حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ 30 شهریور 1398 مصادف با شب بیست و دوم محرم در هیئت بیت العباس علیه السلام به سخنرانی پیرامون مسئله ی «تقابل اسلام علوی و اسلام اموی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
عنوانِ بحثی که در خدمت شما هستیم از زوایای مختلف «مختلف» است، اسلامِ علوی در برابرِ اسلامِ اموی، عرض کردیم به این جهت «اموی» میگوییم که قابل انتشار باشد، وگرنه منظورِ ما اسلامِ علوی در برابرِ پدرجدّ اسلام اموی است. بحثِ بسیار مهمی است و جای دارد که صدها جلسه روی آن تمرکز و کار و فکر بشود.
دههی اول محرم ده یا یازده شب در این موضوع گفتگو کردهایم، یک یا دو شب «آنچه گذشت» میگوییم و بعد هم ان شاء الله بحث را ادامه میدهیم.
قیاسِ اسلام علوی و اسلام اموی
وقتی میگوییم اسلام علوی مقابلِ اسلام اموی است، نکتهی حساسِ اصلیِ خطرناکِ آن «جنگ دو اسلام» است نه اسلام و کفر، نه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ابولهب، این مرتبه ابولهب در لباسِ اسلام به جنگ اسلام آمده است و ظاهراً همهی آیتمها یا بسیاری از آیتمهای اسلامی را دارند، نماز دارند، عبادت دارند، طهارت دارند، شرعیات دارند، فقه دارند، فقیه دارند، حوزه علمیه دارند، شعار دارند، شعائر دارند، همه چیز دارند اما اسلام نیستند.
نمونهی بارزِ آن که من این را دههی اول هم عرض کردم این است که واقعاً حیرتانگیز است، یک اسلامی است که صد مرتبه از کفر و کفرستان وحشیتر و خطرناکتر است.
نصارای نجران وقتی هیبتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و پنج تن علیهم السلام را دیدند جرأت نکردند که مباهله کنند، یعنی حتماً چیزی دیدهاند، چشمِ آنها کور نبود و یک چیزی دیدند. ولی این اسلام به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کرد، حتماً این دو با یکدیگر متفاوت هستند، صد رحمت به آن کفری که مقابلِ این خاندان نایستاد، اگر شما آن کفر را با این اسلام که مقابلِ خاندانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستاد مقایسه کنید حتماً از این اسلام جلوتر هستند.
مثلاً این سؤال مطرح است که… وقتی به ایام عید غدیر نزدیک میشویم بعضی از این برادرانِ مستضعفِ ما، مستضعف به این معنی است که بیچاره هستند و حق را متوجه نشدهاند و یا آنها را فریب دادهاند، میگویند: مگر میشود که غدیر با این چیزی که شیعه میگوید باشد و ناگهان همهی جهانِ اسلام آن را فراموش کرده باشند؟
افتخار به وحشیگری در اسلامِ اموی
ما راجع به این سؤال بحثی را مطرح خواهیم کرد، ولی اصلاً میگوییم به فرض محال که غدیر دروغ است، آیا محبوبتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم واضح نیست؟ آیا در این موضوع هم شک دارید؟ نسبت به ایشان چه کردند که شما دربارهی غدیر تعجّب میکنید؟نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، آیا نمیدانستند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سبطِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و سیّد شباب اهل الجنّة هستند؟ آیا حدیث «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»[4] را هم نشنیده بودند؟ اینها احادیثی هستند که متواتر هستند و شیعیان و اهل سنّت این احادیث را قبول دارند، یعنی روایاتِ خاصِّ ما شیعیان نیست، آیا اینها را نمیدانستند؟ مسلّماً میدانستند، پس چطور مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستادند؟
انسان بدلیل اینکه بعضی از قیاسها «بیادبی» است نمیتواند آنها را بگوید، در اسلام برای اینکه نستجیربالله معاذالله انسان بخواهد حیوان را تشنه نگه دارد، قصدِ قیاس کردن ندارم، میخواهد ببینید که بعضیها چقدر پست میشوند، این چه اسلامی است که از صد کفر و کفرستان کافرتر است؟
یا اینکه آیا نمیدانستند که ایشان جان و روحِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند؟ اینها را که میدانستند، شما به غدیر شک دارید، اما بفرمایید که آیا اینها را هم نمیدانستند؟ مسلّماً میدانستند، حتّی یک گروهِ آنها «قربة الی الله» هم گفتهاند!
یک اسلام در مقابلِ یک اسلام قرار گرفته است، یا میتوان نامِ آن را «جنگ روایتها» گذاشت. این «جنگ روایتها» هم در فضای جامعهشناسی امروزی مطرح است، هم در فضاهای ژورنالیستی مطرح است و هم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند: «إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ اَلْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ»[5]، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بعد از من برای تفسیرِ صحیحِ دین میجنگد؛ چون طرفِ مقابل هم میگوید این چیزی که من میگویم هم «دین» است! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای روایت درستِ از دین میجنگند، چون طرفِ مقابل هم میگوید این دین است.
یک طرف میگوید که نمادِ زنِ مسلمان «حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها» هستند، طرفِ دیگر میگوید که نمادِ زنِ مسلمان «عایشه» است، اصلاً نیازی نیست که من تبلیغ کنم.
یک طرف وقتی حرف از سردارِ اسلام میزنید «حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه» را میشناسند، اصلاً نمیخواهد که شما تبلیغات کنید یا طرفِ مقابل را بکوبید، یک طرف هم «خالد بن ولید» را بعنوانِ سردار اسلام میشناسند. یک طرف خلیفهی مسلمین را «حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه» میشناسند و طرفِ دیگر نیز خلیفهی مسلمین را «عمر بن الخطاب» را میشناسند. اصلاً نیازی نیست شما تبلیغات کنید یا طرفِ روبرو را تخریب کنید، این دو اسلام است که از زمین تا آسمان با یکدیگر فاصله دارند. یک اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب کبری سلام الله علیها را دارد و طرفِ دیگر هم آن دیگریها را دارد، چقدر فاصله است؟ اصلاً نیازی نیست که شما بدگویی کنید، فقط ببینید این دو اسلام چقدر با یکدیگر فرق دارند، همانقدر فرق است که یک طرف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند و یک طرف هم یزید ملعون! چقدر فاصله است؟ هر دو هم داعیهدارِ اسلام هستند، ببینید چقدر با هم تفاوت دارند، اصلاً جنگ روایتهاست.
شما هر کجا که میخواهید سردار رشید اسلام معرّفی کنید… البته حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه و این بزرگواران را کنار بگذارید، شما بگویید «حجر بن عدی» یا «مالک اشتر»، اینها در یک جبهه چطور هستند، «خالد بن ولید» چطور است که رزمندههای او میبینند که این شخص در هر جنگی نگاه میکند تا یک زنِ زیبایی پیدا کند، اصلاً عملیات طراحی میشود که او به آن زن برسد، مسلّماً بقیهی سربازها هم میفهمند، این شخص فرماندهی آن سربازهاست، آیا شما توقع دارید که بقیه عفیف و چشمپاک باشند و برای خدای متعال شمشیر بزنند؟ آنها میبینند که «خالد بن ولید» در هر کجا که بتواند چه میکند.
اصلاً نیازی نیست که شما تبلیغ کنید، آیا توقع دارید که سربازهای «خالد بن ولید» چشمپاک باشند و ناموس مردم بفهمند؟ آیا چنین چیزی میشود؟
آن طرف هم مالک اشتر است، اصلاً ببینید که چقدر تقلیل دادم، یعنی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تا مالک اشتر، یک دنیا و کائنات نیست، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با کسی قابل قیاس نیستند، تازه اینقدر هم که من پایین آمدم باز هم بین این دو جبهه میلیونها سال نوری فاصله است.
جنگ اسلامِ سلطنتی با اسلامِ ولایتی است.
یک طرف «حکومت» را طعمهی خود برای دریدن و چریدن میداند، یک طرف هم همهی عالَم را فدای یک حق میکند، یعنی یک حق نباید زیر پا برود. این دو با یکدیگر متفاوت است، بقیه را هم همین چیزها میسازد.
اصلاً وقتی که شما میخواهید کربلا را برای مردم توضیح بدهید کافیست که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و یزید ملعون را معرّفی کنید، خودِ آن طرفِ مقابل باقیِ موضوع را حدس میزند! یعنی بگو این دو نفر با یکدیگر در کربلا جنگ کردند و مثلاً یزید ملعون سی هزار نیرو داشتند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم مثلاً دویست نفر، آن شخصِ روبرو کاملاً داستانِ روضههای کربلا را حدس میزند. چون شخصیتِ یزید اینطور نیست که سربازهای او در کربلا و بطورِ ناگهانی آن کارها را کرده باشند، میتوان این جریان را شناخت، اینها وقتی در صفین هم دستشان به آب رسید آب را قطع کردند، اینها وقتی به دنبالِ «عمرو بن حمق خزاعی» بودند و دستِ آنها به ایشان نرسید همسرِ او را به زندان انداختند و او را هر روز شکنجه میکردند؛ بعد میگویند که چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ناموسِ خود را به این طرف و آن طرف بردهاند!!! شما ببینید که معاویه ملعون ده سال قبل چه کرده است، حال بگویید که با این شرایط درست است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وقتی از مدینه بیرون میآیند ناموسِ خود را رها کنند؟ مگر با آدم طرف هستند؟
شما این مطلب را ببینید و قضاوت کنید که آیا منطقِ داعش در آن هست یا نه؛ این روایت نزدِ اهل سنّت معتبر است، میگویند وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بیعت نکردند، همان شخص مورد نظر نزدِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسید… این روایت نزدِ اهل سنّت صحیحه است و در منابع بیچاره شدهاند که چطور این را کم و زیاد کنند یا تکّهای از آن را بِبُرّند که موضوع حل شود… ادّعای آنها این است که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: «وَ اللهِ ما أَحَدَ أَحَبُّ إِلَيْنا مِنْ أَبِيكَ»[6]، بخدا هیچ کسی از پدرِ شما محبوبتر نیست، «وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَيْنا بَعْدَ أَبيكَ مِنْكِ» شما هم محبوبترین فرد بعد از پدرتان هستید، ولی «وَ أيْمُ اللهِ ما ذاكَ بِمانِعي» این مانعِ اقدامِ من نمیشود، اگر علی بیعت نکند من خانه را بر سرِ شما به آتش میکشم.
بعد البته این روایتی است که خودشان نقل کردهاند و طبیعتاً بعد از آن میگویند که بعد از آن آشتی کردند و… من به این قسمت کاری ندارم و به آن قسمت اول کار دارم.
در منطقِ عرب خیلی بیشتر از منطقِ اسلام مدیرِ خانه و همه کارهی خانه «مرد» است، مردِ این خانه با مسئولِ حکومت اختلاف پیدا کرده است و بیعت نکرده است، کدام منطقی میگوید که شما بروید و همسرِ او را به آتش زدن تهدید کنید؟ این چه اسلامی است که میگوید اگر علی بن ابیطالب بیعت نکرده است… (اصلاً فرض کنید که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عصمت نداشتهاند و حکیم نبودهاند و اولین مسلمان نبودهاند و معاذالله خطا کردهاند)، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که سبط النبی هستند، این بزرگواران که سید الشباب اهل الجنّة هستند باید بخاطرِ جرمِ پدرشان بسوزند؟ این کدام منطق است؟ این چه اسلامی است؟
بعد هم میگوید این روایت صحیح است، البته در نهایت میگویند… من میگویم آیا تهدید کرد یا نه؟ این چه منطقی است که اگر یک مردی با یک نفر دعوا کرد، اصلاً فرض کنید که حق هم با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نبود، دیگر بدترین حالت همین است دیگر، چه کسی به شما اجازه میدهد که بروید و ناموسِ مردم را… آن هم ناموسِ خدا را تهدید کنید و بعد هم بگویید حسنین در این خانه وجود دارد ولی من همهی شما را میسوزانم؟! این چه اسلامی است؟ اتفاقاً نامِ آن را هم «اسلام» میگذارند، بلکه به این موضوع افتخار هم کردهاند، ببینید شاعرِ نیل میگوید: اگر میخواهید شجاعتِ عمر را ببینید چه کسی جرأت داشت بجز او چنین حرفی را به علی بن ابیطالب بزند که خانه را روی سرِ شما آتش میزنم؟ بجز همین عمر! به این مطلب افتخار هم میکنند.
این موضوع فقط برای کربلا نیست که بگویید آن شخص ملعون آمد و گفت که از پایینِ سُمِ اسبِ من تا سینهی آن را طلا بریزند که ما در قتلگاه غلطِ زیادی کردیم، کربلا نتیجهی منطقیِ عادیِ تکراریِ یک فکر است.
روزی که توانستند طرفِ مقابل که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام هستند دست به شمشیر نبردند که اصلِ اسلام در آن روز قربانی نشود، آن فکر ریختند و خانه را آتش زدند، تازه هیچ دفاعی صورت نگرفته است، در صفین وقتی دستشان به آب رسید آب را قطع کردند، وقتی میخواستند «عمرو بن حمق» را بگیرند همسرِ او را گرفتند و شکنجه کردند.
شما ببینید که در مجلسِ معاویه ملعون وقتی زنِ محبّ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را میآورند معاویهی ملعون به آن بانوی عفیفه چه حرفهایی در آن جمع گفته است، اینطور نیست که بگویید عرب نسبت به زن غیرت دارد و… بعضیها خیلی از موضوع دور هستند، این موضوع که فقط یک یا دو مورد نیست.
ردّپای اسلام علوی در کربلا
آن دیگری که خیلی از مرحله پرت است گفته است که آیا لازم است که این همه آدم مقابلِ حسین بن علی بایستند؟ این چه نقدِ تاریخی است؟؟؟ انصافاً خیلی از جنایاتِ تاریخ را اگر به یک انسانِ عادی بگویید باور نمیکند، «اصحاب اخدود» که قرآن کریم میفرماید را شما به راحتی باور میکنید؟ یک عدّه را زنده زنده آتش بزنند؟ اگر حالتِ عادی باشد انسان میگوید که مگر میشود آدم اینقدر وحشی باشد؟ بله میشود! معاذالله از اینکه انواعِ شهوت دست و پای انسان را باز کند.
دو اسلام در مقابلِ یکدیگر قرار گرفتند، یک اسلام در عینِ اینکه اسلام است از هر وحشی وحشیتر است، از هر طاغوتی خطرناکتر است، نامِ آن هم اسلام است.
اصلاً در کربلا تلاش کردند سرِ آن اسلامِ دیگر را بِبُرند و تمام بشود، اصلاً فکر نمیکردند… آنها میخواستند اسرای کربلا باشند که یک عمری به آنها طعنه بزنند و دلشان خنک بشود، اصلاً فکر نمیکردند که بعد از کربلا دوباره این آتش اینطور برافروخته بشود و خودشان بیچاره بشوند.
اسلام اموی از کجا متولّد شد؟
حال نکته اینجاست که بعضی از این خطراتِ اسلامِ اموی گاهی ممکن است در رفتارِ ما که طرفدارِ اهل بیت علیهم السلام هستیم پیدا بشود. اصلاً یکی از دلایلی که این بحث را مطرح میکنیم همین است، باید ما از آن جبههی طاغوت بدمان بیاید و گاهی خدای نکرده شبیه به او رفتار نکنیم.
گاهی ما دینداران اشتباهاتِ وحشتناکی در رابطه با باقیِ شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام میکنیم، باید خیلی دقّت کنیم، منتها من بدلیلِ کمبودِ وقت فعلاً به تطبیاتِ آن نمیپردازم، وگرنه تمامِ عرایضِ من تطبیقِ روز و انواعِ مختلف دارد، هم تطبیقِ سیاسی دارد و هم تطبیقِ فرهنگی، ولی قصد ندارم به آن بپردازم.
این اسلام اموی چطور متولد شد؟ از کجا متولد شد؟ این اسلام اموی با «نفاق» متولد شد، یعنی وقتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خوردند دیدند نمیشود مقابلِ ایشان قرار بگیرند، دیگر نمیشود مقابلِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جبهه درست کنند، چون شکست خواهند خورد، لذا تدبیر کردند، وقتی شما میخواهید یک مسیری را منحرف کنید، مثلاً یک سیل در حالِ آمدن است سعی میکنید مقابلِ آن سیلبند بگذارید، ولی اگر سیلبند توانِ کافی نداشته باشد آن سیل سیلبند را میکَنَد و با خود میبرد، اگر بخواهی کارِ عمری انجام بدهید چکار میکنید؟ برای این کار مسیل را آرام آرام به سمتِ بیابان منحرف میکنند که دیگر به شهر نخورد، یعنی روز اول وقتی میخواهند انحراف درست کنند نمیآیند انحرافِ فاحشی درست کنند، چون این کار فایدهای ندارد، چون مانندِ سیلبند میشود و سیل آن را میشویَد و میبرد، پس آن مسیل را آرام آرام منحرف میکنند. اینها گفتند به اسلام وارد میشویم و آرام آرام جای آن را تغییر میدهیم، و برای همین در اسلام نفوذ کردند.
لذا شما میبینید که مسجدی مقابلِ مسجدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زدند، چرا کفرستان و بُتخانه نزدند؟ چون نمیشُد، زورشان نمیرسید بُتخانه بزنند، مسجدی درست کردند که در عمل همان بتخانه بود، که مسجدِ زرار شد.
«تولّی نداشتن نسبت به جامعه اسلامی» اولین نشانهی منافقین
نیروهای حشدالشعبی در عراق وقتی در حالِ عزیمت برای جنگیدن با داعش بودند عدّهای از مردمِ از خدا بیخبر رفتند و ساختمانِ آنها را در بغداد به آتش کشیدند، این نیروهای حشدالشعبی در حالِ جنگیدن با داعش بودند و عدّهای به ظاهر شیعه آمدند و ساختمانِ آنها را آتش زدند. این موضوع زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بوده است، ببینید قرآن کریم میفرماید: اگر شما پیروز بشوید اینها ناراحت میشوند و اگر شما شکست بخورید اینها خوشحال میشوند، در ظاهر میآیند و تسلیت میگویند ولی وقتی روی خود را برمیگردانند خوشحال هستند.
یعنی اولین نشانه از اینها این است که اینها نسبت به جامعهی اسلامی «تولّی» ندارند، چون در جامعهی اسلامی… هرچه برای عزای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که شنیدهاید که اگر به اندازهی یک قطره اشک بریزید ولو اینکه به اندازهی بالِ یک مگس باشد چقدر ارزش دارد، امام صادق صلوات الله علیه فرمودند که اگر همان یک ذرّه را برای شیعهی ما هم که به او ظلم شده است اشک بریزید همانقدر اجر دارد، چون خودِ شیعه که حُرمتی ندارد بلکه حُرمتِ او به جهتِ انتسابِ به اهل بیت علیهم السلام است.
اولین نشانهای که این منافقین ندارند این است که «تولّی» ندارند.
«تولّی ندارد» یعنی چه؟ یعنی آن رأسِ پرچمدارِ اسلام را قبول ندارد و طبیعتاً کسانی که به او کمک کنند هم قبول ندارد، لذا تصریحِ قرآن کریم است که در جامعه میگفتند فلانی در حالِ کمک کردنِ به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است یا فلانی حامیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، پس حالِ او را بگیرید… یک کاری کنید کسی جرأت نکند در مجلسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پول خرج کند، «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ»[7]، یعنی… اینهایی که امروز به مجالسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طعن میزنند، یک زمانی یک نفر مؤدّبانه و مشفقانه میگوید که اینجای این مجلس را اصلاح کنید تا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه راضی باشند، اگر مطابقِ دین بگوید حتماً روی چشمِ خود میگذاریم، آن شخص را نمیگویم، مسلّماً ما مصون از خطا نیستیم و باید ما را نهی از منکر کنند، اصلاً نهی از منکر کردنِ یکدیگر جزوِ دلسوزی است، وقتی شما میبینید که من در حالِ افتادن در چاه هستم شاید بر سرِ من داد بزنید، این داد زدن که از سرِ کینه نیست، نهی از منکر بر سرِ جای خود؛ اما آنهایی که طعنه میزنند، اینها همان «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ» هستند، یعنی منافق است، باید بگویید یا منافق هستی و یا نمیدانی و در حالِ عمل کردن به فعلِ منافقین هستی.
اینها زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه کسی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کمک نکند تلاش میکردند. شنیدهاید که میگویند فلانی هر کسی که روضه داشته باشد بانی میشود، طبیعتاً این آدم باید در بینِ جامعهی مؤمنین محترم باشد، اما این آدم در جامعهی منافقین نامحترم است، این تصریحِ قرآن کریم است که میفرماید نمیگذارند که کمک کند، یعنی اول کینه از خودِ رأس اسلام یعنی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند، رأسِ جامعه یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، یعنی ولیّ جامعه. هر کسی که پرچمِ رأسِ جامعه را بالا ببرد او را میزنند، این موضوع زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به وفور بود، آن روزهای پایانی دیگر نبرد سنگین شد، کار به جایی رسید که… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که اصلاً تنها به این طرف و آن طرف نمیرفتند، حضرت که بدونِ محافظ جایی نمیرفتند، میدانند که قصد دارند ایشان را بکشند.
نقشِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در جنگ تبوک
ببینید که اینها چقدر دریده هستند، جنگ تبوک شد، جنگ تبوک یک جنگِ سختی بود، منافقین کمی از پردهپوشی بیرون آمدند… چون یک زمانی من بینِ شما میآیم و نستجیربالله نفاق دارم و کافر هستم، مثلاً فرض کنید از طرف صهیونیستها آمدهام تا ببینم در جلسهی شما چه خبر است، اگر شما گریه کنید مسلّماً با شما همراهی میکنم، اگر سینه بزنید هم همراهی میکنم، این موضوع برای من هزینهای ندارد، اما اگر بگویند مجلس گرفتار است و همه کارتهای بانکیِ خود را بدهند، اینجا دیگر نمیارزد که من ادای شما را در بیاورم، یا اینکه جایی بخواهد جان به خطر بیفتد، مثلاً بگویند حسینیها حرمِ امام رضا صلوات الله علیه در خطر است، بیایید تا برای دفاع برویم، اینجا دیگر من نمیتوانم فیلم بازی کنم، چون ممکن است جانِ من در خطر بیفتد.
آن زمان برای جنگ تبوک باید نهصد کیلومتر راه میرفتند، اما هنوز از پُررویی نیفتاده بودند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند که خیلی از اینها قصدِ آمدن ندارند، میآمدند و به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگفتند: یا رسول الله! شما بروید و ما بعد میآییم، آمادهایم… خدای متعال میفرماید: «لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»[8]، اینها اگر راست میگفتند حداقل لباس نظامی به تن میکردند، با زیرشلواری آمدهاند و به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگویند تو برو و ما خواهیم آمد!!! مسلّماً این شخص قصدِ آمدن ندارد، بلکه در حالِ فیلم بازی کردن است. مسئله این است که چند نفر نمیآیند، اگر تعدادِ زیادی نیایند وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از تبوک برگردند اینها در مدینه کودتا میکنند، چه کسی میتواند مقابلِ اینها بایستد؟ چه کسی بود که در جنگها وقتی کار یکتنه میشد… در تاریخ این موضوع برای دو نفر ثبت شده است، وقتی جمعیتِ شما به اندازهی دشمن است یا نسبتِ سی به هفتاد و یا چهل به شصت است، در این صورت دو طرف به یکدیگر حمله میکنند، ولی وقتی یک طرف فقط یک نفر است و طرفِ دیگر هزار نفر هستند، دیگر آن جبههای که فقط یک نفر است باید در لاکِ دفاعی برود، مخصوصاً کسی که بخواهد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم دفاع کند، چون حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هیچگاه در جنگها آزاد نجنگیدهاند، هر چه از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شنیدهاید، ایشان یک کسی نبودند که با خیال راحت به میدان رفته باشند و جنگیده باشند بلکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همواره محافظِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند… شما محافظِ شخصیتها را ببینید، آنها نمیتوانند با شما درگیر بشوند، چون وظیفهی اصلیِ آنها حفاظت کردن از آن شخصیت است… اینها را برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که محافظِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند نوشتهاند که در اُحُد «حَمَلوا علیه و حَمَلَ عَلَیهِم»، وقتی آنها حمله میکردند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم حمله میکردند، یعنی به تنهایی، دیگر کجا این موضوع را داریم؟ ابن شهر آشوب میگوید: وقتی حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه به سمتِ علقمه رفتند که آب بیاورند «حَمَلوا علیه و حَمَلَ عَلَیهِم»، شما جای دیگری پیدا نمیکنید.
حال چه کسی هست که میتواند مدینه را نگه دارد؟ نیروی زیادی وجود ندارد و این نیروها را باید برای جنگ تبوک ببرند، یدالله کیست؟ طبیعتاً باید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بمانند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! تو باید بمانی.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در تمامِ جنگها پرچمدارِ اسلام هستند، دامادِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، چند هزار روایت در بابِ محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم هست، حال پُرروییِ منافقین را ببینید: گفتند چون نمیخواست او را ببیند او را با خود همراه نکرد!!!
و جامعهی گیجی که خدای متعال میفرماید: «فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»[9]، گوشِ شما هم با اینهاست و تأثیر هم میپذیرید! عدّهای هم حرفِ اینها را میپذیرند.
مانندِ امروز، طرف میگوید: ده روز به مجلسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میروید و حتّی دو روایت راجع به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مطلقا در هیچ جلسهای نمیگویند!!! ای بیانصاف… یعنی تو رفتهای و تمامِ جلسات را چک کردهای؟ جالب است که هیچ کسی هم اعتراضِ جدّی به او نمیکند، تو به چه جرأتی چنین حرفی را میزنی؟ چرا اینقدر توهین میکنی؟ اثر دارد و انسان نباید ساکت بود، ساکت بودن او را برای حملهی بعدی پُرروتر میکند، «وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»، یک عدّه از شما هم تأثیر میپذیرید، برای چه قرآن کریم میفرماید که گوشِ خودت را به دستِ هر کسی و هر جایی و هر تریبون و هر رسانهای نده؟ برای اینکه انسان تأثیر میگیرد و روی قلب اثر میگذارد.
ما مسلمین گوشِ خودمان را به دستِ کفّار میدهیم و آنها هم برای ما فتنهگری میکنند، خدای متعال میفرماید: «فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»، «سمّاعون» چند معنی دارد که یکی از آنها این است که «تحت تأثیر قرار میگیرند»، بعضیها هم چیزِ دیگری از این کلمه فهمیدهاند.
گفتند: دیدید که دوست ندارد علی را ببیند؟
میخواهم بگویم این اسلام اموی یا همان پدر جدِّ این اسلام اموی زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، این اسلام اصلاً اسلام نیست، این عبارتِ اُخرای همان بُتپرستی است، منتها نمیتواند به نامِ بُتپرستی بیاید و حرکت کند و بخاطرِ همین نامِ خود را «اسلام» گذاشتهاند.
همینکه دیدند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نیستند گفتند که کارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تمام خواهیم کرد، رفتند تا شترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هُل بدهند تا آن را از درّه پایین بیندازند، پس زمانِ خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… گاهی بعضی از اصحابِ سِرّ یک علائمی نشان میدادند، چون کار سخت بود، اینها در فشار بودند، حکومت بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستِ کسانِ دیگری افتاد، مثلاً «حذیفة بن یمانی» جزوِ کسانی است که افسارِ شترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دستِ او بود، «حذیفة بن یمانی» و «عمّار» این کار را میکردند، آن چهارده نفر یا دوازده نفر که اهلِ جنگ نبودند، هیچ کدام از آنها نقشِ مؤثری در هیچ جنگی نداشتند، همیشه هم میگویم که شما ببینید برای خلفای سهگانهی صدر اسلام و مسلمین، شما برای هر سه نفرِ آنها یک کارِ مؤثر در جنگهای زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیدا کنید، اصلاً توقعِ زخم زدن و زخم خوردن نداشته باشید، اصلاً شما یک روایتی پیدا کنید که اینها یک سنگ پرت کرده باشند که بر سرِ یک نفر خورده باشد! بلکه فرارِ آنها ثبت شده است!
این موضوع خیلی عجیب است، من بعنوانِ کسی که کمی کارِ تاریخی کردهام به شما اینطور عرض میکنم: ششصد سال دو سلسلهی بنیامیّه و بنیعبّاس اینها را تطهیر کردند و دائماً تلطیف کردند که اشکالات از بین برود، بعد از ششصد سال مسلَّم است که اینها در هیچ… برای این سه نفرِ این همه مطلب درست کردند، مثلاً به ساختند که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغمبر نمیشدند فلانی پیغمبر میشد، یعنی اینقدر خوش اشتها بودند و اعتماد به سقف داشتند! دیگر نمیگفتند که حرامزاده که نمیتواند پیغمبر بشود! یک چیزی بگویید که بشود!!
اینها را این همه تطهیر کردند و فضائلِ حیرتانگیز برای اینها ساختند، ببینید چه بوده است که بعد از ششصد سال کارِ رسانهای هنوز معلوم است که فراریهای جنگها چه کسانی هستند! ببینید اینها چه بودهاند! فخررازی میگوید که وقتی کار در اُحُد سخت شد دیدند آن شخص در حالِ دویدن است، ظاهراً چاق هم بوده است، وقتی رفتند و او را صدا کردند که جنگ تمام شده است سه روز طول کشید تا او بیاید! تازه اینها بعد از ششصدسال تطهیر مانده است! رسانهها ششصد سال میخواهند یک نفر را بالا ببرند، تازه این است، ببینید چه بوده است!!! که بعد از ششصد سال حتّی نتوانستند یک مورد… خیلی چیزها درست کردند، اینکه ابن تیمیه ملعون میگوید «جهاد» انواعِ سهگانه دارد، پایینترین سطحِ آن که جهاد با شمشیر است برای علی بن ابیطالب است، یعنی در این جنگها بعضیها را کشته است، یک جهاد جهادِ مشورت است، فلانیها به پیغمبر مشورت میدادند، یعنی طراحی استراتژی جنگی میکردند!!!! یک جهاد هم جهادِ دعوت مردم به سوی خداست. خُب این شخص باید چه بگوید؟
اگر بخواهند مرا با یک رزمنده مانند شهید همّت مقایسه کنند، طوری که بخواهند من بیرون بیایم باید چه بگویند؟ میگویند اینکه بروید به خط بزنید و کسی را بکشید کارِ همینهاست، مجبور است چه بگوید؟ اگر میتوانست میگفت در شمشیر و شجاعت هم…
همینکه وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به رحمت خدا رفتهاند و یک نفر بیرون بدود و بگوید «پیغمبر مُرد که مُرد، من زنده بمانم»، این شخص چه ایمانی دارد؟ بعد از ششصد سال نتوانستند این را پاک کنند، با اینکه خیلی زور زدند.
اسلام اموی زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
این اسلام اموی زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، یعنی اصلاً اسلام نبود، اینها وقتی شکست خوردند نامِ خود را تغییر دادند، دیدند نمیتوانند آنطور مقابله کنند و گفتند که ما مسلمان هستیم.
فتح مکّه رخ داد، قبل و بعد از آن محاسباتی کردند، آمدند و گفتند که ما مسلمان هستیم، حال که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواهند از دنیا بروند… دیگر قرآن کریم چقدر واضح بیان کند که بفرماید عدّهای اخبارِ خانهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به بیرون منتشر میکردند؟ دیگر این قرآن کریم است! حال شما بروید و توجیهات را بخوانید، گفتند بینِ همسرانِ پیغمبر رقابت بود، «زینب بنت جحش» شربتی درست میکرد… اصلاً این توجیهِ شما هزار مرتبه کار را روشن میکند که شما دروغ میگویید.
فرض کنید بلاتشبیه یک مرجع تقلید دو همسر دارد، این همسرِ او شربتی را خوب درست میکند، آن دیگری هم شربتِ دیگری را خوب درست میکند، بعد این دو نفر بر سرِ این موضوع دعوا میکنند، آیا اگر شما به جای مسئول دفترِ آن مرجع تقلید باشید این موضوع را رسانهای میکنید؟ اگر انسان به اندازهی یک سرِ سوزن شعور داشته باشد این موضوع را رسانهای نمیکند.
خدای متعال برای چه آمده است برای یک مسئلهی کوچک در حدّ یک شربت «سوره» نازل کرده است؟ بیانصافها! برای خدای متعال هم فهم قائل باشید! آیا دعوا بر سرِ شربتِ عسل بود؟
اگر یک زن و شوهر جوان با یکدیگر دعوا کنند نزدِ مادرزن یا مادرشوهر یا پدرزن یا پدرشوهر بروند آن طرف چه میگوید؟ مسلّماً آنها را آرام میکند که با یکدیگر زندگی کنند. یعنی اگر این بزرگتر به اندازهی یک سر سوزن عقل داشته باشد آتش به این معرکه نمیریزد.
بعد میگویند خدای متعال در این میان بر سرِ یک شربت عسل گفته است که «وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ»[10]؟ خدای متعال برای چه لشگرکشی کرده است؟ آیا برای این بوده است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شربت را بخورند یا نخورند؟؟؟ آیا این دین است؟ این خدا حکمت دارد؟ آیا انسان بر سرِ شربتِ عسل لشگرکشی میکند؟ که میگویند او به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شربت عسل میداد و اینها گفتند که ما چکار کنیم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیگر این شربت عسل را نخورند؟ گفتند وقتی پیغمبر آمد میگوییم که دهان شما بو میدهد و جلوی دهانِ خود را میگرفتند!!! این در صحیح بخاری آمده است! پیغمبر میگوید این موضوع را جلوی مردم نگویید که آبروی من میرود، پس شربت عسل بر من حرام است و من دیگر شربت عسل نمیخورم و آیه نازل شد که بخور، آیا اینقدر سخیف؟؟؟ یعنی خدای شما اینقدر حقیر است؟
خدایی که وقتی در قرآن کریم زندگیِ انبیاء علیهم السلام را بیان میکند سخنی از جزئیات به میان نمیآورد، فقط آن اصلِ هدایت را مطرح میکند، بعد زمانی که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرسد بخاطرِ دعوای هووها دو صفحه آیه نازل میکند؟؟؟ یعنی صفحات 560 و 561 که مربوط به سوره مبارکه تحریم است.
ابن عباس میگوید یک سال میخواستم از خلیفهی دوم بپرسم که این دو زنِ این آیه چه کسانی هستند؟ اما جرأت نمیکردم. چرا؟ چون یکی از آنها دخترِ خودِ او بود. میگوید در نهایت یک روز دیدم که در حالِ رفتن برای قضای حاجت است و آفتابه را گرفتم و به جهت همرای به دنبالِ او رفتم، در این حال گفتم: این دو نفری که در این سوره هستند، این دو زنی که خدای متعال برای آنها لشگرکشی کرده است، اینها چه کسانی هستند؟ گفت این دو نفر، این دو همسرِ پیغمبر که پدرانشان هم بعد از پیامبر مسئولینِ حکومت شدند.
شما بروید و لحنِ آیات را بخوانید، جزوِ شدیدترین آیاتِ قرآن کریم است، اگر دقّت کنید در حالِ نشان دادنِ درگیریهای آخرِ عمرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بینِ این دو جبهه است، خدای متعال آنجا میفرماید: اگر من بخواهم برای کفّار ضربالمثل بگویم… از دو همسرِ پیغمبر مثال میزند، که این دو همسرِ پیغمبر نکردهاند، خیانتِ جنسی نکردهاند، فحشاء نداشتهاند، همسرِ نوح و همسرِ لوط؛ این گناهِ خیلی بزرگی است اما یک میلیاردُمِ خیانتِ در برابرِ رسالت هم نیست.
قرآن کریم میفرماید: همسرِ پیغمبر بودن برای اینها اصلاً کاری نکرد! قرآن کریم اینجا به چه کسی تعریض میزند؟ بعد میخواهد از دو زنی مثال بزند که ضربالمثلِ ایمان و تقوا هستند، آیا خدای متعال نمیتوانست برای اهل ایمان هم دو زنِ پیغمبر را مثال بزند؟ مثلاً نمیتوانست مثالِ حضرت خدیجه سلام الله علیها را بزند؟ آیا نمیتوانست از همسرِ حضرت ابراهیم مثال بزند؟ ولی نمیخواست مثالی بزند که همسرِ پیغمبر باشند، چون اینها باز هم در این تهدید بترسند، زنِ فرعون و حضرت مریم سلام الله علیها را مثال زده است، چرا این دو بزرگوار را انتخاب میکند؟ برای اینکه اینها امیدوار نشوند، حداقل یکی از علّتها این است، وگرنه حضرت خدیجه سلام الله علیها هم افضلِ از حضرت مریم سلام الله علیها هستند و هم افضلِ از همسرِ حضرت ابراهیم، و هم افضلِ از آسیه سلام الله علیها است. از کجا میگویم؟ روایات را ببینید، شیعه و سنّی دارند، حداقل این است که همترازِ اینها هستند، چرا حضرت خدیجه سلام الله علیها را مثال نزده است؟ برای اینکه اگر مثال میزد که ضربالمثلِ اهلِ ایمان همسرِ پیغمبر است، دو نکته داشت، یکی اینکه بقیه میگفتند که ما چکار کنیم که در خانهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبودیم؟ خدای متعال میفرماید اگر زنِ فرعون هم باشی و لقمهی فرعون را در خانهی فرعون بخوری ولی بخاطرِ خدای متعال قیام کنی تو را بالا میبرم، بعضی از روایات میگویند در بهشت از همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یعنی به نقطهی اوج میرسی، هم نکتهی تربیتی دارد و هم اینکه آنها یک وقتی نگویند که با ما هم کوتاه آمده است.
آیاتِ مربوط به این موضوع را ببینید، خدای متعال میفرماید از آتشی بترسید که «عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ»[11]، بترسید که فرشتههای موکلِ عذاب ذرّهای از اطاعتِ خدای متعال کوتاه نمیآیند و شما را عذابِ شدیدی خواهند کرد. اینها آیاتِ همین سوره است، نکتههای خیلی زیادِ دیگری هم دارد که الآن قصد ندارم به آن وارد بشوم، ولی خیلی زیبا در حالِ گفتنِ شرایطِ آن روز است، نکتهی آن اینجاست که خدای متعال میفرماید که یکی از این همسران رفت و سِرّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را فاش کرد و خدای متعال به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر داد، حال بگویید آن سِرّ چه بود؟ شربت عسل؟ اگر انسان برای خدای متعال به اندازهی خود هم فهم قائل باشد چنین حرفی را نمیزند، خیلی زیبا در حالِ نشان دادن است.
یکی از آقایانی که بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مسئولیت رسید گفت: ما یک نفر را داشتیم که اخبارِ خانهی پیغمبر را به ما میگفت. شما ببینید که در اخبار سقیفه این موضوع آمده است، خلیفه اول در بیرون مدینه بود، وقتی خبرِ از دنیا رفتنِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دادند پیغام دادند که یکی او را خبر کند، بعد آنجا بیهوده شلوغ کردند و گفتند که پیغمبر نَمُرده است و نمیمیرد و رفته است که قرآن بیاورد، همین شخص تا دیروز میگفت که «حَسبُنا کتابُ الله» و حالا میگوید که رفته است که قرآن بیاورد!
اینها زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، درگیریها هم بود، اما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امکانِ این را نداشتند که با اینها برخورد کنند، چرا؟ چون اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواستند با اینها برخورد کنند جنگ داخلی «اسلام» را از بین میبرد و ما امروز میگفتیم که هزار و چهارصد سال قبل کسی ادّعای نبوّت کرد و یارانِ او او را کشتند، یعنی چیزی باقی نمیماند، قرار است که این دین بطورِ طبیعی برای هزاران سال بماند، هر کسی برود و شرایطِ آن روز را نگاه کند میبیند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دین را مانندِ اعجاز حفظ کرده است، مانندِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بایستی بیایند و خون مبارکِ خویش را بدهند تا این دین بماند.
مورخین میگویند تا یک سوم مسلمین اهل نفاق بودند. اگر میخواهید خطرِ این موضوع را ببینید فرض کنید که در این جلسهای که ما نشستهایم، دور از محضرِ شما از هر سه نفر یک نفر داعشی باشد، اصلاً دیگر شما احساسِ امنیت نمیکنید، نمیتوانید اقدامی کنید، حال ما یک جایی توضیح دادهایم که چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه میدادند که اینها همینطور بیایند و اسلامِ ظاهری بیاورند، چون حالتِ دیگر هم خطرِ دیگری داشت، واقعاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بالاعجاز دین را به دستِ ما رساندهاند، هر طوری که محاسبه میکردند میگفتند که کار تمام است، ده سال یا بیست سالِ دیگر…
این اسلام اموی بود، اصلاً زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، بینِ مسلمین بود، بعد به یک جبهه در مقابلِ جبههی اصلی تبدیل شد.
روضه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه
ان شاء الله امشب مورد عنایت کریم اهل بیت علیهم السلام باشیم.
شخصی گریه کنان نزدِ امام صادق صلوات الله علیه رسید… وقتی میخواستند از کوفه برای دیدنِ ائمه علیهم السلام به مدینه بیایند خیلیها در راه جان میدادند، راه سخت و بلند و طولانی بود، فقیر بودند، بایستی مقداری از راه را پیاده میآمدند و… طرف همینکه امام صادق صلوات الله علیه را دید شروع کرد به گریه کردن و گفت: همینکه به مدینه نزدیک شدیم یکی از دوستانِ ما که خیلی عشقِ شما را داشت و با عشقِ شما برای زیارت آمده بود و حالِ او در راه خراب شد و لحظاتِ آخر به سمتِ کوفه برگشت و رو به حرمِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دستِ خود را بلند کرد و گفت: «بسطت یدی الیک یا امیرالمؤمنین» آقا جان! دستِ خود را به سمتِ تو دراز کردم (یعنی دستِ مرا بگیر که بیپناهم)… راوی میگوید: همینکه این مطلب را عرض کردم امام صادق صلوات الله علیه سرِ مبارکِ خویش را پایین انداختند و ساکت شدند، شاید اشک از چشمان مبارکِ ایشان آمد، من احساس کردم که حالِ حضرت را گرفتیم و آقا را ناراحت کردیم… مسلّماً حضرت مهربان هستند و هر اندازه که ما به حضراتِ معصومین علیهم السلام محبّت داریم محبّتِ آن بزرگواران چیزِ دیگری است… امام صادق صلوات الله علیه به زراره فرمودند: دلم برای برادرت تنگ شده است، به او بگو که او هم یک مرتبه با تو به اینجا بیاید…
ان شاء الله خدای متعال برای ما روزی کند که امام زمان ارواحنا فداه را درک کنیم و ببینیم که حضرت چقدر نسبت به شیعیان «مهربان» هستند.
میگوید: حضرت سرِ خویش را پایین انداختند و یا شاید در روایت اینطور است که حضرت دستِ مبارکِ خود را به پیشانی مبارک زدند و حالِ من گرفته شد و پیشِ خودم گفتم که حضرت را اذیت کردیم، خواستم بیسر و صدا از خانه بیرون بروم، همینکه چند قدم رفتیم خادمِ حضرت ما را صدا کردند و گفت که برگرد، حضرت فرمودند: بخدا که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دستِ او را گرفت.
ما هم امشب آمدهایم و میگوییم «بسطت یدی الیک یا ابا محمد»، «یا مُحْسِنُ قَدْ اتاکَ الْمُسىءُ»، گنهکار به درِ خانهی شما آمده است…
در بینِ اهل بیت علیهم السلام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از چند جهت خیلی غریب هستند، یکی از آنها این است که فرزندانِ اصلیِ او که همراهِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند شهید شدند اما بعضی از فرزندانِ حضرت بعداً در مقابلِ اهل بیت علیهم السلام قرار گرفتند، این موضوع به غربتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کمک کرد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی چیزها دیدهاند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در درگیریهای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با معاویه ملعون خیلی چیزها دیدهاند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم خیلی به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی وابستهی عاطفی بودند، خیلی به ایشان عشق میورزیدند، هم خیلی نسبت به ایشان مطیع بودند. همانطور که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدام سکوت کردند و صحبت نکردند، یا همانطور که حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه در مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام سکوت میکردند و صحبت نمیکردند، «مَا کَلَّمَ الحُسَین علیه السلام بَينَ يَدَيِ الْحَسَنِ علیه السلام قَطُّ»، یک مرتبه ندیدند وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حضور دارند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صحبت کنند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شیعهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستند، شما امامِ خودتان را چقدر دوست دارید؟ این اندازه اصلاً با محبّتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه قابلِ قیاس نیست. آقایی که انبیاء و اولیاء… در روایت است که الله در شبِ جمعه به زیارتِ او میآیند… وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مدینه بودند شبهای جمعه به سرِ قبرِ مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میرفتند، زائرِ شبهای جمعهی قبر مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودهاند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی عجیب کرامت داشتند، وقتی فقیر به درِ خانهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میآمد حضرت به خانه میرفتند و یک دستِ حضرت برای عطاء کردن بیرون میآمد… وقتی اهل بیت علیهم السلام میخواهند ببخشند نمیشمارند، الّا یک جا، اگر میشنیدند یا متوجّه میشدند فقیری که آمده است قبل از آن به درِ خانهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفته است، در این صورت از او میپرسیدند که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چقدر عطاء نمودهاند، در یک روایت است که گفت: هفتاد و سه سکّه، حضرت داخل رفتند و شمردند و هفتاد و دو سکّه عطاء نمودند… این یعنی من در بخشش هم از امامِ خود پیشی نمیگیرم.
فاصلهی سنّیِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کم بود و این دو آقازاده همواره با یکدیگر بودند… از آن روایتی که میگوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیدند و عرض کردند: پدر جان! نمیدانم این دو فرزندِ من کجا رفتهاند (مسلّماً اهل بیت علیهم السلام به این موضوعات علم داشتهاند منتها برای فهمیدنِ ما و ثبت شدن در تاریخ این موضوعات را بیان نمودهاند)، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: الآن از برادرم جبرئیل میخواهم که به من خبر بدهد، جبرئیل آمد و گفت: یا رسول الله! این دو بزرگوار در کنارِ دیوارِ قصرِ بنیالنجّار هستند، دست در گردنِ یکدیگر گذاشتهاند، فرشتهای بالِ خود را بالای سرِ این عزیزان سایه کرده است… این عزیزان از ابتدا با یکدیگر بودند، عشقشان به یکدیگر هم حیرتانگیز بود، ولی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «امام» بودند، هرکجا که دردسری بود سینهی خود را سپر میکردند…
وقتی در مجلسِ معاویه ملعون به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه جسارت کردند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای صحبت کردن از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اجازه خواستند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اجازه ندادند و فرمودند: نه حسین جان! اگر به شما چیزی بگویند من اذیت میشوم…
حال شما این شرایط را ببینید، به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خبر دادند انگار این مرتبه که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سَم دادهاند این سَم کاری شده است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را چطور به خانهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رساندند، وارد شدند و چهرهی زردِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را دیدند که حضرت بیحال… امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که سنّی نداشتند، فقط چهل و هفت سال سن داشتند، مدام چشمانِ مبارکِ مولای ما امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میرود و برمیگردد، رنگِ مبارک زرد شده است، آمد و سرِ او را به دامان گرفت، همینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شروع کردند به گریه کردن امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چشمهای مبارکِ خویش را باز کردند و فرمودند: «یا یوم کَیَومک یا اباعبدالله»… نمیتوانم گریهی تو را تحمّل کنم، بعد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شروع کردند به گریه کردن… همینکه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شروع کردند به گریه کردن حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند: برادر! چرا اینطور گریه میکنید؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند به دو دلیل، یک: برای عاقبتِ خود نگران هستم، آیا خدای متعال مرا قبول کرده است یا نه، همینکه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این مطلب را فرمودند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شروع کردند به گریه کردن…
برادر! اینقدر دشنام و توهین در راه خدای متعال تحمّل کردهای، بیست سفر حج با پای پیاده رفتهای، سه مرتبه همهی اموالِ خودت را به کسانی که حتّی محب نبودند بخشیدهای، اگر خدای متعال نخواهد تو را ببخشد میخواهد چه کسی را ببخشد؟ اگر خدای متعال نخواهد تو را بپذیرد میخواهد چه کسی را بپذیرد؟
کریم اینطور است، کریم با خدا هم کریمانه رفتار میکند و اصلاً توقع ندارد، انگار که کاری نکرده است…
بعد باز هم حضرت دیدند که در حالِ گریه کردن هستند، عرض کردند: برادر! برای چه گریه میکنی؟ فرمودند: برای تو بعد از خودم نگران هستم… یکدیگر را در آغوش گرفتند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وصیت کردند، حسین جان! برای فرزندانم پدری کن، برای قاسمِ من پدری کن…
خدای متعال میداند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه کشیدهاند، میخواستند این بدنِ مطهر را به کنارِ مضجع شریفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ببرند، ای مردمِ نامرد… به بدنِ مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تیر انداختند، این بدنِ مبارک را به بقیع بردند، کسی بغیر از امام حق ندارد امام را دفن کند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به یادِ غربتِ پدرِ خویش افتادند… آن شب که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باید به تنهایی بدنِ دردانهی حبیبهی رسول خدا را در قبر میگذاشت… نمیدانم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با چه سختی و چه حالی بدنِ مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در خاک قرار دادند، باید زیرِ سر را کمی برآمده کنند، حضرت روبند را کنار زدند، نگاه کردند و دیدند شانههای حضرت در حالِ لرزیدن است، حضرت چطور روی این صورت خاک بپاشند؟ فرمودند: «فَلَيْسَ حَرِيباً مَنْ أُصِيبَ بِمَالِهِ»[12] غارتزده آن نیست که اموالِ او را ببرند، «وَ لَكِنَّ مَنْ وَارَى أَخَاهُ حَرِيْبٌ» غارتزده من هستم که برادری مانندِ تو را باید در دلِ خاک…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۷۰ (مل، [كامل الزيارات] ، اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلزَّعْفَرَانِيُّ عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ خُثَيْمٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي رَاشِدٍ عَنْ يَعْلَى بْنِ مُرَّةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اَللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ اَلْأَسْبَاطِ.)
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۳، صفحه ۸۰ (وَ قَالَ اِبْنُ أَبِي اَلْحَدِيدِ فِي شَرْحِ اَلنَّهْجِ : كَتَبَ مُعَاوِيَةُ فِي أَثْنَاءِ حَرْبِ صِفِّينَ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ : وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ وَ إِنِّي أُحَذِّرُكَ اَللَّهَ أَنْ تُحْبِطَ عَمَلَكَ وَ سَابِقَتَكَ بِشَقِّ عَصَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ تَفْرِيقِ جَمَاعَتِهَا فَاتَّقِ اَللَّهَ وَ اُذْكُرْ مَوْقِفَ اَلْقِيَامَةِ وَ اِقْلَعْ عَمَّا أَسْرَفْتَ فِيهِ مِنَ اَلْخَوْضِ فِي دِمَاءِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ لَوْ تَمَالَأَ أَهْلُ صَنْعَاءَ وَ عَدَنٍ عَلَى قَتْلِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ لَأَكَبَّهُمُ اَللَّهُ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي اَلنَّارِ فَكَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ قَتَلَ أَعْلاَمَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ سَادَاتِ اَلْمُهَاجِرِينَ بَلْهَ مَا طَحَنَتْ رَحَى حَرْبِهِ مِنْ أَهْلِ اَلْقُرْآنِ وَ ذَوِي اَلْعِبَادَةِ وَ اَلْإِيمَانِ مِنْ شَيْخٍ كَبِيرٍ وَ شَابٍّ غَرِيرٍ كُلُّهُمْ بِاللَّهِ تَعَالَى مُؤْمِنٌ وَ لَهُ مُخْلِصٌ وَ بِرَسُولِهِ مُقِرٌّ عَارِفٌ فَإِنْ كُنْتَ أَبَا حَسَنٍ إِنَّمَا تُحَارِبُ عَلَى اَلْإِمْرَةِ وَ اَلْخِلاَفَةِ فَلَعَمْرِي لَوْ صَحَّتْ خِلاَفَتُكَ لَكُنْتَ قَرِيباً مِنْ أَنْ تُعْذَرَ فِي حَرْبِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ لَكِنَّهَا لَمْ تَصِحَّ لَكَ وَ أَنَّى بِصِحَّتِهَا وَ أَهْلُ اَلشَّامِ لَمْ يَدْخُلُوا فِيهَا وَ لَمْ يَرْتَضُوا بِهَا فَخِفِ اَللَّهَ وَ سَطَوَاتِهِ وَ اِتَّقِ بَأْسَ اَللَّهِ وَ نَكَالَهُ وَ اِغْمِدْ سَيْفَكَ عَنِ اَلنَّاسِ فَقَدْ وَ اَللَّهِ أَكَلَتْهُمُ اَلْحَرْبُ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ إِلاَّ كَالثَّمَدِ فِي قَرَارَةِ اَلْغَدِيرِ وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ فَكَتَبَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَيْهِ جَوَاباً عَنْ كِتَابِهِ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِكَ وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ وَ كِتَابُ اِمْرِئٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ وَ لاَ قَائِدٌ يُرْشِدُهُ دَعَاهُ اَلْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ اَلضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لاَغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً فَأَمَّا أَمْرُكَ لِي بِالتَّقْوَى فَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ مِنْ أَهْلِهَا وَ أَسْتَعِيذُ بِاللَّهِ مِنْ أَنْ أَكُونَ مِنَ اَلَّذِينَ إِذَا أُمِرُوا بِهَا أَخَذَتْهُمُ اَلْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ وَ أَمَّا تَحْذِيرُكَ إِيَّايَ أَنْ يَحْبَطَ عَمَلِي وَ سَابِقَتِي فِي اَلْإِسْلاَمِ فَلَعَمْرِي لَوْ كُنْتُ اَلْبَاغِيَ عَلَيْكَ لَكَانَ لَكَ أَنْ تُحَذِّرَنِي ذَلِكَ وَ لَكِنِّي وَجَدْتُ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فَقٰاتِلُوا اَلَّتِي تَبْغِي حَتّٰى تَفِيءَ إِلىٰ أَمْرِ اَللّٰهِ فَنَظَرْنَا إِلَى اَلْفِئَتَيْنِ فَأَمَّا اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ فَوَجَدْنَاهَا اَلْفِئَةَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا لِأَنَّ بَيْعَتِي بِالْمَدِينَةِ لَزِمَتْكَ وَ أَنْتَ بِالشَّامِ كَمَا لَزِمَتْكَ بَيْعَةُ عُثْمَانَ بِالْمَدِينَةِ وَ أَنْتَ أَمِيرٌ لِعُمَرَ عَلَى اَلشَّامِ وَ كَمَا لَزِمَتْ يَزِيدَ أَخَاكَ بَيْعَةُ عُمَرَ بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ أَمِيرٌ لِأَبِي بَكْرٍ عَلَى اَلشَّامِ وَ أَمَّا شَقُّ عَصَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ فَأَنَا أَحَقُّ أَنْ أَنْهَاكَ عَنْهُ فَأَمَّا تَخْوِيفُكَ لِي مِنْ قَتْلِ أَهْلِ اَلْبَغْيِ فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَرَنِي بِقِتَالِهِمْ وَ قَتْلِهِمْ وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ اَلْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ وَ أَشَارَ إِلَيَّ وَ أَنَا أَوْلَى مَنِ اِتَّبَعَ أَمْرَهُ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ بَيْعَتِي لَمْ تَصِحَّ لِأَنَّ أَهْلَ اَلشَّامِ لَمْ يَدْخُلُوا فِيهَا فَإِنَّمَا هِيَ بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ تَلْزَمُ اَلْحَاضِرَ وَ اَلْغَائِبَ لاَ يُسْتَثْنَى فِيهَا اَلنَّظَرُ وَ لاَ يُسْتَأْنَفُ فِيهَا اَلْخِيَارُ وَ اَلْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ اَلْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِنٌ فَارْبَعْ عَلَى ظَلْعِكَ وَ اِنْزِعْ سِرْبَالَ غَيِّكَ وَ اُتْرُكْ مَا لاَ جَدْوَى لَهُ عَلَيْكَ فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ عِنْدِي إِلاَّ اَلسَّيْفُ حَتَّى تَفِيءَ إِلىٰ أَمْرِ اَللّٰهِ صَاغِراً وَ تَدْخُلَ فِي اَلْبَيْعَةِ رَاغِماً وَ اَلسَّلاَمُ .)
[6] المصنف في الأحاديث و الآثار، ابن أبي شيبة الكوفي، عبد الله بن محمد، تحقيق: الحوت، كمال يوسف، مكتبة الرشد، الرياض، 1409قمری، الطبعة الأولى، ج 7، ص 432، باب (ما جاء في خلافة أبي بكر وسيرته في الردة)، ح 37045. (إِنَّهُ حينَ بُويِعَ لاِبي بَكْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) كانَ عَليُ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلانِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَيُشاوِرُونَها وَ يَرْتَجِعُونَ في أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ، فَقالَ: يا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلى الله عليه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدَ أَحَبُّ إِلَيْنا مِنْ أَبِيكَ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَيْنا بَعْدَ أَبيكَ مِنْكِ، وَ أيْمُ اللهِ ما ذاكَ بِمانِعي إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَكَ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتِ. قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَني، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَيَحرِقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ، وَ أَيْمُ اللهِ لَيْمِضَيَّن لِما حَلَفَ عَلَيْهِ)
[7] سوره مبارکه توبه، آیه 79 (الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ ۙ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)
[8] سوره مبارکه توبه، آیه 46 (وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ)
[9] سوره مبارکه توبه، آیه 47 (لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ)
[10] سوره مبارکه تحریم، آیه 4 (إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ)
[11] سوره مبارکه تحریم، آیه 6 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ)
[12] المناقب، جلد ۴، صفحه ۴۵