روز سه شنبه مورخ 20 اسفند ماه 1398 حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» به ادامه بحث با محوریت «رفقای امیرالمؤمنین علیه السلام» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای شنیدن و دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.
برای دیدن و دریافت فایل تصویری این برنامه اینجا کلیک نمایید.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هرچند نام نیک فراوان شنیدهایم *** نامی به باشکوهی زینب ندیدهایم
ارث از دل شجاع تو برده است یا علی *** نامش گره به نام تو خورده است یا علی
ترکیب عقل روشن و بیداری دل است *** شاگردی تو کرده که استاد کامل است
زینب به بند بندگی یار میکند *** گیراست زلف یار و گرفتار میکند
زن دیدهاید از همه شهر مردتر؟ *** از هرچه مرد عشق بیابان نبرد تر
دریا دلی که پشت بلا را شکسته است *** از دست استواری او خصم خسته است
شد پیش حق دلیل مباهات اهل بیت *** آن لحظهای که بنت علی گفت ما رأیت
با ما رأیت بندگیاش را تمام کرد *** حمدی نشسته است و دو عالم قیام کرد
حمدی نشسته خواند و دل عالمی شکست *** حمد نشستهاش به دل عالمی نشست
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است *** این دخترت علی چقدر شکل مادر است
هربار تا صدا زدهایم نام زینبت *** انگار نام دیگر زهراست بر لبت
«سلام علی قلب زینب الصبور» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، تسلیت میگویم سالروز وفات حضرت زینب، بانوی صبر و استقامت را، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. سالروز وفات حضرت زینب را تسلیت میگویم، امیدوارم به برکت نام قدسی حضرت زینب(س) انشاءالله این برنامه مورد رضای حضرت ولیعصر باشد و بنده ابتدای برنامه جملاتم را به نیابت از حضرت زینب عرض کنم. ما چیزی نداریم محضر اهلبیت تقدیم کنیم. روزی یک کنیز محضر سیدالشهداء آمد و یک شاخه گلی از باغ حضرت چیده بود و به حضرت داد. گفت: من چیزی ندارم به شما بدهم ولی قصدش این بود که عرض ادب کرده باشد. سیدالشهداء او را در راه خدا آزاد کرد و باغ را به او بخشید. غرض ما این است که یک کلاف ناقابلی سر کوی محبان حضرتش ببریم. انشاءالله!
شریعتی: همین ابتدا از شهدای مدافع حرم و سید شهیدان مقاومت حاج قاسم سلیمانی یاد میکنیم که عمرشان را وقف دفاع از حرم حضرت زینب کردند، سلام بر همه خانوادههای صبور شهدا و شهدای انقلاب اسلامی که به حضرت زینب اقتدا کردند. خدمت شما هستیم و بحث امروز را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، از ویژگی کارگزاران امیرالمؤمنین، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف و شریح سخنانی به میان آمد، بعضی از این افراد مورد رضایت حضرت نبودند، حضرت از روی ناچاری بعضی از اینها را انتخاب کرد. امروز بحث ما چنین است که از بعضی از این رفقا شروع میکنیم تا کسانی که یک پله عقبتر بودند و هرکدام ویژگیهایی داشتند که ممکن بود از امیرالمؤمنین دور بشوند ولی نشدند و اگر رسیدیم بعضی از افراد که متأسفانه نزد حضرت بودند و آخر سقوط کردند، متأسفانه به دشمنان امیرالمؤمنین پیوستند.
بحث اول ما جناب قنبر است که در روایات از ائمه بعضی از بزرگان به او قنبر کبیر گفتند، در کوی امیرالمؤمنین برده و آزاد مهم نیست. آزاد آن کسی است که در بند امیرالمؤمنین است و ایشان حتی بعضی از نوادگانش تا زمان امام رضا شاگردان ائمه بودند. یعنی کسی که ممکن بود در ادبیات آن روزگار نگاه به دون انسانی به او شود، جایگاه ویژهای دارد که چند امام ما در مورد او سخن گفتند. خیلی بودند دور و بر امیرالمؤمنین بزرگ زاده و اشراف زاده بودند سقوط کردند و قنبری که کسی پدر و مادرش را نمیشناخت، برجسته شد و ما امروز افتخار میکنیم به اینکه از غبار راه قنبر بخواهیم تبرک برداریم. در کتاب شریف ارشاد شیخ مفید یک روایتی آمده که چند روایت را نوشتم عرض کنم.
امام صادق در کتاب کافی شریف فرمود: قنبر خیلی امیرالمؤمنین را دوست داشت، بالاخره کسی که برده کسی هست احتمال اینکه از او بدش بیاید بیشتر است چون مملوک او است. امام صادق میفرماید: او حّب شدید نسبت به امیرالمؤمنین داشت، امام صادق این حبّ شدید را تأیید فرموده است. دروایتی داریم حضرت با بعضی از اینها مثل قنبر، از خادمانشان وقتی خرید میکردند به خادمان میگفتند: تو انتخاب کن، تو جوانتر هستی. قنبر از کسانی بود که شبها خیلی وقتها پشت سر امیرالمؤمنین راه میافتاد با شمشیر که حضرت آسیب نخورد. حضرت یک روز صدایش زد و گفت: میخواهی مرا از بلای آسمان دفع کنی یا بلای زمین؟ نترس! بلای آسمان دفع کردنی نیست و بلای زمین زورش به من نمیرسد.
زمان حجاج، چهل سال بعد از امیرالمؤمنین متأسفانه فضا به سمتی رفت که یک روز حجاج گفت: امروز دلم میخواهد یک کار خیر بکنم. چه کسی رفیق امیرالمؤمنین است بیاید من خونش را بریزم؟ گفتند:ما طولانیتر از قنبر کسی را که در محضر حضرت باشد نمیشناسیم. گفت: بروید او را بیاورید. آوردند، گفت: تو قنبر هستی؟ گفت: از حمدان؟ گفت: بله، اینجا خواست طعنه بزند، مولا در عربی هم معنای مولا دارد هم معنای برده آزاد شده، تا این را گفت؛ قنبر گفت، مولای من الله است و امیرالمؤمنین ولی نعمت من است. گفت: اعلام برائت کن و بگو: از دین علی بیزار هستم. گفت: اگر اعلام بیزاری از دین علی کنم، مرا به دین بهتری راهنمایی میکنی؟ گفت: تو را خواهم کشت. گفت: مولایم به من خبر داده، بعد گفت: من سعادتمند میشوم و تو بیچاره میشوی. چه افتخاری از این بالاتر که من در راه امیرالمؤمنین کشته شوم؟ روایتی را امیرالمؤمنین به قنبر فرموده که برای ما بشارت است. در کتاب کافی، مجلد آخر که روضه کافی میگویند، امام صادق فرمود: امیرالمؤمنین به قنبر فرمود: «أَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اسْتَبْشِرْ» به تو بشارت میدهم و تو هم به دیگران بشارت بده و خوشحال باش. «فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ عَلَى أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلَّا الشِّيعَةَ» به خدا پیغبر از دنیا رفت در حالی که از امتش ناراحت بود به خاطر اتفاقاتی که روزهای آخر افتاد و عرض کردیم، به جز شیعیان من، «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ عِزّاً» هر چیزی عزتی دارد، «وَ عِزُّ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ» و عزت اسلام شیعه است. «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ دِعَامَةً» هرچیزی اساسی دارد، «وَ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ» رکن اسلام شیعه است. «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ ذِرْوَةً» هر چیزی یک نقطه اوجی دارد، «وَ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ» بعد حضرت فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ سَيِّداً وَ سَيِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّيعَةِ» هر چیزی سروری دارد. یکی مثل قنبر کمبودهیا اجتماعی اذیتش نمیکند وقتی امیرالمؤمنین اینطور به او میگوید. اگر تو این ایمان را داشته باشی بین اشراف زاده و تو فرقی نیست.
شخص بعدی یک شخص غریبی است، از اصحاب رسول خدا و کسی که در جنگ احد حاضر بود به نام عمر بن مِحصَن، شخصی استثنایی در حکومت حضرت، یک پهلوان برجسته از مهاجران اولیه بود. در جنگ صفین به شهادت رسید و حضرت ابراز غم برای شهادت او کرد. حزنش را آشکار کرد. فرمانده جنگ نمیتواند ابراز ناراحتی کند ولی اینجا حضرت ابراز کرد. نجاشی شاعر معروف عراق شعری در وصف ایشان گفته که بهترین جوانمردان عمر بن محصن است. یعنی وقتی شاعر میخواه جایگاهش را نشان بدهد کنارش شخصیتهای درجه یک حکومت حضرت را ذکر میکند. یک ویژگی دارد امیدواریم اثرگذار باشد، در مورد عمر بن محصن آمد که هرکس نزد امیرالمؤمنین میآمد، او کسی است که صد هزار درهم برای هزینههای جنگ جمل به امیرالمؤمنین کمک مالی کرد. از سال 35 تا امروز در تمام ثوابهای خدمات اهلبیت شریک است. یعنی تمام خدماتی که از مسیر حق آمده ایشان شریک شده و اسمش در طاق نصرت یاران امیرالمؤمنین ثبت شده است.
از این فرصت استفاده کنیم، تا غدیر مدتی فرصت داریم، یک شخصیت عالم مهمی داریم به نام عیاشی که بخشی از تفسیر ایشان به جا مانده است. متأسفانه با توجه به اینکه آن زمان مرکزیت جهان اسلام به سمت عراق بوده، شمال خراسان و ماوراءالنهر کمتر در مرکزیت بود لذا خیلی از علمای آن خطه کم شناس هستند. ایشان صد هزار درهم ارث میبرد، با این میراث یک خانه بزرگ تهیه میکند و خانه او مرتع شیعیان شد، شبانه روز علما و دانشمندان میآمدند، علامه حلی خیلی وقتها کتابها را خودش نوشته، یک عده کتابت میکردند. کتابخانه بزرگی درست کرده بود که عدهای درس بخوانند و تلاش کنند. از جمله یکی از شاگردان ایشان جناب کشی هست. جناب کشی یک کتابی در علم رجال دارد که کامل آن به دست ما نرسیده است. جناب کشی در خانه وقفی جناب عیشی که پول ارثی را خرج کارهای علمی میکرد شبانه روز کار میکرد و کتابی در مورد علم رجال نوشت، شناسایی راویان شیعه، این کتاب به دست ما نرسید اما زمان شیخ طوسی بود و شیخ طوسی این کتاب را کمی مختصر کرده است. رجال الکشی مختصر کتابی است که شیخ طوسی نوشته است.
حدود هزار و صد سال پیش شاگرد عیاشی، یک کتابشان این کتابی است که دست من است. امکان ندارد فقیهی در فقه و امثال فقه، مباحث حدیث شناسی ورود کند الا اینکه به این کتاب نیاز دارد. هزار و صد سال است کتاب کشی نمرده و دائماً برکاتش جریان دارد. کسی یکی از حسنات عیاشی است، همانطور که مادر حضرت مریم گفت: خدایا، «رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم» (آلعمران/35) من این طفلی که در رحم دارم میخواهم در راه تو آزاد کنم و وقف بیت الله کنم. ما هم یکی از فرزندانمان را، جوان با استعدادی داریم وقف در راه خدا و اهلبیت کنیم. برای غدیر قدمی برداریم.
شخص بعدی که خیلی مظلوم است، جناب محمد بن ابی حذیفه است. محمد بن ابی حذیفه پسردایی معاویه است. یعنی عمه او هند جگرخوار است، اگر او میخواست با معاویه ببندد به کجاها میرسید. ایشان کسی بود که پدرش در مکه مسلمان شد. یعنی در واقع دایی معاویه مسلمان شد و از مهاجرین اولیه است. محمد هم با پدرش بلند شد رفت به حبشه و با پدرش برگشت به مدینه محضر رسول خدا آمد و پدرش در جنگ بدر شرکت کرد و پدرش از سابقان در مهاجرین است با اینکه پدربزرگش که پدر پدرش و پدر هند جگرخوار است، از بزرگترین دشمنان پیغمبر است. بخاطر او در بدر کشته شد و امثال او هند جگر حمزه را به دندان گرفت. ابو حذیفه کشته شد، محمد بن ابی حذیفه، وقتی پدرش از دنیا رفت، خلیفه سوم او را زیر بال و پر گرفت و بزرگش کرد. ثروتمند هم بودند، بزرگ شد. محمد بن ابی بکر مصر بود، وقتی او هم مصر بود، دوران خلیفه سوم شد، ئمردم ناراضی شدند، ایشان جزء کسانی بود که قیام کرد، به همین جهت به ایشان مشئوم قریش میگویند، یعنی شوم است. نوه عثبة بن ربیعه، کسی که در آغوش عرفا و حکومتهای پیش از امیرالمؤمنین بزرگ شده طرفدار امیرالمؤمنین شد. لذا نویسندگان به او شوم قریش میگویند. به جای اینکه بگویند: مسعود قریش است.
حاکم قبل از امیرالمؤمنین که از دنیا رفت، حکومت مصر را به دست گرفت. از طرفی معاویه تلاش کرد مصر را به خودش ملحق کند، هنوز امیرالمؤمنین حاکمی به سمت مصر نفرستاده است. درگیری بالا گرفت، معاویه گفت یک کاری میشود کرد. برای اینکه همدیگر را نکشیم، شما چند نفر گروگان بگذارید تا من بدانم با ما نمیجنگید. او پسردایی معاویه بود. گفت: خودم پیشت میآیم، گروگان باشیم تا تکلیف ماجرای امیرالمؤمنین معلوم شود. معاویه تا اینها آمدند اینها را به سیاهچال انداخت. او را زندان انداخت و گاهی شکنجه میشدند، وقتی فرار میکردند، دوباره این را گرفتند. گفتگوهایی مطرح شد، امام رضا(ع) در همین کتاب کشی هست، فرمود: امیرالمؤمنین اینطور میفرمود: این محمدها نمیگذارند روی زمین خدا معصیت شود. جلوی معصیت را میگیرند. گفتند: منظور شما از محمدها چه کسانی هستند؟ فرمود: محمد بن جعفر، پسر جعفر. محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه و محمد پسر خودم، یعنی مقام محمد بن حذیفه از نوهی مهمترین دشمن پیغمبر، کنار چه کسی برده شده است. ایشان را گرفتند و معاویه دلش میخواست او کوتاه بیاید، فرار کرد از زندان و دوباره او را گرفتند. معاویه گفت: به نظرتان امروز در جمع بیامرش چند حرف زشتی نسبت به علی بن ابی طالب بزند و ما هم از او استفاده کنیم؟ اطرافیان گفتند: خوب است. او را آوردند گفت: وقتش نرسیده از گمراهی نجات پیدا کنی و بصیرت پیدا کنی؟ ضلالت تو این است که علی بن ابی طالب را یاری میکنی. اینجا دکانی برای تبلیغ علی درست کردی؟ گفت: تو نمیدانی که اینها خلیفه را کشتند، اهل جمل همه طرفدار حق و علی ناحق بود؟ علی بود که اینها را کشت. شروع به بدگویی از حضرت کرد. نمیخواهی امروز توبه کنی؟ محمد به معاویه گفت: میدانی من نزدیکترین قوم به تو هستم. ما با هم بزرگ شدیم. من از همه تو را بیشتر میشناسم. هیچکس بیش از تو در خون عثمان شریک نیست! تو همه را تحریک کردی، به خدا سوگند مهاجر و انصار با او درگیر شدند و بعد از هیچکس در خون خلیفه شریکتر از بزرگجان جمل نیست.
«وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُنْذُ عَرَفْتُكَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ» از آن روزی که در جاهلیت تو را میشناسم، تا الآن که در اسلام هستیم، «وَ الْإِسْلَامِ لَعَلَى خُلُقٍ وَاحِدٍ» اخلاق تو هیچ فرقی نکرده است. تو قبل از اسلام که بت پرست بودی با الآن که حاکم مسلمین هستی، یک سال بعد از آغاز حکومت امیرالمؤمنین است، تو هیچ فرقی نکردی! «مَا زَادَ الْإِسْلَامُ فِيكَ قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً» اسلام در تو هیچ اثری نداشته است. «وَ إِنَّ عَلَامَةَ ذَلِكَ وَ فِيكَ لَبَيِّنَةٌ» این یک بینه و شاهدی دارد. «تَلُومُنِي عَلَى حُبِّي عَلِيّاً» مرا ملامت میکنی چرا علی را دوست دارم؟ علی همه اسلام است، رکن اسلام است. فرض کنید شما در یک لشگری هستید که مراجع امروز، مرحوم آیت الله بهجت، شهید سلیمانی، شهید همت و شهید هادی و شهی باکری، ترامپ و دیگران در یک لشگر باشند. قیافه دو لشگجر قابل مقایسه نیست و معلوم است حق و باطل چه شکلی است. «خَرَجَ مَعَ عَلِيٍّ كُلُّ صَوَّامٍ قَوَّامٍ مُهَاجِرِيٍّ وَ أَنْصَارِيٍّ» هرچه روزهدار که هر روز روزه است،هرشب تا صبح عبادت میکند، آن روزی که اسلام غریب بود یاری کردند، «كَمَا خَرَجَ مَعَكَ أَبْنَاءُ الْمُنَافِقِينَ الطُّلَقَاءِ وَ الْعُتَقَاءِ» هرچه منافق است دور تو جمع شدند. «خَدَعْتَهُمْ عَنْ دِينِهِمْ» تو اینها را فریب دادی، «وَ خَدَعُوكَ عَنْ دُنیاک» آنها هم دنیای تو را فریب دادند. اینها پول تو را میخواهند، این بر کسی پوشیده نیست و همه میدانند تو چه میکنی. منتهی شما چه کار کردید؟ راضی به سخط خدا شدید. ولی من مادام و همیشه عاشق علی هستم. من با علی باشم یا نباشم، او به من نیاز ندارد، من عاشق او هستم و بیزار هستم از تو بخاطر خدا و بخاطر پیغمبرش تا روز قیامت. من رفاقت و فامیلی با تو را کار ندارم.
معاویه گفت: او را زندان بیاندازید. او نوه بزرگترین دشمن اسلام و عمهاش هند جگرخوار است، گفت: خدایا زندان بروم برای من بهتر است تا اینکه از علی ابراز برائت کنم. در زندان هم گردنش را زدند. خوش به حال کشی و عیاشی که این مطلب را برای ما نقل کردند. هزار و صد سال گذشته و علم نمرده است. بدانیم که همانطور که زینب کبری باعث شد کربلا بماند، امروز برای اینکه امیرالمؤمنین را به دنیا معرفی کنیم باید تلاش کنیم. انشاءالله هرکس در این زمینه قدمی بردارد.
شخصیت بعدی یک شخصیت برجسته هست، علی بن حاتِم طاعی است. حاتم حتی در دوره جاهلیت که همه همدیگر را غارت کردند، حاتِم در خانه باز بود. حاتِم طاعی بود. سال هفتم اسلام آورد، عدی پسر حاتم طاعی معروف، رئیس قیبله بود، در دوره جاهلیت رئیس قبیله شدن این بود که پول خرج کنی. سخت میشد اطراف خانه اینها فقیر پیدا کرد. پدر ایشان با پیغمبر اکرم معارصر بود ولی اسلام نیاورد، اختلاف در سال وفاتش هست که قبل از مبعوث شدن رسول خدا از دنیا رفت یا بعدش، زیبایی دور و اطرافیان امیرالمؤمنین این است که اینها آدمهای فقط سپیدی نیستند. ما باید دائماً نگران عاقبتمان باشیم. جنگ جمل شد حضرت علی فرمود: جنگ شروع شود عدهای کشته میشوند. تا جایی که ممکن است نباید جنگ کنیم. یک نفر برود قرآن بخواند و اینها را به قرآن قسم بدهد که برگردید. یک جوانی که مادرش آنجا ایستاده بود، به نام مسلم مجاشعی، بلند شد گفت: من میروم، حضرت فرمود: صبر کن. من اینطور نمیخواهم. بروی اول دست راست تو را قطع میکنند. بعد دست چپ تو را قطع میکنند، اینقدر به تو شمشیر میزنند که تکه تکه میشوی، ما عقب میایستیم و از تو دفاع نمیکنیم، نمیخواهیم جنگ شروع شود. گفت: پس من نیستم. رفت نشست.
حضرت دوباره فرمودند: یک نفر برود قرآن برای این قوم بخواند و در راه خدا پر پر شود. یک نگاه به مادرش کرد و بلند شد، حضرت فرمود: به تو گفتم، گفت: در راه خدا معامله کردم. اگر مسلم مجاشعی صاف میرفت و تکه پاره میشد، ممکن بود کسی مثل من بگوید این ذاتاً شجاع بود. مثل ما بودند، اما یک لحظه تصمیم گرفت. مسلم اینجا ترسید، نگاه کرد گفت: چرا دیگران بروند؟ من دفاع از امیرالمؤمنین کنم و سر بدهم. من این کار را میکنم. مادرش او را تحسین کرد و گفت: افتخار میکنم که قرآن خواندی برای دفاع از قرآن ناطق. علی بن حاتم هم همینطور است. یک آدم بسیار خادم، ایشان اسلام آورد و خانواده بسیار پولدار داشت. خیلی اهل خرج کردن بود و اهل قبیله از او بسیار توقع داشتند. در جنگ جمل یک چشمش از دست رفت. در جمل یک پسرش شهید شد. چهار پسرش در جمل بودند، یک پسرش که زید بود آمد، گفت: این دایی من است! دایی مرا چه کسی کشته است؟ یک بنده خدایی خیال کرد این پسر علی بن حاتم طاعی است، گفت: من کشتم، تا این را گفت خنجرش را برداشت و در گردن او زد. فرار کرد و رفت! امیرالمؤمنین از خطاهای دوستانش نمیگذشت. یک روز به قنبر گفت: قنبر این بنده خدا باید شلاق بخورد بخاطر خطایی که کرده است. قنبر هم غیرت به حکم خدا داشت، شمارش از دستش رفت و سه ضربه اضافه زد. امیرالمؤمنین فرمود: چون دوستت دارم سه ضربه شلاق قصاص میکنم که قیامت قصاص نشوی. اینجا عدی، پسرش وقتی یکی از یاران امیرالمؤمنین را کشت، فرار کرد. عدی یک کار عجیب کرد، نزد حضرت نیامد شفاعت کند. به امیرالمؤمنین گفت: من اعلام برائت میکنم. این پسر برای من نیست، هرکاری میخواهید بکنید. حضرت فرمود: آدم کشته است. فرار کرد و نزد معاویه رفت. یک پسرش در جمل شهید شد و یک پسرش نزد معاویه رفت. یا در صفین در رکاب معاویه و یا در نهروان خوارج کشته شد.
یک پسر عدی در صفین کشته شد. یک پسرش در نهروان کشته شد، سه شهید داد. یک منافق هم دارد. هرجایی میدید امیرالمؤمنین تنهاست به میدان میآمد. وقتی دید مردم شک کردند به امیرالمؤمنین بپیوندند، گفت: اگر غیر از امیرالمؤمنین کسی ما را به جنگ با مسلمانها دعوت کرده بود هرگز جواب نمیدادیم. بدانید که علی در هچ کاری وارد نمیشود الا اینکه برهان از جانب خدا دارد و علی علم لدنی دارد، ما جز علی اگر کسی میگفت: بروید مسلمان بکشید، ما نمیرفتیم. فکر نکنید ما آدمهای خونریزی هستیم. محبت او به امیرالمؤمنین باعث شد خدا کمک کرد که غرق نشد. چون ایشان فرمانده قبیله بود، مردم قبیله از او توقع داشتند، یک روز آمدند گفتند: حکیم بن طفیل که در کربلا جنایات فراوانی کرده بود، از بدترین افراد کربلا بود، هم قبیلهای ماست و مختار او را گرفته اعدام کند. ایشان حدود 120 سال داشت، سن و سالی از او گذشته بود، چند صد کیلومتر با مقر حکومت مختار فاصله داشت راه افتاد که پیش مختار بیاید تا حکیم بن طفیل را شفاعت کند. مخار زودتر او را اعدام کرده بود و وقتی عدی رسید، کار از کار گذشته بود. اگر محبت امیرالمؤمنین نبود در این واقعه عجیب در معرض یک لغزش بزرگ قرار گرفت ولی خدا به او رحم کرد.
شریعتی: چقدر انسانهای خوشبختی هستیم که محبت امیرالمؤمنین از پس قرنها و سالها از میان تمام غبارها و فتنهها عبور کرده که امروز خیلی شفاف و روشن به ما برسد و در دل ما ریشه بدواند و خانه بکند، در سالروز وفات حضرت زینب کبری، چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را هدیه به روح بلند حضرت و همه شهدای مدافع حرم خاصه شهید سلیمانی کنیم. امروز صفحه 342 قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«بسم الله الرحمن الرحیم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ «1» الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ «2» وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ «3» وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ «4» وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ «5» إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ «6» فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ «7» وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ «8» وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ «9» أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ «10» الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ «11» وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ «12» ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ «13» ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ «14» ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ «15» ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ «16» وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ»
ترجمه آیات: به نام خداوند بخشنده مهربان، قطعاً مؤمنان رستگار شدند. همان كسانى كه در نمازشان خشوع دارند. و آنان كه از بيهوده روى گردانند. و همان كسانى كه زكات مىپردازند. و آنان كه دامان خود را (از گناه) حفظ مىكنند. مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند، پس آنان (در آميزش با اين دو گروه) ملامت نمى شوند. پس هر كس فراتر از اين (همسر و كنيز) طلب كند، پس آنانند كه متجاوزند. و (مؤمنان رستگار) كسانى هستند كه امانتها وپيمانهاى خود را رعايت مىكنند. و آنان بر نمازهاى خود مواظبت دارند. آنان وارثانند. كسانى كه بهشت برين را ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند ماند. و همانا ما انسان را از عصارهاى از گِل آفريديم. سپس او را به صورت نطفه در جايگاهى استوار قرار داديم. سپس از نطفه، لخته خونى آفريديم، آن گاه لخته خون را پارهگوشتى ساختيم وپاره گوشت را به صورت استخوانهايى در آورديم، و استخوانها را با گوشت پوشانديم، سپس آن را آفرينش تازهاى داديم، پس شايسته ى تكريم و تعظيم است خداوندى كه بهترين آفرينندگان است. سپس بدون ترديد بعد از آن (مراحل) مى ميريد. آن گاه شما روز قيامت برانگيخته مىشويد. و همانا ما بالاى سر شما هفت راه (هفت آسمان) آفريديم، و ما از خلق (و جهان هستى) غافل نبوده ايم.
شریعتی: از زندگی سراسر نور حضرت زینب کبری برای ما بگویید.
حاج آقای کاشانی: امام باقر(ع) در مورد ده آیه اول سوره مؤمنون فرمودند: خداوند به مؤمنین سه ویژگی عطا کرده و در دنیا عزت دارد. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين» بعد فرمودند: در آخرت فلاح و رستگاری دارد، قرآن میفرماید: « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» در قلبهای ظالمان هیبت مؤمن به گونهای است که ظالم از او میترسد. زینب کبری خیلی سخن از ایشان فراوان است. وقتی یزید نسبت به خاندان آل الله جسارت کرد، ناموس رسول خدا روی پا ایستاده و آنها آنطور نشستند، یزید حتی کنیزان خود را پشت پرده نگه داشته بود که نامحرمان نبینند، اینجا یک تهدیدهایی کرد، حضرت فرمود: روزگار مرا به اینجا رسانده که با تو همکلام شود، شأن تو با شأن من این نیست که با هم حرف بزنیم. هر فریبکاری میخواهی بکن، هر تلاشی میخواهی بکن، قسم به خدایی که با وحی و قرآن و نبوت به ما بشارت داد، تو نمیتوانی ما را بشناسی، به نهایت فضایل ما نخواهی رسید و نمیتوانی یاد ما را در قلبهای مردم خاموش کنی. امروز سر سیدالشهدا مقابل توست ولی تو میمیری و دلهای مؤمنین به یاد پسر زهرای مرضیه شعله میکشد. از خداوند قادر متعال میخواهیم به برکت زینب(س) دست ما، توان ما، دارایی ما همه در راه حقیقت، امیرالمؤمنین و فرزندش خرج شود و روز قیامت در کنار اهلبیت شرمنده نباشیم.
شریعتی:
در داغ تو کوه از کمر میشکند *** محمل نشکست بلکه سر میشکند
تو از دل من چه انتظاری داری *** وقتی که نماز در سفر میشکند
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»