حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 10 اسفند 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون «خطبه 126 نهج البلاغه» با موضوع «معمولا مصلحت در عدالت است» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلواة المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خداوند قدمهای ناقابل و گفت و شنید کمقیمت ما را به کَرمِ خودش از ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج مولایمان حضرت ولیعصر ارواحنا فداه قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستان شریف ایشان و شهادت در راه ایشان نصیب ما شود، صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
خطا در حکومت اسلامی
جلسه گذشته بحثی مطرح کردیم راجع به اینکه آیا امکان دارد در تمام سطوح حکومتی بهجز حکومتِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، خطای رخ ندهد؟
احساس کردم برای بعضی عزیزان مسئله هنوز ابهاماتی دارد و بعضی از افراد قسمتهای از عرایضم را متوجه نشدند و مطالبی منتشرشد. خطبه دیگری در نهج البلاغه وجود دارد که از زاویه دیگری مبحث را نشان میدهد. ما چند بحث مهم داریم.
۱ – جایگاه عدالت.
بعید است در این جلسه بدان برسیم که آیا عدالت اقتصادی به عدالت اجتماعی مقدم است یا نه؟ عدالت در دینداری به آزادی بیان یعنی عدالت در جایگاه اجتماعی به عدالت اقتصادی با توزیع عادلانه ثروت در جامعه چه نسبتی دارد؟ شاید بالاترین اولویت در جامعه عدالت است. قطعاً بنای حکومتی که بر عدم عدالت باشد، حکومت اسلامی نخواهد بود.
۲ – آیا اگر حکومتی توان احقاق تمام عدالت را ندارد، باید حکومت را تحویل دهد یا زمانی که بین دو حقی که فقط توان احقاق یک حق را دارد، میتواند اهّم را انجام دارد؟ در این موضوع، بحث زیاد است و من هم قبلاً بهطور مفصل عرض کردم ولی هنوز ابعاد این موضوع جای بحث دارد.
«سید رضی رحمه الله علیه» خطبه 124 یا 126 (با توجه به شماره گذاری) را با تلخیص در نهج البلاغه آورده است البته تیتر اشتباهی برای آن زده است.
بعضی از حرفها را مکرراً عرض کردیم و قصد تکرار آنها را ندارم.
سرزنش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای تقسیم مساوی بیت المال
قبل از آنکه ما بخواهیم با استفاده از سیره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دیگران را بزنیم یا تأیید کنیم، باید نسبت آن را با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بحث کنیم. فرد هم میگوید: در «نهج البلاغه» آمده و «سید رضی» هم اینگونه نوشته است.
قبل از آغاز خطبه 124 یا 126 (در همین حوالی) نهج البلاغه ، سید رضی نیمخط نوشته است: «لَمَّا عُوتِبَ عَلَی اَلتَّسْوِیةِ فِی اَلْعَطَاءِ».[4] عبارت «عُوتِبَ» به معنای معتابه (عتاب و خطاب) و انتقاد است.
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در توزیع بیتالمال مساوات را رعایت کردند؛ مورد سرزنش و گلهگزاری واقع شدند.
اگر شما خطبه را اینگونه ترجمه کنید، ممکن است خطبه یک معنا پیدا کند که با مصادر قبل از نهج البلاغه متفاوت خواهد شد. متن را میخوانم تا ببینیم موضوع متن چیست.
همین خطبه کوتاه در کتابهای قبل از نهج البلاغه هم آمده است مثلاً «مدائنی» و «ابن قتیبه» که کتابش منسوب به او است و در سال 276 قمری (قرن سوم) از دنیا رفته است؛ آن را نقل کردند. تقریباً صدسال بین «ابن قتیبه» که متوفی 276 قمری است (حتی اگر کتاب برای فرد دیگری در همان دوره باشد) و سید رضی (359 ق _ 406 قمری) فاصله است. «ابن شُعبه حَرانی» در تُحَف العُقول که تقریباً با «سید رضی» به همین اندازه فاصله دارد، آورده است.
«کُلِینی» رحمه الله علیه (258 ق _ 329 قمری) هم تقریباً 80 سال قبل از وفات «سید رضی» از دنیا رفته است، آورده است. بعد از سید هم در کتبی نقلشده است.
تیتر خطبه نهج البلاغه بدینصورت است: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را سرزنش کردند که چرا مساوات را رعایت نمیکنید؟ البته این سرزنش صورت گرفته است لیکن در ذیل این خطبه نیست.
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه غنائم را بهطور مساوی تقسیم کردند، بسیاری از بزرگان و سران ازجمله طلحه، زبیر و حتی سهل بن حنیف که از یاران حضرت بود (البته او بسیار مؤدبانه) به حضرت اعتراض کردند و این را حق خود میدانستند. این افراد به اصل مساوات اعتراض داشتند. از همان شش ماه اول حضور حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در مدینه این سرزنشها شروع شد.
چون قبلاً اینگونه بود که به من سالی 100 میلیون، به آقای (الف) سالی 2 میلیون میدادند و به آقای (ب) چیزی نمیدادند ولی من هم همانند این آقایان به عثمان اعتراض داشتم چون افرادی وجود داشتند که هزار میلیارد میگرفتند و من هم اعتراض داشتم که چرا سهم من هزار میلیارد نیست. آقای (الف) که 2 میلیون میگرفت به افرادی که هزار میلیارد و من که 100 میلیون میگرفتم، اعتراض داشت و آقای (ب) که هیچ نمیگرفت به افراد هزار میلیاردی و من 100 میلیونی و آقای (الف) 2 میلیونی اعتراض داشت. عدالتخواهی وجود نداشت و هر کس سهم خود را میدید.
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به خلافت رسیدند، بیتالمال و غنائم را بهطور مساوی تقسیم کردند.
فرض کنید سهم فرد هزارمیلیاردی، من 100 میلیونی، آقای (الف) 2 میلیونی و آقای (ب)؛ از بیتالمال 5 میلیون شد. نسبت 5 میلیون به هزار میلیارد و 100 میلیون هیچ است ولی آقای (الف) و آقای (ب) خوشحال شدند.
بهطور ناگهانی درآمد بخش عمدهای از افرادی که پول میگرفتند، کم شد چون بیتالمال به مساوات بین همه افراد تقسیم شد. این افراد به حضرت اعتراض کردند که چرا این کار را انجام دادید؟ آیا شأن و شئون ما را در نظر گرفتید؟ اینیک فضا است که از تیتر «سید رضی» رحمه الله علیه برداشت میشود.
حضرت را سرزنش کردند که چرا بیتالمال را یکسان «عَلَی اَلتَّسْوِیةِ» تقسیم میکنید؟ جمله اول هم با تیتر سید متناسب است ولی این تیتر دقیق نیست. این اتفاق رخداده است لیکن مربوط به این خطبه نیست.
حضرت میفرماید: «أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ» آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود به کسانی که بر آنها ولایت دارم، ستمکنم؟! «وَ اَللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً» به خدا سوگند! هرگز چنین کاری نخواهم کرد.
عبارت «مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً» ضرب المثل است.
این موضوع که عدهای به حضرت اعتراض کردند، صحیح است ولی موضوع این خطبه نبوده است.
بارها عرض کردم که «سید رضی» رحمه الله علیه خطبهها را تلخیص میکند. چهبسا زمانی که سید خطبه را در چک نویس خود تلخیص کرده است، در پاکنویس آن «لَمَّا عُوتِبَ عَلَی اَلتَّسْوِیةِ» را برداشت کرده است.
اگر متون قدیمی را ببینیم مثلاً جلد4 کتاب هشتجلدی «الکافی» صفحه 31 یا جلد 7 کتاب 15 جلدی «الکافی» صفحه 281؛ در روایت مسلسل 6119 این خطبه آمده است.
روایت با سندی که اِنقولتی در آن وجود دارد از «ابو مخنف» نقلشده است ولی این اِنقولت، اشکالی به سند وارد نمیکند چون از کتاب «ابو مخنف» نقل کردند. زمانی که روایت را از کتاب نقل میکنند، خیلی سلسله سند مهم نیست که تفضیل آن در جای خود عرض خواهم کرد.
«أَتَی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِ رَهْطٌ مِنَ اَلشِّیعَةِ».[5] گروهی از شیعیان خدمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شرفیاب شدند.
«فَقَالُوا یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَخْرَجْتَ هَذِهِ اَلْأَمْوَالَ فَفَرَّقْتَهَا فِی هَؤُلاَءِ اَلرُّؤَسَاءِ وَ اَلْأَشْرَافِ وَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَینَا» ای امیر مومنان! کاش بخشی از این اموال را بین بزرگان و اشراف تقسیم میکردید و آنها را بر ما برتری میدادید.
این سران قبائل و صاحب نفوذها هرروز یک مرضی میریزند، جایی را خراب میکنند، یک گندی میزنند، فتنه و جنگی درست میکنند. ما از دادن سهم خود به این افراد راضی هستیم. به گونه هم بدهید که واضح و معلوم نباشد چون این اشراف انسانهای اهل تَبختُر و غرور هستند. اگر به اشراف بگویند: «ما هم سهم خود را به تو میدهیم، تو فقط حرف نزن.» قبول نخواهند کرد. شما این افراد را بر ما اولویت بدهید و سهم ما را به اینها بدهید. مثلاً فرض کنید 2 میلیون تومانی را که به ما میخواهید بدهید، به این افراد بدهید و به ما ندهید.
حضرت را بابت کم دادن سهم، سرزنش نکردند و آن موضوع دیگریست که عدهای مرتکب آن شدند. اینجا عدهای از دلسوزان، تقاضای مصلحتاندیشی از حضرت کردند و گفتند: آقا! مصلحتاً فعلاً سهم ما را ندهید، ما هم راضی هستیم. این روسا و اشراف مرض دارند و هرروز میخواهند بلایی بر سر حکومت شما بیاورند درحالیکه ما بعد از 25 سال چشمانتظاری، حکومت شما را دیدیم. آقا! ما دوست نداریم حکومت شما آسیبی ببیند لذا از بیتالمال سهمی نمیخواهیم، این سهم را به همین افراد بدهید. (البته شیعیان و کسانی که این پیشنهادها را دادند، زیاد نبودند.)
«لَوْ أَخْرَجْتَ هَذِهِ اَلْأَمْوَالَ» ایکاش، این اموال را در میان اشراف و روسا تقسیم میکردید «وَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَینَا» و آنها را بر ما برتری میدادید «حَتَّی إِذَا اِسْتَوْسَقَتِ اَلْأُمُورُ» تا امور سر جای خود قرار گیرد و حکومتتان پابرجا شود «عُدْتَ إِلَی أَفْضَلِ مَا عَوَّدَک اَللَّهُ مِنَ اَلْقَسْمِ بِالسَّوِیةِ وَ اَلْعَدْلِ فِی اَلرَّعِیةِ» ما نگران حکومت شما هستیم، اجازه دهید پایههای حکومتِ شما محکم شود و بعد شما حق را احقاق، مساوات را رعایت و عدالت را اجرا کنید.
«فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ أَ تَأْمُرُونِّی وَیحَکمْ أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ» آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود بر کسانی که بر آنها ولایت دارم، ظلم کنم؟
خطبه 126 نهج البلاغه
تیتر «سید رضی» با توجه به متن «الکافی»، کاملاً موضوع را عوض میکند. صادر کردن یک حکم صرفاً با دیدن یک متن، خیلی جرئت و گستاخی میخواهد. الآن با متنی در تلگرام، حکم صادر میکنند! آقا! شما مطلبی را در کتاب میخوانید باید پس و پیش آن را ببینید، ممکن است موضوع تغییر کند.
یکبار این خطبه مبارکه را بخوانم تا ببینیم چه نکاتی از آن برداشت میشود.
این افراد از خوبان بودند و حضرت را سرزنش نکردند، فقط گفتند: مدتی سهم ما را به این اشراف بدهید و ما تحمل خواهیم کرد. حضرت این درخواست را نمیپذیرند.
متن «نهج البلاغه »، نصف متن «کافی» است و سید پیدرپی جملات را عوض کرده است. چرا؟ چون کتاب او «نهج البلاغه » است و موضوع «بلاغت» حضرت است و موضوع عدالت از دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نبوده است. در آن صورت فردی که مدعی «باسوادی» است و میگوید: من نهج البلاغه را ملاک قراردادم تا ببینم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه راجع به خلاف چه چیزی فرمودند! آقا!
نهج البلاغه نمونه بیانات حضرت نیست چون بسیار تلخیص شده است و لزوماً خلاصه همه چیز در آن وجود ندارد. وقتی میخواند گمان میکند چون از خلافت حضرت مطالب زیادی وجود ندارد لذا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای خلافتشان ارزش چندانی قائل نبودند! این کتاب تلخیص است، در تلخیص مطالب هم همه موضوعات را نیاورده است و موضوع ادبیات حضرت است.
حضرت میفرمایند: «أَ تَأْمُرُونِّی وَیحَکمْ أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ» آیا به من دستور میدهید یا خواهش میکنید برای پیروزی و نصر خود، از ستم و جور درباره کسانی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟
«وَ اَللَّهِ لاَ یکونُ ذَلِک مَا سَمَرَ اَلسَّمِیرُ وَ مَا رَأَیتُ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً» به خدا سوگند! هرگز چنین کاری نخواهم کرد.
لَوْ کانَتْ أَمْوَالُهُمْ مَالِی لَسَاوَیتُ بَینَهُمْ» اگر این اموال از خودم بود بهگونهای مساوی تقسیم میکردم (سعی میکردم در بخشش مساوات را رعایت کنم.) «فَکیفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ» تا چه رسد که این اموال جزو اموال خداست.
در برخی نسخ آمده است: «فَکیفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ لَهُمْ» تا چه رسد به این اموال که جزو اموال مردم (بیتالمال) است.
اگر پول از خودم باشد و بخواهیم بین چند نفر تقسیم کنم به گونهای مساوی تقسیم میکنم.
«أَلاَ وَ إِنَّ إِعْطَاءَ اَلْمَالِ فِی غَیرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ» آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، از بین بردن مال و اسراف است. «وَ هُوَ یرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی اَلدُّنْیا» این مقام بخشنده در دنیا او را بالا بَرَد.
هرکسی برای بهرهمندی از چندرغاز تا چنددهغاز به او سلامی میکند. ظاهراً همه در دنیا برای او موج مکزیکی میروند. در چشمِ مردم دنیا فردی که پول میدهد، بزرگ است.
قبلاً مباحث اشعث را عرض کردیم که خیلی خوب پول خرج میکرد و محبوب هم بود، به بخشش او امید داشتند لذا مراعات احوالش را میکردند.
«یضَعُهُ فِی اَلْآخِرَةِ» امّا در آخرت پَست خواهد کرد.
من برای همراهی اشراف به آنها پول بدهم؟! از جای دیگری پولخرجکنم تا به سمت من متمایل شوند و مرا تحویل بگیرند؟!
«وَ یکرِمُهُ فِی اَلنَّاسِ» در میان مردم، گرامیاش میدارند.
آقا! هر وقت سلام کنید، صد هزار میدهد! در بستگان سببی من، پیرمردی وجود داشت که اگر دلیوری برای او پیتزا میآورد، حداقل به او 100 هزار تومان میداد. من فهمیدم وقتی او با پیتزافروشی تماس میگیرد، پیکها باهم دعوا میکنند. هرکس دوست دارد که خودش پیتزا را ببرد چون در ازای آن مبلغی دریافت میکند. او از اموال خود، میداد.
دیشب با یک عزیزی که از مشهد مقدس برمیگشتیم، تعریف میکرد: در جلسهای که معاون اول رئیسجمهوری که خیلی به انقلاب خدمت کرده است (طبق ادعا کسی بسان او خدمت نکرده است.) حضور داشت؛ شرکت کردیم. قاری، قرآن قرائت کرد؛ زمانی که خواست برود، او را صدا زد و یک سکه به او داد. (بعدازاین هر فرد از کوچک تا بزرگ اگر سوره مبارکه توحید را هم حفظ کرده باشد، در مقابل او میخواند.) گفتم: اینها چیست؟ گفتند: او هر جا که برود، 10 ـ 15 عدد سکه با خود میبرد. از کجا؟ از بیتالمال. به درد نمیخورد.گدایی اعتبار با پول بیتالمال.
اینیک مورد نیست. قبل و بعد او افرادی این کار را انجام میدهند حال او سکه میداد. مورد داشتیم که وزیرِ فرد کَند عظمی میزند؛ برای برکناری اش، یک زمین در بالا شهر میدهد که اصلاً نمیتوان الآن برای آن زمین قیمت گذاشت. با پول چه کسی؟ میخواهید تکریم کنید از اموالِ خود بدهید.
«وَ یکرِمُهُ فِی اَلنَّاسِ» در میان مردم خیلی گرامی میشود «وَ یهِینُهُ عِنْدَ اَللَّهِ» ولی در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است و ارزشی ندارد «وَ لَمْ یضَعِ اِمْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلاَّ حَرَمَهُ اَللَّهُ شُکرَهُمْ» هرکس دارایی خود را بیجا صرف کند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزاری آنها محرومش گرداند.
عدالت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در پرداخت از بیت المال
خدا کند ما اینیک جمله را بفهمیم. من نمیتوانم راجع به این جمله حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چون نکته اخلاقی دارد، بحث کنم ولی تقریباً این خلاف باور عموم است.
کسی که مالش را در را درراه بیجا مصرف کند…زمانی فرد به فقیری کمک میکند لذا اصلاً کاری ندارد.
اهل بیت علیهم السلام هم عمدتاً صدقهسر (پنهان) میدادند و کسی متوجه نمیشد که آنها امام هستند. به گرفتار پول میدادند. بین اهل بیت علیهم السلام مشهور است که وقتی با دست راست میبخشیدند، دست چپ باخبر نمیشد کنایه از اینکه هیچکس باخبر نمیشد به گونهای که گویا اعضای بدنشان هم متوجه این ببخش نمیشد یا صورت مبارکشان را از در بیرون نمیبردند و فقط دست را بیرون میبردند تا شرمندگی را در چهره شخص سائل نبینند یا یک روزی پول بخشیدند، فرد سائل خواست پول را بشمارد؛ خادمِ امام گفت: آقا! دیگر شمردن ندارد.
دندان اسب پیشکشی را که نمیشمارند.) حضرت فرمودند: نخیر، او به گردن ما حق دارد، به ما رو زده است (خواهش کرده است.)
زمانی که به فقیر کمک میکنند بهگونهای است که گویا شخص سائل، طلبکار است!
منظور حضرت این نیست. زمانی برای گدایی احترام و عزت بیشتر پول میدهد لذا هر جلسه، چیزی به دست میگیرد و میآید. زمانی فرد میخواهد برای اهل بیت علیهم السلام کاری انجام دهد، حالا اگر به دنبال آن عزت هم بیاید، آمده است لیکن زمانی غرض چیز دیگر است.
حضرت میفرمایند: کسی که پول را بیجا و به نا اهلش ببخشد، عقلش نمیرسد و در آخر کار بهجایی میرسد که «إِلاَّ حَرَمَهُ اَللَّهُ شُکرَهُمْ» خدا کاری میکند که دیگر حتی قدر او ندانند؛ یعنی مادامیکه او پول میبخشد، هست لیکن همینکه این پولها تمام شود با لگد او را بیرون میکنند یا در از او پول را میگیرند و پشت سرش به ریش او میخندند و میگویند: طرف را گیر آوردیم. چون برای خدا نمیدهد.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: ظاهر این ماجرا «وَ یکرِمُهُ فِی اَلنَّاسِ» است و پشت سرش به او میخندند و بعضی تعابیر را هم به او نسبت میدهند. جلوی او تعظیمش میکنند و پشت سرش به او ناسزا میگویند.
برم از این فلان فلان شده یکچیزی بگیرم و بیایم!
حضرت فرمودند: این تکریم و احترام او در این دنیا هم احترام نیست بلکه ادعا درمیآورند تا به مبالغ بعدی برسد.
«وَ کانَ لِغَیرِهِ وُدُّهُمْ» آنها بجای او دیگران را به دوستی خواهند گرفت.
این بخششهای بیجا وُدّ (محبت) نمیآورد. پول را که میگیرند، میگویند: آقا! قربان محبتتان! خدا سایه شما را حفظ کند. وقتی فرد میرود، میگویند: فلان فلان شده! محبت او با فرد دیگری است. این محبت نمیآورد. تا زمانی که جیب شخص پول دارد، ظاهراً هوای او را دارند.
حضرت میفرمایند: نزد خداوند خوار و ذلیل میشود درحالی که نزد مردم هم واقعاً عزیز نمیشود. تا زمانی که در حساب فرد عدد و رقم وجود دارد، در مقابلش ظاهراً دولا راست میشوند. این موضوع باور لازم دارد.
«فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ اَلنَّعْلُ یوْماً» پس اگر روزی بلغزد (کنایه از لغزیدن کفش و بر زمین افتادن) «فَاحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ» و محتاج کمک آنان گردد…
احترامی در کار نبوده، احترام ظاهری برای آن بود که دوباره از او بگیرند. حالا تمامشده، دیگر تلفن او را هم پاسخ نخواهند داد. چون آن زمان تلفن نبوده، حضرت اینگونه فرمودند.
«فَشَرُّ خَدِینٍ وَ أَلْأَمُ خَلِیل». عبارت «خَدِینٍ» به معنای دوست «أخْدَان» است. بدترین رفیق و سرزنش کنندهترین خواهند بود.
این سمت و آن سمت مینشینند و او را میزنند: حالا سیریش (کنه) ما شده است، هی زنگ میزند. چون از اول برای پول آمده بودند.
از این عبارات امیرالمؤمنین روحی له فداه برداشت میشود که اولاً من معمولاً برای به دست آوردن دل کسی بهناحق، پولی پرداخت نمیکنم. دوماً من از عدالت دست نمیکشم.
مصلحت اندیشی در حکومت
بحثهای ما راجع به مصلحتاندیشی، به معنای آن نیست که همهجا بهطور مداوم مصلحتاندیشی صورت گیرد، مصلحت حکم ثانوی است و تا موردی پیش نیاید، اصلاً مورد ندارد که راجع به آن سخنی به میان آید. قاعده و عموم بر عدالت و تقسیم مساوات است. بحث راجع به مصلحت بدان معنا نیست که تمامی خطاها به معنای رخ دادن مصلحتی است، نخیر! حضرت اصلاً قبول ندارد بلکه عدالتخواهی شعار حضرت است.
چون بخشهای از این مطالب را بیان کردیم که چرا عدالتخواهی شعار حضرت است و…حضرت میفرمایند: اصل بر عدالت است، چرا من باید به اشراف چیزی بدهم تا سکوت کنند؟! خُب ساکت نشوند. قانون کلی و اولیه بر عدالت است.
مثلاً نماز را باید در پنج وقت آن بجا آورد، حال مورد استثنای پیش میآید که کودکی در حال افتادن از پنجره است، نماز را میشکند و کودک را میگیرد تا از پرت شدن او جلوگیری کند امّا این حالت مگر چند بار رخ میدهد. اصل بر مصلحت نیست و بر عدالت است. اصل بر شکستن نماز نیست بلکه اصل بر خواندن نماز است چون حکم آن است. اینکه حضرت امام رحمه الله علیه میفرماید: «حاکم (مقام ولایت) میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند» بدان معنا نیست که یک هفته در میان نماز را تعطیل کند بلکه در شرایط بحرانی که امکان تحقق دو حق بهطور همزمان نیست، صدق میکند که این شرایط کم پیش میآید.
مثلاً من مثال میزدم که کودکی در استخر افتاده است، خُب هرروز و یک ربع یکبار که کودک در استخر نمیافتد یعنی مصلحت موردی و کم است.
اگر ما از مصلحت سخن میگویم بدان معنا نیست که قوه قضاییه کلاً دنده را روی مصلحت بگذارد. اصل بر برگزاری دادگاه علنی است. متأسفانه بر اساس قانون مصوب نمیتوان محتوای دادگاه علنی را منتشر کرد. رئیس قوه برای رهبری نامه مینویسد که تغییر قانون سخت است و شما اجازه انتشار محتوای دادگاه علنی را بدهید. رهبری اجازه میدهند. دادگاه ه.ق برگزار میشود درحالیکه نه محتوای آن منتشر میشود و نه علنی است. خُب چرا این نامه را به آقا نوشتید؟ لزوماً اسم این کار مصلحت نیست.
ما که طرفدار مصلحت هستیم و به نظر من هرکسی که فهمی از فقه داشته باشد، قدری عقل داشته باشد و مسئله درست تصویر شود، قطعاً به مصلحت رأی خواهد داد، نه اینکه هر 30 ثانیه یکبار بگوید: مصلحت این است.
قانون، قانون است و باید آن را اجرا کرد بلکه ممکن است مواردی برای مصلحت باشد. نمیخواهم بگویم که موارد مصلحت لزوماً باید یک درصد و یک در هزار و یک در ده هزار باشند، نمیخواهم عدد تعیین کنم ولی وقتی از مصلحت سخن به میان میآید به معنای کنار گذاشتن قاعده نیست.
قاعده این است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای به دست آوردن دل کسی، از بیتالمال پولی خرج نمیکند. قاعده بر عدالت است. نباید اشتباه برداشت شود. اگر تنها به همین خطبه اکتفا کنیم، ناقص است. آیا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خود بر این قاعده پایبند بودند؟ حضرتش هیچوقت به سراغ مصلحت و حکم ثانویه نرفتند؟ چرا آقا! وقتی مورد مصلحت رخ میدهد، شما میبینید که ظلم بزرگتری رخ خواهد داد. چون من بارها برای این مسئله درجاهای مختلفی مثال زدم، قصد تکرار ندارم.
به حضرت گفتند: چرا بعضی از بدعتها را اصلاح نمیکنید؟! حضرت چند بدعت مالی هم برشمردند و فرمودند: این افراد مرا بهعنوان حاکم مسلمین و امیرالمؤمنین قبول ندارند، شیعیانم هم قلیلاند. من میبینم که اینها، بعضی از خانمها را بهناحق به همسری خود درآوردند. در بعضی از جنگها مسلمانان را بنام کافر به اسارت گرفتند و زنهای آنان را با عنوان کنیز، همسر فرد دیگری کردند! نباید زن مسلمان را به اسارت برد. این فحشا است. اگر زن هم مکرهه (آنچه انسان آن را ناپسند دارد) باشد و او را مجبور کرده باشند، پیدرپی آن مرد مرتکب گناه میشود.
گر من بخواهم این زنان مسلمان را از دست این مردان آزاد کنم، باید افرادی را نقد کنم که امکان آن وجود ندارد. درعینحال افرادی را باید به اسارت گرفت که اینها با پول آن افراد را آزاد کردند! یکجاهایی پیمانه را تغییر دادند، یکجاهای باید قوانین عطایاء را دستکاری کنند؛ یکسری قوانینی از قبل درست کردند که با این قوانین پرداختهای انجام میدهند. امکان پرداخت خمس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان ایشان را ندارم. هم ظلم صورت میگیرد و هم بدعت ادامه مییابد. ندادن خمس ظلم است، نپرداختن خمس در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ادامه بدعتی است که تفکر خمس را جز در مورد غنیمت از اهل سنت گرفت (البته در مورد غنیمت هم درست پرداخت نمیکنند.)
اگر پول این آقا را ندهند یا جیبش را بزنند، ظلم است لیکن اگر قاعده را بر نپرداختن حقوق این آقا و همشهریان ایشان از بیتالمال باشد، بدعت رخداده است و ظلم ادامه دارد درحالی که من نمیتوانم کاری انجام دهم.
امیرالمؤمنین علیه اسلام فرمودند: اگر من به حکومت برسم، بیتالمال تاراج شده را برمیگردانم گرچه آن را مهریه زنهایتان قرار داده باشید.
یک مورد پیدا کنید که حضرت، مهریه ِهمسرِ فردی را پس گرفته باشد. حضرت در زمان اتخاذ مواضع این را بیان میفرمایند ولی در اجرا میبینند که جامعه به هم میریزد. یک مورد خبر ضعیف بگوید که حضرت مهریه همسر فردی را پس گرفته باشد. قاعده بر عدالت و عدم بدعت است لیکن یکزمانی امکان تحقق آن وجود ندارد.
حضرت میبینند اگر اوضاع جامعه به هم بریزد، نا امنی رخ میدهد و ناامنی ظلم به همه افراد است. فرض کنید الآن 5 میلیون به این برادر ظلم میشود ولی در صورت احقاق این حق، برای همه افراد ناامنی رخ میدهد.
نمیتوان گفت: حتماً باید قاعده رخ دهد کما اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای به دست آوردن دل یا کم کردن تعدی و ظلم برخی مثل بنیامیه، به این افراد پول پرداخت میکردند. امکان ندارد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برخلاف سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخورد کند. قاعده همان است لیکن مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به بنیامیه بهعنوان «اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» پول نمیدادند؟! اینکه برای محبوبیت شخص خودم، پول پرداخت کنم؛ یک بحث است اینکه زمانی با دادن 5 میلیون به فردی، جلوی ضرر 500 میلیونی او را بگیرم، بحث دیگری است.
یکی از بزرگان، اوتاد اولیاء خدا که چند سال پیش، تشیع جنازه ایشان میلیونها نفر را به قم برد به آقا فرموده بودند: پولی جور کنید و چند سناتور آمریکایی بخرید. آقا فرمودند: موردش را از کجا برداریم؟ فرموده بود: از همانجایی که فرمودند موشک میسازیم. سناتور بخری خیلی ارزانتر است مثلاً در آنجا یک پارازیت بیندازد. من هنوز باور ندارم، شخصی که در 12 ـ 13 ساعت در روز اهل عبادت بود، این حرف را زده باشد.
آیا ما میتوانیم به کافر و دشمنِ مسلمین پولی پرداخت کنیم؟ در حالت عادی نمیتوانید. یکزمانی میخواهد خودتان را محبوب کنید، یکزمانی اینطور نیست بلکه میبینید اگر یک میلیون دلار هزینه کنید، 10 میلیون دلار صرفهجویی است و امنیت میآورد.
از این موارد فراوان است. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه حتی مروان لعنه الله علیه را بعد از جمل باآنهمه آدم کشی محاکمه نکردند. آیا عدالت اقتضا نمیکرد که فردی را که سبب کشته شدن 20 هزار نفر است، محاکمه کنند؟
عایشه را محاکمه نکردند بدان علت که همسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. اینکه همسر پیغمبر است و محاکمه نمیشود به معنای مصلحتاندیشی است البته نه مصلحتاندیشی منفی بلکه مضرات محاکمه برای جامعه بیشتر است.
عبدالله بن زیبر هم محاکمه نشد، حال اگر بگویم پسر زبیر و صحابی است، مروان چه کسی بود؟ چرا مروان را محاکمه نکردید؟!
تمامی افرادی که نام بردم، جزو سران اقوام هستند، چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سران قوم را محاکمه نکرد؟ واضح است که ضرر بیشتر به جامعه میرسید. این بدان معنا نیست که سران را محاکمه نکنیم چون در سیره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه داریم که حضرت سرانی را محاکمه و به زندان افکندند. حضرت، «مُنذِر بن جارود» که کارگزارشان بود را به دلیل فسادِ اقتصادی به زندان افکندند امّا حضرت همه خاطیان را محاکمه نکردند.
با به زندان افکندن مُنذر ابن جارود رفقای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همانند صعصعه بن صوحان و…بهقدری به حضرت فشار آوردند که حضرت او را از زندان آزاد کردند؛ یعنی اگر اینها اصرار نکرده بودند، حضرت او را بیشتر در زندان نگه میداشتند. با فشار افکار عمومی چون آنها متوجه مطلب نمیشدند، زودتر آزاد شد.
باید ملاکی داشته باشیم که با آن حداقل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خراب نکنیم. اسلام چوب خشک و قانون صامت نیست. برای همین اجرای قوانین اسلام را به دست یک ولی عادل و امیرالمؤمنین میدهد. نفری یک کتاب قانون در خانههای خود…نمیشود آقا!
ظاهراً در تمام دنیا در قوانین راهنمایی و رانندگی؛ پلیس بر چراغ راهنمایی مقدم است چون چراغ صامت است. پلیس اگر چهارراه قفل شود حتی اگر چراغ سبز باشد میگوید: شما بایستید و شما بروید. او در آنجا چوب که نیست وگرنه میتوانستند جای او در چهارراه مترسک بگذارند. بله طبیعتاً پلیس هم مریض نیست که 30 ثانیه یکبار بگوید: قوانین را بیخیال! سبز را قرمز و قرمز را زرد حساب کنید ولی یکجاهایی ورود میکند.
چه زمانی مصلحت اندیشی رخ می دهد؟
در نگاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اصل بر عدالت است ولی همین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم موارد استثنایی در رفتارشان پیدا میشود البته خیلی خیلی معدود نیست و من چند مورد از آن را بهعنوانمثال عرض کردم.
قاعده بر عدالتخواهی، عدم ترس در بیان حق، به خطر انداختن خود برای دفاع از حق و عدم ترس از جوّ عمومی است. معمولاً مصلحت زمانی رخ میدهد که افراد همکاری نکنند. این را چند بار عرض کردیم که معمولاً در مصلحت، مقصر وجود دارد یا خود مصلحتاندیش یا فرد دیگری مقصر است.
من همیشه این مثال را زدم و این مطلب را بهخوبی نشان میدهد، من زمانی که پنج دقیقه تا قضا شدن نماز فرصت باقی است، به باغ مردم میروم. آیا من میتوانم در مکان غصبی نماز بخوانم یا هر چه زودتر این تخلف را کم کنم و جلوی گناه را بگیرم و از باغ مردم بیرون بروم. نماز بخوانم و بعد به سمت بیرون از باغ بدوم یا از باغ بیرون بروم که غصب نکنم درحالیکه نمازم قضا میشود؟ فرض کنید در اینجا فتوا بر خواندن نماز و بعد ترک مکان غصبی باشد و فرض کنید تکلیف این باشد ولی چرا به باغ مردم وارد شدم؟ من مقصر هستم.
من بهعنوان نگهبان ایستادهام و میبینم که دو نفر، یکی هزار میلیارد و دیگری پنج هزار میلیارد میدزدد. این در حالی است که من یک گلوله بیشتر ندارم. بله! طبیعتاً باید فردی که بیشتر میدزدد را بزنم ولی اگر نگهبان بودم چرا یک گلوله داشتم؟ چرا خشاب کلاش خود را پُر نکردم؟ چرا درخواست نیروی کمکی ندادم؟
اگر مصلحتاندیشی اعصاب شما را خورد میکند، بدان علت است که معمولاً در آن تقصیر وجود دارد یا توسط خود مصلحتاندیش، قصوری رخ داده است همانند دو مثال قبلی من یا توسط فرد دیگری قصور رخ داده است مثلاً فردی دست و پای مرا میبندد و مرا به باغ مردم میاندازد و زمانی که من این بندها را باز میکنم، پنج دقیقه تا قضا شدن نماز فرصت باقی است. حالا نماز بخوانم یا از مکان غصبی خارج شوم؟ بالاخره فردی مقصر است ولی من آن فرد مقصر نیستم. فرد دیگری مرا دزدید و به اینجا آورد و من مجبور به غصب شدم درحالیکه قصد غصب نداشتم ولی معمولاً فردی مقصر است.
اینکه ما در دل از مصلحتاندیشی ناراحتیم بدان علت است که در اکثر قریب بهاتفاق قصوری رخداده است، گاهی خود فرد و گاهی افراد دیگری مقصر هستند.
حال شما تطبیق دهد: زمانی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عادل میبینند کسانی که کنیز نیستند (زن مسلمان اسیر) را بهعنوان کنیز گرفتند. زن مسلمان با عنوان کنیز، همسرِ خالد بن ولید لعنه الله علیه شده است. ناموسِ مسلمان را غصب کردند. عدالت حکم میکند که جلوی او را بگیرید. یکوقتی این تبدیل به یکروند شده است و اینها قومی را به اسم مرتد گرفتند و زنها را هم تقسیم کردند. احقاق این حق سبب میشود بجای غصب حق این 50 خانم، 50 هزار حق غصب شود. در اینجا دیگر انسان زود تصمیم نمیگیرد.
عبارت «حاجی سیدتو کشتن» فیلمها را به خاطر دارید؟ تمام آنها همینگونه است مثلاً یک نفر میایستد و سر دشمن را گرم کند و کشته میشود تا بقیه بروند. این صحنه که او را رها کنند و ممکن است دشمن او را تکهپاره کند، خیلی تلخ است ولی میبینند باید فهرستی را که شناسایی کردند به نیروهای اصلی برسانند. ممکن است با رفتن افراد، او را تکهپاره یا اسیر کنند و بلایی بر سرش بیاوردند ولی میبیند برای امنیت اصلی…خیلی درد دارد. در این اینجا مقصر دشمن است.
مصلحتاندیشی درد دارد چون معمولاً فردی در آن مقصر دارد لیکن این بدان معنا نیست پیدرپی بگویم مصلحت است. قاعده بر عدالت است.
کار قوه قضاییه عدالت است، باید مسئله مهمی در کار باشد تا مصلحتاندیشی رخ دهد. طبیعتاً واضح است که این مصلحتاندیشی فردی و شخصی نیست یعنی رئیس قوه قضاییه نباید جیب و اعتبار شخص خود را ببیند. در آنجا مصلحتاندیشی باید زمانی رخ دهد که امنیت یا اقتصاد عمومی در معرض آسیب جدی باشند. معامله نباشد. بده بستان (ردوبدل) نباشد که یکی او و بعدی را طرف مقابل کنار بیاید.
غرض از بحث مصلحتاندیشی، فهم دقیقتر مبانی حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است و نه توجیه خطای دیگران؛ اینها دو بحث مجزا هستند.
ان شاء الله خداوند همه ما را خرج راه اهل بیت علیهم السلام کند.
روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
این ایامی که گذشت روز مادر بود، من هم روضه مادری را خواهم خواند که فرزندِ شهیدش بابالحوائج سلام الله علیه است، درحالیکه مشکلات مادی و معنوی ما را فراگرفته است.
چون خداوند، خود خالق مادر است و محبت مادر هم رشحه از رشحات الهی است؛ فقط خود میداند که چه خلق کرده است. خیلی سخت است آدمی در مورد فرزندان خود مورد امتحان قرار بگیرد.
یک آقای بزرگواری از مجتهدین و استادید مبرز اخلاق که واقعاً در روزگار معاصر مثلِ ایشان خیلی کم است، ما ندیدیم که در هیچ موضوعی بفرمایند: سخت است. اصلاً عالم برای ایشان ارزن هم نیست. یکجایی گفتند: فرزند فردی بیمار است و این فرزند پیدرپی میرود و میآید. ایشان فرمودند: خیلی مشکل است. ما فهمیدیم که این مسئله برای پدر خیلی مشکل است و برای مادر اصلاً قابلفهم نیست.
بهقدری که خداوندی که اصلاً در قرآن کریم جزئیات بیان نمیفرمایند، چندین بار راجع به مادر حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام عباراتی بیان فرمودند.
فرعون میگفت: پسرها را بکشید. میخواستند حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام را سر ببرند. نوزاد را چه باید کرد؟ حال ایشان مادر پیغمبر هم است، مادرِ ما که نیست.
اگر مادرتان در قید حیات است؛ ان شاء الله خداوند حفظشان کند اگر هم در قید حیات نیستند با اهل بیت علیهم السلام محشور کند.
رحمِ مادر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام، رحمِ پیغمبر پرور است. قطعاً مادر یک پیغمبر، انسان عادی نیست.
حال اینکه به ایشان وحی شد یا در خواب دیدند یا به همسرشان وحیشده است یا کشفی صورت گرفته است، چطور فهمیدند که نوزاد را در ظرفی قرار دهند…
آقا! شما فرض کنید که به شما بگویند: نوزاد چندروزه را در جعبهای قرار دهید و به آب رودخانه بسپارید تا با خود ببرد. یکوقتی شما این کار را انجام میدهید و یکوقتی وحی صورت گرفته است و متوجه میشوید که این راه است.
خدا میفرمایند: قلب مادر موسی تهی شده بود «وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغًا».[6] اگر من قلبش را محکم نکرده بودم.
اگر من دلش را گره نزده بودم و دست بر دلش نکشیده بودم، مادر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام پس میافتاد.
مگر شوخی است که نوزاد را در سبدی قرار دادن و به آب دریا سپردن، چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟
خداوند متعال که در قرآن کریم اصلاً جزئیات را بیان نمیفرمایند، میفرماید: وقتی نوزاد که نبی مکرم الهی بود به کاخ فرعون برده شد و گفتند: این نوزاد را نگهداریم تا مایهروشنی چشم ما باشد. قیافه خیلی زیبایی دارد، این را برای خود حفظ کنم. خواهر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام از پی موسی رفت و متوجه شد که موسی کجاست. نوزاد سینه کسی را قبول نمیکرد، خواهر او گفت: آیا مایلید که من فردی که دایه این طفل شود، راهنمایی کنم؟ بالاخره ماجرا به سمتی رفت که خودِ مادر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام در کاخ فرعون، حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام را بزرگ کرد.
در اینجا خداوند میفرمایند: ما موسی را به مادرش برگردانیدیم «کی تَقَرَّ عینها وَلَا تَحْزَنَ».[7] تا چشمش روشن شود و غم و اندوه نخورد.
ببینید ارحمالراحمین خدا را که برای غم نخوردن مادر حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام چند آیه آورده است. مادر موسی نگران موسی است با اینکه وحیشده است که اتفاقی نخواهد افتاد و بعد هم میفرماید: نوزاد را با سلامت به نزد او برگرداندیم تا او را شیر دهد «کی تَقَرَّ عینها وَلَا تَحْزَنَ» هم چشمش روشن شود و هم غم نخورد.
اگر سیدالشهداء صلوات الله علیه که امامِ الهی بهحق و «ینْظُرُ بِنُورِ اَللَّه».[8] است، همان فهم حضرت جلّ و اعلی را دارد لذا نوشتند: وقتی وسط میدان در کربلا «فَلَمَّا صَارَ الحُسَین فَرداً وَحیداً» مولای ما تنها شد «نَظَرَ الْحُسَیْنُ علیه السلام یَمِیناً و شِمَالاً».[9] چپ و راست را نگاه کرد، دید کسی نیست «وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ» آیا کسی هست که از حریم پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم محافظت کند؟ صدای هل هله دشمن که بلند شد «فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ» صدای گریه خانمها بلند شد. مولای ما برگشت. وقتی برگشند،
یدند یک آقازاده را دست به دست میکنند. فقط مادر ایشان نگرانش نبود، همه نگرانش بودند. دیگر توان نگهداشتن سرخود را نداشت، لبهای مبارکش آرامآرام تکان میخورد. فرمود: «نَاوِلِینِی وَلَدِی اَلصَّغِیرَ» نوزادم را به من بدهید، برم ببینم میتوانم…اینجا این طفل را بردند که سیراب کنند.
عبارات مولای ما در وسط میدان تازه شروعشده بود، هنوز کلماتشان به نیمه هم نرسیده بود، یکلحظه نگاه کردند و دیدند این آقازاده دستوپا میزند. حال ایشان هم پدر است و با تمام وجود جگرشان را سوزاندند و هم باید این نوازد را به مادر برگرداند. بهقدری برای ایشان سخت بود که خطاب آمد «دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ».[10] حسین جان! از او دل بکن.
وقتیکه برگشت، اینطور که روضهخوانها میگویند: «یک قدم میرفت و یک قدم برمیگشت» من ندیدم ولی میتواند درست باشد چون قاعدتاً باید نوزاد را به مادر برمیگرداند ولی این کار را نکرد یا شرم کرد. نوازد را به پشت خیمهها برد و زینب کبری سلام الله علیها را صدا زد.
آن مادر هم ادب کرد و جلو نیامد. از آن روز تا یک سال بعد که از دنیا رفت، اینقدر جگرش برای سیدالشهداء علیه السلام سوخته بود که هیچوقت، هیچکس ندید که ایشان برای فرزند خود گریه کنند. زیر آفتاب مینشستند، میگفتند: در سایه بنشینید…هیچوقت نگفتند که برای نوازد خود گریه میکرد، گشتم و پیدا نکردم.
حضرت رباب سلام الله علیها در رثای سیدالشهداء علیه السلام فرمودند:
إنَّ الَّذی کانَ نوراً یستَضاءُ بِهِ بِکربَلاءَ قَتیلٌ غَیرُ مَدفونِ
بدنِ همه وجودم را در کربلا زیر تیغ آفتاب، رها کردم.
[1]– سوره غافر، آیه ۴۴.
[2]– سوره طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.
[4] – نهج البلاغه، خطبه 126. (وَ مِنْ کلاَمٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ: لَمَّا عُوتِبَ عَلَی اَلتَّسْوِیةِ فِی اَلْعَطَاءِ أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً لَوْ کانَ اَلْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ فَکیفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ لَهُمْ فَکیفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ عَلَیهِ السَّلاَمُ أَلاَ وَ إِنَّ إِعْطَاءَ اَلْمَالِ فِی غَیرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی اَلدُّنْیا وَ یضَعُهُ فِی اَلْآخِرَةِ وَ یکرِمُهُ فِی اَلنَّاسِ وَ یهِینُهُ عِنْدَ اَللَّهِ وَ لَمْ یضَعِ اِمْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلاَّ حَرَمَهُ اَللَّهُ شُکرَهُمْ وَ کانَ لِغَیرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ اَلنَّعْلُ یوْماً فَاحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدِینٍ وَ أَلْأَمُ خَلِیلٍ.)
[5] – الکافی، جلد 4، صفحه 31. (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمْرِو بْنِ سُلَیمَانَ اَلْبَجَلِی عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ شُعَیبِ بْنِ مِیثَمٍ اَلتَّمَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْمَدَائِنِی عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی مِخْنَفٍ اَلْأَزْدِی قَالَ: أَتَی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِ رَهْطٌ مِنَ اَلشِّیعَةِ فَقَالُوا یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَخْرَجْتَ هَذِهِ اَلْأَمْوَالَ فَفَرَّقْتَهَا فِی هَؤُلاَءِ اَلرُّؤَسَاءِ وَ اَلْأَشْرَافِ وَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَینَا حَتَّی إِذَا اِسْتَوْسَقَتِ اَلْأُمُورُ عُدْتَ إِلَی أَفْضَلِ مَا عَوَّدَک اَللَّهُ مِنَ اَلْقَسْمِ بِالسَّوِیةِ وَ اَلْعَدْلِ فِی اَلرَّعِیةِ فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ أَ تَأْمُرُونِّی وَیحَکمْ أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ مِنْ أَهْلِ اَلْإِسْلاَمِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ یکونُ ذَلِک مَا سَمَرَ اَلسَّمِیرُ وَ مَا رَأَیتُ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ اَللَّهِ لَوْ کانَتْ أَمْوَالُهُمْ مَالِی لَسَاوَیتُ بَینَهُمْ فَکیفَ وَ إِنَّمَا هِی أَمْوَالُهُمْ قَالَ ثُمَّ أَزَمَ سَاکتاً طَوِیلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ مَنْ کانَ فِیکمْ لَهُ مَالٌ فَإِیاهُ وَ اَلْفَسَادَ فَإِنَّ إِعْطَاءَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یرْفَعُ ذِکرَ صَاحِبِهِ فِی اَلنَّاسِ وَ یضَعُهُ عِنْدَ اَللَّهِ وَ لَمْ یضَعِ اِمْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلاَّ حَرَمَهُ اَللَّهُ شُکرَهُمْ وَ کانَ لِغَیرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ بَقِی مَعَهُ مِنْهُمْ بَقِیةٌ مِمَّنْ یظْهِرُ اَلشُّکرَ لَهُ وَ یرِیهِ اَلنُّصْحَ فَإِنَّمَا ذَلِک مَلَقٌ مِنْهُ وَ کذِبٌ فَإِنْ زَلَّتْ بِصَاحِبِهِمُ اَلنَّعْلُ ثُمَّ اِحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ وَ مُکافَأَتِهِمْ فَأَلْأَمُ خَلِیلٍ وَ شَرُّ خَدِینٍ وَ لَمْ یضَعِ اِمْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلاَّ لَمْ یکنْ لَهُ مِنَ اَلْحَظِّ فِیمَا أُتِی إِلاَّ مَحْمَدَةُ اَللِّئَامِ وَ ثَنَاءُ اَلْأَشْرَارِ مَا دَامَ عَلَیهِ مُنْعِماً مُفْضِلاً وَ مَقَالَةُ اَلْجَاهِلِ مَا أَجْوَدَهُ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ بَخِیلٌ فَأَی حَظٍّ أَبْوَرُ وَ أَخْسَرُ مِنْ هَذَا اَلْحَظِّ وَ أَی فَائِدَةِ مَعْرُوفٍ أَقَلُّ مِنْ هَذَا اَلْمَعْرُوفِ فَمَنْ کانَ مِنْکمْ لَهُ مَالٌ فَلْیصِلْ بِهِ اَلْقَرَابَةَ وَ لْیحْسِنْ مِنْهُ اَلضِّیافَةَ وَ لْیفُک بِهِ اَلْعَانِی وَ اَلْأَسِیرَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ فَإِنَّ اَلْفَوْزَ بِهَذِهِ اَلْخِصَالِ مَکارِمُ اَلدُّنْیا وَ شَرَفُ اَلْآخِرَة)
[6] – سوره مبارکه قصص، آیه 10. (وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغًا إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)
[7] – سوره مبارکه قصص، آیه 13. (فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کی تَقَرَّ عینها وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ)
[8] – معانی الاخبار، جلد 1، صفحه 350. (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عِیسَی اَلْمُکتِّبُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنِی بِشْرُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ قِیلَوَیهِ اَلْمُعَدِّلُ بِالْمُرَافَقَةِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْجَبَّارِ بْنُ کثِیرٍ اَلتَّمِیمِی اَلْیمَانِی قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ اَلْهِلاَلِی أَمِیرَ اَلْمَدِینَةِ یقُولُ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فِی نَفْسِی مَسْأَلَةٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَک عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُک بِمَسْأَلَتِک قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِی وَ إِنْ شِئْتَ فَسَلْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ بِأَی شَیءٍ تَعْرِفُ مَا فِی نَفْسِی قَبْلَ سُؤَالِی عَنْهُ قَالَ بِالتَّوَسُّمِ وَ اَلتَّفَرُّسِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ – إِنَّ فِی ذٰلِک لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ وَ قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ ینْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قُلْتُ لَهُ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَأَخْبِرْنِی بِمَسْأَلَتِی قَالَ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَنِی عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لِمَ لَمْ یطِقْ حَمْلَهُ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ عِنْدَ حَطِّهِ اَلْأَصْنَامَ مِنْ سَطْحِ اَلْکعْبَةِ مَعَ قُوَّتِهِ وَ شِدَّتِهِ وَ مَا ظَهَرَ مِنْهُ فِی قَلْعِ بَابِ اَلْقَمُوصِ بِخَیبَرَ وَ اَلرَّمْی بِهَا وَرَاءَهُ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً وَ کانَ لاَ یطِیقُ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلاً وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یرْکبُ اَلنَّاقَةَ وَ اَلْفَرَسَ وَ اَلْبَغْلَةَ وَ اَلْحِمَارَ وَ رَکبَ اَلْبُرَاقَ لَیلَةَ اَلْمِعْرَاجِ وَ کلُّ ذَلِک دُونَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فِی اَلْقُوَّةِ وَ اَلشِدَّةِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عَنْ هَذَا وَ اَللَّهِ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَک یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَأَخْبِرْنِی – فَقَالَ إِنَّ عَلِیاً عَلَیهِ السَّلاَمُ بِرَسُولِ اَللَّهِ شُرِّفَ وَ بِهِ اِرْتَفَعَ وَ بِهِ وَصَلَ إِلَی إِطْفَاءِ نَارِ اَلشِّرْک وَ إِبْطَالِ کلِّ مَعْبُودٍ دُونَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ عَلاَ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لِحَطِّ اَلْأَصْنَامِ لَکانَ بِعَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ مُرْتَفِعاً وَ شَرِیفاً وَ وَاصِلاً إِلَی حَطِّ اَلْأَصْنَامِ وَ لَوْ کانَ ذَلِک کذَلِک لَکانَ أَفْضَلَ مِنْهُ أَ لاَ تَرَی أَنَّ عَلِیاً عَلَیهِ السَّلاَمُ قَالَ لَمَّا عَلَوْتُ ظَهْرَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ شُرِّفْتُ وَ اِرْتَفَعْتُ حَتَّی لَوْ شِئْتُ أَنْ أَنَالَ اَلسَّمَاءَ لَنِلْتُهَا أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْمِصْبَاحَ هُوَ اَلَّذِی یهْتَدَی بِهِ فِی اَلظُّلْمَةِ وَ اِنْبِعَاثُ فَرْعِهِ مِنَ أَصْلِهِ وَ قَدْ قَالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ أَنَا مِنْ أَحْمَدَ کالضَّوْءِ مِنَ اَلضَّوْءِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِیاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ کانَا نُوراً بَینَ یدَی اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ قَبْلَ خَلْقِ اَلْخَلْقِ بِأَلْفَی عَامٍ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکةَ لَمَّا رَأَتْ ذَلِک اَلنُّورَ رَأَتْ لَهُ أَصْلاً قَدِ اِنْشَعَبَ فِیهِ شُعَاعٌ لاَمِعٌ فَقَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیدَنَا مَا هَذَا اَلنُّورُ فَأَوْحَی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی أَصْلُهُ نُبُوَّةٌ وَ فَرْعُهُ إِمَامَةٌ أَمَّا اَلنُّبُوَّةُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبْدِی وَ رَسُولِی وَ أَمَّا اَلْإِمَامَةُ فَلِعَلِی حُجَّتِی وَ وَلِیی وَ لَوْلاَهُمَا مَا خَلَقْتُ خَلْقِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ رَفَعَ یدَی عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ بِغَدِیرِ خُمٍّ حَتَّی نَظَرَ اَلنَّاسُ إِلَی بَیاضِ إِبْطَیهِمَا فَجَعَلَهُ مَوْلَی اَلْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامَهُمْ – وَ قَدِ اِحْتَمَلَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَینَ عَلَیهِمَا السَّلاَمُ یوْمَ حَظِیرَةِ بَنِی اَلنَّجَّارِ فَلَمَّا قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ نَاوِلْنِی أَحَدَهُمَا یا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نِعْمَ اَلْحَامِلاَنِ وَ نِعْمَ اَلرَّاکبَانِ وَ أَبُوهُمَا خَیرٌ مِنْهُمَا وَ رُوِی فِی خَبَرٍ آخَرَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حَمَلَ اَلْحَسَنَ وَ حَمَلَ جَبْرَئِیلُ اَلْحُسَینَ فَلِهَذَا قَالَ نِعْمَ اَلْحَامِلاَنِ وَ إِنَّهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ کانَ یصَلِّی بِأَصْحَابِهِ فَأَطَالَ سَجْدَةً مِنْ سَجَدَاتِهِ فَلَمَّا سَلَّمَ قِیلَ لَهُ یا رَسُولَ اَللَّهِ لَقَدْ أَطَلْتَ هَذِهِ اَلسَّجْدَةَ فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ نَعَمْ إِنَّ اِبْنِی اِرْتَحَلَنِی فَکرِهْتُ أَنْ أُعَجِّلَهُ حَتَّی ینْزِلَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِذَلِک رَفْعَهُمْ وَ تَشْرِیفَهُمْ – فَالنَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ رَسُولُ بَنِی آدَمَ وَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ إِمَامٌ لَیسَ بِنَبِی وَ لاَ رَسُولٍ فَهُوَ غَیرُ مُطِیقٍ لِحَمْلِ أَثْقَالِ اَلنُّبُوَّةِ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ حَرْبٍ اَلْهِلاَلِی فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ إِنَّک لَأَهْلٌ لِلزِّیادَةِ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حَمَلَ عَلِیاً عَلَی ظَهْرِهِ یرِیدُ بِذَلِک أَنَّهُ أَبُو وُلْدِهِ وَ إِمَامُ اَلْأَئِمَّةِ مِنْ صُلْبِهِ کمَا حَوَّلَ رِدَاءَهُ فِی صَلاَةِ اَلاِسْتِسْقَاءِ وَ أَرَادَ أَنْ یعْلِمَ أَصْحَابَهُ بِذَلِک أَنَّهُ قَدْ تَحَوَّلَ اَلْجَدْبُ خَصْباً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ اِحْتَمَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَلِیاً یرِیدُ بِذَلِک أَنْ یعْلِمَ قَوْمَهُ أَنَّهُ هُوَ اَلَّذِی یخَفِّفُ عَنْ ظَهْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مَا عَلَیهِ مِنَ اَلدَّینِ وَ اَلْعِدَاتِ وَ اَلْأَدَاءِ عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ زِدْنِی فَقَالَ إِنَّهُ اِحْتَمَلَهُ لِیعْلِمَ بِذَلِک أَنَّهُ قَدِ اِحْتَمَلَهُ وَ مَا حَمَلَ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ لاَ یحْتَمِلُ وِزْراً فَتَکونُ أَفْعَالُهُ عِنْدَ اَلنَّاسِ حِکمَةً وَ صَوَاباً وَ قَدْ قَالَ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لِعَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ یا عَلِی إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی حَمَّلَنِی ذُنُوبَ شِیعَتِک ثُمَّ غَفَرَهَا لِی وَ ذَلِک قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ – لِیغْفِرَ لَک اَللّٰهُ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ مٰا تَأَخَّرَ وَ لَمَّا أَنْزَلَ اَللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی عَلَیهِ – یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ قَالَ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یا أَیهَا اَلنَّاسُ عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ لاٰ یضُرُّکمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَیتُمْ وَ عَلِی نَفْسِی وَ أَخِی أَطِیعُوا عَلِیاً فَإِنَّهُ مُطَهَّرٌ مَعْصُومٌ فَلاٰ یضِلُّ وَ لاٰ یشْقیٰ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآیةَ – قُلْ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیهِ مٰا حُمِّلَ وَ عَلَیکمْ مٰا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاغُ اَلْمُبِینُ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ حَرْبٍ اَلْهِلاَلِی ثُمَّ قَالَ لِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ أَیهَا اَلْأَمِیرُ لَوْ أَخْبَرْتُک بِمَا فِی حَمْلِ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَلِیاً عَلَیهِ السَّلاَمُ عِنْدَ حَطِّ اَلْأَصْنَامِ مِنْ سَطْحِ اَلْکعْبَةِ مِنَ اَلْمَعَانِی اَلَّتِی أَرَادَهَا بِهِ لَقُلْتَ إِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ لَمَجْنُونٌ فَحَسْبُک مِنْ ذَلِک مَا قَدْ سَمِعْتَهُ فَقُمْتُ إِلَیهِ وَ قَبَّلْتُ رَأْسَهُ وَ قُلْتُ اَللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ)
[9] – بحارالانوار، جلد 44، صفحه 310.
[10] – تذکره الخواص، صفحه 252. (لما رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلی قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلی رَأسِهِ، ونادی: بَینی وبَینَکم کتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلی یدِهِ، وقالَ: یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یبکی ویقولُ: اللّهُمَّ احکم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِینصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِی مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ.)