حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 11 شهریور 1398 مصادف با شب سوم ماه محرم در هیئت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی پیرامون مسئله ی «تقابل اسلام علوی و اسلام اموی» با موضوع اختصاصی «نقش حضرت زهرا سلام الله علیها برای جلوگیری از عقبگردِ امّت» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهِي وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
بعد از مقدّمهای که عرض کردیم وارد بحث شدیم. عنوان بحث را تقابل اسلام علوی و اسلام اموی گذاشته بودیم که عرض کردیم در واقع اسلام شبیه بر وزن همین اموی است، حالا تقیّه هم میکنیم میگوییم: اسلام اموی یا میشود اسم آن را امام الاحرار گذاشت. چون سیّد الشّهداء صلوات الله علیه هم بشریّت را، هم دین را، هم دنیا را آزاد کرد، نجات دارد، غل و زنجیر از پای همهی اینها باز کرد.
اثر شرکت در مجالس سیّد الشّهدا علیه السّلام
بعد با یک سؤالی بحث را پیش بردیم که خیلی سؤال مهمّی است. هر سال نزدیک غدیر میشود، بعضیها این سؤال را از ما میپرسند که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم یارانی تربیت کرده بود که اینها همهی احکام را به ما رساندند، عقاید را فرمودند، در راه خدا جانبازی کردن، کشته شدن، آسیب خوردن، پول در راه خدا دادن، مگر میشود یک چنین غدیری رخ داده بشود، بعد ناگهان یک دفعه، به یک باره همه ناگهانی خیانت کرده باشند؟ مگر این همه در قرآن «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونُ»[4]، «أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»[5] «وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ … سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»[6] اینها چه شدند؟ اینها ناگهان منقرض شدند، تمام شدند، متحوّل شدند؟ اینها چه شدند؟
خیلی جوابها در اینجا وجود دارد. علی الحساب یک نکته را عرض کردیم و آن هم این است که آدمها دو نوع هستند. همهی مقامات و مکارم اخلاق دو مدل است. گاهی حالی است، گاهی مُقامی یا مَقامی است. من خود را عرض میکنم که به شما جسارت نشود. من در خانه وقتی نماز میخوانم حال ندارم مناجات اگر فرض کنید کتاب مفاتیح شیخ عبّاس رحمة الله علیه را در دست بگیرم که بخوانم، زیر آن را هم اگر نگاه بکنم همینطور دارم میخوانم میروم و حوصلهی من سر میرود. به جلسه بیایم یک حالی پیدا میکنم. اصل همهی این مناجاتها این است که شما خصوصی نیمه شب بتوانید با خدا حرف بزنید و این را هم به شما عرض میکنم مجلس سیّد الشّهدایی که شما را به سمت مناجات خصوصی، رابطهی خصوصی با خدا و امام زمان علیه السّلام نبرد، دارد شما را اشتباه میبرد. نه اینکه این جلسات خوب نیست، کسی منکر این مطلب نیست ولی باید کار به جایی برسد که من به مدّاح و سخنران، من به صدای خوش، به لحن زیبا، به سبک خوب نیاز نداشته باشم. باید به آنجایی برسم که بگویم: «هذا عزاکَ یا حسین» بعد هم دیگر گریه بکنم.
تحریف روضه برای تحریک مردم
یکی از اعتراضهای بنده به بچّه هیئتیها این است که شما وادار میکنید… حالا اینجا میگویم که إنشاءالله روضهی غلط و بیاساس نمیخوانند، اینجا به کسی برنمیخورد. جای دیگر بگویم فکر میکنند میخواهم به بعضیها تکه بیندازم، اینجا میشود گفت چون میدانند رابطهی ما خوب است نمیخواهیم تکه بیندازیم. همین قدر که ما بفهمیم یک عدّه لات و لوت در خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها رفتند، سر و صدا کردند همین برای یک ساعت گریه کردن کافی است. وای به حال ما که خیال بکنیم حتماً چهار تا حرف بیاساس به آن اضافه بکنیم به خاطر آنها مردم گریه بکنند. انگار اصل مصیبت اهل بیت کوچک است، باید چهار تا دروغ، چهار تا ضربهی اضافی، دو تا خنجر اضافی در کار بیاوریم تا مردم گریه کنند. خوب مردم گریه نکنند، به درک که گریه نمیکنند! دروغ بگوییم که مردم گریه بکنند؟ یعنی چه؟ یعنی اصل مصیبت، مصیبت نیست حتماً باید چهار تا حرف بیاساسی بزنیم، برای آن حرف بیاساس مردم گریه بکنند؟ اینکه ظلم است، خوب گریه نمیکنند، نکنند. اگر صاحب عزا فاطمهی زهرا سلام الله علیها است، ما عرض کردیم در طول سال هر روز دارد گریه میکند. ما گریه کن مجلس امام حسین علیه السّلام نباشیم، اگر آدم گوش شنوا داشته باشد گریه کن دارد. حالا میخواهند گریه بکنند، میخواهند نکنند. خود را عرض میکنم، چه لزومی دارد ما دروغ بگوییم. اصلاً بدتر از آن دروغگویی این است که کأنّ مصیبت چیزی نیست، باید چهار تا روی آن بگذاریم تا مردم با آن گریه بکنند. ما باید حال خصوصی داشته باشیم.
اثرات جوّ مثبت بر رفتار مردم
همهی حالات خوب دو نوع است. گاهی عارضی است، جوّی است. منظور من هم جوّ منفی نیست. شب گذشته در تحریر خود عرض کردم پیغمبر اکرم در جوّ مثبت کار میکرد، مردم را جو زده میکرد، این مردم را جوّ زده میکرد را توضیح دادیم که یعنی جوّ درست نه خالی بندی، نه موهوم. یک وقت است مردم در هشتگرد میروند، به جای خانهی خدا، دور یک خانه میگردند. آن کلاً دروغ است، نه این را نمیگوییم. میخواهیم مردم در راه امام حسین علیه السّلام پول خرج بکنند، موسم اربعین که میشود باید بگویید: کربلا نرفتهها را کمک بدهید بروند. در آن جو آدم راحتتر کمک میکند تا اینکه ما یک ایدهای دادیم إنشاءالله این هیئت میخواهد انجام بدهد از امروز پولهای خود را برای غدیر سال دیگر جمع بکنید. این حالی نیست، این جوّی نیست. الآن که جوّ محرم است، الآن که حال ما غم است، بگوییم روزی هزار تومان کنار برای غدیر سال دیگر میگذاریم، میخواهیم به عشق حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار کار بکنیم، این دیگر با آن قبلی فرق دارد، این دیگر جو نیست.
فضیلت گریه کردن بر امام حسین علیه السّلام
فرق حالات اهل بیت با ما این است. ما در یک مجلسی بیاییم که اصلاً در مجالس اهل بیت تباکی داریم، حالا یک مقدار از بحث خارج میشوم ولی این بحث مهمّی است. چون محرّم است الآن یک چند دقیقه خروج از بحث میکنم. در روایات متعدّد داریم امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر کسی «من بکی أو ابکی أو تباکی»، «فَبَكَى أَوْ تَبَاكَى أَوْ أَبْكَى»[7] بگرید، بگریاند یعنی مداح و سخنران. «أَوْ تَبَاكَى» که حالا توضیح میدهم یعنی چه، این اشتباه فهمیده شده است. «وجبت له الجنه»، «فَلَهُ الْجَنَّةُ». بعد حضرت فرمود: پنجاه نفر را بگریاند… میتوانست از اوّل مستقیم حرف را بزند برای اینکه اهمّیّت را بفرماید، مطلب را اینطور بیان میکند. بعد فرمود: پنجاه تا زیاد است، ده نفر را بگریاند، بعد فرمود: ده نفر هم زیاد است، یک نفر را بگریاند. بعد فرمود:یک نفر هم نه، خود او گریه بکند. پیش امام صادق علیه السّلام آمد…
نحوهی زیارت امام حسین علیه السّلام از راه دور
ما بعضی از روایاتی را که باید حفظ باشیم را کم شنیدید، باید اینها را حفظ باشیم. گفت: شنیدم این زیارت عاشورا خیلی عجیب است. چون در ثواب زیارت عاشورا -که حالا کیفیت خواندن آن یک توضیحی دارد که یک وقت دیگر عرض میکنم یک ساعت کار دارد- حضرت فرمود: کسی به کربلا برود، اینطور زیارت عاشورا را بخواند، از اوّل شهادت سیّد الشّهداء علیه السّلام تا قیامت هر پیغمبری که شب جمعه به زیارت میرود -زیارت پیغمبرها هم مقبول است- هر وصیای از پیغمبران که شب جمعه برای زیارت برود و روزهای دیگر به زیارت برود که مقبول است، مجموع همهی آنها را به این زائر میدهند. گاهی فطرت یک نفر مثل من پست است، میگوید: مگر میشود؟ حالا یک مثال میزنم که ببینید میشود. دیگر کجا اینطور ریخت و پاش شما سراغ دارید؟! بعد خدا راوی را رحمت بکند شروع به گریه کردن کرد. گفت: آقا خانهی ما دور است، گاهی نمیتوانیم روز عاشورا برویم آنجا زیارت بخوانیم. حضرت فرمود: نمیتوانید زیارت بکنید، به پشت بام خانهی خود بروید، به همان کیفیت زیارت را بخوانید، باید یک طور این بُعد را، دوری را جبران بکنید. فرمود: بعد از اینکه خواندید، «ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ علیه السّلام»[8] بعد شروع به گریه کردن برای حسین ما بکنید. یعنی اینجا گریه هم بکنید. بعد فرمود: «وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ الْمُصِيبَةَ» در خانهی خود هم، خانوادهی خود را جمع بکنید یک روضه بخوانید. همان حضور را به شما میدهد. حالا کیفیت این زیارت عاشورا چگونه است، یک شب دیگر در همین مقدّمه (که از بحث اصلی) خارج شدم عرض میکنم.
معنای درست تباکی کردن برای امام حسین علیه السّلام
بعد در روایت آن، این است که «مَن بَكَى» کسی که گریه بکند شما، «أو أبکَی» کسی که بگریاند، ما. خدا به ما اخلاص بدهد «أَوْ تَبَاكَى» تباکی تفاعل است. اعلال آن باعث شده است، اینطور شده است. تباکیه بوده است. مصدر آن تباکی میشود، تباکی باب تفاعل است. تفاعل معنی دارد یک معنی را فکر میکردند، بعضی از بزرگان به اشتباه رفتند. یک معنای تفاعل تظاهر به فعل است میگویند تمارض میکند. در بازی این دروازهبان روی زمین مینشیند، مدام غلت میزند میگویند: تمارض میکند. بعضیها فکر کردند تباکی یعنی نمایش بُکی؛ بعد گفتند: ریا باشد چه؟ گفتند: ریا هم برای سیّد الشّهداء علیه السّلام اشکال ندارد. نه اینطور نیست، مولای ما سیّد الشّهداء علیه السّلام فانی فی الله است، هیچ چیزی زاید ندارد، هیچ چیزی از خود جز خدا ندارد، طاهر مطهّر است. ریا کثیف است، شعبهای از شرک است، نجس است، نجس برای سیّد الشّهداء علیه السّلام فایدهای ندارد. این معنای آن نیست.
تفاعل یک معنای دیگری دارد و آن مشارکت در فعل است. یعنی داری در جلسهی امام حسین گریه میکنی، بلند گریه بکن، کناری تو هم گریه بکند. کمک بکن او هم گریه بکند. حال گریه نداری، اشک تو نمیآید ولی جگر تو سوخته است، آه بکش. آمد برای امام صادق علیه الصّلاة والسّلام روضه بخواند حضرت فرمود: پرده بزنید دختران من هم بیایند بنشینند، بعد به مدّاح گفت: به من کار نداشته باش، خطاب را دختر من قرار بده، برای دختر من روضه بخوان. شاعر هم اسم دختر حضرت را آورد و گفت: «فَرْوُ جُودِي بِدَمْعِكِ الْمَسْكُوبِ»[9] دختران حضرت شروع به گریه کردن کردند. در یک روایت است: «صاحب من وراء الحجاب»، «صَاحَتْ … مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ»[10] از پرده یکی از دختران حضرت بلند داد زد گفت: «يَا أَبَتَاهْ» یا ابا عبدالله. این مشارکت در عزا است. نمیتوانی گریه هم بکنی نه ریائاً، برای تسلّی حضرت زهرا سلام الله علیه داد بزن، صاحت یعنی داد زد، جزع.
اثر جوّ محیط بر مردم
پیغمبر چه کسانی را تربیت کرده بود؟ یک بخشی از آن را شب گذشته عرض کردیم. ما آدمها دو نوع هستیم. گاهی در یک حال، در یک جو قرار میگیریم، در جو دروغ هم به ما نمیگویند، دور کعبهی دروغین هشتگرد نمیرویم بچرخیم. میآییم در مجلس سیّد الشّهدا ء علیه السّلام گریه بکنیم، مثلاً جلوی در صندوق میگذارند میگویند: برای کربلا نرفتهها (پول جمع بکنیم) خوب در دههی محرّم صندوق برای کربلا نرفتهها بگذارند بیشتر پول جمع میشود تا در طول سال. شب عید غدیر این را بگویند، آنجا حواسّ ما یک چیز دیگر است. جوّیها اینطور هستند. حواس جوّیها از این پرت میشود به سراغ آن دیگری میروند، از آن پرت میشود به سراغ این میرود. آدمها معمولاً جوّی هستند. آن حالی که شب قدر داشتید، طول سال دارید؟ اگر کسی را پیدا کردید اینطور است (باید بدانید که آدم بزرگی است) من میشناسم کسی که شب قدر او با بقیهی روزهای او فرقی نمیکند، باید رفت پای او را بوسید. او همیشه در محضر است. ولی عموم مردم، اکثر مثل من هستند جوّی هستند. پرچم عزا بزنند، میآیند؛ نزنند نمیآیند. به دنبال کار خود میرود. لذا میگوید: برای غدیر شلوغ بکنید و به خیابان بیایید. برای اینکه آنها هم بیایند. این جوّ راست است، یعنی جوّ میدهی. مناسک جوّ میدهد منتها جوّ مثبت.
من چرا روی این بحث تأکید میکنم چون جامعهشناسان دانشگاههای تهران ما امروز بنای خود را بر این گذاشتند که مناسک سیّد الشّهداء علیه السّلام و غدیر را بزنند. حالا من مبانی علمی که آنها چه میگویند و ما چه جواب میدهیم را نمیگویم. وقتی میبینند عجب امسال غدیر از سال قبل یک مقدار بهتر شد، مقالاتی که در این زمینه در رد نوشتند (بیشتر میشود) از غدیر تا به حال چند تا مقاله نوشتند. چرا؟ چون آدمهای عادی تا در جو قرار نگیرند، دل نمیدهند. کسی (که جوّی نباشد) مثل امام حسین سلام الله علیه باشد یا مثل شاگردان خاصّ حضرت باشد، الآن هم این گوشه و آن گوشه داریم افرادی که حالی و جوّی نیستند، این دیگر در این جوّ استقرار پیدا کرده است، دیگر «مستقر فی امر الله» است. این دیگر جوّزده نمیشود. برای این دیگر روضهی با لحن خاص نیاز نیست بخوانی. همین که بگویی یا حسین شروع به گریه کردن میکند. خدا میداند در همین تهران ما آدم داریم اسم امام حسین علیه السّلام را به هر صفتی که ببریم، شروع به گریه کردن میکند. دیگر نیازی نیست او را گرم بکنی. نیازی نیست برای او تباکی بکنی و به او کمک بکنی، بلکه او دارد این کار را میکند.
اشکالات انسانهای جوّ زده
آدمهایی که خاتم انبیاء تربیت کرده بود چهار نفر دانه ویژه بودند، سوپر من بودند یا هر لفظ دیگری؛ لفظ سوپر من هم لفظ خوبی نیست هر اسمی که شما میخواهید بگذارید، ابر مرد بودند. امیر المؤمنین که به کنار. سلمان، ابوذر، مقداد، اینها؛ اینها را در نظر نگیرید، اینها شاگرد خاص هستند، عموم مردم جوّی هستند. این عموم مردم که جوّی هستند، نمیتوانند لیدر بشوند. جوّیها چند تا مشکل دارند. موقتی هستند، حالی به حالی هستند. در هواپیما نشسته بودیم یک مقدار قیافهی ما تابلو است، (از ظاهر ما مشخّص است که مذهبی هستیم). کنار ما هم یک جوانی نشسته بود، قیافهی او هم اوّل مثل ما تابلو بود، (ظاهر او هم مذهبی بود). بعد موبایل خود را روشن کرد، صدای آن را هم تا انتها زیاد کرد به نحوی که خلبان هم با او هد میزد (میشنید) منتها حسین حسین بود. اینها که بغل ما بودند فکر کردند محافظ من است. مهماندارها میآمدند میگفتند: فکر میکردند با من است. یک نیم ساعتی روضه قتلهگاه و خلاصه سینهزنی و اینقدر به این اعتراض کردند، آخر سر یک خانم بلند شد گفت: بنشین، دیگر ساکت اعصاب ما خورد شد. تا این را گفت این کانال را عوض کرد، صدای یک خانمی را تا ته زیاد کرد همه تقریباً بله. من خودم احساس میکردم که رگهای کمر من آمادهی پشتک و وارو هستند. یعنی در کسری از ثانیه روضهی قتلهگاه یک جای دیگر رفت. حالی به حالی هستند. اینها موقّتی است نمیشود به این دل بست. در جلسهی سیّد الشّهداء آدم بسیار گریه میکند، بعد میروم ضربهی ناحق میزنم، پول ناحق میخورم، حرف ناحق میزنم.
لیدر نبودن انسانهای جوّی
خاتم انبیاء با انسانهای عادی طرف بود که اینها فرزندان خود را زنده به گور میکردند. پیغمبر نمیتواند یک کلید بزند اینها تغییر بکنند. مثلاً سیرورت کلاً زیر و رو بشود، مسخ بشوند، تغییر بکنند، یک دفعه حضور محض بشوند. نه، اینها جوّی بودند. اینها که جوی هستند اوّلاً امور جوّی محدود است، موقت است. ثانیاً اینها لیدر نیستند. اینها را که دارم میگویم در تحلیلها مهم است. یعنی چه لیدر نیستند؟ یعنی نمیتواند کار را جمع بکند. این دنباله رو است، تماشاچی است، سیاهی لشکر است یا نهایت پشت سر حرکت میکند. آدمهایی باید وسط میدان بیایند که کار را جلو ببرند، اینها هم به دنبال آنها بیفتند و حرکت بکنند. اینها اینطور بودند. هیچ وقت اینها اینطور نبود که… مثال زدیم یک لحظه پیغمبر اکرم خمس غنائم را گرفت، جای دیگر خرج کرد، اینها به پیغمبر بهتان زدند گفت: خواست به فامیلهای مکّی خود پول بدهد. یعنی کلاً دین را… یک جا برود در یک ادارهای حقّ او را بخورند، بالا تا پایین همه را… یک دفعه ورق او برمیگردد، اینها جوّی هستند. جامعهای که جوّی است، کار دارد تا این استقرار پیدا بکند. من مدام دارم شما را تحریک میکنم، به شما جو میدهم. خود را امتحان بکنید ببینید حضرت زهرا سلام الله علیها به شما اجازه میدهد از امشب شب حضرت رقیه سلام الله علیها عهد بکنید یک پولی ثابت از الآن برای غدیر کنار بگذارید؟ ببینید به شما اجازه میدهد، بیرون جو است. باید این را تمرین کرد.
اگر هر شیعه یک وعده غذا داده بود، باید در ایران پنجاه، شصت میلیون غذا -هر غذایی که میخورد دو تا نیمرو- روز غدیر توزیع میشد. یعنی خیلی ما کم کار هستیم. نزدیک آن باید جو بدهیم ولی از شما توقّع است که جوّی نباشید. اینها زمان پیغمبر جوّی بودند. (ای لشکر صاحب زمان آماده باش) همه وارد خط میشدند. راه میافتادند. تا به دشمن میرسیدند، میدیدند عجب جمعیت اینها زیاد است، هر کسی مشکلی پیدا میکرد، یکی دل درد میگرفت، یکی میگفت: کفشهایم را جا گذاشتند، یکی میگفت: شمشیر خود را تیز نکردم، بروم فرزند خود را ببینم، من چند روز است همسر خود را ندیدم، یک شب پیش او باشم میآیم. هر کسی یک طور بهانه میآورد. چون جو زده بودند، آمده بودند. جوّ درست بود، جهاد فی سبیل الله بود ولی این هنوز تربیت نشده بود. رمز اینکه جلسات برای ما استقرار ندارد همین است. دارم آنها را نقد میکنم ولی به خود رجوع بکنیم میبینیم شب قدر یک حالی داریم و بعد این سست میشود. دوباره عرفه بالا میرود، دوباره افت میکند. دوباره محرم بالا میآید، دوباره افت میکند. تا وقتی که ما یک حداقل ثابتی پیدا نکردیم، همیشه باید به حال خود بترسیم تا قبل از آن خیلی باید به حال خود بترسیم. چون اصلاً معلوم نیست کدام طرفی هستیم، چند چند هستیم. امشب به شدّت گریه میکنم فردا هم در عروسی… این عروسیها که در تهران گرفته میشود که آدم از بیرون قرض نمیکنند که بیایند باشگاههای تهران عروسی بگیرند، همین ما هستیم. چرا عروسی را میگویم؟ چون گناه عمومی است.
سال گذشته توضیح دادم گناه فردی خیلی وحشتناک است، گناه عمومی خیلی عجیب اثر خطرناک دارد. سال گذشته توضیح دادم هر کسی خواست به آنجا رجوع بکند. مورد داشتیم امشب با هم هیئت داشتند، فردا شب هم با هم در عروسی بودند. یعنی یک جمع. از اینها آبی گرم نمیشود، باید به حال خود بترسد و من هم به حال خود بترسم.
سست شدن عزم مسلمانها در زمان پیامبر
اینها زمان پیغمبر بودند. آیا قرآن بیجهت گفت: «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونُ»[11]، یک عدّه منافق بودند، یک عدّه کافر بودند ولی یک عدّه هم راست میگفتند پیغمبر را دوست دارند ولی لحظهی تصمیم «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»[12] نمیتوانست تصمیم بگیرد. چرا؟ چون یک جایی عزم خود را سست کرده بود. آنها برداشتند در آن لحظهی بزنگاه لحظهای که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم همهی تلاش خود را کرده بود که منافقان را دنبال نخود سیاه بفرستد، واقعی البتّه. یعنی جیش اسامه حواسها را پرت بکند، امیر المؤمنین علیه السّلام بیاید مسیر را به عهده بگیرد که یک پنجاه سال، چهل سال ادامه پیدا بکند، چند نسل عوض بشود، اینها کم کم از این حال جو تبدیل بشوند به آدمهایی که معرفت پیدا میکنند. نیاز نیست برای آنها تبلیغ بکنند، به فقرا کمک بکنید. «في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»[13] جوّی نیست که حتماً صندوق بگذارند عمو پورنگ و خانه شادونه و کاشانی را خبر بکنند تا اینها پول بدهند. «في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» در طول سال، جوّی نیستند. کار میبرد تا بخواهد این اتّفاق بیفتد. کاری کردند که شیطان دست اینها را ببوسد. چون نصّ صریح آیه است که کفّار و رأس آنها همه مأیوس شده بودند تمام بود. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ»[14] اینها وسط کار آمدند، کار را قیچی کردند. مؤمنین جوّی یک دفعه دیدند عجب پیغمبر را کشتند یا بگویید از دنیا رفت. رهبر یک جامعهای از دنیا برود، احتمال کودتا در آن جامعه فراهم است. حالا خاتم انبیاء (از دنیا رفت است) اینها آدمهایی نبودند لیدر باشند به وسط میدان بیایند. منفعل بودند.
مصیبت امیر المؤمنین علیه السّلام و حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات پیامبر
(معاذ الله) اگر یک کارتن خواب، یک جزامی مسلمان از دنیا برود، واجب فوری است که بدن او را تجهیز بکنید و او را محترمانه دفن بکنید. خاتم انبیاء از دنیا رفته است، خاک بر سر من تمثیل هم نزدم میخواستم بگویم چقدر به پیغمبر جسارت کردند. امیر المؤمنین سلام الله علیه مشغول داغی است که این داغ کمر حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المؤمنین علیه السّلام شکسته است و من در این تعبیر مبالغه نکردم کم گفتم. کمر نشکسته است امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: رکن من شکست. امیر المؤمنین بالای بدن مطهّر حضرت زهرا سلام الله علیها که داشت دفن میکرد گفت: یا رسول الله! همین که من در داغ شما نمردم، معلوم است داغ فاطمه را هم میتوانم تحمّل بکنم و ظاهراً باید سالها بسوزم. «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»[15] دیگر شبها هم علی خوابی ندارد. امیر المؤمنین علیه السّلام مشغول پیغمبر است و حضرت زهرا سلام الله علیها… چه کسی میفهمد که داغ پیغمبر چه بلایی بر سر حضرت زهرا سلام الله علیها آورده است؟ خبر دادند یک عدّهای رفتند یک کارهایی دارند میکنند.
برنامهریزی برای کودتای بعد از پیغمبر
جوّیها ایستادند که یک نفر جلو بیاید، ببینیم میتوانیم پشت سر او برویم یا نه. آنها هم میدانند اینها جوّی هستند رفتند یک عدّه آدم را پول دادند گفتند: غذای یک سال شما با ما، به شما کد میدهند. این یک مسئلهی اتّفاقی نبود. آن لحظه (است) که میخواهیم بگوییم چه وقت اسلام علوی و اسلام اموی تولّد کرد. البتّه زمان پیغمبر اکرم تولّد پیدا کرده بود، ما دهه را لحاظ کردیم از پیغمبر شروع کردیم. اگر میخواست این اتّفاق (قرار بود اتّفاقی) بیفتد مثلاً فرض کنید دو تا ماشین در این خیابان نعمتی یا آن طرفتر در صدر مثلاً به هم میزنند با هم دعوا میکنند. نمیدانستند که قرار است اینجا دعوا بکنند. هر که هر چه دارد میآورد. این قفل فرمان میآورد، آن یکی… امّا اگر شما یک جا ببینید دو تا ماشین به هم خوردند، این پنجاه تا چماق یک مدل با یک مارک آورد، آن هم مثلاً سی تا یک چیز دیگر آورد، میفهمید که اینها از قبل برنامهریزی داشتند. میگوید: ما از وقتی پیغمبر بیمار شد -که حالا به جهت سم بود- فهمیدیم احتمالاً جان بنی هاشم در خطر است. یعنی یک کدهایی میدیدیم این را ابن طیفور که 280 مرده است نقل کرده است کتاب ابن طیفور از دست رفته است. جز یک قسمت کوچک آن که فدکیّهی حضرت زهرا هم در آن است ولی دواداری که مورّخ مهم قرن هفتم است، آن زمان نسخه بوده است در کتاب خود آورده است. یعنی مطلب خیلی قدیمی است ولی کتاب از بین رفته است یکی گزارش کرده است من از آنجا دارم میگویم. میگوید: نگران بودیم که اینها میخواهند با بنی هاشم چه کار بکنند. پیغمبر به حضرت زهرا سلام الله علیها فرموده است که هر کسی با تو بجنگد، با من جنگیده است. «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ»[16] این فقط برای زیارت عاشورای ما نیست، در مستدرک حاکم، صحیح ابن حبّان، جامع الثقلین سیوطی و در جاهای دیگر هم وجود دارد.
من نگران بودم اینها میخواهند چه کار بکنند. ناگهان دیدیم عدّهای در کوچههای مدینه ریختند که کوچک بود، سِکک یعنی کوچههای مدینه پر از آدم شد. در را باز میکردی داخل کوچه پر از آدم بود. همه لباسها صنعانی برای یمن بود، لباسها یک نوع بود، یک مدل بود. شما به یک هیئت بیایید ببینید، همه از این شلوارها گشاد کردی که دم پای تنگی دارد پوشیدند، میفهمی یک هماهنگی از قبل وجود داشته است، اینطور نیست که مثلاً زنگ زده باشند، یک چاووش گفته باشند و مردم آمده باشند. معلوم است که اینها یک تیپ هستند، از یک جا هستند، یک طور هستند. عذر صنعانیّه همه هم چوب در دست دارند. این یکی شمشیر، یکی یک چیز دیگر،یکی نیزه نیست. آن زمان با چوب میجنگیدند یک وسیلهی جنگ است. در جنگ بدر سپاه اسلام عمدتاً چماق داشتند. مردم نگاه کردند دیدند اینها هر کسی که هر جا که هست میروند با چماق بالای سر او، نمکی را قبلاً به یاد میآورید، با چماق بالای سر او می روند که بیعت بکن. بیعت نمیکرد اوّل بینی را میزدند، از پا هم شروع نمیکردند وقت نبود. یا بیعت یا بینی را عمل زیبایی میکنی! دو تا بینی را شکستند، اینها هم که جوّی بودند یک نفر بیاید آن وسط بگوید آقا غدیر بوده است، این همه ما… جوی هستند، سست شدند.
علّت به میدان آمدن حضرت زهرا سلام الله علیها
چون آنها جوّی بودند، چون لیدر نبودند حضرت زهرا سلام الله علیها به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: استر آماده کن، من شبها به در خانهی اینها بروم. در خانهی اینها را میزدند، در را باز میکردند، میگفتند: شما راست میگویید. ولی آنها… قدیم این در ذهن شما نبود که یعنی چه ما با اینها بیعت کردیم، اینها شروع کردند، خوب بیعت را بشکن، این در ذهن شما نیامده بود؟ اینها که لیدر نبودند، اینها جوّی بودند. الآن به من میگویی بیایم به تو کمک بکنم! یا زهرا یعنی چه کار بکنم؟ من آدم جمع بکنم؟! اگر یک نفر را بفرستی، شاید من پشت سر او راه بیفتم، شاید! خیلی اگر خطرناک نباشد، من که نمیتوانم کاری بکنم، بروید ببینید بقیه چه کار میکنند. به سراغ دیگری برو، آن دیگری هم مثل این. چند بار این تکرار شد. حکومت دید که نتوانستند مردم را در صحنه بیاورند. یعنی این ترس… آدم وقتی جوگیر میشود، یک کاری بکند (این کار را انجام میدهد) جوّ به تو بدهند، بگویند: بیا اینجا در رفتن کربلا نرفتهها مشارکت بکن. جوّی باشد آدم میآید بعد بگویند: البتّه ممکن است دستهای تو را ببرند. آدم جوّی دست نمیدهد. قدرت جو کم است، پنجاه هزار تومان کمک میکند ولی اینکه بگویند دست تو را میبرند، این دیگر جو نیست. ممکن است شما بگویید: چرا اینها جوگیر نشدند؟ چون این جوگیری هزینه داشت، این جو نبود دیگر طرف میفهمید. وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها شب در خانهی اینها میآمد، کار سختی نبود که اینها اعلام آمادگی بکنند. خوب علیّ بن ابیطالب امام باشد ولی منظور شما چیست؟ یعنی من بروم جلوی اینها بایستم، یعنی باید رگ گردن بدهم، یعنی حقوق من را قطع میکنند؟ امّ سلمه سلام الله علیها دفاع کرد، یک سال حقوق او را قطع کردند. یعنی حساب کار را بکنید.
این طرف نتوانست مردم را همراه بکند، چون مسیر هدایت و معرفت هم بریده شده است؛ عرض کردیم جنین هدایت سقط شد. دین کامل شد ولی تبلیغ دین کامل نشد. منظور من از تبلیغ دین تربیت است. تربیت مهتدین کامل نشد. حالا من یک شب به هیئت آمدم گریه کردم این یعنی چه؟ یعنی من دیگر به حرام میرسم منتهی میشوم، به عقب میروم؟! این کار دارد. حکومت دید اینها پای کار نیستند، چون هزینه دارد. میترسند. از طرفی چون مسئله خیلی حیاتی است حضرت زهرا سلام الله علیها وسط آمد. عرض کردم بخواهید جوّیها را همراه بکنید باید یک کسی به میدان بیاید. آن کسی که به میدان میآید در معرض خطر است. اگر این جوّیها همراه او بیایند، آنها عقب میروند. اگر نیایند این یک نفر آن وسط تک میافتد. مثل اینکه یک نفر در دعوایی به پشتوانهی 30، 40 نفر که از او حمایت بکنند جلو برود، یک دفعه اینها عقب بروند. حضرت زهرا سلام الله علیها باید بیاید از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع بکند. وسط آمد امّا کسی همراهی نکرد. کسی که همراهی نکرد.
تحرّکات حضرت زهرا سلام الله علیها از امیر المؤمنین علیه السّلام
اینها دیدند تحرّکات حضرت کم کم بیشتر شد -اینجا را باید در فاطمیّه میگفتیم برای همین هم من سرعت گفتن را زیاد میکنم- دوشنبهها و پنج شنبهها به احد میرود، آنجا ضجّه میزند. ممکن است این کم کم دوباره جو درست بکند، یعنی در ذهنها بیاید هر کسی به احد برود، میگوید: این بیبی باردار است، برای چه تا احد رفته است؟ خوب قبر پدر او که همین بغل است، ثواب آن بیشتر است، برای چه تا احد رفته است؟ برای اینکه جعفر سلام الله علیه و حمزه سلام الله علیها هنر لیدری دارند. به آنجا میروند برای اینکه بفرماید جای اینها خالی است. جای اینها خالی است، یعنی آن کسانی که توان دارند به میدان بیایند، تحریک بشوند بیایند. دیدند دارد اوضاع خطرناک میشود، حرفها دارد میپیچد. خانمها به عیادت آمدند. این آخرین باری است که به عیادت آمدند، دیگر بعد از این عیادت و اینها تعطیل شد. ما هیچ گزارشی نداریم که دیگر روزهای آخر خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها چطور بود، بعد از آن یتیمهای حضرت زهرا چگونه بودند، اصلاً دیگر بایکوت کردند.
(عیادت کنندگان) به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند، حضرت فرمود: من از شما ناراحت هستم، از همسران شما هم ناراحت هستم. «أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ»[17] بدتر از این وسط میدان کارزار مسجد رفت، فرمود: شما فکر کردید که اگر بخواهید با علیّ بن ابیطالب دربیفتید ما کوتاه میآییم؟ سینهی من برای پاره پاره شدن مقابل شمشیرهای شما و سوراخ شدن وسط نیزههای شما آماده است. این تحریک میکند. به نظر آنها رسید که باید حمله بکنند. کار را تمام بکنند، خطرناک است ممکن است حضرت تحریک بکند. آنها میفهمند دارند چه کار میکنند. این طرف هم اهل بیت بیش از آنها متوجّه هستند.
تولّد حکومت اموی در مقابل حکومت علوی
حکومت بعد از این شروع به تولید یک اسلامی کرد که برای روزهای بعد پیشگیری کرده باشد. دیگر فاطمهی زهرا یا امیر المؤمنینی، مثل امیر المؤمنینی، امام حسنی و امام حسینی نتواند بیاید کار را تمام بکند.
لذا در همان فضای جوّ شروع به کار کردن کردند. اسلامی تولید کردند که ما شب گذشته چند تا مثال آن را زدیم. اسلامی تولید کردند که هر کسی میآمد با امام حسین علیه السّلام صحبت میکرد، او را نصیحت میکرد، میگفت: این چه کاری است. روایت آن را آوردم ولی میگذارم فردا میخوانم. عبدالله بن عمر با امام حسین علیه السّلام حرف زد، سیّد الشّهداء سلام الله علیه فرمود: «أفّ لهذا الکلام (ابدا مادامت السماوات و الارض) »[18] خاک بر سر آن دینی که تو مروّج و آخوند آن هستی، ابداً تا ابد «مادامت السّماوات و الارض» حالا چه گفت، فردا عرض میکنم. یعنی جنگ دو اسلام شد، جنگ دو روایت از دین شد. آنها کار کردند، یک روایت دیگری ساختند. تا کسی روی این مقدّمه دقّت نکند متوجّه نمیشود سیّد الشّهداء علیه السّلام چطور آمده مادر خود را یاری بکند که آن مسیر را دوباره برگرداند و شما از این نگاهی که من گفتم انگیزش و جوّ مثبت.
عظمت قیام سیّد الشّهداء علیه السّلام در زنده نگه داشتن اسلام علوی
شما نگاه بکنید سیّد الشّهداء علیه السّلام با این خون خود 1400 سال است، چه کرده است. این همه دشمن سمپاشی کرده است، حرام خواری کرده است، پول هنگفت خرج کرده است، آدم کشته شده است، هر چه فشار میآورد، باز هم دههی محرم میشود آن کسانی که مثل من بیچاره هستند و دائمی نیستند هم بلند میشوند میآیند.
سال گذشته عرض کردم هیچ امامی نمیآید در خانهی همهی ما خیمه بزند. سیّد الشّهداء علیه السّلام این کار را کرده است. بعید است شما آدم در تهران پیدا بکنید بگویید: الآن چه وقت است؟ بگوید: نمیدانم. در مورد غدیر داشتیم سال گذشته هم گفتم. در همین نزدیکیهای شما داشتند روز غدیر شیرینی پخش میکردند، یکی گفت: فاتحهی آن را میخوانم. فکر کرد پدر طرف مرده است. غدیر بود نمیفهمید ولی اگر شما در محرم آش دست کسی بدهی یا خرما بدهی نمیگوید فاتحهی آن را میخوانم. اگر کسی آن مقدّمه را متوجّه بشود، میبیند سیّد الشّهداء چه کرده است. ربط سیّد الشّهداء با حضرت زهرا سلام الله علیها چیست که حضرت زهرا سلام الله علیها اینطور برای او ضجّه میزند. امام حسن و امام حسین علیهم السّلام چه کشیدند آن زمانی که باید مادر را یاری میکردند، شرایط فعلاً نبود. چه عجیب است.
شرایط قبول رؤیای صادقه
خیلی امشب امید داریم. دوستانی که من را میشناسند میداند که بنده رؤیای صادقه را قبول دارم. قرآن قبول دارد، سورهی یوسف را ببینید ولی چون از آن سوء استفاده میشود، چون در آن دروغ زیاد گفته میشود، چون بیضابطه گفته میشود، چون خلاف شرع بیجهت در آن اضافه میشود، با عقاید بازی میشود، اباحه گری میشود، خواب تعریف نمیکنم. نه اینکه بگویم همهی خوابها دروغ است. باید معلوم باشد چه کسی گفته است. مثل روایت باید معلوم باشد که چه کسی این را گفته است. آدم معارضهای آن را بفهمد، این خواب صادقه است القای سبّوحی است، این القای شیطانی است. لذا جوّ هم نمیدهم که اگر الآن این را جوّ میدادم مجلس شما هم گرم میشد چون میخواهم معرفت بیاید، نمیخواهم جو بیاید.
توسّل به حضرت رقیه سلام الله علیها در مشکلات
به شما عرض میکنم اگر گرفتار هستید، اگر دست شما از همه جا کوتاه شده است، اگر ناامید شدید، اگر منکسر شدید، اگر مضطر شدید، به صاحب امشب پناه ببرید. این را که دارم به شما عرض میکنم تجربهی شخصی است، این دیگر سند نمیخواهد. ولی نمیگویم برای اینکه نمیخواهم جوّ این شما را بگیرد. اگر فکر میکنید که آدمی نیستم که روی منبر سیّد الشّهداء علیه السّلام به شما دروغ بگویم… (این را یک جایی که جلسهی خصوصیتر بود گفتم ضبط هم شده است ولی جلسهی عمومی نمیخواهم بگویم. نمیخواهم تصویر آن پخش بشود). اگر به امام حسین علیه السّلام هم متوسّل بشوید، بدانید اگر مخصوصاً مریض دارید امام حسین علیه السّلام شما را به دختر خود حواله میدهد. لذا آن کسانی که امشب میخواهند التماس دعا بگویند، برای چه التماس دعا به من میگویید؟! امشب به صاحب امشب پناه ببرید. او هم در راه جدّهی خود فاطمهی زهرا سلام الله علیها یک کارهایی کرده است. پیامآور مظلومیّت فاطمهی زهرا سلام الله علیها است.
مصیبت دختران امام حسین علیه السّلام بعد از عاشورا
عاشورا که اتّفاق افتاد، عصر عاشورا که شد، اگر آب برای اینها میبردند، اگر محرمها میرفتند شانهی این بچّهها را میمالیدند به آنها تسلیت میگفتند هم ممکن بود از داغ ابا عبدالله الحسین علیه السّلام اینها بمیرند. اگر همهی آن سی هزار نفر گل میبردند به دختر امام تسلیت میگفتند، آن جگر خنک نمیشد ولی این کار را نکردند. به خیمههای ارباب ما حمله کردند. دخترانی که یک چنین تجربهای نداشتند که نامحرمها به اینها نزدیک بشوند، اینها صحنهی خشونت بار از فاصلهی نزدیک ندیده بودند. اینها شب تنها نخوابیده بودند، چه برسد به اینکه در بیابان باشند. خیلی از آنها همان جا از دنیا رفتند. اینها که ماندند خیلی تحمّل کردند.
بین اصحاب پیغمبر و امیر المؤمنین ابوذر از سرسختی نمونه ندارد، عرب بادیه نشین است مثل سنگ است. مثل کوه است. در دولت عثمان شروع به هو کردن او کردند، بعد او را پیش معاویه فرستادند، باز آنجا هم او را مسخره کردند، او هم کوتاه نمیآمد، یک تنه مقابل اینها میایستد، جلوی تحریف قرآن را گرفت، آنها هم دشنام میدادند، او را به مدینه برگرداندند، دولت عثمان کاری کرده بود هر کسی به این نگاه بکند به چشم ابلهی به او نگاه بکند، یعنی با نگاه تمسخر به او نگاه بکنند، او را تمسخر بکنند. ابوذر کوه، مرد، کسی به ناموس او هم کار نداشت. وقتی به ربذه تبعید شد، گفتند: هیچ کسی حق ندارد بیاید. امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و عمار رفتند. امام حسن علیه السّلام فرمود: عمو جان –خوش به حال ابوذر- هر چه در راه خدا تحمّل بکنی، خدا میبیند. نوشتند ابوذر شروع به گریه کردن کرد، شانههای او لرزید، کوه بود، ناموس او به خاطر نیفتاده بود. این دختر بچّههای عفیف سیّد الشّهداء علیه السّلام را بردند انگشت نما کردند. من نمیتوانم متن آن را بخوانم بعضی از حرفها را نمیشود زد. از نگاه دنبالهدار بعضیها اینها اذیّت بودند. هر بار سر را بلند میکرد میدید او دارد هنوز نگاه میکند.
روضهی امیر المؤمنین علیه السّلام برای حضرت زینب سلام الله علیها
اینجا امیر المؤمنین علیه السّلام برای حضرت زینب سلام الله علیها روضه خوانده است. یک ویژگی در عرب جاهلی بود… شب گذشته هم اشاره کردم. گفتم اینها امنیت پیدا کردند، قرآن هم میفرماید: «تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»[19] (در دورهی جاهلی) هر لحظه ممکن است فرزند شما را بدزدند، دورهی جاهلیّت اینطور بود. اسلام آمد امنیت آورد. اسلام آمد کسی جرأت نکند به ناموس کسی جسارت بکند. زینب کبری سلام الله علیها فرموده است –درحاشیهی کتاب کامل الزّیارات است حالا خیلی اینجا نکته دارد- به حضرت سجاد فرمود: از امّ ایمن یک حرفهایی شنیدم که امیر المؤمنین و حضرت زهرا و پیغمبر نشستند، گفتند: حسین را به کربلا میبرند چه میشود. همه را گفتند، بعد مختصر فرمود: شنیدم حریم سیّد الشّهداء هم هتک میشود، این را مختصر و مجمل گفت. وقتی پدر من امیر المؤمنین علیه السّلام ضربت خورد، گفتم دیگر ممکن است پدر خود را نبینم، رفتم محضر پدرم امیر المؤمنین گفتم: پدر جان امّ ایمن یک چیزهایی بعد از شما به ما گفته است، دوست دارم از خود شما بشنوم -روایت دو سه صفحه است- حضرت همهی آنها را تأیید کرد اضافه نکرد. فرمود: دخترم آن چیزی که امّ ایمن گفته است حضور داشته است، درست است یک چیزی به تو بگویم: «كَأَنِّي بِكِ وَ بِنِسَاءِ أَهْلِكِِ»[20] الآن که زینبم دارم تو را نگاه میکنم دارم آن صحنهی تو را میبینم که تو و دخترهای من… «تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» دخترها میترسیدند از اینکه اینها را بربایند. لرزه به اینها افتاد.
شیخ مفید در ارشاد میگوید، اینها را آوردند –من همه را خلاصه میکنم، کوتاه میکنم- شام، چه اتّفاقاتی افتادند، از اینها پذیرایی کردند! وارد کاخ که شدند، فاطمهی بنت الحسین میگوید: کنار عمهی خود نشسته بودم، دیدم یک نفر دارد با یزید آرام صحبت میکند… خواستم بگویم امیر المؤمنین علیه السّلام چه چیزی را فرمود: «تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» برگشتیم آمدیم در خرابه که قرار گرفتیم، به غرور ما برخورده بود، هر کسی یک گوشه نشسته است سرها هم پایین است. این بیبی سه ساله تحمّل خود را از دست داد، رفت یک گوشه، حسین جان به ما گفتند دختر شما سر خود را روی خاک خرابه گذاشت، مدّتی خوابید چشمها را که باز کرد، دیدند دیگر بیتاب است. گفت: پدرم آمده بود.
پایان
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4]– سورهی حجرات، آیه 15 و سورهی حشر، آیه 8.
[5]– سورهی توبه، آیه 20.
[6]– سورهی فتح، آیه 29.
[7]– هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج-3، ص 261.
[8]– وسائل الشيعة، ج 14، ص 509.
[9]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 8، ص 216.
[10]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 385.
[11]– سورهی حجرات، آیه 15 و سورهی حشر، آیه 8.
[12]– سورهی طه، آیه 115.
[13]– سورهی معارج، آیه 24.
[14]– سورهی مائده، آیه 3.
[15]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 320.
[16]– تفسير فرات الكوفي، ص 338.
[17]– كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 199.
[18]– تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، ج 2 ص 166.
[19]– سورهی انفال، آیه 26.
[20]– كامل الزيارات، ص 266.