامیسِ اسراء غیرت به خرج دادند، انسان باید برای همین یک جمله بمیرد… دیدند وقتی میخواهند وارد بشوند… طبیعتاً وقتی یک عدّهای به یک مجلسی وارد میشوند سرها به سمتِ آنها برمیگردد و کانونِ نگاه میشوند، لذا بانوانِ دیگر که آنها هم لباسِ دون شأن داشتند دورِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را گرفتند… وقتی وارد شدند، عبارت اینجا اینطور است که «دَخَلَت زَینَبُ عَلَی ابن زیاد و عليها اَرذَل ثِيَابِها»… یعنی وقتی وارد شدند لباسِ ایشان دونِ شأن ایشان بود…
وقتی آن حرامزاده نگاه کرد فهمید که بانوان دورِ ایشان را گرفتهاند که دیده نشوند، گفت: «من هذه المتنکره؟» آن کسی که قصد دارند او را بپوشانند چه کسی است؟… گفتند: «هذه زَینَبُ…
پی نوشت:
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه غافر، آیه 60 (وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ)
[5] دعای ماه رجب
[6] الکافی، جلد 1، صفحه 407
[7] جامع احادیث الشیعه، جلد 12، صفحه 556
[8] عیون الحکم و المواعظ، جلد 1، صفحه 261
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 245 (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ۚ وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)
[10] الاحتجاج، جلد 2، صفحه 307 (رَوَى شَيْخٌ صَدُوقٌ مِنْ مَشَايِخِ بَنِي هَاشِمٍ وَ غَيْرُهُ مِنَ اَلنَّاسِ: أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ حَرَمُهُ عَلَى يَزِيدَ وَ جِيءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي طَسْتٍ فَجَعَلَ يَضْرِبُ ثَنَايَاهُ بِمِخْصَرَةٍ كَانَتْ فِي يَدِهِ وَ هُوَ يَقُولُ:
لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلاَ خَبَرٌ جَاءَ وَ لاَ وَحْيٌ نَزَلَ
لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ اَلْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ اَلْأَسَلِ
لَأَهَلُّوا وَ اِسْتَهَلُّوا فَرَحاً وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لاَ تَشَلَّ
فَجَزَيْنَاهُ بِبَدْرٍ مَثَلاً وَ أَقَمْنَا مِثْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنِي أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ
قَالُوا فَلَمَّا رَأَتْ زَيْنَبُ ذَلِكَ فَأَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ ثُمَّ نَادَتْ بِصَوْتٍ حَزِينٍ تُقْرِعُ اَلْقُلُوبَ يَا حُسَيْنَاهْ يَا حَبِيبَ رَسُولِ اَللَّهِ يَا اِبْنَ مَكَّةَ وَ مِنًى يَا اِبْنَ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ يَا اِبْنَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى . قَالَ فَأَبْكَتْ وَ اَللَّهِ كُلَّ مَنْ كَانَ وَ يَزِيدُ سَاكِتٌ ثُمَّ قَامَتْ عَلَى قَدَمَيْهَا وَ أَشْرَفَتْ عَلَى اَلْمَجْلِسِ وَ شَرَعَتْ فِي اَلْخُطْبَةِ إِظْهَاراً لِكَمَالاَتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِعْلاَناً بِأَنَّا نَصْبِرُ لِرِضَاءِ اَللَّهِ لاَ لِخَوْفٍ وَ لاَ دَهْشَةٍ فَقَامَتْ إِلَيْهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أُمُّهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ وَ قَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ وَ اَلصَّلاَةُ عَلَى جَدِّي سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ صَدَقَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ- ثُمَّ كٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا اَلسُّواىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيٰاتِ اَللّٰهِ وَ كٰانُوا بِهٰا يَسْتَهْزِؤُنَ – أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ حِينَ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ اَلْأَرْضِ وَ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا آفَاقَ اَلسَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا لَكَ فِي إِسَارٍ نُسَاقُ إِلَيْكَ سَوْقاً فِي قِطَارٍ وَ أَنْتَ عَلَيْنَا ذُو اِقْتِدَارٍ أَنَّ بِنَا مِنَ اَللَّهِ هَوَاناً وَ عَلَيْكَ مِنْهُ كَرَامَةً وَ اِمْتِنَاناً وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وَ جَلاَلَةِ قَدْرِكَ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عَطْفِكَ تَضْرِبُ أَصْدَرَيْكَ فَرَحاً وَ تَنْفُضُ مِذْرَوَيْكَ مَرَحاً حِينَ رَأَيْتَ اَلدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْسِقَةً وَ اَلْأُمُورَ لَدَيْكَ مُتَّسِقَةً وَ حِينَ صَفَا لَكَ مُلْكُنَا وَ خَلَصَ لَكَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلاً مَهْلاً لاَ تَطِشْ جَهْلاً أَ نَسِيتَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدٰادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِينٌ أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ اَلْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ تَسْتَشْرِفُهُنَّ اَلْمَنَاقِلُ وَ يَتَبَرَّزْنَ لِأَهْلِ اَلْمَنَاهِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ اَلْقَرِيبُ وَ اَلْبَعِيدُ وَ اَلْغَائِبُ وَ اَلشَّهِيدُ وَ اَلشَّرِيفُ وَ اَلْوَضِيعُ وَ اَلدَّنِيُّ وَ اَلرَّفِيعُ لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ وَ لاَ مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِيٌّ عُتُوّاً مِنْكَ عَلَى اَللَّهِ وَ جُحُوداً لِرَسُولِ اَللَّهِ وَ دَفْعاً لِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ- وَ لاَ غَرْوَ مِنْكَ وَ لاَ عَجَبَ مِنْ فِعْلِكَ وَ أَنَّى تُرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبَادَ اَلشُّهَدَاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَاءِ اَلسُّعَدَاءِ وَ نَصَبَ اَلْحَرْبَ لِسَيِّدِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ جَمَعَ اَلْأَحْزَابَ وَ شَهَرَ اَلْحِرَابَ وَ هَزَّ اَلسُّيُوفَ فِي وَجْهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَشَدِّ اَلْعَرَبِ جُحُوداً وَ أَنْكَرِهِمْ لَهُ رَسُولاً وَ أَظْهَرِهِمْ لَهُ عُدْوَاناً وَ أَعْتَاهُمْ عَلَى اَلرَّبِّ كُفْراً وَ طُغْيَاناً أَلاَ إِنَّهَا نَتِيجَةُ خِلاَلِ اَلْكُفْرِ وَ صَبٍّ يُجَرْجِرُ فِي اَلصَّدْرِ لِقَتْلَى يَوْمِ بَدْرٍ فَلاَ يَسْتَبْطِئُ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ مَنْ كَانَ نَظَرُهُ إِلَيْنَا شَنَفاً وَ إِحَناً وَ أَضْغَانَا يُظْهِرُ كُفْرَهُ بِرَسُولِ اَللَّهِ وَ يُفْصِحُ ذَلِكَ بِلِسَانِهِ- وَ هُوَ يَقُولُ فَرِحاً بِقَتْلِ وُلْدِهِ وَ سَبْيِ ذُرِّيَّتِهِ غَيْرَ مُتَحَوِّبٍ وَ لاَ مُسْتَعْظِمٍ يَهْتِفُ بِأَشْيَاخِهِ –
لَأَهَلُّوا وَ اِسْتَهَلُّوا فَرَحاً وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لاَ تَشَلَّ
مُنْحَنِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ وَ كَانَ مُقَبَّلُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِهِ قَدِ اِلْتَمَعَ اَلسُّرُورُ بِوَجْهِهِ لَعَمْرِي لَقَدْ نَكَأْتَ اَلْقَرْحَةَ وَ اِسْتَأْصَلْتَ اَلشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دَمَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ اِبْنِ يَعْسُوبِ دِينِ اَلْعَرَبِ وَ شَمْسِ آلِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ هَتَفْتَ بِأَشْيَاخِكَ وَ تَقَرَّبْتَ بِدَمِهِ إِلَى اَلْكَفَرَةِ مِنْ أَسْلاَفِكِ ثُمَّ صَرَخْتَ بِنِدَائِكَ وَ لَعَمْرِي لَقَدْ نَادَيْتَهُمْ لَوْ شَهِدُوكَ وَ وَشِيكاً تَشْهَدُهُمْ وَ لَنْ يَشْهَدُوكَ وَ لَتَوَدُّ يَمِينُكَ كَمَا زَعَمْتَ شَلَّتْ بِكَ عَنْ مِرْفَقِهَا وَ جُذَّتْ وَ أَحْبَبْتَ أُمَّكَ لَمْ تَحْمِلْكَ وَ إِيَّاكَ لَمْ تَلِدْ أَوْ حِينَ تَصِيرُ إِلَى سَخَطِ اَللَّهِ وَ مُخَاصِمُكَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ اِنْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ اُحْلُلْ غَضَبَكَ عَلَى مَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ نَفَضَ ذِمَارَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا وَ هَتَكَ عَنَّا سُدُولَنَا وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ اَلَّتِي فَعَلْتَ وَ مَا فَرَيْتَ إِلاَّ جِلْدَكَ وَ مَا جَزَرْتَ إِلاَّ لَحْمَكَ وَ سَتُرَدُّ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ دَمِ ذُرِّيَّتِهِ وَ اِنْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ وَ سَفَكْتَ مِنْ دِمَاءِ عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَيْثُ يَجْمَعُ بِهِ شَمْلَهُمْ وَ يَلُمُّ بِهِ شَعَثَهُمْ وَ يَنْتَقِمُ مِنْ ظَالِمِهِمْ وَ يَأْخُذُ لَهُمْ بِحَقِّهِمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ فَلاَ يَسْتَفِزَّنَّكَ اَلْفَرَحُ بِقَتْلِهِمْ وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ `فَرِحِينَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ حَسْبُكَ بِاللَّهِ وَلِيّاً وَ حَاكِماً وَ بِرَسُولِ اَللَّهِ خَصْماً وَ بِجَبْرَائِيلَ ظَهِيراً وَ سَيَعْلَمُ مَنْ بَوَّأَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ اَلْمُسْلِمِينَ أَنْ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً – وَ أَيُّكُمْ شَرٌّ مَكٰاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً وَ مَا اِسْتِصْغَارِي قَدْرَكَ وَ لاَ اِسْتِعْظَامِي تَقْرِيعَكَ تَوَهُّماً لاِنْتِجَاعِ اَلْخِطَابِ فِيكَ بَعْدَ أَنْ تَرَكْتَ عُيُونَ اَلْمُسْلِمِينَ بِهِ عَبْرَى وَ صَدْرَهُمْ عِنْدَ ذِكْرِهِ حَرَّى فَتِلْكَ قُلُوبٌ قَاسِيَةٌ وَ نُفُوسٌ طَاغِيَةٌ وَ أَجْسَامٌ مَحْشُوَّةٌ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَ لَعْنَةِ اَلرَّسُولِ قَدْ عَشَّشَ فِيهَا اَلشَّيْطَانُ وَ فَرَخَ وَ مَنْ هُنَاكَ مِثْلُكَ مَا دَرَجَ فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ اَلْأَتْقِيَاءِ وَ أَسْبَاطِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ سَلِيلِ اَلْأَوْصِيَاءِ بِأَيْدِي اَلطُّلَقَاءِ اَلْخَبِيثَةِ وَ نَسْلِ اَلْعَهَرَةِ اَلْفَجَرَةِ تَنْطِفُ أَكُفُّهُمْ مِنْ دِمَائِنَا وَ تَتَحَلَّبُ أَفْوَاهُهُمْ مِنْ لُحُومِنَا تِلْكَ اَلْجُثَثُ اَلزَّاكِيَةُ عَلَى اَلْجُيُوبِ اَلضَّاحِيَةِ تَنْتَابُهَا اَلْعَوَاسِلُ وَ تَعْفِرُهَا أُمَّهَاتُ اَلْفَوَاعِلِ فَلَئِنِ اِتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لِتَجِدَ بِنَا وَشِيكاً مَغْرَماً حِينَ لاَ تَجِدُ إِلاَّ مَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَ مَا اَللَّهُ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ فَإِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ اَلْمُعَوَّلُ وَ إِلَيْهِ اَلْمَلْجَأُ وَ اَلْمُؤَمَّلُ ثُمَّ كِدْ كَيْدَكَ وَ اِجْهَدْ جُهْدَكَ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي شَرَّفَنَا بِالْوَحْيِ وَ اَلْكِتَابِ وَ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلاِنْتِخَابِ لاَ تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لاَ تَبْلُغُ غَايَتَنَا وَ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لاَ يُرْحَضُ عَنْكَ عَارُنَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلاَّ فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلاَّ عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلاَّ بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي اَلْمُنَادِي أَلاَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلظَّالِمَ اَلْعَادِيَ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي حَكَمَ لِأَوْلِيَائِهِ بِالسَّعَادَةِ وَ خَتَمَ لِأَصْفِيَائِهِ بِالشَّهَادَةِ بِبُلُوغِ اَلْإِرَادَةِ نَقَلَهُمْ إِلَى اَلرَّحْمَةِ وَ اَلرَّأْفَةِ وَ اَلرِّضْوَانِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ لَمْ يَشْقَ بِهِمْ غَيْرُكَ وَ لاَ اُبْتِلُيَ بِهِمْ سِوَاكَ وَ نَسْأَلُهُ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ اَلْأَجْرَ وَ يُجْزِلَ لَهُمُ اَلثَّوَابَ وَ اَلذُّخْرَ وَ نَسْأَلُهُ حُسْنَ اَلْخِلاَفَةِ وَ جَمِيلَ اَلْإِنَابَةِ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ فَقَالَ يَزِيدُ مُجِيباً لَهَا –
يَا صَيْحَةً تُحْمَدُ مِنْ صَوَائِحِ مَا أَهْوَنَ اَلْمَوْتَ عَلَى اَلنَّوَائِحِ
– ثُمَّ أَمَرَ بِرَدِّهِمْ وَ قِيلَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ اَلْحُسَيْنِ كَانَتْ وَضِيئَةَ اَلْوَجْهِ وَ كَانَتْ جَالِسَةً بَيْنَ اَلنِّسَاءِ فَقَامَ إِلَى يَزِيدَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ أَحْمَرُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ هَبْ لِي هَذِهِ اَلْجَارِيَةَ يَعْنِي فَاطِمَةَ بِنْتَ اَلْحُسَيْنِ فَأَخَذَتْ بِثِيَابِ عَمَّتِهَا زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَتْ أُوتَمُ وَ أُسْتَخْدَمُ فَقَالَتْ زَيْنَبُ لِلشَّامِيِّ كَذَبْتَ وَ لَؤُمْتَ وَ اَللَّهِ مَا ذَاكَ لَكَ وَ لاَ لَهُ فَغَضِبَ يَزِيدُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ ذَلِكِ لِي وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَفْعَلَ لَفَعَلْتُ قَالَتْ زَيْنَبُ كَلاَّ وَ اَللَّهِ مَا جَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ لَكَ إِلاَّ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنَا وَ تَدِينَ بِغَيْرِ دِينِنَا فَقَالَ يَزِيدُ إِنَّمَا خَرَجَ مِنَ اَلدِّينِ أَبُوكَ وَ أَخُوكَ قَالَتْ زَيْنَبُ بِدِينِ اَللَّهِ وَ دِيْنِ أَبِي وَ دِينِ أَخِي اِهْتَدَيْتَ أَنْتَ إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً قَالَ يَزِيدُ كَذَبْتِ يَا عَدُوَّةَ اَللَّهِ فَقَالَتْ زَيْنَبُ أَنْتَ أَمِيرٌ تَشْتِمُ ظُلْماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِكَ فَكَأَنَّهُ اِسْتَحْيَا فَسَكَتَ فَعَادَ اَلشَّامِيُّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ هَبْ لِي هَذِهِ اَلْجَارِيَةَ فَقَالَ يَزِيدُ اُعْزُبْ وَهَبَ اَللَّهُ لَكَ حَتْفاً قَاضِياً .)
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 44 ، صفحه 191 (وَ قِيلَ لَهُ يَوْمَ اَلطَّفِّ اِنْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ اَلذَّلِيلِ وَ لاَ أَفِرُّ فِرَارَ اَلْعَبِيدِ ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اَللَّهِ – إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لاٰ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ اَلْحِسٰابِ .)