حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 26 آبان 1398 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون «وفای به عهد و عهد مکرر با پیمان شکن ـ با محوریت حکمت 259 و جملاتی از نامه 53 نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
آیات و روایات در بیان اهمّیّت وفای به عهد
مباحث ما در حاشیهی کتاب شریف و عظیم الشّأن نهج البلاغه، معمولاً به مسائل روز هم توجّه دارد. یعنی معمولاً نگاه میکنیم چه مسئلهای داریم ـ خیلی از اوقات اینطور است ـ آن وقتهایی که بحث اعتقادی نیست یا تناسب تقویمی نیست مسئلهی ما چیست. بعد نگاه میکنیم ببینیم در فرمایشات امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام در ذیل آن چه فرمایشی رسیده است.
یک اتّفاق ناگواری در هفتهی گذشته افتاده، یک اتّفاق ناگواری در جمعهی گذشته افتاده است. هر دو هم اتّفاقاً ابعاد مختلف یک مسئله است. یعنی آن جهت ناگواری به یک مسئله برمیگردد. لذا قبل از اینکه من دو جمله از امیر المؤمنین بخوانم، یک مقدّمهای از چند روایت شریف میخوانم که سریع هم از آن عبور میکنم. یک امر واضح و روشنی بین ما مسلمین و شیعیان است. بعد به آن مسئلهی حاشیهای میپردازم. اگر فرصت کردم یک تحلیل ضمیمه هم خدمت شما عرض میکنم.
در روایات متعدّد و متکثّر ما، از جمله این کتاب شریف «بحار»، ارزش روایات کتاب شریف «بحار» به این نیست که در کتاب «بحار» است. (ارزش روایات) به آن مصدری است که مرحوم مجلسی رحمة الله علیه از آن نقل کرده است. اینقدر کتاب بحار مهم است که ما یک وقت چند جلسه به بعضی از نکات آن اختصاص دادیم. جا دارد یک بحث هفتگی راجع به بحار وجود داشته باشد. هم افراط راجع به آن نشود، هم تفریط نشود، هم تندروی نشود، هم کندروی نشود، هم از این گنج عظیم استفاده کنیم، هم باارزش و بیارزش با هم خلط نشود.
در کتاب شریف بحار که تَبویب آن شبیه کتاب کافی است، به کتاب زندگی میرسیم، «کتاب العشرة»، باب چهل و هفتم، «باب لزوم الوفاء بالوعد و العهد». چند روایت که برای همهی ما آشنا است، این را سریع میخوانم که مقدّمهی بحث باشد. مرحوم مجلسی رحمة الله علیه ـ نمیخواهم راجع به بحار صحبت کنم ـ اوّل هر باب آیات مرتبط را میآورد. بعد روایات را از آن مصادری که به غرضی اینها را کنار هم گذاشته ـ نمیخواهم وارد شوم ـ هم بعد از آنها میآورد. مثلاً اوایل باب چهل و هفتم از کتاب العشرة، ایشان آیاتی که میآورد یکی از سورهی مریم است: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ».[4] ای پیغمبر، اسماعیل را یاد کن که صادق الوعد بود. در وعدهی خود صادق بود، صحبتی میکرد به حرف خود عمل میکرد.
یا در سورهی مؤمنون: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»،[5] مؤمنان کسانی هستند که امانت به آنها بسپارید یا عهدی ببندند، به امانت و عهد خود وفا میکنند. یا در سورهی مبارکهی اسراء: «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً»،[6] وفای به عهد خود کنید که وفای به عهد لازم است و (در مورد آن) از شما بعداً پرسش خواهد شد. شما از این موارد فراوان شنیدهاید. سورهی مبارکهی صف: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»،[7] ای مؤمنان، برای چه صحبتی میکنید که خود شما عمل نمیکنید؟ «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ»، این خیلی بزرگ است، «أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»، کاری که خود شما انجام نمیدهید را میگویید؟
همین یک آیه کافی است برای اینکه یک بیچارهای مثل من هیچ وقت جرأت نکند منبر اخلاقی برود. دیگر از اینها بگیرید، روایات متعدّد (وجود دارد)، مثلاً میگوید: «قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن»،[8] امام زین العابدین صلوات الله علیه، «أَخْبِرْنِي بِجَمِيعِ شَرَائِعِ الدِّينِ»، آقا جان، جمیع شرایع دین را برای من بیان کنید. حضرت میفرماید: «قَوْلُ الْحَقِّ»، سخن حق. «وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ»، عادلانه حکم کردن، «وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ». این همهی شریعت است. کنایه از اهمّیّت این موضوع است.
اگر روایات این باب 47 را ملاحظه بفرمایید، این روایت آخری که خواندم از کتاب «خصال» بود. چند روایت از «خصال» است، از «أمالی» شیخ مفید است، از «أمالی» شیخ طوسی است، از «علل الشّرایع» است، از «تفسیر عیّاشی» است، از «تحف العقول» است، از «کشف الغمة» است، از نهج البلاغه و کتابهای دیگر هم آمده است. در اینکه وفای به عهد اهمّیّت دارد هیچ شکّی نیست. اتّفاقاً اشکال ما به آن کسی است که خود او وفای به عهد نسبت به مردم کشور ما نداشته است. بعد به صورت افراطی میخواهد با کفّار وفای به عهد بیش از حد انجام دهد! کلام امیر المؤمنین (در این مورد) را عرض خواهم کرد.
یک بخشی از اشکال متنی است، یک بخشی بهتان شنیع به رسول خدا است. اینکه باید به عهد وفا کرد از واضحات است، یعنی اگر قرار باشد کسی به عهد وفا نکند شما با یک اسکیمو هم نمیتوانید زندگی کنید (امکان زندگی وجود ندارد)، نه با مسلمانها. بین همهی افراد و ابناء بشر کسی که عهد شکن است، کسی که وعده میدهد و عمل نمیکند، کار زشتی انجام داده است. نمیخواهم بحث خود را از موضوع تاریخ بیرون بیاورم، فقط یک جمله عرض میکنم، یک جمله هم از امیر المؤمنین میخوانم. خود این بحث یک وقت دیگری لازم دارد. مثلاً الآن مطرح است بنزین دارد به کشور ضرر میزند، راست هم میگویند. اینکه باید چه کنند، روش درست چه باشد، کاری به این موضوع ندارم، خود آنها میدانند.
امّا اگر فقط بنزین هدر برود ضرر میزند؟ یا اگر شما خون 300 هزار شهید را به هدر بدهید؟ وقتی در یک سال چند مرتبه مسئولین رده بالای کشور، مسئولین دولتی میگویند برنامهای برای تغییر قیمت نداریم، بعد یک مرتبه، ناگهان، این را عوض میکنید؛ این اعتمادی را که از بین میبرید چقدر آسیب میزند؟ چه کسی میخواهد این را جبران کند؟ هزار میلیارد؟ 100 هزار میلیارد؟ هزاران میلیارد؟ این اعتمادی که از بین بردید چقدر میارزید؟ این چه روشی بود؟ اگر اصل آن ضروری بود به این نحوهی مفتضح (باید انجام میشد)؟! چه سرمایهای را از بین بردید، چه اعتمادی را از بین بردید؟ این (از بین رفتن اعتماد) را هم حساب میکنید یا فقط لیترهای بنزین را حساب میکنید؟
بنده نمیخواهم بگویم بنزین را عادلانهتر، دقیقتر… کاری به اینها ندارم، باید کارشناسی شود، امّا روش اجرای آن اینطور است که دوست و دشمن، خانوادهی شهید و غیر شهید، همه را عصبانی کنید؟ این اعتمادی که از بین بردید چقدر ارزش داشت؟ این آرامشی که از بین بردید چقدر ارزش داشت؟ این کمتر از قبلی محاکمه ندارد. برای اینکه مردم به یک نظامی اعتماد کنند چقدر باید خون بدهند؟
فرمان امام به مالک برای جلب رضایت مردم
عبارت امیر المؤمنین را ببینید، این مقدّمهی بحث است، به اصل بحث هم میرسم. حضرت امیر در نامهی خود به مالک اشتر اینطور میفرماید: «وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً»،[9] اگر مردم تصوّر کردند، برداشت مردم این بود که تو یک اشتباهی انجام دادهای، ظلمی انجام دادهای، حیف و میل (اموال) انجام دادهای، دزدی کردهای، ستمی کردهای.
مالک اشتر که ظالم نیست، دزد نیست، ستمگر نیست، ولی اگر برداشت افکار عمومی از تو (مالک) اینطور شد. «فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ»، با روشنگری، با تبیین صریح، عذر خود را به مردم بیان کن. هزار و 400 سال پیش این صحبت گفته شده است. «فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ»، اصحار الأمر یعنی روشن کردن امر. تبیین کن، درست صحبت کن، ولی درست صحبت کن مردم را نادان فرض نکن. درست صحبت کن مردم متوجّه شوند همراهی میکنند.
این مردم بچّههای خود را دادهاند، زیر فشار اقتصادی دارند له میشوند و صدای آنها درنمیآید. چرا آنها را به حساب نمیآوری؟ چرا با آنها مانند غریبهها برخورد میکنی؟ چرا اعتماد را میشکنی؟ این سرمایه را که از دست دادی میخواهی چه کنی؟ تو میروی، این کشور که قرار نیست برود، ما میرویم، این کشور که قرار نیست برود که اینطور بزنی و همه چیز را نابود کنی. فرمود: «فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ». تبیین کن، روشنگری کن. روشنگری کن، نه اینکه یک نفر را بیاور حرفهای بیربط بگوید! سؤالهایی که در ذهن مردم وجود دارد را پاسخ بده.
من نمیخواهم در این عرصه وارد شوم که دهها سؤال وجود دارد. تو به سؤال نمایندههای مجلس پاسخ بده، مردم متوجّه میشوند. الآن هیچ کس نمیتواند جواب مردم را بدهد، چون هیچ کس جوابی ندارد که به مردم بدهد. دقّت میکنید؟ بچّههای این مردم کشته شدهاند صدای آنها درنیامده، دو هزار تومان چیزی نیست که اینها تحمّل نکنند اگر شما را باور میکردند. اگر راست بگویید، اگر زیر حرف خود نزنید. وقتی ده مرتبه وعده میدهی و زیر آن میزنی (به وعده عمل نمیکنی)، انکار میکنی که وعده دادهای. مدام مصاحبه میکنید، میگویید این کار را انجام نمیدهیم، ولی یک مرتبه انجام میدهید! دیگر جرأت نمیکنید با مردم صحبت کنید، تو را دیگر به حساب نمیآورند.
تو مهم نیستی، ولی نظام مهم است. نظام برای مردم است، این مهم است. این اعتباری که شکست را میخواهی چه کنی؟ فرض کنیم رهبری هم ریش گرو بگذارد (از اعتبار خود استفاده کند) برای اینکه مردم را کمی آرام کند، ولی اشتباهی که صورت گرفت که صورت گرفته است. میتوانستی این اشتباه را انجام ندهی، میتوانستی درست عمل کنی.
بعد (امیر المؤمنین) فرمود: «وَ اعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِكَ»،[10] یک کاری انجام بده ذهنیّت مردم را با روشنگری خود اصلاح کنی. یعنی چه؟ یعنی همهی دارایی یک حکومت به تصویر آن حکومت نزد مردم است. چه تصویری؟ همهی دارایی یک منبری تصویر او نزد مردم است. چه تصویری از من در ذهن شما است؟ آن (تصویر) باعث میشود که به حرف من گوش کنید یا نکنید. این تصویر را نابود کنم دیگر درّ و گوهر هم بگویم باور نمیکنند، میگویند دارد پدر سوخته بازی درمیآورد (دروغ میگوید و فریبکاری میکند)!
من اگر پول شما را خورده باشم، ارث پدر شما را بالا کشیده باشم، 45 سال، نه 45 دقیقه، راجع به انصاف و وفای به عهد صحبت کنم کسی که من حقّ او را خوردهام توجّه نمیکند. تصویر من در ذهن او یک دزد است، یک دروغگو است، دیگر خیرخواهی و دین را باور نمیکند. (امیر المؤمنین به مالک) فرمود: باید ذهنیّت مردم را اصلاح کنی.
الآن برعکس عمل میکنیم! کاری انجام میدهیم که ذهنیّت مردم… هیچ کس نتواند توضیح بدهد، توجیه کند. «فَإِنَّ فِي ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ»، امیر المؤمنین میفرماید: ای مالک، این هم برای خود تو خوب است، در آدم شدن تو اثر دارد. اینکه تلاش کنی مردم آنچه هست ببینند. هم مدارای با مردم است، با مردم مدارا کن. «وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ»، تو ذهنیّت مردم را درست کن، مردم سختتر از این هم پای کار حق میایستند. تو ذهنیّت مردم را خراب کن مردم دیگر به هم رحم نمیکنند! تو هستی که این کار را انجام میدهی.
لذا اگر بحث سر وفای به عهد است، مسئله این است که بر عهود و عقود خود پایبند باشیم، اولی از کفّار، مؤمنین بیچاره هستند که عهودی با آنها بستهای، عقودی بستهای، وعدههایی دادی، شرایطی گفتی، شرایطی لازمهی کار تو است و تو زیر آن زدهای (برخلاف آن عمل میکنی). نمیخواهد از عهد بستن با کفّار و پایبندی به عهود با منافقین و کفّار و مشرکین بگویی که البتّه راجع به آن هم الآن عرض میکنم. ولی اولی چیست؟ قطعاً اولی این است که به مؤمنین وعده دادهای، به آن وعدهها عمل کنی. تو اوّل به عهدهای خود با مردم، با شیعیان عمل کن، با شهید دادهها، با کتک خوردهها (آسیب دیدهها)، با آنها که زیر فشار تحریم با تو همراهی میکنند. بعداً راجع به باقی مسائل صحبت کن. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ».
این قسمت اوّل بحث. آیا عهد بستن، هر عهدی میبندیم باید به آن عمل کنیم؟ خیلی واضح است، خیلی روشن است، هر کس قبول ندارد… این همه افراد شاهد هستند که خانه و ماشین خود را به من بفروشد. وقتی انسان عهدی را… عهد در حالت عادی، عهد میبندیم، عقد میبندیم، باید وفا کنیم. مؤمنان وفا به عهد و عقد خود میکنند. این چند آیه را هم خواندیم، روایات هم واضح است.
امّا اگر با یک نفر عهد بستید که عهد را شکست، چه مؤمن، چه کافر؛ کافر بدتر، باز دوباره عهد ببندید او میشکند، شما باید ادامه بدهید؟ باید دوباره عهد جدید ببندید، چیز جدید بدهید، باز دوباره او (عهد را) بشکند. عقل شما این را قبول میکند؟ اگر عقل شما قبول میکند خانه و ماشین خود را به من بدهید، من میگویم خانهی خود را بدهید، پول آن را هم نمیدهم، بعد ماشین خود را هم بدهید، باز هم پول آن را نمیدهم، بعد خانهی پدر خود را بدهید، باز هم من پول آن را نمیدهم، بعد خانهی خواهر خود را بدهید… این همه هم شاهد داریم. چه کسی این کار را انجام میدهد؟! بعد اسم این را بلاهت بگذاریم، چون نمیتوانیم این را توضیح بدهیم به پیغمبر نسبت بدهیم که همه خفه شوند (کسی اعتراض نکند)! نمیشود بگوییم پیغمبر… این توهین خیلی بزرگی به پیغمبر است.
اوّل جملهی امیر المؤمنین را میخوانم، بعد سراغ چند آیهی قرآن کریم میروم که استفاده کردهاند، بعد تحلیل کلّی آن را عرض میکنم. امیر المؤمنین صلوات الله علیه… اگر قرار بود همینطور بدون حساب صحبت کنیم، من فقط به همین یک روایت اکتفا میکردم، حرف خود را جلو میبردم. ما اینطور نیستیم که بدون حساب مثل بعضی افراد دیگر صحبت کنیم.
سخن امیر المؤمنین در عهد بستن با پیمان شکنان
یک حکمتی در نهج البلاغه داریم، شمارهی آن یا 250 است یا 259 است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ»،[11] با پیمان شکن نباید وفای به عهد داشته باشید. آیهی قرآن میخوانیم که از این هم جلوتر است. «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ»، به خیانتکار وفادار بمانی به خدا خیانت کردهای. همهی وفای به عهد برای چه زمانی است؟ مؤمنین با هم قرارداد میبندند، یا قرارداد بین المللی بین مؤمن و کافر است، مادامی که نقض قرارداد نشده شما باید تعهّد بدهید و به تعهّد خود پایبند باشید. شکّی در این نیست. امّا اگر طرف مقابل پیمان شکست، چه کاری انجام بدهیم؟ میگوییم ما بچّههای خوبی هستیم، میخواهیم نمرهی کاپ اخلاق به ما بدهند!! (تظاهر به بااخلاق بودن کنیم).
امیر المؤمنین میفرمایند: «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ»، با پیمان شکن خائن وفاداری کنی به خدا خیانت کردهای. «وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ»، پیمان شکنی با پیمان شکن، شکستن پیمانِ پیمان شکن و خائن، وفا نزد خدا است. معلوم است این نسبت به اینکه من و ایشان قرارداد بستیم یک چیزی بخریم، یک چیزی بفروشیم، تعهّدی کردهایم، نیست. میگوید برای وقتی است که طرف مقابل تو پیمان شکست.
واضح است، مصداق بارزِ اتمِّ اکملِ روشنِ قدر متیقّن این، کافر حربی مقابل ما است. این خیلی واضح است. این هم کلام امیر المؤمنین است. اگر قرار بود آدم فقط به یک کلام استناد کند همین کلام کافی بود. امّا حالا برای شما آیه میخوانم، این آیات را میخوانم شما ببینید از این آیات چه برداشتی صورت گرفته است. از اینجای بحث دیگر آموزش بازی با دین است! آدم باید بلد باشد با دین او بازی نکنند، چون اگر با دین انسان بازی کنند، مثل داعشی حاضر هستی با 10 عدد خرما یک ماه بروی بجنگی، کشته هم بشوی، تکّه تکّه شوی، انتحاری هم بزنی! این بازی با دین است.
هیچ چیزی مثل دین قدرت این را ندارد که انسان را خشن کند. اینکه داریم در کربلا با قصد قربت میرفتند (یاران امام حسین را شهید میکردند)، هیچ چیزی مثل دین قدرت این را ندارد. لذا با دین قلّابی (جعلی) اینها را اینقدر خشن کردند. آن داعشی که چهار بچّه را در یک قفس آهنین گذاشت زنده زنده سوزاند الله اکبر میگفت! در حالت عادی هیچ آدمی نمیتواند چهار بچّه را آتش بزند و بایستد نگاه کند! جز دین هیچ چیزی نمیتواند، چون دین میتواند باعث شود که انسان از عواطف خود بگذرد.
آیات قرآن در رفتار با عهد شکنان
آیا اصل دین اینطور است؟ یا پیغمبر ما «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[12] است؟ معلوم است که دارم در مورد دین قلّابی (جعلی) صحبت میکنم، همان که امام صادق فرمود: بنی امیّه اجازه میدادند از توحید سخن گفته شود، از شرک اجازه نمیدادند صحبت شود تا گاهی بتپرستی و شرک را به اسم توحید در ذهن مردم قرار بدهند. این آیاتی که برای شما میخوانم ببینید، از این آیات سوء استفاده شد. من این چند آیه را میخوانم، ترجمه میکنم، شما به من بگویید فضای این آیات چیست.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، سورهی انفال، آیات 55 تا 59، کوتاه است. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ»، بدترین جنبندگان ـ خدا انسان را نمیگوید، جنبنده ـ نزد خدا «الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»، کفّاری هستند که ایمان نمیآورند. اینها چه کسانی هستند؟ «الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ»، ای پیغمبر با تو عهد میبندند، «ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في كُلِّ مَرَّةٍ»، به هر شکل، هر باره، این عهد را میشکنند، «وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ»، از هیچ چیزی پروا نمیکنند. با آنها عهد ببندی میشکنند. با اینها چه رفتاری کن؟ این دو آیه. آیهی سوم، با اینها چه رفتاری کن؟ عهد مجدّد ببند؟ «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»، هر وقت به اینها در جنگ دست پیدا کردی با مجازات کردن، با عقوبت کردن، طوری تار و مار کن (نابود کن) تا از قدرت شما متذکّر شوند، دیگر از این کارها نکنند.
آیهی بعدی، یک وقت عهد را رسماً میشکنند، میایستند و میگویند شکستیم، کار خوبی انجام دادیم و امضا (عهد بسته شده را) هم نشان میدهد! قرآن از این بالاتر میگوید. آیهی 58: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً»، اگر خوف یا بیم خیانت پیدا کردی. یعنی قرائنی دیدی، دیدی آنها دارند عهد را میشکنند. (مثلاً) سر یک مرزی عهد بستهاید، قرائن به شما نشان میدهد تحرّکات اینها در مرز طوری است که میخواهند بیایند (عهد را بشکنند). هنوز نشکستهاند، بیم عقلایی داری که میخواهند بیایند بشکنند. آیهی قبل میگوید (عهد را) شکستند، قرآن در اینجا یک مرتبه بالاتر میرود، میگوید نشکستند، عقلایی خوف داری بیایند بشکنند. اینجا چه کاری انجام بدهید؟
«فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ»، چه کاری انجام بده؟ به آنها خبر بده که پیمان شکسته شده است. یعنی اینطور نیست که بیخبر یک مرتبه (عهد را بشکنید). با دشمن هم یک مرتبه بیخبر رفتار نکنید. عهدی که بستید، خوف دارید طرف مقابل دارد آن را میشکند، خبر بده که ما دیگر به این عهد پایبند نیستیم. نه ساعت 12 شب یک مرتبه (خبر بدهی)!! با دشمنی که خوف عقلایی داری پیمان تو را میشکند، به او هم اعلام کن ما دیگر به عهد خود پایبند نیستیم. چه زمانی؟ وقتی خوف داری عهد تو را بشکنند.
بعد فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ»، خدا خائنین را دوست ندارد. یعنی درصدد خیانت برآمده بودند. من این چهار آیه را خواندم، رئیس جمهور به آیهی دوم از این چهار آیه استناد کرده است. شما از فضای آیاتی که من خواندم چه برداشت میکنید؟ یعنی باز با اینها عهد ببند؟ این دروغ بستن به خدا هست یا نیست؟ آیات را ببینید، به چند نفر مفسّر نشان بدهید، آیهی 55 و 56 و 57 و 58. مفسّر مورد قبول. سورهی مبارکهی انفال، یک امر واضحی است، این حرف یک امر واضحی است.
ملّا صالح مازندرانی که هفتهی پیش از فضائل او گفتیم، دو جمله از او بخوانم، بعد از مفسّری که هیئت دولت او را قبول دارد هم میخوانم، نگویند… با اهل سنّت باید با آنچه قبول دارند (بحث کرد)، با کسانی که ممکن است با ما اختلاف نظر سیاسی داشته باشند باید با آنچه قبول دارند (بحث کرد). ایشان (ملّا صالح) میگوید: مرتبهی خامس از وفا «إِنَّمَا»، زمانی وفا مدح میشود… ملّا صالح مازندرانی، در مجلّد اوّل شرح اصول کافی، صفحهی 246، «مؤسّسة التّاریخ العربی» چاپ کرده است. میگوید: وفا وقتی مدح میشود، «إِذَا كَانَ المُعَاهِد عَلَيهِ بَاقِياً عَلَى عَهدِهِ»، مادامی که طرف مقابل بر عهد خود پابرجا است تو هم باید وفای به عهد کنی.
«وَ شَرطِهِ وِ إِلَّا»، اگر نه، «فَالوَفَاءُ حِينَئِذٍ غَيرُ مَمدوحٍ». اگر او عهد را شکسته، تو پای عهد خود بایستی، این ممدوح نیست. «بَل هُوَ مَذمومٌ»، بلکه این زشت است، قبیح است. «كَمَا أَشَارَ إِلَيهِ أَميرِ المُؤمنين عَلَيهِ السَّلام»، همانطور که امیر المؤمنین فرمود: «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ» و همین جملهی حکمت 250 یا 259 که شمارهها در نهج البلاغه مختلف است، ما هم آن را خواندیم، به آن اشاره میکند.
خیلی افراد به این مطلب پرداختهاند. (اشاره) این تفسیر آیت الله جوادی حفظه الله است، مجلّد سی و دوم، تفسیر تسنیم، سورهی مبارکهی انفال. ذیل همین آیهی «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ». ببینید آیت الله جوادی چه میفرماید. این مطلب در صفحهی 628 آمده است، میفرماید:
«قرآن برای پیمان گریزان ـ کسانی که پیمان را میشکنند ـ برنامهی ویژهای دارد. اگر به گونهی احتمالی باشد به نبذ ـ یعنی اعلام کن، بیرون بیا ـ».
قبل از اینکه طرف دیگر بیرون بیاید، وقتی احتمال عقلایی میدهی، داری مقدّمات (عهد شکنی طرف مقابل را) میبینی. یعنی آن موقع که روحش را داشتند پاره میکردند! بعداً که جسم آن را هم پاره کردند و طوری نشد! آن موقع که توی روحش بودند (آن موقع که پنهانی داشتند برجام را زیر پا میگذاشتند)، داری میبینی که پاره میکنند. چه کاری انجام بده؟
«برای پیمان گریزان برنامهی ویژهای دارد. اگر به گونهای احتمالی باشد به نبذ فرمان میدهد. چنانچه حتمی باشد به نقض دستور میدهد.»
فرق نبذ و نقض چیست؟ در نقض لازم نیست شما اعلام کنید. (طرف مقابل عهد را) شکسته، تو هم بشکن.
«یعنی در صورتی که با شواهد روشن آگاه گشتی که آنان امضای خودشان را زیر پا نهاده، در پی خیانت ـ در پی خیانت ـ و عهد شکنی برآمدهاند، بر تو نیز واجب است در رفتاری همسان، آگاهی خود را از کردار ناشایست آنان و فسخ قراردادشان را آشکار سازی.»
وقتی شواهد روشن پیدا کردی.
«آنگاه آمادهی رویارویی با دشمن باش. بدین سان نه راه سکوت را برگزیدهای که فریب خوردن و آسیب دیدن امّت را در پی دارد.»
دیگر آقای جوادی این گزینه را در ذهن نداشته که سکوت نه، مدح کنی، دیگران را هم به وفای مجدّد!… این دیگر به عقل آقای جوادی نرسیده که این کار را هم میشود انجام داد! فرموده:
«بدین سان نه راه سکوت را برگزیدهای که فریب خوردن و آسیب دیدن امّت را در پی دارد و نه آغازگر هجوم خواهی شد.»
برای وقتی است که آنها رسماً نقض نکردهاند.
«که خیانت به شمار میرود، بلکه برابری در نبذ عهد، اعلام آگاهی از توطئهی دشمن و پس گرفتن امضای پیمان را در پیش گرفتهای که عین عدل است و هر گونه اقدام نظامی پس از آن خیانت شمرده نمیشود.»
این برای چه زمانی است؟ وقتی قرائن (مبنی بر نقض عهد) داری.
«نقض عهد حرام، ولی نبذ آن در مورد خاص جایز و گاه واجب است.»
از این چهار آیه، برداشت میشود که اگر آنها… اینجا خدا داشت چه کسی را میکوبید (مورد عتاب قرار میداد)؟ چه کسی را میکوبید (عتاب میکرد) در این چهار آیه که خواندم؟ داشت کافر نقض عهد کننده را میکوبید (عتاب میکرد)، (میگفت) پدر آنها را دربیاور (به سختی با آنها برخورد کن)، نقض عهد کردند نقض عهد کن. اگر احتمال عقلایی دادی، یا ترسیدی، یعنی ترس عقلایی، اعلام فسخ قرارداد کن.
از این چه برداشت میشد؟ شما این چهار آیه را پیش هر کسی ببرید که هیچ علمی در این باره ندارد، بگویید از این چهار آیه برداشت میشود یعنی برو دوباره عهد ببند، آیا این را میفهمد؟ این را متوجّه میشود؟ ایشان میفرماید: کسانی که نخواندهاند این آیه را بخوانند که «الَّذينَ عاهَدْتَ»!
یکی از روشهای بازیگری با دین، ضرب قرآن به قرآن است، که شما آنچه در ذهن دارید به قرآن و خدا و اهل بیت نسبت بدهید، آیه را طوری معنا کنید که از پس و پیش و فضا و سیاق آن روشن است که خلاف این را میگوید. شما بروید تفاسیر شیعه و سنّی را ذیل این چهار آیه ببینید، با این همه اختلافی که با هم داریم، ببینید در مضمون کلّی خلاف هم فهمیدهاند؟
اخباریگری جاهلانه
یک شخصی که او هم مثل من دستمال به سر دارد! عشق به مسائل سیاسی هم دارد! گفته یک فهم مختصری از تفسیر مجمع البیان برداشت میشود، طبق نقلی چه بسا این کار صورت گرفته باشد. بازیگری کجا است؟ آنجایی که شما دلایل متعدّد متقن دارید، به یک جملهی مشکوک غیر روشن که میشود چیز دیگری هم از آن برداشت کرد (برمیخورید) ـ در برابر این همه آیه و روایت و دلیل ـ میشود به این(جملهی مشکوک) استدلال کرد و تمسّک کرد؟ کسانی که ادعای آنها اعتدال و عقلانیّت است، وقتی نمیتوانند با عقلانیّت جامعه را به سمت تحمیق ببرند، جامعه را به سمت اخباریگری جاهلانه میبرند.
ببینید اگر یک بانویی ـاین برای بانوان خیلی روشن استـ اعتراض کند یعنی چه مردها چهار زن بگیرند؟! اگر دیدار باشد شما به او بگویید قرآن گفته، این خانم ساکت میشود، چون به خدا ایمان دارد. چون به خدا ایمان دارد ساکت میشود، دیگر صحبت نمیکند. یعنی ظلم برداشت میکند، شما باید این را تبیین کنید که ظلم برداشت نکند. وقتی میگویید خدا گفته در دهان او زدهاید، ساکت میشود، چون خجالت میکشد به خدا نسبت ظلم بدهد.
شما باید چه کاری انجام میدادید؟ باید طوری تبیین میکردید او احساس ظلم را نفهمد، اگر حرف شما درست است. نه اینکه این ظلم است، ولی چون خدا گفته خفه شو! دقّت میکنید؟ این روش بدی است. تازه اصل اینکه من الآن دارم مثال میزنم در دین وجود دارد، یک وقت شما میخواهید یک چیزی را نسبت بدهید، عقلای جامعه این را بلاهت میدانند. هر کاری انجام بدهید از شما قبول نمیکنند. اینجا چه کاری انجام میدهید؟ به پیغمبر نسبت میدهید که همه ساکت شوند، نکند نستجیر بالله به پیغمبر صحبت ناروایی بگویند، همه خفه شوند! این استدلال برای چیست؟ پیغمبر مدام میرفت عهد میبست، چه بسا یک نفر هم ـنستجیر باللهـ بگوید این کار ابلهانه است؟! کسی جرأت نمیکند این حرف را بگوید، پس (حرف مورد نظر خود را) به پیغمبر نسبت بدهیم تا کسی اعتراض نکند. این اخباریگری جاهلانه است. حتّی اخباریگری عالمانه هم نیست.
یعنی شما یک چیزی از یک جایی دربیاورید و با آن مردم را ساکت کنید. یعنی مردم یک کاری را ابلهانه میدانند، چون شما میگویید ـمعاذ اللهـ پیغمبر این کار را انجام داده همه ساکت شوند! این خیلی بهتان شنیعی به پیغمبر است. اوّلاً در اصل انتساب این به پیغمبر، ثانیاً سیرهی مستمرّ پیغمبر را حساب کنید که امروز میخواهید از آن الگو بگیرید. خیلی حرف (بدی) است، خیلی بهتان بزرگی زدهاند.
چرا آقایان ساکت هستند؟ اینجا جایی نیست که مورّخین پاسخ بدهند، اینجا اتّفاقاً فقها باید پاسخ بدهند. اصل مسئله خیلی رسوا و روشن است، پاسخ علمی زیادی نمیخواهد. اگر قرار باشد هر کس از راه برسد یک چیزی به اهل بیت نسبت بدهد اینجا باید برخورد صورت بگیرد، شکایت صورت بگیرد، دادخواست تشکیل شود. یک نفر آمده به پیغمبر چنین نسبت شنیعی داده است. آن هم وقتی که آن را تبدیل به سیره کردهایم، دقّت کنید چه عرض میکنم.
دوستانی که آخر صفر یا در ماه صفر و محرّم بعضی از عرایض ما را در جاهایی گوش کردهاند، پنج جلسه ما به خاطر اینکه این مسئله در کشور ما زیاد اتّفاق میافتد راجع به این موضوع صحبت کردیم. چه موضوعی؟ سیرهی معصوم ثابت و متغیّر دارد، برداشت از سیرهی معصوم خیلی کار سخت و حرفهای است. هر کاری که پیغمبر واقعاً انجام داده، نه اینکه ادعایی به این شکل باشد، واقعاً انجام داده، لزوماً قابل الگو گرفتن نیست. آنجا مفصّل توضیح دادیم. یک مثال در این مورد میزنم. یعنی اوّل باید این در تاریخ رخ داده باشد، روشن باشد، بعد شما اگر بخواهید از این الگو بگیرید، باید بتوانید اثبات کنید که این مخصوص یک زمان و مکان خاص نیست. یک حکم کلّی فرا زمانی است که همیشه از آن میشود الگو گرفت. این دقیقاً کاری است که فقها باید انجام بدهند.
تدریجی بودن نزول احکام اسلام
قسمت اوّل آن، اصلاً سند روشنی در مورد آن در کار نیست. در دورهی نزول قرآن گاهی مباحث در حال تکوین بوده است. مثال بزنم، در مکّه پیغمبر و اصحاب پیغمبر را اذیّت میکردند. رسول خدا اجازهی دفاع نمیداد. تا هجرت اتّفاق افتاد. بعد آیهی اذن نازل شد: «أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ»،[13] خدا اجازه داد بجنگید. بعد مسلمانها چه کردند؟ جنگیدند. یعنی تا زمانی اجازهی جنگ نمیداد، بعد اجازهی جنگ داد. امروز اگر کسی بخواهد استناد کند معنی ندارد به اوّل اسلام استناد کند. چون حکم موقّتی بوده است. دفاعِ مشروع، حکم دائمی است، با آیهی اذن آمده، قبل از آن که حق ندارید دفاع کنید برای اوّل اسلام است. توجّه میفرمایید؟
در مورد زناکار، قبل از اینکه حکم به شلّاق زدن یا رجم محصن و محصنه بیاید، (حکم این بود) اینها (زناکاران) را یک جا نگه دارید. این مسائل حکم موقّتی داشته، بعد حکم دائمی آمده است. اگر کسی به حکم موقّتی استناد کرد باید او را به گاری ببندید! (بسیار نادان است)، بگویید برای چه در این زمینه اظهار نظر کردید؟ حکم حرمت شرابخواری در ابتدای اسلام صادر نشده بود، بعد صادر شده است، کسی به حلّیّت یا اباحهی آن قبل از نزول و صدور حرمت استناد کند، شما چه چیزی به او میگویید؟ حجاب اوّل اسلام نبوده، بعداً آمده است، کسی بگوید زنهای پیغمبر هم حجاب نداشتند شما به دختر مردم گیر میدهید؟! چه زمانی حجاب واجب نبود؟ این اسلام تدریجی آمده، بعد احکام یکی یکی آمده است. الآن باید به چه چیزی استناد کنیم؟ به حکم دائمی.
پیغمبر اکرم با یهودیان مدینه عهد بسته، آنها هم رفتارهایی انجام دادهاند. اوّلاً وقتی عهد میشکستند اینطور نبوده که از این طرف آنها (یهودیان) را ناز کنند! (برخورد مهربان داشته باشند). با آنها (یهودیان) برخورد میشد. با این حال آیه نازل شده، این چند قبیله چند مورد نقض عهد داشتهاند، مثلاً با این یک عهدی بستی، با دیگری عهد دیگری بستی، فلان قبیله فلان عهد را نقض کرد. حالا همهی عهدهای آنها را نقض کن، حتّی آنهایی که نقض نکردند شواهد داری، خوف عقلایی هم داری، اعلام فسخ کن. الآن باید به کدام حکم استناد کنیم؟ به قبل یا به بعد؟
کسی که خیلی کم از فقه فهمیده باشد این حرفها را میگوید؟ یا هیچ چیزی نمیداند، یا دارد بازیگری میکند، کدام را بپذیریم؟ اگر دارد با دین بازیگری صورت میگیرد این پاسخ قاطع لازم دارد. وگرنه هر کسی از راه برسد همین کار را با دین انجام میدهد. چون قدرت در دست او است، چون رسانه در دست او است. یک آدمی نیست که… مثلاً یک نفر گفته بود فلان نویسنده در کتاب خود یک حرف عجیبی زده، چرا برای او اینقدر اعتراض نمیکنید؟ از کتاب فلان نویسنده 500 نسخه چاپ شده، در گوشهی کتابخانهها خاک میخورد، مردم هم بیکار نیستند کتاب بخوانند! این رسانهای است، از قدرت بیت المال دارد برای ترویج (فکر خود) استفاده میکند. آن (کتاب) را هم اگر ترویج کردند باید جلوی آن ایستاد.
جلوی هر انحرافی باید ایستاد، ولی انحراف رسمی با اینکه در گوشهای از یک کتاب، یک مقالهای در یک نشریهای انحراف باشد، فرق میکند. همه این را میفهمند. عالم و جاهل جامعهی ما در برابر تغییر قیمت بنزین اعتراض کردند، ولی عالم و جاهل در برابر این توهین شنیع و نسبت تضمّنی و التزامی بلاهت ـ معاذ الله ـ به رسول خدا اعتراضی نکردند. خدا شاهد است من هیچ وقت نتوانسته بودم باور کنم چطور مسلمینی که در رکاب پیغمبر جنگیدند، در زمان خلفای جور وقتی بهتان به پیغمبر زده شده، به اهل بیت بهتان زده شد، تحریف صورت گرفت، اعتراض نکردند. نمیفهمیدم. روزگار اخیر خیلی راحت میفهمم. نمیخواهیم هزینه بدهیم.
پیغمبر برای ما رده چندم است! (اهمّیّت پایینتری نسبت به یک سری مسائل دارد) اهمّیّت پیغمبر کجا است؟ بنزین ارزش دارد؟ بله معلوم است آتش زدن و این کارها خطا است، امّا اگر کسی میخواهد اعتراض مشروع کند، پیغمبر اولی از بنزین بود. البتّه برای بنزین هم حقّ اعتراض مشروع سر جای خود باقی است. این کجا است؟ این تازه برای اصل انتساب است. این حرفهایی که گفتم برای اصل انتساب است. شما بخواهید به پیغمبر انتساب بدهید، میگویید این قبل است، این بعد است. به قرآن که استناد کردید به نقض و نبذ دستور داده است، نه عهد مجدّد. اینکه قرآن است.
نهج البلاغه وفاداری به پیمانشکن را خیانت به خدا میداند. یک پله بالاتر برویم، از این سیرهی مستمر، از این چند عهدی که پیغمبر با یهودیها بسته، سیرهی مستمر بفهمیم. این سیره را بخواهیم امروز اجرا کنیم، بگویند چرا برجام بعد از پاره شدن، دوباره دنبال عهد مجدّدی… بگوییم «لسیرة رسول الله»، این توهین به پیغمبر است. چطور از آن حادثهای که اصل انتساب آن را توضیح دادیم مخدوش است، شما میخواهید سیرهی مستمر بفهمید؟ در حالی که معارض دارد، پیغمبر اکرم با یهود مدینه جنگید، اموال آنها را گرفت، آنها را کشت، اخراج کرد. فدک را چطور به حضرت زهرا دادند؟ اوّلاً این سیرهی ادعایی، خلاف مسلّم تاریخ است.
در یک جایی ده نقل وجود دارد، اینجا نقلی هم در کار نیست، چون «في كُلِّ مَرَّةٍ»[14] در آن آیه در وسط آمده بود، ایشان فکر کرده پیغمبر مدام عهد میبست آنها نقض میکردند، دوباره عهد میبست. کسی هم نگوید بلاهت است، چون پیغمبر این کار را انجام داده است! یعنی پیغمبر خلاف آیات عمل کرده است؟! برای اینکه یک حرفی را نسبت بدهی به چند موضوع تاختهای؛ نبوّت پیغمبر را نابود کردهای که چه شود؟ که به مردم خورانده شود عیبی ندارد آنها نقض عهد کردند و با نهایت گستاخی میگویند کار خوبی انجام دادند، باز هم برویم با آنها عهد ببندیم! روی چه حسابی؟ که به ما کاپ اخلاق بدهند؟! (خیلی با اخلاق به نظر بیاییم)
اگر فرض کنید با یک کشوری عهد بسته بودیم که اصلاً او را نمیشناختیم، خیلی هم سابقهی خوبی داشت، با همین مقدار نقض عهد کافی بود او را بشناسیم. چقدر آزموده را باید دوباره آزمایش کرد؟ هر کاری میخواهید انجام بدهید، چرا به پیغمبر نسبت میدهید؟ چرا؟ برای اینکه دیدیم خیلی لذّت دارد! برای اینکه دیدیم دینداران را خلع سلاح میکنیم (آنها را ساکت میکنیم نمیتوانند اعتراض کنند). یک وقت دینداران میگفتند از کربلا «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[15] میفهمیم، گفتند با درس مذاکره آنها را خلع سلاح میکنیم. چون قدرت مالی داشتند چند کتاب نوشتند و این فکر را تئوریزه کردند، در کتابها نوشتند، منتشر شد. چند کتاب در این زمینه منتشر شد که اصلاً سیّد الشّهداء برای مذاکره به کربلا رفته بود.
اینجا از آن هم بدتر شد! اینجا جامعه «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» نمیگفت، جامعه یک کاری را بلاهت میداند. یعنی شما در خیابان راه بروید، یک، دو، سه بشمارید، یا تاس بیندازید، سکّه بیندازید، قرعهکشی کنید. بگویید: آقا، خانهی خود را به من میفروشید؟ میگوید: به چه قیمت؟ بگویید: 500 میلیون، این هم چک. بعد چک پاس نشود. بگویید: آقا، ماشین خود را میفروشید؟ 50 میلیون، این چک، ماشین را به نام من بزن. بعد چک پاس نشود. بگویید: حالا خانهی پدر خود را به من میفروشی؟ هیچ کس این را قبول نمیکند. (میگویند) ولی پیغمبر گفته اگر من بر عهد 100 مرتبه پاره شدهی خود تعهّد داشته باشم و وفاداری کنم، پیروز هستم! اسم من را در بین خوبها نوشتهاند! اسم تو را در خوبها هم ننوشتهاند، به وجدان جامعهی جهانی نگاه کنی ضعف و زبونی و ذلّت و بلاهت میبینند.
شما قبول میکنید؟ شما خیلی وفای به عهد دارید، خانهی خود را بدهید، من چک میدهم پاس نمیکنم، بعد میگویم ماشین خود را بده. «یا صاحب الوفاء» حالا ماشین خود را بده! «یا موفی» خانهی پدر خود را بده! هر جا بخواهی من در روزنامهها مینویسم صاحب وفا، مرد باوفا، هر چه دوست داشته باشی! یک بنده خدایی یک کاری انجام داده بود، یک ناشری هم گینس چاپ میکرد، خود ناشر اسم طرف را در رکوردها اضافه کرد، من چند ناشر میشناسم اسم تو را در گینس به نام «صاحب الوفاء» با نقضهای پاره شده میزنیم!! تو پیروز شدی! هیچ کس این را قبول نمیکند، مجبور هستی به گردن پیغمبر بگذاری. مظلوم است آن پیغمبری که هر کس هر چه میگوید به پیغمبر نسبت میدهد.
خدا شاهد است برای گریه کردن نیاز به روضه خواندن نیست. یک روز پیغمبر اکرم فرمود: ـ من این را به همان مبنا و همان روش و منهج میبینم ـ «ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ»،[16] کاغذ و قلم بیاورید یک چیزی بنویسم. «أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِي»، یک نفر گفت: الآن درد به پیغمبر غلبه کرده ـ نستجیر بالله العظیم ـ هذیان میگوید! برای این گریه کنیم. بعد یک نفر دیگری بیاید نسبت بلاهت به پیغمبر بدهد که همه را ساکت کند، برای این نباید گریه کرد؟ قاتل حضرت زهرا بگوید بد است، مسئول حکومت ما بگوید خوب است؟! چرا گفتهاند تاریخ بخوانید؟ ادّعای تشیّع که کافی نیست، شما بر مسلک امیر المؤمنین حرکت میکنید یا بر مسلک قاتل حضرت زهرا حرکت میکنید؟ خواسته یا ناخواسته، عالماً یا سهواً یا هر حالت دیگری، بر کدام سبیل داری حرکت میکنی؟ این کدام راه است؟ بقیّه هم ساکت هستند.
میخواستم به پیغمبر متوسّل شوم، یاد این عبارت افتادم این را عرض میکنم. وقتی فدک را از فاطمهی زهرا سلام الله علیها گرفتند، کارگرهای ایشان را بیرون کردند، صدیقهی طاهره تشریف بردند ـ ممکن است این ایّام باشد، یا 10 یا 20 روز دیگر باشد، حدوداً این ایّام است ـ گفتگو کردند. آنجا سخنرانی کردند، افشاگری کردند. دو سه مورد حرف، خلیفه به فاطمهی زهرا سلام الله علیها زد. عزیزانی که بودند من روز شهادت امام رضا عرض کردم یک مورد از این شبهاتی که نمونهی آن توهین به پیغمبر است در زمان امام رضا وقتی مطرح شد، امام رضا به آن راوی فرمود: من تا صبح نتوانستم بخوابم از این جسارتی که به حضرت زهرا شد و ممکن است اذهان شیعیان مشوّش شود. یعنی چه؟ یعنی شیعه هم همینطور است، نباید به خواب برود. تصویری که از پیغمبر دارد به جامعه ارائه میشود تصویر خلاف شأن پیغمبر است.
من نرسیدم مبانی اخذ سیره را (بگویم)، در آن پنج جلسه عرض کردم، به خاطر اهمّیّت آن هم چند مرتبه گفتهام. چون هر روز با سیرهی پیغمبر بازی میشود. فاطمهی زهرا سلام الله علیها ایستاد، اوّلاً اینکه جامعهی اسلامی همه ساکت شدند، بلکه خفه شدند، تا برای دفاع از امیر المؤمنین فاطمهی زهرا، پردهنشین خانهی امیر المؤمنین، از خانه بیرون آمد.
پایان
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– سورهی مریم، آیه 54.
[5]– سورهی مؤمنون، آیه 8.
[6]– سورهی اسراء، آیه 34.
[7]– سورهی صف، آیه 2.
[8]– الخصال، ج 1، ص 113.
[9]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 442.
[10]– همان.
[11]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 513.
[12]– سورهی انبیاء، آیه 107.
[13]– سورهی حج، آیه 39.
[14]– سورهی انفال، آیه 56.
[15]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، ص 97.
[16]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 15، ص 85.