جنگ روایتها ـ جلسه دوم

7

نویسنده

ادمین سایت

روز پنجشنبه مورخ 10 بهمن 1398، دومین جلسه بحث «جنگ روایتها» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» در هیات «بضعة‌ الرسول سلام‌ الله‌ علیها» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این گفت و شنید ناقابل و نشست و برخواست بی‌قیمت را به کَرَمِ خودش از ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، خدمت و نوکریِ آستانِ شریفِ ایشان، تمهیدِ مقدّماتِ ظهورِ مبارکِ ایشان و شهادتِ در راهِ ایشان نصیبِ همه‌ی ما، جدّ و آبادِ ما، نسل و ذریّه‌ی ما تا قیامت بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه‌ی قبل

ان شاء الله بحثی که در این چند روز در خدمت شما هستیم ادامه‌ی بحثِ روز شهادت به روایت هفتاد و پنج روز است، بحثی است که اگر در آن کمی توجّه پیدا کنیم و متذکّر بدهیم هم جهتِ اعتقادیِ جدّی دارد و هم جهتِ عملی دارد و هم در آن نسبت به جهاتِ اجتماعی نکاتِ زیادی وجود دارد، همچنین واقعی‌ترین درگیریِ ما محسوب می‌شود.

چون عزیزانی در جلسه‌ی گذشته نبوده‌اند من سعی می‌کنم در یک مقدّمه‌ای اصلِ ورود به بحث را شروع کنم تا عزیزان بتوانند همراه بشوند، سعی می‌کنم آن چیزهایی که در آن جلسه گفته‌ام را جز در مقدّمه تکرار نکنم.

یک بخشی در رشته‌هایی مانندِ گرایش‌های مختلفِ جامعه‌شناسی و عمومِ مختلفِ جامعه‌شناختی و ارتباطی «ارتباطات» است، آن‌ها در تحصیلاتِ تکمیلی بحثی بعنوانِ «جنگ روایت‌ها» دارند، این جنگ روایت‌ها به معنای جنگِ احادیث نیست، گرچه ممکن است جنگِ احادیث هم باشد، بحث بزرگ‌تر از جنگِ احادیث است، اصلِ ماجرا هم از آنجا بوجود آمده است که وقتی با یک پدیده‌ی تاریخی مواجه می‌شدند دیده‌اند که قصه‌های مختلفِ کاملاً معارض با هم و بلکه در جنگیِ با هم از یک مسئله مطرح می‌شود، از این مثال‌های اطرافِ خودمان بگیرید که فراوان است…

یک نمونه از آن‌ها را عرض می‌کنم که همه‌ی شما در این سال‌های اخیر شنیده‌اید، تا به اصلِ بحث برسم؛ خدای متعال می‌داند که اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مدد کنند و من در این سه جلسه بتوانم عرضِ خود را بیان کنم قاعدتاً باید روی زندگیِ ما تغییر ایجاد کند.

وقتی می‌گوییم «روایت» منظورِ ما مجموعه‌ی مفاهیم و معانی است که می‌خواهیم یک موضوع و یک پدیده را توضیح بدهیم، به مجموعه‌ی آن‌ها یک «روایت» می‌گوییم. ممکن است در این روایت صد حدیث باشد یا پنجاه نکته‌ی تاریخی باشد یا هفت خبر هم باشد که به مجموعه‌ی آن‌ها یک «روایت» می‌گویند.

مثلاً اینکه نیروهایی از شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از ایران به سوریه رفتند و آنجا جنگیدند، یک روایت این بود که این بزرگواران برای اینکه از جمله به مرزِ ما جلوگیری کنند و از حرم‌های اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند و از ناموسِ شیعه دفاع کنند به آنجا رفته‌اند و «مدافعانِ حرم» نام گرفتند، این یک روایت است؛ یک روایت هم مقابلِ این روایت است که این‌ها مدافعانِ اسد هستند، مثلاً یک عدّه برای مسائلِ سیاسی و گسترشِ دیکتاتوریِ خود باید به آنجا نیرو ببرند که از سربازِ خود در آن منطقه دفاع کنند، لذا این‌ها مدافعانِ اسد هستند. مفهومِ «مدافعانِ حرم» و «مدافعانِ اسد» کاملاً در جنگِ با هم هست.

حال اینکه واقع کدام است دیگر یک بحثِ دیگری است. جنگِ بینِ این دو روایت تمام عیار است، تمامِ رخدادهای تاریخی که ارزش دارد معمولاً همراهِ جنگِ روایت است، هر رخدادی! شما همین جنگ هشت ساله را ببینید، اگر از منظرِ ما ببینید «هشت سال دفاع مقدّس» است و اگر از منظرِ صدام و نیروهای او می‌دیدید آن‌ها هم برای خودشان حرف‌هایی داشتند و گاهی این حرف‌ها را می‌زدند و کتاب هم نوشته‌اند. این دو روایت با یکدیگر کاملاً تعارضِ جدّیِ صد در صدی دارند.

مانندِ همان جنگ واقعی که کشت و کشتار دارد این موضوع هم در فضای افکار عمومی و رسانه‌ها کشت و کشتار دارد.

مثلاً اینکه آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شده‌اند یا با مرگِ طبیعی از دنیا رفته‌اند؟ این دو روایت است. اینکه آیا ایشان مظلومه‌ی مغصوبه هستند یا کاملاً آشتی بوده‌اند و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به عمر داده‌اند؟ این دو روایت با یکدیگر کاملاً در نبرد هستند.

برنده چه کسی است؟ برنده آن کسی است که در روایت پیروز بشود. آنکه روایتِ او غالب بشود برنده است.

ویژگی‌های جنگ روایت‌ها

این جنگ روایت‌ها چند ویژگی دارد که از اصلِ جنگ مهم‌تر است. آیا خطرِ اینکه برویم جنگ کنیم و خون بدهیم بیشتر است یا جنگ روایت‌ها؟ جنگِ روایت‌ها! چرا؟ چون جنگ حدود هشت محدودیت دارد، یک محدودیتِ مکانی، یعنی در یک منطقه یا چند منطقه نبرد حاصل می‌شود و مسلّماً جنگ در همه‌ی کره‌ی زمین نیست، ولی جنگِ روایت‌ها در هر جایی که انسان حضور دارد وجود دارد، در مسائلِ اسلامی هر کجا که مسلمان وجود دارد جنگ روایت‌ها حضور دارد. اصلاً محدودیتِ جغرافیایی ندارد.

خانه‌های شما در جنگ نیست، اما چون تلفن همراه و روزنامه و مطبوعات و امثالِ این‌ها دستِ من و شما هست توپخانه‌ی دشمن و ما تا در جیبِ طرفِ مقابل هم هست، تا پشتِ بامِ خانه‌ی طرفِ مقابل هم هست. لذا این جنگ اصلاً مکانِ جغرافیاییِ محدودی ندارد و کاملاً همه جا را گرفته است.

زمانِ جنگِ اصلی محدود است، مثلِ هشت سال دفاع مقدّس، سی و سه روز، بیست و دو روز، اینطور شنیده‌اید، مثلاً جنگ عربستان و یمن پانصد روز بود، اما جنگِ روایت‌ها اصلاً تمام نمی‌شود، الآن علّتِ آن را عرض می‌کنم. مثلاً در موضوعِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از شهادتِ ایشان تا امروز ادامه دارد، از روزِ عاشورا و بلکه قبل از آن تا امروز ادامه دارد، اصلاً تمام نمی‌شود، چرا تمام نمی‌شود؟

چون در جنگِ معمولی و تیر و ترکش‌دار… که البته بگویم اگر ذهنِ ما آشنا بشود جنگِ معمولی همین جنگ روایت‌هاست، چون این جنگ است که مدام با آن درگیر هستیم، جنگِ تیر و ترکش‌دار کم اتّفاق می‌افتد، شاید در طولِ زندگیِ یک نفر حتّی یک مرتبه هم اتّفاق نیفتد اما این جنگ روایت‌ها همیشه هست.

در جنگ تیر و ترکش‌دار اگر کسی پیروز بشود پیروز شده است و اگر ببازد باخته است، اگر کسی را بکشید او را کشته‌اید، اگر شهید هم بشود دیگر زنده نمی‌شود، اما در جنگِ روایت‌ها اصلاً اینطور نیست، ممکن است یک روایت دویست سال غالب بشود اما بعد از آن اوضاع تغییر کند و دویست و پنجاه سال روایتِ دیگری غالب بشود، یعنی در این کار هیچ وقت مرگ وجود ندارد، جنگ روایت‌ها تا زمانِ امام زمان ارواحنا فداه تمام نخواهد شد.

اهل بیت علیهم السلام دوره‌ای تلاش کردند و ناصبی‌گری از بین رفت اما دوره‌های بعد دوباره ظهور پیدا کرده است، دوباره آن را حذف کرده‌اند اما دوباره آمده است.

برای چه این موضوع را عرض می‌کنم؟ چون یک زمانی است که به شما می‌گویند جنگ تمام شد و قطعنامه‌ی 598 هم امضاء شد و دیگر به خانه‌های خود بروید و زندگی کنید، اما یک زمانی است که به شما می‌گویند در حالتِ آماده‌باش باشید، اگر سرِ خودتان را برگردانید شما را زده‌اند و اوضاع تغییر می‌کند، در این اوضاع حالتِ انسان تغییر می‌کند، اینطور جنگ اصلاً تمام نمی‌شود.

حتّی اگر یک جریان از بین برود، مثلِ این جریانِ داعش که خانطومان را از دستِ آن‌ها گرفتند، یا النصره و… هیچ معلوم نیست که چند سال بعد دوباره رشد نکند، اینکه ما خیال کنیم «دیگر آن را رها کنیم که خطری ندارد» اصلاً نیست.

پس نه محدودیتِ زمانی، نه محدودیتِ مکانی و نه محدودیتِ روی افراد دارد.

در جنگ بین ایران و عراق چندین هزار انسان درگیر شدند، مدافعانِ حرم خیلی کمتر بودند، اما در جنگِ روایت‌ها همه‌ی ما با آن درگیر هستیم.

در جنگِ معمولی صلح دارد، مثلاً می‌جنگیم و هشت سال بعد آتش‌بست می‌شود، اما در جنگ روایت‌ها اصلاً صلح وجود ندارد، بیست و چهار ساعته و سیصد و شصت و پنج روزه و هزار و چهارصد ساله است، اصلاً متوقف نشده است. اگر کسی در فضای مظلومیّتِ اهل بیت علیهم السلام کار کرده باشد که بعد از این مقدّمه برای شما مثال خواهم زد خواهید دید که از قبل از شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و از قبل از شهادتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تا همین امروز حتّی یک لحظه هم متوقف نشده است، حتّی یک لحظه هم مرخصی نرفته‌اند و یک لحظه هم استعفاء نکرده‌اند، ابداً! بر علیهِ ما (حقیقت) با تمامِ توان کار می‌کنند، که ما مدّعی هستیم که ما حق می‌گوییم.

طبیعتاً تا جایی پیش می‌رود که ما احساس نکنیم که حق می‌گوییم، اینجا مرگ اینطور است، همینکه شما را از آن حالتِ قطع و یقین و حق بیندازد شما را کشته است. پس اصلاً متوقف نمی‌شود.

یکی از دستاوردهای این بحث که خیلی مهم است این است که ما دورِ یکدیگر جمع نمی‌شویم که خاطره‌ی هجوم را بگوییم که برای آن گریه کنیم، برای این موضوع گریه می‌کنیم ولی اگر من به شما عرض کنم که هر روز و هر لحظه به چهره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله می‌کنند دیگر اینجا نمی‌نشینیم که خاطره تعریف کنیم، اینجا لازم است که انسان سینه سپر کند، جنگ است و صلح هم ندارد، شما فقط می‌توانید انتخاب کنید که کدام به کدام طرف حمله کنید، یا با این طرف هستید و یا با آن طرف، یا نهایتاً در میانِ صحرای کربلا بایستید و تماشاچیِ قتلِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام باشید، اینکه بگوییم ما بیرون هستیم و در جنگ نیستیم ندارد، بالاخره یا طرفدارِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هستید و یا مخالف هستید و یا ایستاده‌اید و کشته شدنِ حضرت را می‌بینید.

بیست روز قبل که این بحث را با یکدیگر مطرح کردیم این مثال را عرض کردم که من فکر نمی‌کنم هیچیک از اعضای این جلسه‌ی ما نقشِ حضرت زینب سلام الله علیها را کم‌اهمیّت‌تر از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بدانند، یک بزرگوار علمدارِ جنگِ سخت است و یک بزرگوار هم علمدارِ جنگِ روایت، بعید است کسی اینطور نداند، اهل بیت علیهم السلام که کمتر نمی‌دانند، بلکه شأن حضرت زینب سلام الله علیها بالاتر هم هست.

لذا باید خیلی دقّت کنیم که ما دورِ یکدیگر جمع نمی‌شویم که خاطره تعریف کنیم، نکته اینجاست که این مظلومیّت هر روز ادامه دارد، آن لگد زدن به در هر روز ادامه دارد، قتلگاه هر روز ادامه دارد، جلوتر عرض خواهم کرد تا ببینید، و ما نسبت به کسانی که نسبت به این موضوعات خبری ندارند وظیفه داریم، وگرنه آن‌ها اصلاً خبر ندارند.

من این مطلب را برای این عرض می‌کنم که زمانی پرسیده‌ام و تمامِ وجودم آتش گرفته است، شاید برای بعضی‌ها وقتی می‌خواهند روضه بخوانند حتماً باید ضرب و جرح باشد که گریه کنند ولی خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌دانند که من در خلوتِ خود برای این‌ها گریه می‌کنم؛ اگر شما به عربستان بروید و به این طلبه‌های وهابی بگویید که برای چه خلیفه اول فدک را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نداد؟ آیا فکر کرده‌اید که می‌گویند: «چون غاصب بود»؟ نخیر! برای خلیفه اول جایگاهِ شبهه نبوت قائل هستند، می‌دانید چه می‌گویند؟ می‌گویند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، محبوب بودند، جایگاهِ ویژه‌ای داشتند، از آن طرف هم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خلیفه اول یک دستوری داده بودند که این اموالی که از ما می‌ماند برای بیت‌المال است، خلیفه اول هم به بیت‌المال حساس بود، (نستجیربالله) حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و از خلیفه اول خواستند که باید این‌ها را به من بدهید، خلیفه اول گیر کرد که آیا دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بدست بیاورد و به بیت‌المال خیانت کند، (ببینید چه روایتی تولید کردند)، یا با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخالفت کند و دستِ او به بیت‌المال آلوده نشود، لذا گفت: شما محبوبِ رسول خدا هستید و من حاضر هستم همه‌ی اموال و فرزند و خاندان و قبیله‌ی خود را به شما بدهم، فقط از شما می‌خواهم که مرا وادار نکنید که دستِ من به بیت‌المال آلوده بشود!

این موضوع برای همین الآن است، یعنی اگر شما به یک طلبه وهابی بگویید، بدونِ اینکه بخواهد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توهین کند این روایت را بدست آورده است، آیا دردِ این موضوع برای شما کمتر از هجوم است؟

وقتی خلیفه اول آن روز این حرف را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زد و حضرت به خانه برگشتند به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ای کاش به این دنیا نیامده بودم… این حرف هنوز هست! هنوز در حالِ گفتنِ این حرف هستند! آیا می‌شود شیعه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بی‌خیال باشد و کارِ خود را انجام بدهد؟ یا باید در این جنگ مقابله کند و سینه‌ی خود را سپر کند تا حضرت را نزنند؟ نباید حضرت را بزنند، چون اگر این کار را کنند «حق» نمی‌رسد.

همه‌ی دستاوردهای ائمه علیهم السلام اینطور است.

ویژگیِ دیگرِ جنگِ روایت‌ها این است که قبل از هر جنگی باید «جنگ روایت‌ها» شروع بشود، بعد جنگ اصلی رُخ می‌دهد.

شما به سمتِ ماجرای کربلا بروید، ببینید آیا امکان دارد که بگویند «بسم الله الرحمن الرحیم، هر که دارد هوس کشتنِ سیّد شباب اهل الجنّة، حسینٌ منّی و أنا مِن حُسَین، أحَبَّ الله مَن أحَبَّ حُسَینا، معصوم به آیه‌ی تطهیر، «أبناءَنا»ی آیه‌ی مباهه، لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى و…» و همینطور روایات را پست هم بگذارید، آیا کسی می‌جنگد؟ مگر اینکه یک مشت کافر پیدا کنید، مسلمان که نمی‌جنگد، مسلمان باید چکار کند؟ مسلمان باید بگوید از دین خارج شده بود (معاذالله) و می‌خواست امنیّتِ مردم را خراب کند و امّت را دچارِ فتنه کند.

یک زمانی ما ده جلسه در هیئت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام و پانزده جلسه هم جای دیگری در موردِ این موضوع صحبت کردیم که «آخوندهای بنی‌امیّه چطور حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تخریب کردند که بشود با حضرت جنگید»، وگرنه نمی‌شود با پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جنگید، اگر الآن اینجا فراخوان بزنند که بیایید تا به جنگِ حسین بن علی علیه السلام برویم، چه کسی می‌رود؟ کدام مسلمان می‌رود؟ مسلّماً اینطور نبود، «كُلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ»[4]، یک کاری کردند که طرف از زیر قرآن عبور کند تا برود پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بکشد.

جنگ روایت‌ها قبل از کربلا شروع شد، و بعد از کربلا هم ادامه پیدا کرد. مسلّماً آن‌ها نباید بدنِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را دفن می‌کردند، چون اگر دفن می‌کردند علامتِ اسلامِ حضرت بود، جنگ روایت‌ها هم قبل از واقعه هست و هم بعد از واقعه.

لذا اینکه عرض می‌کنم جنگِ اصلی همین جنگِ روایت‌هاست. جنگِ کشتاری در تاریخ خیلی کم است، اما جنگ روایت‌ها شبانه‌روز هست، و وای به حالِ منِ شیعه که اصلاً حواسِ من نیست.

به جنگ روایت‌ها توجّه نمی‌کنیم

اصلاً ما فاطمیّه را یادمان و خاطره نمی‌دانیم، خط مقدّم هنوز در حالِ آتش ریختن است، مردمِ عالَم که اصلاً دسترسی ندارند، هیچکدامِ ما نه در واقعه‌ی هجوم بوده‌ایم و نه روز عاشورا، این ما هستیم و روایت‌مان از هجوم و عاشورا، ماییم و روایت‌مان از شخصیّتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، ما که این بزرگواران را ندیده‌ایم.

لذا اگر این روایت را خراب کنند دستِ همه‌ی مردم را از اهل بیت علیهم السلام کوتاه می‌کنند، و در حالِ کار کردن هم هستند، در حالِ کار کردن با تمامِ توانِ خود هستند.

من به شما عرض می‌کنم به اندازه‌ی هر مؤسسه و سازمانی که در مقابلِ ما در حالِ کار کردن است، ما در مقابلِ هر کدام از آن‌ها یک نفر آدم هم نداریم، یعنی ما برای هر سازمانِ آن‌ها یک نفر نداریم که بگوییم موازنه‌ی قدرت رخ داده است.

خدایا! تو شاهد هستی، منبرِ روز شهادت نمی‌خواهم خلاف واقع بگویم، هر سازمان و مجموعه و گروهی که آن‌ها کار می‌کنند… ما یک نفر برای هر گروه نداریم، یعنی اینقدر تعطیل هستیم، چون اصلاً به دنبالِ این حرف‌ها نیستیم، چون احساسِ جنگ نمی‌کنیم، توجّه نداریم، تا دلِ شما بخواهد آثارِ ما اصلاً چاپ نشده است! دوستانِ ما در کشورهای اروپایی در حالِ تحصیل هستند، کمتر دانشگاهی در هر کشورِ اروپایی و امریکایی هست که رشته‌ی مطالعات اسلامی داشته باشد و همه‌ی آثار ابن‌تیمیه آنجا نباشد، بعد از همین دوستان پرسیدم که آیا اصول کافی یا فروع کافی در آنجا هست؟ گفت: مثلاً جلد چهارم از هشت جلدِ آن را دارند! اصلاً توجّه نداریم.

آن‌هایی که در این فضا هستند می‌دانند که بیش از پانصد هزار کتابِ این‌ها بطورِ رایگان در اینترنت موجود است. ما اصلاً دغدغه نداریم که در برابرِ… پانصد هزار کتاب یعنی پانصد هزار توپخانه، مسلّماً باید این طرف یک چیزی در مقابلِ آن داشته باشید، وگرنه آن کسی که از موضوع خبر ندارد می‌گوید: پس همین درست است!

اگر شما در یک مسئله فقط یک روایت داشته باشید که جنگی نیست، پیروزیِ صد در صدی برای شماست، اصلاً حرفی نیست، یک حرف است که حرفِ آن‌هاست، اصلاً طرف مقابلی وجود ندارد، چون ما اصلاً دغدغه نداریم.

اینکه ما در زیارت جامعه کبیره می‌گوییم: «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي»، باید به این عمل کنیم، یعنی باید یک عدّه‌ای شبانه‌روز زندگیِ خود را خرج کنند، یک عدّه فرزندانِ خود را به این سمت تربیت کنند، یک عدّه در این سمت هزینه کنند.

ما در این جنگ اینقدر توجّه نداریم که هیئتی‌های ما روز شهادت یک سیاهی جلوی درِ خانه‌ی خود بزنند، تازه این جنگِ بیرونی است، مثلاً کسی که در عربستان است درِ خانه‌ی مرا نمی‌بیند، همین شبِ گذشته بازی فوتبال بود که وقتی گل زدند برای شادیِ آن در حالِ رقصیدن بودند، ان شاء الله خدای متعال من و آن‌ها را هدایت کند، آن‌ها قصدی نداشته‌اند، اصلاً موضوع به آن‌ها نرسیده است که امشب شبِ شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، در این وادی نیستند، قطعاً اگر از او بپرسید اصلاً خبر ندارد که الآن چه زمانی است، از ولنتاین خبر دارد اما از این موضوع کاملاً بی‌خبر است، اینجا گله از ماست، این ما هستیم که باید به وسطِ میدان بیاییم، این ما هستیم که باید بخشی از اموال و ساعتِ عمرمان را خرجِ این کار کنیم؛ اول فضای داخل، بعد زبانِ عربی، بعد سایر زبان‌ها.

اگر روایتِ غالب یک‌طرفه بشود و تعارض و جنگ به توپخانه‌ی یک طرف تبدیل بشود… الآن از هر صد نفری که در اروپا مسلمان می‌شوند حتّی پنج نفر هم شیعه نمی‌شوند، چرا؟ چون اصلاً جایی تبلیغ نمی‌کند که این شخص بفهمد، اصلاً خبر ندارد. البته من با آن‌ها کار ندارم، ما در خودمان لنگ می‌زنیم، تا اینکه بعداً به روایتِ بین‌المللی برسیم.

علّتِ نقل برخی روایات به نفع تشیّع در بخاری

حال مثال می‌زنم تا ببینید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این راه چقدر سرمایه‌گذاری کرده‌اند، اهل بیت علیهم السلام چقدر کار کرده‌اند.

بعضی اوقات خیال می‌کنیم که… یک چیزی در آثارِ آن‌ها پیدا می‌کنیم که تصوّر می‌کنیم از دستِ علمای آن‌ها در رفته است. به نظرِ شما آیا روزنامه‌ی یک ارگان می‌تواند اتّفاقی هر چه دوست دارد به رئیسِ آن ارگان بگوید؟ آیا می‌شود مثلاً صدا و سیما هر چیزی دوست دارد به مسئولِ حکومت بگوید و بعد بگوییم که اتّفاقِ اشتباهی بوده است؟ آن هم اگر مکتوب باشد که خوانده می‌شود و ویرایش می‌شود! نخیر! برنامه‌ریزی شده است.

اجازه بدهید من یک مثال بزنم.

ما یک روایتی داریم که خیلی روی آن مانور می‌دهیم، آن روایت این است: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»[5]، در این روایت نکته‌های خیلی زیادی است، علمای غیرشیعه مانند «سُبکی» می‌گویند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخاطرِ اینکه «بَضعَةُ الرَّسول» هستند افضلِ همه‌ی انبیاء هستند.

در خاطر دارم زمانی در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این مورد همینجا بحث کرده‌ایم.

«إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»، اصلاً شأنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شأنِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. مرحوم امام رحمة الله علیه روز قبل از میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پیام صادر کردند و فرمودند: فردا روز ولادت کسی است که تجلّیِ تمامِ قدرتِ خدای متعال روی زمین است. یعنی بیشتر از ایشان امکان نداشت که خدای متعال روی زمین متجلّی بشود. بعد فرمودند: زنی که اگر مرد بود نبی بود و بلکه خاتم‌الأنبیاء بود.

«فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي ،فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»، ما از این روایت چه استفاده‌ای می‌کنیم؟

خوب ببینید تا بگویم چطور «جنگ روایت» درست می‌کنند.

ما می‌گوییم «فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي ،فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»، فلانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ناراحت کرد پس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را غضبناک کرد، غضبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم لعنِ خدای متعال و عذابِ دردناک است.

طرفِ مقابل اینطور نیست که بنشیند و شما هر چه دوست دارید بگویید، مخصوصاً اینکه بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس ششصد سال در این زمینه کارِ ویژه کرده‌اند.

شما تابحال برای ولایت چقدر خرج کرده‌اید؟ مهدی عباسی ملعون برای هر بیت از هفت بیت شعر در تخریبِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیزده هزار درهم خرج کرده است، برای هر بیت! یعنی برای هر بیت حقوقِ یک سالِ بیست و شش نفر را داده است، ماجرای آن را روز شهادت امام رضا علیه السلام عرض کرده‌ام.

یعنی آن‌ها مداوم و با تمامِ توان کار می‌کردند، همه‌ی ثروتِ سلاطینیِ خودشان را پای کار آورده‌اند، برای اینکه اگر روایتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پیروز بشود این‌ها باید آن‌ها را از گور بیرون بکشند و حیف است که لقمه‌ی سگ بشوند، لذا باید طبیعتاً مقابله کنند، پس طبیعتاً نمی‌پذیرند.

بعد حواسِ ما هم نیست و می‌گوییم در صحیح بخاری آمده است: «فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي ،فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[6]، توجّه نمی‌کنیم که در حالِ بازی کردن در زمینِ او هستیم! آیا حواسِ بخاری همینطور پرت شده است و همچنین فضیلتی درباره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آورده است؟ آیا نمی‌فهمیده است که نباید این روایت را بیاورد؟ آیا متوجّه نبوده است؟ نخیر! متوجّه بوده است! از بس ائمه‌ی ما علیهم السلام این روایت را در جاهای مختلف بیان کرده‌اند کتمانِ آن امکان نداشت، حال که کتمانِ آن امکان ندارد… یعنی گاهی خبر آنقدر مهیب است که اولین قدم این است که اصلاً نگوییم، ولی وقتی بعداً دیدند که نمی‌توانند کتمان کنند باید روایتِ مقابل بسازند، این یک جنگ است!

بخاری همینطور روایت نیاورده است که شما از آن استفاده کنید، «بخاری» این روایت را از قولِ «مِسوَر» که یکی از خوارج است نقل می‌کند، بعد آن را به حضرت زین العابدین علیه السلام نسبت داده‌اند!

یکی از کارهای آن‌ها این است، روایاتِ علیهِ اهل بیت علیهم السلام را به نامِ فرزندانِ اهل بیت علیهم السلام نقل می‌کنند.

ماجرا چیست؟ اینطور می‌گوید که اگر خلیفه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عصبانی و خشمگین کرد، علی بن ابیطالب در زمانِ حیاتِ پیامبر این کار را کرد! علی بن ابیطالب به خاستگاریِ دخترِ ابوجهل رفت و حضرت زهرا ناراحت شد و به پیامبر گفت: آنقدر از فرزندانِ خودت دفاع نمی‌کنی که علی این کار را کرده است، پیامبر هم روی منبر عمومی فریاد می‌زند «لا تجتمع بنت نبى الله مع بنت عدو الله عند رجل واحد»، نمی‌شود دخترِ پیغمبر و دخترِ دشمنِ خدا همزمان زنِ یک نفر باشند، «انما فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي ،فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»!

بعد می‌گویند: حال هرچه می‌خواهی بگویی بگو! هرچه شما در آنجا می‌گویید ما در اینجا می‌گوییم.

البته این روایت از نظرِ اشکالاتِ تاریخی خیلی رسواست، ولی عرض می‌کنم که باید دقّت داشته باشیم، نباید همینطور بگوییم که بخاری هم گفته است، بخاری آنچه شما می‌گویید را نگفته است، آن‌ها نمی‌خوابند، آن‌ها استراحت ندارند.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: دشمن از شما غفلت و خواب ندارد؛ مستمر در حالِ کار کردن است، اگر بتواند فضیلت را انکار می‌کند، کمااینکه بخاری حتّی حدیث غدیر را نقل نکرده است، تا توانسته نقل نکرده است، اما آنجایی که مجبور بوده و نقل کرده سعی کرده است که بلایی بر سرِ آن بیاورد، که به شما بگوید اگر نتیجه‌ی اذیّت کردنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملعون بودن است فلانی بعد از شهادتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کار را کرده است اما علیِ شما هم (نستجیربالله) در زمان حیاتِ پیامبر این کار را کرده است!

البته اشکالاتِ زیادی در این قصه است، یکی از آن‌ها را عرض کنم تا آن حرفِ ابن‌تیمیّه را بزنم که ببینم آیا جگرِ شما هم مثلِ من آتش می‌گیرد یا نه، بلکه یک نفر در این جمع تحریک بشود و بگوید من از امروز می‌خواهم برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کار کنم.

راویِ ماجرا یک کسی است که وقتی شش ساله بود مکه فتح شده است، او بینِ مکیان و مشرکان بوده و پدرِ او در فتح مکّه اسلام آورده است، وقتی هشت ساله بود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفته است، پس این واقعه باید بین شش تا هشت سالگیِ او اتفاق افتاده باشد، بعد برای اینکه مردم نگویند بچه‌ی شش ساله‌ای که در مکه بوده است، تازه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم مدینه بودند، این بچه چه زمانی سفر کرده است که به مدینه بیاید که همچنین چیزی را بفهمد، هیچ کسی از بزرگانِ صحابه مسائلِ خصوصیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نفهمید و فقط همین بچه‌ی شش ساله فهمیده است؟ در روایت بخاری آمده است: «قام رسول الله خطیب و انا یومئذ محتلم»، آن روزی که پیغمبر در حالِ سخنرانی بود من محتلم بودم! یعنی مکلّف شده بودم!

اگر محتلم بودی پس در مسجد چکار می‌کردی؟ بعد چطور در هفت سالگی محتلم شدی؟

می‌خواهم بگویم اشکالِ تاریخی به آن ادّعا زیاد است، حدود چهل اشکالِ واضح دارد، اما همه به دنبالِ آن اشکالات نمی‌روند، می‌گویند «فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي ،فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي» را برای علی گفته است!

آیا تمام شد؟ مثلاً یک چیزی گفتند و بخاری هم نقل کرد و تمام شد؟ نخیر!

خوب دقّت کنید و لطفاً این موضوع را در هر جایی هم نقل نکنید، انسان باید ابتدا مقدّماتِ آن را توضیح بدهد.

اهل سنّت یک عالمِ درجه اولی به نام «شیخ الاسلام ابن حجز عسقلانی» دارند، کتابِ او «الدرر الکامنة» است که درباره‌ی علمای قرن هشت است، که یکی از آن دیوانه‌های ملعون «ابن تیمیّه» است. در مورد زندگیِ ابن تیمیّه می‌گوید: بعضی او را به نفاق متّهم کرده‌اند، چرا؟ چون این عبارت را راجع به علی می‌گفته است، چه می‌گفته است؟ «ماتَ وَ ما نَسیها»، علی تا وقتی از دنیا رفت هنوز خاطره و هوسِ دخترِ ابوجهل را در ذهن داشت.

آیا به نظرِ شما این ضربه از ضربه به فرقِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کمتر است؟ که من می‌گویم این جنگ اصلاً تمام نشده است.

اصلاً به مخیّله‌ی کدام حرامزاده‌ای خطور می‌کرد که می‌شود اینطور به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حمله کرد؟

لذا ما در فاطمیّه دورِ یکدیگر جمع نمی‌شویم که خاطراتِ هجوم را بگوییم، هجوم هر روز در حالِ اتّفاق افتادن است، مستمراً! چند مورد از این موارد برای شما بگویم؟ خدای متعال می‌داند که این‌ها صدها مورد است.

در جبهه‌ی «جنگ روایت‌ها» به نیروهای زیادی نیاز داریم

لذا این مسیر سرباز می‌خواهد، هم آدمی که گیج نباشد و گوش و چشمِ خود را در مقابلِ رگبارِ دشمن نگذارد که دشمن هر چه می‌خواهد بزند، ما خیلی راحت گوش و چشمِ خود را به دشمن می‌سپاریم، از موتورِ ماشینِ خود بیشتر از گوش و چشمِ خودمان حفاظت می‌کنیم، مثلاً آب جوی در موتورِ ماشین نمی‌ریزیم، مثلاً در موتورِ ماشین روغن نباتی نمی‌ریزیم، ولی نسبت به گوش و چشم و این قلبِ بیچاره که قرار است ما را اداره کنند اینطور نیستیم، هر تصویر و هر متن و هر خبر و هر فیلمی می‌توانیم استفاده می‌کنیم، چون احساسِ جنگ نداریم، اگر انسان احساسِ جنگ داشته باشد وقتی بگویند ویروس کرونا آمد آن‌هایی هم که اهلِ ماسک نیستند دیگر ماسک می‌زنند، تا وقتی احساسِ خطر نکنند آرامش دارند، چون در حالی که در جنگ هستیم احساسِ جنگ نمی‌کنیم، بیچاره‌ترین آدم کسی است که در میانِ جنگ است اما نمی‌داند که در جنگ است، در خط مقدم ایستاده است اما سرِ خود را نمی‌دزدد، سپر ندارد، تو زرهی نیست، مسلّماً او را خواهند کشت.

من نمی‌توانم نام ببرم، بعضی چیزها خلاف مصالح امنیتی است، که من بگویم چند دانشجوی رتبه‌ی کمتر از صد کنکور در رشته‌های مهندسی و پزشکی در تهران از تشیّع برگشته‌اند، خودم با طرف صحبت کرده‌ام، چون اصلاً نمی‌دانسته است، پای بحثِ یک نفر رفته است و یک چیزهایی شنیده است و از این طرف هم کلاً خالی بوده است، طرف یک خشاب روی این شخص خالی کرده است و کارِ این شخص تمام شده است. طلبه داشته‌ایم!

احساسِ راحتی داریم و حواسِ ما اصلاً نیست، آن‌ها در حالِ کوبیدنِ ما هستند. من یک زمانی می‌گویم هدایتِ من مختل می‌شود و به گمراهی می‌افتم (معاذالله)، این یک خطر است، یک زمانی است که می‌گویم ما چقدر نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها غیرت داریم؟ در حالِ تخریبِ چهره‌ی این بزرگواران هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای واقعه‌ی هجوم نفرمودند که «ای کاش به این دنیا نیامده بودم»، وقتی آن ملعون گفت: مرا وادار نکن و فشار نیاور که من بخواهم از بیت‌المال دزدی کنم و به تو بدهم، اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «ای کاش من به دنیا نیامده بودم»؛ خدا می‌داند که این بالاتر است، این جنگ تمام‌عیار است، شبانه‌روزی است، باید در به در بگردیم و یک جوابی به این‌ها بدهیم، یک چیزی بگوییم، مصونیّت ایجاد کنیم، اولاً گوشِ خود را به هر جایی نسپارم، ثانیاً روشنگری کنم، این کار کارِ یک نفر و دو نفر نیست. یک علامه امینی رحمة الله تعالی علیه داشتیم که آمدند و رفتند، ایشان کارِ خود را کردند، یک نفر و دو نفر جواب نمی‌دهد، یک زبان و دو زبان نیست.

لازمه‌ی آن این است که این خیزشی که ما داریم و روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جمع می‌شویم ادامه پیدا کند، حداقلِ آن این است که من باید یک بخشی از زمانِ خود را به این کار اختصاص بدهم، ما در میانِ جنگ هستیم، اینطور نیست که بپرسیم آیا می‌توانید تفنگ به دست بگیرید؟ طرف هم بگوید: نه! الآن دورانِ صلح است، برای چه باید تفنگ به دست بگیرم؟

ولی اگر خط مقدّم بودید و مقابل آتشِ دشمن بودید باید کار با اسلحه را بدانید؛ الآن در میانِ جنگ هستیم، نمی‌شود گفت فقط آخوندها بروند، به برکتِ جنگ روایت‌ها کاری کرده‌اند که اصلاً کمتر کسی می‌رود تا طلبه بشود، آن هم جنگِ روایت‌هاست، جنگ روایت‌ها که فقط در مسائل دینی نیست، من نمی‌خواهم بحث خود را سیاسی کنم، شما در این چند انتخابات اخیر بررسی کنید و ببینید جنگ روایت‌ها چه غوغایی کرده است، من نمی‌خواهم در این مورد حرف بزنم، ببینید چقدر با دروغ طرفِ مقابل را تخریب کرده‌اند، بعضی‌ها کارِ خود را با دروغ پیش برده‌اند، آیا کم بوده است؟ خیلی اوقات در طول تاریخ شکستِ ما در جنگ روایت‌ها بوده است.

نمی‌شود بگوییم که برای ما مهم نیست، مگر شیعه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیستید؟ چرا برای شما مهم نیست؟ پس «بِأبی أنتُم وَاُمّی» چه شد؟ این وظیفه‌ی ماست، اصلاً باید مطالبه کنیم، اصلاً جای دارد وقتی در میانِ جنگ هستیم منبرهای ما به سمتِ غیر از مسائلِ اعتقادی برود.

وقتی طرف در حالِ مردم از گرسنگی است که به او نمی‌گویند چه ژله‌ای دوست داری؟ اصل این است که اعتقادات… اصل این است که در میانِ جنگ هستیم، ما اصلاً هنوز مقابله‌ای نداریم، اصلاً مقابله نمی‌کنیم.

عالمِ شیعه در قرن ششم می‌گوید: من شنیدم یک کتابی بر علیه شیعه نوشته‌اند، یک سال به دنبالِ آن می‌گشتم تا آن را پیدا کنم و به آن پاسخ بدهم.

یعنی چند شیر ایستاده‌اند و اگر طرفِ مقابل بزند درجا پاسخ می‌دهند. آن عالِم می‌گوید: این کتاب را از من پنهاان می‌کردند و گفته بودند به عبدالجلیل خبر ندهید، چون اینطور نبود که کتاب چاپ بشود، باید می‌رفتند و نسخه‌ی خطی کتاب را پیدا می‌کردند، گفته بودند این کتاب را به عبدالجلیل ندهید که پاسخ می‌دهد!

یعنی جرأت نمی‌کردند روایت را بگویند، می‌دانستند اگر روایت را رو کنند این شخص آن روایت را می‌زند. عبدالجلیل رحمة الله تعالی علیه می‌گوید: یک سال طول کشید تا پاسخِ آن را پیدا کردم، در این مورد کتاب نوشتند که هنوز هم هست، کتاب «النقض» پاسخِ به آن است که وقتی چاپ شده است از هزار صفحه بیشتر است.

الآن چطور؟ الآن صدها کتاب هست که به آن‌ها پاسخ داده نشده است، دیگر در این اوضاع یک نفر و دو نفر فایده‌ای ندارد، این عرصه نیروی رزمنده می‌خواهد، لجستیک می‌خواهد، آمادگی می‌خواهد، حمایت می‌خواهد. این‌ها برای زمانی است که همه احساسِ جنگ کنند نه یک نفر و دو نفر، یک نفر و دو نفر نمی‌توانند در مقابلِ همه‌ی این‌ها بایستند، نتیجه‌ی آن هم این می‌شود که متأسفانه ما در خیلی از عرصه‌ها عقب می‌مانیم.

تخریبِ روایاتِ شیعی در «جنگ روایت‌ها»

هر روایتی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان نموده‌اند آن را کوبیده‌اند و از بین برده‌اند، معلوم است دیگر! شما که نباید از ابلیس توقع داشته باشید بر سرِ جای خود بنشیند، آنقدر قدرتِ رسانه‌ای دارند، چون در حالِ کار کردن هستند، برای ما مثالی می‌زنم.

یک زمانی بود که باید برای پیدا کردنِ مطلب در مورد قتله‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گشتید، یعنی اخبار بود اما این اخبار تا بخواهد قوّت و غالبیّت پیدا کند کار داشت، متأسفانه الآن شده است، الآن اگر شما روایت در فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بخوانید… مانندِ این روایت که من اخیراً آن را چند مرتبه تکرار کرده‌ام، جگرِ من خیلی می‌سوزد که ما با کمکاری در حالِ باختنِ سنگرهای خود هستیم…

از شما می‌پرسند علی بن ابیطالب (علیه السلام) کیست؟ شما می‌گویید: کسی است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[7]، من شهرِ علم هستم و علی (علیه السلام) هم راهِ ورود به شهرِ علم است، اصلاً انحصار به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

معنیِ این حدیث چیست؟ یعنی اعلمِ امّت کیست؟ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام. باید برای فهم به چه کسی متوسّل شد؟ به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام.

«عِجلونی» در «کشف الخِفاء» می‌گوید این روایت جعلی است، اسم می‌برم که بدانید می‌گویند؛ چرا جعلی است؟ می‌گوید: اگر این روایت درست باشد معنای آن این است که برترین عالم امّت بعد از پیغمبر علی بن ابیطالب است، در حالی که پیغمبر فرموده: «لوكان بعدي نبي لكان عمر»، اگر قرار باشد بعد از من پیغمبر هم بیاید آن عمر است!

و آنقدر این را جدّی گرفته است که می‌گوید پس حتماً روایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دروغ است، چون خلافِ این روایت است!

یعنی اینطور نیست که کوتاه بیاید، درباره‌ی کسی که اگر انسان بخواهد زندگیِ او را تعریف کند… دهانِ من بسته است… الآن یکی از آن‌ها را عرض می‌کنم که خودِ وهابی‌ها گفته‌اند… آنقدر روی این کار کرده‌اند که این شخصیّتی که اگر او را از نزدیک می‌دیدید… الآن می‌گویند جایگاه نبوّت دارد!

«شَنقیطی» یک مفسّرِ بزرگِ وهابی است، از اساتیدِ اساتیدِ «بن‌باز» است، می‌گوید: عمر می‌گفت من در دوران جاهلیّت یک کاری کرده‌ام که وقتی الآن آن را بخاطر می‌آورد خنده‌ام می‌گیرد و یک کار هم کرده‌ام که اگر الآن بیاد بیاورم گریه‌ام می‌گیرد و ناراحت می‌شوم، آن چیزی که از آن خنده‌ام می‌گیرد این است که از خرما یک بُت ساخته بودم و وقتی گرسنه می‌شدم بعضی از اعضای آن را می‌خوردم، یعنی خدا را می‌خوردم! آن چیزی که از آن ناراحت می‌شدم این بود که دختردار شدم و خودم او را به بیابان بردم و به کمکِ خودِ او قبر کندم و این بچه را در خاک گذاشتم و روی آن خاک ریختم!

در جنگ روایت‌ها این آدم را آنقدر ارتقاء داده‌اند که این شخص به «نبی» تبدیل شده است! او در جنگ روایت‌ها کار می‌کند.

اگر به شما بگویند دروغگوترین صحابی چه کسی است؟ می‌گویید: ابوهریره؛ کاری کرده‌اند که در عربستان بگویند موفق‌ترین راوی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که اکثرِ روایاتِ او درست است «ابوهریره» است.

من اینجا چند مرتبه خدمت شما عرض کرده‌ام، مادرِ معاویه که نمادِ فحشاء است به نماد عفّت تبدیل شده است!

جنگ روایت‌ها اینطور است، چون شما که نمی‌روید «هند جگرخوار» را از نزدیک ببینید، دسترسیِ شما به روایت است، اینکه بخواند تصویر را تغییر بدهند که کاری ندارد، برای اینکه اعلمیّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را زیرسؤال ببرند این کار را تقسیم کردند، گفتند: بهترین قاری فلانی است، بهترین قاضی فلانی است، بهترین مفسّر فلانی است، بهترین محدّث فلانی است، یکی از آن‌ها هم علی (علیه السلام) است. لذا در واقعه‌ی بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ده پانزده نفر عالِم بودند که یکی از آن‌ها علی (علیه السلام) بود که با بقیّه اختلاف پیدا کرد، پس نمی‌شود چهارده نفر را کنار گذاشت و به یک نفر توجّه کرد!

کسی هم که نداند می‌گوید راست می‌گویند!

اهمیّتِ دفاعِ بنیادین از تشیّع

مسئله ساده نیست که مثلاً شما فکر کنید تشیّع را در سه دقیقه اثبات می‌کنیم، این حرف‌هایی که گاهی می‌شنویم که می‌گویند «اثبات تشیّع در سه دقیقه» به بازی شبیه است، دشمن در حالِ کار کردن است، اینطور نیست که شما سه صوت بزنید و کار تمام بشود، هزار و چهارصد سال است که جرثومه‌های فساد را در حدّ نبوّت بالا برده‌اند، ما بایستی خیلی کار کنیم، خدای متعال شاهد است که انسان نباید شب خوابِ راحتی داشته باشد.

ما حتّی آثار علمای خود را که در این زمینه نوشته‌اند را چاپ نکرده‌ایم! وای به حالِ اینکه بخواهیم کتابِ جدید بنویسیم.

لعنت به کسی که بخواهد غذا دادن برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تخریب کند، برکتِ غذا دادن برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را فهمیده‌ایم و هر چه همه چیز گران بشود ما باز هم غذا را با بهترین کیفیت می‌دهیم، کارِ خوبی هم هست، ما با همین لقمه‌های اهل‌بیتی یک چیزی فهمیدیم، اما توجّه نداریم که سرمایه‌ی زندگی و عمر و وقت و داراییِ خودمان را می‌توانیم در جاهای دیگری هم خرج کنیم، این کار را نمی‌کنیم و توجّه نداریم.

در چهار گوشه‌ی کشورِ خودمان تشیّع در حالِ کم شدن است و فرقه‌های مختلف در حالِ رشد کردن! غیر از همه‌ی مسائلِ اعتقادی خطرِ امنیتی پیدا می‌کنیم.

آن‌هایی که از پانزده سالِ پیش به راهیان نور می‌روند در خاطر دارند که وقتی به سوسنگرد نزدیک می‌شدند دو ماشین با تیربار در عقب و جلوی اتوبوس می‌گذاشتند که بتوانند از آنجا رد شوند، الآن متأسفانه اوضاع خیلی متفاوت‌تر از آن موقع و بدتر شده است.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: اگر شما بخوابید آن‌ها نمی‌خوابند!

بعضی‌ها خیال کرده بودند که داعش از مرز می‌آید، مسلّماً باید مرز را محکم نگه‌داشت، ولی «داعش» یک فکر هم هست، فکر که از مرز نمی‌آید، فکر را در همین تهرانِ خودمان می‌آورند. من نمی‌توانم بعضی از حرف‌ها را روی منبر بزنم، در تهران شبکه‌سازی می‌کنند، من و شما هم انسانِ نظامی و اطلاعاتی و امنیتی نیستیم که برویم عملیاتِ امنیتی کنیم…

همینقدر که اولاً خودمان مصون باشیم و دوماً اینکه بتوانیم دو کلمه حرف بزنیم.

علّتِ اهمیّتِ عزاداری در فاطمیّه

خدا می‌داند که طرف آمده بود و می‌گفت که من دیگر برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عزاداری نمی‌کنم، شما مدام دروغ گفته‌اید، من از او پرسیدم: ما چه دروغی گفته‌ایم؟ گفت: سندِ شما کجاست؟ از کجا می‌گویید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شده‌اند؟ چهار خبر است! اصلاً شیعیان به این اخبار توجّه نداشته‌اند، چند کتاب یک خبری را نوشته‌اند، شیعه‌ها این‌ها را باور نکرده‌اند، ناگهان شیخ طوسی در قرن پنج گفته است که ما شیعیان این را قبول داریم، از کجا معلوم؟

ناگهان به طرف یک فشارِ اینطوری می‌آورند و می‌گویند یک سند محکم برای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاور که کتابِ آن جعلی نباشد و… طرف همینطور می‌ماند!

این‌ها واضحاتِ هر روزه‌ی ماست، اینکه به این راحتی یک حمله کند…

به آن شخص گفتم: الحمدلله ما شیعیان آنقدر برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کتک خورده‌ایم، الحمدلله اجدادِ ما برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر سیلی خورده‌اند، ای کاش ما هم مانندِ آن‌ها غیور باشیم، اگر تاریخ را ببینید هر سال در بغداد شیعیان را به جرمِ عشق به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌کشتند، و چون این موضوع آن‌ها را متّهم می‌کرد…

چون در طرفِ مقابلِ عزاداری برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام شمر و یزید و این‌ها هستند برای آن‌ها اینقدر مهم نیست، اما چون طرفِ مقابل در عزاداری برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… هرچه اسم نبرید و رتوش کنید… من یک مرتبه‌ی دیگر هم این موضوع را عرض کرده‌ام، اگر شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نستجیربالله به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت می‌دادند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از نبوّت ساقط می‌شدند! وای به حالِ آن‌ها! یعنی اتّهامِ قتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به قدری بزرگ است که هر کسی متّهم بشود دیگر هیچ چیزی برای او نمی‌ماند، لذا آن‌ها از عزاداریِ شما برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ناراحت می‌شوند.

برای همین می‌خواستند به ما فحش بدهند… خدای متعال به ما لطف کرده است، اگر بنا بر این بود که روایت کنند هرگز نمی‌گفتند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شده‌اند، اصلاً منکرِ دعوا می‌شدند، اما می‌خواستند به شیعیان فحش بدهند… چند عالم بر علیه شیعه کتاب نوشته‌اند که این‌ها باعث شده است ما الآن سند داشته باشیم.

یکی از آن‌ها «قاضی عبدالجبّار معتزلی» متوفّای 385 است، یکی از آن‌ها «ضرار بن عمرو» است که برای دوره‌ی امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام است، می‌گوید: این شیعیانِ بدعتگر بدعت دارند، چه بدعتی؟ می‌گوید: این شیعیان قائل هستند که آن دو نفر ریختند و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ظلم کردند و حضرت را زدند و فرزندِ ایشان سقط شد.

دیگر توجّه نکرده است که شیعیانِ دوره‌ی امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام اگر چنین عقیده‌ای دارند، اینکه تو نامِ آن را دوست داری بدعت یا هر چیزِ دیگری بگذاری بگذار، پس معلوم است که شیعیانِ دورانِ اهل بیت علیهم السلام به آن اخبارِ شهادت اعتناء می‌کردند، این شخص نفهمیده است که چه کرده است.

حالا این اسناد در کتب هست ولی باید گاهی برای یک برگِ آن سفرها رفت، کارِ یک نفر و دو نفر نیست، دفاع از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کارِ یک نفر و دو نفر نیست، لازمه‌ی آن این است که امروز من همه‌ی نیّتِ خود… من این فاطمیّه‌ی دوم به هر کجا که رفتم اگر ده شب حرف زده‌ام موضوعِ بحثِ من این بوده و اگر یک شب هم حرف زده‌ام موضوعِ بحثِ من این بوده است، چرا؟ برای اینکه امید دارم از این افرادی که به عشقِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌آیند در هر جلسه یک نفر یا دو نفر بگویند ما به عشقِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواهیم کار کنیم، از این حالتی که وقتی صبح از خواب بلند می‌شویم و عادی به کارِ خود می‌رسیم دربیاییم. بروید و زندگی کنید و ان شاء الله زندگیِ شما هم خوش باشد و هم روزیِ شما وافر باشد و ان شاء الله دل و لبِ شما خندان باشد ولی ما در میانِ جنگ هستیم، ان شاء الله خدای متعال نیاورد که وقتی فرصت تمام شد و روز قیامت آمد ببینیم علامه‌ی امینی رحمة الله تعالی علیه را با چه جلالتی می‌آورند و به ما می‌گویند تو بودی و ایستادی و دشنام را شنیدی اما هیچ چیزی نگفتی. جوانِ همسایه‌ی شما دچارِ شبهه شد اما تو به او کمک نکردی که حرفِ حق را بشنود، انگار که روز عاشورا ایستاده بودی و به تیرها نگاه می‌کردی و تنِ خودت را سپر نکردی.

روضه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

روضه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی متنوّع است، ولی من دوست ندارم روز شهادت جز این روضه‌ای که مقتلِ حضرت است چیزِ دیگری بگویم.

لذا اگر زنده بودیم فردا و روزِ بعد از آن چیزهای دیگری عرض می‌کنم، اما امروز روزِ خیلی خاصّی بوده است، آن زانویی که در هیچ جنگی خم نشد، آن پشتی که در هیچ نبردی به خاک مالیده نشد، امروز یک خبر او را با صورت به زمین زد…

ان شاء الله خدای متعال نیاورد… قبل از اینکه واردِ توسّل بشویم… خدایا! در بینِ شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هر بیماری که هست به حرمتِ بیمارِ خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شفاء عنایت بفرما… مخصوصاً اگر مادرِ جوانی هست که فرزندِ کوچک دارد، اگر مادرِ فرزندِ کوچک بیمار باشد و حالِ او وخیم باشد دیگر نمی‌تواند بازی کند، اگر بخواهند حواسِ او را به بازی هم پرت کنند لازم است کسی بیاید و او را ببرد و حواسِ او را به بازی پرت کند، خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که اصلاً عیادت‌کننده هم نداشت…

این فرزندان دورِ بسترِ بی‌بی نشسته‌اند و در حالِ نگاه کردن به آب شدنِ مادر هستند… آن به آن رفتنِ مادر را می‌بینند… هر شب که می‌خوابند نمی‌دانند وقتی صبح بیدار می‌شوند مادر هست یا نه… اصلاً این دل کَنده شده است… دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیامد، چون می‌دانستند عزیزانِ ایشان مراسمِ تجهیز و تدفینِ ایشان را خواهند دید و نمی‌توانند این کودکان را به جایی ببرند، دلِ حضرت نیامد که این بچّه‌ها آن لحظه خانه باشند، مدّتی بود که از جای برنخواسته بودند، مدّتی بود که این کودکان دیگر صدای مادر را نشنیده بودند و فقط لب‌ها تکان می‌خورد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مثلِ امروز کمک گرفتند و به حالتِ نیمه‌نشسته درآمدند، از فضّه و أسماء کمک گرفتند و لباسِ کودکان را عوض کردند، چند روز بود که بر سرِ امام حسن مجتبی علیه السلام دست نکشیده بودند… یا صاحب الزّمان… فرمودند: می‌خواهم لباسِ خود را عوض کنم، آب بیاورید تا بدنِ خود را هم شستشو بدهم، این زخم‌ها مدام خونریزی می‌کند و کارِ امشبِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سخت می‌شود…

فرزندانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امام هستند، شکور هستند، بعد از چند روز گفتند به مسجد می‌رویم و دو رکعت نماز شکر می‌خوانیم، ان شاء الله خدای متعال می‌خواهد مادرمان را شفاء بدهد، الحمدلله امروز مادر نشسته‌اند…

وقتی این فرزندان از منزل بیرون رفتند چند نقل است، یک نقلِ آن مرا بیچاره می‌کند و همیشه روز شهادت همین نقل را می‌گویم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها أسماء را صدا زدند و فرمودند: بسترِ من را رو به قبله کن، روی من ملحفه بکش، برو و عقب بایست، لحظاتی می‌گذرد، بعد جلو بیا و مرا صدا بزن، اگر دیدی جواب ندادم زود حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را خبر کنید…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم دوست دارند در آخرین لحظات چشمِ ایشان به چهره‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیفتد…

أسماء می‌گوید: من عقب ایستادم، خدایا! می‌خواهد چه بشود؟… لحظاتی گذشت، جلو رفتم و صدا زدم…

اینجا یک نقلِ فرعی هست که بیچاره‌کننده است… ظاهراً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رو می‌گرفتند… أسماء می‌گوید وقتی روبند را کنار زدم دیدم دستِ ایشان روی صورت مبارک است…

صدا زدم: یا بنت رسول الله… یا فاطمة الزّهراء… الآن که فرزندانِ شما می‌آیند من به آن‌ها چه بگویم؟… می‌گوید همینطور که من مضطرب بودم و می‌گفتم سلامِ مرا به پدرتان برسانید، دیدم این دو آقازاده وارد شدند… امام حسن مجتبی علیه السلام جلو بودند و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پشتِ سر بودند…

ان شاء الله خدای متعال نیاورد که امیدِ کسی ناامید بشود، توقع داشتند وقتی می‌آیند با مادر صحبت کنند… شاید مادر بپرسد از مردم چه خبر؟ آیا ندیدید کسی به سراغِ پدرتان بیاید؟…

به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روی زمین هستند، امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ»[8]، قرار نبود مادرِ ما الآن خواب باشند، چرا روی صورتِ ایشان پارچه کشیده‌ای؟

اینطور خبر دادن مکروه است، دیگر از اسماء توقع نمی‌رود که بخواهد به امامِ منتهی الحلم دلداری بدهد، می‌گوید گفتم: «مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا»… تمام شد…

می‌گوید: امام حسن مجتبی علیه السلام جلو آمدند و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم پشتِ سر بودند، امام حسن مجتبی علیه السلام روبند را کنار زدند، یک مرتبه آرام گونه‌ی مادر را بوسیدند… «کَلِّمینی یَا اُمّاه»

کسی آنجا نبود که بگوید فاطمه جان! چند روز است امام حسن مجتبی علیه السلام صحبت نمی‌کنند، پاسخِ او را بدهید… «کَلِّمینی یَا اُمّاه فَأنا ابنُکَ الحَسَن»… وقتی جواب ندادند… امام حسن مجتبی علیه السلام در زندگیِ شریفِ خود چند مرتبه این کار را کرده‌اند، وقتی پاسخ ندادند به امام حسن مجتبی علیه السلام به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام متوسّل شدند… یا حسین! تو دردانه‌ی مادرم هستی! حتماً پاسخِ تو را می‌دهد…

«فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحتَ قَدَمَیها»… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یک کاری کردند که اگر قرار بر جواب دادن باشد ماد حتماً جواب بدهد… صورتِ خود را کفِ پایِ مادر گذاشتند… «کَلِّمینی یَا اُمّاه فَأنا ابنُکَ الحَسَین»

أسماء می‌گوید وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ ندادند تصمیم گرفتم به دستورِ ایشان عمل کنم، عرض کردم بروید و پدرِ خود را خبر کنید، این دو آقازاده به مسجد وارد شدند…

هنوز از این موضوع صد روز نگذشته است که اگر یک نفر بیچاره بود و می‌خواست خود را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشان بدهد که حضرت به او نظرِ مرحمت کنند یکی از این دو آقازاده را در آغوش می‌گرفت و می‌گفت: یا رسول الله! به حرمتِ این فرزندانِ خودت به من نگاه کن…

تا آمدند و منبرِ خالیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیدند… راوی می‌گوید: حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشسته بودند، نایستاده بودند، رو به قبله نشسته بودند، تا این دو آقازاده به منبر نگاه کردند شروع کردند به گریه کردن… این اولین و آخرین مرتبه‌ای بود که برای مادرِ خود بلندبلند گریه کردند…

اصحاب جمع شدند، گفتند: آیا به یادِ جدّ خودتان افتادید؟ امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا»

اینجا یک اتّفاقی افتاده است که در زندگیِ اهل بیت علیهم السلام این اتّفاق دو مرتبه افتاده است، یک مرتبه وقتی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در قتلگاه تنها شدند و ضرباتِ پی در پی آمد… نوشته‌اند «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ علیه السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ»[9]… یک مرتبه هم اینجا بود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رو به قبله نشسته بودند، تا این جمله را شنیدند «فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ»… صورتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به زمین رسید، صدا زدند: «بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ رَسول الله»… دردِ خود را به چه کسی بگویم؟…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] بحارالأنوار، جلد 44، صفحه 298

[5] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، جلد 3، صفحه 30 (حَسَنُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، أَنَّهُ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي، وَ مَنْ أَحَبَّهَا فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي .)

[6] صحیح بخاری، جزء ۷، باب فضائل فاطمه(س)، ح ۲۹

[7] المستدرک علی الصحیحین،  جلد ۳، صفحه۱۲۶.

[8] بحار الأنوار، جلد ‏43، صفحات 186-187 (لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى النَّبِيَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثاً لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ ائْتِينِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ ادْعِينِي فَإِنْ‏ أَجَبْتُكِ‏ وَ إِلَّا فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ‏ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ السَّلَامَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقَالا يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ قَالَتْ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِيعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْكَى اللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِك‏.)

[9] لهوف