حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 03 اسفند 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون «نامه 60 نهج البلاغه» با موضوع «تمهیداتی برای جلوگیری از ظلم نیروهای نظامی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلواة المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خداوند قدمهای ناقابل و گفت و شنید کمقیمت ما را به کَرمِ خودش از ما قبول کند و اجر ما را تعجیل در فرج مولایِ ما حضرت ولیعصر ارواحنا فداه قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، نوکری آستان شریف ایشان و شهادت در راه ایشان نصیب ما بشود، تعجیل در ظهور مبارک ایشان صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
نامه 60 نهج البلاغه
متنی از نهج البلاغه شریف که امروز میخواهیم راجع به آن باهم گفتوگو کنیم؛ نامه شصتم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است.
نامه شصتم به حاکمان، والیان و استاندارانی است که لشکریان ِ حضرت برای جنگ از سرزمین آنها عبور میکند؛ یعنی حضرت میخواهند سربازانی را به جبهه دشمن بفرستند و آنها در مسیر از سرزمینهایی عبور خواهند کرد.
اگر سربازان قبل از زمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از سرزمینی عبور میکردند؛ چهبسا بعضی از آنها، آن سرزمین را ریختوپاش میکردند و به هم میریختند.
اگر لشکر از مکانی عبور کند، ممکن است آن سرزمین شخم زده شود و نیروهای نظامی هم بهقدری تَبَختُر داشته باشند که کسی جرئت نکند به آنها چیزی بگوید. مثلاً لشکریان به مواد غذایی نیاز دارند و نمیتوانند تمام مواد غذایی رفتوبرگشت را با خودشان ببرند. چهبسا به علت قدرت نظامی آنها و ترس مردم از آنها در دورههای پیش، اموالِ مردم را برمیداشتند یا خوردنیها را میخوردند.
طبیعتاً وقتی حضرت میخواهند لشکر بفرستند، توصیههای به لشکریان، سربازان و فرماندهان فرمودند امّا حضرت توصیههای هم به استانداران و فرماندارانِ مسیر میفرمایند و پیشبینی کردند که احتمالاً از سمت این لشکریان ظلم و ستمی رخ دهد و ایشان برای درمان، تصمیمگیری میکنند.
متن را میخوانم، حرف راجع به این متن زیاد است لیکن باید دید چقدر فرصت و توفیق میشود که آنها را محضر شما عرض کنم. بهانه برای حرف زدن در ادامه این متن زیاد است.
وقتی اهل تحقیق جستوجو کردند، این نامه را در کتاب «نصر بن مزاحم» پیدا کردند که ایشان در ۲۱۲ قمری رحلت کردند؛ یعنی نصر بن مزاحم تقریباً ۱۵۰ سال قبل از ولادتِ «سید رضی» از دنیا رفته است.
«وَ مِنْ کتَابٍ لَهُ علیه السلام إِلَی اَلْعُمَّالِ اَلَّذِینَ یطَأُ عَمَلَهُمُ اَلْجَیشُ».[4] از نامههای آن بزرگوار به کارگزارانی که سپاه به منطقه کاری آنها قدم میگذارد.
«مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ» از بنده خدا، علی امیرِ مؤمنان.
البته امیرالمؤمنینی که ما میگوییم با عبارت «أمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ» که حضرت میفرمایند، متفاوت است. ما اطلاقی «امیرالمؤمنین» میگویم و منظورمان این است که ایشان امیر مؤمنان هستند و غیر از ایشان کسی امیر مؤمنان نیست ولی در این عبارت به معنای حاکم است. حداقل ظاهر عبارت اینگونه است، ممکن است حضرت اراده غیر کرده باشند.
«إِلَی مَنْ مَرَّ بِهِ اَلْجَیشُ مِنْ جُبَاةِ اَلْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ اَلْبِلاَدِ» به مأموران مالیات و فرمانداران شهرهایی که لشکریان از سرزمین آنان میگذرند.
به نظر میرسد عبارت «جُبَاةِ» جمع جابی و به معنای جمع کنندگان است. نامه کوتاه است.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ سَیرْتُ جُنُوداً هِی مَارَّةٌ بِکمْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ» پس از یاد خدا و درود! من سپاهیانی فرستادم که به خواست خدا از منطقه شما عبور خواهند کرد «وَ قَدْ أَوْصَیتُهُمْ بِمَا یجِبُ لِلَّهِ عَلَیهِمْ» و آنچه خدا بر آنان واجب کرده به ایشان سفارش کردم «مِنْ کفِّ اَلْأَذَی» بر آزار نرساندن به دیگران «وَ صَرْفِ اَلشَّذَی» و پرهیز از هرگونه شرارتی به مردم، تأکید کردم.
توصیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطاب به لشکریان
در جنگ جهانی دوم نیروهای نظامی که وارد ایران شدند، چه بلایی بر سر کشور آوردند. لشکر وقتی وارد شود، تاختوتاز میکند و اگر تاختوتاز کند، چیزی از کشور باقی نمیماند حتی کشوری که اصلاً در جنگ شرکت نکرده است. معمولاً مسیر لشکریان به ویرانه تبدیل میشد. در ابتدای جنگ، انگیزه و انرژی برای پیروزی زیاد است لذا برای ضرب شست نشان دادن (زور نمایی کردن) میکوبیدند و در برگشت از جنگ هم اگر چیزی از غنیمت کم آمده بود، از همین (سرزمینهای در مسیر) جبران میکردند. حالا حضرت به لشکریان توصیه فرمودند که حواس خود را جمع کنند که آزار نرسانید و شرتان هم باید از مردم دور شود.
«وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیکمْ وَ إِلَی ذِمَّتِکمْ مِنْ مَعَرَّةِ اَلْجَیشِ» من نزد شما و تمام کسانی که تحت ذمه شما هستند (ولو فردی که مسلمان نیست ولی قرار بوده تحتِ حکومت ما در امنیت زندگی کند)، از آزار رساندن سپاهیان به مردم اعلام بیزاری میکنم.
از حضرت نقلشده است که اگر فردی یک ذمی را اذیت کند، مرا اذیت کرده است؛ یعنی اگر کسی به فرد نامسلمانی که مالیات میدهد، در پناه و تحتِ حکومت اسلامی زندگی میکند و شناسنامه دولت اسلامی دارد؛ آزاری برساند به من آزار رسانده است یعنی اینگونه نیست که گمان کند مرتکب گناه کوچکی شده بلکه به رأس حاکمیت اسلامی آزار رسانده است.
«فَنَکلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ» حضرت به مسئولین شهرها میفرماید: پس کسی را که دست به ستم کاری زد، محاکمه کنید.
اگر دیدید در حالت عادی سربازان در هنگام عبور اذیت کردند، مرغ و گوسفندی دزدیدند، به کسی تعرض کردند یا مرتکب ظلم شدند، محاکمه و مجازاتش کنید. امّا از طرفی این افراد، سربازان سپاه اسلام هستند
«وَ کفُّوا أَیدِی سُفَهَائِکمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ وَ اَلتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اِسْتَثْنَینَاهُ مِنْهُمْ» دست و زبان سفیهان و جاهلان برای توهین بر لشکریان، باز نگذارید.
این لشکر در حال عبور است و من هم به آنها توصیه کردم که به مردم آسیبی نرسانند و حکومت هم در صورت ظلم، قادر به محاکمه و مجازات است امّا از اینکه مردم، لشکر را فحاشی، جسارت و تخریب کنند و اگر سربازی را پیدا کردند او را تخریب کنند یا کتک بزنند؛ جلوگیری کنید. دستانِ بیخردان را از گلاویز شدن و تعرض کردن به سربازان جز در آنچه استثناء کردم (که میتوانید محاکمه کنید) بازدارید. حق ندارید هنگام عبور لشکر مسخره، توهین و تخریب کنید و کتک بزنید.
«وَ أَنَا بَینَ أَظْهُرِ اَلْجَیشِ» من پشت سر سپاه درحرکتم. «فَارْفَعُوا إِلَی مَظَالِمَکمْ» شکایت خود را به من برسانید.
زمانی که از سربازی خطایی سر بزند، بهراحتی میتوانید او را محاکمه کنید ولی طبیعتاً زمانی که فرمانده لشکر ظلم کند، او اجازه نخواهد داد یک استاندار مسیر عبوری، او را محاکمه کند؛ حضرت فرمودند: اگر توان محاکمه فردی را ندارید، ابداً درگیر نشوید و صبر کنید که من پشت سپاه خواهم آمد؛ یعنی اندکی به ظلم صبر کنید. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نمیتواند پیشقراول باشد. باید در کوفه یکییکی تمام افرادی که قرار است در جنگ حضور یابند را بفرستند. عبارت «أَظْهُرِ» از ظَهر به معنای پشت است.
«وَ مَا عَرَاکمْ مِمَّا یغْلِبُکمْ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَا لاَ تُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ بِی» و در اموری که لشکریان بر شما چیره شدهاند که قدرت دفع آنرا جز با کمک خدا و من ندارید. خداوند متعال اگر بخواهد، همیشه میتواند جلوی هر کاری را بگیرد و من هم بهعنوان فرمانده کل قوا این توانایی را دارم. در این موارد به من بسپارید و با لشکر درگیر نشوید.
«فَأَنَا اُغَیرُهُ بِمَعُونَةِ اَللَّه إِن شَاء اللهُ» ان شاء الله من با کمک خدا آنرا برطرف خواهم کرد. (تغییر وضعیّت خواهم داد.)
من بخش کوتاهی از روایت را جا انداختم که در ادامه عرض میکنم. حضرت فرمودند: به لشکریان «کفِّ اَلْأَذَی وَ صَرْفِ اَلشَّذَی» را تأکید کردم و من نزد شما و افراد تحت ذمه شما از آزار رساندن سپاهیان به مردم، اعلام بیزاری میکنم «إِلاَّ مِنْ جَوْعَةِ اَلْمُضْطَرِّ لاَ یجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَی شِبَعِهِ» مگر آنکه سربازی از گرسنگی در حال مرگ باشد.
فرض کنید سربازی در حال عبور از این مسیر، خواسته چیزی بخرد ولی هیچکس نفروخته است. سپاه هم چند وقتی در راه است و فرد مضطر شده است. طبیعتاً پاکت سیگار او را مضطر نخواهد کرد بلکه از گرسنگی مضطر شده است. در این شرایط میتواند بهزور خرید کند البته باید هزینه خرید خود را بدهد.
حضرت فرمود: «إِلاَّ مِنْ جَوْعَةِ اَلْمُضْطَرِّ لاَ یجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَی شِبَعِهِ» راهی برای نجات از این گرسنگی مرگآور ندارد.
در شرایط طبیعتاً ممکن است که فرد از مغازه چیزی خریداری و هزینه آنرا بپردازد. ممکن است فروشنده تمایل به فروش نداشته باشد.
شناخت همه جانبه حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
ما از این نامه حضرت چه چیزی را متوجّه میشویم؟
این همان چیزی است که من بارها خدمت شما عرض کردم. باید شناختِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همهجانبه باشد. تکبعدی و نصفه و نیمه فایده نخواهد داشت بلکه بیشتر سبب بهتان به حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه میشود.
اینکه ما خیال کنیم قبل از حکومت امام زمان سلام الله علیه، حکومتی بتواند در همه سطوح خود مرتکب خطا و ظلم نشود؛ به توهّم شبیه است. اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مدنظر باشد، ایشان خطا نخواهند کرد. پیشبینیهای لازم را هم خواهند کرد، با سپاهیان و فرمانداران شهرهای عبوری سپاهیان هم صحبت خواهد کرد ولی ممکن است در این لشکر چند ده هزار نفری فردی یا افرادی مرتکب خطا شوند ولو حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باشد.
حضرت خیلی واقعبینانه صحبت کردند. ممکن است لشکریان مرتکب خطا و تعدی شوند، آنها را محاکمه کنید ولی ممکن است در سطحی (مقام) مرتکب خطا شوند که شما نتوانید آنها را محاکمه کنید، من آنها را محاکمه خواهم کرد. بله! ممکن است خطا و ظلم رخ دهد.
ما معمولاً راجع به حکومت حضرت جوری بحث و تعریف میکنیم که اگر خود حضرت هم تشریف بیاورند، این تعاریف را نخواهند شناخت. البته این به این معنا نیست که من بگویم: اگر خطایی در حکومت فعلی ما است، این هم مثل حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. نه. اصلاً چنین حرفی مطرح نیست.
همان امیرالمؤمنینی که میفرماید: اگر دنیا را هم به من بدهند، پوست جویی را از دهان مورچه نخواهم گرفت یعنی ظلمی روا نمیدارم؛ اگر میخواستند یکبعدی نگاه کنند، نباید سپاهی روانه میکرد که نکند خطا و ظلمی رخ دهد.
حضرت تمامکارهایی را که از ظلم جلوگیری میکند انجام میدهند؛ توصیه و تهدید سپاهیان، توصیه به فرمانداران شهرهای عبوری و حضور خود حضرت برای بررسی خطا و محاکمه خطاکار و تغییر اوضاع. ولی اگر حضرت تکبعدی به مسئله نگاه میکردند، باید میفرمودند: لشکری نمیفرستیم که خدایناکرده بهاندازه پوست جویی به کسی ظلم نشود. از طرف حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هیچوقت ظلمی انجام نشد. حضرت پیشبینی میکنند که ظلمی رخ دهد.
وقتی در جامعه بحث امنیتی رخ میدهد، عده به خیابانها هجوم آورده و بانکها و اموال عمومی را به آتش میکشند و مردم را مورد تعرض قرار میدهند؛ نیروهای نظامی که در مقابل این آشوبها قرار میگیرند، افراد عادی هستند و سنگ نیستند. سلولهای این افراد هم از جنس سلولهای ما است. انسان هستند. اگر کتک بخورند، درد میکشند. به ناموس شان فحش دهند، بدشان می آید و ممکن است بعضی از این افراد بهاشتباه عنان از کف بدهند و بیش از دستور، عملی انجام دهند. اگر قرار باشد که بگویم: نه! هرگز نباید این وقایع رخ دهد حتی اگر ما پیشبینی هم کردیم. طبیعتاً باید این حکومت را پس داد و رفت.
اینکه خیال کنیم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بفرمایند: من برای جلوگیری از رخ دادن یک مورد ظلمی از جانب یکی از کارگزاران، حکومت را تعطیل میکنم؛ زهی خیال باطل. اینگونه هیچوقت نباید حکومت شکل میگرفت؛ نه از جانب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نه از جانب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نباید حکومتی تشکیل میشد.
امکان بروز ظلم در حکومت
افراد ممکن است اشتباه کنند، نباید دستِ خطاکاران را باز گذاشت وگرنه امکان خطا وجود دارد و خود حضرت هم این اشتباهات را رسانهای میکند. گاهی چون ما دوست داریم که با سیره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به جمهوری اسلامی چَک (سیلی) بزنیم، از این استفاده میکنیم.
زمانی با همین نهج البلاغه پدر جدّ شاه را سوزاندیم البته حکومت او، از اساس حکومتِ طاغوت بود. در حکومت طاغوت، چون شاه جایگاهی که جایگاه او نیست را غضب کرده است؛ هر ظلمی در هر مکانی رخ دهد، به گردن او نیز است امّا در حکومتی که طاغوت نیست و مشروعیت دارد؛ آیا میتوان ادّعا کرد که میتوان صد درصد جلوی ظلم را گرفت؟ ان شاء الله در نیمه دوم حکومت ِامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، بله. قبل از آن اگر حکومت توسط فرد معصوم هم اداره شود، نمیتوان بهطور صد در صد جلوی ظلم را گرفت.
حتّی اگر شما بگوید: ظلمی صورت گرفت و محاکمه توسط حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بهطور کامل انجام گرفت. در این شرایط باز هم ظلم رخداده است.
اگر من سیلی بخورم، حتی اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم فرد ظالم را مجازات کند و به من دیه هم بدهند؛ من نمیخواستم سیلی بخورم و بالاخره به من ظلم شده است. دست فردی قطع شود ولو به او دیه دهند، این دیه برای او دست نخواهد شد. آیا امکان دارد با ماشین از روی پای فردی رد شویم و بعد بسته دلار از پنجره به او بدهیم و بگوییم: پولش را میدهم. اینیک مجازات و ما به ازایی است که داده میشود ولی بالاخره ظلم رخداده است.
من این حرفها را نمیزنم تا بگویم: تمام ظلمهای که در جمهوری اسلامی ممکن است رخ دهد یا میدهد، از این جهت است. ابداً!
من درجایی صحبتی کردم، دو نفر پاسخ دادند، من پاسخ ندادم. با لحن تندی نوشتم: اگر حرف علمی بزنید، در خدمت هستم. حرفهای مناسبِ همسفران تاکسی را نزنید. بعضی تعجب کردند و گفتند: شما چقدر تند صحبت کردید. گفتم: علتش آن است که هر دو بزرگوار… فردی که شیخ بود به من پیام داد: من نه اصلاً برنامه و کلیپ را دیده بودم و نه متن را خوانده بودم و اصلاً نمیدانستم صوت شماست! ببخشید. دیگری هم گفت: من اصلاً برنامه را ندیدم بلکه یک کلیپ تقطیع شده بود، زمانی هم که خودم برنامه را دیدم، متوجّه شدم چقدر تقطیع شده بود! من کلیپ تقطیع شده را نقد کردم. گفتم: من متوجّه شدم که شما به در و دیوار زدید! بعد برای آنکه عریضه خالی نباشد، پاسخ دیگری به ما دادند. واقعاً آدمی از اعتماد به سقف بعضی از افراد تعجب میکند که در همه موارد کارشناسانه نظر میدهند.
من در آن برنامه گفتم: در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم گاهی مصلحتاندیشی رخ میداد. مفصل آن بحث را هم درجایی مطرح کردیم. البته درجایی که بهطور مفصل به این موضوع پرداختم. ریشههای مصلحتاندیشی و اینکه بعضی افراد کم کاری میکنند و اتفاقاتی که در پی آن رخ میدهد را بهطور مفصل بحث کردیم.
این فرد هم خیال کرده بود که من میگویم: ببین در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم مصلحتاندیشی رخ میدهد، پس هرچه خطا در جمهوری اسلامی رخ میدهد برای مصلحتاندیشی است. ما کی چنین حرفی زدیم؟!
یکی از مصادیق عدالتخواهی، بهتان نزدن به دیگران است. شما که دنبال عدالتخواهی هستید و میخواهید جمهوری اسلامی را بهپای عدالت بکشانید، اولاً باید شما عدالت داشته باشید و در مسئله ای که تخصص ندارید، صحبت نکنید. دوماً بهتان نزنید. بالاخره بنده که مهدور الإرز نیستم. واجب الشَتم نیستم که هرکسی رسید، چیزی بگوید. شما نباید به دیگران بهتان بزنید. ما کی گفتیم که هر وقت خطایی در جمهوری اسلامی رخ داده است؛ یعنی مصلحتاندیشی بوده است؟! نه چه کسی چنین حرفی زده است؟
اینکه عموماً قوه قضاییه هنوز هم بعد از نامه رهبری، بهطور علنی مفاسد اقتصادی را محاکمه نمیکند، به نظرم این بیدرایتی است و مصلحتاندیشی نیست.
برخورد نکردن با خزعبلات (اراجیف و یاوهها) و ادعاهای عجیبوغریب بعضی مسئولان و…بیدرایتی است.
ما خواستیم که بگویم: در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مصلحتاندیشی بوده است. شما مصلحتاندیشی را بر سر جمهوری اسلامی چماق نکنید. درجاهای که مصلحتاندیشی درست کرده است، در جاهایی اصلاً مصلحتاندیشی صورت نگرفته است. ما کی گفتیم: هر جا خطایی هست به معنای مصلحتاندیشی است؟! یا اینکه ما الآن در چه دورهای هستیم؟
واقعاً آدم تعجب میکند که علوم بهقدری ذلیل شدند که همه افراد در آنها اظهارنظر میکنند. گفته: «شما خواستید بگوید که الآن دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است! نخیر الآن دوره عثمان است.» نه من خواستم بگویم که الآن دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است و نه شما میتوانید اثبات کنید که الآن دوره عثمان است.
شباهت حکومت ما با حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
ما از جهت غلبه اشرافی گری، فامیل بازی، ارتباطات فامیلی مسئولان، به سرکار آوردن فامیلها و آشنایان توسط مسئولان و ترویج اشرافیت به دوره عثمان شباهت داریم. از جهتی به اوایل حکومت حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شباهت داریم. هنوز جریانهای در کشور به دنبال مبارزه با بیعدالتی هستند و مطالبه میکنند. همین که ما حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بر سر جمهوری اسلامی میزنیم، یعنی این ارزشها زنده است و میخواهیم مطالبه کنیم تا شبیه این ارزشها عمل کنیم. از جهتی هم شبیه پایان حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستیم یعنی تحمیلهای بیشازحدی که به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه میشد. در موارد زیادی به حضرت تحمیل میشد. برای این هم شباهتهای زیادی داریم.
الآن نه حکومت عثمان است و نه اوایل و انتهای حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است.
مواردی وجود دارد که شبیه هیچیک از اینها نیست. مسئولینی داریم که معاویه باید ۱۶ واحد کارگاهی پیش اینها پاس کند. ما شبیه هیچ دورهای نیستیم. این حرف به یعنی چه که ما الآن شبیه چه دورهای هستیم؟!
بله! اگر بگوییم از جهاتی شبهات داریم، بحث دیگر است. اینکه الآن دوره کجاست؟ الآن دوره جمهوری اسلامی است. نه دوره عثمان است و نه اوایل دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که بهظاهر مردم طرفدار حضرت بودند و نه اواخر حکومت ایشان که حضرت از دست مردم گریه میکردند. الآن هیچ یک از این دورهها بهطور صددرصدی نیست.
ما کی خواستیم بگویم که حکومتِ ما جا پای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه گذاشته است؟! ما او را قبله میدانیم و به سمتش حرکت میکنیم. مثلاً یکقدم رفتیم. ما کی گفتیم که در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستیم؟! آخر آدمی میخواهد بهتان هم میزند، انصاف را رعایت کند. با توهّم صحبت میشود. مثلاً میخواهند بگویند: الآن آزادی نیست و زمان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آزادی بود. آقا! از بس آزادی بود؛ هر کس میآمد و هر فحشی که میداد، حضرت نگاه میکرد! بعد این برادر یک بهتانی به مالک اشتر زده است که چند سال پیش در جلسهای که فرد دیگری در جلساتی این حرف را زده بود، من جواب دادم.
آن بهتان این بود که «مالک اشتر» دید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به فامیلهای (سه نفر از پسرعموها و پسرخوانده) خود مسئولیت داده است. مالک گفت: ما عثمان را کُشتیم چون به فامیلهای خود مسئولیت میداد! این یعنی اینکه اگر شما هم فامیلهای خود را سرکار بیاوری، خواهیم کُشت. حضرت هم فرمود: اگر تو بهتر از اینها سراغ داری، بیاور. بعد آن فرد میگوید: این آزادی را ببینید. آیا ما هم امروز جرأت داریم در جمهوری اسلامی اینگونه حرف بزنیم؟! ما میتوانیم اینگونه صریح نقد کنیم؟
کجای دنیا تهدید به قتل را نقد میگویند؟! آقا! به این نقد نمیگویند و این تهدید به قتل است. همه دنیا بپرسید میدانند که تهدید به قتل یک عنوان حقوقی است. بعد شما چگونه این حرف را به مالک اشتر نسبت میدهید؟! یک مقاله در اعتبار این روایت که ظاهراً از «شَعبی» رسیده است، بنویسید. شما برای آنکه چیزی را ماستمالی کنید و یک چَک به جمهوری اسلامی بزنید و مالک را اینگونه لجنمال میکنید، یک مقاله بنویسید که این روایات معتبر است. فرق بین محقق و حشوی (بیهودهگویی و یاوهسرا) این است که شما از قبل دوست دارید که بگوید در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آزادی مطلق بود بعد دنبال مثال برای این میگردید ولو مالک اشتر با خاک یکسان شود. به چه دلیل این روایت را معتبر میدانید؟ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را تهدید به قتل میکردند و آزادی بود! چند مثال خلاف این داریم؟! به چه دلیل این روایت را معتبر دانستید و آنرا نقل کردید؟!
چقدر شما از اینها شنیدید؟ در فضای اصلاحطلبی خیلی از این دروغها به حضرت نسبت داده میشود.
بله! شکی نیست که در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آزادی نسبی از جهت سیاسی و آزادی بیان بسیار بسیار متفاوت از دوره ما بود. ما کی خواستیم که بگوییم الآن دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است؟! هم در همان برنامه هم گفتم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با ما قابل قیاس نیست و هم کدام ابله درازگوشی خود و شرایط خود را با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مقایسه میکند؟! اینکه ما بگوییم: ما مثل او هستیم، معاذ الله!
پاسخ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به یاوه گویان در زمان حکومت
چه کسی گفته است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در شرایطی که قدرت، استطاعت، تمکّن و بسطید داشت، به یاوهگویان پاسخی نمیدادند؟! مثالهای نقض آنهم فراوان است. فقط میخواهم بگوییم که اگر قرار باشد شما یک روایت برای استناد به حرف خویش، بیاورید؛ من صد روایت مقابل آن روایت میآورم. وقتی میخواهید بحث کنید باید بررسی کنید که این روایات وجود دارد یا نه؟
حضرت در مسجد نشسته بود، یکی بلند شد و توهینی (نه در حد تهدید به قتل) به حضرت کرد. سربازهای حضرت بلند شدند و به دنبال او دویدند و آن فرد هم دوید و بیرون رفت. ده دقیقه بعد گفتند: خُب. کار او تمام شد، کشته شد.
اسم این را چه میگذارید؟ این عمقزی (دخترعمو) است؟! حضرت مجازات کرده است؟! نه! شما باید بگوید که روایت که بیان کردید، معتبر است یا نه؟ برادر شما روابط بینالملل خواندید و در هر جای تاریخ که میخواهید، اظهارنظر میکنید؟! به چه دلیل این روایت را قبول کردید؟!
مورد بعدی، حضرت بعد از نهروان داشتند توضیح میدادند که چرا مجبور شدیم حکمیت را بپذیریم و چه اتفاقی رخ داد که با خوارج درگیر شدیم، اشعث بلند شد و گفت: آقا! هر چه گفتید به ضرر خودتان بود. پارازیت انداخت. دیدید معلّم سر کلاس یک بحث سختی را بیان میکند، وسط بحث که همه مبهوتاند که ببیند استاد چه میگوید، بحث هم سخت است و معمولاً در ریاضی و فیزیک این اتفاق رخ میدهد، ناگهان فردی بگوید: این مبحث سخت و ما نمیفهمیم. معلّم باید برگردد و از اوّل توضیح دهد چون بحث از هم میپاشد.
حضرت رو به سمت اشعث فرمودند: «حَائِک ابْنُ حَائِک مُنَافِقُ ابْنُ کافِرٍ».[5]
اگر اصحاب نیامده بودند…چون حضرت فارسی هم بلد بود، با فارسی سخت با اشعث صحبت کرده است. اهل بیت علیهم السلام به همه زبانها مسلط هستند. فارسی سخت، عربی سخت و… موارد فراوان است.
فردی به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آمد و اسم حضرت را صدا زد و «یا امیرالمؤمنین» نگفت، حضرت واکنش نشان دادند.
با این حرفها من نمیخواهم بگویم که در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آزادی نبود، اصلاً شاید آزادی در تاریخ مثل حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سابقه ندارد ولی چه کسی گفته است که آزادی به معنای انجام هر فسق و فجوری است؟! به اسم آزادی، حاکمِ جامعه اسلامی را تهدید به قتل کنند؟! آخر از کجا آن روایت را معتبر دانستید؟ برای اینکه بگوید آزادی بیان در حکومت حضرت وجود داشت به مالک اشتر جسارت کردید؟
من این را عرض کردم. ما دوست داریم یکچیزهای توهمی نقل کنیم. مثلاً در عراق که وضع مالی آن خوب بود. فردی با دیدن لباس و غذای خیلی ساده حضرت گفت: «أَ تَصْنَعُ هَذَا فِی اَلْعِرَاقِ».[6] شما در عراق هستید و اینگونه زندگی میکنید؟! این یعنی وضع عراق متفاوت است. حضرت فرمودند: ممکن است در گوشه از جایی که من به آن دسترسی ندارم، فردی وجود داشته باشد که جگرش تشنه آب باشد. دسترسی او به آب کم باشد یا گرسنه باشد.
این را از خود بنده هم شنیدید و من سعی کردم دقیق آنرا نقل کنم. نقلشده است که حضرت فرمودند: در حکومت ما، مردم آب گوارا مینوشند، گندم مناسب میخورند و سقف بالای سر دارند.
فردی برای اینکه جمهوری اسلامی را بکوبد…آقا! جمهوری اسلامی خطا زیاد دارد، من که در این جلسات زیاد از این خطاها گفتیم ولی آدمی باید انصاف را رعایت کند. گفته: چرا شما حکومت ما را با حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مقایسه میکنید؟ من قصد مقایسه نداشتم، بلکه خواستم بگویم: حتّی در آن حکومتِ عدل هم حضرت گاهی مجبور به مصلحتاندیشی میشوند.
در آن حکومت بهترین نوشیدنیها و بهترین خوراکیها و…آقا! حضرت فرمودند: «گندم» بهترین خوراکیها چیه؟ حضرت فرمودند: «سقف بالای سر» نه! لزوماً خانه مناسب. پس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شبها، کیسههای بر دوششان را برای چه کسانی میبردند؟! یک روایت را هر طور مایلید،
ترجمه میکنید؟!
بله! واضح است که در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فقر و فاصله طبقاتی بهشدت کم شد ولی اگر در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همه ثروتمند شدند و از بهترین آبها و غذاها و خانه مجلل بهرهمند بودند؛ شبها حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای چه کسانی غذا میبردند؟!
آدمی وقتی قصد دارد به روایتی استناد کند، باید به معنای روایت و معارض نبودن آن با سایر روایات توجّه کند. نه اینکه چون الان میخواهم جمهوری اسلامی را بزنم، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را هر جوری دوست دارم، مطرح کنم که اگر خود حضرت هم تشریف بیاورند، (این شخصیتِ ساختگی را) نمیشناسند. بله اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تمکن داشت؛ حتماً وضع مالی عراق از آن وضعیتی که داشت بهتر هم میشد ولی حضرت در شرایط ویژه قرار داشتند.
دلیل قبول نکردن حکومت توسط امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
از مقومات اولیه عدالتخواهی این است که وقتی آدمی میخواهد حرفی بزند، بتواند آن را نسبت دهد. هر گزافه را با عنوان «من میخواهم عدالتخواهی کنم» نگوید. بله! اگر شخصی را پیدا کردید که گفت: «الآن حکومتِ ما عین حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است.» چماقی بر سرش و مشتی بر صورتش بزنید ولی فردِ عاقل این را نمیگوید. آن چیزی که من به آن قائل هستم؛ همان فرمایش حضرت امام رحمه الله علیه است که فرمودند: مردمِ دورانِ حکومتِ ما با مردمِ دورانِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرق دارند. من این را گفتم.
آقا! نظام طیف دارد. اگر شما طیفبندی و تفکیک نکنید و مسئولیت انجام هر کاری را به مسئول انجام آن کار، نسپارید؛ باید بابت ظلمِ سپاهیان که احیاناً رخ میدهد، نسجیر بالله این ظلم را به حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نسبت دهید.
چند مورد شنیدید که نزد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آمدند و از ظلم صورت گرفته، شکایت کرده است و حضرت هم رسیدگی کردند. به نظر شما در حق هر فردی، هر ظلمی صورت گیرد، او شکایت میکند یا از هر ده ظلم، یکی از آنها منجر به شکایت میشود؟! همه افراد که از این شهر به شهر دیگری نمیروند. همه اهل شکایت هستند؟ اینکه در مورد آدمهای عادی بگوییم: در هیچ سطحی ظلم رخ نمیداد، یک توهم است.
بله! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هر چه تمکن و توان ظاهری داشتند، با ظلم مقابله میکردند امّا حضرت با کسی که آخرِ خیانت است مثل اشعث در ماجرای تحکیم (حکمیت)، برخورد قضایی نمیکنند. با این گندی که تو (اشعث) زدی، درحالیکه چند ده هزار آدم کشتهشده بود، لشکر را از هم پاشاندی و باز هم در نهروان با حضرت همراه است. این نشان میدهد که حضرت در همهجا تمکن نداشته است.
خُب حالا که حضرت تمکن نداشتند، چرا حکومت را پس نمیدادند؟! چون حضرت واقعبین هستند و به دنبال احقاق حق و جلوگیری از باطل است ولو اینکه نتواند جلوی همه ظلمها را بگیرد.
بله! اگر من درجایی بتوانم پنج حق را احقاق کنم، درصورتیکه من یک مورد از آن را هم احقاق نکنم، ظلم است امّا درجایی میتوان یک حق را احقاق کرد و مابقی آن را نمیشود. درجایی تزاحم، مقابله، برخورد، درگیری و ملاحظه صورت میگیرد؛ اینجا چی کار کنیم؟
قسمتی از متن «ابن ابی الحدید» را میخوانم. خدا میداند که این روضه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، باید روضه بخوانیم و گریه کنیم با این جملاتی که «ابن ابی الحدید» راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه گفته است.
در ذیل خطبه 96 نهج البلاغه، «ابن ابی الحدید» راجع به شرایطِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه توضیحی داده است که شما ببینید که چرا حضرت اصلاً حکومت را قبول کردند؟!
وقتی حضرت تمکن ندارد به همه حق عمل کند و به او اجازه نمیدهند؛ چرا حکومت را قبول کردند؟! برای آنکه تا جایی که میتواند احقاق حق کند.
قبلاً خطبه 31 و 33 نهج البلاغه را خواندیم که حضرت فرمودند: این حکومت بهاندازه این کفش پاره نمیارزد «إِلاَّ أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً».[7] مگر اینکه بتوانم یک حق را احقاق کنم یا جلوی باطلی را بگیرم که آنوقت این حکومت ارزش دارد. نه تمام حق و تمام باطل که اصلاً در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه این امکان وجود نداشت لذا اگر شما در نظام مشروعی ببنید خطا و ظلمی صورت میگیرد، با یک یا خطا نمیتوانید به مشروعیت آن ضربه بزنید. اگر این حرف را بزنید، نستجیر بالله باید این را نسبت به حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم بدهید. این بدین معنی نیست که اگر خطایی صورت میگیرد، حرفی نزنیم، ابداً! باید فریاد زد و با تمام توان جلوی ظلم را گرفت امّا این توهم است که ما کار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را انجام دهیم، آقا! نمیشود اگر امکان داشت، نیاز نبود حضرت ولیعصر ارواحنا لتراب مقدمه فداه و سلام الله علیه تشریف بیاورند، خودمان انجام میدادیم.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و روحی له فداه هم که از جهت علمی و قدرتِ شخصی از امام زمان سلام الله علیه کمتر نیست، بلکه به خاطر عدم همراهی مردم، نمیتوانند این کار را انجام دهند.
چرا حضرت درحالیکه در حکومت ایشان هم نسبت به عدالتِ محض ظلمی رخ خواهد داد، حکومت را پذیرفت؟! برای جلوگیری از بسیاری از ظلمها و اجرای عدالت در بسیاری از جاها. حضرت نگاهِ صددرصدی ندارد.
شما میبینید که حضرت در این نامه پیشبینی میکنند که ممکن است لشکر مرتکب ظلمی شود و میفرمایند: برخورد میکنم. خودِ ایشان پرچمدار مبارزه با ظلم هستند ولی امکان وقوع ظلم را نفی نمیکنند.
اینکه ما توقع داشته باشیم کسی همانند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شوند، توهم و ظلم است. آخر چه کسی میتواند شبیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باشند؟! بله! فرد در جایی که تمکن هست، نباید خطا کند.
قسمتی از خطبه 96 نهج البلاغه
«ابن ابی الحدید» در ذیل خطبه 96 نهج البلاغه، عباراتی میآورد که یکزمانی من باید این عبارات را به عنوان روضه بخوانم. برای آنکه بگویم حضرت در چه شرایطی حکومت کردند، اصلاً سربازان حضرت شیعه نیستند و بسیاری از مسئولانِ دولتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بهعنوان «خلیفه خدا» قبول ندارند بلکه درحد فردی در سایه دو خلیفه اول قبول دارند بلاتشبیه بسان روزگار ما که ظاهراً بعضی از مسئولین زیرِ پرچمِ کشورهای دیگر هم قسم خوردند، نسبت بهنظام اسلامی عِرق (تعصب و غیرت) ندارند و بعضی از آنها فاسق هستند. خیلی در این شرایط کار سخت است.
ابن ابی الحدید میگوید که حضرت در جایی میفرمایند: «لَقَدْ أَصْبَحَتِ اَلْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا».[8] معمولاً مردم از ظلم والیان میترسند. «وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیتِی» ولی من از ظلم شما میترسم.
شما یقین دارید که اگر من به شما آسیبی برسانم، این عدالت محاکمه من است و هیچیک از شما از ظلم من نمیترسید ولی من از ظلم شما خوف دارم…برای اینکه لشکر را برای جنگ با معاویه آماده میکنم ولی شما شرایط را به هم میزنید. وقتی شرایط به هم میزنید، امنیت به هم میخورد. چقدر در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ناامنی رخداده است؟
اینکه من عرض میکنم ما از جهاتی (اشرافی گیری و امثال آن) شبیه حکومت عثمان هستیم، از جهاتی شبیه اوایل حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و از جهاتی (برخی تحمیلها که به بعضی از مسئولین میشود) هم شبیه اواخر حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستیم ولی از جهاتی شبیه حکومتِ حضرت نیستیم چون در دوره ما امنیت خیلی بیشتر از دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. نه اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه کم کار است بلکه مردم پایکار نمیآیند.
دشمن حمله میکند و شهرهای مهم حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را میگیرند و به زنها تعرض میکنند. الحمدالله ما الآن اینگونه نیستیم، نه به خاطر آنکه معاذ الله ما بهتر از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستیم ولی مردمِ ما بهتر از مردمِ زمان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستند.
وقتی به حضرت خبر میدهند که فلان جا را گرفتند و به زنها جسارت شده است، تشریف میآورند تا سخنرانی کنند، بغض گلوی مبارکشان را میگیرد و حضرت نمیتوانند سخنرانی کنند. متنی مینویسند تا یک نفر آنرا بخواند که آقا! نوامیس مسلمانها مورد تعرض قرار گرفتند، بلند شوید و بروید. متن را درحالیکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه جلوی مسجد (همچین مکانی) نشسته است، میخوانند. اصلاً شما میتوانید تصور کنید؟! وقتی متن به پایان میرسد، دو نفر میگویند: آقا! ما حاضریم. حضرت میفرمایند: دو نفر! با دو نفر میتوان لشکر ساخت؟
این ناامنی گسترده که در اواخر دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه رخ داد، نستجیر بالله ناشی از ضعف حضرت که نبود ولی نباید یک چیز بیجهتی بگویم که زمان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همهچیز گلوبلبل شد! بله! از جانب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خطای علمی و عملی و ظلم رخ نداد ولی حکومت که فقط کار یک نفر نیست.
بعد از آنکه حضرت فرمودند: همه از مسئولین دولت میترسند.
همین الآن در جمهوری اسلامی، صداوسیما از بعضی از مسئولین میترسد که انتقاد کند و میگوید: بودجه ما را قطع میکنند. درصورتیکه او حق ندارد حتی اگر صداوسیما بد عمل میکند، بودجه آن را قطع کند بلکه میتواند شکایت کند. من نمیدانم شرایط الآن هم اینگونه هست یا نه. قبلاً اینگونه بود که قوه قضاییه هم میگفت: میترسیم محاکمه کنیم و آنها حقوق قاضیهایمان را ندهند. میترسند و همهجا همینگونه است. آدمهای دیندار نیستند یا پایبند به دین نیستند، مرتکب ظلم میشوند.
ماشین این برادر دست من است. باهم دعوا میکنیم، در دعوا یک سیلی به من میزند. آقا! نهایت برخورد آن است که در دادگاه شکایت کنم و دادگاه قصاص کند. اینکه ماشین او را آتش بزنم یا آن را به او ندهم، ربطی ندارد. این نوع برخورد برای آدم بیتقوا است.
بعد از این عبارات «ابن ابی الحدید» افشاگری میکند. خدا میداند اگر بعضی از آقایان شیعه به اندازه فهم «ابن ابی الحدید» میفهمیدند، بعضی از اباطیل را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نسبت نمیدادند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه میفرماید: من از شما میترسم (میترسم به معنای ترسو بودن نه بلکه یعنی از ظلم شما در امان نیستم.) که به من ظلم میکنید در حالی که شما از ظلم من در امان هستید؛ یعنی میدانید که علی ابن ابیطالب ظلم نخواهد کرد و اگر هم میترسید از عدالت من میترسید که درجایی که شما مرتکب ظلم شده باشید و من تمکن اجرای عدالت را داشته باشم و محاکمه کنم.
ابن ابی الحدید میگوید: «و من تأمل أحواله علیه السلام فی خلافته».[9] کسی که احوال حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را در دوران حکومتِ آن بزرگوار بررسی کند «علم أنه کان کالمحجور علیه» حضرت بسان کسی بود که به او اجازه ندهند دست به جیب خود ببرد و از پول خودش خرج کند.
ایشان را اینقدر تحتفشار قراردادند که از همه حقوق منعشان کردند. اصلاً اینگونه نبود که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بتوانند آزادانه سخن بگویند.
«لا یتمکن من بلوغ ما فی نفسه» اصلاً توان به زبان آوردن خیلی از حقایق را نداشت. نه اینکه توان نداشتند بدان معنا که نمیتوانستند بگویند بلکه میدیدند که جامعه از هم میپاشد و وقتی جامعه از هم بپاشد و درگیری داخلی پیش آید و ظلمهای پشت سر همی رخ خواهد داد. حضرت برای جلوگیری از این رخدادها، کوتاه میآمدند.
ابن ابی الحدید یک سنّی است و میگوید: «و ذلک لأن العارفین بحقیقة حاله کانوا قلیلین» تعداد کسانی که حقیقتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را میشناختند، خیلی کم بود. «و کان السواد الأعظم لا یعتقدون فیه الأمر الذی یجب اعتقاده فیه» اکثریتِ مطلقِ جامعه، حضرت را آن طور که باید نمیشناختند.
شناخت «ابن ابی الحدید» از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چقدر است؟ منظور او همان شناخت است و نه شناختی که مدنظر ما شیعهها است.
«و یرون تفضیل من تقدمه من الخلفاء علیه» و خلفای قبلی را از ایشان برتر میدیدند «و یظنون أن الأفضلیة إنما هی الخلافة» فکر میکردند هرکسی که زودتر به خلاف رسیده است، برتر است.
حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را قبول نداشتند لذا حضرت نمیتوانستند با بدعتهای گذشته مخالفت کنند. قبلاً هم عرض کردم که حضرت 26 بدعت را نام برد که من نمیتوانم جلوی اینها را بگیرم؛ یعنی 26 ظلم به دین و فکرِ مردم و تهاجم فرهنگی وجود دارد درحالیکه من در این شرایط نمیتوانم جلوی آنها را بگیرم چون اگر جلوی آنها را بگیرم، ظلم بزرگتر رخ خواهد داد و کشور به هم میریزد.
جنگ داخلی رخ میدهد.
«و یقلد أخلافهم أسلافهم» در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زندگی میکردند لیکن مقلّد افراد پیشین بودند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را جزو رُعایایِ خلفاء میدانستند. اصلاً دلم نمیآید که عبارتهایش را بخوانم.
در آن جامعه در 25 سال، اینقدر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را به استضعاف کشیده بودند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را جزو یکی از رُعایایِ افراد پیشین حساب میکردند.
«و أکثرهم إنما یحارب معه بالحمیة و بنخوة العربیة لا بالدین و العقیدة» اکثر افرادی که با حضرت در جنگها حاضر میشدند برای دین و عقیده نبود بلکه به خاطر تعصبات و درگیریهای قبیلهای بود. میگفتند معاویه از بنی امیّه است، او قریشی است و ما یمنی هستیم…اینگونه بود. کسانی که عرایض ما را در زمینه حکمیت شنیدند، دیدند که در تحلیل حکمیت همین را عرض میکنیم.
میگوید: برای خدا نمیجنگیدند که وقتی دیدند آمار کشتهها در حال افزایش است و غنائم کم میشود، جلوی جنگ را گرفتند.
شما سرباز مدافع حرم نمیبینید که بگوید: چون حقوق مرا 2 ماه است که پرداخت نکردند پس در عملیات شکست خواهیم خورد! کی شما همچین چیزی دیدید؟! اگر هم چنین فردی وجود داشته باشد، یک نفر بین ده هزار نفر است نه فضای غالب.
«و کان علیه السلام مدفوعا إلی مداراتهم و مقاربتهم» حضرت مجبور به مدارا با این افراد بود. مدارا میکرد. «و لم یکن قادرا علی إظهار ما عنده» اصلاً امکان بیان آنچه در نزد (قلب) ایشان بود را نداشت. جامعه نمیپذیرفت.
اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه میفرمود: به فلان کس رأی دهید. مردم به کسی که رد صلاحیّت شده بود؛ همانند ابوموسی در ماجرای حکمیت رأی میدادند. حضرت تمکن نداشتند.
بعضی از عبارتهای او را من نمیتوانم، بخوانم. میگوید: اگر میخواهید ببینید، نامه که حضرت به قاضیان خود نوشتند را بخوانید.
این برادری که من را نقد کرده است، میگوید: «شریح» بهترین قاضی بود! کار بلد بود. گرچه حضرت او را در اواخر تبعید کرد لیکن هنوز قاضی بود.
«شریح» از دشمنانِ حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود و اصلاً شیعه نبود. اینکه قاضی را به خاطر خطا تبعید میکنند امّا او هنوز قاضی است، به چه معناست؟ یعنی این آدم شایستگی قضاوت ندارد. من نمیدانم بعضی از افراد چگونه حرف میزنند.
به قدری حضرت در شرایط محدودی بود که در نماز در حال خواندن قرآن بودند، بعضیها پشت سر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، به قرائت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اشکال میگرفتند که آقا! برگرد و دوباره اصلاح کن! تا دیروز حضرت سکوت کرده بودند و میدیدند حضرت ظاهراً با عمر در این موضوع موافق است؛ وقتی حضرت اظهارنظر کردند، وسطِ جلسه بلند شدند و گفتند: «نظرات برای خودت خوبه، اینجا حق نداری نظر شخصی بدهی! همان نظراتی که شیخین گفتند.» اجازه نمیدادند، گاهی نمیشود حق را بیان کرد.
اگر قرار بر این بود که حضرت به همه حق عمل کنند، بعد از سه روز جنگ میشد و تمام میشد.
چیزی که بعضی متوجّه نمیشوند این است که خیال میکنند که ما میگوییم: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه میتوانستند بهحق عمل کنند ولی معاذ الله عمل نمیکردند. نه آقا! وقتی شما بین دو حق یا دو باطل درگیر هستید، نمیتوانید هر دو به دست آورید یا هر دو را دفع کنید. یکی از آن دو مورد را باید انجام دهید.
مثالی که من همیشه میزنم این است که فرض کنید به خاکریز حمله کردند و همه هم به زمین افتادند و شما هم یک گلوله دارید. از سمتی تانک و از سمتی دیگری موتوری میآید. شما با اینیک گلوله چی کار میکنید؟ نمیتوانید جلوی هر دو شر را بگیرید. اگر بتوانید این کار را انجام دهید و انجام ندهید، اوضاع شما، خیلی خراب است.
خدا زبان ما را ببُرد و عمرمان کفاف نکند برای این کار که ما بخواهیم از حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وسیلهای برای توجیه ظلمِ ظالمان درست کنیم یا به خاطر جریانی که با آن مخالف هستیم چیزی را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نسبت دهیم. چه دفاعِ کورکورانه از جمهوری اسلامی و چه تاختوتاز به جمهوری اسلامی با حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه انصاف نیست، مگر اینکه خودمان را تطبیق دهیم با آن چیزی را که واقعاً در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وجود دارد؛ اگر خطا میرویم، اصلاح کنیم و اگر خوب پیش میرویم، خدا را شکر کنیم. امّا اینکه بگردیم و از جایی چیزی پیدا کنیم و چماق درست کنیم و بدون بررسی نسبت دهیم؛ این کاری که زیاد هم رخ میدهد و خیلی هم خطرناک است. هنوز هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بین ما مظلوم است.
روضه حضرت ام البنین سلام الله علیها
در هفتهای که گذشت، روزی را به یادِ همسرِ مکرمه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اختصاص داده بودند.
در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خیلی از افراد، خودشان را دیدند و محاسبه کردند و خود را خرجِ حضرت و فرزندان حضرت نکردند.
بارها از بنده این را شنیدید که حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: اگر بنی فاطمه (از نوادگان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها) پیدا کردید که قائل بهحق ما بود، بدانید که او بهشتی است.
چون وقتی کار سخت میشود و دشمن پر زور میشود…
سیدالشهداء علیه السلام بهتنهایی قیام میکنند تا مقابله کنند. هرکسی که به او اطلاق عالم میشد، سیدالشهداء علیه السلام را نصیحت کرد که آقا! رها کن. نستجیر بالله در آخر هم نسبت تندروی به ایشان دادند.
من واقعاً نمیدانم این درد را به کجا ببرم، زمانی خلفاء به اهل بیت علیهم السلام ظلم کردند، خُب خیلی از این خلفاء خُبث باطن داشتند و حرامزاده بودند (حیف کلمه حرامزاده! آدمی نمیداند به بعضیها چه بگوید) ولی بعضی از افراد اینطور نبودند و حسب و نسب داشتند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یومالدار 40 نفر از خویشاوندانشان را به میهمانی فراخواندند و دین را به آنها معرفی کردند. حضرت، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را بلند کردند و فرمودند: «هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا».[10] از همان روز اوّل، همان 40 نفر مسخره کردند.
وقتیکه حضرت رسول اکرم سلام الله علیه و روحی له فداه به شهادت رسید، جای همان افراد خالی بود. امام باقر علیه السلام بیش از آنکه از مردم مدینه گله کنند، فرمودند: من از عباس (عموی پیامبر) گله دارم. تو باید به وسط صحنه میآمدی تا اینها ببینند که نمیصرفد که آتش به درِ خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ببرند. عباس نیامد.
در دوره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم شما میبینید که خیلیها نیامدند. بعد در دوره امام حسن علیه السلام هم شما میبینید که خیلیها نیامدند بلکه فرمانده لشکرِ ایشان هم که از بستگانشان بود، خود را به معاویه فروخت. بعد در دوره سیدالشهداء علیه السلام هم همینطور است.
افرادی از بنیهاشم که در کربلا حاضر شدند، غالباً نوجوان بودند. فرزندان مسلم علیه السلام که در کربلا به شهادت رسیدند، نوجوان بودند. سه فرزند امام حسن علیه السلام درحالیکه 11 و 13 و 14 ساله بودند، در کربلا به شهادت رسیدند ولی پسران بزرگ حضرت نیامدند. عمده این 18 نفر نوجوان هستند.
من فقط یک مادر را میشناسم که تمام فرزندان خود را به کربلا فرستاد و ایشان حضرت «امالبنین» سلام الله علیها هستند و من مثلِ ایشان نمیشناسم.
من فقط یک جمله عرض میکنم که ان شاء الله قمر بنیهاشم علیه السلام به ما نظر کنند.
اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای یک خانواده پدر باشند، اصلاً با…ولی حضرت دیدند که برای تربیت مثلِ «قمر بنیهاشم» علیه السلام، مادری بسان «امالبنین» سلام الله علیها لازم است.
گزارشی نداریم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای ازدواجهای خود زیاد گشته باشند. (توضیح این مطلب مفصل است که در زمان دیگری باید بدان پرداخت.) اینکه برای حضرت امالبنین روحی لها فداه…خدا میداند معرفت در این عالم به دست اوست، اینقدر ادب دارند.
من این را زمانی در جای دیگری عرض کردم، شما اگر میخواهید ببینید که حضرت امالبنین سلام الله علیها چه کسی بودند…
پدر و مادر اگر ببینند فرزند در موضوع کوچکی موفق است به عالم فخر میفروشد.
بلاتشبیه بلاتشبیه در شهر یک فوتبالیست وجود داشته باشد، در ورودی شهر مینویسند: به شهر فلان خوش آمدید.
فرزند رشید و سرداری مثلِ «قمر بنیهاشم» علیه السلام در یک ایلوتبار کافی است تا همه به ایشان افتخار کنند. «قمر بنیهاشم» علیه السلام که از جهت علم، عمل، تقوا، سرداری و…با چه کسی قابل قیاس است؟!
«زید» قیام کرد، اهل سنت خیلی او را تحویل گرفتند و ابوحنیفه هم برای او پول فرستاد. امام صادق علیه السلام او را تحویل نمیگرفت. خُب امام، امام و او مأموم است. اگر این عبارت درست باشد، خدا میداند اینکه «زید» بضعه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است به چه معناست. مادر او نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: چون حسود هستی از او دفاع نمیکنی! از همین جمله مشخص است که زید لیاقت تبعیت شدن، امامت و قیادت (رهبری) ندارد. وقتی مادر ادب نداشته باشد، فرزند خیلی نمیتواند رشد کند. فرزند زیرِ سایه پدر و مادر خود است.
این عبارت در منابع قدیمی نیست ولی متناسب است چون قمر بنیهاشم علیه السلام هم خود این عبارت را فرمودند.
روز عاشورا که شد، حضرت برادران خود را جمع کردند و فرمودند: امالبنین سلام الله علیها روی شما سرمایهگذاری کرده است. اگر هر جای عالم بودید باید به همه عالم فخر میفروختید که پسرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و ام بنین سلام الله علیها هستید اما اینجا باید برای امام حسین علیه السلام سپر باشید. «فصارو امام الحسین علیه السلام یقونه بوجوههم و نحورهم».[11] فرزندان «امالبنین» سلام الله علیها سر و گردن خویش را جلوی تیرها سپر قرار میدادند تا به سیدالشهداء علیه السلام آسیبی نرسد.
یکزمانی فردی در راه دفاع از دین تیر میخورد، یکوقت فردی برای آنکه سیدالشهداء سلام الله علیه تیر نخورد، صورت خود را سپر میکند. این کار از عهده فرزندانِ حضرت «امالبنین» سلام الله علیها برمیآید. با آن ادب عجیبی که از مادر دارند.
ما چقدر میگویم: «یا لَیتَنِی کنْتُ مَعَکم» کاش ما بودیم تا در راهت یک سیلی میخوردیم. کاش یک سیلی که بهصورت فرزندانتان زدند بهصورت ما میزدند «بِأبی أَنْتُمْ وَ اُمّی وَ أهْلی وَ مالی» کاش یک سیلی به دختر من میزدند، به دختر شما جسارت نمیشد.
کسی در راه سیدالشهداء علیه السلام دفاع کند، در پوست خود نمیگنجد. بدن هرکسی که زمین میافتاد، پارهپاره بود ولی نوشتند وقتی میخواستند آقا را صدا کنند و بگویند: «یا اَبَتاه عَلَیک مِنّی السًّلامُ» لبخند بر لب داشتند «فَتَبَسَّمَ ضَاحِکا» امّا بهقدری آقای ما ادب دارد که …
«وَأَنْذِرْهُمْ یوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الْأَمْرُ».[12] روز قیامت همه میگویند: کاش ما یکقدم بیشتر، یک کلمه بیشتر، دو تومان بیشتر خرج میکردیم.
مضمونِ کلامِ امام صادق علیه السلام این است که فرمودند: روز قیامت برای همه عالم یوم الحسره است ولی برای عباس بن علی علیه السلام یوم الحسره نیست چون کاری نبود که او انجام نداده باشد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ بالَغْتَ فِی النَّصیحَةِ، وَاَعْطَیتَ غایةَ اْلَمجْهُودِ».[13] نهایت تلاشی که امکان داشت فردی انجام دهد را تو انجام دادی. کمکاری نکردی.
حضرت عباس وقتی به زمین افتاد شرمگین بود. شرم ایشان در روزگاران ادامه دارد. الآن هم میگویند: وارد حرم ایشان که شدید، «لاتذکرن عنده سکینه» هنوز هم نام سکینه سلام الله علیها را نزد ایشان نیاورید. نه اینکه کمکاری کردند، نه کمکاری نکردند بلکه بدان خاطر که هر کس جز قمر بنیهاشم علیه السلام به سمت شریعه رفته بود، فرزندان اباعبدالله علیه السلام اینقدر امیدوار نمیشدند. بزرگی عباس بن علی علیه السلام سبب شد که خیلی به او امید بستند. اصلاً ایشان با اهل و عیال سیدالشهداء علیه السلام وداع نکردند. کسی باور نمیکرد که ایشان بروند و برنگردند.
این فرزند را در راه خدا از دست بدهی… نمیدانستند چطور به ایشان بشارت بدهند. این در منابع قدیمی نیست و در منتهی المقال است ولی باشخصیت امالبنین روحی له فداه متناسب است.
یا قمر بنیهاشم علیه السلام ما از مناقب مادرتان گفتیم.
یکی از رفقای ما میگفت: وقتی برادرم شهید شد، اجازه نمیدادند که من جلو بروم و میگفتند: نمیدانیم چطور باید به پدر و مادرت خبر دهیم. با اینکه وقتی خبر شهادت فرزند قبلی را به پدر داده بودند، ایشان به سجده رفته بودند. سخت است.
میخواهند بگویند: تمام چهار فرزندت از دنیا رفتند. چه تربیت کردیام البنین سلام الله علیها که همه فرزندان به مقام شهادت رسیدند. آمد خبر بدهد که همه فرزندان شما شهید شدهاند، ام البنین سلام الله علیها سؤال کردند: از حسینم چه خبر؟ تا کسی قمر بنیهاشم علیه السلام را نشناسد و در آغوش خود بزرگ نکرده باشد، نمیفهمد یعنی چه. او پیدرپی میخواست موضوع را برگرداند بدین سمت که فرزندان شما را در راه اباعبدالله علیه السلام بردند، پسرت در کنار علقمه…
چند بار تکرار کردند: از حسین علیه السلام چه خبر؟ در آخر فرمودند: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام . اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام» بس کن! بندِ دلم را پاره کردی، از حسینم چه خبر؟ فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان است، فدای اباعبدالله علیه السلام باد.
[1]– سوره غافر، آیه ۴۴.
[2]– سوره طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص ۹۸.
[4] – بحارالانوار، جلد ۳۳، صفحه ۴۸۶. (وَ مِنْ کتَابٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ إِلَی اَلْعُمَّالِ اَلَّذِینَ یطَأُ عَمَلَهُمُ اَلْجَیشُ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَی مَنْ مَرَّ بِهِ اَلْجَیشُ مِنْ جُبَاةِ اَلْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ اَلْبِلاَدِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ سَیرْتُ جُنُوداً هِی مَارَّةٌ بِکمْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ قَدْ أَوْصَیتُهُمْ بِمَا یجِبُ لِلَّهِ عَلَیهِمْ مِنْ کفِّ اَلْأَذَی وَ صَرْفِ اَلشَّذَی وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیکمْ وَ إِلَی ذِمَّتِکمْ مِنْ مَعَرَّةِ اَلْجَیشِ إِلاَّ مِنْ جَوْعَةِ اَلْمُضْطَرِّ لاَ یجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَی شِبَعِهِ فَنَکلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ وَ کفُّوا أَیدِی سُفَهَائِکمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ وَ اَلتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اِسْتَثْنَینَاهُ مِنْهُمْ وَ أَنَا بَینَ أَظْهُرِ اَلْجَیشِ فَارْفَعُوا إِلَی مَظَالِمَکمْ وَ مَا عَرَاکمْ مِمَّا یغْلِبُکمْ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَا لاَ تُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ بِی أُغَیرُهُ بِمَعُونَةِ اَللَّه)
[5] – بحار الانوار، جلد ۳۳، صفحه ۴۳۱. (مِنْ کلاَمٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ قَالَ لِلْأَشْعَثِ بْنِ قَیسٍ وَ هُوَ عَلَی مِنْبَرِ اَلْکوفَةِ یخْطُبُ فَمَضَی فِی بَعْضِ کلاَمِهِ شَیءٌ اِعْتَرَضَهُ اَلْأَشْعَثُ فَقَالَ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ هَذِهِ عَلَیک لاَ لَک فَخَفَضَ إِلَیهِ بَصَرَهُ ثُمَّ قَالَ عَلَیهِ السَّلاَمُ لَهُ وَ مَا یدْرِیک مَا عَلَی مِمَّا لِی عَلَیک لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ اَللاَّعِنِینَ حَائِک اِبْنُ حَائِک مُنَافِقُ اِبْنُ کافِرٍ وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَسَرَک اَلْکفْرُ مَرَّةً وَ اَلْإِسْلاَمُ أُخْرَی فَمَا فَدَاک مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُک وَ لاَ حَسَبُک وَ إِنَّ اِمْرَأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ اَلسَّیفَ وَ سَاقَ إِلَیهِمُ اَلْحَتْفَ لَحَرِی أَنْ یمْقُتَهُ اَلْأَقْرَبُ وَ لاَ یأْمَنَهُ اَلْأَبْعَدُ)
[6] – بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۳۳۴. (وَ قَالَ هَارُونُ بْنُ عَنْتَرَةَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ بِالْخَوَرْنَقِ وَ هُوَ یرْعَدُ تَحْتَ سَمَلِ قَطِیفَةٍ فَقُلْتُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی قَدْ جَعَلَ لَک وَ لِأَهْلِ بَیتِک فِی هَذَا اَلْمَالِ مَا یعُمُّ وَ أَنْتَ تَصْنَعُ بِنَفْسِک مَا تَصْنَعُ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا أَرْزَؤُکمْ مِنْ أَمْوَالِکمْ شَیئاً وَ إِنَّ هَذَا لَقَطِیفَتِی اَلَّتِی خَرَجْتُ بِهَا مِنْ مَنْزِلِی مِنَ اَلْمَدِینَةِ مَا عِنْدِی غَیرُهَا وَ خَرَجَ عَلَیهِ السَّلاَمُ یوْماً وَ عَلَیهِ إِزَارٌ مَرْقُوعٌ فَعُوتِبَ عَلَیهِ فَقَالَ یخْشَعُ اَلْقَلْبُ بِلُبْسِهِ وَ یقْتَدِی بِهِ اَلْمُؤْمِنُ إِذَا رَآهُ عَلَی وَ اِشْتَرَی یوْماً ثَوْبَینِ غَلِیظَینِ فَخَیرَ قَنْبَراً فِیهِمَا فَأَخَذَ وَاحِداً وَ لَبِسَ هُوَ اَلْآخَرَ وَ رَأَی فِی کمِّهِ طُولاً عَنْ أَصَابِعِهِ فَقَطَعَهُ وَ خَرَجَ یوْماً إِلَی اَلسُّوقِ وَ مَعَهُ سَیفُهُ لِیبِیعَهُ فَقَالَ مَنْ یشْتَرِی مِنِّی هَذَا اَلسَّیفَ فَوَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّةَ لَطَالَ مَا کشَفْتُ بِهِ اَلْکرْبَ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ لَوْ کانَ عِنْدِی مِنْ إِزَارٍ لَمَا بِعْتُهُ وَ کانَ عَلَیهِ السَّلاَمُ قَدْ وَلَّی عَلَی عُکبَرَا رَجُلاً مِنْ ثَقِیفٍ قَالَ قَالَ لَهُ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ إِذَا صَلَّیتَ اَلظُّهْرَ غَداً فَعُدْ إِلَی فَعُدْتُ إِلَیهِ فِی اَلْوَقْتِ اَلْمُعَینِ فَلَمْ أَجِدْ عِنْدَهُ حَاجِباً یحْبِسُنِی دُونَهُ فَوَجَدْتُهُ جَالِساً وَ عِنْدَهُ قَدَحٌ وَ کوزُ مَاءٍ فَدَعَا بِوِعَاءٍ مَشْدُودٍ مَخْتُومٍ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَقَدْ أَمِنَنِی حَتَّی یخْرِجَ إِلَی جَوْهَراً فَکسَرَ اَلْخَتْمَ وَ حَلَّهُ فَإِذَا فِیهِ سَوِیقٌ فَأَخْرَجَ مِنْهُ فَصَبَّهُ فِی اَلْقَدَحِ وَ صَبَّ عَلَیهِ مَاءً فَشَرِبَ وَ سَقَانِی فَلَمْ أَصْبِرْ فَقُلْتُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ تَصْنَعُ هَذَا فِی اَلْعِرَاقِ وَ طَعَامُهُ کمَا تَرَی فِی کثْرَتِهِ فَقَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ مَا أَخْتِمُ عَلَیهِ بُخْلاً بِهِ وَ لَکنِّی أَبْتَاعُ قَدْرَ مَا یکفِینِی فَأَخَافُ أَنْ ینْقَصَ فَیوضَعَ فِیهِ مِنْ غَیرِهِ وَ أَنَا أَکرَهُ أَنْ أُدْخِلَ بَطْنِی إِلاَّ طَیباً فَلِذَلِک أَحْتَرِزُ عَلَیهِ کمَا تَرَی فَإِیاک وَ تَنَاوُلَ مَا لاَ تَعْلَمُ حِلَّهُ .)
[7] – نهج البلاغه، خطبه 31. (وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ: عِنْدَ خُرُوجِهِ لِقِتَالِ أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ دَخَلْتُ عَلَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِی مَا قِیمَةُ هَذِهِ اَلنَّعْلِ فَقُلْتُ لاَ قِیمَةَ لَهَا قَالَ وَ اَللَّهِ لَهِی أَحَبُّ إِلَی مِنْ إِمْرَتِکمْ إِلاَّ أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ اَلنَّاسَ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ اَلْعَرَبِ یقْرَأُ کتَاباً وَ لاَ یدَّعِی نُبُوَّةً فَسَاقَ اَلنَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اِطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنْ کنْتُ لَفِی سَاقَتِهَا حَتَّی تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا مَا عَجَزْتُ وَ لاَ جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِیرِی هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ اَلْبَاطِلَ حَتَّی یخْرُجَ اَلْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ مَا لِی وَ لِقُرَیشٍ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ کافِرِینَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِینَ وَ إِنِّی لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ کمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ اَلْیوْمَ.)
[8] – بحارالانوار، جلد 34، صفحه 81. (مِنْ کلاَمٍ لَهُ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ: وَ لَئِنْ أَمْهَلَ اَللَّهُ اَلظَّالِمَ، فَلَنْ یفُوتَ أَخْذُهُ، وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَی مَجَازِ طَرِیقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ اَلشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِیقِهِ. أَمَا وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ، لَیظْهَرَنَّ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمُ عَلَیکمْ، لَیسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَی بِالْحَقِّ مِنْکمْ، وَ لَکنْ؛ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَی بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ، وَ إِبْطَائِکمْ عَنْ حَقِّی. وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ اَلْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا، وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیتِی. اِسْتَنْفَرْتُکمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ أَسْمَعْتُکمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُکمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا، وَ نَصَحْتُ لَکمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا، أَ شُهُودٌ کغُیابٍ! وَ عَبِیدٌ کأَرْبَابٍ! أَتْلُو عَلَیکمُ اَلْحِکمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ أَعِظُکمْ بِالْمَوْعِظَةِ اَلْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ أَحُثُّکمْ عَلَی جِهَادِ أَهْلِ اَلْبَغْی فَمَا آتِی عَلَی آخِرِ قَوْلِی حَتَّی أَرَاکمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیادِی سَبَا ، تَرْجِعُونَ إِلَی مَجَالِسِکمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِکمْ، أُقَوِّمُکمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَی عَشِیةً کظَهْرِ اَلْحَنِیةِ [اَلْحَیةِ «خ»] عَجَزَ اَلْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ اَلْمُقَوَّمُ. أَیهَا اَلشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، اَلْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، اَلْمُبْتَلَی بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ! صَاحِبُکمْ یطِیعُ اَللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ اَلشَّامِ یعْصِی اَللَّهَ وَ هُمْ یطِیعُونَهُ لَوَدِدْتُ وَ اَللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیةَ صَارَفَنِی بِکمْ صَرْفَ اَلدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةً مِنْکمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلاً مِنْهُمْ. یا أَهْلَ اَلْکوفَةِ ، مُنِیتُ مِنْکمْ بِثَلاَثٍ وَ اِثْنَتَینِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ، وَ بُکمٌ ذَوُو کلاَمٍ، وَ عُمْی ذَوُو أَبْصَارٍ، لاَ أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اَللِّقَاءِ وَ لاَ إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ اَلْبَلاَءِ. تَرِبَتْ أَیدِیکمْ! یا أَشْبَاهَ اَلْإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا! کلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ جَانِبٍ [آخَرَ]، وَ اَللَّهِ لَکأَنِّی بِکمْ فِیمَا إِخَالُ لَوْ حَمِسَ اَلْوَغَی، وَ حَمِی اَلضِّرَابُ قَدِ اِنْفَرَجْتُمْ عَنِ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ اِنْفِرَاجَ اَلْمَرْأَةِ عَنْ قبلها. وَ إِنِّی لَعَلَی بَینَةٍ مِنْ رَبِّی، وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِیی، وَ إِنِّی لَعَلَی اَلطَّرِیقِ اَلْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً. اُنْظُرُوا أَهْلَ بَیتِ نَبِیکمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اِتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ یخْرِجُوکمْ مِنْ هُدًی وَ لَنْ یعِیدُوکمْ فِی رَدًی، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا، وَ لاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکوا. لَقَدْ رَأَیتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَمَا أَرَی أَحَداً مِنْکمْ یشْبِهُهُمْ، لَقَدْ کانُوا یصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً، [وَ] قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِیاماً، یرَاوِحُونَ بَینَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ، وَ یقِفُونَ عَلَی مِثْلِ اَلْجَمْرِ مِنْ ذِکرِ مَعَادِهِمْ، کأَنَّ بَینَ أَعْینِهِمْ رُکبَ اَلْمِعْزَی مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ، إِذَا ذُکرَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ هَمَلَتْ أَعْینُهُمْ حَتَّی تَبُلَّ جُیوبَهُمْ، وَ مَادُوا کمایمید اَلشَّجَرُ یوْمَ اَلرِّیحِ اَلْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ اَلْعِقَابِ، وَ رَجَاءَ اَلثَّوَابِ.)
[9] – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۷، شرح خطبه ۹۶. (ثم أقسم ع أن أهل الشام لا بد أن یظهروا علی أهل العراق و أن ذلک لیس لأنهم علی الحق و أهل العراق علی الباطل بل لأنهم أطوع لأمیرهم و مدار النصرة فی الحرب إنما هو علی طاعة الجیش و انتظام أمره لا علی اعتقاد الحق فإنه لیس یغنی فی الحرب أن یکون الجیش محقا فی العقیدة إذا کان مختلف الآراء غیر مطیع لأمر المدبر له و لهذا تجد أهل الشرک کثیرا ما ینتصرون علی أهل التوحید. ثم ذکر ع نکتة لطیفة فی هذا المعنی فقال العادة أن الرعیة تخاف ظلم الوالی و أنا أخاف ظلم رعیتی و من تأمل أحواله ع فی خلافته علم أنه کان کالمحجور علیه لا یتمکن من بلوغ ما فی نفسه و ذلک لأن العارفین بحقیقة حاله کانوا قلیلین و کان السواد الأعظم لا یعتقدون فیه الأمر الذی یجب اعتقاده فیه و یرون تفضیل من تقدمه من الخلفاء علیه و یظنون أن الأفضلیة إنما هی الخلافة و یقلد أخلافهم أسلافهم و یقولون لو لا أن الأوائل علموا فضل المتقدمین علیه لما قدموهم و لا یرونه إلا بعین التبعیة لمن سبقه و أنه کان رعیة لهم و أکثرهم إنما یحارب معه بالحمیة و بنخوة العربیة لا بالدین و العقیدة و کان ع مدفوعا إلی مداراتهم و مقاربتهم و لم یکن قادرا علی إظهار ما عنده أ لا تری إلی کتابه إلی قضاته فی الأمصار)
[10] – بحارالانوار، جلد ۳۸، صفحه ۲۲۳. (تفسیر فرات بن إبراهیم، اَلْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ اَلْبَجَلِی مُعَنْعَناً عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآیةُ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک اَلْأَقْرَبِینَ دَعَانِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یا عَلِی إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُنْذِرَ عَشِیرَتِی اَلْأَقْرَبِینَ فَضِقْتُ بِذَلِک ذَرْعاً وَ عَرَفْتُ أَنِّی مَتَی أُبَادِئُهُمْ بِهَذَا اَلْأَمْرِ أَرَی مِنْهُمْ مَا أَکرَهُ فَصَمَتُّ حَتَّی جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ إِنَّک إِنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِهِ یعَذِّبْک رَبُّک فَاصْنَعْ لَنَا صَاعاً مِنْ طَعَامٍ وَ اِجْعَلْ عَلَیهِ رِجْلَ شَاةٍ وَ اِمْلَأْ لَنَا عُسّاً مِنْ لَبَنٍ وَ اِجْمَعْ لِی بَنِی عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ حَتَّی أُعْلِمَهُمْ وَ أُبَلِّغَهُمْ مَا أُمِرْتُ بِهِ فَفَعَلْتُ مَا أَمَرَنِی بِهِ ثُمَّ دَعَوْتُهُمْ لَهُ وَ هُمْ یوْمَئِذٍ أَرْبَعُونَ رَجُلاً یزِیدُونَ أَوْ ینْقُصُونَ فِیهِمْ أَعْمَامُهُ أَبُو طَالِبٍ وَ حَمْزَةُ وَ اَلْعَبَّاسُ وَ أَبُو لَهَبٍ فَلَمَّا اِجْتَمَعُوا إِلَیهِ دَعَا بِالطَّعَامِ اَلَّذِی صَنَعْتُ لَهُمْ فَجِئْنَا بِهِ فَلَمَّا وَضَعْتُهُ تَنَاوَلَ رَسُولُ اَللَّهِ جَذْرَةَ لَحْمٍ فَشَقَّهَا بِأَسْنَانِهِ ثُمَّ أَلْقَاهَا فِی نَوَاحِی اَلصَّحْفَةِ ثُمَّ قَالَ خُذُوا بِسْمِ اَللَّهِ فَأَکلَ اَلْقَوْمُ حَتَّی مَا لَهُمْ بِشَیءٍ مِنْ حَاجَةٍ وَ لاَ أَرَی إِلاَّ مَوَاضِعَ أَیدِیهِمْ وَ اَیمُ اَلَّذِی نَفْسُ عَلِی بِیدِهِ إِنْ کانَ اَلرَّجُلُ اَلْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَیأْکلُ مِثْلَ مَا قَدَّمْتُ لِجَمِیعِهِمْ ثُمَّ قَالَ اِسْقِ اَلْقَوْمَ فَجِئْتُهُمْ بِذَلِک اَلْعُسِّ فَشَرِبُوا مِنْهُ حَتَّی رَوُوا جَمِیعاً وَ اَیمُ اَللَّهِ إِنْ کانَ اَلرَّجُلُ اَلْوَاحِدُ مِنْهُمْ یشْرَبُ مِثْلَهُ فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَنْ یکلِّمَهُمْ بَدَرَهُمْ أَبُو لَهَبٍ إِلَی اَلْکلاَمِ فَقَالَ لَهَدَّ مَا سَحَرَکمْ صَاحِبُکمْ فَتَفَرَّقَ اَلْقَوْمُ وَ لَمْ یکلِّمْهُمُ اَلنَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلْغَدَ یا عَلِی إِنَّ هَذَا اَلرَّجُلَ قَدْ سَبَقَنِی إِلَی مَا سَمِعْتَ فَتَفَرَّقَ اَلْقَوْمُ قَبْلَ أَنْ أُکلِّمَهُمْ فَأَعِدَّ لَنَا مِنَ اَلطَّعَامِ مِثْلَ مَا صَنَعْتَ ثُمَّ اِجْمَعْهُمْ لِی فَفَعَلْتُ ثُمَّ جَمَعْتُهُمْ لَهُ ثُمَّ دَعَا بِالطَّعَامِ فَقَرَّبْتُهُ لَهُمْ فَفَعَلَ کمَا فَعَلَ بِالْأَمْسِ وَ أَکلُوا حَتَّی مَا لَهُمْ بِشَیءٍ مِنْ حَاجَةٍ ثُمَّ قَالَ اِسْقِهِمْ فَأَتَیتُهُمْ بِذَلِک اَلْعُسِّ فَشَرِبُوا حَتَّی رَوُوا مِنْهُ جَمِیعاً ثُمَّ تَکلَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یا بَنِی عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ إِنِّی وَ اَللَّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِی اَلْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُکمْ بِهِ إِنِّی قَدْ جِئْتُکمْ بِخَیرِ اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ وَ قَدْ أَمَرَنِی اَللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَنْ أَدْعُوَکمْ فَأَیکمْ یؤَازِرُنِی عَلَی أَمْرِی عَلَی أَنْ یکونَ أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ فَأَحْجَمَ اَلْقَوْمُ عَنْهَا جَمِیعاً قَالَ قُلْتُ وَ إِنِّی لَأَحْدَثُهُمْ سِنّاً وَ أَرْمَضُهُمْ عَیناً وَ أَعْظَمُهُمْ بَطْناً وَ أَحْمَشُهُمْ سَاقاً قُلْتُ أَنَا یا نَبِی اَللَّهِ أَکونُ وَزِیرَک عَلَیهِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِی ثُمَّ قَالَ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا فَقَامَ اَلْقَوْمُ یضْحَکونَ وَ یقُولُونَ لِأَبِی طَالِبٍ قَدْ أَمَرَک أَنْ تَسْمَعَ لِعَلِی وَ تُطِیعَ.)
[11] – الخبارالطوال، صفحه ۲۵۷.
[12] – سوره مبارکه مریم، آیه ۳۹. (وَأَنْذِرْهُمْ یوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ)
[13] – الوافی، جلد ۱۴، صفحه ۱۴۹۸. زیارت العباس بن علی علیه السلام.