درآمدی بر نهج البلاغه – جلسه شصت و ششم

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 12 بهمن 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون «خطبه 224 نهج البلاغه» با موضوع «وقتی برادر هم از امیرالمؤمنین علیه السلام می بُرد» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[2]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلواة المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

صبح جمعه است، هدیه به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به ‌منظور استجابت همه دعوات، صلوات خاصّه حضرت را عرض می‌کنیم. ان شاء الله خداوند همه حاجات مادی و معنوی شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را به کرم خود و به حرمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عطاء کند.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکیةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِک وَ نَبِیک وَ أُمِّ أَحِبَّائِک وَ أَصْفِیائِک الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ. اللَّهُمَّ کنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظلم‌ها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کنِ‏ الثَّائِرَ اللَّهُمَ‏ بِدَمِ أَوْلَادِهَا. اللَّهُمَّ وَ کمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَی وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَی فَصَلِّ عَلَیهَا وَ عَلَی أُمِّهَا خَدِیجَةَ الْکبْرَی صَلَاةً تُکرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْینَ ذُرِّیتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیةِ وَ السَّلَام».[4]

تعجیل در فرج مولایمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه صلوات دیگری مرحمت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

 

عَدالت اقتصادی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه

موضوعی که امروز می‌خواهم محضر شما تقدیم کنم و احتمالاً هم آن را ادامه دهم…
برخلاف دو هفته اخیر که وعده داده بودم پایان خطبه 147 مورد مبحث باشد لیکن باز هم استخاره خوب نیامد و خدمت شما آن مبحث را عرض نمی‌کنم. چون چند مسئله اعتقادی مهم در آخر این خطبه وجود دارد و الآن هم صبحِ جمعه است و ممکن است افرادی مبحث را نصفه متوجّه شوند و در ذهن‌ها شبهه باقی بماند لذا دو هفته هست که احتیاط کردم که آن را مطرح کنم یا نه که در آخر هم از آن عبور کردم.


با توجّه به دغدغه ما نسبت به نظام اسلامی، هر از چند گاهی باید مارادونا را رها کرد و قلی را چسبید؛ اخیراً آقایی راجع به ساده زیستی، شأن و شئون و حقوق مسئولان نظام صحبت کرده بود. من دیدم بد نیست مباحثی از نهج البلاغه که راجع به عَدالت اقتصادی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است و ما مطرح نکردیم را مطرح کنیم.

 

همان‌طور که قبلاً هم عرض کردیم؛ ما با نهج البلاغه انقلاب نکردیم که بعد از انقلاب، نهج البلاغه را بر روی طاقچه قرار دهیم و آن را پنهان کنیم، هرچند ما را فحش دهند و به تفکر مارکسیستی متهم کنند، گرچه قلی‌های هم وجود دارند که زمینه را برای این اتهام بر ما فراهم می‌کنند.
بحث از هر دو جهت، هم از جهت چگونگی برخورد با مسئولانی که خیلی نسبت به بیت‌المال دقّت ندارند و هم چگونگی نقد آن افراد، مهم است.

 

گاهی نقد به‌گونه‌ای در جامعه صورت می‌گیرد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم نقد می‌شود و گاهی هم بیش از حد سکوت صورت می‌گیرد.

من راجع به سکوت بزرگان حرف زیاد دارم ولی با صراحت عرض می‌کنم در شرایط روزگار معاصر که حال و حوصله بعضی از حاشیه‌ها را ندارم، بعضی از امور را مطرح نمی‌کنم.

 

این مسئله که بعضی از آقایان حرف می‌زنند و حرفشان را به پشیزی هم نمی‌خرند؛ علّت دارد و می‌توان آن را تحلیل کرد. در مواقعی آدمی از سکوت گله می‌کند و گاهی هم دیده می‌شود که فردی سکوت نمی‌کند ولی صحبت او مؤثر واقع نمی‌شود. به‌طور مجمل عرض می‌کنم؛ علت اینکه نقد این افراد مؤثر نیست، این است که باید یک رنگی مشاهده شود و دوگانگی در موضع‌گیری وجود نداشته باشد. بزرگ‌تری که اشتباه کرده است، اول باید بیاید و اشتباهات خود را بیان کند و بعد از آن باید به مسائل حکومت نقد وارد کند؛ چون این اتفاق رخ نمی‌دهد، این نقدها خریدار نخواهد داشت. واضح‌تر از این می‌توانم عرض کنم لیکن چون حوصله حاشیه ندارم و کسی از دسته آن افراد در جلسه حضور ندارد لذا از آن عبور می‌کنم.

 

نکاتی از کتاب أمالی درباره خطبه 224 نهج البلاغه

خطبه 224 چاپ «شیخ محمد عبده» یا خطبه 219 شرح «ابن ابی الحدید» یا خطبه 215 «فیض الاسلام» یا خطبه 222 «شیخ عبدالزهرا الکعبی» و به همین شیوه در انتشارات مختلف می‌توانید آن را پیدا کنید، خطبه‌ای منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است که قبل از نهج البلاغه در «الأمالی شیخ صدوق» آمده است.

قسمت اول خطبه که خیلی مختصر است و در «الأمالی» آمده است را عرض می‌کنم و تا قسمتی که امکان داشته باشد، راجع به این خطبه با هم گفت‌وگو می‌کنیم. گفت‌وگو راجع به این خطبه هم از جهت عدالت اقتصادی و رفتار حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و هم از جهت صحت سندی آن برای افرادی که قصد تحقیق راجع به خطبه‌های نهج البلاغه دارند؛ مفید است.

 

صبح داشتم کتاب «الأمالی» را می‌آوردم، دیدم بد نیست کتاب «مُسنَد نهج البلاغه» را بیاورم تا آن را معرفی کنم.


کتاب «مسند نهج البلاغه» را یکی از محققان برجستهِ معاصر تألیف کرده است.[5] ایشان در خانواده محققی {رشد کرده است} که چند برادرند و همگی محقق هستند، یکی از برادران حفظه الله در قم است و دیگری نیز در نزدیکی ترامپ زندگی می‌کند و هر دو از محققان برجسته هستند. در زندان‌های صدام آسیب جدی دیده است. کتاب هم زیاد دارند.

 

«علامه سید محمدحسین حسینی جلالی» یکی از افرادی است که سعی کرده است مصادر خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های نهج البلاغه را پیدا کند. ایشان در ذیل خطبه 224 می‌فرمایند: حداقل 30 سال قبل از تألیف نهج البلاغه، این خطبه در «الأمالی» با بخشی افزون بر نهج البلاغه و با تفاوتی از آن آمده است. بخش اوّلِ افزون بر این خطبه، آن است که در جامعه از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه توقع دارند که چرا در مقابل بعضی از مفاسد اقتصادی کوتاه نمی‌آیند و مبادله نمی‌کنند. چرا به بعضی از افراد بیشتر نمی‌دهند؟ اگر افراد بزرگ‌تر قبائل اگر بیشتر بدهید، آن‌ها هم مطیع او می‌شوند.

اگر در خاطر شریفتان باشد، دو سال پیش عرض کردیم که گاهی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به فردی که دشمن حضرت است ولی با شبهه دشمن شده است، بعد از رفع شبهه؛ سمت استانداری می‌دهد ولی به کسی پول نداده است. چرا حضرت پول ندادند؟ قبلاً به‌طور مفصل عرض کردیم که وقتی به حضرت می‌گویند: چرا پول نمی‌دهید؟ حضرت می‌فرمایند: این دنیای شما در نزد من حتی برای استحکام پایه‌های حکومت به‌قدری ارزش ندارد که بخواهم دینم را هزینه آن قرار دهم. اگر ارزش داشت، شاید این کار را انجام می‌دادم. این عبارت بدان معناست که بررسی کنید و ببینید که ارزش دارد یا ندارد؟ حضرت می‌فرماید: برای من نمی‌صرفد که دینم را برای آنکه بر شما ریاست کنم، هزینه کنم.

 

این دنیا بسان کاروان‌سرایی است که تا می‌خواهید شروع به خوردن غذا کنید، بانگ رحیل می‌زنند که کاروان در حال حرکت است، جا نمانید. کسی در این شرایط نمی‌گوید: 2 درصد سرکهِ بالزامیک ِسالاد، کم است! به او می‌گویند: آقا! بلند شو. کاروان در حال حرکت است. اصلاً آنجا جای اقامت نیست.

 

حضرت می‌فرمایند: دنیای شما و لذت‌های آن در نظر من، بسان آن غذایی است که زمان گذشته و بانگ رحیل می‌زنند و همه کاروان در حال حرکت است و شما برای آنکه از کاروان جا نمانید، دو لقمه از غذا در حدی که توان حرکت داشته باشد، می‌خورید و می‌دوید؛ این ارزش ندارد.

 

حضرت مثال‌های دیگری هم می‌زنند و بعد می‌فرمایند: «وَ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ».[6] من این عبای خود را (پالتو یا بالاپوش یا هر آنچه بر تن حضرت بوده است) به‌قدری وصله زدم (به‌قدری من این را وصله‌گر دادم) «حَتَّی اِسْتَحْییتُ مِنْ رَاقِعِهَا» که از وصله‌گر شرم دارم. این خیلی عبارت عجیبی است و نه اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه پول نداشته باشند بلکه برای آنکه شبهه نکنند که آقا! دست شما نمی‌رسد.

 

دل سپردن به دنیا و رها کردن آخرت

این عبارات در خطبه 224 نهج البلاغه وجود ندارد و از «الأمالی» شیخ صدوق است.

حضرت در خطبه 160 نهج البلاغه هم می‌فرمایند: «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اسْتَحْییتُ مِنْ رَاقِعِهَا».[7]
از رفوگر شرم دارم که نزد او بروم و بگویم: این را هم رفو کن. آیا فکر کردید نمی‌توانم و دستم به دنیا نمی‌رسد؟ یکی به من گفت: آیا این را به دور نمی‌افکنی؟ این چه چیزی است که حاکم مسلمین بر تن کرده است؟! گفتم: شیطان دور شو. «
لَوْ شِئْتُ لَتَسَرْبَلْتُ بِالْعَبْقَرِی اَلْمَنْقُوشِ مِنْ دِیبَاجِکمْ». فکر کردید من ندارم که از پارچه دیاج و ابریشم بر تن کنم؟!

به غیر از آن مقام معنوی حضرت، 40 هزار دینار یعنی 40 هزار مثقال طلا درآمد نقد حضرت از کشاورزی و دامداری بود. فکر کردید من نمی‌توانم لباس گران‌قیمت بر تن کنم؟ این‌گونه فکر کردید؟! «وَ لَأَکلْتُ لُبَابَ هَذَا اَلْبُرِّ بِصُدُورِ دَجَاجِکمْ» آیا نمی‌توانم از مغز گندم نان درست کنم و با سینه مرغ بخورم؟ بلد نیستم؟! ندارم از این خوراکی‌ها بخورم؟! «وَ لَشَرِبْتُ اَلْمَاءَ اَلزُّلاَلَ بِرَقِیقِ زُجَاجِکمْ» اگر بخواهم در ظرف بلورینِ ظریف (همین چیزی که مردم دنبال خرید آن هستند) آب صاف بنوشم، پول ندارم یا عقلم نمی‌رسد؟ «وَ لَکنِّی أُصَدِّقُ اَللَّهَ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ» ولی من خداوند را تصدیق می‌کنم که فرمود: «مَنْ کانَ یرِیدُ اَلْحَیاةَ اَلدُّنْیا وَ زِینَتَها»[8] هر کس دنبال دنیا و زینت آن باشد، «نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمالَهُمْ فی‌ها» عمل خود را برای دنیا هزینه کند، ما هم به او کمک می‌کنیم.


اگر دنبال دنیا هستید و دوست دارید خود را خرج دنیا کنید، خداوند می‌فرماید: من هم مزد کار او را در همین دنیا کاملاً می‌دهم، برود و خود را خرج دنیا کند. «وَ هُمْ فِیها لایبْخَسُونَ» این فرد ممکن است در دنیا به جایی برسد که خیلی بهره ‌مند شود. «أُولئِک اَلَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ إِلاَّ
 اَلنّارُ» ولی این‌ها در آخرت نصیبی جز آتش ندارند.

 

خطبه 224 نهج البلاغه

حضرت می‌فرمایند: چگونه بر آتشی صبر کنم که اگر شراره‌ای (جرقه) از آن به اهل زمین برسد، چیزی از حیات باقی نمی‌ماند. من چگونه تحمل کنم؟!

من نمی‌خواهم بین دنیا و آخرت، دنیا را انتخاب کنم. بعد حضرت عباراتی را می‌فرمایند که خطبه 224 نهج البلاغه از آنجا شروع می‌شود.

چون خطبه خیلی مهم است، من متن خطبه را می‌خوانم و ترجمه ساده‌ای از آن عرض می‌کنم و بعد باید دیدید که چقدر فرصت می‌کنیم که راجع به آن با هم گفت‌وگو کنیم. صلواتی مرحمت کنید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

 

حضرت می‌فرمایند: «وَ اَللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک اَلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً».[9] سوگند به خدا! (حضرت قسم می‌خورند که بفرمایند: مبالغه نمی‌کنم) اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم (بیتوته کنم یا بخوابم)…
خار سعدان که بعضی مترجمین آن را خار مغیلان ترجمه کردند، خاری است سه شعبه با ساقه کوتاه که بر روی زمین پهن است و اگر کسی پای خود را بر روی آن می‌گذاشت، اذیت می‌کرد. عبارت «
مُسَهَّداً» به معنای بی‌خوابی است. شب تا صبح بدنم بر روی خار سعدان باشد و از درد خوابم نبرد، «أَوْ أُجَرَّ فِی اَلْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً» و در همان حالت با غُل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، «أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ یوْمَ اَلْقِیامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ اَلْعِبَادِ» برای من آسان‌تر است تا خدا و رسولش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ظلم کردم.

 

حضرت «وَ اَللَّهِ» هم‌قسم می‌خورد؛ یعنی قصد شوخی و مبالغه ندارم. واقعاً برای من ملاقات خدا و رسول در حالی که ظالم هستم از خوابیدن بر روی خاکی که بدنم بر روی خار قرار دارد سخت‌تر است.

به خاطر دارید حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمَّا یدْعُونَنِی إِلَیهِ».[10] خدایا! مرا رنج زندان خیلی دوست داشتنی‌تر از این کار زشتی است که اینان از من در مخالف با تو تقاضا دارند. ظاهراً تقاضایان شاء الله خداوند به ما بصیرت بدهد.

 

منظور حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چه ظلمی است؟ به قدری ظلم بد است که حضرت می‌فرمایند: اگر این‌گونه بر روی خار با زنجیر کشیده شوم و از درد خوابم نبرد بهتر از آن است که خدا و رسول را در روز قیامت ملاقات کنم در حالی که ظلم کردم.

 

حضرت یک ذکر خاص بعد از عام هم می‌فرمایند، یعنی مصداق بارز ظلم را بیان می‌فرمایند. «وَ غَاصِباً لِشَیءٍ مِنَ اَلْحُطَامِ» من حطامی را غصب کرده باشم. عبارت «اَلْحُطَامِ» به معنای ریزه کاه خرد و شکسته شده یا خرده نان است.

 

غصب؛ مصداق بارز ظلم

غصب به قدری قبیح است که حضرت آن را به‌عنوان مصداق بارز ظلم بیان می‌فرمایند. معنای عبارت «غصب» هم مشخص است، یعنی تصرف عدوانی، چیزی که من صاحب آن نیستم و آن را از کسی بگیرم. در حد آن تکه نان، اصلاً دیگر حساب نمی‌شود. فرض کنید دوست شما می‌خواهد نان و پنیر بخورد، اگر خرده نان 2 میلی‌متر در 2 میلی‌متر در زمین بیافتد و شما بردارید و بگوید: آقا! ببخشید حلال کن. اصلاً احساس می‌کنید در حدی نیست که نیازی به عذرخواهی داشته باشد و به چشم نمی‌آید.

 

حضرت می‌فرماید: اگر من این‌گونه ظلم کنم (حتی در حد خرده‌نانی) در روز قیامت، نمی‌توانم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نگاه کنم. مصداق بارز این ظلم، غصب است. غصب به معنای خوردن اموال مردم است.
«
وَ غَاصِباً لِشَیءٍ مِنَ اَلْحُطَامِ» یک چیز بی ارزشی (از اموال عمومی) را غصب کرده باشم.

وای به حال با ارزش! وای به حال خانه 50 میلیاردی!

«وَ کیفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یسْرِعُ إِلَی اَلْبِلَی قُفُولُهَا» چگونه برای نفس خویش (جان، روح و جسم خویش) که به سوی کهنگی و پوسیده شدن به سرعت پیش می‌رود بر کسی ستم کنم. به معنای اینکه، یک روز نبودم و بعداً هم قرار بر نابودی من است. برای چند روز دنیا و رفتن به سمت نابودی، من مرتکب این کار شوم؟
«
وَ یطُولُ فِی اَلثَّرَی حلول‌ها؟!» و (بدنی که) در خاک، زمانی طولانی اقامت می‌کند؟ معلوم نیست چه مدت من در آنجا خواهم ماند. ارزش دارد که من این کار را انجام دهم؟! عبارت «حلول‌ها» به معنای وارد شدن و قرار گرفتن در جایی (در خاک) و همان عبارت «حَلَّتْ بِفِنائکَ».[11] که در زیارت عاشورا می‌گویم.

حضرت می‌فرمایند: «وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلاً» به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم.

قسمت اول «الأمالی» را برای این خواندم که به حضرت گفتند: چرا به این و آن پول نمی‌دهی؟ حضرت می‌فرماید: من به برادر خود (از بیت‌المال) ندادم، حال شما چه می‌گوید که به فلان و فلان بده. حضرت برای این مثال می‌زند که بگوید: اگر به برادرم ندادم، به شما قطعاً نمی‌دهم.

 

قابل‌توجه افرادی که برادر خود را دوست دارند و از بیت‌المال برای اَخَوی خرج می‌کنند. ان شاء الله خداوند هرکسی که از بیت‌المال مسلمین خرج فامیل و پدر و مادر و برادر و داماد و…می‌کند، با معاویه محشور کند. در دنیا کارد به شکمش بخورد و در آخرت هم بی‌آبرو باشد.

«وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلاً وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّی اِسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکمْ صَاعاً» به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدّت تهیدست شده و از من در خواست داشت تا 3 کیلو گندم اضافی به او ببخشم. عبارت «اِسْتَمَاحَ» به معنای طلب هدیه کردن یا چیز اضافی خواستن است.

 

«وَ رَأَیتُ صِبْیانَهُ شُعْثَ اَلشُّعُورِ» کودکانش را دیدم که موهایشان از گرسنگی و فقر پریشان است. «غُبْرَ اَلْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ» رنگشان پریده است. «کأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ» گویا با زغال رنگ شده بودند. «وَ عَاوَدَنِی مُؤَکداً وَ کرَّرَ عَلَی اَلْقَوْلَ مُرَدِّداً» و پی‌درپی درخواست خود را تکرار می‌کرد.

یکی از بدبختی‌های افرادی که مسئولیتی را برعهده می‌گیرند، این است که بستگان و رفقای او، او را رها نمی‌کنند. توقع دارند در مقابل خطاها سکوت کند، نسبت به اشتباهات فاحش حرفی نزند، به فرزند فلانی شغل بدهد، برای فرزند دیگری چه‌کار کند و…

پی‌درپی به سراغ من آمد. «فَأَصْغَیتُ إِلَیهِ سَمْعِی» در آخر کار دیدم که تکرار می‌کند به گفته‌های او گوش کردم و به او گفتم: چه چیزی می‌خواهی؟ او هم گفت. «فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی» خیال کرد من دین خود را به او می‌فروشم!


اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بخواهد به ناحق پرداخت کند، دین خود را فروخته است. وای به حال خیلی از افراد که در کیسه‌شان از دین خبری نیست. آن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با این کار دینش از بین خواهد رفت.

 

خیال کرد من دین خود را به او می‌فروشم! «وَ أَتَّبِعُ قِیادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی» و افسار او را تبعیّت می‌کنم! (به‌دلخواه او رفتار می‌کنم) و سیره خود را رها می‌کنم. «فَأَحْمَیتُ لَهُ حَدِیدَةً ثُمَّ أَدْنَیتُهَا مِنْ جِسْمِهِ» آهنی را در آتش گداخته، به جسمش نزدیک کردم.

این اواخر عقیل نابینا شده بود، خودش تعریف می‌کند که وقتی حضرت فرمود: این را بگیر. گمان کردم که می‌خواهد به من کیسه بدهد. دست خود را دراز کردم، وقتی حضرت آهن را که نزدیک کرد و من حرارت آهن را حس کردم، ناگهان ترسیدم و فریاد زدم. شما حرارت آهنی گداخته که به شما نزدیک است را حس می‌کنید مخصوصاً حواس افراد نابینا قوی‌تر است.

حضرت می‌فرماید: آهن گداخته را به جسمش نزدیک کردم «لِیعْتَبِرَ بِهَا» تا عبرت بگیرد. «فضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا» پس بسان بیمار از درد فریاد زد.

چطور بیمار از درد در بیمارستان هر چه به او مرفین می‌زنند، فریاد می‌زند. عقیل فکر نمی‌کرد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با او این کار را بکند.

 «وَ کادَ أَنْ یحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا» نزدیک بود از حرارت و لهیب آن بسوزد.

عبارت «مِیسَم» به معنای آهن یا ابزاری است که با داغ می‌کنند. همان چیزی که به تن برده‌های بیچاره می‌زدند تا جسم‌ها با هم فرق کند و مشخص شود هر کس برده چه کسی است. مالکیتِ اعتبار دنیا را به قدری جدی گرفته بودند که یک انسان را داغ می‌زدند تا مشخص شود او برده است. ریشه «مِیسَم» وَسم است که به معنای علامت و نشان گذاشتن است. ریشه اسم ما هم از وَسم است.

 «فَقُلْتُ لَهُ ثَکلَتْک اَلثَّوَاکلُ یا عَقِیلُ !» فرزند مرده‌ها بر تو بگریند. یا عقیل! مادرت به عزایت بنشیند. «أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ» از حرارت آهنی می‌نالی که انسانی به بازیچه (اراده غیر جدی) آن را گرم ساخته است؟ من که نمی‌خواستم تو را بسوزانم، می‌خواستم بفهمی. «وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ» اما تو مرا به آتش ِ قیامتی می‌خوانی که خدای جبّار (حضرت حق) با خشم خود، آن را گداخته است؟

«عَلَیهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ».[12] این ملائک با کسی شوخی ندارند.

«أَ تَئِنُّ مِنَ اَلْأَذَی وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظَی؟!» تو از حرارت ناچیز می‌نالی ولی من از آن هُرم آتشِ وحشناکِ قیامت فریاد نزنم؟!

حضرت می‌فرماید: از این حادثه شگفت‌آورتر اینکه کسی آمد و خواست به من رشوه دهد.

یعنی در مسائل مادّی، شیطان و فرزندان شیطان از جن و انس در دنیا از فریب دادن هیچ‌کس حتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ناامید نمی‌شوند!

این فرد برای خود اصرار می‌کرد؛ مثل فردی که در امتحان می‌گفت: تقلّب نکردم، تقلّب رساندم. این رساندن است که حضرت این‌گونه برخورد می‌کنند. «وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِک طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ»
معمولاً روزها درِ خانه باز بود و شب‌ها آن را می‌بستند. خیلی اوقات در روستاهای خودمان هم همین‌گونه است. لذا در روز کسی در نمی‌زد. خیلی اوقات روزها سلام و علیک می‌کردند یا «یا الله» یا «السلام علیک یا اهل‌البیت» می‌گفتند مگر آنکه شرایط خاصّی پیش می‌آمد. شب‌ها چون در بسته بود، لذا در می‌زدند.

شب هنگام کسی درِ خانه ما را زد. (نمی‌خواست کسی چهره او را ببیند.) و ظرفی سر پوشیده که درون آن معجونی (حلوا یا خوراکی) بود، آورده بود.

آیا امکان دارد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را با خوراکی فریب داد؟! مُحال است ولی مشخص می‌شود شیطان و دشمن از اینکه حتی امیرالمؤمنین را فریب دهد، ناامید نمی‌شود. گمان می‌کند که شاید کارگر باشد. شیطان و دار و دسته او برای تکلیف خیلی خوب کار می‌کنند. گمان می‌کند شاید به طور ناگهانی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم خورد. وای به حال ما! هیچ کس حتی ولی‌فقیه و مرجع تقلید و…در امان نیستند. شیطان و پیروانش حتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را در امان نمی‌داند و برای همه سفره پهن می‌کند. نَستَجیر بالله.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌فرماید: «شَنِئْتُهَا کأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیةٍ أَوْ قَیئِهَا» چنان از آن متنفر شدم که گویا آن (حلوا) را با آب دهان مار سمّی یا قی‌کرده آن مخلوط کردند!
حضرت باطن آن را می‌بیند حتی نوکرهای ایشان باطن آن را می‌بینند.

«فَقُلْتُ: أَ صِلَةٌ أَمْ زَکاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ؟» به او گفتم: این چیست؟ صله یا زکات یا صدقه است؟

صبح این‌ها را به بیت‌المال بده، آنجا صندوق دارد؛ اگر کفارّه یا هر چیزی است به آنجا بریز. چرا شبانه این را به اینجا آوردی؟ صبح به مسئول بیت‌المال بده.

اگر زکات و صدقه واجب است که «فَذَلِک مُحَرَّمٌ عَلَینَا أَهْلَ اَلْبَیت!» برما اهل بیت حرام است. «فَقَالَ: لاَ ذَا وَ لاَ ذَاک وَ لَکنَّهَا هَدِیةٌ.» گفت: نه زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است.

یک ظرف بود. امیرالمؤمنین کجایید که ویلا به اسم همسرِ فرد می‌زنند. اصلاً بد است. من جای آن فرد بودم (از شرم) در زمین فرو می‌رفتم که نامحرم به همسرش ویلا هدیه داده است.

هدیه است. حضرت فرمود: «فَقُلْتُ هَبِلَتْک اَلْهَبُولُ !» زنان بچّه مرده بر تو بگریند. «أَ عَنْ دِینِ اَللَّهِ أَتَیتَنِی لِتَخْدَعَنِی؟» آیا از راهِ دین وارد شدی که مرا فریب دهی؟ چرا شبانه به من هدیه می‌دهی؟

به اسم اینکه این هدیه است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کسی به‌جز… هدیه را رد نمی‌کند. همه هدیه را قبول کنند. خوب است که انسان هدیه برادر مؤمن خود را قبول کند نه مسئول حکومتی. اینکه در حالت عادی و وقتی مسئله در میان نیست، من به برادرم انگشتر هدیه بدهم یا رفیقم به من یا من به رفیقم هدیه بدهم؛ خوب است آدم هدیه را قبول کند. تکریم اهداء کننده است که هدیه او را بپذیرید.

بعضی گفتند: این فرد اشعث بن قیس بود.

«أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ؟» عقلت آشفته شده یا جن زده شدی یا دیوانه هستی؟ به علی ابن ابیطالب می‌خواهی رشوه بدهی؟!

این نشان می‌دهد که ممکن است رشوه در این حد کارساز باشد و به حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب صلوات الله علیه هم پیشنهاد می‌دهند.

 «وَ اَللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ اَلْأَقَالِیمَ اَلسَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکهَا» به خدا سوگند! اگر همه عالم وجود را به من بدهند.
تمام عالم وجود را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه داده بودند لیکن با کسی که گمان دارد می‌تواند حضرت را فریب دهد، این‌گونه صحبت می‌کنند.

 «عَلَی أَنْ أَعْصِی اَللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ» اگر همه دنیا را به من بدهند تا پوست جُویی را از مورچه‌ای بگیرم، چنین نخواهم کرد! «وَ إِنَّ دُنْیاکمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.» این دنیای شما در نزد من، از برگ جویده شده دهان ملخ پست‌تر و بی‌ارزش‌تر است. «مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ لاَ تَبْقَی» علی را با نعمت‌های فنا پذیر و لذّت‌های ناپایدار چه کار؟! (او از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذشت!)
«نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ اَلْعَقْلِ وَ قُبْحِ اَلزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ.» پناه بر خدا از خفتن عقل و زشتی لغزش‌ها و از او یاری می‌جوییم.

 

نکته ای درباره خطبه 224 نهج البلاغه

نکته‌ای راجع به اصل خطبه عرض کنم. اگر این‌طور که من عرض می‌کنم، خطبه را ترجمه کنیم؛ خطبه منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، اگر نه این قسمت از خطبه نمی‌تواند منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باشد.

آن قسمت هم این است که حضرت می‌فرماید: «وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلاً وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّی اِسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکمْ صَاعاً» عقیل از من درخواست 3 کیلو گندم کرد.

اگر عقیل در شرایطی که فرزندان او گرسنه بودند از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فقط درخواست 3 کیلو گندم کرد، شأن فرزندانِ عقیل از یتیمانِ فقیرِ گرسنهِ شبهای کوفه که کمتر نبود. حضرت باید با این شرایط کمک می‌کرد.

 

شما هم این را بدانید که اگر زمان می‌خواستید کارِ خیر مالی انجام دهید؛ بالاترین انفاق، انفاق به خواهر است. منظورم این نیست که به قدری برای خواهرتان هزینه کنید که همسرتان ناراحت شود. اگر نیاز داشته باشد؛ انفاقِ ذی رحم (خویشاوندان نسبی) از همه اولی (سزاوارتر و با اولویت‌تر) است. اگر پدر و مادر احتیاج داشته باشند، واجب النفقه هستند. اگر در توانتان باشد، مهم نیست که پسر بزرگ هستید یا خیر. بعد از آن‌ها خواهر و برادر و زن و فرزند و خانواده و فامیل و همسایه و آشنایان و… چون آدم اگر آبرودار باشد، هرجایی لو نمی‌دهد و فامیل‌ها از درون زندگی هم خبر دارند لذا اولی این است که فرد از پول خود به فامیل‌هایش برسد نه اینکه از بیت‌المال برادرها را شکم گنده کنند. در اینجا منظور ما از مال البیت است نه بیت‌المال.

اگر در اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود و فرزندانِ عقیل، اصلاً این کار معنی نداشت. شأن حضرت اجّل از آن است که عقیل برای 3 کیلو گندم، 10 بار نزد حضرت بیاید، از اخلاق حضرت این را متوجّه می‌شویم که تحمل گریه کنیز مطبخی را ندارد. این نمی‌تواند بدین معنا باشد.

 

در روایات داریم که از حقوق برادر مؤمن آن است که اگر می‌بینید همسایه شما تمکن مالی ندارد، قبل از آنکه عرق شرم بر پیشانی‌اش بنشیند و نزد شما بیاید و درخواست کند؛ خودتان باید به او پول بدهید. اجازه نده با خواهش کردن از تو خار شود. اگر می‌بینید که همسایه شما ندارد، خودتان در خانه او را بزنید و به طور پنهانی چیزی به او بدهید. قبل از اینکه کارد به استخوانش برسد و وادار شود از تو درخواست کند. این از حقوق سی‌گانه مؤمن نسبت به مؤمن است. در نیمه دوم کتاب اصول کافی شریف، یک باب حقوق مؤمنین بر هم وجود دارد.


دیگر بر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که از همه مؤمنین سزاوارتر و اولی است که برادر او مجبور نشود، درِ خانه او بیاید و رو بزند. این نمی‌تواند درست باشد.

 

این قسمت از خطبه را ما نمی‌توانیم باور کنیم به ویژه اینکه نقل شده است که عقیل آمد و گفت: من بدهکارم. حضرت فرمود: چقدر بدهی داری؟ گفت: صد هزار درهم. (صد هزار درهم، دیه ده مرد است. دیه در آن روزگار ده هزار درهم بوده است. به پول روز تقریباً یک و نیم میلیارد یا دو میلیارد می‌شود، یعنی عقیل پول کلانی می‌خواست.) حضرت فرمودند: الآن در نزد من این مقدار وجود ندارد.

یعنی زمان درآمد سالانه حضرت که 40 هزار سکه است، باید برسد. وقتی شما جایی سرمایه‌گذاری می‌کنید، ممکن است همیشه نداشته باشید. حضرت فرمودند: الآن در نزد من نیست. صبر کن تا 4 هزار درهم سهم عطاء من برسد، این را به تو خواهم داد. (حالا یا سهم حضرت از بیت‌المال یا بخشی از درآمد ایشان 4 هزار درهم است. 4 هزار درهم؛ حقوق 4 سال یک سرهنگ نیروی انتظامی در کوفه است. سالی هزار درهم می‌گرفتند و زندگی خوبی هم داشتند. 4 هزار درهم به پول امروز 200 میلیون خواهد شد.)

عقیل گفت: نه! چهار هزار درهم مشکل مرا حل نخواهد کرد.

نقل‌های دیگر این‌گونه نشان می‌دهد. در نقل دیگری آمده است که گفت: من چهل هزار درهم می‌خواهم. (40 هزار درهم، دیه 4 نفر است.)

 

یا باید خطبه را نپذیریم یا باید بدین معنا که من عرض می‌کنم، بپذیریم. من خیلی نگاه کردم ولی ندیدم کسی تابه‌حال این‌گونه گفته باشد. معمولاً شارحان به خطبه نقدی وارد نکردند، چطور ماجرای عقیل مشهور است ولی به نظر من این نمی‌تواند درست باشد. یا اصل خطبه وجود ندارد یا در جزئیات این قسمت اشکال وجود دارد. در اینکه فقط 3 کیلو گندم درخواست کرد، اشکال وارد است. اگر من بخواهم اغماض کنم، می‌گویم: مثلاً شاید عقیل بعد از چند بار درخواست، فرزندان خود را این‌گونه درست کرده بود که دل حضرت را به رحم آورد.
حضرت می‌فرماید: 
«وَ رَأَیتُ صِبْیانَهُ شُعْثَ اَلشُّعُورِ» یعنی این‌ها به قدری بیچاره شده بودند که آب نداشتند با آن بچه‌ها را استحمام کنند؟! «کأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ» کأنّه این کودکان را با زغال سیاه کردند.
در نقلی از خود عقیل وجود دارد که می‌گوید: بچه‌ها را بردم تا دل حضرت علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به حالمان بسوزد!

این بعید است و شاید شأن عقیل هم نباشد. همانند افرادی که در شب عید خود را سیاه می‌کنند. خودشان را به حالت مفلوک درآورده باشند که حضرت ببخشد. یا اصلاً این قسمت را نپذیریم. امکان ندارد حضرت به خاطر 3 کیلو گندم، برادر خود را رد کند.

تقریباً اصلِ موضوع عقیل حتمی است ولی این بر سر چه مقدار این ماجرا رخ داده است، نمی‌تواند برای 3 کیلو گندم باشد.

نقل «3 کیلو گندم» هم نقل الأمالی شیخ صدوق و نهج البلاغه سید رضی است که سید از الأمالی شیخ صدوق این قسمت را آورده است. درهای دیگر، 100 هزار و 40 هزار و… است.

از سوی دیگر در کربلا، از کل خاندان بنی‌هاشم فقط فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و جعفر و عقیل شهید دارند. 17 یا 18 شهید خاندان بنی‌هاشم، فقط از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه (و فرزندان امام حسن و فرزندان امام حسین) و فرزندان جعفر رحمه الله علیه یا فرزندان عقیل هستند. این خیلی عجیب و درس‌آموز است.

 

معروف است که ابوطالب رحمه الله علیه چهار پسر داشت، اولین آن‌ها طالب بود که ده سال بعد عقیل، ده سال بعد جعفر و ده سال بعد از ایشان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به دنیا آمدند. عقیل از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه 20 سال بزرگتر بود. اگر در اواخر عمر حضرت، یکی ـ دو سال قبل از شهادتشان 60 ساله باشند، عقیل 80 سال داشت لذا شاید نتوان گفت که عقیل در 80 سالگی فرزند کوچک داشته باشد.

عقیل بسیار حاضرجواب بود و خِرّیت فن در انساب بود. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم به او در مورد قمر بنی‌هاشم فرمود: از خانواده شجاع برای من دختر پیدا کن. چون در نسب‌شناسی چهره بود و خیلی هم زبان ِ تندوتیزی داشت.

 

عقیل پیش معاویه رفت. معاویه گفت: «إنّ فیکم شبقا یا بنی‌هاشم[13] مردهای شما بنی‌هاشم خیلی شهوت دارند. بلافاصله عقیل گفت: «منّا فی الرّجال و منکم فی النساء» و زنان شما. همین هم موجب گرفتاری شما شده است.

 

بسیار و به شدت انسان حاضر جوابی بود و انساب می‌دانست. نابینا شده بود، در جایی نشسته بود، به معاویه گفت: چند نفر کنار تو نشسته‌اند، سمت راستی تو کیست؟ معاویه گفت: فلانی. عقیل گفت: در قریش هیچ کس مانند او دنبال بزغاله‌ها نمی‌دوید. این را در حالی گفت که معاویه بر تخت سلطنتی نشسته است! عقیل گفت: سمت چپی تو کیست؟ معاویه گفت: ابوموسی اشعری است. عقیل گفت: عرب، مادر او را دوست داشت. (من خیلی سانسور شده عرض کردم) معاویه وقتی دید حال اطرافیانش گرفته شده و از طرفی هم می‌خواست بداند عقیل از او چه چیزی می‌داند که معروف نیست لذا گفت: از من چه میدانی؟

 

مادر معاویه معروف بود ولی ممکن بود در اجداد قبلی او کسی هم باشد که معاویه خبر نداشته باشد.
عقیل گفت: حَمامه را می‌شناسی؟ معاویه گفت: «حَمَامه» کیست؟ عقیل رفت. معاویه نسابه کاخ را خواست تا بداند حمامه کیست. به او گفتند: منصرف شو. همین بس که شما راجع به مادر و جده و…خبر داری. گفت: نه بگوید، اینجا به ابوموسی برخورده است. نسابه گفت: «حمامه» جد هفتم ابوسفیان بوده است که در این ماجرا ارث گذار است.

برای عرب هم این موارد مهم بود، او هم نسب‌شناسی حاضرجواب بود.

عقیلی که فرزندانش در کربلا این‌طور شهید شدند… ما باور نداریم موضوع این قسمت خطبه درخواست 3 کیلو گندم باشد امّا این مسلّم است که عقیل نزد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آمد و گفت: به من پول بده. شاه شدی و 100 هزار درهم در مقابل پول‌های بیت‌المال چیزی نیست. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه این درخواست را نپذیرفت.

 

رفتن عقیل به سوی معاویه

یک‌بار که در حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای بیت‌المال پول آوردند؛ 135 میلیون درهم بود. نسبت 100 هزار درهم به 135 میلیون درهم کمتر از نیم درصد می‌شود.

عقیل توقع داشت حالا که عمری طرفدار حضرت بوده و با بقیه نبوده و حالا خرج کرده است و بدهکار است و می‌خواهد بدهی خود را پرداخت، منتهی این بدهی سنگین است؛ حضرت به او پول بدهد امّا حضرت نداد. حضرت که نداد به او برخورد و گفت: اگر اجازه بدهید، نزد معاویه بروم. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را تهدید کرد. حضرت فرمودن: هر طور صلاح میدانی. عقیل نزد معاویه رفت و در آنجا خیلی از حضرت دفاع کرد لیکن این رفتن او نزد معاویه، خیلی جان‌سوز است.

اگر بخواهید با ادبیات رایج امروز صحبت کنید که می‌گویند: هر مسئولی بعد از دوره مسئولیت خود، ضد نظام است؛ در آن روزگار باید می‌گفتند که حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب صلوات الله علیه را ببینید که نتوانست برادر خود را حفظ کند.

هر فردی که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قهر می‌کرد، در سمت دیگر یک غرب مستکبری وجود داشت که به سمت آن فرار می‌کرد. ازجمله این افراد: ابوموسی اشعری، فرزندان عمر که آدم کشته بودند، دزدهای بیت‌المال و حالا هم که عقیل نزد معاویه رفت. خیلی برای حضرت بد بود.

همین‌که آدمی فکر کند ولو برای یک‌لحظه پول می‌تواند کاری کند که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ببُرد…

از این موارد زیاد است. فردی نزد یکی از بزرگان مراجع می‌آمد و می‌گفت: من برای خرید خانه پول می‌خواهم. ایشان هم نمی‌دادند و می‌گفتند: این مقدار پول ندارم. این فرد هم به نسبت عالم کوچکی بودند.

او هم می‌گفت: من دغدغه دارم، دارم کار می‌کنم…ایشان به قدری گفتند که ندارند که این فرد هر جا می‌نشست، پشت سر آن مرجع حرف می‌زد. ایشان گفتند: بگویید که بیاید. آن فرد گمان کرد که الآن او را به فلک خواهند بست و تأدیبش می‌کنند. وقتی آمد، دید که آن مرجع یک کیسه پول به او داد. گفتند: زمانی که درخواست می‌کرد، نمی‌دادید حالا که فحش می‌دهد…ایشان گفتند: آن زمان به ناحق و زور از من پول می‌خواست امّا الآن از من طلب نکرده و گمان می‌کند که من به فکر فقرای شیعه نیستم. برای اینکه رئیس بهتری بیاید، قرب الی الله آبروی مرا می‌برد و با نیّت خود در حال خدمت است لذا حالا این استحقاق را پیدا کرد که من به او کمک کنم.
اگر مرجع تقلید این‌گونه باشد، مردم جان خود را برایش می‌دهند.

عقیل، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را رها کرد و نزد معاویه رفت. چون عمد دارم که برخی از حرف‌های عقیل را عرض کنم، فضا را به سمت شوخی بردم. اگر می‌خواستم روضه بخوانم، همین کافی بود که بگویم: برادر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم برای ناحقی که از حضرت طلب می‌کرد، او را رها کرد و به سمت معاویه رفت. گاهی حکومت اسلامی در تبلیغات غریب می‌شود. فردی می‌گوید: ساده زیستی خیلی خوب است، من قبل از انقلاب بنز 220 داشتم. یک‌وقتی شما هیچ مسئولیت حکومتی ندارید و زندگی شخصی خود را دارید، هر کاری دوست دارید، انجام دهید ولی وقتی وارد حکومت می‌شوید، حق ندارید.

ما بد عمل کردیم و در مناظره‌های انتخاباتی بجای اینکه روش عملکرد فرد را نقد کنیم، حرف‌های زدیم که اثبات کنیم فرد شایستگی ندارد درحالی که اگر شایستگی مد نظر ما بود، باید اسناد را به شورای نگهبان تحویل می‌دادیم که فرد را رد صلاحیّت کند.

پیشنهاد من این است که در شورای نگهبان قبل از مناظرات بگوید: اتهاماتی را که می‌خواهید بزنید، بدهید یک دادگاه صالحه فورس ماژور قبل از مناظره بررسی کنند.

اگر فرد شایسته نیست، اصلاً نباید نامزد انتخاباتی شود امّا اگر شایسته است، شما باید عملکرد او را نقد کنید. مثل آن انتقادی که از آقای جلیلی کردند که می‌گفتند: شما در آنجا بیانیّه می‌خواندید. من کاری ندارم که راست می‌گفتند یا دروغ. همین‌که به او بگویند: شما بجای مذاکره در آنجا بیانیّه خواندید. مسقط عدالت او نیست بلکه نقد عملکرد او است. حال راست می‌گویند یا دروغ؛ او باید پاسخگو باشد. در مناظره باید راجع به عملکردها نقد صورت گیرد امّا در جایی که به همدیگر نسبت دزدی می‌دهند؛ قبل از آن باید در یک دادگاه صالحه اثبات شده باشد. اگر هم فردی صلاحیّت ندارد باید اسناد را بدهند تا فرد رد صلاحیّت شود این نباید در مناظره بیاید. در مناظرات باید افراد اصلح صحبت کنند. به قدری در مناظرات، افراد همدیگر را دزد خطاب کردند، مردم گمان کردند که همه دزد هستند و این خیلی بی‌انصافی است.

 

من عالمی از علمای ربّانی تهران که را می‌شناسم که از سال 88 دیگر تلویزیون نمی‌بینند، انقلابی هم هستند و ایشان و فرزندانشان خیلی به انقلاب خدمت کردند و فرمودند: وقتی این‌طور بهتان زدند، من دیگر نمی‌بینم.
کار ندارد که بهتان واقعیت دارد یا نه باید این در دادگاه بررسی شود؛ افرادی که پای تلویزیون نشستند، قاضی نیستند که شما فردی را دزد خطاب می‌کنید. اتهام بدون سند نسبت دادن، حرام علنی عمومی است.
 از این جعبه که این‌طور گناه پخش‌شده است. نفرمودند: حجاب خانمی بد بود که البته این هم گناه است بلکه به خاطر بهتان دیگر نمی‌بینند. بهتان تا وقتی در دادگاه بررسی نشود، بهتان است. اینکه این‌طور این افراد به‌صورت هم پنجه می‌کشند، بعد از این هر چه تلویزیون نشان دهد، شر است.

 

اگر فردی دلسوز است، باید اسناد را به قوه قضاییه یا شورای نگهبان بدهد و اگر در انتخابات شرکت می‌کند باید عملکرد فرد مقابل را نقد کند. بپرسد: مدرک حقوق شما در انگلستان در هواست، روانشناسی ابرها را در کجا پاس کردید؟ من جدیداً دیدم این را دو مرتبه هم گفته است، ایشان قبلاً هم این را افاضه کرده بود. وقتی پافشاری می‌کند، معلوم است که یک کشف علمی است! قبلاً هم گفته بود: ابر در جایی که ببیند چیزی نیست، نمی‌بارد. دوباره هم گفت برای اینکه بگوید: همین‌طوری نگفتم بلکه حساب‌وکتاب شده است. عملکرد او را نقد کن. چه کار داری از کجا آورده است؟ اگر سندی دارید به دادگاه بدهید وگرنه همه در ذهن مردم دزد می‌شوند و اگر همه دزد شوند؛ نستجیر بالله حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم…قبلاً راجع به این موضوع صحبت کردیم حتی اگر حاکم جامعه پاک هم باشد، بهتان خواهد خورد.

 

عقیل غلط بزرگی کرد که نزد معاویه رفت ولی در آنجا مثل بعضی‌ها ناحق نگفت. بعضی‌ها وقتی می‌رفتند نزد معاویه، برای خوش آمد او می‌گفتند: از پیش بخیل‌ترین مردمم آمدیم! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه پول ناحق نمی‌داد.

 

عقیل نزد معاویه رفت. معاویه گفت: برای چه چیزی آمدی؟ من چیزی از بیت‌المال به تو نخواهم داد. اسم او را خط بزنید. اگر علی دو انبار طلا و کاه داشته باشد، انبار طلا را زودتر از انبار کاه در راه خدا انفاق می‌کند. تو از بیت‌المال خواستی و علی از این پول‌ها به کسی نمی‌دهد.

معاویه هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را می‌شناسد. از عقیل پرسید: چرا آمدی که او بگوید: تو قدر می‌دانی، پسر عمو! ما از یک قبیله هستیم. عقیل گفت: «طَلَبُ اَلدُّنْیا مِنْ مَظَانِّهَا».[14] دنیا را درخواست می‌کنم از جایی که اهل دنیا هستند. معاویه گفت: چرا علی نداد؟ عقیل گفت: چون علی علیه السلام حرام نمی‌دهد. سفره را پهن کردند و غذای مفصل در مقابل عقیل گذاشتند. گفت: چقدر پول می‌خواستی که برادرت را برای چندرغاز ضایع کردی؟

برای چندرغاز…همین‌که عقیل کاری کرد که معاویه به طمع افتاد که گفت: چقدر می‌خواستی؟ بیشتر از صد هزار درهم به تو خواهم داد چون می‌خواهی بدهی خود پرداخت کنی، چیزی نمی‌ماند. پول کلانی به عقیل داد. معاویه فردای آن روز گفت: کی جگر ما را نسبت به دشمن‌مان خنک می‌کنی؟ بالاخره این پول‌های که گرفتی بی‌حساب‌وکتاب نیست. تو هم باید در عوض آن کاری بکنی وگرنه برای چه به تو پول بدهم.
چند نقل اینجا وجود دارد. عقیل گفت: باشه، موقع برگشتنم می‌گوییم.
 مثلاً صدابَر جلوی گذاشتند تا سخنرانی کند و همه را هم جمع کردند که الآن عقیل زیرآب برادر خود را می‌زند.

 

عقیل گفت: ای مردم! من از نزد قومی آمدم که گویی آنان یاران و اصحاب پیامبرند، رفتار؛ رفتارِ زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود، فقط رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در میانشان ندیدم و علی علیه السلام جای پغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را پُر کرده است اما به شام آمدم و تو و یارانت را همانند ابوسفیان و یاران ابوسفیان دیدم، جز این که خودِ ابوسفیان را در میان شما ندیدم؛ یعنی تو اسماً اسلام آوردی و هنوز وسطِ همان بت‌پرستی هستی و ظاهراً پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفته است ولی جایی که علی علیه السلام باشد کأنّه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضور دارند.

 

خیلی از این عبارات از عقیل نقل شده است که اگر من بخواهم متن آن عبارات را ترجمه کنم، یک ساعت طول می‌کشد ولی بالاخره حرف درست شد و گفتند: عقیل با معاویه مانده است و در صفین مقابل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ایستاد و… این‌ها اتفاق نیفتاد ولی وقتی باب شایعه را باز کرد، بعد از آن خیلی چیزها را به او نسبت دادند.

 

حساسیت نسبت به بیت المال

این روش حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود که به بیت‌المال حساس بود. اگر ما دچار مسئولی شویم که به بیت‌المال حساس نیست، برای این است که ما نسبت به بیت‌المال حساس نیستیم.
آقا نسبت به مردم چگونه نگاه کنیم؟ همه اصالت البرائه هستیم. من چه می‌دانم این برادرمان چه‌کاره هستند. حتماً مؤمن هستند، جمعه صبح آمدند ندبه بخوانند حتماً مرد خداست. به من جه ربطی دارد؟ امّا اگر قرار باشد، به فردی مسئولیتی بدهند، حتماً باید احراز شود. اگر قرار بر خرج بیت‌المال باشد، باید احراز شود.
مسئولی که در خاطرات خود نوشته است: من در اوّل انقلاب مستأجر بودم. الآن 50 ـ 60 میلیارد هزینه خانه او است. حداقل این فرد رمز موفقیت خود را در جلسات کارآفرینی تلویزیون به مردم یاد بدهد که چطور امکان دارد! مُد هم نشود، هرکسی از راه می‌رسد بگوید: ما قبلاً تاجر بودیم. از کجا آمده است؟ نباید نسبت به فرد مسئول اتهام زد، اگر قرار باشد اتهام بزند، اسناد خود را باید به دادگاه ببرد امّا فرد مسئول باید بگوید: من چهل سال کار دولتی کردم…

 

افرادی که کار دولتی کردند و سالم بودند، می‌دانند که در 40 سال کار ِکارمندی فرد بجایی نخواهد رسید. یک فقره 50 ـ 60 میلیارد (یکی هم نیست) به این راحتی به دست نمی‌آید. رمزِ موفقیت همسرت چه بود که به او نیز ویلا هدیه کردند؟

 

ما به این افراد رأی می‌دهیم. اگر برای اکثریتی که به این افراد رأی می‌دهند، حلال و حرام مهم بود؛ باید دقت می‌کردند. به مسئول چپ و راستی هم کار ندارم، خدا لعنت کند هرکسی که دستش در جیب مردم است. هرکسی که مردم را بیچاره کرده است، بی‌آبرو شود.

کار به‌جایی رسیده که یک مربی لُمپنی (بیکاره) که آخر هنرش آن است که توپ را از این سمت به سمت دیگری بزند، به 80 میلیون جمعیت توهین می‌کند و بعد می‌گویند: سکوت می‌کنیم تا نتیجه بگیریم. این بی‌غیرتی است. الحمدالله که نتیجه نگرفت. اِ ناموس مملکت را به باد بدهیم که نتیجه بگیریم؟! خاک‌برسر آن مسئول بی‌غیرت کنند.

 

در یک کشور اروپایی اعلام شد که قرارداد یک مربی گروه ملّی قبل از مسابقات است، او را بیرون کردند. اگر در جام جهانی نتیجه هم نگرفتیم، مهم نیست. غیرت داریم. مگر عزت ملّی شوخی است؟!

 

در این سال‌ها چند ساعت از برنامه‌های تلویزیونی را به این فرد اختصاص دادند و از او تجلیل کردند. گفت: مردم ایران گرسنه‌اند! اگر آدم گرسنه هم باشد صورت خود را در فضای بین‌المللی باسیلی سرخ نگه می‌دارد.
ما رأی می‌دهیم و ساکت هستیم.

فردی در دهه فجر در حرم امام رحمه الله علیه می‌گوید: {امام خمینی رحمه الله علیه} یک مدرس بود، به خاطر انقلاب مرجع مردم شد. احسنت به نوه امام که در آنجا ایستاده و فقط چپ چپ نگاه می‌کند. منظورش این است که امام مرجع نبود، وسط صحنه آمد و کار سیاسی کرد و یک مرجعیّتی هم به او رسید.


آقا! ما رأی دادیم و خدا شاهد است در روز قیامت از تک‌تک ما بازخواست خواهد شد که در ایستادی، سکوت کردی یا نه؟ چه چیزی شنیدی و چه گفتی؟ خبر داشتی یا نداشتی؟

 

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها

افرادی که به مدینه هجوم آوردند…همه که حاضر نبودند. سقیفه که صورت گرفت بلافاصله را با لشکر اُسامه فرستادند. بدل همان کاری که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌خواستند، انجام دهند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در اواخر عمر شریفشان می‌خواستند سربازها با لشکر اُسامه به جنگ با مسیلمه الکذاب (ادعای پیامبری داشت) بفرستند که مدعی‌های خلافت در شهر نباشند. اگر مدعی‌ها در شهر باشند، کار برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سخت می‌شود.

 

یکی ـ دو روز بعد از کودتای سقیفه، مردم شهر را به همراه اُسامه به جنگ با مسیلمه فرستادند. شهر از مردان نظامی خالی شد. حالا که شهر از مردان نظامی خالی شد و عده کمی از مردان به همراه زنان ماندند؛ به سراغ خانم‌ها رفتند. به درِ خانه زنان بانفوذ سخنران پول فرستادند. این را تابه‌حال من چند بار عرض کردم که ابن ابی الحدید می‌گوید: اسم این افراد مشخص نیست ولی نقل شده است وقتی پول به در خانه زنی فرستادند، گفت: «أَ تَرَاشَوْنَنِی عَنْ دِینِی».[15] آمدید دینم را بخرید؟! مردها را از شهر بیرون کردند، زن‌ها را هم خریدند. خود حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه این‌گونه وصف فرمودند: وقتی دیدند که نه یاوری برای من مانده و نه مدافعی و هیچ کس جز خانواده من نیست که از من دفاع کند (کسی در شهر نبود) به خانه ما حمله کردند.
به درِ خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کنند و کسی هم عیادت نیاید؟ این کودتا برنامه‌ریزی‌شده بود. مردهایی که ممکن بود، دفاع کنند را به بهانه جنگ با مسیلمه کذاب بیرون کردند، خیلی از زن‌ها را هم خریدند فقط اسم یک نفر آمده است که گفت: می‌خواهید رشوه بدهید که دین خود را بفروشم؟ بقیه این‌طور نگفتند. اگر همه افراد رشوه را رد می‌کردند، این اتفاق نمی‌افتاد.

بحث را به‌جایی بردم که روضه خواندن برای من سخت است، فقط اشاره می‌کنم.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: «وَ اَللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک اَلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً» به خدا سوگند! اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم برای من آسان‌تر تا بخواهم ظلم کنم.
دیگر کجا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: من دیگر شب‌ها خوابم نمی‌برد؟

وقتی بدن آن بزرگوار را داخل قبر گذاشت، چند عبارت فرمودند.

من موضوع را عوض کردم، دیدم حال اینکه به سمت ماجرای هجوم بروم ندارم.

بدنِ نازنین فاطمهِ خود را داخل قبر گذاشت. مدت مدیدی است که از حضرت رو گرفته است و صورت را پوشانده است. حالا وقتی می‌خواهد داخل قبر بگذارد، باید روی صورت را باز کند. به زیرِ سر ِمبارکِ حضرت مشتی خاک قرار دهد. روی صورت را که باز کرد، نمی‌دانم آیا آن سمتی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دید صورت نازدانه فاطمه‌اش آسیب دیده بود…اینجا نوشتند: شانه‌های مبارکش لرزید…نمی‌دانم با چه حالی خاک بر روی آن بدنِ مبارک ریخت. «فَلَمَّا نَفَضَ یدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ».[16] وقتی دستِ مبارکش را از خاک قبر برداشت…تا آن لحظه حضرت خودشان را نگه داشته بودند و هنوز یک ارتباط جسمی بود؛ وقتی خاک بین آن دو بزرگوار حائل شد، وقتی دست مبارکش را از خاک بلند کرد و به هم زد «هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ» دلِ مبارکش را غم فرا گرفت و صورتش از اشک خیس شد. اوّل کاری که کرد فرمود: «السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِک» یا رسول الله از من و از جانب دخترت بر تو سلام باد. بعد فرمود: یا رسول الله! دخترت را خیلی زود از من جدا کردند. نگاهی به قبر کرد…

روزهای آخر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را گرفته بود. دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه گذاشت و به امین الله فرمود: «یا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِیعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَةُ رَسُولِهِ» حالا برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سخت بود اینطور امانت را تحویل بدهد، حضرت فرمودند: «قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ» امانت پس گرفته شد، زهرا خیلی سریع از دستم ربوده شد.


[1]– سوره غافر، آیه 44.

[2]– سوره طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] – مصباح المجتهد و سلاح المتعبد، جلد 1، صفحه 401.

[5] علامه سید محمدحسین حسینی جلالی

[6] – الأمالی (للصدوق)، جلد 1، صفحه 620. (حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی اَلدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلطَّارِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَینِ اَلْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَسِّنٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ : وَ اَللَّهِ مَا دُنْیاکمْ عِنْدِی إِلاَّ کسَفْرٍ عَلَی مَنْهَلٍ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا وَ لاَ لَذَاذَتُهَا فِی عَینِی إِلاَّ کحَمِیمٍ أَشْرَبُهُ غَسَّاقاً وَ عَلْقَمٍ أَتَجَرَّعُهُ زُعَاقاً وَ سَمِّ أَفْعًی أَسْقَاهُ دِهَاقاً وَ قِلاَدَةٍ مِنْ نَارٍ أُوهِقُهَا خِنَاقاً وَ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اِسْتَحْییتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ قَالَ لِی اِقْذِفْ بِهَا قَذْفَ اَلْأُتُنِ لاَ یرْتَضِیهَا لِیرْقَعَهَا فَقُلْتُ لَهُ اُعْزُبْ عَنِّی فَعِنْدَ اَلصَّبَاحِ یحْمَدُ اَلْقَوْمُ اَلسُّرَی وَ تَنْجَلِی عَنَّا عُلاَلاَتُ [غَلاَلاَتُ] اَلْکرَی وَ لَوْ شِئْتُ لَتَسَرْبَلْتُ بِالْعَبْقَرِی اَلْمَنْقُوشِ مِنْ دِیبَاجِکمْ وَ لَأَکلْتُ لُبَابَ هَذَا اَلْبُرِّ بِصُدُورِ دَجَاجِکمْ وَ لَشَرِبْتُ اَلْمَاءَ اَلزُّلاَلَ بِرَقِیقِ زُجَاجِکمْ وَ لَکنِّی أُصَدِّقُ اَللَّهَ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ حَیثُ یقُولُ « مَنْ کانَ یرِیدُ اَلْحَیاةَ اَلدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمالَهُمْ فی‌ها وَ هُمْ فِیها لایبْخَسُونَ. `أُولئِک اَلَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ إِلاَّ اَلنّارُ » فَکیفَ أَسْتَطِیعُ اَلصَّبْرَ عَلَی نَارٍ لَوْ قَذَفَتْ بِشَرَرَةٍ إِلَی اَلْأَرْضِ لَأَحْرَقَتْ نَبْتَهَا وَ لَوِ اِعْتَصَمَتْ نَفْسٌ بِقُلَّةٍ لَأَنْضَجَهَا وَهْجُ اَلنَّارِ فِی قُلَّتِهَا وَ أَیمَا [إِنَّمَا] خَیرٌ لِعَلِی أَنْ یکونَ عِنْدَ ذِی اَلْعَرْشِ مُقَرَّباً أَوْ یکونَ فِی لَظَی خَسِیئاً مُبَعَّداً مَسْخُوطاً عَلَیهِ بِجُرْمِهِ مُکذِّباً وَ اَللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک اَلسَّعْدَانِ مُرَقَّداً وَ تَحْتِی أَطْمَارٌ عَلَی سَفَاهَا مُمَدَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی أَغْلاَلِی مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی فِی اَلْقِیامَةِ مُحَمَّداً خَائِناً فِی ذِی یتْمَةٍ أَظْلِمُهُ بِفَلْسَةٍ مُتَعَمِّداً وَ لَمْ أَظْلِمِ اَلْیتِیمَ وَ غَیرَ اَلْیتِیمِ لِنَفْسٍ تُسْرِعُ إِلَی اَلْبَلاَءِ قُفُولُهَا وَ یمْتَدُّ فِی أَطْبَاقِ اَلثَّرَی حُلُولُهَا وَ إِنْ عَاشَتْ رُوَیداً فَبِذِی اَلْعَرْشِ نزول‌ها مَعَاشِرَ شِیعَتِی اِحْذَرُوا فَقَدْ عَضَّتْکمُ اَلدُّنْیا بِأَنْیابِهَا تَخْتَطِفُ مِنْکمْ نَفْساً بَعْدَ نَفْسٍ کذِئَابِهَا وَ هَذِهِ مَطَایا اَلرَّحِیلِ قَدْ أُنِیخَتْ لِرُکابِهَا أَلاَ إِنَّ اَلْحَدِیثَ ذُو شُجُونٍ فَلاَ یقُولَنَّ قَائِلُکمْ إِنَّ کلاَمَ عَلِی مُتَنَاقِضٌ لِأَنَّ اَلْکلاَمَ عَارِضٌ وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلاً مِنْ قُطَّانِ اَلْمَدَائِنِ تَبِعَ بَعْدَ اَلْحَنِیفِیةِ عُلُوجَهُ وَ لَبِسَ مِنْ نَالَةِ دِهْقَانِهِ مَنْسُوجَهُ وَ تَضَمَّخَ بِمِسْک هَذِهِ اَلنَّوَافِجِ صَبَاحَهُ وَ تَبَخَّرَ بِعُودِ اَلْهِنْدِ رَوَاحَهُ وَ حَوْلَهُ رَیحَانُ حَدِیقَةٍ یشَمُّ نَفَاحَهُ وَ قَدْ مُدَّ لَهُ مَفْرُوشَاتُ اَلرُّومِ عَلَی سُرُرِهِ تَعْساً لَهُ بَعْدَ مَا نَاهَزَ اَلسَّبْعِینَ مِنْ عُمُرِهِ وَ حَوْلَهُ شَیخٌ یدِبُّ عَلَی أَرْضِهِ مِنْ هَرَمِهِ وَ ذُو یتْمَةٍ تَضَوَّرَ مِنْ ضُرِّهِ وَ مِنْ قَرْمِهِ فَمَا وَاسَاهُمْ بِفَاضِلاَتٍ مِنْ عَلْقَمِهِ لَئِنْ أَمْکنَنِی اَللَّهُ مِنْهُ لَأَخْضَمَنَّهُ خَضْمَ اَلْبُرِّ وَ لَأُقِیمَنَّ عَلَیهِ حَدَّ اَلْمُرْتَدِّ وَ لَأَضْرِبَنَّهُ اَلثَّمَانِینَ بَعْدَ حَدٍّ وَ لَأَسُدَّنَّ مِنْ جَهْلِهِ کلَّ مَسَدٍّ تَعْساً لَهُ أَ فَلاَ شَعْرٌ أَ فَلاَ صُوفٌ أَ فَلاَ وَبَرٌ أَ فَلاَ رَغِیفٌ قَفَارُ اَللَّیلِ إِفْطَارٌ مُقَدَّمٌ [أَ فَلاَ رَغِیفٌ قَفَارٌ لِلَّیلِ إِفْطَارٌ مُعْدِمٌ] أَ فَلاَ عَبْرَةٌ عَلَی خَدٍّ فِی ظُلْمَةِ لَیالٍ تَنْحَدِرُ وَ لَوْ کانَ مُؤْمِناً لاَتَّسَقَتْ لَهُ اَلْحُجَّةُ إِذَا ضَیعَ مَا لاَ یمْلِک وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلاً أَخِی وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّی اِسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکمْ صَاعَةً وَ عَاوَدَنِی فِی عُشْرِ وَسْقٍ مِنْ شَعِیرِکمْ یطْعِمُهُ جِیاعَهُ وَ یکادُ یلْوِی ثَالِثَ أَیامِهِ خَامِصاً مَا اِسْتَطَاعَهُ وَ رَأَیتُ أَطْفَالَهُ شُعْثَ اَلْأَلْوَانِ مِنْ ضُرِّهِمْ کأَنَّمَا اِشْمَأَزَّتْ وُجُوهُهُمْ مِنْ قُرِّهِمْ فَلَمَّا عَاوَدَنِی فِی قَوْلِهِ وَ کرَّرَهُ أَصْغَیتُ إِلَیهِ سَمْعِی فَغَرَّهُ وَ ظَنَّنِی أُوتِغُ دِینِی فَأَتَّبِعُ مَا سَرَّهُ أَحْمَیتُ لَهُ حَدِیدَةً لِینْزَجِرَ إِذْ لاَ یسْتَطِیعُ مِنْهَا دُنُوّاً وَ لاَ یصْبِرُ ثُمَّ أَدْنَیتُهَا مِنْ جِسْمِهِ فَضَجَّ مِنْ أَلَمِهِ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ یئِنُّ مِنْ سُقْمِهِ وَ کادَ یسُبُّنِی سَفَهاً مِنْ کظْمِهِ وَ لِحَرْقَةٍ فِی لَظًی [أَضْنَی] لَهُ مِنْ عُدْمِهِ فَقُلْتُ لَهُ ثَکلَتْک اَلثَّوَاکلُ یا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِمَدْعَبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا مِنْ غَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ اَلْأَذَی وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظَی وَ اَللَّهِ لَوْ سَقَطَتِ اَلْمُکافَاةُ عَنِ اَلْأُمَمِ وَ تُرِکتْ فِی مَضَاجِعِهَا بَالِیاتٌ فِی اَلرَّمَمِ لاَسْتَحْییتُ مِنْ مَقْتِ رَقِیبٍ یکشِفُ فَاضِحَاتٍ مِنَ اَلْأَوْزَارِ فَصَبْراً عَلَی دُنْیا تَمُرُّ بِلَأْوَائِهَا کلَیلَةٍ بِأَحْلاَمِهَا تَنْسَلِخُ کمْ بَینَ نَفْسٍ فِی خِیامِهَا نَاعِمَةٌ وَ بَینَ أَثِیمٍ فِی جَحِیمٍ یصْطَرِخُ وَ لاَ تَعْجَبُ مِنْ هَذَا وَ أَعْجَبُ بِلاَ صُنْعٍ مِنَّا مِنْ طَارِقٍ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَاتٍ زَمَّلَهَا فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ بسط‌ها فِی [عَلَی] إِنَائِهَا فَقُلْتُ لَهُ أَ صَدَقَةٌ أَمْ نَذْرٌ أَمْ زَکاةٌ وَ کلٌّ یحْرُمُ عَلَینَا أَهْلَ بَیتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ عُوِّضْنَا مِنْهُ خُمُسَ ذِی اَلْقُرْبَی فِی اَلْکتَابِ وَ اَلسُّنَّةِ فَقَالَ لِی لاَ ذَاک وَ لاَ ذَاک وَ لَکنَّهُ هَدِیةٌ فَقُلْتُ لَهُ ثَکلَتْک اَلثَّوَاکلُ أَ فَعَنْ دِینِ اَللَّهِ تَخْدَعُنِی بِمَعْجُونَةٍ غرقتموها [عَرَّقْتُمُوهَا] بِقَنْدِکمْ وَ خَبِیصَةٍ صَفْرَاءَ أَتَیتُمُونِی بِهَا بِعَصِیرِ تَمْرِکمْ أَ مُخْتَبِطٌ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ أَ لَیسَتِ اَلنُّفُوسُ عَنْ مِثْقَالِ « حَبَّةٍ مِنْ » « خَرْدَلٍ » مَسْئُولَةً فَمَا ذَا أَقُولُ فِی مَعْجُونَةٍ أَتَزَقَّمُهَا مَعْمُولَةً وَ اَللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ اَلْأَقَالِیمَ اَلسَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکهَا وَ اُسْتُرِقَّ قُطَّانُهَا مُذْعِنَةً بِأَمْلاَکهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اَللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا شَعِیرَةً فَأَلُوکهَا مَا قَبِلْتُ وَ لاَ أَرَدْتُ وَ لَدُنْیاکمْ أَهْوَنُ عِنْدِی مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا وَ أَقْذَرُ عِنْدِی مِنْ عُرَاقَةِ خِنْزِیرٍ یقْذِفُ بِهَا أَجْذَمُهَا وَ أَمَرُّ عَلَی فُؤَادِی مِنْ حَنْظَلَةٍ یلُوکهَا ذُو سُقْمٍ فَیبْشَمُهَا فَکیفَ أَقْبَلُ مَلْفُوفَاتٍ عَکمْتَهَا فِی طَیهَا وَ مَعْجُونَةً کأَنَّهَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیةٍ أَوْ قیئا [قَیئِهَا] اَللَّهُمَّ نَفَرْتُ عَنْهَا نِفَارَ اَلْمُهْرَةِ مِنْ کیهَا أُرِیهِ اَلسُّهَا وَ یرِینِی اَلْقَمَرَ أَ أَمْتَنِعُ مِنْ وَبَرَةٍ مِنْ قَلُوصِهَا سَاقِطَةٍ وَ أَبْتَلِعُ إِبِلاً فِی مَبْرَکهَا رَابِطَةً أَ دَبِیبَ اَلْعَقَارِبِ مِنْ وَکرِهَا أَلْتَقِطُ أَمْ قَوَاتِلَ اَلرُّقْشِ فِی مَبِیتِی أَرْتَبِطُ فَدَعُونِی مِنْ دُنْیاکمْ بِمِلْحِی وَ أَقْرَاصِی فَبِتَقْوَی اَللَّهِ أَرْجُو خَلاَصِی مَا لِعَلِی وَ نَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ تُنْتِجُهَا [تَنْحَتُهَا] اَلْمَعَاصِی سَأَلْقَی وَ شِیعَتِی رَبَّنَا بِعُیونٍ مُرْهٍ وَ بُطُونٍ خِمَاصٍ – «لِیمَحِّصَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یمْحَقَ اَلْکافِرِینَ» وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سَیئَاتِ اَلْأَعْمَالِ.)

[7] – نهج البلاغه، خطبه 160. (وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اسْتَحْییتُ مِنْ رَاقِعِهَا، وَ لَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ أَلَا تَنْبِذُهَا عَنْک؟ فَقُلْتُ [اعْزُبْ] اغْرُبْ عَنِّی، فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَی.)

[8]– سوره مبارکه هود، آیات 15 و 16. (مَنْ کانَ یرِیدُ اَلْحَیاةَ اَلدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمالَهُمْ فی‌ها وَ هُمْ فِیها لایبْخَسُونَ. `أُولئِک اَلَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ إِلاَّ اَلنّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فی‌ها وَبَاطِلٌ مَا کانُوا یعْمَلُونَ.)

[9] – نهج البلاغه، خطبه 224. (وَ اَللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک اَلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی اَلْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ یوْمَ اَلْقِیامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ اَلْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَیءٍ مِنَ اَلْحُطَامِ وَ کیفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یسْرِعُ إِلَی اَلْبِلَی قُفُولُهَا وَ یطُولُ فِی اَلثَّرَی حلول‌ها؟! وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلاً وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّی اِسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکمْ صَاعاً وَ رَأَیتُ صِبْیانَهُ شُعْثَ اَلشُّعُورِ غُبْرَ اَلْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ کأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِی مُؤَکداً وَ کرَّرَ عَلَی اَلْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَیتُ إِلَیهِ سَمْعِی فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی فَأَحْمَیتُ لَهُ حَدِیدَةً ثُمَّ أَدْنَیتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کادَ أَنْ یحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَکلَتْک اَلثَّوَاکلُ یا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ اَلْأَذَی وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظَی؟! وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِک طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیةٍ أَوْ قَیئِهَا فَقُلْتُ: أَ صِلَةٌ أَمْ زَکاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِک مُحَرَّمٌ عَلَینَا أَهْلَ اَلْبَیتِ فَقَالَ: لاَ ذَا وَ لاَ ذَاک وَ لَکنَّهَا هَدِیةٌ. فَقُلْتُ: هَبِلَتْک اَلْهَبُولُ! أَ عَنْ دِینِ اَللَّهِ أَتَیتَنِی لِتَخْدَعَنِی؟ أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ؟ وَ اَللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ اَلْأَقَالِیمَ اَلسَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اَللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیاکمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا. مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ لاَ تَبْقَی نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ اَلْعَقْلِ وَ قُبْحِ اَلزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ.)

[10] – سوره مبارکه یوسف، آیه 33. (قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمَّا یدْعُونَنِی إِلَیهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کیدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِنَّ وَأَکنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ.)

[11] – زیارت عاشورا. (السَّلامُ عَلَیک وَعَلَی  الْأَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنآئِک)

[12] _ سوره مبارکه تحریم، آیه 6. (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَأَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ)

[13] – الأمالی للسید المرتضی، جلد 1، صفحه 276. (و قال معاویة لعقیل:  إنّ فیکم شبقا یا بنی هاشم، فقال له عقیل: منّا فی الرّجال و منکم فی النساء)

[14] – بحارالانوار، جلد 42، صفحه 111. (ما، [الأمالی، للشیخ الطوسی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلصَّلْتِ عَنِ اِبْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْأَکفَانِی عَنْ عَبَّادِ بْنِ یعْقُوبَ عَنْ أَبِی مُعَاذٍ زِیادِ بْنِ رُسْتُمَ بَیاعِ اَلْأُدْمِ عَنْ عَبْدِ اَلصَّمَدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ قَالَقُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ حَدِّثْنَا حَدِیثَ عَقِیلٍ قَالَ نَعَمْ جَاءَ عَقِیلٌ إِلَیکمْ بِالْکوفَةِ وَ کانَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ جَالِساً فِی صَحْنِ اَلْمَسْجِدِ وَ عَلَیهِ قَمِیصٌ سُنْبُلاَنِی قَالَ فَسَأَلَهُ قَالَ أَکتُبُ لَک إِلَی ینْبُعَ قَالَ لَیسَ غَیرَ هَذَا قَالَ لاَ فَبَینَمَا هُوَ کذَلِک إِذْ أَقْبَلَ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَقَالَ اِشْتَرِ لِعَمِّک ثَوْبَینِ فاش‌تری لَهُ قَالَ یا اِبْنَ أَخِی مَا هَذَا قَالَ هَذِهِ کسْوَةُ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّی اِنْتَهَی إِلَی عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فَجَلَسَ فَجَعَلَ یضْرِبُ یدَهُ عَلَی اَلثَّوْبَینِ وَ جَعَلَ یقُولُ مَا أَلْینَ هَذَا اَلثَّوْبَ یا أَبَا یزِیدَ قَالَ یا حَسَنُ أَخْدِ عَمَّک قَالَ قَالَ مَا أَمْلِک صَفْرَاءَ وَ لاَ بَیضَاءَ قَالَ فَمُرْ لَهُ بِبَعْضِ ثِیابِک قَالَ فَکسَاهُ بَعْضَ ثِیابِهِ قَالَ ثُمَّ قَالَ یا مُحَمَّدُ أَخْدِ عَمَّک قَالَ وَ اَللَّهِ مَا أَمْلِک دِرْهَماً وَ لاَ دِینَاراً قَالَ اُکسُهُ بَعْضَ ثِیابَک قَالَ عَقِیلٌ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِئْذَنْ لِی إِلَی مُعَاوِیةَ قَالَ فِی حِلٍّ مُحَلَّلٍ فَانْطَلَقَ نَحْوَهُ وَ بَلَغَ ذَلِک مُعَاوِیةَ فَقَالَ اِرْکبُوا أَفْرَهَ دَوَابِّکمْ وَ اِلْبَسُوا مِنْ أَحْسَنِ ثِیابِکمْ فَإِنَّ عَقِیلاً قَدْ أَقْبَلَ نَحْوَکمْ وَ أَبْرَزَ مُعَاوِیةُ سَرِیرَهُ فَلَمَّا اِنْتَهَی إِلَیهِ عَقِیلٌ قَالَ مُعَاوِیةُ مَرْحَباً بِک یا أَبَا یزِیدَ مَا نَزَعَ بِک قَالَ طَلَبُ اَلدُّنْیا مِنْ مَظَانِّهَا قَالَ وَقَفْتَ وَ أَصَبْتَ قَدْ أَمَرْنَا لَک بِمِائَةِ أَلْفٍ فَأَعْطَاهُ اَلْمِائَةَ اَلْأَلْفِ ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْعَسْکرَینِ اَللَّذَینِ مَرَرْتَ بِهِمَا عَسْکرِی وَ عَسْکرِ عَلِی قَالَ فِی اَلْجَمَاعَةِ أُخْبِرُک أَوْ فِی اَلْوَحْدَةِ قَالَ لاَ بَلْ فِی اَلْجَمَاعَةِ قَالَ مَرَرْتُ عَلَی عَسْکرِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فَإِذَا لَیلٌ کلِیلِ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ نَهَارٌ کنَهَارِ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِلاَّ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ لَیسَ فِیهِمْ وَ مَرَرْتُ عَلَی عَسْکرِک فَإِذَا أَوَّلُ مَنِ اِسْتَقْبَلَنِی أَبُو اَلْأَعْوَرِ وَ طَائِفَةٌ مِنَ اَلْمُنَافِقِینَ وَ اَلْمُنَفِّرِینَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِلاَّ أَنَّ أَبَا سُفْیانَ لَیسَ فِیهِمْ فَکفَّ عَنْهُ حَتَّی إِذَا ذَهَبَ اَلنَّاسُ قَالَ لَهُ یا أَبَا یزِیدَ أَیشٍ صَنَعْتَ بِی قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَک فِی اَلْجَمَاعَةِ أَوْ فِی اَلْوَحْدَةِ فَأَبَیتَ عَلَی قَالَ أَمَّا اَلْآنَ فَاشْفِنِی مِنْ عَدُوِّی قَالَ ذَلِک عِنْدَ اَلرَّحِیلِ فَلَمَّا کانَ مِنَ اَلْغَدِ شَدَّ غَرَائِرَهُ وَ رَوَاحِلَهُ وَ أَقْبَلَ نَحْوَ مُعَاوِیةَ وَ قَدْ جَمَعَ مُعَاوِیةُ حَوْلَهُ فَلَمَّا اِنْتَهَی إِلَیهِ قَالَ یا مُعَاوِیةُ مَنْ ذَا عَنْ یمِینِک قَالَ عَمْرُو بْنُ اَلْعَاصِ فَتَضَاحَک ثُمَّ قَالَ لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَیشٌ أَنَّهُ لَمْ یکنْ أَحْصَی لِتُیوسِهَا مِنْ أَبِیهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ هَذَا قَالَ هَذَا أَبُو مُوسَی فَتَضَاحَک ثُمَّ قَالَ لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَیشٌ بِالْمَدِینَةِ أَنَّهُ لَمْ یکنْ بِهَا اِمْرَأَةٌ أَطْیبَ رِیحاً مِنْ قِبِّ أُمِّهِ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ نَفْسِی یا أَبَا یزِیدَ قَالَ تَعْرِفُ حَمَامَةَ ثُمَّ سَارَ فَأَلْقَی فِی خَلَدِ مُعَاوِیةَ قَالَ أُمٌّ مِنْ أُمَّهَاتِی لَسْتُ أَعْرِفُهَا فَدَعَا بِنَسَّابَینِ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ فَقَالَ أَخْبِرَانِّی أَوْ لَأَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَکمَا لَکمَا اَلْأَمَانُ قَالاَ فَإِنَّ حَمَامَةَ جَدَّةُ أَبِی سُفْیانَ اَلسَّابِعَةُ وَ کانَتْ بَغِیاً وَ کانَ لَهَا بَیتٌ توفی [تُؤْتَی] فِیهِ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ کانَ عَقِیلٌ مِنَ أَنْسَبِ اَلنَّاسِ .)

[15] – السقیفه و فدک، جلد 1، صفحه 48. (أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیدٍ ، عَنْ یحْیی بْنِ سَعِیدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَلَمَّا تُوُفِّی اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ، وَ آلِهِ اِجْتَمَعَتِ اَلْأَنْصَارُ إِلَی سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ ، فَأَتَاهُمْ أَبُو بَکرٍ ، وَ عُمَرُ ، وَ أَبُو عُبَیدَةَ ، فَقَالَ اَلْحَبَّابُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ مِنَّا أَمِیرٌ وَ مِنْکمْ أَمِیرٌ، إِنَّا وَ اَللَّهِ مَا نَنْفَسُ هَذَا اَلْأَمْرَ عَلَیکمْ أَیهَا اَلرَّهْطُ، وَ لَکنَّا نَخَافُ أَنْ یلِیهُ بَعْدَکمْ مَنْ قَتَلْنَا أَبْنَاءَهُمْ، وَ آبَاءَهُمْ، وَ إِخْوَانَهُمْ، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ، إِذَا کانَ ذَلِک قُمْتَ إِنِ اِسْتَطَعْتَ. فَتَکلَّمَ أَبُو بَکرٍ فَقَالَ: نَحْنُ اَلْأُمَرَاءُ وَ أَنْتُمُ اَلْوُزَرَاءُ، وَ اَلْأَمْرُ بَینَنَا نِصْفَانِ کشِقِّ اَلْأُبْلُمَةِ فَبُویعَ وَ کانَ أَوَّلَ مَنْ بَایعَهُ بَشِیرُ بْنُ سَعْدٍ، وَالِدُ اَلنُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍفَلَمَّا اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ عَلَی أَبِی بَکرٍ ، قَسَمَ قِسْماً بَینَ نِسَاءِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ فَبَعَثَ إِلَی اِمْرَأَةٍ مِنْ بَنِی عَدِی بْنِ اَلنَّجَّارِ قسم‌ها مَعَ زَیدِ بْنِ ثَابِتٍ، فَقَالَتْ: مَا هَذَا قَالَ: قِسْمٌ قَسَمَهُ أَبُو بَکرٍ لِلنِّسَاءِ قَالَتْ: أَ تَرَاشَوْنَنِی عَنْ دِینِی وَ اَللَّهِ لاَ أَقْبَلُ مِنْهُ شَیئاً، فَرَدَّتْهُ عَلَیهِ .)

[16] – الأمالی طوسی، صفحه 109 و 110. (فَلَمَّا نَفَضَ یدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَی خَدَّیهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِک وَ حَبِیبَتِک، وَ قُرَّةِ عَینِک وَ زَائِرَتِک، وَ الثَّابِتَةِ فِی الثَّرَی بِبُقْعَتِک، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِک، قَلَّ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیتِک صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی.
قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ
وَ سَتُنْبِئُک ابْنَتُک بِتَظَاهُرِ أُمَّتِک عَلَی وَ عَلَی هضم‌ها حقّ‌ها، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَی بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یحْکمَ اللَّهُ بَینَنا وَ هُوَ خَیرُ الْحاکمِینَ.)