ثابت و متغیر در سیره معصومان علیهم السلام – جلسه چهارم

3

نویسنده

ادمین سایت

روز دوشنبه مورخ 06 آبان 1398 مصادف با روز 29 ماه صفر 1441 هـ ق، «حجت الاسلام کاشانی» در هیات «نورالرضا علیه السلام» به چهارمین جلسه سخنرانی با موضوع «ثابت و متغیر در سیره معصومان علیهم السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

تفاوت در رفتارهای ظاهری ائمّه و خطای اعتقادی در یکسان پنداشتن عمل ایشان

موضوع بحث بسیار مهم و اعتقادی است و دقّت لازم دارد. قرآن کریم می فرماید: پیغمبر اسوه‌ی حسنه است «لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[4] یعنی همین‌جا معلوم است که پیغمبر اکرم الگوی همه نیست، الگوی کسانی است که خدا را می‌خواهند، قیامت را می‌خواهند، ذاکر هستند. بعد این سؤال مطرح شد که آیا همه‌ی افعال و رفتار رسول خدا الگو است؟ بعد الگو هم است یعنی اجرای آن الزامی است یا خیر؟

بحث بسیار مهمی است که شب گذشته عرض کردیم قرآن کریم از ما توقّع دارد که با توجّه به سیره‌ی انبیاء، پیغمبر خاتم و ائمّه‌ی هدی علیهم صلوات الله زندگی خود را طراحی کنیم، الگوگیری کنیم و توقّع این است که ما سیره را فقط به عنوان قصّه نخوانیم. امّا چیزی که می‌خواهیم به اهل بیت نسبت بدهیم باید خیلی دقّت کنیم که این نسبت درست است یا نه، الگو است یا نه، الزامی است یا نه. فعلاً درصدد این بحث هستیم که رفتار ائمّه با هم تفاوت‌های زیادی دارد و با رفتار یک امام، با سیره‌ی یک معصوم نمی‌شود معصوم دیگر را محکوم کرد.

ممکن است به ذهن عزیزی بیاید که مگر می‌شود ما امام معصوم را محکوم کنیم؟ عرض می‌کنیم بله می‌شود، نمونه‌ی آن را شب گذشته عرض کردیم. توقّع ما از استجابت دعوات است که گاهی با اهل بیت دعوا می‌کنیم، فکر می‌کنیم هر چه خواستیم بلافاصله آن‌ها باید به ما عطا می‌کردند. اگر تاریخ را نگاه کنید شیعیان برجسته‌ی فراوان هستند که «إن قلت» و «قلت» با اهل بیت کردند. فراوان هستند کسانی از خوبان که به سیّد الشّهداء رجوع کردند و گفتند: کوفه پدر شما را فریب داد. منظور از فریب دادن نه این‌که امیر المؤمنین فریب خورد، یعنی آن‌ها گفتند همراه هستیم ولی همراهی نکردند، بعد امام حسن را فریب داد به این معنا، نه این‌که امام حسن سلام الله علیه، معاذ الله فریب خورد، گفتند با شما همراه هستیم بعد خیانت کردند. گفتند آقا به آن‌جا نروید کأنّه مثل این‌که می‌خواهند چیزی به امام حسین یاد بدهند. از این موارد فراوان است که جلوتر عرض می‌کنم.

اوّلین نکته این است که ما بدانیم رفتار ظاهری ائمّه با هم گاهی تفاوت‌های زیادی دارد. چرا؟ چون امام مثل ما نیست که از یک زاویه نگاه کند، ابزار دیدن و شنیدن امام، ابزارهای معرفتی امام فقط آن چیزهایی که ما تصوّر می‌کنیم نیست. امام مآل بعضی چیزها را هم می‌بیند، باطن بعضی چیزها را هم می‌بیند لذا رفتارهای آن‌ها با هم متفاوت است.

این‌که ما تصوّر کنیم ائمّه یکسان عمل می‌کنند این اوّلین قدم در خطای اعتقادی است. برای مثال آیا همه‌ی ائمّه‌ی ما شب‌ها روی دوش خود گونی می‌گذاشتند و می‌بردند به فقرا می‌دادند؟ خیر، همه‌ یکسان نبودند. مثلاً این‌طور نبود که 2:25 بامداد آقا با گونی بیرون می‌آید، نه این‌طور نبوده است. امیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجّاد علیهم السّلام این کار را می‌کردند، برای امام صادق نقل نداریم، برای موسی بن جعفر که به کرامت معروف است نقل نداریم که گونی روی دوش خود می‌گذاشت. یعنی ظهور سخاوت امام کاظم و امام صادق مثل امام سجّاد نیست، مدل آن فرق دارد.

اقلیم رسول خدا در منطقه‌ی شبه جزیره به گونه‌ای بود که سفید می‌پوشیدند. شخصی آمد به امام صادق گفت: فدای شما شوم شما پسر پیغمبر هستید، سنی هم از شما گذشته است، جایگاهی دارید این لباس زرد به این شکل و گران قیمت… یعنی امام صادق را با سیره‌ی پیغمبر نقد کرد. حضرت فرمود: آن یک زمان و مکان بود، این یک زمان و مکان است. وقتی شما می‌خواهید الگوگیری کنید باید از زمان و مکان منسلخ کنید، باید روح معنا را متوجّه شوید؛ نه این‌که بخواهید این همانی درست کنید.

لذا شما رفتارهای ظاهری ائمّه را ببینید خیلی تفاوت دارد. همه‌ی ائمّه‌ی ما 30 فرزند ندارند. امیر المؤمنین 20 و چند فرزند، موسی بن جعفر 37 فرزند دارد، امامی هم داریم که یک فرزند دارد. امام داریم که یک بار ازدواج کرده است، امامی هم داریم که چهار بار ازدواج کرده است و چندین و چند متعه بوده و چندین و چند کنیز بوده است. رفتار آن‌ها یک گونه نیست که شما یکی را الگو قرار بدهید. بین رفتار ائمّه اصل و فرع است. ثابت و متغیّر است. همین‌طور بخواهیم هر چیزی را به هر جایی نسبت بدهیم نمی‌شود.

چهره‌ی مبارک ائمّه با هم فرق داشت، همه گندمی نبودند. چهره‌ی مبارک امام رضا و امام جواد سلام الله علیهما کمی تیره‌تر بوده است. موهای همه لخت نبوده است، موهای امام جواد مجعد سلام الله علیه بوده است. نه همه لاغر بودند و نه همه سمین. امام زین العابدین صلوات الله علیه سرمایی و لاغر بود. کمی سمین (یعنی یک کم تپل) امام باقر سلام الله علیه بوده است. این‌که فکر کنیم همه از یک قالب بیرون آمدند و همه یک شکل هستند؛ شما اشتباه می‌گیرید مثل دوقلوهای… نه، این‌گونه نبودند، تفاوت داشتند.

ائمّه در امور دینی هم با هم رفتار متفاوت داشتند. اگر منظور کسی از یکسان این است که همه بر اساس عصمت، حکمت، علم عمل می‌کنند؛ بله، همین‌طور است اصلاً معاذ الله امام نیست کسی که غیر از این عمل کند. بهترین تصمیم را در موضع خود می‌گیرد، ولی این‌که در آن لحظه بهترین تصمیم چیست، چیزی که امام می‌بیند با ما فرق می‌کند. چرا قرآن به ما می‌فرماید: گاهی شما از چیزی بیزار هستید و متنّفر هستید ولی به نفع شما است، گاهی چیزی را دوست دارید ولی به ضرر شما است؟ همیشه من این مثال را عرض می‌کنم مثال ساده‌ی امروزی را بزنم بعد مثال امام رضایی که دینی است می‌زنم.

تفاوت زاویه‌ی دید و دستگاه معرفتی ما و ائمّه علیهم السّلام

از بین نامزدهای ریاست جمهوری سال 96 دو نفر از آن‌ها که خیلی پرطرفدار بودند به اصفهان رفتند در میدان امام اصفهان سخنرانی کردند. وقتی دوربین خود نامزد نشان می‌داد هر دو را نشان می‌داد. جمعیّت در میدان امام موج می‌زد و جای نفس کشیدن نبود. امّا رقیب می‌رفت از پشت دوربین می‌گذاشت. برای یکی از آن‌ها نزدیک نیم میدان امام اصفهان از پشت خالی بود، برای یکی هم نزدیک یک سوم. یعنی هر دو وقتی داشتند طرفداران خود را نشان می‌دادند پر بود. زاویه‌ی دید شما کدام است؟! معمولاً در زاویه‌ی دید ما خلأ است، عیب است، معیوب است، دستگاه معرفتی ما دچار آسیب و اشکال است، حتّی گاهی دچار خطای بینایی می‌شویم. وسط جادّه می‌ایستیم فکر می‌کنیم دو طرف جادّه به هم می‌رسند در صورتی که نمی‌رسند، واضح است این دو خط تقریباً موازی هستند.

آن‌که ما می‌بینیم لزوماً حق نیست، چون ما معصوم نیستیم، باطن‌بین هم نیستیم. من که این‌جا نشستم از سه، چهار ردیف به آن طرف را تقریباً خوب نمی‌بینم چشمانم ضعیف است. حالا در خیابان چون خیلی لازم نیست دور را ببینم عینک نمی‌زنم، در همین حد که کار ما راه بیفتد جلوها را می‌بینم. حالا یک کسی جای من بنشیند چشم او بهتر ببیند انتهای مجلس را در نهایت می‌بیند، قاعدتاً دیگر پشت این پارتیشن‌ها را نمی‌بیند. امام با ما فرق دارد.

شما در زیارت امام می‌گویید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَاظِرَ شَجَرَةِ طُوبَى وَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى»[5] آن‌که دیگر با این چشم ظاهری نیست، با انعکاس نور و شبکیّه و فلان نیست. شما شب می‌خوابید و خواب می‌بینید چشمان شما بسته است و می‌بینید، آن را با چشم خود نمی‌بینید. خواب را با قلب خود می‌بینید، با چشم نمی‌بینید. لذا شخصی به امیر المؤمنین گفت: آقا شما خدا را می‌بینید؟ -یک نفر هم همین را به امام رضا گفت- «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»[6] علی ندیده عبادت نمی‌کند کسری. ولی نه با چشم، این چشم نمی‌تواند خدا ببیند. بعد خدایی که با این چشم دیده می‌شود خدا نیست، ملعون است، بیچاره است، محدود است، جسم است، خدا نیست. آن‌که امام می‌بیند با آن‌که ما می‌بینیم فرق می‌کند. زاویه‌ی دید امام فرق می‌کند.

اگر قرار بود زاویه‌ی دید امام مثل ما باشد که اصلاً یعنی چه یک نفر که بینایی او به اندازه‌ی من است، فهم او به اندازه‌ی من است، 1400 سال پیش تا حالا کلّی تجربه اضافه شده است، من باید امام او شوم؟! این‌که او امام شده است، چون دستگاه معرفتی او وسیع‌تر از این حرف‌ها است. نگاه که بکند تا سدره‌ی منتهی و شجره‌ی طوبی می‌رود.

یا علی «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»[7] امیر المؤمنین فرمود: «لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ» این گوش ما، رنّه‌ی شیطان چه می‌شود! اگر رنّه‌ی شیطان می‌شنید و خوشحالی شیطان به گناه می‌رسید، یورتمه‌ی شیطان را می‌فهمید و گناه نمی‌کرد. به عمل خیر می‌رسید فریاد شیطان را می‌شنید، می‌فهمید که دارد عمل خیر انجام می‌دهد. گوش و چشم ما که این‌گونه نیست. اصلاً امام برای همین قابل قیاس با دیگران نیست چون دستگاه معرفتی او با ما فرق می‌کند، ورودی‌های امام با ما متفاوت است. لذا اگر کسی این را نداند با یک امام، امام دیگر را مقایسه می‌کند. حالا مثال می‌زنم بعضی از ائمّه‌ی ما تقیّه‌ی شدید می‌کردند. تقیّه هم از آن مباحثی است که گفتن آن در جامعه‌ی اسلامی جرأت می‌خواهد و دقّت لازم دارد. بعضی درباره‌ی تقیّه کتاب دارند که از جهات مختلف چاپ نکردند.

ما اگر بشنویم یک عالمی رفته مقابل یک شاهی سر خم کرده است خیلی چیزها به او می‌گوییم. در همین بازار تهران خود ما 30، 40 سال پیش یک عالمی که بعضی احساس کردند او خیلی انقلابی نیست به او بی‌احترامی کردند. حالا از این موارد زیاد است. امام صادق علیه السّلام به منصور دوانیقی وارد می‌شود- روایت متعدّد را ببینید- بیان می‌کنند یا امیر المؤمنین! اگر به خود امام صادق سلام الله علیه یا امیر المؤمنین بگویید ناراحت می‌شود. ایشان فقط مقام امیر المؤمنین را دارد، عنوان را ندارد. علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه فقط این عنوان را دارد.

امام هادی علیه السّلام را می‌برند که متوکّل به ایشان در آن مجلس شراب بدهد، می‌فرماید: عفو کن یا امیر المؤمنین. این یک مقدار خلاف ذائقه‌ی ما است. امام سجّاد برای طول عمر عبد الملک مروان دعا کرده است. حالا سیر آن را بعداً توضیح می‌دهم فعلاً می‌خواهم بگویم بین رفتارها ائمّه تفاوت دیده می‌شود تا بعداً بگوییم مآل این تفاوت‌ها اشتراک است یا نه.

امام کاظم علیه السّلام برای سلامتی مادر هارون دعا می‌کردند. امام هادی برای سلامتی متوکّل دارو داده است. الآن به شما بگویند یک مرجع تقلید برای شاه پهلوی دارو داده است، همان دوره‌ی خود ما وقتی آقای خویی معروف شد که انگشتر به شاه داده چقدر داستان شد. حالا بنده البتّه نمی‌خواهم قیاس کنم، می‌خواهم رفتار او را قیاس کنم، قبل از بررسی فکر می‌کنیم درست این است که اوّل باید فحش بدهیم. این خلاف ذائقه است، این‌ها خلاف ذائقه‌ی ما است.

تقیّه‌ی ائمّه علیهم السّلام نسبت به خلفای جور

در یبن ائمّه‌ی ما مثلاً فرض کنید فضل بن ربیع می‌گوید من هر چه می‌گشتم در آن دوره‌ای که امام کاظم علیه السّلام زندان بود، یک کلمه علیه هارون حرف نزد. بالاخره امام را در آن سیاه چال شکنجه می‌کردند. وقتی آدم را می‌زنند، می‌گوید من که این کتک را می‌خورم بگذار یک چیزی هم بگویم. او هر چه فکر کرد که یک نفرین بکند، هیچ چیزی نگفت. حتّی فضل بن ربیع آدم طرفدار اهل بیت نیست، می‌گوید رفتم به هارون گفتم خدا به داد تو برسد این‌قدر او را شکنجه می‌کنی یک کلمه علیه تو حرف نزده است، یک دعا نکرده است، تقیّه شدید بود.

به هر یک از ائمّه می‌گفتند شما ادّعای امامت می‌کنید ائمّه انکار می‌کردند. همین صحیفه‌ی سجّادیّه دعای چهل و هفتم را ملاحظه بفرمایید امام سجّاد در دوره‌ی امامت خود این را فرموده است خدایا من را مطیع و گوش به فرمان امام زمانم قرار بده. «وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ» حضرت دارد تقیّه می‌کند، امام سجّاد خود امام است، من را گوش به فرمان امام زمانم قرار بده، شکرگزار نعمت وجودش بگردان، دعای او را در مورد من اجابت کن، به من توفیق بده… معلوم است که حضرت دارد تقیّه می‌کند.

امام رضا علیه الصّلاة و السّلام بعد از موسی بن جعفر سلام الله علیه به امامت رسید. هارون گفته بود ملعون هستم اگر بعد از موسی بن جعفر کسی ادّعای امامت کند و من او را نکشم. بلا تشبیه امام را که شاه ملعون به تبعید فرستاد، فکر کنید شاه گفته باشد هر کسی بگوید من جانشین او هستم در جا او را اعدام می‌کنم. همه ساواک را دیدند و شرایط آن را هم می‌دانستند، می‌گویند حواس خود را جمع کنید. حضرت رضا سلام الله علیه بعد از مدّت اندکی که یک بحث دیگری دارد، هر جا می‌نشست می‌فرمود: من امام بر حق هستم. این ریش سفیدهای شیعه به لرزه می‌افتادند، می‌گفتند یابن رسول الله! فدای شما شویم شما را می‌کشند، پدر شما تقیّه می‌کرد، برای مادر هارون هم دعا کرده است، می‌فهمیدند که این‌ها تقیّه است. حتّی از امام معصوم قربان صدقه (مجیز) برای شاه نقل شده است. گفتند: آقا جان…

این‌که در کافی شریف و جاهای دیگر هم نگاه کنید اسم هم است. ریش سفید شیعیان و علما می‌گفتند: آقای فدای شما شویم این‌جا فرض کنید بلاتشبیه، معاذ الله موضع داغ‌ بازی نیست، این هارون پول‌دار است، ثروت دارد، زور دارد، پدر شما را به زندان انداخت، آقا جان! فدای شما شویم تقیّه کن. باز نگاه عادی و درست همین است که آقا چرا تقیّه نمی‌کنید؟! حالا بعداً سرّ این را عرض می‌کنم.

امام رضا علیه الصّلاة و السّلام می‌فرمود: هارون نمی‌تواند من را بکشد، اگر هارون من را کشت بفهمید من امام نیستم. این دیگر برای یک آدم عادی قابل فهم نیست. حضرت می‌فرمود: بدانید هارون نمی‌تواند من را بکشد، اگر هارون من را کشت بفهمید من امام نبودم و دروغ بوده است. گفتند: آقا یک دفعه چه شد که شما تقیّه نمی‌کنید، در حالی که دارد «التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي»[8]؟ فرق امام با بقیّه همین است امام مأموم نیست، امام امام است. امام مظهر «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ»[9] است. بله، استفهامی اشکالی ندارد، منظور من همین است که بخواهید تعنتی چیزی یاد او بدهید، امام امام است.

الزام یقین به رفتارها و اعمال ائمّه و عدم تطبیق این رفتارها

اگر این‌جا نیفتد که ما باید خود را با امام تنظیم کنیم، آن وقت دائماً از امام توقّع داریم آن کاری که ما فکر می‌کنیم درست است انجام بدهد. یک روز فکر می‌کنیم درست است که به کوفه نرود، به کوفه می‌رود. یک روز فکر می‌کنیم درست است فعلاً بجنگد ولو «بَلَغَ مَا بَلَغَ» یک دفعه می‌بینیم آتش بس امضا می‌کند.

ساده‌زیستی امیر المؤمنین صلوات الله علیه در دوره‌ی حکومت خود آن‌قدر شدید شد، امام حسن که امام معصوم است برای جان ایشان نگران شده بود. این را شنیدید که می‌گویند چرا این‌قدر گره‌های نان خشک خود را محکم کردید؟ فرمود: برای این‌که حسن و حسینم روی این نان روغن بمالند، تا بخواهند گره‌ها را باز کنند طول بکشد من بیایم. آیا امام حسن در آن شش ماهی که به حکومت رسید این‌قدر شدید ساده‌زیست بودند؟ در زیارت و صلوات امام حسن است که «السَّلامُ عَلَی الأمامِ الزَّاهِد» امام حسن هم زاهد است، امّا آیا به آن شدّت امیر المؤمنین است؟ آیا نقل شده که امام حسن هم لباس پاره می‌پوشید؟ آستین‌های او ریش ریش بود؟ برای امیر المؤمنین بود. چنین چیزی نداریم.

یک داغی مثل من می‌توانست بگوید آقا جان ببخشید لب آستین امیر المؤمین ریش ریش بود، لباس او ارزان‌تر بود. اگر بنا بر این باشد که شما فکر کنید یا من فکر کنم که یک امام امام‌تر از آن یکی امام است. چه موقع ما تطبیق می‌دهیم؟ وقتی فکر می‌کنیم آن امام اصل است، این امام چرا به آن اصل عمل نکرده است؟ همان‌قدر که امام رضا امام است، همان‌قدر امیر المؤمنین امام است، همان‌قدر امام کاظم امام است، همان‌قدر امام حسن امام است. «تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ»[10] در جامعه «بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ» همان‌قدر که امام سجّاد امام است، امام حسین هم همان‌قدر امام است. لذا معنی ندارد که شما رفتار یکی را با دیگری تطبیق کنید و بخواهید از او سؤال کنید.

امام می‌بیند طبق آنچه ما اصلاً نمی‌بینیم. همه‌ی این‌ها غیر از این است تازه ممکن است حکم خاص داشته باشد که جلسات بعد به آن می‌رسیم. رفتار ائمّه با هم تفاوت‌های زیادی دارد. حتّی این‌جا را دقّت کنید که بنده شب گذشته وعده دادم این را عرض کنم این‌که بگوییم جای دو امام عوض بشود حتماً یکسان عمل می‌کنند، این هم زوری است که ما می‌گوییم، دلیلی نداریم.

تغییر مقدورات امام در ازای عوض شدن تصمیم ایشان

مقدورات یک امام تغییر کند رفتار آن یک امام عوض می‌شود وای به حال دو امام. یعنی وقتی به خانه‌ی امیر المؤمنین صلوات الله علیه حمله کردند دفاع نکرد. می‌توانست دست به شمشیر ببرد دفاع کند و کشته بشود ولی این کار را نکرد. توضیحاتی هم ما راجع به چرایی آن را جایی گفتیم، کاری ندارم حتماً درست عمل کرده و توضیح هم دارد. آیا اگر امیر المؤمنین صد هزار نیروی رزمنده‌ی پا به رکاب واقعی داشت باز هم دفاع نمی‌کرد؟ اقل این است که می‌گوییم احتمالاً دفاع می‌کرد. پس مقدورات امام عوض شود، امام بهترین تصمیم را در شرایط موجود می‌گیرد، شرایط عوض شود تصمیم او هم عوض می‌شود؛ نه این‌که بگویم قبلی غلط بود، قبلی در شرایط قبلی بود، بعدی در شرایط بعدی بود.

امام حسن علیه الصّلاة و السّلام آتش بس امضا کرد، حالا اگر به جای این‌که یاران او خیانت کنند صد هزار نیروی پا به رکاب داشت، صد نفر هم فرمانده لشکر برای فرماندهی داشت باز هم با معاویه آتش بس امضا می‌کرد؟ اقل این است که بگوییم احتمالاً نه. پس اگر مقدورات امام تغییر کند شرایط عوض شود، تصمیمات امام عوض می‌شود. نه این‌که قبلی غلط است، قبلی در شرایط قبلی گرفته است که شرایط عوض شده است.

یک روز رسول خدا در یک شرایطی خندق کنده است. آن موقعی که در حُنین 12 هزار نیرو هم داشت خندق کَند؟! خیر. نه خندق کَندن غلط بود، آن بهترین تصمیم برای آن موقع بود، امّا شرایط عوض شده است. شرایط و مقدورات یک امام، یک معصوم عوض شود، رفتار او هم عوض می‌شود. حالا چطور ما ادّعا کنیم اگر جای امام رضا را با امام حسین عوض می‌کردیم امام رضا هم حتماً در کربلا قیام می‌کرد. شرایط امام رضا با امام حسین سلام الله علیه فرق می‌کند.

اصلاً همین که بنده این‌جا با شما صحبت کنم یا مرجع تقلید شما این‌جا بنشیند صحبت کند شرایط فرق می‌کند. نگاه شما به او یک گونه است، به من به گونه‌ی دیگری است. در مورد من اوّل ارزیابی می‌کنید که اصلاً حرف‌های او را گوش بدهیم یا رها کنیم، ولی او مرجع شما است، به او به دید این‌که هر چه می‌گوید اخذ کنیم از دست نرود نگاه می‌کنید، به من به دید دیگری نگاه می‌کنید پس شرایط من با او فرق می‌کند. هر حرفی که او می‌تواند بزند من نمی‌توانم بزنم، شاید اصلاً پذیرش آن نباشد.

جای امام سجّاد علیه السّلام با امام حسین عوض شود شرایط فرق می‌کند. امام حسین از نگاه عموم سیّد شباب اهل الجنّة است، ولی امام سجّاد سیّد شباب اهل جنّت نیست، مقدورات آن‌ها با هم فرق می‌کند. بله، آن‌که مسلّم است این‌ که جای ائمّه را عوض کنید بهترین، درست‌ترین، حکیمانه‌ترین تصمیم را معصومانه خواهد گرفت در این شکّی نیست؛ چون اگر این نباشد اصلاً امام نیست. امّا لزوماً درست این است که عین قبلی عمل کند نه، این بسته به شرایط دارد.

دید و نگرش وسیع ائمّه نسبت به آینده

شرایط هم آن‌طور که من و شما می‌بینیم بخشی شرایط است که همین الآن توضیح می‌دادیم. امام فقط امام زمان خودش نیست.امیر المؤمنین هم باید حاکمیّت خود را اداره کند، هم به آیندگان احکام را بفهماند، هم هزار سال بعد را می‌بیند. به امام صادق عرض کردند «أَ لَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ قَوِيّاً فِي دِينِ اللَّهِ»[11] مگر علی قوی نبود چرا دست به شمشیر نبرد، از فاطمه‌ی زهرا دفاع نکرد؟! آقا امام صادق فرمود: یک آیه دست و پای امیر المؤمنین را بسته بود. اگر امیر المؤمنین وارد نبرد می‌شد آن‌جا خیلی چیزها اتّفاق می‌افتاد. خیلی از آدم‌ها در صلب دیگران بودند، هزار سال بعد قرار بود بیایند، کشته می‌شدند همه چیز به هم می‌ریخت. فرمود: آیه‌ی «لَوْ تَزَيَّلُوا»[12]جلوی حضرت را گرفته بود. چون امیر المؤمنین نمی‌خواست آن موقع صحنه‌ی قیامت شود. یک عدّه آن‌جا کشته می‌شدند، زمینه برای ظهور و بروز آن کسانی که قرار بود به این دنیا بیایند بسته می‌شد. این را چه کسی می‌فهمد؟ این را یک آدم عادی می‌فهمد؟ این را آدم عادی تشخیص می‌دهد؟

این قصّه اگر راست باشد چون بعد بحث بیشتری روی سند آن کرد، ولی مفهوم آن درست است که مثلاً اگر امیر المؤمنین با مالک مَثَل حساب کنید نه سند- به میدان بروند، وظیفه‌ی مالک جهاد فی سبیل الله است و در جنگ جهاد فی سبیل الله کشتن است، باید بکشد؛ ولی برای امیر المؤمنین این‌گونه نیست، ممکن است امیر المؤمنین نگاه کند و یک نفر را نکشد. چون در صلب او کسی است که بعداً به نفع جامعه‌ی اسلامی او بیاید.

هر کسی جای موسی بن جعفر سلام الله علیه بود شاید سندی بن شاهک را با آن همه بی‌ادبی نفرین می‌کرد، ولی امام کاظم او را نفرین نکرد. اگر نفرین می‌کرد و او می‌مُرد این اتّفاقی که من می‌خواهم به شما بگویم نمی‌افتاد که نوه‌ی سندی بن شاهک از مهمترین شعرای اهل بیت شود. این را چه کسی می‌بیند؟! کَشاجم نوه‌ی سندی بن شاهک است، از مهمترین شعرای اهل بیت است. «و قد علموا أنّ یومَ الغدیرِ بغدرهمُ جرَّ یومَ الجَمَلْ» این شعر او است. ولی من اصلاً می‌بینم؟! گفتند: آقا یک نفرین بکن. حضرت فرمود: من با نگاه خودم می‌بینم، او حاکم به عالم است. او نگاه می‌کند که چه چیزی مصلحت است، او تشخیص می‌دهم اصلاً من نمی‌توانم ببینم. حالا اشکالی ندارد اگر یک وقت استفهام کنیم، سؤال کنیم و بپرسیم، ولی حدّاقل نمی‌شود آن را محکوم کرد.

می‌گوید چطور امام سجّاد برای طول عمر عبد الملک مروان دعا کرده است؟! همین امام سجّادی که وقتی زُهری می‌رود به عبد الملک مروان خدمت می‌کند، در نامه‌ی امام است که امام او را توبیخ می‌کند. می‌گوید آقا شما توبیخ می‌کنید به دستگاه حکومت خود شما رفته است، آن وقت برای سلامتی او دعا می‌کنید؟!

حالا بعد توضیح می‌دهم ولی نیم جمله می‌گویم. شما وقتی عبد الملک مروان را نگاه می‌کنید به عنوان طاغوت نگاه می‌کنید، طبیعتاً همین طاغوت باید سرنگون شود؛ ولی امام نگاه می‌کند، می‌بیند اگر عبد الملک مروان برود یک نفر بدتر از او می‌آید. این دیگر با دیدن عادی رخ نمی‌دهد. جهات دیگری هم دارد که اگر زنده باشم بعداً عرض می‌کنم. ما فعلاً در بحث اختلافات ائمّه هستیم که ظاهراً اختلافاتی است بعداً می‌خواهیم بگوییم نه، مآل این‌ها اشتراک است منتها باید دقّت کرد.

کوتاه آمدن به خاطر مصلحت اسلامی

همه‌ی حرف ما این است می‌خواهیم در این دو جلسه به این برسم یک نفر بایستد بگوید الآن دوره‌ی خیبر است، الآن دوره‌ی صلح حدیبیّه است، شما بگویید من می‌خواهم بروم فلان کنوانسیون امضا کنم، دیگر سخت نگیر که الآن چه دوره‌ای است. اگر بخواهید بگویید الآن چه دوره‌ای است خیلی باید دقّت کنید. حقیقت را بگو ما فعلاً می‌خواهیم برویم، باشد بروید دیگر نسبت ندهید وگرنه بخواهیم نسبت بدهیم امام را دنبال خود می‌کشانیم به جای این‌که ما شیعه هستم، ما باید دنبال امام برویم نه امام را دنبال خود بیندازم. می‌گویند الآن فعلاً به این نتیجه رسیدیم…، الآن واقعاً کدام دوره است؟ الآن دوره‌ی خیبر است؟ الآن دوره‌ی حدیبیّه است؟ فتح مکّه است؟ ولو این‌که شما بگویید الآن مشکلات اقتصادی است، است. مدیریت ضعیف است، بله. نارضایتی است، بله. انسداد است، بله. حالا برویم سر خم کنیم؟ تا کمر خم کنیم؟ به کفر سجده کنیم؟ عیب هم ندارد اگر یک جایی مصلحت این باشد که آدم کوتاه بیاید. این همه تقیّه‌ی ائمّه را برای همین مثال زدم. واقعاً ممکن است یک جا مصلحت امّت اسلامی این باشد که یک جایی کوتاه بیاید.

ترکمنچای وقتی رخ داد دیگر مجبوری بود، هر کاری می‌خواستیم بکنیم باید قبل از آن انجام می‌دادیم. بعد دیگر یا باید کل کشور را دست این‌ها می‌دادیم یا بخشی از آن را باید می‌دادیم. بخشی از آن بهتر از همه بود. الآن کدام دوره است؟ آسان نیست که همین‌طور نسبت بدهیم الآن دوره‌ی خیبر است، الآن دوره‌ی حدیبیّه است. چهار سال است که دوره‌ی حدیبیّه است، رها هم نمی‌کند. یک چیز دیگر هم یاد بگیرید، چند مثال راجع به کوتاه آمدن گفتم این‌ها را هم بگو.

استفاده‌ی ابزاری از معصوم علیهم السّلام

یکی از خطراتی که هم انقلابی‌ها و هم غیر انقلابی‌ها را تهدید می‌کند این‌که از معصوم استفاده‌ی ابزاری کنید. دقیقاً همان چیزی که زیدیّه دنبال آن است. زیدیّه شرط کردند که امام باید انقلابی باشد، امام باید اهل قیام باشد. شما نگاه کنید چقدر شیعه پیش امام صادق رفتند و گفتند: آقا شما این تعداد یار دارید. این‌ها گفتند امام اوّل، امام دوم، امام سوم امام حسین تا این‌جا را قبول داریم، امام سجّاد امام نیست، قیام نکرده و با یزید هم بیعت اضطراری کرده و دیگر امام نیست. 30 سال حاضر شدند یک گپ عظیمی را تحمّل کنند؛ چون بعد از امام حسین تا زید 30، 40 سال زیدیّه بی‌امام ماندند و این اصلاً معنی ندارد که آدم بی‌امام باشد، گفتند عیبی ندارد بی‌امام باشیم بهتر از این است که نستجیر بالله امام نالایق داشته باشیم. بعد دیگر یکی یکی ائمّه‌ی زیدیّه.

ولی همیشه با خود می‌گفتند کاش امام سجّاد هم یک شمشیری کشیده بود این‌طور آبروی ما نمی‌رفت، پدر امام ما است. بعد یک دفعه یک روایت پیدا کردند که شاید امام سجّاد در کربلا جنگیده و زخمی شده است، گفتند: الحمدلله. این یعنی امامت کشک، امام دنبال من است، امام امام است. «قَامَ أو قَعَدَ». چه بلند شود و چه بنشیند. این‌که شما می‌بینید شخصی می‌رود به امام باقر می‌گوید: آقا اسم ائمّه را برای من می‌گویید؟ حضرت می‌فرمایند: امیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین. می‌گوید: امام حسن با آن کار شنیع خود… حضرت او را توبیخ می‌کند، می‌فرماید: این چه حرف زشتی است که می‌زنی؟!

احتیاط در نسبت دادن چیزی به امام علیه السّلام

ما در زیارت آل یاسین می‌گوییم: «فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ» معروف چیست؟ «مَا أَمَرْتُمْ بِهِ» هر چه شما امر کنید. منکر «مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ» است. منکر یک چیزی نیست که آقا شما منکر انجام دادید، از رفتار امام و عدم رفتار امام معروف و منکر را می‌فهمیم. بحث خیلی گسترده است معنای ولایت در احکام ثانویه هم که به ولی فقیه برمی‌گردد خیلی جاها به این ربط دارد، حالا من نمی‌خواهم به آن‌ها وارد شوم. می‌خواهم عرض کنم که یک رفتاری از امام دیدیم. باید بایستی بگویی این برای یک زمان و مکان خاص بود یا نبود؟ تکلیف شخصی امام بود یا نبود. خروجی این بحث این بود که خواستیم چیزی به امام نسبت بدهیم خیلی باید دست به عصا حرکت کنیم، از راه رسیدیم هر چه خواستیم بگوییم، این درست نیست.

یکی از مشکلات جامعه‌ی دینداران این است که از روایات معصومین برای فحش دادن استفاده می‌کنیم. مثال می‌زنم ببینید زن و شوهر دعوا می‌کنند، من به آقا گفتم چرا دوست ندارید خانم شما به جلسه برود؟ می‌گفت: پیش این خانم جلسه می‌رود مدام روایت علیه من به دست می‌آورد. من هم برای آقایان و هم برای خانم‌ها مثال دارم یعنی نمی‌رود روایت را بخواند بفهمد و عمل کند. می‌گوید این خوب است این را به شوهرم می‌گویم نابودش می‌کنم.

ما یک برنامه‌ ضبط تلویزیونی داشتیم من پیراهن مشکی خودم را آن‌جا جا گذاشتم. این را برای این گفتم که دو نفر جلوی ما بحث کردند، یکی به دیگری گفت: اگر تو شیعه بودی شب شهادت حضرت رقیّه مشکی می‌پوشیدی. در جامعه‌ی دینداران یک خطر است که وقتی می‌خواهند نسبت بدهند دینی نسبت می‌دهند، شخص را تکفیر می‌کنند، تخریب می‌کنند. باید خیلی دقّت کرد چیزی که می‌خواهیم به معصوم نسبت بدهیم، روی سر مردم چماق کنیم خیلی باید دقّت کنیم.

آن آدم‌هایی که رفتند و به آن مرجع تقلید در بازار تهران حمله کردند، «قُربَةً إلَی الله» رفتند. مثال زیاد دارد و در قم هم اتّفاق افتاد. فکر می‌کردند یک نفر مقابل امام ایستاده است، یک نفر مثلاً شاه دوست است، یک نفر طاغوتی است. این‌طور فکر می‌کردند ولی در رفتار بد عمل کردند. آن مرجع تقلید شما مقلّدی است، خیلی مانده تا همه چیز را متوجّه شوید. تازه این‌ها بین آدم عادی و مرجع است وای به حال امام و غیر امام.

تفاوت شرایط مراجع با یکدیگر

ما اگر می‌دیدیم یکی از مراجع ما برای سلامتی طول عمر شاه دعا کرده است دیگر کافی بود. او اگر آدم با تقوایی است یک چیزهایی را می‌بیند. لذا شما نگاه کنید بین علما هم تفاوت است. ممکن است با نگاه قیاسی من که شاید بیشتر بپسندم امام خمینی (رحمة الله علیه) شجاع بود، حالا به سمتی برود که حاج شیخ عبد الکریم حائری چطور؟! حالا می‌گویید شرایط این‌ها با هم فرق داشت، هر دو در یک برهه نبودند، طرفدارها، مخالفین، اقتضائات یکی نبود. شما یک امام (سلام الله علیه) را پیدا کنید که من هم طرفدار آن هستم، جان خود را هم برای او می‌دهم، از شیخ عبد الکریم حائری و آقای بروجرودی همه‌ی این‌ها ترسو.

این‌که عرض می‌کنیم یک نفر را به این راحتی سیره‌ی اصل نگیر به این خاطر است، باید برویم ببینیم قضیه چیست. ما این کار را کردیم، به خود رجوع کنیم از کارها فراوان انجام دادیم. آن روزی که هدیه‌ی انگشتر آقای خوئی (رحمة الله علیه) به فرح یک روز هفته‌ نامه‌ی حزب اللهی به مرجع تقلید فحش داد، فکر می‌کرد دارد انقلابی‌گری می‌کند. بنده هم نمی‌خواهم بگویم آقای خویی معصوم بود، می‌خواهم بگویم شما وقتی می‌خواهید یک چیزی را با چیز دیگری قیاس کنید، بین آن تناقض پیدا کنید، منطقی‌ها می‌گویند در تناقض هشت وحدت شرط است، آن خیلی کار دارد، این را نمی‌شود با همه چیز مقایسه کرد و از آن یکی خوب در بیاید و بقیّه بد باشد، خیلی باید دقّت کرد.

نسبت دادن به معصوم خیلی دقّت می‌خواهد. معلوم است شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌گوید در فسق فاسق مضمون آن از من است، در کشف الغطاء فرموده است- همین بس که عالم نیست… بعد روایات را معنا می‌کند. این روایت را باید مجتهد معنا کند. الآن من دیدم شخصی می‌گوید خمس در توقیع امام زمان آمده که بخشیده است. پدر جان! شما مجتهد هستی؟! این روایت صادر شده یا نشده است؟! صادر شده برای مدّت زمان محدود صادر شده است یا نه؟ برای آن شخص است یا برای کل شیعه است؟ روایت معارضه آن را دیدی؟ دیدی فقها سر این بحث می‌کنند و بحث‌های دیگر هم می‌کنند؟ اصلاً همین که غیر مجتهد چه در روایت و فقه و چه غیر مجتهد در سیره آن هم برای خودش است، وای به حال این‌که آدم غرض هم داشته باشد، بداند دنبال چیست.

حالا اگر زنده بودم عرض می‌کنم همین شب‌ها یک بزرگواری دارد همین بحث ما را مطرح می‌کند. اصلاً علّت این‌که من این بحث را مطرح می‌کنم نقد حرف‌های او است. امشب شب دوم بحث او که  ثابت و متغیّر در سیره‌ی نبوی است. سرعت پاسخ به شبهه‌ از این بیشتر نمی‌شود. من از وقتی که فهمیدم او می‌خواهد ثابت و متغیّر در سیره‌ی پیغمبر بگوید، ما یک شب زودتر شروع کردیم، چون می‌دانم می‌خواهد چه بگوید. چون می‌داند می‌خواهد به کجا برسد فهم او از روایت مختل می‌شود.

برای مثال ما پزشک خوب زیاد داریم که آدم‌ها را نجات می‌دهند. ولی پزشک ناکارآمد هم داریم که  در همه جا پیدا می‌شود. یک پرونده‌ای بود، یکی از دوستان ما پزشک است که تعریف می‌کرد، می‌گفت: یک آدم سالمی سرما خورده بود و ماهیچه‌های روی سینه‌ی او گرفته بود، فکر کرده بود قلب او درد می‌کند، وضع او هم خیلی خوبی بود. دکتر که رفته بود، دکتر دیده بود ساعتی که او به دست دارد معلوم است که پولدار است. گفته بود یک آنژیو انجام بده، در حالی که او آنفولانزا گرفته بود. اگر به او قرص جوشان و یک مقدار استراحت و ماساژ می‌دادی خوب می‌شد.

در رگ این بنده خدا لوله کردند بعد هم چون چهار نفر دیگر هم در نوبت آنژیو بودند که از آن‌ها هم می‌خواست پول بگیرد، این لوله را یک مقدار محکم عقب و جلو کرده بودند رگ یک مقدار زخم شده بود و خونریزی کرد و بعد سکته کرد و مُرد و پرونده درست شد. این شخص به خاطر 700، 800 تومان مُرد. چون آن پزشک آن‌جا نمی‌خواست پزشکی کند، می‌خواست به وسیله‌ی او پول به دست بیاورد. چون دکتر قلب بود نمی‌توانست بگوید یک آمپول می‌زنم 700، 800 تومان می‌گیرم، گفته بود باید آنژیو کنی.

گاهی نسبت ما با روایات اهل بیت این‌طور است، از قبل می‌دانیم می‌خواهیم به چه چیزی برسیم می‌گردیم برای آن مثال پیدا می‌کنیم که این عین خیانت است. شخص می‌خواهد بگوید حجاب سر، پوشش سر واجب نیست، می‌گوید در تهذیب داریم  «(لیس علی الحرة المسلمة) لَا بَأْسَ بِالْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ الْحُرَّةِ أَنْ تُصَلِّيَ وَ هِيَ مَكْشُوفَةُ الرَّأْسِ» موثّقه هم است. یعنی زن مسلمانِ غیر کنیز حق دارد بدون حجاب سر «مَكْشُوفَةُ الرَّأْسِ» نماز بخواند. پس و پیش این پر از روایت است که می‌گوید سر خود را… چرا آن را پذیرفتی و بقیّه را رها کردی؟ چرا آن را انتخاب کردی و این‌ها را کنار گذاشتی؟ چون موضوع بحث او این است که پوشش سر واجب نیست بعد دنبال این‌ها می‌گردد، ولی محقّق این‌طور نیست؛ محقّق هر چیزی را نسبت نمی‌دهد، محقّق از قبل نمی‌گوید الآن می‌خواهیم برویم فلان کنوانسیون را امضا بکنیم یا نکنیم.

می‌گوید برویم ببینیم ما از معصوم چه می‌فهمیم، اگر انقلابی‌گری فهمیدیم روی چشم، اگر فعلاً بنشینیم به روی چشم. وگرنه این‌که یک روزی از امام حسین «هیهات من الذّلة» بفهمیم و قیام کنیم، یک روز از امام حسین درس مذاکره بفهمیم این یعنی بازی کردن با امام حسین. جا داشت برای این کارها یقه‌ها پاره شود. بالاخره امام حسین «هیهات من الذّلة» است یا درس مذاکره یا امثال این‌ها؛ چون کوتاه هم نمی‌آیند آن کسانی که کوتاه نمی‌آیند. هر روز یک چیزهایی اضافه می‌شود. اوّلین قدم این است نسبت به معصوم اگر خواستیم اظهار نظر کنیم باید دست به عصا حرکت کنیم، نمی‌شود همین‌طور نسبت داد، باید همه جانبه دید.

نگرانی پیامبر صلوات الله علیه در لحظات آخر عمرشان

بعضی از معصومین و بعضی از شهداء که از دنیا می‌رفتند با لب خندان از این دنیا می‌رفتند. خیلی از شهدای کربلا با لب خندان از این دنیا می‌رفتند، امّا بعضی از معصومین لحظات آخر عمر شریف خود با گریه از دنیا رفتند، نگران بودند. یکی از آن‌ها وجود مبارک رسول خدا است. خدا مدام به ما می‌گوید «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ»[13] بدویید، بجنبید. به پیغمبر که می‌رسد، می‌فرماید: چرا خود را می‌کشی؟! «لا يَحْزُنْكَ»[14] این‌قدر غم نخور، چرا خود را می‌کشی؟ «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ»[15] پیغمبر نگران چند چیز بود یکی این‌که این همه داشته‌های این امّت نابود نشود. بعد عرض کردیم نگاه پیغمبر با ما فرق داشت آن چیزی که ایشان می‌دید ما نمی‌دیدیم. لذا صدا زد «ادْعُوا لِي حَبِيبِي»[16] حبیب من را صدا کنید. عایشه گفت: بروید ابوبکر را بیاورید. حفصه گفت: بروید عمر را بیاورید، ام سلّمه گفت: پیامبر را اذیّت نکنید امیر المؤمنین را صدا کنید. امیر المؤمنین را با حضرت زهرا و حسنین صدا کردند. حال رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خوب نبود، اشک از گوشه‌ی چشمان او جاری شد. امیر المؤمنین عرض کرد: «لَا أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ »[17] یا رسول الله! فدای شما شوم، خدا چشم شما را گریان نبیند، چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: علی جان دست خود را به من بده، بعد دست فاطمه‌ی زهرا را هم گرفت بعد فرمود: «هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ»[18] بعد یک نگاه کرد، فرمود: علی جان! دارم تو را نگاه می‌کنم، می‌بینیم آن لحظه‌ای را که محاسن تو را با خون سرت خضاب می‌کنند. چشم پیغمبر مثل ما نیست، بعد یک نگاه به فاطمه‌ی خود کرد فرمود: فاطمه‌ی من دارم می‌بینیم آن لحظه‌ای را که استغاثه می‌کنی کسی به داد تو نمی‌رسد، نامحرم‌ها دور تو را گرفتند. بعد فرمود: فاطمه جان! دارم آن لحظه‌ای که گوشواره به هوا پرتاب می‌شود را می‌بینم.

پایان


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– سوره‌ی احزاب، آیه 21.

[5]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏99، ص 117.

[6]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏1، ص 98.

[7]–  نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 301.

[8]– وسائل الشيعة، ج ‏16، ص 210.

[9]– سوره‌ی انبیاء، آیه 23.

[10]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص 614.

[11]– كمال الدين و تمام النعمة، ج ‏2، ص 642.

[12]– سوره‌ی فتح، آیه 25.

[13]– سوره‌ی آل عمران،  آیه 133.

[14]– سوره‌ی مائده، آیه 41.

[15]– سوره‌ی شعراء، آیه 3.

[16]– الأمالي (للصدوق)، النص، ص 637.

[17]– همان، ص 82.

[18]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏22، ص 484.