همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1440 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 06 خرداد ماه 1398 مصادف با سحر بیست و یکمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «برخی علل دشمنی با حضرت» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فایل تصویری این برنامه اینجا کلیک نمایید.
دشمنی و کینه بنی امیّه با امیر المؤمنین
– آقای شریعتی: قرار است در این شبها از فضیلت امیر مؤمنان، علی علیه السّلام بشنویم. در مورد سیرهی حضرت و سیرهی حکومتی حضرت داریم صحبت میکنیم. از عدالت امیر مؤمنان، علی علیه السّلام گفتیم که خیلی افراد این عدالت را برنتابیدند و دشمنیها و کینهها و عداوتها شروع شد. این بحث را ادامه خواهیم داد.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
واقعاً شخصیّتی مثل امیر المؤمنین صلوات الله علیه که (باشد) هر کس ذرّهای فطرت بیدار داشته باشد، واله و شیدای او میشود. اگر چشم و گوش ملکوتی باز باشد عرض ادب و احترام ملائکه و انبیای الهی نسبت به آن بزرگوار را میبیند. چه میشود که این امیر المؤمنین صلوات الله علیه دشمن پیدا میکند؟ امام رضا علیه الصّلاة و السّلام یک دلیل را فرمودهاند. یک دلیل را هم وعده دادم عرض میکنم. بعد اگر فرصت بود قدری هم راجع به فضایل حضرت، مختصّ امشب، میخواهم عرض کنم.
امام رضا علیه الصّلاة و السّلام فرمود… روحیهی قبیلهگرایی کلید فهم اتّفاقات تاریخ اسلام است، ما به آن پرداختیم. خیلی از این افراد (به ظاهر مسلمان) ایمان نیاورده بودند. بالاخره امیر المؤمنین برادر، دایی، عمو، پدر بزرگ بعضی از بنی امیّه را کشته بود. در راه حق هم کشته بود. اینها نمیتوانستند کینههای خود را کتمان کنند.
– آقای شریعتی: پنهان کنند.
– آن دندانی که به جگر مبارک حمزهی سیّد الشّهداء صلوات الله علیه فشرده شد، اگر میتوانستند در جنگ احد به جگر مبارک امیر المؤمنین میفشردند. هر لحظه مترصد بودند که این اتّفاق بیفتد. یکی این بود که امیر المؤمنین صلوات الله علیه هر چه در برابر ایتام، پدر بود و نسبت به مردم متواضع بود؛ نسبت به دشمنان خدا بسیار کوبنده و توفنده بود.
عبارتی در زیارت امیر المؤمنین داریم که میگوییم: «السَّلَامُ عَلَى نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ».[1] نعمت خدا بر نیکان. «وَ نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ». یعنی سلام بر نعمت خدا بر بندگان خوب او، و نقمت خدا بر دشمنان. یعنی امیر المؤمنین صاعقهی عذاب الهی، «وَ سَيْفِ اللَّهِ الْمَسْلُولِ»، شمشیر آختهی خدا بر پیکرهی ظلم و کفر بود. لذا آنها حتماً از امیر المؤمنین بیزار میشدند.
– آقای شریعتی: مصداق بارز «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ».[2]
نگاه انسانی امیر المؤمنین به مردم جامعه
– حضرت خیلی هم به خاطر این «وَ نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ» هزینه دادهاند. به خاطر اینکه امیر المؤمنین در راه خدا سرسخت و کوبنده با دشمنان دین برخورد کرده، خیلی باید آسیب ببیند. از جمله اینکه حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه حکومتی بود که انسانها را انسان میدید.
ما یک عبارتی داریم، کُمیت شاعر برجستهی اهل بیت مقابل امام معصوم قرار میگیرد. همان شعری که شروع آن اینطور است: «مَنْ لِقَلْبٍ مُتَيَّمٍ مُسْتَهَامٍ».[3] آنجا میگوید: فدای شما شوم که اگر شما سیاستمدار باشید مردم را انسان حساب میکنید. نه مثل آنهایی که وقتی به حکومت میرسند مردم را مثل ـ عذر میخواهم ـ دام نگاه میکنند!
پناه به خدا از اینکه مسئول ما، در حکومت ما، مخاطبین خود را غیر عاقل و غیر با شعور فرض کند! گاهی خدا میداند که من بعضی از مصاحبهها یا سخنان بعضی مسئولین را میبینم ـ خدا إنشاءالله تعداد آنها را کم کند و جایگزین آنها را افراد دلسوز قرار بدهد، مثل بعضی از دلسوزان که الآن هم هستند ـ یک حرفهایی میگویند، گفتههایی که گویی مردم نمیفهمند! امیر المؤمنین اینطور نیست. امیر المؤمنین بیاید اینطور نیست که عرب را به عجم، فامیل را به غیر فامیل (ترجیح بدهد).
حضرت آمده بودند و یک پروندهای مختومه شده بود، این از مواردی است که نسبت به حضرت در دل دیگران کینه ایجاد کرد. چه پروندهای بود؟ وقتی یک شخصیّتی خلیفهی دوم را ترور کرد، بحث وجود دارد راجع به اینکه او مسلمان بود یا نبود؟ الآن نمیخواهم راجع به آن صحبت کنم. هر کس که بود فرار کرد. یعنی الآن نمیخواهم تفصیل آن را بحث کنم. خلیفه گفت: این سگ را بگیرید! دویدند که بگیرند، فرار کرد. نتوانستند او را پیدا کنند.
عدالت امیر المؤمنین در مورد فرزند خلیفه
یکی از فرزندان خلیفه که اسم او عبید الله است رفت خانهی آن شخص را پیدا کرد. چند ایرانی را کشت؟ چرا؟ این شخصی که خلیفه را کشته بود ایرانی بود. (عبید الله) بین سه تا پنج نفر ـ اختلاف تاریخی است ـ آدم کشت. به چه جرمی؟ چون اینها (با قاتل) از یک ملّیت هستند. ملّیت ما اسلام است، اصلاً نگاه امیر المؤمنین اینطور است.
– آقای شریعتی: براساس همان نگاه قبیلهای بود.
– خلیفهی سوم طبیعتاً بعد از اینکه خلیفهی دوم از دنیا رفت سر کار آمد، گفت: خانوادهی خلیفهی دوم یک نفر کشته دادهاند، حالا ما پسر او را هم (بکشیم؟) چون این افرادی که (عبید الله) کشت مسلمان بودند، جرم آنها غیر عرب بودن بود. گفت: اگر ما بخواهیم این (پسر خلیفهی دوم) را قصاص کنیم ـ چون قاعدتاً خانوادهی مقتول، ولی دم، میگویند قصاص کنید ـ آن وقت خانوادهی خلیفه، دو نفر کشته میدهند.
چه کنیم؟ پس من (خلیفهی سوم) دیهی اینها را میدهم. آن هم از بیت المال! کسی جرأت نمیکند به خلیفه و حکومت بگوید این کار را انجام ندهید. همه قبول کردند. دیه را دادند. ظاهراً پرونده ختم شد. امیر المؤمنین که آمدند همزمان با عزل و نصبها فرمودند: به عبید الله بگویید من او را قصاص خواهم کرد. یعنی اینطور نیست (که به سادگی بگذرم). یک خون ناحق ریخته شده، خون مظلوم ریخته شده است. آن شخصی که ترور کرده باید محاکمه شود، ببینیم درست عمل کرده یا غلط عمل کرده است. هر چه که هست دادگاهی شود، دادگاهی صورت بگیرد. هر مجازاتی در نظر میگیرید برای قاتل در نظر بگیرید، اگر قرار است مجازات کنید. به فرزند کوچک او چه ارتباطی دارد؟ به هرمزان که اصلاً… مثلاً همسایهی او بوده، اگر من یک خلافی انجام دادهام چرا همسایهی من را کشتهاید؟!
– آقای شریعتی: به همسایه چه ارتباطی دارد؟!
– هر چه به حضرت گفتند: آقا، او فرزند خلیفه است، برای شما بد میشود. این شبها من عمد داشتم توضیح بدهم کسانی که امیر المؤمنین را آوردند، از او برای حکومت دعوت کردند، شیعیان حضرت نبودند. اینها برای خلیفه خیلی احترام قائل بودند، خلیفه را امام خود میدانستند. (به امیر المؤمنین) میگفتند: پسر خلیفه است، کوتاه بیا (او را مجازات نکن). حضرت میفرمود: نه، کوتاه نمیآیم (از حق عقبنشینی نمیکنم). هر چه به حضرت التماس کردند، عبید الله دید هر چه واسطه فرستاد، نشد. مجبور شد سراغ معاویه برود و در صفّین کشته شد.
– آقای شریعتی: عجیب است! یعنی به معاویه پناهنده شد.
– بله، پناهنده شد. اصلاً یکی از عجایب این است، انسانی از امیر المؤمنین به معاویه پناهنده شود! از اسلام به مستکبر، به طاغوت پناهنده شود. این برخورد با خون به ناحق ریخته شده بود. برای امیر المؤمنین خون هرمزان ایرانی که هیچ محبّتی به او ندارد ـ شیعهی امیر المؤمنین نیست، محبّ امیر المؤمنین نیست، طرفدار امیر المؤمنین هم نیست، ولی شهادتین به زبان آورده است ـ همانقدر مهم و محترم است که (خون شیعیان و محبّان او مهم است). یعنی بعضی اوقات میگوییم مواظب باشیم به مقدّسات این شخص مهم توهین نکنیم، امیر المؤمنین اینطور نیست که ردهبندی کند مثلاً این شخص ثروتمند است بیشتر به او توجّه کنیم، شخص دیگر ژن خاصّی دارد! نه، شهادتین که گفته حرمت خون او با حرمت خون اولیای خدا برابر است، ولو طرفدار من هم نباشد.
– آقای شریعتی: حتّی بالاتر.
– امیر المؤمنین برای این کار هزینه داد، هیچ سودی هم برای او نداشت. این یک طرف.
عدالت امیر المؤمنین در برابر محبّان خود
از آن طرف حضرت خبردار شد مسئول رسانهی امیر المؤمنین، مبلّغ حضرت… در این روزگار هم شعر مهم است، در روزگاران گذشته یک بیت شعر حکومت جا به جا میکرد. چون تمام رسانهها اختصاصاً، تمام شبکههای مجازی و غیر مجازی و حقیقی در ابیات خلاصه میشد. گاهی یک جا یک بیت شعر گفته میشد، کمتر از یک هفته تا ده روز هزاران کیلومتر آن طرفتر پاسخ داده میشد. بسیار حسّاس بود.
– آقای شریعتی: فضای مجازی آن زمان بود.
– بله. بسیار مهم بود. إنشاءالله عرض خواهم کرد مثلاً معاویه اینقدر حسّاس بود، دستور داد آن زنی که در صفّین آن بیت شعر را گفت پیدا کنید ببینم این را از کجا یاد گرفته بود. یعنی ده سال بعد هم به یاد او مانده بود. ما در شبکههای مجازی پست را ببینیم (بعد از یک مدّت) فراموش میکنیم.
(به امیر المؤمنین) گفتند: آقا، نجاشی خیلی طرفدار شما است، میدانید چقدر شعر به نفع شما گفته است؟ حضرت فرمود: در ماه مبارک رمضان شراب خورده است. امیر المؤمنین برخلاف خلفای قبلی (در این مورد) برخورد میکرد. به ویژه خلیفهی دوم که اخلاق او اینطور بود یک گشت ارشادی داشتند به خانهها وارد میشدند و رصد میکردند. گشت ارشاد خیابانی نداشت، داخل خانهها را میگشتند. امیر المؤمنین اینطور نبود، میفرمود: اگر داخل خانهای به صورت سازماندهی شده فتنه نمیشود، من به داخل خانه کاری ندارم. حواس من به عرصهی اجتماع است. داخل خانه ورود نمیکنم، مگر اینکه یک کار سازماندهی شده باشد.
– آقای شریعتی: اگر تظاهر میکردند (برخورد میکردند).
– بله. حضرت فرمود: درست است نجاشی شاعر من است، طرفدار من است، شعرهای زیادی به نفع من گفته، مردم را تهییج کرده است؛ ولی در روزی از ماه مبارک رمضان که مردم روزه بودند اوّلاً روزهخواری کرده، ثانیاً با شراب این کار را انجام داده است. هم نجس خواری کرده، هم مست شده به خیابان آمده مردم مستی او را دیدهاند. هم باید حدّ شراب خواری بخورد، هم حدّ توهین به ماه مبارک رمضان بخورد.
شبهای آینده راجع به اینکه امیر المؤمنین به مظاهر شریعت در حکومت میپرداخت یا نمیپرداخت ـ که بحث امروز ما در مورد حجاب است ـ صحبت خواهیم کرد. حضرت فرمود: هم حدّ شراب خواری به او میزنم، هم حدّ هتک حرمت به ماه مبارک رمضان به او میزنم. یعنی برای یک گناه 80 ضربه و برای یک گناه 20 ضربه، جمعاً 100 ضربه حد به او میزنم. هر چه آمدند از امیر المؤمنین خواستند که صرف نظر کند موفّق نشدند.
بعد گفتند: آن 80 ضربه را بزنید، 20 ضربهی جریمهی ماه رمضان را (نزنید). او مثلاً مسئول تلویزیون و رسانهی شما است، کمی عقبنشینی کنید. یعنی اگر نجاشی که دوست شما است شراب نخورده بود، دشمن شما در جامعهی اسلامی شراب خورده بود چه میکردید؟ حضرت فرمود: فرقی نمیکند، مسلمان است. چطور آنجا خون مسلمان (مجازات دارد)، اینجا که پای حق در میان است، چه کسی فامیل است، چه کسی طرفدار است (مطرح نیست). مثلاً این مسئول ستاد انتخاباتی است، به او پست بدهیم، ندیده بگیریم، نه، اینطور نیست.
20 ضربهی اضافی که امیر المؤمنین به او زد باعث شد نجاشی هم سراغ معاویه رفت. گفت: او (امیر المؤمنین) را رها میکنم! امیر المؤمنین سلام الله علیه برای جذب افراد از حق نمیگذرد. البتّه مواردی داریم که حضرت برای مصلحت بزرگتر کارهایی انجام داده است. شبهای آینده عرض خواهم کرد. ولی تا جایی که مجبور نشود به هیچ وجه از حق عدول نمیکند. همین موضوع، دشمن ایجاد میکند. شما نگاه کنید دوست نزدیکی که شاعر و مدّاح امیر المؤمنین است تریبون معاویه میشود، چرا؟ چون میگوید علیّ بن ابیطالب یک شلّاق از مجازات من کم نکرد، من دهها بیت شعر برای او گفته بودم. حضرت فرمود: شعرها را سرودی، خدا از تو قبول کند، مادامی که از ما دفاع کنی روح القدس محافظ تو است؛ امّا خطا کردی، مجازات این خطا در ملأ عام باید مثل بقیّه باشد.
– آقای شریعتی: البتّه کسانی بودند که امیر المؤمنین بر آنها حد جاری کرده، قسط (اجرا) کرده، ولی باز فریاد محبّت امیر المؤمنین را سر میدادند.
– فراوان است، اگر فرصت باشد عرض خواهیم کرد. من نمیدانم چه بگویم، نه اینکه من نمیدانم چه بگویم، وقتی رسول خدا روحی له الفداء، صلّی الله علیه و آله و سلّم، میفرماید: علی جان، من چطور تو را وصف کنم؟ در وصف نمیآیی، در لفظ نمیآیی، من چه بگویم؟ این را فخر رازی در تفسیر خود، ذیل آیهی 9 سورهی کهف آورده؛ در جلد 40 کتاب «بحار» از بعضی مصادر آمده است. هم شیعیان هم اهل سنّت این را نقل کردهاند.
بردهای را پیش امیر المؤمنین آوردند، سیاه بود، گفتند: آقا دزدی کرده است. حضرت یک نگاهی کردند، فرمودند: شاید حواس او نبود. چون داریم وقتی میخواهید حد بزنید کمی مراعات کنید. مثلاً بگویید حواس او نبوده، فکر کرده آب خورده است. حضرت اینطور نبود که شوق داشته باشد به کسی شلّاق بزند.
– آقای شریعتی: دنبال یک راهی میگشتند که این کار را انجام ندهند.
– حضرت وقتی حد جاری میکرد اشک میریخت. (برده) گفت: نه آقا، سیّدی و مولای، من اشتباه کردم. حضرت فرمود: بفهم که چه میگویی، مرتبهی دوم است داری اعتراف میکنی. او چند مرتبه اعتراف کرد و حضرت چهار انگشت او را قطع کرد. او (برده) انگشتها را در دست گرفت، خون فوّاره میزد، بیرون آمد.
ابن کَوّاء از خوارج است، از کسانی است که خیلی مجالس را خراب میکند، مدام در مجالس امیر المؤمنین سعی میکند فضا را عوض کند. آمد و به آن برده گفت: چه کسی انگشتان تو را بریده است؟ فکر میکرد این برده در حالی که خون از دست او فوّاره میزند و درد دارد، توهینی نسبت به امیر المؤمنین بگوید. گفت: «قَطَعَ يَمِينِي سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ».[4] رهبر سپید رویان بهشت، شاه مؤمنان. «أَبُو الْحَسَنِ الْمُجْتَبَى وَ أَبُو الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى… الْهَادِي إِلَى الرَّشَادِ وَ النَّاطِقُ بِالسَّدَادِ». این فضایلی که گفته است دو صفحه است.
برده را پیش امیر المؤمنین آوردند، گفتند: یا امیر المؤمنین ببینید این چه میگوید! اسم این بردهی سیاه هم در تاریخ نیامده است. ما کسانی داریم از امیر المؤمنین دفاع کردند، شبهای آیندهی عرض خواهم کرد. مثلاً زن ناشناس وسط مجلس معاویه از امیر المؤمنین گفته است. میگویند: این اسود، این شخص سیاه پوست، چه میگوید؟ حضرت فرمود: بگویید بیاید.
– آقای شریعتی: معرفت زیادی داشت.
– بله. حضرت فرمود: شنیدهام فضائل من را گفتهای. برده سیاه گفت: بله آقا. حضرت فرمود: از من ناراحت نشدی؟ گفت: شما مولای کریمی هستید که من را از آتش جهنّم خریدی (نجات دادی). فرمود: چرا این حرفها را گفتی؟ گفت: به خدا قسم حبّ تو با گوشت و پوست من آمیخته است. اینها را نگفت که امیر المؤمنین به اذن الله دست او را شفا بدهد، گفت: بریدی برای اینکه من را از عذاب آخرت نجات بدهی. بعد از آن هر چه نقل شده، برده به دنبال آنها نبود.
امیر المؤمنین، ثمرهی پر برکت نبوّت
من دو سه جملهی کوتاه از فضائل امیر المؤمنین بگویم. از خدا میخواهم که به من اخلاص بدهد این گفتهها برای قبر و قیامت من مفید باشد. چون شغل فضیلت امیر المؤمنین را گفتن، بدون اغراق از دهان من و ابناء بشر بزرگتر است. این را باید انبیا بیان کنند، کما اینکه رسول خدا بیان فرموده است. شما نگاه کنید یک شخص باید به چه جایگاهی برسد که وقتی کفّار به پیغمبر اکرم میگویند: از کجا معلوم که شما پیغمبر هستید؟! یکی از راههایی که (ثابت میکند) یک نفر پیغمبر است این است که چه محصولی دارد (نبوّت او چه نتیجهای دارد).
میخواهند در مورد یک معلّم ببینند که برای کنکور معلّم خوبی هست یا نه. میگویند این معلّم ده نفر رتبهی یک کنکور دارد. یعنی چه؟ یعنی (موفّقیّت شاگردان او) شانسی نیست، معلّم این تخصّص را دارد، بلد است تربیت کند. هر کس هر محصولی در عالم دارد بیاورد، پیغمبر اکرم هم امیر المؤمنین را بیاورد. «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»،[5] هم شاهد نبوّت پیغمبر است، هم یک روایتی داریم که جالب است امام صادق هم در صلوات خود بیان کرده است.
از پیغمبر هم نقل شده که فرمود: خدا به موسی سلام الله علیه یک عصایی داد که به زمین میزد دریا کنار میرفت، علامت نبوّت بود. به حضرت ابراهیم سردی آتش را داد، علامت نبوّت بود. به حضرت عیسی کلماتی یاد داد، مرده زنده میکرد، علامت نبوّت بود. «وَ أَعطَانِي هَذَا عَلِيّاً».[6] به من علی را عطا کرده است. «إنّ لکل نبیّ آیه و آیة نبوّتی علیّ بن ابیطالب»، «وَ لِكُلِّ نَبِيٍّ آية وَ هَذَا آيَةُ رَبّي». آیت نبوّت من است. لذا امام صادق در صلوات خود بر امیر المؤمنین میفرماید: «وَ آيَةً لِرِسَالَتِهِ»،[7] سلام بر مهمترین آیت نبوّت پیغمبر.
خود (امیر المؤمنین) هم وقتی ایشان را انکار میکردند از مظلومیّت فرمود: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي»،[8] به خدا سوگند، خدا آیتی، نشانهای از من بزرگتر ندارد. لذا امیر المؤمنین صلوات الله علیه شخصیّتی است که ما چه میتوانیم دربارهی او بگوییم؟ وقتی امام صادق سلام الله علیه به او میفرماید: شما تاج سر پیغمبر هستید. تاج سر چه کاری انجام میدهد؟ زینت میدهد. سلطان تاجگذاری میکند، این زینت او است.
یعنی چه؟ من در مورد همین فکر کنم، ببینم رسول خاتم روحی له الفداء، صلوات الله علیه و آله، مگر چه چیزی کم داشته که کسی بتواند به او زینتی بیفزاید؟ ما به عنوان تفکّر در فضائل پیغمبر و امیر المؤمنین فکر کنیم، چطور ممکن است؟ «يَا كَاشِفَ الكَربِ عَن وَجهِ النَّبيِّ»[9] است. اگر وجود مبارک قمر بنی هاشم «کَاشِفُ الکَرب عَن وَجهِ الحُسَین» است، برای اینکه آیینهی تمام نمای این پدر (امیر المؤمنین) است.
[1]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 462.
[2]– سورهی فتح، آیه 29.
[3]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 46، ص 338.
[4]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 40، ص 281.
[5]– سورهی رعد، آیه 43.
[6]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 7، ص 131.
[7]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 463.
[8]– البرهان في تفسير القرآن، ج 5، ص 564.
[9]– الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 6، ص 514.