حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه 29 بهمن 98 در هیئت الزهراء سلام الله علیها دانشگاه صنعتی شریف به سخنرانی پیرامون مسئله ی «عدالتخواهی در سیرهی امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ ضرورت، بایستهها و آسیبشناسی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
هدیه به پیشگاه باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، بویژه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال این گفت و شنید ناقابل و نشست و برخواست بیقیمت را به کَرَمِ خودش از همهی ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، خدمت و نوکریِ آستانِ شریفِ ایشان، تمهیدِ مقدّماتِ ظهورِ مبارکِ ایشان و شهادتِ در راهِ ایشان نصیبِ همهی ما، جدّ و آبادِ ما، نسل و ذریّهی ما تا قیامت بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مقدّمه
ان شاء الله موضوعِ سخن و گفتگوی ما بحثِ «عدالت از منظرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سیرهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه» است، هم از جهتِ ضرورتِ آن و هم از جهتِ بایستههای آن و هم از جهتِ آسیبشناسیِ در فهمِ موضوع.
بعنوانِ اولیّه مختصراً خدمت شما عرض میکنم که عدالت از واضحاتِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اساساً هر حکومتی است، عدالت حداقل است، گرچه چون در اکثرِ حکومتها در طول تاریخ از دست رفته است یا به آرمان و آرزو تبدیل شده است اما این حداقلِ آن چیزی است که باید در حکومتِ ایدهآل وجود داشته باشد، و بهترین دستگیره و آتو از یک حکومتِ دینی این است که آن حکومتِ دینی به «بیعدالتی» متّهم بشود، اگر یک شخصیتِ دینی، یک عالِم، یک مرجع تقلید به عدم عدالت یا نقضکنندههای عدالت مانندِ ظلم و فساد و دزدی متّهم بشود تمامِ هیمنه و شخصیتِ او از بین میرود، لذا اصلاً «عدالتخواهی» از واضحات است، جملاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را خواهم خواند، و یکی از فجایع در جامعهی ماست که شعارِ یک جریانی «عدالتخواهی» است.
منظور از «عدالتخواه» چیست؟
یعنی اگر دقّت کنید «عدالتخواهی» مانندِ «ایمان» و «صلاحِ اولیّه» باید جزوِ ویژگیهای همهی گروهها باشد، یعنی اگر منظورِ عدالتخواهانی که الآن هستند این است که بقیّهی گروهها عدالتخواه نیستند و واقعاً اینطور باشد، آن گروههای دیگر اصلاً لیاقتِ هیچ چیزی را ندارند، یعنی اگر این اتّهام راست باشد، یعنی بگویند گروهِ «الف» و «ب» و «ج» و عدالتخواهان، حال اگر «عدالتخواهی» اسم است مانندِ «اصولگرایی» یا «اصلاحطلبی»… مسلّماً هیچ کسی روی خود نامِ بد نمیگذارد، هم واقعاً طلبیدنِ اصلاح چیزِ خوبی است و هم پایبندی به اصول چیزِ خوبی است، اگر «عدالتخواهان» هم به این عنوان یک اسم باشند که مشکلی نیست و بالاخره یک اسم است، کمااینکه اینجا اگر «هیئت الزّهراء سلام الله علیها» است هیئتِ کناری هیئتِ قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیست، مسلّماً او هم یک نامی انتخاب کرده است، اگر منظور این است که حرفی نیست، اما اگر واقعاً گروهی پیدا بشوند که اینها عدالتخواه نباشند مانندِ این است که بگویید گروهِ «طواغیت» یا «بُتپرستها».
یعنی اگر عدالتخواهی جزوِ مقوّماتِ یک گروه نباشد آنها اصلاً شایستگیِ احرازِ هیچ پستِ اجتماعی را ندارند، حال جملاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را هم خواهم خواند.
لذا اینکه عرض میکنم «وضع افتضاح است» این است که باید کار به جایی برسد که عدالتخواهی مفروضِ همه باشد و نهایتاً یک عدّهای بگویند شما که عدالتخواهی جزوِ واضحاتِ عقیدهی شماست چرا اینجا نقضِ غرض کردهاید؟ نه اینکه حتّی جزوِ شعارهای آنها هم نباشد.
چه «ایران سربلند»، چه «اصلاحطلبها»، چه «کارگزاران»، چه گروههای دیگر، اگر عدالتخواهی را جزوِ خواستههای اولویتدارِ خود قرار ندهند اصلاً به درد نمیخورند، چه الآن باشد و چه دورهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام.
توضیحاتی در مورد خطبه 69 نهج البلاغه
منتها یک سؤالی پیش میآید، یک عزیزی که در حالِ امام جماعت شدنِ یک مرکز اسلامی در یک کشورِ دیگری هستند یک زمانی یک پُستی با چهار جمله از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام منتشر کرد، من جملات را میخوانم بعد جملهی ایشان را هم به شما عرض میکنم تا ورود به بحث باشد، که وقتی میگوییم «عدالتخواهی اصل است» مانندِ این جملاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام…
طبیعتاً وقتی میگوییم «عدالتخواهی اصل است» من واردِ معنای عدالت، تعریفِ عدالت نشدم، گرچه جلوتر عرض خواهم کرد که در تعیینِ مصداقِ عدالتخواهی بایستی خیلی دقّت بشود، گاهی فساد به نامِ عدالتخواهی انجام میشود.
این بزرگوار چند جمله از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام انتخاب کرده و نوشته است، من هم آنها را برای شما میخوانم، شما فکر کنید که من انتخاب کردهام، باید ذکر کنم که اینها حرفهای درستی است، مثلاً:
«إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ»[4]، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه 69 نهج البلاغه میفرمایند: من میدانم چگونه باید شما را اصلاح کنم، و چگونه گژیهای شما را راست کنم، «وَ لَكِنِّي لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی» من نمیخواهم شما را به قیمتِ فسادِ نفسِ خودم اصلاح کنم.
مثل اینکه چون مردم حکومت خلیفه دوم را دیده بودند که اینها را با چماق به سمتِ بعضی از امور میبرد، از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام توقّع داشتند که اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک جایی خطا و کژی دیدند ایشان با چماق و کتک هم که شده است کاری کنند که مردم خطا نکنند.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: من قبول ندارم شما را با فساد نفسِ خودم اصلاح کنم، من حاضر نیستم برای تربیتِ شما مرتکبِ حرام بشوم، راه را نشان میدهم، درست و غلطِ آن را بیان میکنم، ولی روشِ چماقی را قبول ندارم.
همینجا بینِ خودمان اگر ما باهم فکر کنیم میبینیم مانندِ آن مردم یک عدّه الآن هم هستند که میگویند ای کاش یک شخصی میآمد که اگر شده با شلاق مردم را هدایت میکرد، مثلِ بعضی از متوهّمین که میگویند الآن ما یک رضاشاهِ عادل میخواهیم! البته این ترکیبِ «رضاشاه» و «عادل» پارادوکسیکال است، ولی حالا به فرضِ اینکه مثلاً… در مورد خلیفه دوم هم همینطور فکر میکردند، داغ و درفشِ او همیشه حاضر بود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این روش را قبول ندارند که چماق بدست بگیرند و در خیابان بیفتند و بپرسند که آیا میخواهی درست عمل کنی یا نه؟
الآن در بعضی از کشورهای نرسیده شرق آسیا، در کشورهای شبهه قاره همینطور است، یکی از دوستانِ ما به آنجا رفته بود، میگفت: در حالِ رفتن از خیابانی بودیم که ناگهان پلیس ماشین را نگه داشت، راننده را پیاده کرد، من دیدم او را کتک زد و ما بسیار ترسیده بودیم که او الآن ما را هم میگیرد، بعد دیدیم این راننده خیلی تشکر کرد، مترجم از او پرسید که چه شده است؟ گفت: مجوزِ ترددِ من همراهم نبود! اینجا چون جمعیت زیاد است جریمه نمیکنند، همانجا فیالمجلس اعمال قانون کردند! او هم تشکر کرد و خونی که از گوشهی بینیِ او آمده بود را پاک کرد و رفتیم!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «وَ لَكِنِّي لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی» من نمیخواهم شما را به قیمتِ فسادِ نفسِ خودم اصلاح کنم.
و اگر جامعهای به دنبالِ این باشد که یک میرغضبی بیاید تا مردم را اصلاح کند، این موضوع در دورهی امام زمان ارواحنا فداه هم اتّفاق نخواهد افتاد، که بقیه همه میل به فساد و کژی و دزدی و سرقت و کمکاری و بدعمل کردن و ویراژ دادن در خط ویژه و عبور از چراغ قرمز و رانتخواری و… داشته باشند بعد بگویند… مانندِ آن وسایلی که در فرودگاه میگذارند که وقتی هواپیما نمیتواند بایستد آن با فشارِ خود هواپیما را متوقف میکند، آن کشهای قوی و بادگیرها و …، ما هر کاری که دوست داریم میکنیم و تو هم بعنوانِ مصلح بیا و ما را نگهدار و نگذارد ما دزدی کنیم. نه! این اصلاً به درد نمیخورد، باید به سمتی برود که از ناظرِ بیرونی بینیاز بشویم.
یعنی اگر از سالِ اولِ مدرسه برای امتحانات مراقب میگذاریم، تربیت وقتی درست است که سال یازدهم یا دوازدهم دیگر نیازی به مراقب نداشته باشیم، نه اینکه بگوییم جوانهای امروزی زرنگتر هستند!
قاعده باید این باشد که به مرور تربیت ایجاد بشود، اگر دو سال سه سال پنج سال مراقب میگذاریم بعد دیگر نخواهد مراقب بگذاریم، لذا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این روش موافق نیستند.
اما طبیعی است که از این جمله چه چیزی برداشت میشود؟ «لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی» من نمیخواهم شما را به قیمتِ فسادِ نفسِ خودم اصلاح کنم. یعنی من ظلم نمیکنم، عبارتِ اُخرای آن «من عدالت دارم» است، چون عدالت داشتن ناقضهایی دارد که یکی از آنها ظلم کردن است.
یعنی مثلاً فرض بفرمایید الآن زمانِ انتخابات است، زمانِ نصبِ یک کارگزار است، زمانِ تعیینِ یک مسئولیتی است، من یک کاری کنم یا دروغی بگویم که یک انسانِ بهتری برود، نه! دروغ نمیگویم، «لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی» من این کار را نمیکنم.
توضیحاتی در مورد خطبه 191 نهج البلاغه
جملهی دوم: «وَ اللَّهِ ما مُعاوِيَةُ بِأَدْهى مِنِّى»[5]؛ همان نگاهِ اولی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که نگاهِ رایجی بوده است، باید یک زمانی راجع به آن بحث کرد، بسیاری از مسلمین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مدیرِ خوبی نمیدانستند، نقل شده است که ابن سینا به مدیریت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام انتقاد داشته است، نقل شده است که ابن ابی الحدید به مدیریتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام انتقاد داشته است، مدیریتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ناکارآمد میدانستند.
پایاننامهی دکتریِ یکی از دوستانِ ما «تطبیقِ مدیریت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با مدیریت خلیفه دوم» بود، میگفت: بعضی از اساتید در قم میگفتند خوب نیست، چون حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شکست میخورند!
و اگر زیارت غدیریهی امام هادی علیه السلام را ببینید آنجا میبینید امام هادی علیه السلام میفرمایند: خدا لعنت کند کسانی را که تو را ناکارآمد و کارنابلد میدانستند؛ معلوم است بعد از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم این حرفها در تبلیغاتِ بنیامیّه و بنیعبّاس گفته میشده است، در روی خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم این را میگفتند، چون توقع داشتند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مثلِ خلیفهی دوم عمل کنند و بیایند آن شمشیری که در جنگها بکار میگرفتند به یک شلّاق در میانِ بازار تبدیل کنند که وقتی راه میروند مانندِ دورهی خلیفه دوم یا مردها بشدّت بترسند و یا زنان سقط جنین کنند، چون وقتی خلیفه دوم راه میرفت اینطور میشد، اگر کسی احساس میکرد که خلیفه دوم به سمتِ او میآمد یا از ترس خود را خیس میکردند و یا اگر زن بود سقط جنین میکرد، یعنی اینقدر خشونت داشت.
گفتند: ولی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آنقدر جَنَم ندارند! مسلّم است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمیخواستند، در حالی که خلیفه دوم در جنگ فرار میکرد و در مقابل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پای کار بودند، یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که از جهتِ شجاعت چیزی کم نداشتند بلکه اصلاً شجاعتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با خلیفه دوم قابل قیاس نبود؛ اما مردم میگفتند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خیلی جَنَم ندارند و خیلی مدیر نیستند، توقع داشتند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم مانندِ معاویه دروغ بگوید.
یک وقتی یک طلبه آمد و به من گفت: من نمیخواهم حجره داشته باشم، میخواهم به خانه بروم و آنجا درس بخوانم، علّت را از او جویا شدم، گفت: بعضیها اینجا شبها بازی میکنند و سریال میبینند و من نمیتوام درس بخوانم، من گفتم: بعداً تو میخواهی طلبه بشوی و منبر بروی و بگویی: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ و نَفسی بِتَقْوَى اللَّهِ»؟ تو همین دوستهای خودت را نمیتوانی نهی از منکر کنی.
یعنی واقعاً یک طلبه در حجره و یا یک دانشجو در خوابگاه عمرِ خود را تلف کند و مزاحمِ تحصیلِ دیگران هم بشود و هیچ کسی هم به او حرفی نزند که با هم رفیق هستند؟ تو بعداً میخواهی مردم را نهی از منکر کنی؟ بسم الله، تو ابتدا دوستِ خودت را نهی از منکر کن، تو اصلاً به دردِ طلبگی نمیخوری، اگر نمیتوانی فضای حجرهها را اصلاح کنی آیا میخواهی بعداً جامعه را اصلاح کنی؟ تو حتّی نمیتوانی محیطِ خودت را اصلاح کنی که بنشینی و درس بخوانی! ممکن است در فضای خوابگاههای شما هم همینطور باشد، که بگویند نمیشود در اینجا درس خواند، چرا؟ برای اینکه وقت تلف کردن از نظرِ ما قبیح نیست، اگر وقت تلف کردن مانندِ نگاه کردن به ناموسِ مردم قبیح بود کسی علنی این کار را نمیکرد، اگر تقلّب کردن قبیح بود طرف برای دوستِ خود تعریف نمیکرد، اگر رشوه دادن قبیح بود او برای دوستانِ خود تعریف نمیکرد، همانطور که به دوستِ خود نمیگوید که من به ناموسِ تو نظر دارم به او نمیگوید که رشوه دادهام یا تقلب کردهام.
اگر اینها ضدارزش نباشد چه میشود؟ اینطور میشود که معاویه فساد میکند و به او میگویند که چقدر زرنگ است! و بعد به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میگویند که اینطور باش! و وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینطور نمیشوند میگویند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کار بلد نیست!
اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پاسخ میدهند: «وَ اللَّهِ ما مُعاوِيَةُ بِأَدْهى مِنِّى»، بخدا معاویه از من تیزهوشتر و زرنگتر نیست، «وَ لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ»، او پیمان میشکند و ظلم و فسق میکند و مردم میدانند و با او بد نیستند و او را تشویق میکنند! او دزدی میکند و مردم این کارِ او را زرنگی حساب میکنند، او نامردی میکند و…
کمااینکه در انتخاباتهای ما هم هست، به آن کسی که بیشتر دروغ میگوید میگویند: آفرین! دیدید چه پاسخی داد! طرف میداند او دروغ میگوید اما از او طرفداری میکند.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «وَ اللَّهِ ما مُعاوِيَةُ بِأَدْهى مِنِّى، وَ لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، وَ لَوْلا كَراهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النّاسِ»، اگر اینطور پیمانشکنی و نامردی بد نبود، یعنی اگر خلاف عدالت نبود، برای من کاری نداشت، من بیشتر از او میدانم.
اما شأنِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام أجل است، همانطور که شأنِ حضرت حق از ظلم أجل است.
توضیحاتی در مورد خطبه 224 نهج البلاغه
جملهی سوم: حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً»[6] اگر مرا برهنه کنند و روی خار مغیلان بگذارند و مرا روی آن بکشند و من نتوانم از شدّتِ درد تا صبح بخوابم، «أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً» یا مرا زنجیرپیچ کنند و به حلق و حلقومِ من زنجیر بپیچند و مرا بکشند و من به حالِ خفگی بیفتم، «أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ» برای من بهتر است تا اینکه خدا و رسولِ او را ملاقات کنم در حالی که به بعضی از مردم ظلم کردهام. پس طبیعتاً من اینقدر به عدالت پایبند هستم.
این عبارت را هم اضافه کنم که شما زیاد شنیدهاید که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: من حاضر نیستم دنیا را به من بدهند در حالی که من بخواهم یک پوستِ جو از دهانِ مورچهای بگیرم.
«عدالت» اولویت دارد یا «حکومت دینی»؟
نویسندهی این پست از این عبارات اینطور تعبیر کرده است که «اولویتِ عدالت بر حکومتِ دینی»، همهی آنها را برای این عرض کردم، نظرِ نویسنده این است که عدالت بر حکومتِ دینی اولویت دارد، منظورِ او این است که پس اگر یک جایی بنا بر این شد که مجبور شدیم ظلمی مرتکب بشویم، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده است که من این کار را نمیکنم، حکومت را تحویل میدهم اما این ظلم را مرتکب نمیشوم.
حال من چند سوال کنم.
اینکه «عدالت» از اصل و اساس مهم است که اصلاً از واضحات است، اما آیا این فرمایشی که حضرت در اینجا فرمودهاند همین چیزی است که برادرِ بزرگوارمان فهمیدهاند؟
حال من سؤال میکنم، آیا منظورِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است که من خودم مباشرتاً نمیخواهم ظلم کنم یا به هیچ وجه هیچیک از کارگزارانِ من هم که بواسطهی من میآیند هم نباید لحظهای ظلم کنند؟
آیا اصلاً این امکانپذیر است؟
یعنی در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که طبیعتاً کارگزارِ غیر از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم وجود دارد، همهی بیت المال که به دستِ حضرت نیست، همهی کارها را که حضرت انجام نمیدهند، هر شهری قاضی دارد، مسئول بیت المال و بازار دارد، مسئولِ امنیت دارد، مسئولِ فرماندهی ارتش دارد، کارگزارانِ متعددی دارد، آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میتوانند تضمین کنند که همهی اینها به هیچ وجه خطا نکنند؟ یا نمیتوانند؟
آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بواسطهی انتصابِ آنها عصمتِ آنها را امضاء میکردند؟ واضح است که این نیست! وگرنه اگر اینطور بود ما باید قائل میبودیم که تمامِ مجموعهی دولتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام معصومین هستند که واضح است اینطور نیست.
پس اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند «من حاضر هستم مرا روی زمین بکشانند و پشتِ من تکه پاره بشود و خواب از چشمِ من برود اما ظلم نکنم» یعنی چه؟
آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «زیاد بن ابیه» را به فارس میفرستند یا نه؟ آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعداً به او نامه مینویسند که مردم از ظلمِ تو و فحاشیهای تو شکایت کردهاند؟ آیا این هست یا نیست؟ آیا این تناقض است؟
چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حکومت را تحویل ندادند؟
آیا فرماندهانِ لشکرِ امام حسن مجتبی علیه السلام خیانت میکردند یا نه؟ چرا امام حسن مجتبی علیه السلام زودتر حکومت را تحویل ندادند؟ بعد اینکه آیا تحویل دادنِ حکومت به معاویه ظلمِ کمتری از ظلمِ یک کارگزار است؟
تفکّرِ دکتر علی شریعتی در فیلم امام علی علیه السلام
آن چیزی که متأسفانه در فهمِ مسئلهی عدالت بسیار بسیار بغرنج است این است که جامعهی ما در هفتاد هشتاد سالِ اخیر در سیطرهی تفکّرِ یک نفر قرار دارد که خیلیها در جامعه با آن فرد دشمن هستند اما تفکرِ او را از بُنِ دندان پذیرفتهاند. یک شخصیتِ برجستهای در دورهی پهلوی به نام آقای دکتر علی شریعتی است.
آقای دکتر علی شریعتی خدماتی داشتهاند، ایشان در مبارزه با مارکسیسم خدماتی داشتهاند، در علاقهمند کردنِ بیدینها و جوانهایی که از دین فاصله گرفتند به «دین» بسیار موفق بودهاند، بیانِ حیرتانگیزی داشتهاند، سخنرانیهای دو سه ساعته که همه را اصطلاحاً میخکوب میکرده است، شک نیست که طیفِ طرفدارانِ ایشان دهها برابرِ شهید مطهری بوده است، از جهتِ رسانهای و نفوذ در رسانه هم در دورهی پهلوی با شهید مطهری قابل قیاس نیست، ایشان همانطور که خیلی طرفدار داشتند خیلی هم دشمن داشتهاند، دشمنان هم عمدتاً از طیفِ حوزویها بودهاند، چرا؟ چون ایشان این میانِ کار یک حرفهایی هم بر علیهِ آنها میزد که واقعاً بعضی از آنها بسیار سخیف بود، مثلاً نقدهای ایشان به علامه مجلسی یا ادّعای تشیّعِ صفوی، آنهایی که خوانده باشند میدانند که حرفهای بسیار سستی است، و آن حوزویها در این موضوع حق داشتند که یقهی او را بگیرند و با او بحث کنند، هنوز هم حوزویانی داریم که مقاله بر علیه شریعتی مینویسند، اما یک چیزی از حرفهای شریعتی بود که حتّی آن حوزویانِ صد در صد مخالفِ او هیچگاه بر علیهِ آن موضع نگرفتند، و آن نگاه شریعتی به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، نگاهِ شریعتی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، «فاطمه فاطمه است» و «علی» دکتر شریعتی حتّی برای حوزویان هم جذاب بود و آنها هم آن امیرالمؤمنین را پذیرفتند، امیرالمؤمنینِ عدالتخواه، امیرالمؤمنینِ ظلمستیز، امیرالمؤمنینِ خاکنشین، افلاکیِ خاکنشین، امیرالمؤمنینی که با فقرا دَمخور است، اینها خیلی زیباست، راست هم هست، جملاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را میخواند، آزادیخواهیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را، سعهی صدرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را، تحمّلِ مخالف حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را، اینها را میخواند و مخاطبین زار زار گریه میکردند، آن حوزویان هم با اینجای حرفهای آقای شریعتی هیچ مشکلی نداشتند، کمکم این موضوع تبدیل شد به فکرِ همهی جامعه.
لذا اگر سریال هم ساخته شد با همان تفکّر ساخته شد، حالا من نمیدانم سازندهی سریالِ امام علی علیه السلام مشربِ آقایِ شریعتی را میدانست یا نمیدانست، ولی سریالِ امام علی علیه السلام کاملاً در همان دستگاهِ فکریِ شریعتی ساخته شد.
نمونهی اعلای آن آنجایی است که در این سریال از عمّار میپرسند که چرا علی کنار کشیده است؟ او هم میگوید: علی میگوید یا عدالت یا کنج عزلت. یعنی یا کنار میرود و یا اگر بیاید عدالتِ صد در صدی برقرار میشود.
دیگر مابقیِ قسمتهای سریالِ امام علی علیه السلام نشان نمیدهد که پس چرا فرماندهی اصلیِ سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعضی از مواقع «اشعث» است؟! با آن شعار اشعث اینجا چکار میکند؟ «زیاد بن ابیه» چکار میکند؟ «شریح قاضی» چکار میکند؟ «ابوموسی اشعری» چکار میکند؟ پس اینها چه کسانی هستند؟ چرا «جریر بن عبدالله بجلی» بعنوانِ پیغامبرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به سراغِ معاویه میرود؟ پس اینها چه کسانی هستند؟ اصلاً شما در هیچ کجای این سریال این مسئله را نمیبینید، یعنی در سریال «مسئله» نیست، هیچکجا برجسته نمیشود چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با اینها هستند؟ پس اینها چه کسانی هستند؟ هیچ کجای سریال برجسته نمیشود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «منذر بن جارود» را بخاطرِ چهارصد هزار درهم تخلّفِ مالی به زندان میاندازند و بعد «صعصعة بن سوهان» میآید و وساطت میکند و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را بدونِ محاکمه آزاد میکند. پس این کجای کار است؟ آیا همهی اینها دروغهای تاریخ است؟ یا اینکه امیرالمؤمنینی که ما شناختهایم همهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست؟ بخشی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این حرفهای درست است، عدالتخواهیِ واقعاً حیرتانگیزِ استثنائی که در تاریخ نظیر نداشته است، آزادیِ مخالف که در هیچ کجای عالَم مانندِ دورهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نظیر ندارد، همهی اینها درست است اما اینها «همه» نیستند.
همهی ابعاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ببینیم
من همیشه این مثال را میزنم، یکی از خطراتِ فهمِ ما از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است که آنچه از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دوست داریم را به رسمیت میشماریم و باقیِ آن را به رسمیت نمیشناسیم، آن چیزی را که دوست داریم را ترویج میکنیم، باقیِ آن را به رسمیت نمیشناسیم.
مثلاً اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مسئولِ بازارِ اهواز را در نمازجمعه شلاق زده است را همهی مردم حفظ هستند، این موضوع را یک روز در میان در آنونس تبلیغاتیِ آقای رحیم پور ازغدی هم میبینید، مدام این را تکرار میکنند، این کجا آمده است؟ آیا سه منبعِ تاریخی این موضوع را نقل کردهاند؟ یا فقط «دعائم الاسلام» که یک کتاب مربوط به اسماعیلیه است و مورد اعتناء نیست و کتابِ درجهی دوم یک فرقه است و فقط یک مرتبه آمده است؟ ولی اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «منذر بن جارود» را آزاد کردند، یا اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «مروان» را بعد از جمل بدونِ محاکمه آزاد کردند، یا اینکه «عبدالله بن زبیر» را بدون محاکمه آزاد کردند، «ولید بن عقبه» را بدونِ محاکمه آزاد کردند، اینها آدمهای مقدّسی هم نبودند که بگویید عایشه بود و محترم بود و مادرِ مومنین بود و حضرت او را آزاد کردند، «ولید بن عقبه» بود و «مروان» بود، حضرت برای چه اینها را آزاد کردند؟
اینها دیگر اصلاً مسئلهی سریال امام علی علیه السلام هم نیست، چرا؟ چون با عینکِ آقای شریعتی میبیند، اینها یا مهم نیستند و یا اینکه دروغ هستند!
یک گوشهی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به رسمیت شناخته میشود و ده جای دیگرِ ایشان به رسمیت شناخته نمیشود، آنوقت نکتهی مهمِ آن این است که ما با یک توهّمی سر و کار داریم، هر کجا که این عینک را بزنیم، با همین عینکِ ناقصِ غبارگرفته میخواهیم جامعه را نگاه کنیم و در نتیجه نمیتوانیم تشخیص بدهیم.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تمامِ این سخنانی که این برادرمان فرمودند و ده برابر بیشتر از این هم داریم… که اصلاً حضرت فرمودند: چرا من آمدهام؟ برای اینکه خدای متعال از علما و دانشمندان و اندیشمندان و کاربلدها میثاق گرفته است، «أن لا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ»[7]، که در برابرِ پُرخوری و غارتِ بیتالمال ساکت نباشند، «وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»، و در برابرِ گرسنگیِ مظلومان.
لذا این برادرمان هم این تیتر را در هما فضا زده است که «اولویتِ عدالت بر حکومتِ دینی»، یعنی اگر نمیتوانی عدالتِ صد در صدی پیاده کنی حکومت را تحویل بده، آیا خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این کار را کردهاند؟ و اگر شما در این موضوع زود هم حرف بزنید میگویند: تو آخوندِ درباری هستی و میخواهی مشکلاتِ جمهوری اسلامی را توجیه کنی!
اما اول آن چیزی را که هست را ببین و بفهم، الحمدلله جمهوری اسلامی آنقدر مشکل دارد که انسان نیاز ندارد به آن دروغی ببندد، مشکلاتی را که دارد نقد کنید، نه آنهایی را که توهّمِ خودِ تو یا توهّمِ من است، مشکلات جمهوری اسلامی کم نیست، نقد که کاری ندارد، الحمدلله همه جای آن گلکاری شده است، گلکاریهای دیگر را بگو، آن چیزی را که هست بگو، نه آن چیزی را که نیست، آن چیزی را که هست بگو.
اگر بخواهیم چیزی را با یک الگو تطبیق بدهیم ابتدا باید الگو را بشناسیم، خودِ الگو باید دقیق معلوم باشد که چیست، بعد بیاییم و ببینیم این چیزی که الآن هستن چقدر مشکل دارد و کجای آن خوب است و کجای آن بد است.
این فرمایشِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که «من به خودم اجازه نمیدهم لحظهای به بندگانِ خدا ظلم کنم ولو اینکه مرا روی خار مغیلان بکشانند» برای جایی است که میتوان عدالت را پیاده کرد و ظلم نکرد، طبیعتاً حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم ظلم نمیکنند، یعنی در حالِ عادی، مثلِ اینکه بگوییم آیا دانشجو باید درس بخواند یا نه؟ مسلّماً باید درس بخواند، اما اگر دانشجویی پیدا شد که مثلاً هزینهی زندگیِ پدر و مادر و خواهر و برادرِ او به گردنِ اوست و خدای نکرده دو نفر از اینها هم بیماریِ حاد دارند و یک بدهی هم دارند و خانهی آنها هم اجارهای است و اساسِ آنها را میخواهند به خیابان بیندازند و پدرِ او هم افسردگی دارد و اگر اسبابِ آنها را در خیابان بریزند او خودکشی میکند، آنوقت این دانشجو باید درس بخواند یا باید برود و اینها را اداره کند؟ دیگر این یک مسئلهی جدید است، مسلّماً نباید اینقدر ساده دید.
در حالتِ عادی بدونِ تزاحُم و تعارض طبیعی است که باید عدالتخواهی کرد، اصلاً از اساس و اصل است، اما اگر تحقّقِ همهی عدالت در یک جایی امکان نداشت، تحقّقِ تمام اصول امکان نداشت، مانندِ خودِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام…
«نامهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به کشاورزان» و بحثِ ظلمِ حکومت
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک نامهای به کشاورزانِ مناطقِ حکومتِ خود نوشتهاند که لشکریان میخواهند از آنجا عبور کنند، اگر لشکر بخواهد از یک جایی عبور کند مسلّماً زمینها خراب میشود، وقتی اینها عبور کنند ظلم اتّفاق افتاده است، از طرفی سربازها هم که آماده هستند تا جلوی دشمن بایستند، ممکن است چهار نفر از این سربازها هم جوان باشند و خطایی کنند، چون نیروهای نظامی زور دارند ممکن است ظلم کنند، ممکن است فرماندهی این نظامیها به فرماندارِ آن منطقه فشاری هم بیاورد، اگر بنا بر این باشد که بگوییم چون امکانِ ظلم است پس لشکر گسیل نداریم، این یعنی اینکه باید در برابرِ تهاجم چکار کنیم؟
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نامه نوشتهاند، فرمودهاند: من به اینها (لشکریان) توصیه کردهام که به شما ظلم نکنند، حق ندارند از شما به زور جنسی بگیرند، مگر آن قدری که برای خوراکِ آنها ضروری است، (که میخواهند بخرند)، یعنی ممکن است مردم نخواهند به اینها جنس بفروشند، ولی شما حق ندارید با اینها بد صحبت کنید، حق ندارید روحیهی لشکر را خراب کنید، با اینها مدارا کنید، من به اینها سفارش کردهام که خطا نکنند، تا من به شما برسم، و اگر اینها خطا کرده بودند من آنها را محاکمه کنم. یعنی فعلاً با اینکه به آنها توصیه کردم خطا نکنند اگر خطا کردند بر ظلمِ اینها صبر کنید تا من بیایم.
این جمله با آن جملهی قبلی که خواندیم تعارض دارد، حضرت فرمودند ظلم را تحمّل کنید تا زمانی که من بیایم و آنها را محاکمه کنم.
چون راهِ دیگری نیست، وقتی شما میخواهید صد هزار نیرو را به یک جایی بفرستید اینها صد هزار نفر معصوم نیستند، حضرت میفرمایند: به اینها توصیه میکنم که ظلم نکنند؛ مگر الآن به کارگزاران توصیه نمیکنند که ظلم نکنید؟ مگر به نمایندگان توصیه نمیکنند که رانت نخورید؟ مسلّماً توصیه میکنند اما ممکن است گوش ندهند.
اگر بنا بر این بود که بگویند… قرارِ ما چه بود؟ «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً» اگر مرا برهنه کنند و روی خار مغیلان بگذارند و مرا روی آن بکشند و من نتوانم از شدّتِ درد تا صبح بخوابم؛ اینجا ظلم شد دیگر! یعنی ظلم شده است که حضرت میخواهند راجع به آن با آنها صحبت کنند.
اینجا اگر حضرت نیروها را نفرستند چه میشود؟ لشکرِ مهاجمِ معاویه را چکار کنیم؟ اینجا در این مثال حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بینِ دو ظلم گرفتار هستند، یک ظلم «ایجادِ ناامنی و هجوم به نوامیسِ مردم و اموالِ بیت المال توسّطِ معاویه» است، یک ظلم «ظلمِ احتمالیِ این لشکریان به مردمِ مسیری است که میخواهند برای جنگ از آن مسیر عبور کنند»؛ اگر یک طرفِ مسئله «ظلم» و طرفِ دیگر «عدل» بود هیچ عادلی «ظلم» را تجویز نمیکند، اما اگر یک زمانی در دو طرفِ مسئله احتمالِ ظلم بود، یک طرف «ناامنی» و یک طرف هم «ظلمِ احتمالیِ لشکریان»، حال باید چکار کنیم؟
اینجا شما نامهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه را ببینید، حضرت میفرمایند: «حتّی اگر اینها بد عمل کردند حق ندارید اینها را مسخره کنید، حق ندارید روحیهی نیروها را بشکنید، چون قرار است که بروند و با دشمن بجنگند، من میآیم و متخلّف را مجازات میکنم اما شما حق ندارید به آنها فحش بدهید، اگر زورِ شما رسید خاطی را محاکمه کنید ولی حق ندارید به اینها فحش بدهید و روحیهی اینها را خراب کنید»؛ یعنی مسئله بر سرِ «ظلم» و «عدل» نیست، مسئله بینِ ظلمِ بزرگتر و ظلمِ کوچکتر است، حال چطور؟ آیا اینجا باید میگفتند «یا علی! اگر نمیتوانید حکومت را بدونِ ظلم اداره کنید تحویل بدهید و بروید!»، در اینصورت باید بگویند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حکومت را به چه کسی تحویل بدهند؟
این برادری که نوشته است «تقدّمِ عدالت بر حکومتِ اسلامی» دیگر به اینها توجّه نکرده است، مسلّماً خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که ظلم نمیکنند اما نمیشود جلوی ظلمِ همهی زیردستها را گرفت، اینجا باید چکار کنیم؟ میگویید حکومت را تحویل بدهند؟ باشد! اگر کسی را پیدا کردید که همینقدر عدالت… که این عدالتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ایدهآلِ بشریّت است، اگر کسی را پیدا کردید که میتواند همینقدر عدالت را هم پیاده کند حتماً حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حکومت را تحویل میدهند، آن آدم کیست؟ اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حکومت را تحویل بدهند چه کسی حکومت را تحویل میگیرد؟ آیا ظلمِ بیشتر رُخ نمیدهد؟ خیلی واضح است که رُخ میدهد!
ظلمهایی که من برای شما مثال زدم که توسطِ کارگزارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رُخ داده است به نسبتِ ظلمِ دورههای قبلی و بعدی اصلاً شوخی است و ظلم محسوب نمیشود، ما اینها را روی استانداردِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «ظلم» قلمداد میکنیم، وگرنه در دورهی قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اگر سپاهیان اموالِ مردم را بالا میکشیدند مردم اصلاً جرأت نمیکردند بیایند و شکایت کنند، که بعد حضرت بیایند و آنها را محاکمه کنند.
لذا نگاهِ صفر یا صدی که متأسفانه بخاطرِ توهّم و نوعِ نگاهِ ما و عینکِ آقای شریعتیِ ما در این موضوع هست… که طبیعتاً با آن زندگی کردیم، پدرهایمان هم با این زندگی کردهاند، سریالهای ما هم به ما همینطور القاء کردهاند، کاری کرده است که اگر ما در یک جایی از حکومت یک اشتباه یا یک ظلمی ببینیم میگوییم ظلم شده است پس باید روی حکومت خط بکشیم!
مگر میشود یک کارِ بزرگی در سطحِ یک حکومت را انجام داد و توقع داشته باشیم هیچ خطایی نشود؟ اگر حاکمیّت نسبت به ظلم بیاعتناء باشد، مثلِ دورهی عثمان…
الآن هم دیدهاید بعضی از عزیزانِ ما که در خیلی از امور تخصص دارند و الآن هم در این مسئله میگویند که الآن در حالِ شبیه شدن به دورهی عثمان هستیم!
دورهی عثمان دورهای نیست که فقط کارگزاران ظلم کنند، بلکه دورهای است که اگر کارگزاران ظلم میکنند و مردم به رأسِ حکومت میگویند که ظلم شده است رئیسِ حکومت میگوید که از امورِ کوچک صحبت نکن! عثمان ظلمِ به مردم را کوچک میشمارد، اصلاً کسی جرأت نمیکند برود و شکایت کند.
اگر امروز حاکمیّتِ یک حکومتی فریادِ تظلّمخواهی را مسخره کند به دورهی عثمان شبیه شده است.
یعنی گاهی مسئله برای خودِ ما دقیقاً روشن نیست.
توهّمی به نامِ «عدالتِ محض»
لذا من تا اینجا بحث را جمعبندی کنم و ان شاء الله باقیماندهی بحث را جلساتِ بعد باهم پیگیری میکنیم.
پس آن چیزی که اصل و اساس است و واضح است… شما میبینید خدای متعال در قرآن کریم چند مرتبه از قولِ پیغمبران رفع اتّهام کرده است که ما برای امرِ رسالت به دنبالِ اجر نبودهایم، که بعداً مردم بگویند که پیامبران به دنبالِ این بودند که چیزی بدست بیاورند، پس معنیِ این خلافِ عدالت است، مثلاً مردم بگویند معاذالله پیامبران به دنبالِ جیبِ خود بودند، یا به دنبالِ اقوامِ خود بودند، یا به دنبالِ منافعِ خود بوده است؛ خدای متعال از انبیاء خود رفعِ اتّهام کرده است، چون اگر بگویند پیغمبری بود که برای هدایتِ مردم خیلی دلسوزی میکرد و به ازای هر یک نفری هم که هدایت میشدند فلان مقدار بدست میآورد، دیگر اصلاً همه در نبوّتِ این آدم شک میکنید، کمااینکه بگویند این سخنران که با شما صحبت میکند به ازای هر دقیقه مثلاً هفت هزار تومان میگیرد، دیگر شما اصلاً به حرفِ این آدم گوش نمیدهید، میگویید مسئلهی این شخص اصلاً چیزِ دیگری است، یعنی اگر کمی احساس کنید که آن آدم منافع دارد که حرف میزند به هیچ وجه به حرفِ او گوش نمیدهید، ولو اینکه نبی باشد!
لذا اینکه اصل «عدالت» است که از واضحات است، عرض کردیم یکی از مطالباتی که جاهایی مانندِ اینجا لازم بود… حال این انتخابات که متأسفانه گذشت، ما باید در انتخاباتها خیلی تجربه کسب کنیم، آن هم مانندِ انتخاباتِ مجلس که یک جای تخصصی است، لازم بر این بود که مثلِ دانشگاه شریف مدّعیانِ گروههای مختلف را دعوت میکردند، یک وقتی که ان شاء الله شورای نگهبانِ عاقلتری پیدا بشود که از اینها یک آزمونی بگیرد که ببیند آیا اینها اصلاً تفاوتِ کمیسیون و کنسرسیوم را میدانند یا نه؟ آیا اصلاً میدانند حال که میخواهند نمایندهی مجلس بشوند باید چکار کنند؟
طرف نوشته است وقتی FATF تصویب نشد… یعنی هنوز نفهمیده است که FATF تصویبکردنی نیست، مثلِ این است که شما بگویید من میخواهم جمعه بروم و نمایندگان را تصویب کنم، شما قرار نیست جمعه تصویب کنید، میخواهید رأی بدهید، FATF تصویبکردنی نیست، طرف جزوِ کسانی بوده است که تصویبِ لوایح و پیوستنِ ما را به بعضی از این کارگروهها را مشخص کند اما هنوز نفهمیده است که FATF تصویبکردنی نیست و یک کارگروه است، مثلِ این است که بگویید وزراء به مجلس میروند که تصویب کنند، مجلس وزراء را تصویب نمیکند بلکه رأی اعتماد میدهد، یعنی طرف اصلاً فعل را درست استفاده نکرده است، لازم بر این بود که شورای نگهبان از اینها آزمون بگیرد که اولاً کسانی که کاربلد هستند بیایند، چون یکی از فجایع این است که اینها رأی میآورند و اصلاً نمیدانند باید چکار کنند، دو سال طول میکشد که درِ شمالی و شرقی را بیاموزند، و ما اندر خَمِ یک کوچه هستیم، جاهایی مانند دانشگاه شریف و غیره باید اینها را دعوت میکردند و از اینها مطالبه میکردند.
مثلِ این میماند که من کاندیدای هیأت علمی دانشگاه شما باشم بعد بگویم اگر من جزوِ هیأت علمی بشوم فضای ارضای حلال را… میدانید که بعضی از کاندیدها گفتهاند، تو قرار است جزوِ هیأت علمی بشوی که در آنجا تدریس کنی، مثلاً باید بگویی که اگر من بیایم نوآوری در تدریس دارم، قول میدهم پایاننامههایی که داوریِ آنها را بعهده دارم را واقعاً بخوانم، شعارِ تو باید اینگونه باشد؛ چون شعارها بیربط است نشان میدهد که شماها اینها را سرخط نکردهاید.
اینها ذیلِ عدالتخواهی است، کسی که میخواهد به مجلس برود باید شایسته باشد، اینها از واضحاتِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، اما خودِ «عدالتخواهی» باید درست فهم بشود، که آیا معنای این عدالت «عدالتِ محض» است؟ آیا امکانپذیر است؟ اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودهاند «اگر دنیا را به من بدهند من حاضر نیستم یک پوست گندم از یک مورچهای بگیرم» منظورشان این است که آنجایی که من باید عادل باشم حتماً عادل هستم ولو در این حد که یک پوست گندم از یک مورچهای بگیرم.
اما خیلی اوقات در حکومت، در زندگی شرایط اینطور نیست که شما بینِ عدل و ظلم باشید، بینِ ظلمِ کمتر و بیشتر گرفتار هستید، آنجا میخواهید چکار کنید؟ بسیاری از تصمیماتِ مهم، هم در زندگیِ شخصیِ ما…
اگر یک نفر این نگاهِ صد در صدیِ ایدهآلگرایانه را داشته باشد نمیتواند ازدواج کند، چون شما نمیتوانید همسرِ ایدهآلِ صد در صدی بدونِ یک نمرهی منفی پیدا کنید، نه هیچ دختری و نه هیچ پسری، بالاخره بررسی میکنید و درمجموع از بینِ موجودین سعی میکنید بیشترین اولویتِ شما را دارد انتخاب کنید.
از یک ازدواجِ ساده بگیرید تا مسائلِ بزرگتر، این توقّعِ «عدالتِ محض خواستن» یک توهّم است که ما را فقط به یک منزوی و ناراحت و بیاعصاب و روانپریش تبدیل میکند، واقعی هم نیست، عرض کردم که اگر بنا بر این باشد که با این نگاهِ محض نگاه کنیم آن وقت میشود با پَنس اشکالاتِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را هم پیدا کرد.
اشکالات در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اشکالاتِ شخصِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست، اما اشکالاتِ در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به نسبتِ حکومتهایی که در طولِ تاریخ بوده است قابل قیاس نیست ولی اگر شما به دنبالِ عدالتِ محض باشید آنجا هم نمیتوانید عدالت محض پیدا کنید، حتّی آنجا هم کارگزارِ دزد پیدا میکنید، معمولاً با او برخورد میشود، اما اگر به دنبالِ این باشید که یک مثالِ نقض پیدا کنید من چند موردِ آن را همین امروز برای شما عرض کردم و باز هم بود که بگویم.
یعنی باید نگاهِ ما به مسئله درست باشد.
بعضی از اشکالاتِ متوهّمهای عدالتخواه
یکی از مسائلِ اصلی در عدالتخواهی این است که ما ابتدا توجّه کنیم این عینکی که به چشمِ خودمان زدهایم را از کجا آوردهایم؟ یکی از آسیبهایی که بعداً مفصّلتر عرض خواهم کرد در مسئلهی عدالتخواهی این است که بسیاری از عدالتخواهان در یک زمینههایی تحصیل داشتهاند اما کارشناسِ دینی هم هستند و منبر میروند، با اینکه تحصیلِ درست و حسابی در این زمینه نداشتهاند، مثلاً اگر به او بگویید «اصل» چیست؟ شروع میکند به اظهارِ نظر کردن، طرف باید خیلی خبرهی دینشناسی باشد که بتواند اصل و فرع را تشخیص بدهد، و این قشر از همه عبور کردهاند، شما کجا تحصیل کردهاید که اظهارِ نظر میکنید؟
«عدالت» که یک بحثِ عُرفی نیست که همینطور آن را نگاه کنیم، برای همین هم این میشود که شما میبینید عدالتخواهی تنزّل پیدا میکند به افشای شمارهی عرقگیرِ فلان شخص و پستِ آن منتشر میشود، یعنی اینقدر تنزّل پیدا میکند، خیلی از آنهایی که شعارِ عدالتخواهی را میدهند متأسّفانه تنزّل یافتهاند، در حالی که اصلِ حرف یک حرفِ بسیار بسیار مقدّسِ واضحِ اساسی است و عرض کردم اگر واقعاً گروهی از این گروهها یا جناحی از این جناحها عدالتخواه نیستند باید شکایت کرد که شورای نگهبان بیخود اینها را تأیید کرده است، و اینکه واقعاً طرف طرفدارِ عدالت نیست؟! دیگر شنیعتر از این چیزی نداریم که اولویتی برای ردّصلاحیت باشد، منتها باید راجع به این موضوع گفتگو کرد، و طبیعتاً ما اینجا چون این بحث بحثِ اساسیِ مهمّی است به برادران هم عرض کردیم که عزیزان اگر خواستند میتوانند بعد از جلسهی آخر نقدِ خود را حضوری بیان کنند و در این ایّام هم میتوانند نقدِ خود را مکتوب ارائه کنند تا ما جلسهی بعد پاسخ بدهیم، این بحثی نیست که من بگویم و شما هم بشنوید، مباحثه نیاز دارد.
کلاً اگر قرار است کارِ مهم فرهنگی در یک دانشگاهی صورت بگیرد «حلقهی مباحثه» است، منبرِ دو درصد اثر دارد، مباحثه و مطالعه اساس است.
موضوع انتخابات پیش رو
ما در آستانهی زمانِ مهمّی هستیم، ما اگر بخواهیم مثلاً یک ماشین سی میلیون تومانی بخریم و سررشتهای نداشته باشیم از چند نفر خبره میپرسیم که متضرر نشویم، جمعه میخواهیم کسانی را به مجلس بفرستیم که هر سال برای پانصد هزار میلیارد تومان تصمیم میگیرند، انصافاً خیلی جا دارد که مشورت کنیم، و بعد هم فکر نکنیم این که کاری ندارد، اینطور که شورای نگهبان میگوید از هر سه نفر نزدیک به یک نفر از این نمایندگان در این چهار سال اخیر مشکلِ اقتصادی هم داشتهاند، فقط او مقصّر نیست، من هم که به او رأی دادهام مقصّر هستم، خدای متعال میداند که این جمعهی پیشِ رو مار و پلّهی پروندهی ماست، یا به وظیفهی خود عمل میکنیم و جهش پیدا میکنیم و یا خدای نکرده سقوط میکنیم، ممکن است در پروندهی خیلی از ما «فحشاء» نباشد، ولی وقتی یک قانونی درست تصویب نشود یا اعمالِ نظارت نشود چند ده هزار فحشاء در کشور رُخ میدهد؟
هم آن نمایندهی بیچارهای که نمیداند در چه چاهِ ویلی میرود… وقتی میخواهند بعضی از این آقایان را در بعضی از لیستها قرار بدهند تشکّر میکنند، اگر من باشم میگویم در حالِ انداختنِ من به چاه هستی، کدام آتشنشانی را دیدهاید که وقتی میخواهند او را در یک کوه آتش پرت کنند تشکّر کند؟ مجبور است که برود تا یک عدّه را از مرگ نجات بدهد، اما این موضوع که تشکّر ندارد، این موضوع که حرص و ولع ندارد.
طلحه و زبیر این همه مشکل داشتند اما حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک مشکل را اصلِ همهی مشکلاتِ آنها فرمودند، حضرت فرمودند: اگر اینها اینقدر حرص نمیزدند برایشان فکری میکردم، حرصِ اینها مرا نگران میکند.
مگر میخواهی چکار کنی که حرص میزنی و ولع داری؟ اگر بفهمی این پانصد هزار میلیارد تومان پولِ هشتاد میلیون مسلمان و میلیونها شیعهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، خدا شاهد است که کسی که به بیت المالِ مسلمین دستدرازی کند پروندهای مانندِ پروندهی قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد، چون حرمتِ شیعه حرمتِ اهل بیت علیهم السلام است، یک نفر و دو نفر هم نیستند.
آن کسی که بیچاره است و دستِ او آلوده است باید بداند که او فقط «دزد» نیست، کیفرخواستِ دزدِ بیتالمال در حکومتِ جمهوری اسلامی یا حکومتِ شیعهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کیفرخواستِ قاتلِ امام است، و همینطور آن کسی که کمک کرده است این شخص به آنجا برود، بیتوجّه، بیبررسی، بیحال.
اگر کسی از این نمایندهها از اقوامِ شماست برای عاقبت به خیریِ او دعا کنید، قاعدهی آن این است که وقتی بد عمل میشود وضعِ اینها خراب است و بالاخره ما هم یک آزمونی داریم، بعد به راحتی هم میگوییم مثلاً هشتاد نفر از اینها دزدی هم کردهاند! احسنت به ما که به اینها رأی دادهایم! مسلّماً ما مقصّر هستیم.
ان شاء الله خدای متعال این انتخاباتِ پیشِ رو را مایهی عاقبت به خیری و رضایتِ امام زمان ارواحنا فداه برای همهی ما و این نامزدها قرار بدهد. ان شاء الله اگر قرار است دینِ هر کدام از آنها آسیب ببیند خدا به آنها رحم کند و اینها را به این بازی خطرناک وارد نکند.
من امیدی ندارم که عرایضِ ناقابلِ من به درد بخورد، جز اینکه توسّل کنم به شیرخوارِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام، ان شاء الله امید داریم خدای متعال به برکتِ خونِ آن بابالحوائج به بچههای یتیم، به گرفتاران، به مردهایی که ناامید و خجل به منزل میروند و شرمندهی زن و بچههای خود هستند رحم کند.
خیلی فرصتِ مهمّی است که در حالِ از دست رفتن است، با تلخیهای فراوان، من خیلی حرف داشتم که اینجا بزنم، این ایّام خدا میداند که من چند روز است که درست نخوابیدهام، از بس که با بعضی از این آدمها حرف زدهام، داد زدهام، ایّامِ خیلی عجیبی است، آنقدر که من میفهمم این چند روز منتهی به این انتخابات از آن مواردی است که خاصیّت دارد منبریهای صدها سالِ آینده سالها روی آن حرف بزنند، از نفهمی و بیدینی و فرصتطلبی بعضی از کثیفها، خدای متعال میداند که جای ضجّه زدن دارد که افسارِ جامعه را چه کسانی بدست گرفتهاند، جای دارد انسان دهها شب در همین مسجد احیاء بگیرد و ضجّه بزنیم «اَللّـهُمَّ اِنّا نَشْكُو اِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا»، از دستِ اینهایی که مثلِ گرگ به جانِ مردم افتادهاند، از همین مدّعیانِ انقلابگریِ ریشدارِ یقهبسته، که معلوم نیست برای چه اینقدر حرص میزنند و یقهی یکدیگر را پاره میکنند، آنجا میخواهند چه غلطی کنند؟
من خیلی حرف دارم اما دهانِ من فعلاً تا جمعه (روز انتخابات) بسته است، خدا شاهد است یکی از محسّناتِ این ایام این است که برای خودِ من محرز شد که فقط باید ضجّه بزنیم «أینَ بَقیَّةُ الله»، از دستِ آدمهای رذلِ پستِ مؤمننما و انقلابینما، یقه بستههای ریشداری که میخواهند مثلِ کفتار به جانِ مردم بیفتند، و جامعه از اینها مطالبه نمیکند، اگر جامعهی ما بیدار بود درِ خانهی اینها را از پاشنه برمیداشت که رها کنید.
تاریخ ثبت خواهد کرد که امروز صبح تا مغرب دو گروه چهار نفره با هم گفتگو کردند و دو طرف بر سرِ دو نفر کوتاه نیامدند و زندگی و معیشتِ میلیونها نفر آدم تحتِ تأثیرِ این دو چهار نفر بود.
ان شاء الله خدای متعال هر کدام از آنها که به جای «حقمداری» و تشخیصِ مصلحتِ مردم روی خواستههای گروهی پافشاری کرد با قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور کند.
روضهی حضرت علی اصغر علیه السلام
چیزی نداریم بجز توسّل به ذاتِ مقدّسِ این بابالحوائج، من مختصر کنم و شما را به خدا بسپارم و از اینکه سرِ شما را درد آوردم عذرخواهی میکنم.
هر کسی در کربلا خواست به میدان برود در مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ضجّه زده است، برای اینکه تاریخ بفهمند حضرت به دنبالِ طرفدارِ جَوزده نیستند تا اینها ضجّه نمیزدند اجازه نمیدادند به میدان بروند، یک به یک آمدند و گریه کردند و ضجّه زدند تا حضرت راضی شدند که این بزرگواران به میدان بروند، هر کسی خواست به میدان برود با حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام وداع کرد، وقتی خودِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تنها شدند و خواستند به میدان بروند به سراغِ این آقازاده آمدهاند، «فَلَمّا ثارالحسین فرَداً وَحیداً» آن لحظهای که مولای ما تنها شد، «نَظَرَ یَمیناً وَ شمالا» سمتِ چپ و راست را نگاه کردند و دیدند سربازهای ایشان روی زمین افتادهاند، سرها از بدنها جدا شده است، دشمن در حالِ هلهله کردن است، مولای ما نگرانِ خیمهها بودند، صدای ایشان بلند شد: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟» آیا کسی هست از حریمِ پیغمبر و از ناموسِ رسول خدا دفاع کند؟
مخدّراتِ حرم غیورتر از این مردانِ نامردِ دشمن بودند، تا دیدند حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نگرانِ اینها هستند گریهی زنها بلند شد، دلشان برای اربابِ ما سوخت که نگرانِ آنها بودند، تا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دیدند صدای گریهی زنها بلند شد برگشتند، وقتی برگشتند دیدند این بانوان گریه میکنند و یک قنداقهای را هم از این دست به آن دست میدهند، دیگر نمیدانند چگونه او را آرام کنند، این آقازاده میخواستند بفرمایند: بابا جان! یک تیرِ دیگر در ظرفِ کمانِ شما باقی مانده است، هنوز یک سرباز دارید، «لَبَّیکَ یا اباعبدالله»، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «ایتینی بِوَلَدِیَ الرَضیع حَتی اُوَدِعَهُ» آن بچّه را بدهید، میخواهم با او وداع کنم…
چند نقل است، من یکی از آنها را میگویم که «سبط بن جوزی» گفته است، میگوید: وقتی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام این آقازاده را به آغوش گرفتند دیدند دیگر نمیتواند سرِ خود را نگه دارد، سر افتاده است، لبها حرکت میکنند اما دیگر صدا و جوهره ندارند، برگشتند و به وسطِ میدان رفتند…
ان شاء الله برای غربتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بمیرم…
فرمودند: «إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»[8] اگر به من رحم نمیکنید به این طفل شیرخواره رحم کنید…
در کربلا چند جا داریم که فرمایشِ آقای ما ناقص مانده است، یکی از آنها اینجاست، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در حالِ صحبت کردن بودند، دیدند یک لحظه این آقازاده در آغوشِ ایشان تکان خورد… خون به صورتِ اربابِ ما پاشید… برگشتند و نگاه کردند و دیدند سر افتاده است… دستانِ مبارکِ خود را زیرِ گلوی آن طفل گرفتند و به آسمان پاشیدند، عرض کردند: خدایا! اگر نصر نازل نمیکنی به ما صبر عطاء کن…
هیچ کجا نداریم که خدای متعال در کربلا به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تسلیت گفته باشد جز اینجا که خطاب آمد و هاتفی از غیب صدا زد: «دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ»…
پی نوشت:
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] نهج البلاغه، خطبه 69 (و من كلام له (علیه السلام) في توبيخ بعض أصحابه: كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ، كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ، كُلَّمَا أَطَلَّ عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بَابَهُ وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِي جُحْرِهَا وَ الضَّبُعِ فِي وِجَارِهَا. الذَّلِيلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَ مَنْ رُمِيَ بِكُمْ فَقَدْ رُمِيَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ؛ إِنَّكُمْ وَ اللَّهِ لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ قَلِيلٌ تَحْتَ الرَّايَاتِ؛ وَ إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَ لَكِنِّي لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي؛ أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَكُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَكُمْ، لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ الْبَاطِلَ وَ لَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ الْحَق.)
[5] نهج البلاغه، خطبه 191 (وَ اللَّهِ ما مُعاوِيَةُ بِأَدْهى مِنِّى، وَ لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، وَ لَوْلا كَراهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النّاسِ، وَ كِنْ كُلّ غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ وَ كُلّ فَجْرَةٍ كَفْرَةٌ، وَ لِكُلّ غادِرٍ لِواءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ. وَ اللَّهِ ما أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ، وَ لا أُسْتَغْمَزُ بالشَّدِيدَةِ)
[6] نهج البلاغه، خطبه 224 (و من كلام له (عليه السلام) يَتبَرّأ من الظلم: وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ؛ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟)
[7] نهج البلاغه، خطبه 3 (أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّة وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يخضمون مَالَ اللَّهِ خضم الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ الى كَعُرْفِ الضَّبُعِ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عطافى مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ فسق آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أن لا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطردت مقالتك مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أن لا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ)
[8] تذكرة الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢٥٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟!… فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.)