حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 02 تیر 1398 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون «خطبه 2 نهج البلاغه» با موضوع «بازگشت به جاهلیت و نجات بخشی اهل بيت علیهم السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[2]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خاصّه هدیه به پیشگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال این قدمهای بیمقدارِ ما، گفت و شنیدِ کم قیمتِ ما را به کَرَمِ خود قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ مولایمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بدهد و ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی مبارکِ ایشان، نوکریِ آستانِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان روزیِ همهی ما بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
امروز در محضر خطبه دوم کتاب شریف نهج البلاغه هستیم، طبیعتاً ما بنا نداریم در این جلسات به آن معنا که در هیئات هست سخنرانی کنیم، چون عزیزی در جلسهی قبل فرمود که شما آنقدر متن عربی میخوانید بحث از دستِ ما در میرود و من هم عرض کردم که ما اصلاً باید طبیعتاً در اینجا متنخوانی کنیم و اگر عزیزان به همراهِ خود نهج البلاغه هم داشته باشند من آدرس میدهم تا متن را ببینند، بنای ما در این جلسات سخنرانیِ به آن معنا نیست و اگر هم توفیق بشود بعضی از متونِ اعتقادی را هم در بینِ این بحثها مطرح خواهیم کرد، مباحثی که نمیشود در هیئتِ عمومی گفت ولی مهم است، اگر در انتهای بحث دیدم که بحث به جایی رسید عرض میکنم که برای جلسهی بعد شاید قسمتی از جلد 25 بحارالانوار را با یکدیگر بخوانیم که راجع به این است که آیا میشود به ائمه علیهم السلام چیزی را تفویض کرد یا نه؟ آیا میتوانیم امرمان را به اهل بیت علیهم السلام واگذار کنیم یا نه؟ و به چه معنا؟
اینها مباحثِ مهمّی در شناخت اهل بیت علیهم السلام است و هیئت هم جای آن نیست که بخواهد این مباحث را مطرح کند.
معرّفی ترجمهای از کتاب شریف نهج البلاغه
این کتابی هم که امروز به همراه خود دارم برای این است که عزیزانِ زیادی از بنده میپرسند که کدام ترجمهی نهج البلاغه را بخوانیم، بنظر حقیر آنطور که بررسی کردم ترجمهی استاد بزرگوار آقای «استاد ولی» ترجمهی خیلی پاکیزهی بادقّتی است، خیلی جاهای آن را مقایسه کردهام، دو چاپ از آن کتاب هست، یکی چاپی که انتشارات اسوه انجام داده است و خیلی هم بد چاپ کرده است و یک چاپ هم انتشارات نهج البلاغه منتشر کرده است که البته امیدوارم چاپِ آن تمام نشده باشد، ترجمهی اثر کارِ ایشان است، یک سری لغات را هم ترجمه کردهاند که من فرصت نکردهام مقدّمه را ببینم که آیا ترجمهی لغات هم کارِ آقای استاد ولی هست یا نه، اگر کار آقای استاد ولی باشد حتماً کارِ تمیزی است، البته ممکن است عزیزانِ دیگری هم زحمت کشیده باشند که در آن صورت باید نقد و بررسی کرد که ببینیم آیا کارِ خوبی هست یا نه.
نکاتی در مورد خطبه دوم نهج البلاغه
خطبه دوم تقریباً در همهی نهج البلاغهها یکی است، یعنی خطبه یک و دو و سه بر خلافِ دیگر خطبهها که معمولاً جابجا میشود جابجا نمیشوند، منتها همان کاری که مرحوم سیّد دوست دارد انجام بدهد و کمی برای خواننده ناخوشایند است اینجا هم انجام دادهاند، آن هم این است که سیّد رضی رحمة الله علیه برای اینکه میخواستند کتاب محدود و مختصر باشد خطبه را تلخیص نمودهاند و از معدود جاهایی است که خودِ ایشان تیتر زدهاند، یعنی بعضی اوقات خیلی نرم تلخیص میکند و به روی خود هم نمیآورد و بعد انسان میبیند که متن ناگهان دچارِ سکته میشود، وقتی متنِ اصلی را پیدا میکنیم میبینیم که مثلاً قسمتی از متن را حذف کردهاند؛ اینجا از آن معدود خطبههایی است که سیّد رضی رحمة الله علیه در میانِ آن تیتر زدهاند، یعنی خودِ ایشان بریدهاند و بعد فرمودهاند «وَ مِنها» یعنی از جملهی آن خطبه… این قسمت راجع به این گروه است، لذا همانطور که در جلسهی گذشته عرض کردیم در این خطبه هم چند موضوع هست که ما به سرعت میخوانیم و هدفِ ما برای این خطبه قسمتِ آخرِ آن است، منتها چون میخواهیم خطبه را خوانده باشیم و ترجمهی مختصری هم کنیم اشارهای به آن اوایلِ خطبه هم خواهیم کرد.
مصدرِ این خطبه تابحال پیدا نشده است، یعنی این خطبه به این شکل در جایی قبل از سیّد رضی رحمة الله علیه پیدا نشده است، گوشههایی از آن در «مسترشد طبری» که اوایلِ قرن 4 یعنی تقریباً معاصر شیخ کلینی هست… قسمتِ آخرِ آن که برای ما خیلی مهم است که اصلاً این خطبه را برای آن قسمتِ آخر انتخاب کردهایم در آنجا با تفاوتِ اندکی آمده است، و چون آن قسمتِ آخر بسیار مهم است، از آن جاهایی است که کتاب نهج البلاغه خیلی شیعی شده است «ابن ابی الحدید» هم گفته است که به نظرِ من این قسمت را شیعیان به کتاب افزودهاند! چون کلماتِ آخرِ این خطبه برای کسی که بخواهد با عقایدِ غیرِشیعه این کلمات را از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بشنود خیلی سخت است.
مرحوم سیّد رضی رحمة الله علیه اینطور تیتر زدهاند: «و من خطبة له عليه السلام» از خطبههای آن بزرگوار «بعد انصرافه من صفين» بعد از اینکه از صفین برمیگشتند «و فيها حال الناس قبل البعثة» و داشتند حالتِ مردم را در زمانِ بعثت و جاهلیّتِ قبل از بعثت میفرمودند.
حضرت کلاً یک مرتبه جاهلیّتِ قبل از بعثت را میفرمایند و بعد راجع به اهل بیت پیامبر علیهم السلام میفرمایند و بعد راجع به قومِ دیگری که در بعضی ازنسخهها منافقان است و بعد در پایان هم حسنِ ختامِ آن است راجع به اهل بیت علیهم السلام است که خیلی جملاتِ مهمّی دارد که ان شاء الله به آن خواهیم رسید.
شرح خطبه دوم نهج البلاغه
شروع خطبه اینطور است که وقتی حضرت در حالِ برگشت از صفّین هستند اینطور میفرمایند که… البته ما آن خطبهی اصلی را نداریم که در آن سخنرانی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از کجا شروع فرمودهاند… اینطور میفرمایند که «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ» خدای متعال را برای دریافتِ کاملِ نعمتش و فروتنی در برابرِ عزّتش و پناه جستن از نافرمانیش سپاس و ستایش میگویم، «وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ»، خدای متعال را برای اینها و با اینها حمد میکنم.
«وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ» از او طلب میکنم برای اینکه به من کمک کند، «إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ» او هر کس را هدایت کند گمراه نمیشود، هر کسی به دنبالِ هدایت است باید به سراغِ او برود، «وَ لَا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ» و هر کسی با او دشمنی کند دیگر ملجأ و مأوایی ندارد، «وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ»…
خدای متعال میداند که اگر شیعیان به همینها اعتقاد داشتند که «وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ» کسی را که خدای متعال او را کفایت کند فقیر نمیشود کلاهبرداری از بازارِ شیعه میرفت، یعنی این جمله باور میخواهد، حیف که من باید این را باید بگویم لذا از اینجاها زود رد میشود، بازاریها باید بالای سرِ خود «وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ» را بزنند، کسی که خدای متعال او را کفایت کرده است فقیر نمیشود…
«فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ» سنگینترین وزنهها بر بهترین اندوختهها حمدِ خدای متعال است، بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» حضرت به وحدانیّتِ حضرت حق شهادت دادند که در این موضوع دریایی از حرف است، «شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا» به وحدانیّتِ خدای متعال شهادت میدهم، شهادتِ آن کسی که اخلاصِ او امتحان پس داده است…
اینجا حضرت هم خودشان را بیان میفرمایند و هم اینکه هر کسی که میخواهد خدای متعال را حمد کند باید اینطور حمد کند.
بعد از جملاتی که دیگر من نخواندم و عزیزان اگر خواستند رجوع نمایند میفرمایند: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، اصلاً یکی از دلایلِ انتخابِ این خطبه همین جمله است، ببینید یکی از کارهای مهمّی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام انجام دادهاند این بوده است که بعد از بیست و پنج سال تخریبِ گستردهی شخصیّتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… یکی از کارهای مهّم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دورهی حکومتشان اعادهی حیثیّت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، معاذالله شخصیّتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در اذهان لکّهدار کردند، آنقدر خطا و گناه و اشتباه و سهو و نسیان و ناکارآمدی و عدمِ مدیریت و … آنقدر از این چیزها به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دادند که قرآن کریم یک گوشهی آن را بیان کرده است.
مثلاً الآن دیدهاید که میگویند فلانی را پُر میکنند، دفترِ ایشان او را پُر میکند، برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم اینها را گفتهاند که در قرآن کریم موجود است! مثلاً میگفتند که معاذالله رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوش باور است و هر چه بگویند باور میکند! یعنی اگر برویم و دروغ هم بگوییم معاذالله رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باور میکند، یا چیزهایی که اصلاً حیرتآور و زجرآور است، اگر کسی روایاتی را که در منابع بیشتر غیر شیعه و اندکی هم در منابع شیعه راجع به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است بخواند… یعنی اگر من ده مورد از آنها را بیان کنم شما خیال میکنید که من میگویم فاکس نیوز یا وی او ای یا… خواستهاند به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کنند فیلم ساختهاند و گفتهاند! آن کتابِ آیاتِ شیطانی که شما نامِ آن را شنیدهاید گوشهای است از این حرفهایی که متأسفانه در منابع اسلامی آمده است، دعواهای ما با سه خلیفهی قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فقط برای مسئلهی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیست، آنجا هم جسمِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند و هم شخصیّتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را! رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را آنقدر کوچک کردند تا جا برای خودشان باز بشود، از زاویهی دید منافقان چه بهتانهایی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میزدند، اینها به نامِ علومِ اسلامی و روایاتِ نبوی در کتابها آمد!
لذا یکی از کارهای سخت این است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است که باید از شخصیّتِ تابناکِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم اعادهی حیثیّت کنند، مردم آنقدر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را کوچک میبینند که برای عترتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جایگاه قائل نیستند، وقتی شما کسی را قبول ندارید برای عترتِ او هم احترامی قائل نیستید، باید خودِ آن شخص را خیلی قبول داشته باشید که به فرزندِ او هم احترام کنید.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ» او را با دینِ مشهور… حال بحث کردهاند که این دینِ مشهور یعنی چه؟… «وَ العلم الْمَأْثُورِ» با این پرچمِ مأثور… اینجا بینِ شارحین و مترجمان بحث شده است که اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه میخواهند بفرمایند، ترجمه را عرض میکنم، اینجا اینطور فرموده است: «او را به دینِ پُر آوازه و نشانهی شناخته شده»، مأثور به معنای منقول است و عَلَم هم معمولاً پرچم است که کنایه از پرچمِ هدایت است، او را با دینی که… بعضیها گفتهاند که منظور از «وَ العلم الْمَأْثُورِ» قرآن کریم است، چون بعد از آن هم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ».
وقتی خدای متعال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را فرستاده است مسلّماً ایشان ابزار نیاز دارد، ایشان را با کتابِ مسطور فرستاد، با پرچمِ هدایت فرستاد، «وَ النُّورِ السَّاطِعِ» با نورِ درخشنده، که این نورِ درخشنده چیست؟ آیا علمِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است؟ آیا وحی است؟ آیا این نور شخصیّتِ خودِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است؟ آیا شخصیّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است؟… «وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ»… همهی اینها همان معناست.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را فرستاد که ایشان چکار کنند؟ «إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ» رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با شبهات بجنگند، با بیّنهها احتجاج کنند، با آیات تحذیر کنند…
مردم آن لحظه کجا بودند؟ «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ» مردم آن موقع در دورهی جاهلیّت بودند، درگیرِ فتنههایی بودند که حبلِ دین، آن ریسمانی که باید به آن چنگ بزنند و هدایت بشوند از بین رفته بود و منقطع شده بود، «وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ» پایههای یقین هم به لرزه درآمده بود، دیگر کسی نمیتوانست یقین کند…
یعنی شما حساب کنید که اگر کسی واقعاً در دورهی جاهلیّت بود چطور میخواست به خدای متعال برسد؟ مردم غرقِ همهی گناهان و شهوات بودند، خدای متعال آن لحظه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرستاد، تشتتِ امر بود، هدایت سرشکسته بود، «عُصِيَ الرَّحْمَنُ» خدای رحمان نافرمانی میشد، «وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ» به شیطان خدمت میشد…
خدای متعال میداند که اگر انسان در این جملات تمرکز کند بعضی اوقات تصوّر میکند که بینِ خودمان است، یعنی خیلی جانسوز است، ما باید خیلی متفاوت از دورهی جاهلیّت حساب پس بدهیم، مردمِ دورهی جاهلیّت میگویند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود که «عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ»، شما در دورهی این ائمه بودید و آن خونها ریخته شد و دورهی امام زمان ارواحنا فداه بود باز هم «عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ»؟
«وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ» ایمان غریب و مخذول و وانهاده شده بود، «فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ» ستونهای ایمان بود که یک به یک در حالِ منهدم شدن بود، «وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ» معالِمِ دین بود که در حالِ تبدیل شدن به منکر بود، امر به معروف در حالِ منفی شدن بود، حجاب در حالِ منفی شدن بود، پای دین ایستادن در حالِ منفور شدن بود، مرد میخواست که …. واقعاً در دورهی جاهلیّت مرد میخواست که کسی مثلاً به دیگران بگوید رابطهی نامشروع با زنِ نامحرم نداشته باشید، این موضوع در دورهی جاهلیّت خیلی جای تعجّب داشت، و پناه بر خدای متعال از اینکه زمانِ امام زمان ارواحنا فداه باشد و ما همانطور بشویم…
«وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ» راهها یک به یک از بین رفت و پوسیده شد و نابود شد…
بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ» اینجا همه به دنبالِ شیطان بودند، همه در به در به دنبالِ شیطان حرکت میکردند، شهوترانی زیاد شد…
اگر کسی جاهلیّت را به این معنا بگیرد… چون من این موضوع را قبلاً مفصّل بحث کردهام نمیخواهم ورود کنم، جاهلیّت از نظرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این نیست که آن روز سوسمار میخوردند و امروز کبابِ برگ! این نیست! جاهلیّت همین است که حضرت بیان میفرمایند، جاهلیّت یعنی «عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ»، یعنی مردم به دنبالِ هوای نفس میرفتند، یعنی مردم به دنبالِ شهواتِ خود میرفتند؛ اگر این جاهلیّت باشد امروز جاهلیّت به مراتب از آن روز بیشتر است، اصلاً در آن روزگار این قبائحی که امروز رسماً اعلام میشود، مثلِ ازدواجِ مرد با مرد، زن با زن، انسان با حیوان… آن زمان اگر هم بود برای یک گروهِ خاص بود، این شهوترانیِ امروز، این دنیا دوستی، اینکه مثلاً وقتی میخواهد فلان برند وارد بشود در کشورِ خودِ ما یک عدّهای صف میایستند و میخرند، این موضوع پدر جدّ جاهلیّتِ بتپرستی است و تفاوتِ آن فقط این است که آن روز آنها را بازخواست نمیکردند که خونی ریخته شده است، اینجا میگویند خونِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ریخته شد، خونِ گلوی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ریخته شد… بعد شما غرقِ کجا بودید؟ اولویّتهای شما چه بود؟
چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جاهلیّت را وصف میکنند؟ برای اینکه جاهلیّتی نیست که به آن فحش بدهیم، جاهلیّت چه زمانی جاهلیّت است؟ با این نشانهها جاهلیّت ایجاد میشود، هر زمانی که باشد! هر دورهای که باشد! یک نفر به گوشی، یک نفر به ماشین، یک نفر به لباس! البته اسلام با خوشپوشی و استفاده از نعمات هیچ مشکلی ندارد ولی با درگیر شدن و دل بستن و چنگ زدن و به شریعت تاختن که به آنها رسیدن مخالف است! جاهلیّت خودِ همینهاست دیگر!
بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا» وقتی اینطور بشود در این فتنهها… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینجا در تشبیه و استعاره اعجاز کردهاند… «أخفاف» جمعِ پاهای شتر است که پهن و بزرگ است که نرم است ولی وقتی پای خود را جایی بگذارد و فشار بدهد فرو میرود، یعنی با نرمی میآید اما وقتی فشار بدهد همه چیز را منکوب میکند… وقتی این فتنهها شد و این مردم ارتباطِ خودشان را با خدای متعال قطع کردند، وقتی مردم غرق شدند و رفتند از آبشخورِ شیطان آب خوردند، وقتی شیطان را نصرت کردند و در فتنهها غرق شدند لِه شدند، یعنی انگار که شترِ فتنه پای خود را روی سرِ اینها گذاشت و فشار داد و اینها منکوب شدند… «وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا»، «أظلاف» هم جمعِ «ظلف» است که به سُمهایی گفته میشود که در میانِ آنها شکاف دارد، شبیهِ سُمِ گاو، یعنی فتنه سُمِ خود را روی سرِ این مفتونها گذاشت و فشار داد و آنها را منکوب کرد، «وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا» «سَنابِک» هم به سُمِ اسب میگویند، با اینکه آنها لِه شدند ولی فتنه کمر راست کرده و ایستاده است، هرچه اینها مفتونتر بشوند فتنه سنگینتر میشود.
حضرت میفرمایند که غرق شدند، اگر کسی میآمد و میدید نزدِ خود میگفت که اینها چطور نجات پیدا میکنند؟ انسانهایی که آنقدر وحشی شدهاند که فرزندانِ خود را زنده زنده دفن میکردند، دیگر اصلاً انسانیّت از بین رفته بود، تجاوزِ دسته جمعی به نوامیس جزوِ تفریحات شد، نمیشود چیزهایی را گفت، و البته من چیزی ندارم که از جاهلیّتِ مدرن سنگینتر باشد، اینهایی که میگویم شما برای هر کدام از آنها مثال دارید…
خلاصه اینکه مردم زیرِ فتنه در حالِ له شدن بودند؛ «فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ» سرگردان، حیرتزده، فتنهزده، گیج، جاهل، اصلاً گیر بودند، یعنی اگر کسی میآمد و از بالا نگاه میکرد میگفت که اینها دیگر درمان نمیشوند، در حالی که «فِي خَيْرِ دَارٍ» در بهترین خانه بودند، آنها در مکّه بودند، کنارِ بیت الله الحرام بودند، در کنارِ مضجعِ حضرت اسماعیل بودند و اینطور بودند، «وَ شَرِّ جِيرَانٍ» و بدترین همسایهها، با یکدیگر رقابت داشتند، هر خانه از خانهی بعدی پستتر، غصبِ ناموسِ یکدیگر را زرنگی قلمداد میکردند، این موضوع حتّی در اشعارِ آنها هست، «نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ» خوابشان بیداری بود، برای اینکه میترسیدند! حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جای دیگری هم فرمودند، «تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»، اصلاً امنیّت نبود، وقتی همه تجاوز به نوامیسِ یکدیگر و دزدیدنِ فرزندانِ یکدیگر و اموالِ یکدیگر را زرنگی بدانند… تصوّر کنید که در این محل شما هر کجا که ماشینِ خودتان را پارک کنید هر کسی که بتواند درِ ماشین را باز کند زرنگی حساب کنند، آیا دیگر شیشهای سالم میماند؟ آیا دیگر دری بسته میماند؟ اصلاً دیگر اینجا نشسته باشید امنیّت دارید؟ باید مدام ماشینِ خود را بررسی کنید! وقتی اینطور به یکدیگر میتاختند اصلاً خوابِ آنها بیداری بود و دیگر آرامش نداشتند؛ حال طرف میگوید که من با موسیقی آرامش پیدا میکنم، قرآن کریم فرموده است که این دروغ است، شما با هیچ چیزی نمیتوانید آرامش پیدا کنید بجز… «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ»[4]، اگر میفرمود «تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ بِذِکْرِ اللَّهِ» یعنی دلها با یاد خدای متعال آرام میشود و با چیزهای دیگر هم آرام میشود، اما وقتی «بِذِکْرِ اللَّه» را قبل از این جمله میآورد یعنی فقط و فقط با یاد خدا دل آرام میشود، فقط با ذکرِ خدای متعال دل آرام میشود، فقط با اسماء حسنی الهی دل آرام میشود؛ ذکر اهل بیت علیهم السلام هم از این جهت اطمینان آور است که ذکرِ آنها ذکرالله است، هم روایتِ صریح و صحیحه داریم که «ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ»[5]، هم اینکه جلسهی قبل عرض کردیم که الله و غوث و… اسامیِ ائمه علیهم السلام است، ذکرِ ائمه علیهم السلام ذکرِ خداست؛ چیزِ دیگری نمیتواند به انسان اطمینان بدهد، همهی آنها مواد مخدّر است، حال میخواهد موسیقی باشد که فکر کنید اینجا آرامش پیدا میکنید، میگوید به فلان پارک بروم… اینکه انسان نعماتِ الهی را ببیند اما هر کسی تکیه به هر غیر از خدایی کند اطمینانآور نیست، خدای متعال تکذیب کرده است، «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ» یعنی «تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ بِذِکْرِ اللَّهِ و لا تَطمَئِن القُلوب بغیرِ ذکرالله»، وقتی «بِذِکْرِ اللَّه» را قبل از این جمله میآورد یعنی به غیر از آن هیچ اتّفاقی نمیافتد.
لذا «نَوْمُهُمْ سُهُودٌ»، ظاهراً در آن جاهلیّت هر غلطی که دوست داشتند انجام میدادند ولی آرامش نبود، به هر کسی که رَکَب میزد منتظر بود که او رَکَبِ سنگینتری بزند، آنها غارتِ یکدیگر را ارزش میدانستند، «وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ» سُرمهی چشمشان اشکِ چشمشان بود… چون یک زمانی یک نفر یک داغی میبیند…
اخیراً حضرت آقا فرمودند وقتی آن مادری که چهار فرزند و همسرِ او شهید شده بود را دیدم اصلاً عظمتِ او… من از طرفِ خودم میگویم که اگر انسان او را ببیند اصلاً احساسِ حقارت میکند، ولی در آن جامعه چطور؟
داراییِ تو را بردهاند و با آن لذّت بردهاند و بعد هم تو را مسخره کردهاند که بگویند این زرنگی است! انسان در این جامعه هیچ چیزی ندارد…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینجا فرمودند: «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ» انگار به دهانِ آنهایی که اهلِ علم بودند لجام زده بودند، انگار دهانشان بسته بود و نمیتوانستند حرف بزنند، اینجای این خطبه خیلی شبیه به برخی جوامع در برخی کُرات است که عالِم دیگر جرأت نمیکند حرف بزند! «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ».
طرف به صِرفِ اینکه عدّهای او را میشناسند، قصد ندارم نامِ او را ببرم… اگر تلویزیون کرگدن را هم بیست مرتبه پشتِ هم در یک زمانِ پیکِ بینندهها نشان بدهد دیگر همه کرگدن را در خیابان خواهند شناخت، قرار نیست که ما به دنبالِ سُمِ او راه بیفتیم و دُمِ او را بگیریم…
خدایا! تو میدانی که قصد ندارم قیاس کنم و تمامِ وجودِ من از درون لِه میشود که این حرف را بزنم، در آن دورهای که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام… یعنی این دورهی جاهلیّتی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حالِ وصفِ زمانِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند چند مرتبه اتّفاق افتاده است، یک مرتبهی آن در دورهی خلفا است و بلایی که بر سرِ ائمهی ما علیهم السلام آوردهاند، آن لحظهای که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام شهرِ مدینهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای ایشان ناامن شد و مجبور شد با قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی علیه السلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وداع کنند و شبانه از مدینه بیرون بیایند، یک سال بعد از این واقعه جوانانِ مدینه شنیدند زنی در بصره مدلی خاصّی میخواند یا میرقصد، عبارتِ «ابوالفرج اصفهانی» این است که «ما مِن شابٍ و لا شابَّة» هیچ دخت و پسرِ جوانی در مدینه نبود الا اینکه به بصره سفر کرد تا این رقّاصه را ببیند! هشتکِ داغ همان رقّاصه است! حسین بن علی علیه السلام بیابانگَرد شدند و اینها اصلاً توجّه نکردند! «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»…
دورهی ما هم دورهای است که جَهَلهی فَسَقهی مشهور به فسق قائد شدهاند!
وقتی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به مکّه رسیدند در کمترین جمعیّت بودند، یکی دو سال بعد از این یک رقّاصه قصد کرد از مدینه به مکّه برای حج برود… بالاخره دیدهاید که اینها گاهی باید از این طرف هم نان بخورند، اینها که نمیتوانند به نامِ کافر در جامعهی اسلامی باشند، در کاروان هزار شتر که کجاوه داشتند به دنبالِ او راه افتادند و او را پانصد کیلومتر بدرقه کردند! که این رقّاصه میخواهد از اینجا به آنجا برود!
شما هم مقایسه کنید، فرودگاههای خودمان برای بعضی از این فَسَقهی فَجَره استقبال و بدرقه ندارند؟ همان است دیگر! اینطور نیست که آنها صرفاً بُت پرست بودند! حضرت وصف کردهاند که دیگر کسی به گردنِ بُتپرستها نیندازد، «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ» علماء دهان بسته بودند و نمیتوانستند حرف بزنند.
از اینجا مرحوم سیّد رضی رحمة الله علیه بحث را قطع کردهاند و موضوع تغییر کرده است، میفرماید: اینجا راجع به آل رسول الله علیهم السلام است.
یعنی درد چیست؟ حضرت میخواهند بفرمایند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک مرتبه اینها را از این جاهلیّت نجات داد، دوباره بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همین اوصافی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند هست و حضرت بطور مختصر اشاره میکنند، یعنی من نخواستم دورهی بُتپرستی را برای شما تعریف کنم، ظلمِ بزرگ این بود که بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بُتپرستها آمدند یک بُتی را پرستیدند که این بُت زنده بود و روی منبر هم مینشست و دوباره همان اتّفاقها افتاد.
جوانان در مدینه در دوره خلیفه دوم با افتخار به کنیزان و نوامیسِ مردم تجاوزِ دسته جمعی میکردند، اسمِ آن «دورهی اسلامی» شد و اسمِ حاکمِ غاصب هم «امیرالمومنین» گذاشتند ولی همان عاداتِ بُتپرستی بر سرِ جای خود بود، باز هم «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ».
شما بروید و ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کلاً در دورهی خلفا چکار کردهاند؟ «ابن ابی الحدید» میگوید کاری با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کردند که ایشان مانندِ یک شخصِ ناشناس شدند.
دیروز من مطلبی دیدم که جگرِ من خیلی سوخت، یک عالِمی در قرنِ 7 میخواست به عالِمِ دیگری در همان قرن بحش بدهد که هر دو از اهل سنّت بودند، گفته بود تو فکر کردهای که چه کسی هستی؟ پدرانِ تو «چاهکَن» هستند!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دورهی خلفا چاه کَن شدند، ببینید چقدر سرمایهسوزی شد، چاه کَن شدند که اصلاً از شهر بیرون بروند، تحمّلِ زندگی سخت بود، اهل بیت علیهم السلام خیلی کَرَم داشتند که هجرت نکردند تا از مدینه بروند یا قهر نکردند؛ حُرمتِ یک شخصی را در یک شهر حفظ نکنند و هیچ مخاطبی نداشته باشد و هیچ عزّتِ ظاهری نداشته باشد و هیچ توجّهی به او نشود اما باز هم دلِ او بِتَپَد! باز هم هر وقت به او رجوع میکنند… یک مرتبه نشد که حضرت روی آنها را زمین بزنند، هر چند سال یک مرتبه در حالی که گیر کرده بودند و میدیدند هیچ کسی قادر به پاسخگویی نیست یا یک بُحرانی به وجود آمده است به سراغِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میآمدند و حضرت به اینها پاسخ میدادند، دوباره تا مرتبهی بعدی میرفتند، اواخر دولتِ عثمان که اصلاً ایشان را از شهر بیرون کردند.
اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میخواهند بفرمایند که در این دورهی جاهلیّتِ بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به کجا پناه ببرید، یک مرتبه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و این درد را درمان کردند، آدمهایی که اینقدر در فساد غوطهور بودند به انسانهای شهادتطلب تبدیل شدند که مبارز بودند و در راه خدای متعال انفاق میکردند، یا رسول الله! با اینها چکار کردهاید که…
اجازه بدهید تا نمونهای به شما بگویم، اینها چون مجاورت با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رایگان بود هر روز میآمدند و با ایشان صحبت میکردند، وقتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محدود است و باید امّت را هدایت کند، اینها مدام میآمدند و میگفتند که کارِ خصوصی داریم…
الآن اگر به شما بگویند امام زمان ارواحنا فداه تشریف آوردهاند و برای اینکه بخواهید با ایشان مثلاً پنج دقیقه خصوصی صحبت کنید… الآن معاذالله بلاتشبیه وقتی نزدِ یک پزشک برای مشاوره میروند ساعتی 200هزار تومان پول میدهند… گفتند اگر میخواهید با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خصوصی صحبت کنید باید صدقه بدهید، به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نمیدهید، صدقه بدهید، ببینید صدقه میتواند مثلاً 500تومان باشد، این پولدارها حساب و کتاب کردند و گفتند: نمیارزد! ندادند!
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی غریب هستند، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام زیاد غریب نبودند جای داشت که انسان راجع به غربتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حالِ سخنرانی بودند که یک معرکهگیر آمد، در میانِ سخنرانیِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همه رها کردند و به سراغِ او رفتند! «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً»[6]، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستاده بودند و در حالِ صحبت کردن بودند که اینها رفتند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی مظلوم هستند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شما را نجات داد و شما دوباره در جاهلیّتِ خودتان غوطهور شدند، چکار کنید؟ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ»، جایی که جایگاهِ سِرّ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و خدای متعال است اهل بیت علیهم السلام هستند، اگر میخواهید درمان بشوید به سمتِ اهل بیت علیهم السلام برگردید، «وَ لَجَأُ أَمْرِهِ» پناهگاهِ امرِ خدای متعال است، امر و نهیِ خدای متعال آنجا پیداست، «وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ» ظرفِ علمِ خدای متعال آنجاست، اگر میخواهید نجات پیدا کنید برگردید و به سمتِ اهل بیت علیهم السلام بروید، «وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ» ملجأ و مأموای حکمِ الهی آنجاست، ایمان و اسلام آنجاست، «وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ» کتابهای خدای متعال نزدِ اهل بیت علیهم السلام است، کتاب در دستِ خیلیها هست اما فهمِ آن نیست، «وَ جِبَالُ دِينِهِ» اهل بیت علیهم السلام کوههای پشتوانهی دینِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، «بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ» این خَم شدگیِ قامتِ دین که فشارِ جاهلیّت به آن آمده است فقط به برکتِ اهل بیت علیهم السلام راست میشود، «وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ» این لرزشی که به اندامِ دین افتاده است و دینِ ناکارآمدی که فلانی و فلانی و فلانی پرچمدارِ آن شدهاند و مردم میبینند که در آن هیچ معنویّتی نیست و دیگر هیچ چیزی در این دین نیست و این دین دیگر نجاتبخش نیست و لرزه به اندامِ این دین افتاده است این اهل بیت علیهم السلام هستند که این دین را درست میکنند.
بعد دوباره برگشت، اینجا دوباره مرحوم سیّد رضی رحمة الله علیه فرموده است: «منافقان»، ابن ابی الحدید میگوید که این «منافقان» نیست و منظورِ ایشان معاویه و… هستند! چون وقتی بگوییم منافقان شاملِ خیلیها میشود، ابن ابی الحدید برای اینکه شاملِ خیلیها نشود میگوید منظورِ حضرت از «منافقان» معاویه و … هستند، یعنی اینطور سطحِ بحث پایین بیاید.
منافقان همزمان «زَرَعُوا الْفُجُورَ» فسق و فجور کاشتند، «وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ» پای این گیاه که فسق و فجور بود به جای آب فریب دادند، «وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ» و هلاکت درو کردند.
بعد حضرت اینجا جملهای فرمودند که من بحث را اینجا نگه میدارم که همهی اینها را برای اینجا خواندم.
اگر کسی تصوّر کند که فتنه این همه زیاد است و انگار الآن هم ما شبیهِ آنها را داریم و بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بود و بُتپرستها هم قبل از اسلام داشتند چکار کنیم؟ حضرت میخواهند راهِ درمان بدهند، میفرمایند: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» اصلاً اهل بیت علیهم السلام با کسی قابل قیاس نیستند، یعنی چه؟ یعنی حضرت برای اینکه… دشمن دقیقاً نقطهزنی کرد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»[7]، اینها گفتند اگر اهل بیت علیهم السلام را بزنیم در فهمِ قرآن کریم هم اختلاف میشود و اینطور هر دو را نابود کردهایم و این امّت دیگر قد راست نخواهد کرد، لذا اهل بیت علیهم السلام را زدند، راهِ درمانِ آن هم این است که باید اهل بیت علیهم السلام را به جامعه برگردانیم، منتها نه اینکه با اهل بیت علیهم السلام در هیئت حال کنیم، یعنی اهل بیت علیهم السلام را محورِ عمل و اعتقاد قرار بدهیم، یعنی به اهل بیت علیهم السلام عمل کنیم نه اینکه با اهل بیت علیهم السلام حال کنیم.
حال چون معلوم نیست چه کسی را میگویم عرض میکنم که باب نشود روضهخوان و… انگار با رفیقِ سرِ کوچهی خودشان حرف میزنند! با پناهگاه، با ملجأ، با فریادرس، با نجاتبخش، با ناجی، نه اینکه… اصلاً شأنِ ما رفاقت نیست.
یارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با اینکه با حضرت خوب بودند اما وقتی حضرت میفرمودند بنشینید کمی عقب مینشستند، حضرت میفرمودند جلو بیایید، آنها در چشمان مبارکِ حضرت نگاه نمیکردند، آنها احساسِ رفاقت نمیکردند، محبّتِ امام را میچشیدند ولی شأنِ خودشان نمیدانستند که با امام رفاقت کنند، امام رفیق است اما انسان نباید حدّ و حدودِ خود را فراموش کند، گاهی ما با اهل بیت علیهم السلام حال میکنیم و این خیلی ظلم است، این همه خون ریخته نشده است که ما معاذالله اوقاتِ فراغتِ خودمان را با اهل بیت علیهم السلام پُر کنیم، این همه خون ریخته نشده است که هر زمانی حوصلهی ما سَر رفت به مجلس اهل بیت علیهم السلام برویم، بالاخره هر کسی به یک چیزی علاقه دارد، برای همین هم نتیجه نمیگیریم، اگر من بدانم که…
الآن عبارت را میخوانم… من راجع به این قسمتِ خطبه ان شاء الله یک جلسهی دیگر میخواهم جملاتی از بحار عرض کنم که معلوم بشود «اهل بیت علیهم السلام را اصلاً نمیشود قیاس کرد» یعنی چه، پس چرا قرآن کریم میفرماید «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[8]، پس آن چیست و این چیست؟ یعنی چه که قابل قیاس نیستند؟ به چه معنا قابل قیاس نیستند؟
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: چطور قابلِ قیاس باشند؟ «وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً» همهی شما بر سرِ سفرهی اهل بیت علیهم السلام نشستهاید، چطور میشود کسی که منعِم است با کسی که منعَم است یک طور باشد؟ حضرت میفرمایند شما بر سرِ سفرهی اهل بیت علیهم السلام نشستهاید، کسی هدایت نشده است مگر به برکتِ سفرهی اهل بیت علیهم السلام، مگر میشود که اینها با هم قابل قیاس باشند؟ مُنعِم و مُنعَم، مُکرِم و مُکرَم، بخشنده و گدا، شأنِ ما یکی نیست… بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ»… ان شاء الله راجع به این قسمت عرض خواهم کرد.
نکاتی در مورد رفتن به مجالس توسّل
اگر آنها اساسِ دین هستند و دین هم ناجی و منجی و نجاتبخش از این فتنههایی است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند، حالِ آن کسی که میخواهد در مجلس اهل بیت علیهم السلام شرکت کند حالِ غریقی است که میخواهد ناجی پیدا کند، لذا همانطور که میخواهد نماز بخواند و میگوید: «هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ»، میگوید چند دقیقهای دیگر راجع به دنیا حرف نزن، مکروه است که کسی در مسجد از دنیا حرف بزند، مستحب است که در مسجد راجع به دنیا حرف نزنید، پولهای خودت را نشمار، راجع به معاملاتِ خودت حرف نزن، نماز خواندن مقدّمات دارد، انتظارِ نماز مستحب است، برای اینکه کمی ذهنِ تو فارغ بشود، اگر اساسِ دین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است انسان باید قبل از جلسه وضو بگیرد و توسّل کند و با دستِ خالی و با حاجت بیاید، خدای متعال شاهد است که اهل بیت علیهم السلام خیلی کریم هستند، اگر کسی راست بگوید و با حاجت بیاید خدای متعال میداند حاجاتی که پلندپروازانه هم باشد برای اهل بیت علیهم السلام کوچک است.
یکی از آفتهای جلساتِ متعدد و هفتگی و دهگی این است که انسان فراموش کند، اگر کسی مثلِ مرحوم امام رحمة الله علیه چهارده سال هر روز زیارت جامعه را با آن حالی که روزِ اولِ ایشان با روزِ وداعِ ایشان مانندِ هم هست که خیلی خوب است، اما اگر برای کسی عادی بشود…
خدای متعال شاهد است که انبیاء علیهم السلام دوست دارند در مجلسِ ما حاضر بشوند و بگویند «عَادَتِکُم الاِحسان وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم»، به خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام قسم اگر انبیاء علیهم السلام فرصت داشتند مجلسی را از دست نمیدادند که بگویند «عَادَتِکُم الاِحسان وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم»، لذا اینکه انسان قبل از جلسه کمی تمرکز کند، فکر کند، بگوید آقاجان من حتّی نمیدانم کمبودهای من چیست، همینطور آمدهام و خود را عَرضه کردهام، شکسته و بسته… و به خودِ امام رضا علیه السلام قسم اگر شما حاجاتِ خودتان را از اهل بیت علیهم السلام و امام رضا علیه السلام بخواهید بالاتر از توقعتان به شما میدهند، به شرطی که انسان با دستِ خالی بیاید، وقتی انسان میخواهد برود تا درمان بشود به شکلِ دکتر که توجّه نمیکند، حال اهل بیت علیهم السلام که از هیچ جهت کسری ندارند، به صدای دکتر، به دستخط دکتر که توجّه نمیکند، میگوید من مریض هستم و آمدهام تا مرا درست کنید، اگر انسان واقعاً یک مرتبه درست بگوید: «يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ»… واقعاً من قبل از بیان به گناهانِ خود فکر کرده باشم، واقعاً بگویم که «اَللّهمّ إنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاءَ أقْرَبَ إلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَيْتِهِ»… خدایا! اگر جایی بهتر از اینجا بود، اگر دکتری درمانگرتر بود به آنجا میرفتم، جایی بهتر از اینجا نیست…
مثلاً شخصی میخواهد وام بگیرد از درآمدِ ماهانهی او میپرسند، میگویند او درآمدی ندارد اما ضامن دارد… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کسی است که وقتی به پسرِ عمر گفتند یک نفر ضامن بیاور که تو بعداً نمیخواهی قیام کنی و او گفت کسی را ندارم حضرت فرمودند من ضامنِ او میشوم… در حالی که آنجا مالک اشتر ناراحت بود و گفت: آیا میخواهید حال که او بیعت نمیکند به خانهی او بریزیم؟… حضرت فرمودند من ضامنِ او میشوم بگذارید برود…
«يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ»… خدایا! این فرصتهای ما که معلوم نیست چه زمانی است، از روزی که شروع میشود یقیناً روزی تمام میشود، و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند خیلی زودتر از آن روزی که فکر میکنید نعمتِ شما تمام خواهد شد…
روزی خواهد رسید که دیگر این زبان کار نمیکند که بگوییم «عَادَتِکُم الاِحسان وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم»، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: آن لحظهای که اطرافِ تو جمع شدهاند و پزشک هم از تو خسته شده است چشم میگردانی اما نمیتوانی فریاد بزنی… نمیتوانی بگویی «عَادَتِکُم الاِحسان وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم»…
امروز فرصت هست، یک جمله توسّل کنم و شما را به خدای متعال بسپارم…
روضه حضرت حمزه و حضرت اباالفضل العباس علیهما السلام
این بزرگواران که دستِ انبیاء علیهم السلام مطابقِ بعضی از آیات و روایات به سمتِ آنها دراز است گاهی در بعضی از صحنهها کمبودِ بعضیها را حس کردهاند، یعنی میفرمودند که الآن جای یک نفر خالی است…
یکی از آنها وجود مبارک حمزه است، هفت سال بعد از آنکه حضرت حمزه علیه السلام را در احد کشتند… اولاً امام سجاد علیه السلام فرمودند که هیچ لحظهای برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سختتر از آن لحظهای نبود که حضرت حمزه علیه السلام شهید شدند… با اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن روز حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در کنارِ خویش داشتند اما به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخت گذشت… هفت سال بعد هم که گذشت آن لحظهای که آن ملعونها در حالِ حمله کردن بودند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «وا حمزتاه»… یعنی امروز حمزه نیست…
خوشا بحالِ حضرت حمزه علیه السلام که در آن لحظهی غربتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ایشان فرمودند: اگر امروز حمزه بود اینطور نمیشد…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که مردِ عالَم بودند و در عالَم فَتی مانندِ ایشان نبود و «لا فتی الا علی» بودند و فارِسِ عرب بودند… وقتی به خانهی ایشان حمله کردند ایشان فرمودند: «وا حمزتاه»…
امام سجاد علیه السلام فرمودند: برای پدرِ من هم هیچ روزی سختتر از آن لحظهای نبود که عموی خود را از دست دادیم… در منابع اینطور ذکر شده است که وقتی بعضیها زمین میافتادند «أغثنی یا عبّاس» میگفتند و حضرت میرفتند و اینها را از زیر دست و پا میکشیدند و میآوردند…
لحظهای که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به شهادت رسیدند هیچ منابعی نقل نکردهاند که دخترانِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چه فرمودهاند اما امام سجاد علیه السلام برای ما پردهبرداری کردند، ایشان فرمودند: همانطور که حضور حمزه علیه السلام برای جدّمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود…
امام حسین علیه السلام به خانمها و دخترها امر کردند که بروید و واردِ خیمهها شوید و بیرون نیایید، آن لحظهای که به این خیمهها حمله شد… از این عبارتِ امام زین العابدین علیه السلام معلوم است که وقتی این بچّهها میخواستند فرار کنند «وا عبّاساه» میگفتند… هر دستی که خواست به هر صورتی بخورد همهی وجودِ مضروب میگفت: «وا عبّاساه»… اگر عموی من بود…
آن لحظهای که چشمِ آن ملعون در کاخِ یزید به دخترِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام افتاد…
پی نوشت:
[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44
[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28
[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98
[4] سوره مبارکه رعد، آیه 28 (الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ)
[5] کافی، جلد 2، صفحه 496 (حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَا اِجْتَمَعَ فِي مَجْلِسٍ قَوْمٌ لَمْ يَذْكُرُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَذْكُرُونَا إِلاَّ كَانَ ذَلِكَ اَلْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ثُمَّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ وَ ذِكْرِ عَدُوِّنَا مِنْ ذِكْرِ اَلشَّيْطَانِ .)
[6] سوره مبارکه جمعه، آیه 11 (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقين)
[7] حدیث ثقلین (…إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی…)
[8] سوره مبارکه کهف، آیه 110 (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يُوحَى إِلَيَ أَنَّمَا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)