درآمدی بر نهج البلاغه – جلسه هشتاد و هشتم

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 08 دی 1398 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون بحث «درنگی در ابعاد مسأله مصادره اموال کارگزاران عثمان ـ با محوریت خطبه 15 نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

قیاس حکومت‌ها با حکومت معصومین

در محضر نهج البلاغه‌ی شریف هستیم. قبلاً هم عرض کردیم، بنای این جلسه در اصل بر دعای ندبه بوده، یعنی با محوریّت دعای ندبه این جلسه شکل گرفته است. هیچ انگیزه‌ای نمی‌توانست به این جلسه به اندازه‌ی سه چهار سال دوام بدهد الّا دعای ندبه. محور دعا است، یا زیارت جامعه می‌خوانند یا دعای ندبه می‌خوانند. بنا نبوده که این‌جا به معنای عرفی منبر برویم، بیشتر به جذّابیّت بحث توجّه کنیم. موضوع ما یک کنکاش مختصری راجع به کلمات امیر المؤمنین است، بنای ما در این جلسه منبر رفتن نیست. لذا ممکن است بحث گاهی ـ با این‌که سعی می‌کنیم نشود ـ پیچیده شود، گاهی هم بحث از دست ما خارج شود و طولانی شود. بنای ما این است که بحث را به یک جایی برسانیم و تمام کنیم.

این هفته راجع به خطبه‌ی پانزدهم امیر المؤمنین صلوات الله علیه (صحبت می‌کنیم). قبلاً به یک مناسبتی به آن پرداختیم، می‌خواهیم باز به آن بپردازیم، اوایل حکومت حضرت است. خیلی هم مختصر است. ولی از زوایای مختلف به آن نیاز است. از جمله این بحثی که الآن نمی‌خواهم آن را باز کنم، ما حکومت معصومین، سیره‌ی معصومین علیهم صلوات الله را وقتی مطالعه می‌کنیم، مباحثه می‌کنیم، آیا حقّ مقایسه، قیاس با حکومت‌های فاسد یا صالح غیر معصومین داریم یا داریم؟ بحث بسیار مهمّی است.

افرادی که می‌خواهند از نظام دفاع کنند به حکومت امیر المؤمنین استناد می‌کنند. افرادی که می‌خواهند نظام را تخریب کنند و از آن انتقاد کنند به حکومت امیر المؤمنین استناد می‌کنند. جالب است آن‌هایی که می‌خواهند تخریب کنند می‌گویند: این حکومت را با حکومت امیر المؤمنین قیاس نکنید. البتّه به صورت کلّی این‌که قیاس شرایطی دارد، انصافاً دارد، ولی شما هم که رد می‌کنید دارید قیاس می‌کنید. نمی‌شود فقط برای دفاع قیاس نکرد ولی برای تخریب کردن قیاس کرد.

اخیراً یک برادری که با ما مناظره نکرده، فرموده: با فلانی مناظره کردیم. ما با هم مناظره‌ای نکردیم. آن‌جا گفته: نباید جمهوری اسلامی را با حکومت معصومین قیاس کرد. به صورت کلّی بله، اگر منظور از قیاس این باشد کسی را به جای امیر المؤمنین بنشاند این کار ابلهانه است! امّا این‌که بخواهیم نسبت‌سنجی کنیم در شرایط آن که باید بحث شود، این یک امر «علی حدّه‌‌ی» مهمّی است که باید به آن پرداخته شود. شاید ما در فاطمیّه یک جایی به این بپردازیم، بحث خیلی مهمّی است. هم افراط در این قیاس‌ها صورت می‌گیرد، هم تفریط صورت می‌گیرد.

بعضی افراد محال می‌دانند، بعضی سعی می‌کنند جلوگیری کنند، بحث در آن زیاد است. این موضوع مبانی لازم دارد. این‌که ما بخواهیم مشکلات خود را حل کنیم چیزی به معصومین نسبت بدهیم، این خیلی خیانت بزرگی است. اگر بخواهیم از کسی انتقام بگیریم، باز امیر المؤمنین را چماق در سر عدّه‌ای کنیم (بر علیه دیگران استفاده کنیم)، این هم  خیانت است. باید سعی کرد، سیره‌ی معصومین را شناخت، بعد نگاه کنیم ببینیم ما چقدر به معالم آن‌ها نزدیک هستیم یا دور هستیم. به شاخصه‌های آن نزدیک هستیم یا دور هستیم؟ اگر نزدیک هستیم شکر کنیم، نزدیک‌تر شویم، اگر دور هستیم استغفار کنیم و سعی کنیم از آن مسیر انحراف برگردیم. خود این یک بحث بسیار مهمّی است.

این خطبه‌ای که محضر شما دارم عرض می‌کنم، از آن‌ قسمت‌هایی است که هم می‌شود با آن جمهوری اسلامی را تخریب کرد، هم می‌شود از جمهوری اسلامی دفاع کرد. من الآن درصدد هیچ‌کدام نیستم، باید سعی کنیم در اندازه‌ی توان امیر المؤمنین را بشناسیم، کژی‌ها را راست کنیم، انحرافات را برگردانیم. اگر هم جایی خوب است خدا را شکر کنیم. نه با (انگیزه‌ی) انتقام، بی‌جهت تخریب کنیم، نه بی‌جهت دفاع کنیم.

خطبه‌ی پانزدهم نهج البلاغه در منابع تاریخیِ قرن چهارم (آمده)، یعنی در دوره‌‌ای که سیّد رضی زندگی می‌کرده، در منابع دیگری هم به این مضمون روایاتی داریم. خطبه چیست؟ خیلی هم کوتاه است. حضرت می‌فرماید… «وَ مِن كَلامٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلَام فِيمَا رَدَّهُ عَلَى المُسلِمينَ مِن قَطَائِعِ عُثمان».[4] من دارم از نهج البلاغه‌ی شرح ابن ابی الحدید می‌خوانم یک «رضی الله عنه» هم اضافه کرده است، یعنی ابن ابی الحدید در این‌جا یک «رضی الله عنه» برای عثمان اضافه کرده است. چه می‌گوید؟ کلام امیر المؤمنین وقتی که می‌خواست قطائع عثمان را به مسلمین برگرداند.

قطائع، قطیعة، یعنی زمین‌هایی که عثمان به بعضی افراد اهدا کرده بود. حکومت به بعضی افراد زمین داده بود، حالا امیر المؤمنین می‌فرماید: این‌ها را برمی‌گردانم.

پس گرفتن اموال ناحق از صاحبان

جمله خیلی کوتاه است، ولی مطالب بسیار زیادی در این یک جمله وجود دارد. فرمود: «وَ اللهِ»، به خدا سوگند. ابتدا ترجمه‌ی مختصر می‌کنم، بعد روی آن گفتگو کنیم. «وَ اللهِ»، به خدا سوگند، «لَوْ وَجَدْتُهُ»، اگر آن را بیابم. چه چیزی را بیابم؟ مواردی که اهدا صورت گرفته است، موارد اهدا، موارد اقطاع را پیدا کنم. فعل «أقطَعَ»، یعنی قطعه زمین، یعنی زمین هدیه دادن، زمین بخشیدن. اگر من این‌ها را پیدا کنم، «قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ (تَمَلَّکَ) بِهِ الْإِمَاءُ»، (اگر) با این‌ها حتّی ازدواج صورت گرفته است، یعنی مثلاً آن را مهر همسر خود کرده است. یا رفته کنیز خریده و با این کنیز ارتباط دارد، ممکن است از آن کنیز یا از آن زن فرزنددار شده باشد. «لَرَدَدْتُهُ»، این‌ها را حتماً برخواهم گرداند.

بعد فرمود: «فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً»، در عدالت گشایش است. چون طبیعتاً یک عدّه‌‌ای که می‌خواهد اموال را از آن‌ها بگیرد اذیّت می‌شوند، یک عدّه ناراضی می‌شوند. هر کاری که قوّه‌ی قضائیه‌ی یک حکومتی بخواهد انجام بدهد، بخواهد جلوی حرام‌خواری یک گروهی را بگیرد، این گروه حرام‌خوار ناراحت می‌شوند. «وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ»، کسی که سینه‌ی او تنگ شود و نتواند تحمّل عدل داشته باشد، «فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‏»، بداند اگر جایی در ستم و نابرابری باشد سینه‌ی او بیشتر تنگ خواهد شد، بیشتر به او فشار خواهد آمد.

این‌جا آمده که این حرف‌ها اوایل حکومت امیر المؤمنین گفته شده است، ابن ابی الحدید می‌گوید: روز دوم حکومت امیر المؤمنین بوده است. یعنی امروز بیعت کردند، فردا حضرت این فرمایش را فرموده‌اند. بحث ابعاد مختلفی دارد؛ یکی این‌که اگر من این‌ها را بیابم، یعنی حضرت می‌خواهد چه کاری انجام بدهد؟ می‌خواهد ببیند اگر ظلمی صورت گرفته، (اعلام کند) من می‌خواهم عدالت به خرج بدهم. کسی که می‌خواهد عدالت به خرج بدهد نباید گزینش کند، مثلاً بگوید از هر سه دزد دو دزد، یک دزد را محاکمه می‌کنیم. مگر این‌که استطاعت او نباشد، یعنی امکان آن نباشد، شرایط آن فعلاً نباشد.

وقتی برای آن (عدالت) شرایط بگذارید، یعنی این عدالت به صورت علی الاطلاق مقیّد می‌شود. اگر بنا بر این بود حضرت ظلم‌های خلفای قبلی را برگرداند، ظلم‌ها فقط به اموال منقول و غیر منقول که برنمی‌گشت. حدود الهی برای بعضی از جرائم باید اجرا می‌شد که اجرا نشد. اعدام‌هایی صورت گرفت که نباید صورت می‌گرفت، پول‌هایی پرداخت شد که نباید می‌شد. منع پرداخت‌هایی صورت گرفت که نباید می‌گرفت. یعنی به یک عدّه ندادند، به یک عدّه اضافه پرداخت کردند. اگر بخواهیم این‌جا عدالت‌ورزی کنیم باید چه کنیم؟ باید تمام این‌ها را (به حساب) بیاوریم. چرا این‌جا حضرت فقط به اقطاع عثمان توجّه می‌کند؟ فقط اقطاع عثمان بود که ظلم بود؟ یا نه، خلیفه‌ی دوم هم به کسانی زمین بخشیده بود، خلیفه‌ی اوّل هم بخشیده بود؟

یک روزی عبد الله بن زبیر پیش پدر بزرگ خود رفت که خلیفه‌ی اوّل بود، گفت: ما در مکّه که بودیم کوه داشتیم، کوه می‌خواهم! در «تاریخ دمشق» آمده است. به او یک تکّه زمین داد که چند کوه در آن قرار داشت. بعد عبد الله بن زبیر که بزرگتر شد در آن‌جا دو پل احداث کرد، آن‌جا «جِسرین» ساخت که بتوانند رفت و آمد کنند. اگر این‌ها نزدیک به هم بود یک پل (کافی بود)، چون هزینه دارد سعی می‌کنند صرفه‌جویی کنند. دو پل می‌سازند چون فاصله‌ها زیاد است و یک پل کافی نیست، کار را راه نمی‌اندازد. دو پل در آن‌جا ساخت. از این موارد (بی‌عدالتی) در حکومت‌های قبل هم رخ داده بود. حکومت عثمان دیگر خیلی افراط کرده بود، بیش از حد (شد) و فاجعه اتّفاق افتاد.

ثانیاً یک عدّه که رسانه در دست داشتند معترض شدند. وگرنه قبل از آن هم خبرهایی بود، حالا به این تعداد نبود، از جهت ریخت و پاش مالی انصافاً به این تعداد (حکومت عثمان) نبود.

محدودیّت امیر المؤمنین در اجرای عدالت

امّا ظلم‌ها اوّلاً که فقط ریخت و پاش (هدر دادن مال مردم) نیست، عدّه‌ای در زمان خلیفه‌ی دوم کتک خورده بودند، نباید می‌خوردند. عدّه‌ای تبعید شدند، نباید تبعید می‌شدند. حاکم شرع نباید از بیت المال دیه‌ی این‌ها را بدهد؟ انواع و اقسام (بی‌عدالتی‌ها اتّفاق افتاده بود). ازدواج‌های اجباری صورت گرفته بود، این‌قدر یک نفر را کتک زده بودند که فریاد زده بود: من راضی هستم! با او ازدواج کرده بودند! این تجاوز محسوب می‌شود، آن خانم مُکرَه شده بود، نمی‌خواست ازدواج کند. ظلم که فقط زمین بخشیدن نیست. چرا این‌جا امیر المؤمنین عدالت‌خواهی خود را محدود کرد؟

خود حضرت در حکمت 272 نهج البلاغه‌ی شریف، شماره‌ی آن هم همه جا تقریباً همین است، این‌طور می‌فرماید: «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ»،[5] اگر بتوانم پاهای خود را در این لغزشگاه‌ها سفت کنم، بتوانم خود را در این پرتگاه‌ها نگه دارم. منظور چیست؟ این لغزش‌گاه‌های اوّل حکومت است. می‌فرماید: اگر بتوانم جای پای خود را سفت کنم. «لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»، خیلی چیزها را تغییر خواهم داد. این حکمت 272 است. بتوانم جای خود را سفت کنم (موقعیّت خود را مستحکم کنم) خیلی کارها انجام خواهم داد. این یعنی چه؟

این‌جا اصل با این است که من الآن فقط عدالت‌ورزی کنم. مرگ بر کسی که با عدالت مشکل داشته باشد! یعنی (عدالت) شعار حکومت امام زمان است. حرف ما این است، عدالت‌خواهی امیر المؤمنین باید درست فهم شود. بالاخره کسی که می‌خواهد ناسزا بگوید، می‌گوید: این حرف‌ها را می‌زنند که زبان برون کنند (اجازه ندهند کسی انتقاد کند)!

ولی بالاخره این جمله چه معنایی دارد؟ یعنی اوّل باید جای پای خود را سفت کنم (جایگاه مستحکمی داشته باشم) تا بتوانم احقاق حق کنم. «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ»، بتوانم خود را نگه دارم، استقرار پیدا کنم، «لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»، آن وقت خیلی چیزها را تغییر می‌دهم. این یعنی چه؟ این یعنی این‌که عدالت‌خواهی باید با تعقّل و با تشرّع، متشرّع بودن پیش برود. وگرنه اگر من فقط دنبال این باشم عدالت‌خواهی کنم، به بقیّه‌ی کارها کاری نداشته باشم، این‌جا ممکن است من یک چیزهایی نسبت بدهم که امیر المؤمنین را هم بزنم (تخریب کنم). نه تنها دیگران را تخریب کنم، بلکه امیر المؤمنین را هم تخریب می‌کنم.

به یاد دارید من عرض کردم گاهی می‌خواهیم مباحث تاریخی را بخوانیم، آن قسمت‌هایی که دوست داریم می‌خوانیم، در مورد مطالب مخالف نظر خود هم می‌گوییم جعلی است، معلوم نیست چه کسی آن را جعل کرده است! شما اوّل نباید اتّخاذ موضع کنید، اوّل باید بروید ببینید حضرت چه کرده، بعد موضع اتّخاذ کنید. چون اگر اوّل موضع بگیرید منقولات نسبت به اهل بیت را چه می‌کنید؟ براساس چیزی که در ذهن شما است دسته‌بندی می‌کنید.

یک مثال بزنم، این در «دعائم الإسلام» آمده است. اهل بغی کسانی هستند ـ البتّه خیلی بحث گسترده‌ای است، فقط اشاره می‌کنم ـ که یک قسمت از سرزمین جامعه‌ی اسلامی را اشغال می‌کنند، ناامنی ایجاد می‌کنند، درگیر می‌شوند، حاکم اسلامی هم با آن‌ها می‌جنگد. این‌جا احکامی دارند. اگر محارب فرار کند دنبال می‌کنند تا او را پیدا کنند. اگر اهل بغی فرار کنند فقها با توجّه به روایات معصومین می‌گویند آن‌ها را دنبال نکنید. اگر کسی با جامعه‌ی اسلامی بجنگد، مثلاً یک شهر را اشغال کند، به بیت المال آسیب بزند، یک سری از اموال این افراد را بگیریم. مثلاً در بین جنگ ادوات نظامی آن‌ها را بگیریم. پول‌های آن‌ها را مصادره می‌کنند، چون اگر پول داشته باشند مدام نیروی جدید می‌آورند. جنگ تمام شود، این‌جا باید چه کرد؟

استثناء داشتن احکام اسلامی

روایت «دعائم الإسلام» این است، از امیر المؤمنین نقل می‌کند که حضرت فرمود: «مَا أَجْلَبَ بِهِ أَهْلُ الْبَغْيِ مِنْ مَالٍ وَ سِلَاحٍ وَ كُرَاعٍ وَ مَتَاعٍ وَ حَيَوَانٍ وَ عَبْدٍ وَ أَمَةٍ وَ قَلِيلٍ وَ كَثِيرٍ فَهُوَ فَيْ‏ءٌ يُخَمَّسُ وَ يُقْسَمُ كَمَا تُقْسَمُ غَنَائِمُ الْمُشْرِكِينَ».[6] اگر با  اهل بغی درگیر شدید، ادوات آن‌ها، ماشین آن‌ها، عبد و امه‌ی آن‌ها، کنیز آن‌ها، دارایی‌های آن‌ها، پول آن‌ها، سلاح آن‌ها، مرکب آن‌ها، مواد غذایی آن‌ها را باید بگیرید. مثل غنیمت جنگی خمس آن را صرف موارد خمس کنید، بقیّه‌ی آن را هم بین مسلمین تقسیم کنید. در حالی که فقهای شیعه تقریباً بلا خلاف می‌گویند غنائم اهل بغی را استثنائاً حقّ برداشت و مصرف کردن نداریم. جنگ تمام شد باید برگردانید.

روایت چطور است؟ کسی که می‌خواهد… یعنی از قبل باور دارد که عدالت‌خواهی امیر المؤمنین استثناء نداشت، می‌گوید: پس اهل بغی آمدند با مسلمین جنگیدند، پدر مسلمین را درآوردند، خون ریختند، باید چه کرد؟ باید اموال آن‌ها را به جنگجویان بدهیم. نه، با مشرکین جنگیدید اموال آن‌ها غنیمت است، اموال محارب غنیمت است، اموال اهل بغی غنیمت نیست. از امیر المؤمنین روایت داریم؟ بله، داریم، ولی صدها روایت هم در مقابل آن داریم، کثیری از روایات هم در مقابل آن داریم، فتوای فقها هم مقابل این است.

این قسمت را زیاد شنیدید که وقتی در جنگ جمل خیلی به امیر المؤمنین فشار آوردند، فرمود: امّ المؤمنین شما امشب سهم چه کسی است؟! آن‌ها هم چون شیعه نبودند یک مرتبه عقب‌نشینی کردند. بعد این‌ها دچار شبهه شدند. این شبهه این‌قدر جدّی بود که از امام سجّاد، از امام موسی بن جعفر، از امام صادق، از امام هادی پرسیده‌اند: خون آن‌ها حلال بود، پول آن‌ها حلال نیست؟! فرمود: بله، در جنگ خون آن‌ها حلال بود، جنگ که تمام شد پول آن‌ها حلال نیست حتّی اگر به اندازه‌ی یک ارزن باشد. کسی که عدالت‌خواهی صرف را باور دارد می‌گوید: یعنی چه؟ این چه دستوری است؟!

ما تابع شرع هستیم تابع هوی نیستیم، تابع هوی بودن ظلم است، این چطور عدالت‌خواهی است؟! لذا این‌که بگوییم حتماً وقتی عدالت‌خواهی می‌کنیم استثناء ندارد، نه، امیر المؤمنین می‌گوید: اوّل باید استقرار حاکمیّتی باشد تا عدالت‌خواهی کند.

حرف‌های من اصلاً به معنای توجیه مسائل روز نیست، اگر بخواهم راجع به آن صحبت می‌کنم. فعلاً قصد من هیچ قیاسی؛ چه نفی، چه اثبات نیست. حرف این است که اگر بخواهید رد کنید یا تأیید کنید، اوّل باید الگوی اصلی را بدانید چیست، بعد موارد مختلف را با الگوی اصلی هر طور که می‌خواهید مقایسه کنید. اوّل ببینیم الگوی اصلی چیست. الگوی اصلی این‌طور نیست که یک عدالت‌خواهی کور باشد، Option آن فقط On  و Off داشته باشد! (فقط انجام شود یا انجام نشود و استثنائی نداشته باشد). یا عدالت‌خواه هستیم یا نیستیم، این‌طور نیست.

وقتی عدالت‌خواه هستیم باید استطاعت هم داشته باشیم، باید حاکمیّت هم باشد، باید امنیت هم باشد. لذا «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ». اجازه بدهید جای پای خود را سفت کنم (موقعیّت محکمی ایجاد کنم)، بعد (کار خود را انجام می‌دهم). من نمی‌خواهم مثال سیاسی بزنم، چون نمی‌خواهم بحث من مقایسه شود. وگرنه جایی که یک انقلابی در یک حکومتی صورت گرفته بود، دو روز گذشته بود یکی از مراجع تقلید پیش حاکم وقت رفته بود. گفته بود: تمام این بانک‌ها ربوی است، همه را تعطیل کنید. گفته بودند: بانک را تعطیل کنیم کشور سقوط می‌کند. این همه کشته داده‌ایم که به هم کمک کنیم یک کاری انجام بدهیم. گفتند الآن بخواهیم بانک‌ها را تعطیل کنیم قطعاً انتظام امور به هم می‌خورد. ایشان (مرجع تقلید) ناراحت شد، قهر کرده بود، گفته بود: شما اصلاً…

لزوم همراهی مردم برای اجرای عدالت

اوّل اجازه بدهید جای پای من سفت شود (موقعیّت مناسب ایجاد کنم) که بتوانم اقامه‌ی حق کنم. لذا امیر المؤمنین صلوات الله علیه در شعار عدالت‌خواهی خود در مورد همه‌ی ظلم‌ها، قصد استحقاق و اعاده و باز پس‌گیری ندارد. شما هیچ‌وقت ندیدید امیر المؤمنین مثلاً نسبت به فدک اقدامی در زمان حکومت خود انجام بدهد. هیچ اقدامی انجام ندادند. کجا دیده‌اید؟ آیا فدک خوردن حق از نظر مالی بود یا نبود؟ بود. شاکی برترین فرد عالم وجود بود یا نبود؟ بود. آیا از آن گذشتند؟ نگذشتند، چون در نامه‌ی 45، خود امیر المؤمنین فرمودند: «نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ»،[7] این ماجرا تا قیامت ادامه دارد، در قیامت دادخواهی می‌کنیم.

الآن این کار را انجام بدهید، حاکم هستید، قوّه‌ی قضائیه دارید، چرا به بعد واگذار می‌کنید؟ بعداً چرا پیگیری کنید؟ خود شما الآن حاکم هستید. نه، این‌طور نیست. همه‌ی شرایط برای انجام این کار فراهم نیست. لذا امیر المؤمنین صلوات الله علیه برای اقداماتی که زمان خلیفه‌ی دوم صورت گرفت، مشکلات مالی، ظلم‌ها، کشتارها، برای هیچ‌کدام دیه‌ای پرداخت نکرد، با هیچ‌کدام (از ظالمین) برخورد نکرد، جز یک مورد؛ آن هم وقتی است که دید عبادتی… البتّه این موضوع نشان می‌دهد که چرا برخورد انجام نشد، جز این‌که این‌ها در ماه رمضان نماز مستحبّی را به جماعت می‌خواندند، (امیر المؤمنین) خواستند جلوگیری کنند درگیری ایجاد شد. خواست قاضی که زمان خلیفه‌ی دوم منصوب شده بود، افراد بعدی هم در کوفه ادامه داده بودند عزل کند، درگیری ایجاد شد.

چرا مشکلاتی که خلیفه‌ی سوم ایجاد کرد را حل می‌کنم به خلیفه‌ی اوّل و دوم کاری ندارم؟ چون الآن جامعه نسبت به خلیفه‌ی اوّل و دوم اجازه‌ی اصلاح نمی‌دهد. خوب ندهند، برو وارد کار شو! نه، حضرت این کار را انجام نمی‌دهند. همراهی جامعه برای ایشان مهم است، نمی‌خواهند حاکمیّت دچار فروپاشی شود. اگر امیر المؤمنین می‌خواست مطلقاً عدالت‌خواهی کند سه روز اوّل کار حکومت تمام می‌شد، سه روز اوّل ایشان را به شهادت می‌رساندند و کار تمام می‌شد. اگر کسی بگوید: «وَلُو بَلَغَ مَا بَلَغ»، تمام مسائل که کربلا نیست. اگر بنای زندگی اهل بیت بر این بود که هر روز مثل کربلا باشند همان سال 61 امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام تقیّه نمی‌کرد و به شهادت می‌رسید، امام باقر هم همین کار را انجام می‌داد و به شهادت می‌رسید، کار تمام می‌شد. نمی‌خواستند این کار را انجام بدهند. این نکته‌ی اوّل.

پس اوّلاً امیر المؤمنین عدالت‌خواهی خود را محدود می‌کند، چرا محدود می‌کند؟ آیا امیر المؤمنین نمی‌خواهد عدالت‌خواهی کند؟! چرا امیر المؤمنین می‌خواهد، جامعه نمی‌پذیرد. جامعه‌ای که عثمان را کشته، می‌شود از عثمان و اشتباهات او صحبت کرد، در مورد افراد قبلی نمی‌شود صحبت کرد، مردم تحمّل نمی‌کنند.

همین ما که این‌قدر مالیات می‌گوییم (در مورد مالیات ندادن دیگران صحبت می‌کنیم)، (بحث می‌کنیم) از این گروه و آن گروه مالیات می‌‌گیرند یا نمی‌گیرند، اگر بخواهند از ما هم مالیات بگیرند معلوم می‌شود چقدر روی حرف خود می‌مانیم. چون به من ارتباطی ندارد، چون من نه هنرمند هستم، نه سِمَت دیگری دارم، می‌گویم پس از آن‌ها مالیات بگیرید. نمی‌گویم از آن‌ها بگیرند یا نگیرند، حرف این است گاهی عدالت‌خواهی‌ها رنگ و بوی انتقام دارد. من باید از خود شروع کنم.

شعار اوّلیّه‌ی حضرت محدودیّت در عدالت‌خواهی است، چرا؟ چون شرایط آن فراهم نیست. معلوم است حکومت باشد، عدالت‌خواهی صد درصدی نداشته باشد، اولی است بر این‌که حکومت نباشد حضرت بگوید من عدالت‌خواهی صد درصدی انجام می‌دهم و من را در نهایت می‌کشند. حضرت نخواست این کار را انجام بدهد، اگر می‌خواست انجام می‌داد. این نکته‌ی اوّل است.

مشکلات امیر المؤمنین در اجرای عدالت‌خواهی

نکته‌ی دوم؛ آیا امیر المؤمنین صلوات الله علیه ادعایی که فرمود: به خدا سوگند آنچه عثمان به دیگران داده باشد پس می‌گیرم، پس گرفت یا نگرفت؟ اگر بگوییم این ادعایی که فرمود را انجام نداد، ممکن است کسی تصوّر کند امیر المؤمنین صلوات الله علیه وعده‌ای داد و به آن عمل نکرد. حضرت اقدام کرد این کار را انجام بدهد، درگیری‌های متعدّد پیش آمد، لذا نشد.

دو سه مورد گزارش در این‌جا داریم؛ یک گزار انتساب شیعی دارد، یک گزارش انتساب غیر شیعی دارد. گزارشی که انتساب آن غیر شیعی است این‌طور است و در «مروج الذّهب» آمده است: «إنتزع علی املاکاً کان عثمان اقطعها جماعة من المسلمین»، «إِنتَزَعَ عَلي عَلَيهِ السَّلام أَملاكاً كَانَ عُثمَان أَقطَعَهَا جَمَاعَة مِن أَتباء»[8] علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه تکّه‌ زمین‌هایی که عثمان به بعضی مسلمین داده بود… معلوم است حکومت به کسی هدیه نمی‌دهد الّا این‌که بده بستان (معامله‌ای) صورت بگیرد. مثلاً می‌گوید تو از من در فلان مسئله حمایت کن، من هم از تو مالیات نمی‌گیرم، مثلاً من این‌جا این زمین را به تو می‌دهم، تو آن‌جا آن کار را برای من انجام بده. این‌طور است.

وگرنه چرا به کارتن‌ خواب‌ها زمین و خانه نمی‌دهند؟! چرا به دختر مظلوم وزیرها خانه می‌دهند؟! چون به کارتن خواب بیچاره چیزی بدهید هدر می‌رود (کاری از دست او برنمی‌آید) چون کار برای خدا نیست. کارتن خواب که کاری نمی‌تواند انجام بدهد، سر تا پای او را هم طلا بگیرید کاری نمی‌تواند انجام بدهد. مگر این‌که بااستعداد باشد و او را رشد بدهید، بعداً مباشر شما شود، اگر یک کارتن خواب معمولی باشد کاری نمی‌تواند انجام بدهد. لذا کسی به این‌ها (فرو دستان) چیزی نمی‌دهد. به نماینده‌ی مجلس و افراد قدرتمند می‌شود داد، چون می‌توانند کار انجام بدهند. کارتن خواب و ضعیف و کمیته‌ی امدادی، در نهایت 20 هزار تومان آن‌ها را 25 هزار تومان کنند، 100 هزار تومان آن‌ها را 120 هزار تومان کنند. کسی به آن‌ها چیزی نمی‌دهد. مثلاً به همسر یک آقایی که از بستگان یک مسئول است یک ویلا داده‌اند! برای چه این کارها را انجام داده‌اند؟ چه انگیزه‌ای داشته‌اند؟

چرا عثمان این زمین‌ها را هدیه می‌داد؟ بده بستان (معامله) بود. «إِنتَزَعَ» یعنی امیر المؤمنین پس گرفت. این کلمه‌ی «إِنتَزَعَ»، باز پس‌گیری، معنای غصب را هم دارد. یعنی بی‌اجازه گرفت. بی‌اجازه گرفت اگر حق باشد حق است، اگر ناحق باشد غصب می‌شود. در مورد فدک، در «مصنّف ابن ابی شیبة» آن‌طور که در خاطر من است داریم: «انتزع ابوبکر فاطمة فدکا» ابوبکر فدک را از فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها غصب کرد. این «إِنتزَعَ» یعنی گرفت. امیر المؤمنین گرفت، اگر به حق بگیرد غصب نمی‌گوییم، چون برای او نبوده است. «إِنتَزَعَ عَلي عَلَيهِ السَّلام أَملاكاً»، املاکی را که «كَانَ عُثمَان أَقطَعَهَا جَمَاعَة مِن المُسلِمین»«وَ قَسَّمَ عَلي عَلَيهِ السَّلام مَا فِي بَيتِ المَال عَلَى النَّاس وَ لَم يُفَضِّل أَحداً عَلَى أَحَد».[9] هیچ‌کس را هم به دیگری برتری نداد. نگفت او فامیل چه کسی است، این شخصیّت مهمّی است، اصلاً به این موضوعات کاری نداشت.

یک گزارش این‌جا داریم که امیر المؤمنین صلوات الله علیه بعضی از تکّه زمین‌هایی که عثمان بخشیده بود را پس گرفت. هیچ گزارشی برای مهریه نداریم، لذا اصلاً کار به آن‌جا نرسید. یعنی اصلاً مردم این‌قدر توقّع عدالت از امیر المؤمنین نداشتند. چون عدالت که می‌گویند… من الآن مدام از عدالت صحبت کنم، بگویم عدالت‌خواهی حقّ مردم است، زمان حساب که می‌شود به من می‌گویند بیا ببینیم مالیات داده‌ای یا نه؟ کارگر یا کارمند داری؟ آن‌ها را بیمه کرده‌ای یا نه؟ چقدر به آن‌ها حقوق داده‌ای؟ این چیزی که خریدی چه بود؟ این پول را از کجا آورده‌ای؟ آن هدیه را از کجا آورده‌ای؟ می‌گویم اصلاً عدالت نمی‌خواهم! عدالت‌خواهی تا وقتی خوب است که دیگران را بگیرند! به من کار نداشته باشند خوب است، من خیلی عدالت‌خواه هستم!

رعایت عدالت در مصادره‌ی اموال

یکی این‌جا نقل داریم، یکی در «دعائم الإسلام» که به یک شکلی انتساب شیعی دارد. البتّه این‌که به یک شکلی می‌گویم چون اثنی عشری نیست. آن‌جا این‌طور آمده، روایت مرسل آورده‌، می‌گوید: «أَنَّهُ لَمَّا بَايَعَهُ النَّاسُ‏»،[10] وقتی با امیر المؤمنین بیعت کردند، «أَمَرَ بِكُلِّ مَا كَانَ فِي دَارِ عُثْمَانَ»، هر چه در خانه‌ی عثمان بود، «مِنْ مَالٍ وَ سِلَاحٍ وَ كُلِّ مَا كَانَ مِنْ أَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ فَقَبَضَهُ»، هر چه در خانه‌ی عثمان، در قصر بود، همه را برداشتند. «وَ تَرَكَ مَا كَانَ لِعُثْمَانَ مِيرَاثاً لِوَرَثَتِهِ»، آنچه مال خود عثمان بود را گذاشت، بقیّه را برداشت به بیت المال داد.

این هم یک بحثی است، انسان وقتی می‌خواهد اموال کسی را مصادره کند کدام اموال را باید مصادره کند؟ اموالی که به ناحق گرفته شده است. بعضی از مصادره‌هایی که اوّل انقلاب صورت گرفته به حق نبوده است. من با کسی مشکل داشتم، بعد انقلاب اتّفاق افتاده، اوضاع نظم درستی نداشته، من ریش خود را بلند کرده‌ام ایشان اشتباه کرده ریش خود را زده است (من ظاهر انقلابی دارم می‌خواهم سوء استفاده کنم). بعد قدرت به دست من رسیده، دست او به قدرت نرسیده، رفتم پرونده درست کرده‌ام اموال او را گرفته‌ام. در بین مصادره‌ها، همه به حق صورت نگرفته است، طبیعی است.

خیلی از بخشش‌هایی که به بعضی افراد شده انصافاً باید دوباره بررسی شود. زمینی که یک وکیل، وزیر داشته، خانه‌ای، قصری که یک نفر داشته، به فلان امام جمعه و فلان نماینده داده‌اند! بعضی افراد در جماران و کاخ نیاوران ـ بعضی انقلابیون سختی کشیده ـ زمین‌ها و ساختمان‌هایی دارند که سلطنتی‌های زمان گذشته داشتند! برای چه این املاک و اموال را به ازای پول خیلی کم به بعضی داده‌اید؟! اصلاً معلوم نیست این پوست موز را اوّل انقلاب چه کسی زیر پای انقلاب انداخت (این عامل لغزش را چه کسی ایجاد کرد)، این دینامیت را چه کسی زیر پای مبانی انقلاب منفجر کرد (چه کسی مبانی انقلاب را این‌طور از بین برد). مثلاً به قضات سمت جماران خانه‌های خیلی مجلّل دادند که مصادره‌ای بودند، (املاک) خیلی بزرگ است.

یک وقت شاه و اطرافیان او آن‌جا بودند، اگر این را باید بردارید… شما می‌خواهید به قاضی یک چیزی بدهید، عیبی ندارد آن زمین را به قیمت روز بفروشید، بعد می‌خواهید به قاضی تسهیلات بدهید عیبی ندارد. الآن به قاضی‌هایی که 30 ساله هستند، می‌خواهند جذب کار شوند، از این خانه‌های چند هزار متری در جماران می‌دهید؟ نمی‌دهید. برای چه به چند قاضی داده‌اید و به بقیّه نداده‌اید؟ این چه عدالتی است؟ در اصل مصادره همه چیز را نمی‌شود مصادره کرد، شخصی بوده طاغوتی بوده، شاید یک قسمتی از اموال او ارث بوده، یک بخشی را با غصب به دست آورده باشد، نمی‌شود همه‌ی اموال او را گرفت.

در مورد امیر المؤمنین نقل شده، اموال عثمان را که در خانه‌ی او بود برداشت، ولی میراث عثمان را دست نزد، یعنی چیزی که حلال بود. بالاخره این شخص اگر هر مشکلی داشت ممکن بود یک مالی از طرف پدر به ارث برده باشد، یا یک معامله‌ی درستی انجام داده باشد. امیر المؤمنین به این نوع اموال دست نزد. این یک نقل است.

تلاش امیر المؤمنین برای احقاق حق

نقل دیگر این است می‌گوید: وقتی امیر المؤمنین اشعث را احضار کرد او را حساب و کتاب کند، چون عثمان به او 100 هزار درهم پول داده بود؛ از او حساب و کتاب کشید. اموال را به بیت المال برگرداند. «وَ تَتَبَّعَ عُمَّالَ عُثْمَانَ»،[11] یک به یک عاملان عثمان را بررسی کرد. «فَأَخَذَ مِنْهُمْ كُلَّ مَا أَصَابَهُ قَائِماً فِي أَيْدِيهِمْ وَ ضَمَّنَهُمْ مَا أَتْلَفُوا». هر یک از کارگزاران عثمان را بررسی کرد ـ این نقل هم آمده است ـ اگر زمانی که حکومت در دست آن‌ها بوده پولی اضافی برداشته‌اند، از آن‌ها پس بگیرد. آن‌ها را هم ضامن دانست. مثلاً فرض کنید اگر یک مرکب خوب، اگر یک اسب خوب بوده، کسی باعث شده‌ خسارتی ببیند، باید هزینه‌ای که برای بیت المال ایجاد کرده برگرداند. این گزارش‌ها وجود دارد. پس هم در «مروج الذّهب» گزارش داریم، هم در «دعائم الإسلام» گزارش داریم. یعنی هم شیعیان، هم اهل سنّت نقل کرده‌اند که حضرت سعی کرد چه کاری انجام بدهد؟ سعی کرد (اموال بیت المال را) برگرداند.

ولی وقتی شروع به برگرداندن اموال کرد تنش ایجاد شد. تنش که ایجاد شد در ابتدا مردم طبیعتاً از این کار خوشحال می‌شدند. همین الآن هم مردم اگر بفهمند کسی که طاغوتی برداشت کرده، یعنی به ظلم اموال مسلمین را غصب کرده، می‌خواهند از او پس بگیرند، خوشحال می‌شود. امّا اگر بفهمد عدالت در مورد پدر او، در مورد عموی او اجرا شود، بفهمد ممکن است به او سخت بگیرند… مثلاً من دو مرتبه از مسجد کفش بلند کرده‌ام (کار خلاف کوچکی انجام داده‌‌ام)، بدانم سراغ من هم خواهند آمد، این‌جا دیگر عدالت‌خواهی مخالف پیدا می‌کند.

یعنی مادامی که حقوق من محدود نشده من هم عدالت‌خواه هستم! ولی اگر بگویند شما زمانی که تدریس می‌کردید 10 دقیقه سر کلاس دیر آمدید، برگه‌ها را به دقّت تصحیح نمی‌کردید، چقدر حقوق گرفته‌اید؟ ماهی 4 میلیون؟ سالی 48 میلیون می‌شود؟ ده سال 480 میلیون می‌شود؟ باید ردّ مال بدهید. از من در مورد زمین که سؤال نمی‌کنند، چون زمین ندارم. ولی می‌تواند بیاید ببیند چه کار کرده‌ای، یا رفته‌ای درس بدهی، درس دادی، سر وقت هم رفتی؛ ولی چیزی که گفتی هیچ ارزشی نداشت. وقت تلف می‌کردی، کسی از کلاس تو استفاده نکرد، این چه پولی بود که گرفته‌ای؟ سر وقت رفته‌ای، ولی کار مفید انجام نداده‌ای.

تو را ناظر ساختمان گذاشته‌اند بدون دقّت فقط امضاء کردی، پول اضافه‌ای هم نگرفته‌ای، همان حقوق را گرفته‌ای. یک وقت رشوه گرفته، یک وقت رشوه نگرفته است. تو باید محاسبه می‌کردی، به امضای تو این ساختمان را قبول کرده‌اند. تمام این هزاران هزار قطعه‌ای که در این خودروی ملّی است، در مورد هر قطعه یک نفر باید امضاء کند تا از واحد کنترل کیفی عبور کند. این ماشین‌های بی‌ارزش که تولید می‌شود چیست؟ ممکن است یک نفر هم رشوه نگرفته باشد، سر وقت هم رفته باشد، اضافه کار هم نگرفته باشد، حقوق نجومی هم نگرفته باشد، ولی کار نکرده است. اگر بنا بر عدالت است همه‌ی این موارد عدالت است. یک مسئولی را می‌آورند، می‌گویند: خدا پدر مسئول قبلی را بیامرزد که 400 میلیارد دزدی کرد! تو دزدی نکردی، ولی دو امضاء انجام دادی که برای هر کدام کشور 50 هزار میلیارد تومان ضرر کرد، برای چه این کار را انجام دادی؟ با کدام عقبه‌ی کارشناسی این کار را انجام دادی؟ اگر بحث عدالت‌خواهی باشد همه‌ی این‌ها عدالت‌خواهی حساب می‌شود.

این تصمیمی که گرفتی، برای چه یک مرتبه تصمیم گرفتی یک شبه یک کاری انجام بدهی، خود تو هم صبح متوجّه شدی؟! اگر هیچ کار خطایی قبل از آن انجام نداده باشد، الآن به خاطر این‌که کار کارشناسی نبوده (مقصّر است). اصلاً دزدی هم نبوده، کاش دزدی می‌کرد! می‌گویند: چرا…

تنش و درگیری در راه اجرای عدالت

خلاصه طبیعتاً اگر قرار باشد عدالت اجرا شود تنش ایجاد می‌شود. این اتّفاق افتاد. اوّلین کسانی که مورد عدالت‌خواهی امیر المؤمنین قرار گرفتند چه کسانی بودند؟ فامیل‌ها و کارگزاران عثمان بودند. این‌ها کسانی هستند که جامعه‌ی انقلابی آن زمان خیلی خوشحال است (عدالت را در مورد آن‌ها اجرا کنند). یک نقل در «مروج الذّهب» داریم که ولید بن عُقبه و مروان پیش امیر المؤمنین می‌آیند، می‌گویند: اگر ما دیر آمدیم بیعت کردیم عذر ما واضح است، مخفی شده بودیم، چون می‌ترسیدیم مردم ما را بکشند. انقلاب شده، عثمان را کشته‌اند، ما هم فامیل‌ او هستیم، پنهان شده بودیم، طول کشید تا خدمت شما بیاییم. اوّلین گروه این‌ها بودند.

دو سه گروه دچار عدالت‌خواهی امیر المؤمنین شدند، تنش و درگیری هم همین‌جا شروع شد. یک گروه نزدیکان عثمان که متن آن را می‌خوانم. گروه دوم کسانی بودند هنوز نوبت به آن‌ها نرسیده بود که امیر المؤمنین اموال را از آن‌ها پس بگیرد، هرگز هم نتوانست بگیرد. این عدالت‌خواهی امیر المؤمنین متأسّفانه با این‌که اگر سر جای خود از آن بحث کنیم، در عالم وجود همتا ندارد؛ ولی متأسّفانه عقیم ماند. یعنی آنچه حضرت به دنبال آن بود اتّفاق نیفتاد.

چرا؟ چون درگیری طلحه و زبیر شروع شد، ابو جعفر اسکافی که برای اوایل قرن سوم است، می‌گوید: وقتی امیر المؤمنین سر توقّعات مالی آن‌ها… این‌که به آن‌ها پست و مقام نداد، به آن‌ها اضافه پرداخت نکرد، باعث شد بجنگند. یک گروه هم پسر عمر است که رفت به خاطر پدر خود چند نفر ایرانی را کشت، امیر المؤمنین فرمودند: او را قصاص می‌کنم. این چند مورد عدالت‌خواهی که امیر المؤمنین انجام داده، اوّلین ویژگی مهم آن ثبت در تاریخ است، که امیر المؤمنین حداقل مشروعیّت حکومت خلیفه‌ی سوم را قبول ندارد. چون حکمی که زمان حاکم قبلی اتّفاق افتاده، شما آن را برگردانید دو حالت دارد؛ قاضی پول گرفته حکم را اشتباه داده، مشکل قاضی است. امّا یک وقت حاکم کاری انجام داده، شما آن را برگردانید، معلوم است که مشروعیّت حکم او را قبول ندارید که نقض می‌کنید. امیر المؤمنین در این دو سه مورد ورود کردند.

در این دو سه مورد که ورود کردند آن‌ها آمدند با امیر المؤمنین شروع به گفتگو کردند. گفتگو را می‌خوانم شما ببینید. این در «تاریخ یعقوبی» و «اسکافی» آمده، هر دو برای قرن سوم هستند که نقل کرده‌اند. کتاب اسکافی به دست ما نرسیده، ابن ابی الحدید از او نقل کرده است. وقتی که با امیر المؤمنین در اوایل حکومت بیعت شد، دیگر طلحه و زبیر خیلی شخصیّت بالایی پیدا کردند، یک نفر سمت راست می‌نشست یک نفر سمت چپ می‌نشست، همه جا با امیر المؤمنین دیده می‌شدند.

«طَلَعَ مَرْوَانُ وَ سَعِيدٌ»،[12] سعید بن عاص. «وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ فَجَلَسُوا إِلَيْهِمَا»، کنار طلحه و زبیر نشستند. بعد یک عدّه از قریش آمدند. یک مدّتی آرام با هم صحبت می‌کردند که چه کسی حرف را شروع کند. «ثُمَّ قَامَ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ»، که در بعضی نقل‌های دیگر داریم که لسان قوم بود. ولید بن عقبه‌ی ملعون خیلی شخص خوش بیانی بود، همان ولید بن عقبه‌ی معروف است، ادیب برجسته است.

این را می‌گویم بعد عبارتی که می‌خواهم بگویم ببینید چه اتّفاقی افتاد. اوّل درگیر نشدند، اوّل نزد امیر المؤمنین آمدند، گفتند: آقا، یک جلسه‌ای بگذارید. آمدند و حضرت با آن‌ها شروع به صحبت کرد. گفت: «يَا أَبَا الْحَسَنِ». این ولید کسی است که بیمار شده بود، امام حسن علیه السّلام به عیادت او رفت. گفت: من از همه‌ی خطاهای خود توبه می‌کنم و از همه‌ی مردم عالم حلالیّت می‌طلبم؛ الّا علیّ بن ابی‌طالب! بغض را ببینید.

«يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّكَ قَدْ وَتَرْتَنَا جَمِيعاً»، کمر ما را شکستی. نیامد بگوید آقا پول‌های ما را بردید، یعنی از یک جایی شروع کرد که کمی مراعات حال ما را بکن. امّا «أَنَا»، امّا من، «فَقَتَلْتَ أَبِي يَوْمَ بَدْرٍ صَبْراً»، روز جنگ بدر پدر من را کشتی. عرض کردیم پیغمبر اکرم روزهای آخر عمر شریف خود گریه می‌کردند، به امیر المؤمنین صلوات الله علیه رو می‌کردند، می‌فرمودند: «يَا أَبَا الْحَسَنِ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ يُبْدُونَهَا لَكَ بَعْدِي‏».[13] کینه‌ها در دل‌ها شعله می‌کشد، آن را مخفی نگه داشته‌اند، بعد از من آشکار می‌شود.

(ولید بن عقبه) گفت: پدر من را که کشته‌ای، «وَ خَذَلْتَ أَخِي يَوْمَ الدَّارِ»، برادر من عثمان را که تنها گذاشتی و کشته شد. چون برادر رضاعی عثمان است. «وَ أَمَّا سَعِيدٌ»، در مورد سعید بن عاص است. «فَقَتَلْتَ أَبَاهُ يَوْمَ بَدْرٍ»، پدر او را هم کشته‌ای. این‌که در روایات اهل سنّت، در کتب رجالی تحلیل می‌کنند، چرا این‌قدر اصحاب پیغمبر ـ چون این‌ها صحابی هستند ـ با علیّ بن ابی‌طالب دشمن هستند؛ می‌گویند چون فامیل و نزدیکان آن‌ها را کشته بود. کسی نبود الّا این‌که علیّ بن ابی‌طالب یک نفر از فامیل او را کشته بود. همه‌ی افراد هم که الهی و معنوی نیستند. گفت: امّا پدر این سعید را هم کشته‌ای. «وَ كَانَ ثَوْرَ قُرَيْش‏». ثور قریش، گاو قریش، یعنی ـ عرب مثال به حیوان زیاد می‌زند، قبلاً هم گفته‌ایم ـ شخصیّتی بود. ثور قریش بود.

«وَ أَمَّا مَرْوَانُ»، امّا مروان، «فَسَخَّفْتَ أَبَاهُ عِنْدَ عُثْمَانَ إِذْ ضَمَّهُ إِلَيْهِ»، وقتی عثمان پدر او را که پیغمبر تبعید کرده بود برگرداند، رفتی و عثمان را توبیخ کردی. آن‌جا حرف‌هایی گفتی که آبروی آن‌ها (مروان و خاندان او) رفت، آن‌ها بزرگ‌زاده و نجیب‌زاده بودند. «وَ نَحْنُ إِخْوَتُكَ وَ نُظَرَاؤُكَ مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ»، ما از بنی عبد مناف برادران تو هستیم. امروز بحث می‌کنند، می‌گویند در سیاست هیچ چیزی ثابت نیست. بله، اگر منظور از سیاست پدر سوخته بازی معاویه (فساد و بازیگری معاویه) باشد، هیچ چیزی ثابت نیست. می‌گویند هیچ کس دشمن همیشگی نیست، هیچ کس دوست همیشگی نیست. با این نگاه ولید می‌گوید: ما از بنی عبد مناف هستیم، برادر هستیم، ما باید با هم متّحد باشیم و علیه دیگران بایستیم. در صورتی که بین امیر المؤمنین و ولید بن عقبه هیچ نسبتی نیست. از چه جهت نسبت دارند؟! هیچ نسبتی نیست.

پیشنهاد به امیر المؤمنین برای چشم‌پوشی از عدالت

بعد گفت: «وَ نَحْنُ نُبَايِعُكَ الْيَوْمَ»، ما امروز با تو بیعت می‌کنیم. یعنی فکر نکن ما با تو دشمن هستیم چون پدر ما را کشته‌ای، فکر نکن من دیگر با تو آشتی نمی‌کنم. آشتی می‌کنم، بیعت هم می‌کنم. ولی من بیعت می‌کنم بده بستان (معامله) است. «عَلَى أَنْ تَضَعَ عَنَّا مَا أَصَبْنَاهُ مِنَ الْمَالِ فِي أَيَّامِ عُثْمَانَ»، آن چیزهایی که در ایّام عثمان داشتیم را پس نگیر. درست است پدر من را کشته‌ای، من از پدر خود می‌گذرم، ولی اموال را از من نگیر! یعنی من با تو دشمن نیستم، یک قدم به سمت من بیا، من ده قدم به سمت تو می‌آیم، با تو بیعت می‌کنم، ما فامیل‌های عثمان هستیم.

«وَ أَنْ تَقْتُلَ قَتَلَتَهُ»، چند نفر از قتله‌ی عثمان را بکش. «وَ إِنَّا إِنْ خِفْنَاكَ تَرَكْتَنَا وَ الْتَحَقْنَا بِالشَّامِ»، اگر ترسیدیم از این‌که یک وقت ما را دستگیر کنی و بعد اموال ما را بگیری، اجازه داشته باشیم به شام برویم، به جای دیگر برویم، این‌جا نمانیم.

«فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمْ مِنْ وَتْرِي إِيَّاكُم‏»، (امیر المؤمنین می‌فرماید) این‌که گفتید من کمر شما را شکسته‌ام، «فَالْحَقُّ وَتَرَكُمْ»، حق کمر شما را شکسته است. «وَ أَمَّا وَضْعِي عَنْكُمْ مَا أَصَبْتُمْ»، این‌که من آنچه برای شما بوده، اموال شما بوده، دست نزنم. «فَلَيْسَ لِي أَنْ أَضَعَ حَقَّ اللَّهِ عَنْكُمْ وَ لَا عَنْ غَيْرِكُمْ»، این حقّ خدا است، مال بیت المال است، برای من نیست که به شما ببخشم. اگر خود من باشم پیغمبر از مال خود زیاد می‌بخشید، من هم می‌بخشم. اگر مال من باشد می‌بخشم. چه شما باشید چه غیر شما باشید، متعلّق به من نیست که بخواهم ببخشم، از من چه می‌خواهید؟

سلام و درود خدا بر امیر المؤمنین صلوات الله علیه، در یک جای دیگر فرمود: این‌که شما می‌گویید ما برادر تو هستیم، در مسئله‌ی حق، شما با بنده‌ی سیاه حبشی برای من فرقی نمی‌کنید. اگر حق باشد می‌دهم، اگر حق نباشد نمی‌دهم. این‌جا درگیری ایجاد شد. این‌ها دیدند مثل این‌که در این موضوع امیر المؤمنین گفتمان را نمی‌پذیرد. همه‌ی عدالت‌خواهی که مدّ نظر حضرت است فعلاً پیاده نکرده، برای این‌که افکار عمومی همراهی می‌کنند. چون این افراد از بیت المال زیاد خورده‌اند و دزدی کرده‌اند. این افراد (غارت‌گر) هم اقلیّت در جامعه هستند. عرض کردم گفتند: وضع ما طوری بود ما پنهان شده بودیم مردم انقلاب شده است ما را نکشند.

آن‌ها دیدند نمی‌شود با علیّ بن ابی‌طالب آشتی کنند. این‌جا دو اتّفاق رخ داده است؛ یک نقل از امیر المؤمنین است که معنای این را توسعه داد و واضح کرد، آن‌ها مطمئن شدند که (حضرت) در این مورد عقب‌نشینی نمی‌کند. حضرت پیغام داد، این روایت را کَلبی از مورّخان مشهور نقل کرده است. باز این کتاب به دست ما نرسیده، دیگران مثل ابن ابی الحدید این را نقل کرده‌اند، خیلی افراد این را نقل کرده‌اند. قبل از سیّد رضی هم خیلی افراد این را نقل کرده‌اند. فرمود: «أَلَا إِنَّ كُلَّ قَطِيعَةٍ أَقطَعَهَا عُثمَان وَ كُلَّ مَالٍ أَعطَاهُ مِن مَالِ الله»،[14] منقولات و غیر منقولات. زمین‌ها و مال‌ها. «فَهُوَ مَردودٌ فِي بَيتِ المَال»، همه را به بیت المال برمی‌گردانم.

«فَإِنَّ الحَقّ القَدِيم لَا يُبطِلُهُ شَي‏ء». از حرف‌های عجیب امیر المؤمنین است. حقّ قدیمی را هیچ چیزی باطل نمی‌کند. یعنی 400 سال پیش جدّ اعلای من، اموال جدّ اعلای ایشان را غصب کرده است و این مال به ما ارث رسیده است. این حقّ قدیم را هیچ چیزی باطل نمی‌کند، الآن هم ایشان سند بیاورد بعد از 400 سال نافذ است. حقّ قدیم را هیچ چیزی باطل نمی‌کند.

زمین‌هایی که عثمان بخشیده یا متعلّق به بیت المال بوده به یک نفر داده، باید به بیت المال برگردد. یا برای شخص دیگری بوده که گرفته‌اند. مثلاً سلطانی می‌رفته روستایی را می‌دیده، می‌گفته: چه زمین‌های زیبایی است! می‌گفتند: برای شما باشد! خیلی این‌طور اتّفاق افتاده است، هم برای ظلّ السّلطان، هم برای رضا شاه ملعون این کارها را زیاد انجام داده‌اند.

راجع به یکی از سردمداران اصلی امروز هم متأسّفانه یکی از نامزدهای انتخابات مجلس صحبتی کرده، امیدوار هستیم دروغ باشد. می‌‌گویند می‌خواست جایی برود، خواسته‌اند برای او یک جای در خور شأن بگیرند، رفتند زمین یک نفر را به زور از او گرفتند! بز خریدند (به قیمت ناچیز خریدند)، الآن ارزش همان زمین صدها میلیارد تومان است! طرف بودجه تصویب می‌کند! إن‌شاء‌الله این نامزد که معمولاً در این موارد دروغ نمی‌گوید دروغ گفته باشد. نامزد دروغ گفته باشد خیلی بهتر است تا مسئول دولت اسلامی به این شکل غاصب باشد! اگر نامزد دروغ گفته خدا او را لعنت کند، اگر این مسئول غصب کرده خدا او را با غاصب حقّ حضرت زهرا محشور کند!

این را که حضرت فرمود من هر چه باشد می‌گیرم، شما اذیّت نشوید چون حقّ شما بوده، بالاخره یک عمر با این پول‌ها زندگی می‌کردید. تصوّر نکنید… این‌جا کَلبی می‌گوید: «ثُمَّ أَمرَ بِكُلِّ سِلاحٍ وُجِدَ لِعُثمان فِي دَارِهِ مِمَّا تَقَوّى بِهِ عَلَى المُسلِمين فَقُبِضَ وَ أَمَرَ بِقَبض نَجَائِبِ كَانَت فِي دَارِهِ مِن إِبِلِ الصَّدَقَة»،[15] مرکب‌های عثمان که متعلّق به بیت المال بود. یک سری اسب و شترهای سلطنتی آن‌جا بود، سلاح و بقیّه‌ی چیزهایی که آن‌جا بود حضرت برداشت، به حساب بیت المال واریز کرد. آن‌ها گفتند چه کنیم؟ مثل این‌که (حضرت) جدّی است.

تلاش معاویه و دیگران برای پنهان کردن اموال نامشروع

این‌جا دو اتّفاق افتاد؛ «فَبَلَغَ ذَلِكَ عَمرو بن العَاص وَ كَانَ بِأَيلَةِ مِن أَرضَ الشَّام»، در شام بود که خبر رسید مردم حمله کردند و عثمان را کشته‌اند، علیّ بن ابی‌طالب به حکومت رسیده است، علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه دارد اموال را پس می‌گیرد. الآن اموال را پس بگیرد، خود او فرموده: اگر موقعیّت من استحکام پیدا کند «لَغَیَّرتُ الأشَیاء». این‌ها همه ابتدای کار است، اگر کار به جایی برسد دولت او مستقر شود چه کاری انجام می‌دهد؟

(عمرو عاص) به معاویه نامه نوشت: «فَكَتَبَ إِلَى مُعَاوِيَة مَا كُنتَ صَانِعاً فَاصنَع»، هر کاری قرار است انجام بدهی زودتر انجام بده. سریع‌تر اموال خود را پنهان کن. «إِذ قَشَرَكَ ابنُ أَبي طالبٍ مِن كُلِّ مَالٍ تَملِكُهُ كَمَا تُقشَرُ عَنِ العَصَا لِحَاهَا»، طوری که دیده‌اید قصّاب گوشت روی استخوان را می‌تراشد که این استخوان هیچ گوشتی نداشته باشد، (علی) این‌طور شروع کرده ناحق‌ها را از حق‌ها بتراشد. هر کاری می‌خواهی انجام بده زودتر انجام بده.

«وَ قَال وَلیدُ بنُ عُقبَة»، عمرو عاص در شام به معاویه پیغام داد هر کاری می‌خواهی سریع انجام بده، ولید بن عقبه در کجا بود؟ در مدینه بود و صحبت کرد. دیدند نمی‌شود با علیّ بن ابی‌طالب سازش کنند. یک شعری گفت، شعر گفت یعنی یک Post پربازدید در فضای حقیقی آن زمان منتشر کرد. ما یک بحثی در سیره‌ی امام رضا داریم، آن‌جا عرض کردیم سلبریتی (فرد بسیار مشهور) در گذشته نداریم، ولی اینفلوئنسر (افراد کمتر معروف ولی تأثیرگذار) داریم. یعنی کسانی که شاخ مجازی هستند (مشهور هستند)، شاخ رسانه‌ای هستند (در عموم معروف هستند)، در زمان اهل بیت بوده‌اند. یعنی حرفی می‌گفتند که همه جا پخش می‌شد.

سلبریتی‌ها کسانی هستند که در جشن‌ها زینت مجلس هستند، یک پولی می‌دهند و آن‌ها کارهایی انجام می‌دهند، گاهی رنگ و لعاب دارند (ظاهر خوبی دارند)، گاهی ادا و اطواری دارند (رفتار جالب توجّه دارند)، لباس آن‌ها طور خاصّی است. پول می‌گیرند به این شکل لباس می‌پوشند، گاهی بعضی از آن‌ها با زیر شلواری به خیابان می‌آیند! (ظاهر نامتعارفی دارند).

متوقّف کردن امیر المؤمنین در مسیر عدالت‌خواهی

ولید از این افراد (تأثیرگذار) است، فردی که وقتی شعر بگوید همه جا منتشر می‌شود. یعنی حرف او بازنشر می‌شود. گفت: «بَنِي هَاشِمٍ رُدُّوا سِلَاحَ ابْنِ أُخْتِكُم‏». عثمان با امیر المؤمنین فامیل است، هم قبیله هستند، فامیلی نزدیک از طریق مادر هم دارند. مادر عثمان با اجداد امیر المؤمنین (نسبت دارند). «بَنِي هَاشِمٍ رُدُّوا سِلَاحَ ابْنِ أُخْتِكُم‏»، سلاح‌های عثمان را گرفتید؟ سلاح فرزندان خواهر خود را گرفتید؟ برگردانید. «وَ لَا تَهِبُوهُ لَا تَحِلُّ مَوَاهِبُهُ‏»، برای چه اموال او را غارت کردید؟

«بَنِي هَاشمٍ كَيفَ الهَوادَةُ بَينَنَا                            وَ عِندَ عَليٍّ دِرعُهُ وَ نَجَائِبُهُ‏»

وای به حال شما! چه شده بین ما و شما این‌طور شکاف ایجاد شده که اموال عثمان به دست علی رسیده است؟ بیت المال دست امیر المؤمنین است.

«بَني هاشمٍ كَيفَ التَّوَدُّدُ مِنكُم»، این (رابطه‌ی) فامیلی ما با هم چه شد؟! بعد تهدید کرد: «بَنيِ هَاشمٍ إِلّا تَرُدّوا فِإِنَّنَا»، اگر (اموال را) بر نگردانید، «سَواءٌ عَلَينَا قَاتِلَاهُ وَ سَالِبُهُ»، برای ما قاتلین او (عثمان) با کسانی که اموال او را غارت کرده‌اند ـ یعنی شما که غصب کرده‌اید، در حالی که غصب نکرده‌اند به بیت المال برگردانده‌اند ـ یکسان هستند. یعنی اعلام جنگ کرد. «قَتَلتُم أَخي كَيمَا تَكُونُوا مَكَانَهُ»، عثمان را کشتید که به جای او بنشینید؟!

خلاصه درگیری ایجاد شد. مدینه به هم ریخت، تمام آن کسانی که تا دیروز خوشحال بودند مسائل مالی اتّفاق افتاد و وضع بهتر شد (وارد درگیری شدند). مثلاً فرض کنید توهین به قوم فلان شده است! تمام مسائل که مالی نیست، گاهی می‌گویند به فلان قوم توهین شده است. این‌که شما می‌بینید یک مرتبه یک چیزی در جامعه مطرح می‌شود برای چیست؟ مثلاً به اسب فلانی چیزی گفته‌اند، می‌گویند بنی هاشمیان به قبائل هم‌پیمان خیانت کرده‌اند! درگیری صورت می‌گرفت.

درگیری که صورت گرفت کار متأسّفانه متوقّف شد. امیر المؤمنین مشغول جنگ جمل شد، (امکان این‌که) اموال را بتواند برگرداند (نبود). این‌قدر مسائل پشت سر هم رخ داد که حضرت را بازداشت از این‌که بخواهد مسیر را به این شکل ادامه بدهد. یعنی عدالت‌خواهی حضرت عقیم ماند. به نسبت دیگران کارهایی که امیر المؤمنین انجام داده هیچ مانندی ندارد، به نسبت آنچه خود ایشان می‌خواست انجام بدهد عقیم ماند، نگذاشتند، کار متوقّف شد.

بعضی از شارحین معاصر از این کتاب… چون می‌خواهم نقد کنم اسم آن را نمی‌برم، دو مجلّد تا به حال چاپ شده است. نهج البلاغه نمی‌تواند درس روزانه باشد، خیلی زمان لازم دارد. گاهی اتّفاق می‌افتد که این حرف‌ها مطرح می‌شود. آدم هر روز نمی‌تواند این بحث‌ها را پیگیری کند، متن مشخّص که نیست، هر کدام کار جداگانه لازم دارد. این متن را می‌خوانم تا شما ببینید.

راجع به این‌که چرا امیر المؤمنین اموالی که مربوط به عثمان بود را پس گرفت، اموال خانواده‌ی عمر را پس نگرفت؟ چرا بخشش‌های عمر را پس نگرفت؟ سه نظر وجود دارد، یک مورد را گفتیم که نظر مختار ما است، قبلاً هم توضیح دادیم. ابن ابی الحدید می‌گوید: چون عمر مشروع می‌بخشید. دیگر توجّه ندارد این حرف را می‌گویی، تو اقرار می‌کنی که عثمان مشروع نمی‌بخشید، برای تو فرقی نمی‌کند این خلیفه دزد باشد یا آن خلیفه دزد باشد.

عجیب است این بزرگوار که مجتهد بزرگوار است همین حرف را گفته است، می‌خوانم ببینید، می‌گوید:

«عثمان زمین و دارایی‌های بسیار را به دوستان و خویشان خود بخشید».

در مجلّد دوم، صفحه‌ی 587 است.

«و در استفاده از بیت المال زیاده‌روی کرد. از این رو مردم بر او شوریدند، به باور برخی عمر بن خطّاب نیز برخی از زمین‌های بیت المال را به مجاهدان بخشید تا تشویق شوند. ولی امیر مؤمنان علیه السّلام تنها به بخشیده‌های عثمان اعتراض کرد. زیرا ملاک و معیار قابل توجیهی نداشت.»

تیتر هم عوض می‌شود. یعنی چه؟ به چه جهت از بیت المال بخشید؟ حضرت روز اوّل، در فاز اوّل همه را فعّال نکرد یک بحث است، این‌که معیار نداشت یعنی چه؟ عثمان بخشیده بود معیار او چه بود که امیر المؤمنین می‌خواست پس بگیرد؟ همان معیار برای عمر هم بود، برای هر کس دیگری هم بود. یک مسئولی به آقای «الف» ببخشد معیار دارد پس بگیریم، به آقای «ب» ببخشد معیار ندارد، این چه حرف عجیبی است؟! معیار نداشت یعنی چه؟ ملاک نداشت یعنی چه؟ ملاک این است مالی که مستحقّ نبوده به او بخشیده است، مخصوصاً زمان خلیفه‌ی دوم پول‌شویی گسترده رخ می‌داد که فرصت نیست توضیح بدهیم. یک زمانی در محرّم عرض کرده‌ایم.

اگر قرار بر پس گرفتن بود اتّفاقاً ملاک وجود داشت. نشد، امیر المؤمنین را تحمّل نکردند. کار متوقّف ماند. اگر مردم همراهی نکنند کار متوقّف می‌شود. شعاری که روز اوّل داد نتوانست به آن عمل کند. انصاف نیست… من این را مرتبه‌ی سوم یا چهارم است عرض می‌کنم، به نسبت کس دیگری که حاکم شده باشد در تاریخ ما مثل امیر المؤمنین نمی‌شناسیم. ولی آنچه حکومت حضرت است به عنوان معیار اصلی ما نیست، نگذاشتند امیر المؤمنین کار کند. معیار ما نیست نه این‌که از آن استفاده نمی‌کنیم. ایده‌آل ما نیست. ایده‌آل إن‌شاء‌الله حکومت امام زمان ارواحنا فداء است. بله اگر امیر المؤمنین هم به جای امام زمان… یعنی زمانی که بسط ید کامل شود ایده‌آل را اجرا می‌کند، ولی نگذاشتند. این نشان می‌دهد انسان باید حق‌مداری کند، ولی اگر بخواهد پا روی ایده‌آل بگذارد اصل آن هم از بین می‌رود.

ذکر مصیبت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها

یک گزارشی در کتاب «کافی» آمده است، خیلی قلب من را سوزانده است. شاید نشود در روضه آن را درست توضیح داد. من به اندازه‌ای که می‌توانم بیان می‌کنم. یک مقدّمه بگویم تا این جمله‌ای که در کتاب کافی شریف آمده را عرض کنم.

امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود: پیغمبر اکرم وصیّت کرده بود علی جان، من را زیر پیراهن غسل بده. یعنی لباس بر تن مبارک رسول خدا بود، امیر المؤمنین صلوات الله علیه از زیر لباس بدن پیغمبر اکرم را غسل داد. پیغمبر اکرم به غسل نیاز نداشت، معصوم کلّاً به غسل نیاز ندارد، اخبار آن مفصّل است، خیلی چیزهای دیگر هم نیاز ندارد. برای این‌که سنّت به هم نخورد بعضی کارها را انجام می‌دهند، وگرنه پیغمبر اصلاً غسل نیاز ندارد. آب که نمی‌تواند بدن مطهّر طاهر طهر را پاک کند، آب طهر و طهارت خود را از پیغمبر می‌گیرد.

امیر المؤمنین فرمود: من از زیر لباس پیغمبر اکرم بدن مطهّر رسول خدا را غسل دادم. این لباس را پنهان کردم. فاطمه‌ی زهرا یک روزی به من فرمود: شنیده‌ام بدن پدر من را از زیر لباس غسل دادی، من می‌خواهم آن لباس را ببینم. امیر المؤمنین می‌فرماید: من دیگر نتوانستم به حضرت زهرا جواب منفی بدهم، لباس را آوردم به او نشان بدهم. همین که این لباس را بویید این‌قدر گریه کرد بیهوش شد. یعنی تحمّل لباس رسول خدا که زخمی برنداشته سخت بود. نتوانستند تحمّل کنند. همین فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها که لباس پیغمبر را نتوانست تحمّل کند، در «کافی» این‌طور آمده: وقتی دیدند امیر المؤمنین را به مسجد بردند… دست ایشان به اندازه‌ای که بتواند امیر المؤمنین را نگه دارد قدرت نداشت، دست ایشان را از دامن امیر المؤمنین کوتاه کردند.

کافی در این‌جا روایتی آورده که خیلی جانسوز است، می‌گوید: فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها دست امام حسن و امام حسین را گرفت و پیراهن پیغمبر را روی سر خود کشید. یک لحظه دیدن این پیراهن برای بیهوش شدن فاطمه‌ی زهرا کافی بود، ولی این‌جا برای دفاع از امیر المؤمنین پیراهن را روی سر خود کشید، دست حسنین را هم گرفت، بلکه رقّت قلبی سراغ این‌ها (متجاوزان) بیاید. فاطمه‌ی زهرا با این هیبت وارد مسجد پیغمبر شد. به خلیفه‌ی اوّل خطاب کرد، فرمود: می‌خواهی علیّ بن ابی‌طالب را بکشی؟

عرض من این است، برای ما این‌طور نقل کرده‌اند، فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها به خاطر امیر المؤمنین تحمّل کرد این لباس را روی سر خود کشید. در آن‌ها هم هیچ رقّتی ایجاد نشد. البتّه نقل این است که امیر المؤمنین را سالم برگرداند. هیچ‌کس در این عالم مثل بی‌بی دو عالم نتوانست از امیر المؤمنین دفاع کند. به نقلی در تقویم‌ها این ایّام پیش رو، ایّام ولادت دختر فاطمه‌ی زهرا است. یا فاطمه، شما یک لحظه لباس پیغمبر را نتوانستید تحمّل کنید «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»،[16] آن لحظه‌ای که زینب کبری سلام الله علیها وارد شد، هر چه در قتله‌گاه نگاه کرد هیچ اثر شناسایی ندید. نه پیراهنی بود، نه انگشتری بود، نه علامت شناسایی بود، نه سری بود.

آنچه دید بدنی بود که دیگر از آن بدن چیزی باقی نمانده بود. دست روی سر گذاشت: «صلَّی عَلَیکَ یَا رسَولَ الله مَلَائِکَةُ السَّمَاء…».

پایان


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 57، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏1، ص 269.

[5]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 523.

[6]– دعائم الإسلام، ج ‏1، ص 396.

[7]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 417.

[8]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج ‏15، ص 18.

[9]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج ‏15، ص 18.

[10]– دعائم الإسلام، ج ‏1، ص 396.

[11]– همان.

[12]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏7، ص 38.

[13]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏28، ص 66.

[14]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏1، ص 269.

[15]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏1، ص 270.

[16]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، ص 25.