درآمدی بر نهج البلاغه – جلسه هفتاد و سوم

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 09 تیر 1398 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به ادامه سخنرانی پیرامون «خطبه 2 نهج البلاغه» با موضوع «جایگاه اهل بیت علیهم السلام و مسئله ی غلوّ» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[2]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خاصّه حضرت امیرالمؤمنین و حضرت صادق روحی لهما الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواستِ بی‌قیمتِ ما را و گفت و شنید ناقابلِ ما را به کَرَمِ خود قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ مولای‌مان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بدهد و ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی مبارکِ ایشان، نوکریِ آستانِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان روزیِ همه‌ی ما بشود صلواتِ دیگری هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم

در موردِ خطبه دوم کتاب شریف نهج البلاغه با یکدیگر گفتگو می‌کردیم، در انتهای جلسه‌ی گذشته بحثِ بسیار مهمّی مطرح شد که چون ما بنا نداریم در جلسات روز یکشنبه (یعنی جلسات نهج البلاغه) سخنرانیِ عرفی داشته باشیم و بنای ما بر این است که اندکی به اندازه‌ی توانِ اندک و ناقصِ خودمان و حوصله‌ی جلسه به موضوعاتی بپردازیم که کمتر فرصت می‌شود تا در هیئات مطرح بشود را با یکدیگر گفتگو کنیم، در اواخر خطبه دوم نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عبارتی فرمودند که محل بحثِ گسترده است، آن دو سه جمله‌ای که محل بحث است را عرض می‌کنم تا راجع به آن با یکدیگر گفتگو کنیم.

ادامه‌ی شرحِ خطبه دوم نهج البلاغه

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اواخرِ خطبه شریف دوم که عرض کردیم گوشه‌هایی از آن در «مسترشد» طبری آمده است و نمی‌دانیم که همه‌ی خطبه به این شکل قبل از سیّد رضی رحمة الله تعالی علیه کجا بوده است و یکی از خدماتِ سیّد رضی رحمة الله تعالی علیه این است که یک سری از خطب و کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مثلِ این را برای ما حفظ کرده است، متأسفانه این خطبه از بین رفته است، گوشه‌هایی از این خطبه هست ولی خطبه‌ی کامل که از این هم بیشتر بوده است… چون همانطور که در هفته‌ی گذشته عرض کردیم خودِ سیّد چند جای مختلف تیتر می‌زنند که «مِنها»، یعنی بخشی از آن خطبه این است، یعنی مرحوم سیّد رضی تلخیص نموده‌اند.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آخرِ کار که نسبت به اصحابِ سقیفه و خلفا فرمودند که «زَرَعُوا الْفُجُو» فسق و فجور را کاشتند، «وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ» آن را با فریبکاری آبیاری کردند، «وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ» و هلاکت هم درو کردند، بعد فرمودند: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» اصلاً هیچ کسی از این امّت با آل بیت پیامبر علیهم السلام قابل قیاس نیست.

بعد هم حضرت استدلالی فرمودند، فرمودند که «وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً» کسانی که این اهل بیت علیهم السلام آن‌ها را هدایت کردند و باعثِ هدایتِ آن‌ها شدند و از این جهت سبقت دارند و پیش از آن‌ها به آن‌ها نعمت داده‌اند… طبیعتاً هدایت یافته هیچ وقت از هدایت کننده جلو نمی‌زند، اصلاً قابل قیاس نیست، منظورِ حضرت از نظرِ برتری و تصدّیِ امور است.

بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ» اصلاً آن‌ها اساسِ دین هستند، «وَ عِمَادُ الْيَقِينِ» و اصلاً اهل بیت علیهم السلام ستونِ یقین هستند، اگر آن‌ها نباشند کسی نمی‌تواند به یقین برسد و یا اگر هم یقین کند یقینِ نارواست؛ همانطور که وقتی یک داعشی یقین می‌کند می‌خواهد به مسیرِ حق برود و وقتی می‌خواهد خود را منفجر کند خوشحال هم هست، یقین دارد اما این یک یقینِ دروغین است، درواقع این جهلِ مرکّب است، یعنی فکر می‌کند که یقین دارد در حالی که در خطّ باطل است.

اگر کسی همین کلامِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را متوجّه بشود دیگر نمی‌تواند شب بخوابد، برای ما که در دوره‌ی غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه هستیم… یکی از چیزهایی که خیلی من را اذیّت می‌کند این است که ما در دوره‌ی غیبت اگر روایاتِ حالِ مردمِ دوره‌ی غیبت را از نظرِ اهل بیت علیهم السلام بخوانیم می‌بینیم که ایشان خیلی نگرانِ ما هستند، بارها از من شنیده‌اید که عرض کرده‌ام امام صادق صلوات الله علیه به حالِ ما گریه کرده‌اند، ولی انگار اینطور است که به خودِ ما مخدّر زده‌اند یا معاذالله حواسِ ما پرت است، انگار همه چیزِ ما بر سرِ جای خود هست، مثلاً می‌گوییم این دولت برود و دولتِ دیگری بیاید و وضعِ مالی ما کمی بهتر بشود کار درست می‌شود، مثلاً می‌گوییم اگر رئیس جمهور امریکا عوض بشود کار درست می‌شود…

ان شاء الله خدای متعال باعث و بانیِ به زحمت افتادنِ مردم را لعنت کند، ولی اینکه گاهی ما مشکلِ مالی و از این دست مشکلات داریم از یک جهت نعمت است و آن هم این است که ما حدّاقل درد را حس می‌کنیم، اگر در دوره‌ای بودیم که وضعِ مالیِ ما خوب بود و رئیس جمهورِ امریکا هم به ما زور نمی‌گفت و همه‌ی مشکلاتِ ما هم حل می‌شد ممکن بود توهّم داشته باشیم که همه چیز درست است، در حالی که ما اصلِ فقر را داریم و این‌ها ظواهر است، دسترسیِ ما به یقین قطع است! ما به هیچ یک از مواردِ دین را بجز معدود مواردی یقین نداریم، به اندازه‌ای روز قیامت ثواب ببریم حجّت داریم اما یقین نداریم که بگوییم قطعاً مطابق با واقع است، خودِ این موضوع بزرگترین فقر است، ما آن فصل الخطاب را نداریم، بالاتر از فصل الخطاب «عماد الیقین» را نداریم، چون فصل الخطاب هم ممکن است به حق نرسد و بگوید بالاخره یک نفر بینِ دو نفر ریش سفیدی کند، حضرت فرمودند اهل بیت علیهم السلام اساسِ دین و عمادِ یقین هستند، و ما در دوره‌ی غیبت عمادِ یقین نداریم، نمی‌گویم حجّت نداریم، نمی‌گویم در مسیر گُم می‌شویم، گُم نمی‌شویم و حجّت داریم، حجّت داریم یعنی چه؟ یعنی روز قیامت می‌توانیم احتجاج کنیم که اینطور که شما فرمودید رفتیم و معالِمِ دین را یاد گرفتیم یا مثلاً به ما گفتند که این زیارت جامعه کبیره را امام هادی علیه السلام فروده‌اند و ما هم آن را خواندیم و به ما اجر هم می‌دهند، ان شاء الله بر سبیلِ هدایت هم هستیم و ان شاء الله پاداش هم می‌گیریم ولی عماد یقین نداریم، اینکه امام معصوم علیه السلام بیایند و بینِ شیعیان جمله‌ای بفرمایند خیلی تفاوت دارد، البته در دوره‌ای که اهل بیت علیهم السلام هم بین مردم بودند، آن روزها هم برای خود محدودیّت‌هایی بود، مثلِ اینکه امام کاظم سلام الله علیه به زندان می‌افتادند، همین امام صادق علیه السلام مدینه بودند و شیعیان کوفه بودند و دسترسی خیلی سخت بود ولی بالاخره عماد یقین بود و الآن نیست، اگر کسی احساسِ اضطرار نمی‌کند، اگر کسی احساسِ پریشانی نمی‌کند مثلِ آن بیماری است، این یک بیماریِ اعتقادی است که بیمار در آن متوجّه نیست در حالِ آسیب زدن به خود است، مثلاً به بیمار می‌گویند فلان خوراکی برای شما مضرّ است ولی او می‌خورد و لذّت می‌برد، متوجّه نیست و درد را حس نمی‌کند.

در روایت هست که خودِ درد نعمتِ خدای متعال است، چون وقتی انسان درد می‌کشد حواسِ خود را جمع می‌کند که برود و خود را مداوا کند، آن دردی خطرناک است که علامت ندارد، تب ندارد، ورم ندارد، درد ندارد، و ممکن است حواسِ ما در دوره‌ی غیبت پرت بشود و تصوّر کنیم که همه چیز بر سرِ جای خود هست، اینکه مثلاً به ما هر ماه پانزده میلیون تومان پول بدهند و یک خانه و … مثلاً تهدیدِ بیرونی هم نداشته باشیم و جنگ هم نباشد و خانواده‌ی من هم مریض نباشند و اقوامِ من هم سالم باشند دیگر همه چیز درست است، اینطور نیست، ما اصلِ موضوع را نداریم، مانندِ کودکی که پدرِ او را از او گرفته‌اند و به او آبنبات داده‌اند!

گاهی این دردهایی که در جامعه هست رحمتِ خدای متعال است، برای اینکه حواسِ ما جمع بشود که ما درد داریم! و ان شاء الله خدای متعال ما را مضطرّ غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه کند، کسی که مضطرّ غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه نیست مانندِ کسی است که مخدّر زده است و الآن مست است و احساس ندارد، پناه بر خدای متعال.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند که اهل بیت علیهم السلام عمادِ یقین هستند، «إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي»، اهل غلو باید به سمتِ آن‌ها برگردند، «وَ بِهِمْ يلحق التَّالِي»، آن‌هایی که عقب مانده‌اند باید سرعت بگیرند و به خودشان بیایند که به آن‌ها برسند، «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ» ویژگی‌های حقّ ولایت و حکومت اصالتاً برای اهل بیت علیهم السلام است، تا وقتی که آن‌ها باشند اصلاً نوبت به کسی نمی‌رسد، «وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ»، هم از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ارث مادّی و معنوی برده‌اند و هم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آن‌ها وصیّت فرموده‌اند، «الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ» امروز حق به اهلِ آن برگشت، (حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به حکومت رسیده است)، «وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ» امروز به سرِ جای خود برگشت.

در این عباراتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نکاتِ خیلی مهمّی هست، اگر صلواتی بفرستید عرض خواهم کرد.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم

در بیان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اهل بیت علیهم السلام با دیگران قابل قیاس نیستند

یکی اینکه حضرت فرمودند: «لا یُقاسُ» اصلاً اهل بیت علیهم السلام با دیگران قابلِ قیاس نیستند، از چه جهت قابل قیاس نیستند؟ از نظرِ جسمی؟ ظاهری؟ یا خصوصیات و ویژگی‌های باطنی و معنوی؟

آیا سلول‌های اهل بیت علیهم السلام با بقیه متفاوت است؟ آیا قدرتِ بینایی و شنواییِ کُره‌ی چشمِ آن‌ها و پرده‌ی گوششان و ارتباطِ این با اعصاب‌شان با بقیّه متفاوت است؟ آیا مثلاً اگر بقیه بخواهند دویست کیلوگرم بار بلند کنند نمی‌توانند و این بزرگواران با همین جسم‌شان راحت بلند می‌کنند؟ آیا تیزیِ آهن دست و پای این بزرگواران را نمی‌بُرَد؟ ظاهراً این نیست.

جسمِ آن کسی که اسوه است باید مثلِ بقیه باشد وگرنه نمی‌تواند الگو باشد، خدای متعال برای اینکه بفرماید چرا انبیاء علیهم السلام فرشته نیستند از همین جهت وارد شده است، این به معنیِ این نیست که از خیلی جهات با بشر یکسان هستند که عرض خواهم کرد، از همین ظاهر اگر امام معصوم هم روزه بگیرد گرسنه خواهد شد، گرسنگی را درک می‌کند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آن شعب ابیطالب از گرسنگی سنگ به شکمِ مبارکِ خود می‌بستند، احساسِ گرسنگی داشتند، وقتی کار می‌کردند خسته می‌شدند، گاهی بدنِ مبارکِ ایشان دچارِ بیماری می‌شد، تیزیِ شمشیر به بدنِ مبارکِ ایشان اثر می‌کرد، از این جهت تفاوتِ آشکاری که بخواهیم بگوییم… جسم را عرض می‌کنم، گاهی همین جسم بواسطه‌ی قدرتِ روح قدرتی پیدا خواهد کرد، بنده قصد ندارم آن موضوع را عرض کنم، این جسم بعنوانِ اینکه جسم است با جسمِ دیگران چندان تفاوتی نداشت، کمااینکه ائمه‌ی بزرگوارِ ما علیهم السلام پدرِ افرادی بودند که این‌ها گاهی بسیار خوب بودند، امامزاده‌های ویژه‌ی واجب التعظیم مانند حضرت معصومه سلام الله علیها، گاهی امامزاده‌ی معمولی بودند، گاهی امامزاده‌ی معاذالله دچارِ فسق و فجور بودند!

جسم همان جسم بود، منتها… زمانی ما به استادِ خودمان عرض کردیم که شما زمانی که خیلی خسته باشید هم برای نماز شب بیدار می‌شوید؟ گفت: اگر روح کار کرده باشد جسم را بلند می‌کند، این دیگر خاصیّتِ جسم نیست، این دیگر روح است که می‌کشد، این روح است که ضعفِ جسم را با خود حمل می‌کند، این موضوع می‌تواند برای ابناء بشر هم اتّفاق بیفتد، از این جهت اهل بیت علیهم السلام خیلی جلو هستند.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام درِ خیبر را کندند فرمودند: «والله ما قلعتُ باب خيبر ورميتُ به خلف ظهري أربعين ذراعاً بقوة جسدية»[4]، یعنی بازو یا این انگشتِ عادی نمی‌تواند آن وزن را بلند کند، ولی اگر روح در محضر حضرت حق از نور الهی بهره برده باشد می‌تواند، درِ خیبر که هیچ، می‌تواند کُره‌ی زمین را بلند کند، او دیگر جسم نیست، آن چیزهایی که شما گاهی درباره‌ی جسمِ اهل بیت علیهم السلام شنیده‌اید، هیبتِ حیرت‌انگیزِ امام، بوی مبارکِ بدنِ امام، وقتی امام به آب دست بزنند آب شفاء می‌شود، آن ویژگی‌ها برای سلول‌های ایشان نیستند، یعنی فرض بفرمایید اگر روحِ دیگری به این بدن تعلّق می‌گرفت دیگر شفاءبخش نبود، آن بدنِ مبارک برای این مبارک است که به آن روح متّصل است.

لذا اینکه «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» به معنای این نیست که بگوییم مثلاً قدِ امام دو متر بلندتر از بقیّه است، خیر! همه‌ی اهل بیت علیهم السلام کاملاً سفیدپوست نبودند، چهره‌ی مبارکِ بعضی از اهل بیت علیهم السلام کمی تیره‌تر از بقیّه‌ بود، بعضی موها لَخت بود و بعضی موها مجعد، بعضی کمی لاغرتر و بعضی کمی ثمین‌تر بودند، یعنی خصائصِ ظاهریِ بشر را داشتند، در عبادات هم همان خستگی‌ای که برای ما پیش می‌آید و سخت می‌شود آن‌ها هم داشتند، عمرِ آن بزرگواران عمرِ عادی بود، البته چون ائمه‌ی ما را شهید کردند ما نمی‌دانیم که اگر آن بزرگواران را شهید نمی‌کردند چقدر عمر می‌کردند، عمر به دستِ خدای متعال است ولی ظاهرِ امر این بود که عمرشان عمرِ عادی است، جسمِ آن بزرگواران تفاوتِ ویژه‌ای که قابلِ مشاهده باشد نداشت، من از باطن اطلاعی ندارم، هیچ گزارشی نداریم که اصحابِ ائمه علیهم السلام بروند و بگویند که مثلاً چشمِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مثلاً پنج کیلومتر جلوتر را هم می‌دید، البته ما به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عرض می‌کنیم «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناظِرَ شَجَرَةِ طُوبى وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهى»، از اینجا که ایستاده‌اید سدره‌ی منتهی را می‌بینید، این موضوع برای این کُره‌ی چشم و عدسی و نور و انعکاس نبود، با همان چشمی که فرمود «علی ندیده عبادت نمی‌کند کَس را»، «ما كنت أعبد رباً لم أره»[5]، با همان چشم سدره‌ی منتهی را هم می‌بینند؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفته بودند و با خدای متعال هم صحبت می‌کردند و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم این پایین بودند و وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و خدای متعال با یکدیگر صحبت می‌کردند می‌شنیدند، «یا علی إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»[6]، این به این معنا نیست که چشم و گوشِ تو با بقیّه‌ی بشر تفاوت دارد، آن روح است که متفاوت است.

لذا اهل بیت علیهم السلام از نظرِ جسمی تفاوتِ آشکاری با بقیّه‌ی مردم نداشتند، لذا درد و سختی و شهوات و این‌ها را داشته‌اند، بلکه این‌ها را تحت اختیار گرفته بودند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که من شیطانِ نفسِ خود را کشته‌ام، بعضی از نوکرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم تا حدّی به آنجا رسیده‌اند.

این بدین معنا نیست که جشمِ من طوری است که به سمتِ شهوات میل ندارد ولی آن را تحت اختیار گرفته‌ام، چوا اگر این نبود که اهل بیت علیهم السلام اصلاً اسوه نمی‌شدند!

پس ویژگی‌های اهل بیت علیهم السلام از این جهات نبود، پس از چه جهت بود؟

یکی اینکه عرض کردم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند از این جهت بود که هدایتِ شما به برکتِ اهل بیت علیهم السلام است، لذا شما هیچ وقت نمی‌توانید… بینِ هادی و هدایت شده هیچ زمانی نمی‌شود قیاسی صورت بگیرد، همیشه سبقت و فضیلت برای آن کسی است که هدایت کرده است.

اما امام عصمت هم دارد، یا اینکه امام علم دارد.

در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»[7]، از نظرِ جسمی جسمِ من شبیه به شماست، اصلاً همینکه بشر هستم، بشر به این وجهه‌ی مادّیِ ما گفته می‌شود، از این جهت به ما بشر می‌گویند که پوستِ ما بینِ موهای ما پیداست، دور از محضر شما اگر به باغ وحش بروید و موهای یک میمون را کنار بزنید پوستِ آن میمون پیدا نیست، بشر از این نظر گفته‌اند که یعنی وجهه‌ی جسمانیِ ما مدّنظر است، : «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»، یعنی جسمِ من مثلِ جسمِ شماست، ولی «يُوحَىٰ إِلَيَّ»، اینطور دیگر خیلی متفاوت می‌شود، من علمِ غیب به الهامِ الهی دارم و شما دیگر این را ندارید، پس از این جهت اصلاً قابل قیاس نیست.

ما باید محاسبه کنیم و درس بخوانیم و اجتهاد انجام بدهیم، یعنی باید حدسِ علمی بزنیم، پزشک برای اینکه درمان کند اجتهاد می‌کند و حدس می‌زند، اینکه باید دارو بدهد یا آمپول بزند یا جرّاحی کند، ممکن است درست بگوید و ممکن است درست نگوید، اما رسول اینطور نیست.

زمانی که امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند «یَحکُمُ بِالحَق» است، حقیقتِ حق، اینکه خیلی‌ها به آن دسترسی ندارند، از این جهات اهل بیت علیهم السلام اصلاً قابل قیاس نیستند، به همین جهت هم هست که گاهی جسمِ آن بزرگواران با ما متفاوت می‌شود، معصوم از بدوِ تولّد عصمت و علم دارد، کدامیک از ما این ویژگی را داریم؟

گاهی اوقات ما از هر دو طرف دچارِ انحراف می‌شویم، بعضی‌ها جسمانیّتِ اهل بیت علیهم السلام را انکار می‌کنند، اگر ببینید اهل بیت علیهم السلام کسانی که قائل به شهادت حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نباشند را لعن کرده‌اند، بعضی‌ها می‌گفتند که مگر می‌شود حسین بن علی صلوات الله علیه با شمشیر کشته بشود؟ پس کشته نشده است!

حال اگر جلوتر فرصت شد عرض می‌کنیم که این چون تکذیبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است کُفر است، تکذیبِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام و امام سجّاد علیه السلام است و این کفر است، اگر کسی فکر کند که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام شهید نشده‌اند کُفر است، اگر کسی بگوید اهل بیت علیهم السلام به عالَمِ دیگری منتقل نمی‌شوند که نامِ آن وفات است کُفر است، اما وقتی اهل بیت علیهم السلام به دنیا می‌آیند هم علم دارند و هم عصمت، این آنجایی است که بعضی‌ها از آن طرف تندروی می‌کنند و شاید بگوییم کندروی می‌کنند، می‌گویند بیهوده موضوع را فرابشری نکنید! یعنی چه فرابشری نکن؟ بشر اصلاً بخشِ جسمانیّت است، ما به آن جسمانیّت کاری نداریم، ولی امام روحی دارد که آن روح فرابشری است، جسمِ امام اینطور نیست، وقتی امام در این دنیا روزه می‌گیرد یا عبادت می‌کند…

ان شاء الله فدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بشوم، وقتی ایشان به عبادت می‌ایستادند پاهای مبارکِ ایشان وَرَم می‌کرد و پای ایشان به درد می‌افتاد، اینطور نبود که مثلاً بگویید آن‌ها بدونِ هیچ مشکلی عبادت می‌کردند، اگر اینطور بود که اصلاً فایده‌ای نداشت، پای ایشان درد می‌گرفت اما ایشان نماز می‌خواندند.

پیشانیِ مبارکِ امام سجّاد روحی له الفداه برای سجده‌های طولانی زخم می‌شد و درد می‌کشیدند، امام سجّاد علیه السلام آنقدر عبادت کرده بودند لاغر شده بودند و طبعِ ایشان تغییر کرده بود و سردمزاج و سرمایی شده بودند، یعنی باید در حالتِ عادی یک لباسِ دیگرِ اضافه به تن می‌کردند، این جسم بخاطرِ عبادت نحیف می‌شد، اما آن روح نه.

اگر کسی جسمانیّتِ اهل بیت علیهم السلام را انکار کند انحراف پیدا کرده است، اگر کسی آن ویژگی‌های ویژه را انکار کند هم انحراف پیدا کرده است.

بشرِ عادی تا زمانی که معلّم نداشته باشد چیزی یاد نمی‌گیرد، اما امام معلّم ندارد، امام اصلاً به هادی نیاز ندارد، این ظاهر است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رعایت می‌کردند و یا امام صادق علیه السلام در محضرِ امام باقر علیه السلام رعایت می‌کردند، وگرنه امام اگر امام باشد بجز خدای متعال به هدایتِ شخصِ دیگری نیاز ندارد، چون امام عصمت و علم دارد، امام راه را از چاه می‌شناسد، حق را از باطل تشخیص می‌دهد، بطورِ اجتهادی هم عمل نمی‌کند و به واقع عمل می‌کند، لذا از این جهت اصلاً «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» اصلاً هیچ کسی از این امّت با آل بیت پیامبر علیهم السلام قابل قیاس نیست.

بحث غلوّ در بیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام

حال این غلوّ چیست که «إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي»؟ معنای لغویِ غلو زیاده از حد انجام دادن یا عمل کردن یا زیاد گفتن است.

یک روایتی داریم که چند طریق هم دارد، «نزهونا عن الربوبية وقولوا فينا ما شئتم»، به ما نسبتِ ربوبیّت ندهید هر چیزی که خواستید بگویید؛ بعضی‌ها معنای این روایت را بد فهمیده‌اند، منظور از «هر چه خواستید در فضلِ ما بگویید» این بوده است که شما ابداً به ما نخواهید رسید، نه اینکه هر گزافی که خواستید نسبت بدهید!

همین زیارت جامعه که امروز خواندید دیدید؟ در آن خواندید «لايَطْمَعُ فى اِدْراكِهِ طامِعٌ» هیچ طمع‌کننده‌ای نمی‌تواند طمع کند که به جای شما برسد، چرا؟ اگر می‌شد آیا شما واقعاً دوست نداشتید به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برسید؟ چه کسی است که دوست نداشته باشد؟ چرا «لايَطْمَعُ فى اِدْراكِهِ طامِعٌ»؟ چون اصلاً آن جایگاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را… شما هرچه فکر کنید بالا می‌روید، هر چه توهّم بزنید… خودِ حضرت فرمودند «لاَ يَرْقَى إِلَيَّ اَلطَّيْرُ»[8]، هرچه خیالبافی کنید و بگویید مقامِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینجا نیست و بالاتر است حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آن بالاتر است، لذا عقل و توهّمِ هیچ طمع‌کننده‌ای به جایگاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمی‌رسد که بگوید آنجا را می‌خواهم! وگرنه چه کسی است که کمال را دوست نداشته باشد؟ اگر به شما بگویند نمره‌ی یک را دوست دارید یا نُه را یا نوزده را یا بیست را؟ می‌گویید مسلّماً بیست را! انسان بالاترین کمال را دوست دارد، اما عقل و توهّمِ انسان به آن نمی‌رسد! خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «لاَ يَرْقَى إِلَيَّ اَلطَّيْرُ» مرغِ توهّمِ ذهن‌تان هرچه پرواز کند و اوج بگیرد به من نمی‌رسد! چون اصلاً نمی‌دانید کجاست! لذا هیچ وقت طمع ندارید!

شما هیچ وقت غذایی که تابحال نامِ آن را نشنیده‌اید و طعمِ آن را نچشیده‌اید و قیافه‌ی آن را ندیده‌اید هوس نمی‌کنید!

«لايَطْمَعُ فى اِدْراكِهِ طامِعٌ» هیچ طمع‌کننده‌ای نمی‌تواند طمع کند، اصلاً نمی‌تواند آرزو کند که من به آنجا برسم، چون اصلاً نمی‌داند کجاست!

بالاترین چیزی که من و شما فضیلتِ اهل بیت علیهم السلام حساب می‌کنیم نهایتاً فضیلتِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است، شاید آن هم نباشد، یعنی اصلاً برای ما قابلِ فهم نیست، حال این روایت چه می‌خواهد بگوید؟ این روایت می‌خواهد همین را بیان کند، «نزهونا عن الربوبية وقولوا فينا ما شئتم»، به ما نسبتِ الوهیّت و ربوبیّت ندهید هرچه می‌خواهید بگویید، امام نمی‌خواستند بفرمایند «هر چه می‌خواهید بگویید»، ادامه‌ی آن این است که «لا تبلغون کنه معرفتنا»، هرچه بگویید به آن نمی‌رسید، منظور از این جهت است، «إنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها»[9]،  چون او را نمی‌شناسند نامِ او را فاطمه گذاشته‌اند، این شخص بحث از خلق جداست، از شخص از معرفتِ شما جداست، هرچه بگویید ولو اینکه توهّم و خیال‌بافی کنید به او نخواهید رسید.

ظاهراً منظورِ امام از «نزهونا عن الربوبية وقولوا فينا ما شئتم» از این جهت بوده است، نه اینکه هر چه خواستید نسبت بدهید، علّتِ آن را عرض خواهم کرد، معنیِ آن این است که هر چه بگویید به حقیقتِ او نخواهید رسید.

اما این موضوع بدین معنا نیست که هرچه می‌خواهید بگویید، آیا شما حق دارید که بگویید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بزرگتر از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است؟ یا مثلاً می‌توانید بگویید که سنّ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیشتر است؟ یا مثلاً می‌توانید بگویید که شجاعتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیشتر است؟ مگر نفرموده است که «نزهونا عن الربوبية وقولوا فينا ما شئتم»؟ هر عاقلی تشخیص می‌دهد که یک سری موارد تخصصاً خارج است.

این بدین معنا نبوده است که شما روایت را مدّنظر قرار بدهید و هرچه خواستید به امام معصوم نسبت بدهید، مثلاً نمی‌توانید بگویید که امام صادق علیه السلام پیامبر بوده است! نخیر! اگر انبیاء نوکریِ امام صادق علیه السلام را می‌کردند افتخار می‌کردند اما امام صادق علیه السلام پیغمبر نبوده است!

این روایت نمی‌خواهد بگوید که شما هر دروغی که دوست دارید به اهل بیت علیهم السلام نسبت بدهید،  مثلاً بنشینید و بگویید چون ما به فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمی‌رسیم لذا هرچه بگوییم مشکلی ندارد! نخیر!

این همان چیزی است که گاهی در روضه می‌گوییم و به آیت الله بهجت رحمة الله تعالی علیه هم نسبت می‌دهیم! که چون مصیبت اشدّ و اعظم بوده است هر چه بگوییم اشکال ندارد! مسلّماً هرچه شما بگویید به قطره‌ای از مصائبِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نمی‌رسد اما حق ندارید نسبتِ خلاف بدهید؛ اگر کسی خیال کرد که من حق عزای او را بجا آورده‌ام اشتباه کرده است، کسی نمی‌تواند بجا بیاورد، هرچه بگویید نمی‌توانید بجا بیاورید، هر چه بگویید نسبت به آن لحظه‌ای که آن شیرخوار روی دستِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بود نمی‌توانید بفهمید که ایشان کجا بوده‌اند و چه کشیده‌اند که خدای متعال به ایشان تسلیت گفته است، اما حال این بدین معنا نیست که هر چه دوست دارید بگویید.

اینکه ما در اوایلِ بحثِ نهج البلاغه عرض می‌کردیم روایت خوانی برای مردم کارِ خوبی نیست، مردم باید روایت را نزدِ شارح ببرند و از او فرا بگیرند، برای اینکه شارح همه‌ی ابواب و ابعادِ روایت را می‌بیند و سعی می‌کند که با هم بفهمد، نه اینکه یک جای روایت را بگیرد و بگوید «نزهونا عن الربوبية وقولوا فينا ما شئتم» پس دیگر هر چه دوست دارید بگویید! نخیر!

مسلّماً اینطور است که هر چه بگویید به مقامِ او نخواهید رسید اما حق ندارید نسبت بدهید، چون ممکن است که دروغ باشد، کما اینکه اهل بیت علیهم السلام «پیغمبر» نبودند، بگو بالاتر بودند من که حرفی ندارم اما «پیغمبر» نبودند، آیا می‌شود گفت که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فصیح‌تر بودند؟ آیا می‌توانید بگویید مثلاً امام صادق علیه السلام از امام سجّاد علیه السلام شجاع‌تر بودند؟ نخیر!

بلکه شخصی نزدِ امام صادق علیه السلام رفت و عرض کرد:… عبادت و علمِ حضرت همه را شگفت‌زده می‌کرد، مردم از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مطلبی شنیده بودند که نمی‌توانستند در جامعه با کسی تطبیق کنند، مثلِ عبادتِ حضرت، علمِ حضرت… وقتی آن شخص امام صادق علیه السلام را دید عرض کرد: آیا شما به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شبیه هستید؟ حضرت فرمودند: «هیهات».

اینطور نیست که شما هر حرفی بزنید، درست است که به کنهِ معرفت نمی‌رسید ولی حق ندارید همینطور نسبت بدهید.

لذا از این رو غلو دو شاخه‌ی اصلی دارد، یک شاخه‌ی غلو «گزافه‌گویی» کردن است که این کفرآور نیست و خطاکردن است، مثلاً فرض بفرمایید که شما به اهل بیت علیهم السلام چیزی نسبت بدهید که برای آن روایتِ معتبر نداشته باشیم، مثلاً بگویید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام همیشه روی هوا پرواز می‌کردند؛ اینکه اصلاً زمین و آسمان به دستِ قدرتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که مسلّم است، اصلاً این چیزی نیست، اصلاً این فضیلت نیست…

بنده زمانی مسابقه‌ای بینِ دانش‌آموزان دبیرستان گذاشتم و گفتم اگر توانستید برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت بگویید، این‌هایی که ما می‌گوییم نسبی است، اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از عمر بهتر بود یا از معاویه بهتر بود یا از ابوذر بهتر بود، این‌ها که فضیلت نیست، جامعه آنقدر بیچاره بوده است که مجبور بودند بگویند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از این یا از آن بهتر بوده است که مردم اشتباه نکنند، فلانی در جنگ فرار می‌کرد در حالی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بسترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند، اما این‌ها که برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت نیست، مثلِ اینکه من بگویم فضیلتِ این شخص چیست؟ بگویند: این شخص هر روز پنج مرتبه نماز می‌خواند! مردم می‌گویند: همه‌ی مسلمان‌ها هر روز پنج مرتبه نماز می‌خوانند! درست است که این یک خصیصه‌ی خوب و علامتِ مثبتی هست اما بقیه هم این خصلت را دارند، اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فداییِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در فلان جنگ هستند در حالی که فلانی فرار کرد… باید به بدبختی که فلانی را به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام قیاس کرد بگویید که قیاس نکند، ولی فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این نیست.

فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چیست؟ همان که می‌فرمایند: یا علی! جز من و خدای متعال کسی تو را نشناخت!

امروز در زیارت جامعه خواندید «آتاكُمُ اللهُ ما لَمْ يُؤْتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ»، اصلاً کسی به آنجاهایی که شما رسیده‌اید نرسیده است، لذا اگر کسی بفهمد «طَاْطَاَ كُلُّ شَريف لِشَرَفِكُمْ» تکویناً سرِ همه‌ی عالَمِ وجود در برابرِ شما پایین است، ولو آن معاویه‌ی طاغی، اگر او هم به نفسِ خود و به سلول‌های خود رجوع کند همان لحظه‌ای که در صفّین در حالِ جنگیدن با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است… سلول‌های او در محضر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «ذَلَّ كُلُّ شَىْء لَكُمْ»، همه در برابرِ او ذلیل هستند، ولو اینکه آن شخص طغیان کند، اینکه آن چیست را ما نمی‌دانیم.

لذا یک معنای غلو که کفرآور نیست و گزافه‌گویی است، انسان نباید به اهل بیت علیهم السلام نسبت خلاف بدهد، مثلِ همین چیزی که عرض کردم، مثلاً روضه بخواند که منصوص نیست، یعنی بطورِ توهّمی یک قصّه‌ای برای خود بگوید، چرا گزاف و زیاد از حد گفتی؟ «زیاد از حد» نه زیاد از مصیبت، عرض کردم که اگر شما خودتان را هم شرحه شرحه کنید نمی‌توانید به مصیبتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پی ببرید، صاحب عزای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام امام سجّاد علیه السلام است، اصلاً کسی جز ایشان نمی‌فهمد، اینکه بگوییم اگر «درست بگوییم» یعنی حقِ مطلب را بجا آورده‌ایم خطاست، نخیر، اما اگر خلاف بگوییم گزافه گویی است و از حد زیاده روی کرده‌ایم و نسبتِ دروغ داده‌ایم.

این یک نوع از غلو است که این غلو بد است اما انسان برای آن کافر نمی‌شود و از ضعف نفس و ضعف ایمان سرچشمه می‌گیرد.

یک غلو هم هست که در آن کفر است، یعنی چه؟ یعنی می‌گوید چون من حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بعنوانِ امام پذیرفته‌ام دیگر خدای متعال احکام را برای من آزاد کرده است، این غلو رایج زمان اهل بیت علیهم السلام است.

من در جایی این موضوع را مفصّل ریشه‌یابی کرده‌ام که چرا این فکر در بین شیعیان بوجود آمد و نامِ آن را «غلاتِ محب و مبغض» گذاشته بودم و در آنجا مفصل بحثِ تاریخی کردیم که اصلاً چطور یک نفر به اینجا می‌رسد که بگوید مثلاً ما باید دیگر نمازهای خود را تعطیل کنیم، البته الان قصد ندارم راجع به آن بحث کنم.

شایانِ ذکر است که ما الآن این موضوع را در مقیاسِ کوچک داریم ولی آن کفر آور نیست، اینکه ما گاهی تصوّر کنیم چون به مجلسی آمدیم اشکال ندارد که پولِ مردم را ندهیم یا اینکه اشکالی ندارد غیبت کنیم، این خطر وجود دارد اما هنوز به آن مرحله‌ی کفر نرسیده است.

این بحث را آورده بودم تا از جلد بیست و پنجم بحارالانوار انواعِ غلو و تفویض را بعد از این توضیح بخوانم که برای جلسه‌ی بعد می‌گذارم.

مهربانی و دلسوزیِ امام صادق علیه السلام

امام صادق صلوات الله علیه اولاً به اصحاب خویش فرموده‌اند بروید و به آن کسانی که از من اطاعت می‌کنند بگویید…

امام صادق صلوات الله علیه یک ویژگی داشتند که بنده موفق شدم روز گذشته در دو مجلس راجع به آن عرایض داشته باشم که امام صادق علیه السلام یک ویژگیِ پدری داشتند، ایشان خیلی دوست داشتند که مردم را هدایت کنند، ایشان از ائمه‌ای هستند که آغوش‌شان برای هدایت باز بود، هر وقت که شیعیان کارِ خوبی انجام می‌دادند خوشحال می‌شدند و وقتی شیعیان گناه می‌کردند گله می‌کردند و می‌فرمودند ما را اذیّت نکنید که پرونده‌ی شما به دستِ ما می‌آید، امام هر لحظه به دنبالِ هدایتِ ما بودند و دوست داشتند که مردم شیعیانِ ایشان را به شکلِ خاصّی ببینند، همانطور که یک پدر دوست دارد فرزندِ او در جامعه آبرودار و دیندار باشد، بلکه من مثال و لفظ ندارم که برای امام صادق علیه السلام از لفظِ «پدر» استفاده می‌کنم، نمی‌دانم باید چه بگویم، لذا فرمودند به آن‌هایی که شیعه‌ی من هستند بگو که راستگو باشند، امانتدار باشند، من دوست دارم وقتی شیعیانِ مرا می‌بینند این‌ها با دیگران خوش معاشرت باشند و مردم بگویند «هذا ادب جعفر»، دوست دارم که مردم شاگردهای مرا انسان‌های درستی ببینند، چون اگر مردم شاگردهای مرا انسان‌های درستی ببینند کم کم آن‌ها هم به مسیرِ حق می‌آیند، امام صادق علیه السلام دوست دارند چند نفر اضافه‌تر هم هدایت بفرمایند، لذا ایشان فرمودند دوست ندارم وقتی در جایی بدقولی هست توهّم برود که یک شیعه‌ی من این کار را کرده است، لذا تمامِ امام صادق علیه السلام تمامِ ولایت و برائت را به اخلاق گره زدند، فرمودند: اگر شیعه‌ی علی بن ابیطالب باشد جز حلال نمی‌خورد چون مولای او اینگونه است، اگر شیعه‌ی دیگری باشد حلال و حرام را قاطی می‌کند چون مولای او آنطور بود، یعنی نمی‌شود یک نفر بگوید من شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستم و بعد حرام بخورد و ظلم کند، یعنی خیلی از مسئولینِ ما شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیستند، چون حرام می‌خورند، به روایتِ امام صادق علیه السلام آن‌ها شیعه‌ی خلیفه سوم هستند؛ یعنی امام همه‌ی ولایت و برائت را به اخلاق گره زدند.

اینکه خوش اخلاق باشید، حضرت فرمودند اگر شما شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشید خوش اخلاقی با مردم کاری انجام نمی‌دهید، با شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کاری بجز خوش اخلاقی نمی‌کنید، جز ادای امانت، جز صدق حدیث… فکرِ امام صادق علیه السلام منظومه است، حضرت به دنبالِ این بودند که ما را هدایت کنند.

لذا این روایت مرا کشته است، بدانید که شما هر کجا کارِ خوبی انجام بدهید امام صادق علیه السلام را خوشحال کرده‌اید، لذا هر زمانی به جایی رفتید که امید داشتید در آن کارِ خیر است به نیابت از امام صادق علیه السلام آن کار را انجام بدهید، اگر زیارت رفتید، اگر کارِ خیری انجام دادید، اگر به فقیری کمک کردید به نیابت از امام صادق علیه السلام آن کار را انجام بدهید، چون حضرت خوشحال می‌شوند.

در روایت هست که خدای متعال روز قیامت وقتی می‌خواهند به امام صادق علیه السلام یک اکرامِ ویژه‌ای کنند برای اینکه ایشان را شاد کنند شیعیانِ ایشان را تحویل می‌گیرند، یعنی امام یک پدر است، امام یک معلّم است که دوست دارند شیعیانِ ایشان یک انسانِ حسابی باشند، این برای امام صادق علیه السلام در بینِ اهل بیت علیهم السلام یک خصیصه است، فقط برای امام صادق علیه السلام همچنین روایتی داریم.

وقتی شما یک نفر را میهمان می‌کنید می‌بینید که چه غذایی دوست دارد یا مثلاً دوست دارد چه کسی را دعوت کنید که با یکدیگر باشند یا راجع به چه چیزی حرف بزنید که دوست داشته باشد، خدای متعال فرموده است: «لاکرمن مثوي جعفر و لاسرنه في اشياعه و انصاره و اوليائه»، روز قیامت طوری پرچمِ شیعیانِ او را بالا می‌برم و گرامی می‌دارم، در آن لحظه‌ای که همه برهنه هستند و از عرق خیس هستند و خجل و شرمگین و جاثیه و مضطرب هستند کاری می‌کنم که شیعیانِ او آنقدر در صحنه‌ی قیامت گرامی و آقا باشند، چون می‌خواهم به جعفرم اکرام کنم.

اولاً که شأنِ امام صادق علیه السلام از بهشت أجل است که خدای متعال بفرماید او را به بهشت وارد می‌کنم، بلکه بهشت است که مشتاقِ امام صادق علیه السلام است، بلکه بهشت مشتاقِ شیعه‌ی امام صادق علیه السلام است، در قرآن کریم ببینید «وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ»[10] بهشت برای مؤمنین به سمتِ آن‌ها می‌آید و مؤمنین به سمتِ بهشت نمی‌دوند، حال من بیچاره هستم و همه چیز را مادّی می‌بینم و مدام برای من بهشت بهشت می‌گویند، برای امام صادق علیه السلام قربِ خدای متعال است و اگر خدای متعال بخواهد روز قیامت هوای او را داشته باشد و از او برای زحماتِ او تشکر کند هوای شیعیانِ او را دارد، این نشان می‌دهد که امام صادق علیه السلام نسبت به شیعیانِ خود حساس هستند، این نشان می‌دهد که دلِ امام صادق علیه السلام برای هدایتِ شیعیان می‌تپد، امام صادق علیه السلام شفیعِ شیعیان است، و بیچاره من که وقتی گرفتار و بی‌پناه شدم… ما به چند امام کم پناه می‌بریم که از بیچارگیِ ماست، گر گدا کاهل بود تقصیرِ صاحبخانه چیست…

روایت امام صادق علیه السلام در مورد زیارت امام رضا علیه السلام

لذا شما ببینید، این روایت مرا مست می‌کند، من هر زمانی که به محضر حضرت رضا علیه السلام می‌روم اگر امام صادق علیه السلام اجازه بدهند یک سلام از طرفِ ایشان می‌دهم، نه اینکه ایشان نیاز داشته باشند، بالاخره انسان باید خودی نشان بدهد…

امام صادق علیه السلام فرمودند: «يُقتل حفدتي بأرض خراسان في مدينة يقال لها طوس ، من زاره إليها عارفا بحقه ، أخذته بيدي يوم القيامة وأدخلته الجنة»[11] نوه‌ی مرا در خراسان می‌کشند، کسی که به آنجا برود و نوه‌ی مرا زیارت کند  خودم روز قیامت دستِ او را می‌گیرم و او را به بهشت می‌برم… این یعنی چه؟ یعنی شما هر کارِ خوبی کنید مرا خوشحال می‌کنید.

کَرَمِ اهل بیت علیهم السلام همین است، «سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ» یعنی چه؟ نیاز نیست شما به امام صادق علیه السلام خدمت کنید، اگر شما در راه خیر یک قدم بردارید پدرِ امّت از شما خوشحال می‌شود، لذا «أخذته بيدي يوم القيامة وأدخلته الجنة».

امام صادق علیه السلام بعد از نماز واجب‌شان به سجده می‌رفتند، «اللهم ارحم زوار ابی عبدالله الحسین»… پدر اینطور است دیگر… شیعیانِ من به زیارتِ قبرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام می‌روند، خدایا! در این مسیر به صورتِ این‌ها آفتاب می‌خورد، رحمتِ خودت را بر این‌ها نازل کن…

شما ببینید، ما بزرگ هستیم، ممکن است ما نسبت به بچه‌های کوچکِ خودمان بگوییم که آفتاب به صورتِ آن‌ها نخورد، اما اگر یک جوان داشته باشیم نمی‌گوییم در خیابان آفتاب به صورتِ تو نخورد… فدای آن مهربانیِ شما بشوم که ما نچشیدیم و نفهمیدیم…

امام صادق علیه السلام فرمودند: خدایا! به صورتِ این‌ها آفتاب می‌تابد، باد به صورتِ این‌ها می‌وزد، خدایا! گاهی این‌ها را مسخره می‌کنند، گاهی این‌ها را ملامت می‌کنند ولی این‌ها زیارتِ قبرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را رها نمی‌کنند…

روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

شما بدانید که هر کارِ خوبی انجام بدهید موردِ دعای امام صادق علیه السلام قرار می‌گیرید…

بعضی اوقات شما به زیارت می‌روید و بعضی اوقات حقِ یک مظلوم را در یک فرصتی که همه مشغولِ زندگیِ دنیا هستند… همه را به سمتِ یک حقّی برمی‌گردانید، اینجا حضرت خیلی خاص دعا می‌کنند…

امام صادق علیه السلام نشسته بودند و در حالِ میل کردنِ صبحانه بودند، یکی از شیعیان آمد و اجازه گرفت و وارد شد، حضرت تعارف کردند، گفت: آقا جان! میل ندارم. حضرت علّت را جویا شدند، گفت: در حالِ آمدن به اینجا بودم که در خیابان با صحنه‌ای مواجه شدم که اعصابِ مرا بهم ریخت… حضرت پرسیدند چه چیزی دیده‌ای؟ گفت: در حالِ آمدن بودم یک خانمی که کیسه‌ای به دست داشت به زمین خورد، تا زمین خورد گفت: «لعن الله ظالمیک یا فاطمه»… در میانِ بازار ناگهان مردم را یادِ مظلومیّتِ آن مظلومه انداخت… تا این جمله را گفت مأمورها بر سرِ او ریختند و او را زدند…

آن شخص می‌گوید: امام صادق علیه السلام لقمه را نزدیکِ دهانِ مبارکِ خود برده بودند، ناگهان لقمه را زمین گذاشتند، دستِ خود را به پیشانیِ خود زدند و بعد فرمودند: بیا به مسجد برویم تا آن زن را دعا کنیم…

آقا جان! به شما گفتند یک زنِ ناشناسی زمین افتاد، او را زمین زدند، خودِ او زمین افتاد و مأمورین او را گرفتند، شما با شنیدنِ این خبر نتوانستید غذا میل کنید…

فرمودند: روز قیامت اولین دادگاه عدل الهی برای محسنِ ماست… هر کسی در این عالَم زمین می‌خورد «یاعلی» می‌گوید… یا امام صادق! مادرِ شما بینِ در و دیوار… وضع به جایی رسید که دلِ ایشان نیامد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را صدا بزنند…. صدا زدند: یا فضّه خُذینی…


پی نوشت:

[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44

[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28

[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98

[4] امالی شیخ صدوق، صفحه 307

[5] کافی، جلد 1، صفحه 98

[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 60، صفحه 264 (النهج، [نهج البلاغة] ، قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ اَلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ اَلْوَحْيُ عَلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا اَلشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ وَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ .)

[7] سوره مبارکه کهف، آیه 110 (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا)

[8] خطبه شقشقیّه

[9] الانتصار، جلد 7، صفحه 384

[10] سوره مبارکه ق، آیه 31

[11] امالی صدوق، صفحه 121