حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 05 بهمن 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون موضوع «حکمت 147 نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خداوند ما را از شیعیان حقیقی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قرار دهد.
ان شاء الله خداوند ما را از نوکران اهل بیت علیهم السلام قرار دهد، صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
حکمت 147 نهج البلاغه
جلسه قبل یک توضیح مختصری راجع به حکمت 147 نهج البلاغه دادیم ولی مطرح نکردیم. این حکمت از قسمتهای مهم نهج البلاغه است. اولاً بسیار مشهور است. منابع متعددی قبل از سید رضی رحمه الله علیه آن را نقل کردند. شیعه و سنی هم به طور کلی آن را نقل کردند، ممکن است جملات خاص آن را نقل نکرده باشند و چون هم میتوان از آن برداشت شیعی کرد و هم مطابقِ فکر متصوفه از اهل سنت، لذا اهل سنت هم این حکمت
را حذف نکردند.
«ابن کثیر» با وجود آن تندی و تشدد نسبت به فضائل و بیانات حضرت، در مورد این حکمت میگوید: از جملات مشهور است، ثقات آن را نقل کردند و خیلی نکات زیبایی در آن وجود دارد. این حکمت را انکار نکرده است.
از قسمتهای است که موجب تأسف خوردن آدم میشود، چون یا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اصل موضوع را بیان نکردند یا اگر بیان کردند، راوی اول که «کمیل» است آن را بیان نکرده است. حضرت برای بیان بعضی از حقایق شروطی را لازم میدانند؛ لذا یا نفرمودند یا احتمالاً فرمودند و «کمیل» صلاح ندانسته که آن را در متن بیاورد و بخشی را حذف کرده است.
مرحوم سید رضی رحمه الله علیه عبارات را تقطیع میکند، خلاصه میکند و… بهقدری این موضوع را تکرار کردیم که شاید دلزدگی آورده باشد. در خاطرتان باشد جلسه پیش عرض کردیم که یک جمله که سید رضی میگوید: «بعد از یک فضیلتی، حضرت اینگونه پاسخ دادند.» {گاهی آن فضیلت} چند صفحه مطلب بود؛ که این موضوع را جلسه پیش عرض کردیم.
این وصیتها و توصیههای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به «کمیل» خیلی مفصل است. در حکمت 257 نهج البلاغه قسمت دیگری از آن آمده است، بخشی از آن هم اصلاً در نهج البلاغه نیامده و در جاهای دیگر وجود دارد و سید رضی یک قسمت از آن را مختصر کرده و مطلب را به اندازه فراخور حال آورده است. امروز میخواهیم راجع به حکمت 147 باهم گفتوگو کنیم.
قسمت اول آن؛ راجع به اهمیت علم است. قسمت آخر بحث، نکته مهمی راجع به وجود حجت در هر زمان است که جلسه پیش هم عرض کردم که نکاتی دارد که من چند وقتی هست که ملاحظه کردم که آن را بگویم یا نگویم. قسمت اول حکمت را شروع میکنیم و سعی میکنیم طوری بحث کنیم که به قسمت آخر آن نرسیم تا دوباره بررسی کنم، ببینم آن مباحث را مطرح کنیم یا نکنیم چون صبحِ جمعه و اول وقت است، بعضی از مباحث ممکن است قدری مشکل باشد یا خوابآور باشد، ملاحظه میکنم.
اگر کسی خواست احتیاطاً «شرح ابن ابی الحدید» را ببیند، این حکمت در آن کتاب شماره 143 است.
این حکمت اینگونه آغاز میشود:
«و من کلام له لِکمَیلِ بْنِ زِیادٍ النَّخَعِی».[4]
کمیل میگوید: «أَخَذَ بِیدِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ» امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام من را بهجای مرتفعی بیرون از کوفه برد.
در دوره که حضرت حکومت میکردند و آن حجم از مشکلاتی که حضرت داشتند. «فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ اَلصُّعَدَاءَ» وقتی به آن بلندی رسیدیم، یک آه پر دردی کشید کأنّ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه حسرت میخوردند. «ثُمَّ قَالَ: یا کمَیلَ بْنَ زِیادٍ إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ» ای کمیل! این دلها بسان ظرف هستند.
«فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا» بهترین آنها دلی است که وسعت دارد. (شرح صدر دارد، تحمل شنیدن دارد.)
اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دست فردی را بگیرد و با خود ببرد؛ از مواردی است که ما در غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فقط باید بخوانیم و حسرت بخوریم. گاهی فردی یکذره، بذر استعداد از خود نشان بدهد نه اینکه بروز آن را بقیه افراد هم متوجه شوند؛ خودِ امام میآید و دست فرد را میگیرد و با خود میبرد.
امام عبارتی را هم میخواهند بگویند که به درد همه نمیخورد، لذا میروند و در مکان خلوتی قرار میگیرند.
ظاهراً مطالب همه انبیاء هم ردهبندی داشته است که بخشی از آن عمومی و بخش دیگر برای خواص بوده است. مثلاً در قرآن وجود دارد که حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام میفرماید: من شما را «لَیلًا وَنَهَارًا».[5] «سراً و جِهاراً» [آشکارا و نهان] دعوت کردم. عبارت «نهان» به چه معناست؟ یعنی به عده از شما میخواستم چیزهای بگویم که به همه نمیخواستم بگویم.
فراموشی غذای معنوی ـ فکری خودمان
آدم تأسف میخورد از اینکه گاهی به قدری مشکلات زیاد است که صبح تا شب هَمّ و غم شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فقط یک بُعد پیدا میکند و به دوره مبتلا هستیم که خیلی از افرادی که مسئولیت دارند که مشکلات را حل کنند، سخنران هستند و در سخنرانی هم جز جفنگ نمیگویند. فایده هم ندارد که بخواهیم به آن بپردازیم چون بعضیها اینطور جفنگ میگویند که از مسئولیت فرار کنند. پاسخ به شبهه دادن واجب است ولی به شبهات بعضیها واجب نیست چون دیگر هیچکس جدی حساب نمیکند بلکه این شبهات برای حواس پرت کردن خوب است.
این خیلی درد بزرگی است که در دوره قرار بگیریم که هَمّ و غم ما یک موضوع بشود و غذای معنوی ـ فکری خودمان، فرزندانمان، اهلوعیال و شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را فراموش کنیم. خیلی درد بزرگی است.
من اخیراً خیلی مراجعات پزشکی داشتم، پزشک فوق تخصص میگفت: «حالا شما طلبه شدید، کنکور هم
میدادید. در کنکور قبول نشدید که رفتید و طلبه شدید؟ جایی پیدا نکردید و طلبه شدید؟»
اگر به این نگاه باشد، شما که جای پیدا کردید که بروید و الآن موفق هستید؛ موفقیت خود را به چه چیزی میبینید؟ موفقیت خود را در ماشین و خانه خود میبینید؟! موفقیت را به چه چیزی میبینید؟!
اینکه در هر رشته افرادی باشند که استعداد نداشته باشند و از سر بدبختی رفته باشند؛ ممکن است امّا این نگاه خیلی نگاه عقبمانده است که متأسفانه امروزه خیلی ساری و جاری است.
وضع مطالعه مکتوبات یا اطلاعات مفید ما…نه مطالعاتی که به ضرب پول، جلسهای 45 تومان به بنده خدایی میدهند (نمیخواهم او را تخریب کنم، بلکه میخواهم بگویم: اینها معیار نیست.) و بعد سؤالاتی میپرسند که مثلاً ایران چند بار به جام جهانی رفته است؟ فرض کنید که سه دفعه یا شش دفعه! خب که چی! چه ثمرهای دارد. این علامت خوبی نیست که جامعه به سمتی برود که بعضی از ارزشهای آن جابهجا شود.
شمارگان (شمار) چاپ کتاب به 200 نسخه،300 نسخه و 50 نسخه برسد! من 10 نسخه هم خریدم و در کتابخانهام موجود است یعنی 10 نسخه، 20 نسخه و 50 نسخه چاپشده است.
من هر وقت به حرم امام رضا علیه السلام بروم، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را باز میکنم، ببینم آقا چه چیزی به ما هدیه میدهند. از امام رضا علیه السلام برایتان سوغات آوردم که چون میخواهم طولانی نشود، یک نسخه از آن را عرض میکنم. دریکی از کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وجود دارد که حضرت میفرمایند: با وجود اینکه میبینید در این دنیا جوان میمیرد و عمرها کوتاه است، به گونه کار میکنید که گویی قرار است در اینجا باقی باشید. من کار کردن برای نیتهای خیر، حداقل برای آنکه آدمی به کسی محتاج نباشد؛ تحسین میکنم. بیکاری خیلی بد است و اگر کسی کار کند که دست دیگران را بگیرد چون به قیامتی معتقد است و میداند که دستش خالی است؛ حتماً مورد تحسین است. نیت مهم است.
{ولی کسی که فقط برای سود شخصی خود کار میکند} نسبت به آخرت معلوم نیست چه کار میکند. اگر {چنین شخصی} ببیند فردی به غیر رشته خودش که به قول معروف پولساز است، ورود کرده است؛ میگوید: استعداد نداشتی؟ تستهایت را خوب نزدی؟ شب قرص خود را برعکس یا نشسته خورده بودی؟! تستها اشتباه زدی و جایی قبول نشدی؟!
ادامه حکمت 147 نهج البلاغه
حضرت میفرماید: «إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا». بهترین آنها، وسیعترین آنهاست. شرح صدر لازم است.
این هم از مصادیق عدم شرح صدر است که آدم قبل از آنکه مخاطب خود را بشناسد نسبت به او قضاوت داشته باشد.[6] من که آنجا کسی نبودم، هیچکس هم نیستم.
حضرت به کمیل فرمودند: «فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَک» مواردی را که به تو میگویم، به خوبی حفظ کن.
«اَلنَّاسُ ثَلاَثَةٌ» مردم سه گروه هستند. «فَعَالِمٌ رَبَّانِی» از عبارت «رَبَّانِی» مشخص است که عبارت «عَالِمٌ» منظور هر علمی نیست.
قطعاً هر علمی که به جامعه مسلمین خدمت میکند، دردی را دوا میکند و ضعفی را پر میکند؛ خوب است و آدمی میتواند با هر علم و شغلی که به جامعه خدمت میکند، قیامت خود را درست کند ولی اینکه حضرت میفرمایند: مردم سه گروه هستند و یکی از آنها «فَعَالِمٌ رَبَّانِی» است، از عبارت «رَبَّانِی» مشخص است که عالمی مدنظر است که این علم را در نفس خود پیاده کرده است لذا خود او به درستی تربیت شده است و «رَبَّانِی» شده است البته اگر «رَبَّانِی» را هم نمیفرمودند، مشخص بود. این دیگر هر علمی نیست. «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کلِّ مُسْلِمٍ».[7] یا «کلِّ مُؤْمِنٍ» یا «کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» بارها ما خدمت شما عرض کردیم که شرح حدیث را باید از عالم گرفت. آدم همینطوری که نمیخواند.
برای رفع اتهام میگویم، بعضی از علما مثل «شیخ بهایی» مهندس هم بودند، مثل «میرزا خلیل کمرهای» پزشک قهار عصر خود بودند، (در شهر خودش تک پزشک عصر خود بود) ولی «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کلِّ مُسْلِمٍ» یا «کلِّ مُؤْمِنٍ» را هر علمی نمیدانند و آن را علمی میدانند که به حقایق عالم مربوط است. هر چیزی {علم} نیست.
آن علمی که کسب آن به همه افراد واجب است، چیست؟ عبارت «اَلْعِلْمِ» است، حقیقتِ آن علم چیست؟ باید آدمی راجع به آن فکر کند.
فرمودند: مردم سه گروه هستند که یکی از آن گروهها «عَالِمٌ رَبَّانِی» است یعنی عالم شده و روی خودش هم کار کرده و ربّانی شده است.
من در این قسمت چون فضا میخواهد اخلاقی شود، زود رد میشوم.
«وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ» افرادی هم هستند که هنوز به جایی نرسیدند ولی دغدغه آن را دارند. در خط راه افتاده است تا ببیند چه خبر است. پیگیر است. کجا، کسی چیزی دارد؟ این افراد هم هنوز علمشان کامل نشده، اگر کامل شود، ان شاء الله درست میشود ولی بدانید که هر علمی آدمی را بالا نمیبرد و رشد نمیدهد بلکه فقه، اصول، کلام و عقاید هم لزوماً آدم را بالا نمیبرد، خیلی از اوقات آدمی علم دارد و عمل نمیکند. هم علم و هم نفس مهم است.
به خدا از این جمله حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه پناه میبریم. فرمود که مردم سه گروه هستند: یا عالماند یا کسانی هستند که دغدغه دارند که به این سمت بروند و به رشد خود در این زمینه فکر میکنند.
خیلی سال پیش در پیرمردهای فامیل ما، بنده خدایی وجود داشت که بیسواد بود. به این فرد گفته بودند: وقتی نماز میخوانی، باید حمد و سوره خود را درست کنی. این بیچاره هم سواد نداشت. میخواست از روی قرآن بخواند یا متن زیارت عاشورا بخواند، نمیتوانست. برای یک فرد بیسواد سخت است. سن او هم گذشته بود. بیش از 40 ـ 50 سالگی این کار را شروع کرد. بهقدری پول خرج کرد که به مرور خانه خود را فروخت تا به جایی رسید که فردی که سواد نداشت تا اسم خود را بنویسد و بخواند، قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیّه را میخواند! آن دکتر باید میرفت پیش این فرد… اینقدر برای او اهمیت پیدا کرده بود. هر کسی را پیدا میکرد که چیزی بلد بود، میگفت: من این را بیاورم و بخوانم، ببین درست است. بعد به یادگیری معنی شروع کرده بود و چند سالی هم کار کرده بود تا ببیند معنای عبارات چیست ولی عمرش کفاف نکرد که خودش بخواند و خودش هم همه را بفهمد. این خیلی عجیب و کمیاب است.
بعضیها فکر کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فحش داده است که میفرماید: گروه سوم «هَمَجٌ رَعَاعٌ» هستند.
عذر میخواهم از محضر شما؛ یک معنای عبارت «هَمَجٌ» آدمهای خلوچل هستند. بعضی از معنای دیگر «هَمَجٌ» هم پشه و مگس و از محضر شما عذر میخواهم خرمگس است. بعضی از مترجمین این عبارات را نوشتند. ظاهراً غرض همان معنای اول است ولی همان معنای اول هم خوب نیست.
حضرت میفرماید: مردم سه گروه هستند. یا عالم ربّانی که به نتیجه رسیده است یا فردی که در مسیر قرار گرفته و پیشرفت خودش برایش مهم است یا «هَمَجٌ رَعَاعٌ» است.
«رَعَاعٌ» دیگر توان ایستادن روی پای خود را ندارد. «أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ» هستند. «نَاعِقٍ» فردی است که به دنبال هر سوت و ادعایی میرود.
همان چیزی که ما امروز در جامعه گرفتار آن هستیم که کافی است یک حرف بیخودی مطرح شود، یک عده دنبال آن راه میافتند بدون آنکه بدانند کی به کی و چی به چی است. مردم اینقدر برای لباس برند قائل هستند ولی کسی به برندِ فکر توجه نمیکنند که این فکر کجا است؟ متعلق به چه فردی است؟ کجا منتشر میشود؟
شما در کجا دیدید که یک جواهرفروش، زیر یک پُل لابهلای آشغالها فریاد بزند و بگوید: یاقوت فلان، دوتایش 47 میلیون تومان؟! {در حالی که جواهرفروشی} ویترین دارد، بگیروببند دارد، درب الکترونیکی دارد اصلاً هر کسی را به آنجا راه نمیدهند. بعضیاوقات به جلوی در نگاه میکند و اصلاً در را باز نمیکند که ببیند ما چه چیزی میخواهیم؟ میگوید: این کاره نیست. اصلاً به هر کسی عَرضه نمیکنند. اگر داخل بروید و خرید کنید؛ قیمت شما را میسنجد. همهچیز در کیسه اول نیست. گاهی ده کیسه به شما نشان میدهد امّا جز قاذورات درون آن نیست تا وقتی که متوجّه شود که شما سرمایهدار هستید که در این صورت ممکن است او هم گنج خود را نشان شما بدهد. کسی که حرفهای است در ویترین مغازه که دَر الکترونیکی و برقی دارد، هر چیزی نمیگذارد.
ما به برند فکر خود توجّه نمیکنیم که این فکر را از کجا میگیریم. حضرت هم میفرماید: این افراد «أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ» هستند. هنوز طرف سوت نزده که افراد دور او جمع میشوند. مورد جالبتر آنکه میگویند: در حال جذب است و عدهای هم جذب او شدند!
دسته های اول و دوم مردم در بیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
با این ملاک باید همه انبیاء را شست که چقدر جذابیت انبیاء کم بود. زمان امام حسین علیه السلام جذابیت خیلیها بیشتر از امام بوده است. امام چند یار داشت؟ با این برند شما نگاه کنید. ما بین دو شهادت 75 روز و 95 روز هستیم، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چند یار داشت؟ حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام چقدر یار داشت؟ اگر با زاویه دید مردم دنیا نگاه کنید؛ میآمدند و میگفتن: آقا! وسط بیابان در حال کشتی ساختنی؟ آخی! سنش زیاد شده است! وسط بیابان و کشتی به این بزرگی! میخواهید روی دوشتان بگیرید و لبِ آب ببرید؟!
این افراد «أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ» هستند. اصلاً کار ندارند که این حرف از کجا سرچشمه میگیرد. چه کسی آن را بیان میکند. سیاستمدارها هم یاد گرفتند که اینگونه میتوان مردم را سر کار گذاشت و هر وقت بخواهند مرتکب غلطی شوند، حرف بیربطی میزنند که مردم را سرکار بگذارند. از همین یاد گرفتند.
حضرت فرمودند: «یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ» فکرشان با وزش هر بادی جابهجا میشود. هر کسی هر چرندی میگوید، زودی صدا میزنند: آی! مردم دچار شبهه شدند. 600 نفر را یکجا جمع کردیم، بیاید صحبت کنید.
فرض کنیم جلسه بگذاریم و شبهه را هم برطرف کنیم. چند شبهه را اینگونه میتوان برطرف کرد؟ مگر امکان دارد اگر بدن ایمنی (گلبول سفید) نداشته باشد شما بتوانید طور مدام رزمایش مبارزه با باکتری و ویروس بگذارید تا این بدن آلوده نشود؟ بالاخره یکی از این میکروبها وارد میشود و کار را تمام میکند. یک ایمنی لازم است که همهچیز اجازه ورود و خروج نداشته باشد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و روحی له فداه که در عالم مثل او دیده نشده است، در جنگها زره به تن میکردند یعنی آدم پیشگیری میکند. یکچیزی لازم است یعنی من باید به حال خودم فکر کنم. اگر اینها را میگویم به خاطر آن است که بعضی شبها از ترس عاقبت خودم، خوابم نمیبرد وگرنه من بحثهای اخلاقی عرض نمیکنم. در این مورد حداقل میدانم که خیلی از عاقبت خودم میترسم.
حضرت فرمودند: مردم سه گروه هستند. یک گروه که عالم ربانی هستند. ان شاء الله شما از آن افراد خواهید شد، ان شاء الله بشوید. یک گروه هم دغدغه دارند که دنبال علم بروند. این دو گروه را کنار بگذارید بقیه افراد «هَمَجٌ رَعَاعٌ» هستند. مؤدبانه این تعبیر آن است که انسانهای سادهای بسان بید مجنون هستند و با یک «فوت» به چپ و راست میروند. امروز «داغ» طرفدار فردی هستند و فردا «داغ» مخالف او هستند و روز سوم هم گونه دیگری هستند. «لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ» دلشان از نور علم بهرهمند نمیشود. «وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیقٍ» به پناهگاه استواری پناه نمیبرند که خیالشان آسوده گردد.
جایی که سفت باشد و پای خود را بگذارد و محکم باشد که بتواند شانه خود را به آن تکیه دهد. تکیه نمیدهند. حرفها در هوا است و عقبه ندارد.
ریشه عقاید انسان
من زمانی این را عرض کردم و نمیخواهم دوباره آن را تکرار کنم؛ خدا میداند این برای مذهبیها هم خطر بزرگی است یعنی من بنشینم و فکر کنم که من یک سری عقایدی دارم، این عقاید را از کجا آوردم؟ از چه کسی گرفتم؟ مثلاً زمانی که کودک بودم، ننهجون فلانی گفته و من شنیدم و باور کردم یا یک ریشه داشته است. درست بوده یا غلط بوده است؟ از کجا سرچشمه میگیرد؟ آنجا ما بهطور مفصل عرض کردیم که برای عموم مردم که متخصص نیستند، قطعاً واجب است که به عالمی رجوع کنند و عقاید خود را از او بگیرند. منظورم فقه نیست بلکه منظورم عقاید است. سر جای خود استدلال کردیم. بازهم باید تکرار کنم که این لازم است چون شامل همه مردم میشود. من عقایدم را از چه کسی میگیرم؟
ما که بزرگتر از حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه که نیستیم، ایشان به محضر امام هادی علیه السلام تشریف میآورند و میفرماید: من یکبار عقایدم را بگویم، شما اصلاح کنید. شاگردان دیگر ائمه هم این کار را کردند.
ما یک عالَمه اعتقاد داریم، اگر ما را به حال خودمان رها کنند ولو عالمِ برجستهِ ربّانی شویم و با امام معصوم صحبت کنیم، کج میرویم. برای اینکه بیحرمتی به آن بزرگوار نشود، اسمش را نمیآورم. یک عالمی که شاگردان ایشان میگویند: ایشان با اهل بیت علیهم السلام صحبت میکرد. بعید هم نیست که اینگونه باشد. عبارت «بعید نیست» را از طرف خود نمیگویم و بلکه از طرف شما میگویم. ایشان خیلی فرد ویژه بودند. خیلی آثار مهمی هم داشتند. از تقوای او همین بس که چون در آثار ایشان، بعضی حرفها را زده است که خلاف مشهور علماء است، اجازه انتشار نداده است. پسر او نقل میکند: وقتی میخواهیم بعضی از آثار ایشان را چاپ کنیم، ایشان شب به خوابم میآیند و مرا تهدید میکنند و من این کار را نکردم. خود ایشان یکی دیگر از کتابهایشان را که در آنیکی از علماء بسیار برجسته را با خاک یکسان کرده بود، از بین برد یعنی در بحث علمی، دعوای علمی کرده بود ولی گفته بود: اگر این منتشر شود یا بعد از مرگم چاپ شود، از جهت حیثیتی به آن عالم ضربه میخورد. هفت جلد کتاب خودش را از بین برد!
الآن اگر فردی پست آشغالی {در فضای مجازی} بگذارد و ببیند چهار نفر آن را دیدهاند، دلش نمیخواهد آن را بردارد.
هفت جلد کتاب نوشت و ازنظر خودش هم درست نوشت. داماد ایشان میفرمود: به من همیشه میگفتند که امسال چه چیزی تدریس میکنی؟ من گفتم: فلان و فلان و فلان و…گفت: اصول همدرس بده. گفتم: آقا! بهقدری اصول درس دادم، خسته شدم مگر آنکه شما آن کتابتان را بدهید تا من یک استفاده علمی کنم…میگفت: این را که گفتم، دیگِ سکوت کردند و تا آخر عمرشان نپرسیدند که چه چیزی درس میدهی تا من از ایشان نخواهم تا آن کتاب را به من بدهند.
میخواهم عرض کنم که ما باید دقّت کنیم که عقاید خود را از کجا گرفتیم. اگر دقت نکنیم؛ عالم ربّانی که الآن یکی از شاگردان ایشان یکی از شلوغترین درسهای مهم حوزه را دارد و آدمحسابی هم هست، از افراد خدوم به نظام هم هست که مخالفهای نظام هم علمیّت او را قبول دارند؛ ایشان میفرمود: اون آقا، هر حرمی که میرفت با اهل بیت علیهم السلام صحبت میکرد. دیدید که من از این حرفها نمیزنم، عمداً هم الآن اسم نمیبرم که برای افراد قلابی هم دکّان باز نشود. برای اولیاء خدا این کاری ندارد. این آدم با این سطح از قدس و تقوا، بهقدری کفّ نفس دارد که الآن از ایشان اثری چاپ نشده است با اینکه چندین جلد کتاب {منتشر نشده} دارد.
خدا میداند اگر یک جلد از آن کتابها را کسی داشت، با آن سلطنت علمی به راه میانداخت. من اخیراً یک پستی نوشتم و به بعضی از رفقا نشان دادم ولی پشیمان شدم از آنکه پست را منتشر کنم. گرفتار دورهای هستیم که بچهها مینویسند و بعضی از بزرگها با اسمشان آن را منتشر میکنند.
کتابی را که باید یک عالم چهل سال کار کرده، کار کند را به یک بچه طلبه میدهند و پدر آن بیچاره جلوی چشمش میآید و یک چیزی غلطغلوط، نصفهنیمه مینویسد و در آخر هم به اسم فرد دیگری منتشر میشود.
او که اینطور نبود، کتاب را خودش نوشت، اجازه نشر نمیدهد و بعد از مرگ هم اجازه نشر نمیدهد و میگوید: من در آن بخش نقد علمی کردم و ممکن است به دست یک غیرمتخصص برسد و در آنجا دچار شبهه شود.
متأسفانه در دوره کنونی کسانی هستند که پول میدهند و عدهای کار میکنند که به اسم این افراد منتشر شود.
داماد ایشان میگفت: من به خواستگاری دختر ایشان رفتم و عقد کردیم. ایشان مرا صدا زدند و گفتند: دو شرط دارم؛ اول آنکه با من کاری نداشته باش که چه کاری انجام میدهم. دامادِ ایشان عالم است. به همین جهت میگفتند که در کار من فضولی نکن! دوم، آنکه ما آذریها اینکه هر روز اینجا بیایی و نامزدی بازی و… را دوست نداریم. هر وقت عروسی کردید، همسرت را بردار برو. به ایشان گفتم: چشم! هر چه شما امر بفرمائید. (داماد بزرگوار ایشان حفظه الله از علماء تراز اوّل و از افتخارات شیعه هستند.) همان شب یا فردا صبح مرا صدا زدند که بیا و به من گفتند: من با خودم فکر کردم و دیدم این تعصب بیخودی است، عقد کردید و ایشان همسر شماست، هر وقت خواستید بیاید و هر وقت خواستید بروید ولی با من کاری نداشته باش.
همه اینها را برای این گفتم که آن عالم ربّانی که با حیرت از او صحبت میکنند، یک مرتبه وسط اینهمه اعتقاد که همه آنها هم شخصی ـ تحقیقی است، برای همین هم گاهی مخالف بعضیها میشود و مقلّد کسی نیست؛ یک تعصب قومی، عشیرهای و محلّی به سراغ او میآید. آقا! عقد کرده است یعنی دیگر همسر اوست، پسر و دختر که رسماً در حضور شاهد، عقد میکنند؛ زن و شوهر هستند حالا اینکه بروند خانه خودشان یا نه ندارد. بعد هم بهقدری کفّ نفس دارد که میگوید: این تعصب است و اشتباه کردم. ما مثل ایشان چند نفر دیگر پیدا میکنیم؟ ولی ممکن است این قاتى افکار این فرد هم یک انحراف وجود داشته باشد و چون ربّانی است بلافاصله متوجّه میشود و از خود دور میکند.
وای به حال من! اگر من بخواهم بنشینم و ببینم چند مورد به این شکل در ذهنم وجود دارد که دین آنها را نخواسته ولی من به آن پایبند هستم. من هر وقت یاد این حرف میافتم، میبینم که من چقدر گرفتار هستم. ما عقاید و افکار و سلیقههایمان را از کجا آوردیم؟
دسته سوم مردم در بیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
{در ادامه روایت، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در توصیف دسته سوم} فرمودند: «وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیق» به یک ستون محکم، مستحکمی تکیه نمیکنند و پناه نمیبرند.
اگر امروز در نماز جمعه، حضرت این خطبه را میخواندند، حضرت را هوو میکردند!
«یا کمَیلُ اَلْعِلْمُ خَیرٌ مِنَ اَلْمَالِ» مثل اینکه آقا حواسشان نیست! علم بهتر از مال است؟ خب، این برای سخنرانی خوب است. بعدش چی؟ البته این هر علمی نیست. چون «اَلْعِلْمُ» است. ما بعضی از اوقات به سراغ علم میرویم که از آن پول به دست آوریم. میگویند: طرف درس میخواند. من هم مثل خیلی از شما مبتلا بودم. درس میخوانید که به چه چیزی برسید؟ چرا این رشته و رشته دیگر نه؟ میگوید: در این رشته پول نیست. این را برای تخطئه عرض نکردم. در شرایط جامعه امروز، اینکه کسی به فکر این باشد که شغلی پیدا کند که محتاج کسی نباشد، خیلی خوب است امّا این دیگر علم نیست. این نوکرِ پول است و دیگر علم نیست. بله داریم کسی که همان درس را میخواند، پول هم پیدا میکند لیکن قصدش خدمت است. به نیّت بستگی دارد. اگر رجوع کنید، خواهید دید که رشتههای مهمی که در آنها پول وجود ندارد، خلوت است. بعضی از دانشگاهها برای بعضی از رشتههای خاص تأسیس شد ولی یک سال در میان هم آن رشته خاص ورودی ندارد، مجبور میشوند رشتههای دیگر تدریس کنند. اینهمه رشته در علوم انسانی داریم، به غیر از ضعفهای که وجود دارد، چون در آن پول نیست لذا خلوت است.
منظور از عبارت علم در «یا کمَیلُ اَلْعِلْمُ خَیرٌ مِنَ اَلْمَالِ» هر علمی نیست. علمی که نوکرِ پول و خدمه پول درآوردن است {خوب نیست} گرچه عرض کردم آن هم لزوماً بد نیست ولی منظور این نیست.
«اَلْعِلْمُ یحْرُسُک» این چه علمی است که تو را محافظت میکند. این کدام علم است؟ «وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ» در حالی که تو از مال محافظت میکنی.
اتحاد عالم و معلوم
من باید حواسم باشد که گاو صندوق، قفل، جیب و… {داشته باشم که مالم} را نبرند. امکان دزدیدن مال و هر چیزی مثل مال که بیرون از ذات من است، وجود دارد. ولی علم دزدیدنی نیست. کتاب هم علم نیست. اگر کتاب را ببندید و من دیگر نتوانم صحبت کنم که دیگر علم نیست. به قول اهل فلسفه که راجع به «اتحاد عالم و معلوم» میگویند و آقایان کهیر میزنند! بیچارهها یک چیزهای میدانند که این حرف را میزنند. درک مُدرِک و مُدرَک، علم عالم و معلوم. اگر بشود علم را دزدید، دیگر آن علم نیست. نمیخواهم بگویم فلان چیز در انرژی هستهای مفید نیست یا اینکه خدمت نیست ولی چیزی را که میتوان دزدید، آن علم نیست. علم در صفحه نفس است.
«اَلْعِلْمُ یحْرُسُک وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ وَ اَلْمَالُ تَنْقُصُهُ اَلنَّفَقَةُ» مال با خرج کردن تمام میشود. «وَاَلْعِلْمُ یزْکوا عَلَی اَلْإِنْفَاقِ» امّا علم با بخشش رشد میکند. باز هم معلوم است که این علم هر علمی نیست. {این نکته مهمی است که} حضرت فردی را پیدا میکنند و دست او را میگیرند و به بیابان میبرند {تا اهمیت علم را به او بگویند.}
«وَ صَنِیعُ اَلْمَالِ یزُولُ بِزَوَالِهِ» هرچیزی را که با مال درست کنید با نابودی مال، نابود میشود.
در هندوستان، بعضی از علماء و پولداران شیعه قصرها ساختند و در آنجا کتاب میگذاشتند و آنجا حوزه بوده است ولی وقتی وضع مالی خراب شده، آنجا هم به مخروبه تبدیل شده است ولی کتابهایی که نوشتند هنوز وجود دارد.
«یا کمَیلَ بْنَ زِیادٍ مَعْرِفَةُ اَلْعِلْمِ دِینٌ یدَانُ بِهِ» ای کمیل بن زیاد! معرفتِ این علم، دینی است که از آن تبعیت میکنند. «بِهِ یکسِبُ اَلْإِنْسَانُ اَلطَّاعَةَ فِی حَیاتِهِ» (حضرت بیشتر روشن میکنند.) انسان در دنیا به برکت آن، طاعت الهی را کسب میکند.
چون من فاقد آن علم هستم، راجع به آن زیاد صحبت نمیکنم.
«وَ جَمِیلَ اَلْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ» و پس از مرگ، یاد خیری از او میکنند.
«اَلْعِلْمُ حَاکمٌ وَ اَلْمَالُ مَحْکومٌ عَلَیهِ» علم فرمانروا و مال فرمانبر است.
مال را میدزدند و میبرند. ما یک فامیل دور خیلی پولدار داریم که «خیلی» برای یک دقیقه آن است و همه شما او را میشناسید. بعضیها اینگونه هستند دیگر. پسر او میگفت: ای خدا! این پدر من سن 72 سالگی را هم رد کرد ولی هنوز نمرده است. از دور هر کسی نگاه کند، آب از زیر چانهاش میچکد. در همان فامیل هم کسی را داریم که هیچ چیزی ندارد ولی پسرش با افتخار پای پدر را میبوسد. بله با نگاه آن آقای دکتر که میگفت: آخ! تستهایت را غلط زدی؟ استعداد نداشتی؟ با آن نگاه ممکن است ثروت یک چیزهای باشد، اینها ثروت محسوب نمیشود.
«یا کمَیلُ ، هَلَک خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیاءٌ» ای کمیل! ثروت اندوزان، مردهاند گرچه به ظاهر زندهاند.
افرادی که اموال را گنج میکنند…بهقدری کار شیعه بر روی زمین مانده است که خیلی از افراد مانند میر حامد حسین رحمه الله علیه در روز قیامت یقه این افراد را پاره میکنند و ما هم به اندازه خودمان یقه این افراد را میکشیم که گنج دارند و خرج اهل بیت علیهم السلام نمیکنند.
«وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ» توضیح دادیم که منظور از علماء در اینجا، آخوندها نیستند بلکه هر کس دارای آن علم است.
«وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی اَلدَّهْرُ» عالمان تا دنیا برقرار است، زنده هستند.
اینکه میگویند: العلماء باقون ما بقی درب و داغون مثلاً جلو پا آخوند بلند شوند. منظور از این علماء، آخوندها نیستند، میتواند غیر آخوند باشد. به ظاهر نیست. عمر آن عالم ربّانی که 20 سال، 30 سال و 50 سال نیست. وقتی بعد از 1400 سال، اسم امام حسین علیه السلام در جلسه میآید؛ شما زندهبودن امام حسین علیه السلام را درک میکنید. نزدیک محرم که میشود، تپش قلبتان را حس میکنید.
«أَعْیانُهُمْ مَفْقُودَةٌ» بدنهایشان از بین رفته است و گم شده است. (بدنهایشان در زمین پنهان است.) «وَ أَمْثَالُهُمْ فِی اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ» امّا یاد آنها در دلها زنده و موجود است.
بعد از همه این حرفها حضرت عبارتی را فرمودند که عرض کردم که تازه اصلِ موضوع را نفرمودند. من هم موضوع را مبسوط کردم تا این دفعه جملات آخر امام را نگویم.
حضرت دست کمیل را گرفتند و به جای مرتفعی و دور از شهر بردند. حضرت به سینه مبارک خود اشاره کردند و فرمودند: «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً» در اینجا دانش فراوانی وجود دارد.
با وجود اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه درگیر این است که علی برتر است یا معاویه؟! طلحه چه میگوید؟ اشعث چه غلطی میکند؟ دستِ کمیل را گرفتند و بیرون بردند یعنی من اینجا آمده بودم، چیزهای دیگری به شما بگویم. مثل فردی که نقشه گنج پیدا کرده است؛ دیگری به او میگوید: در گوشی بزن، ببین الآن هوای قم بارانی است یا نه؟ درجه حرارت آن چند است؟ با اصفهان مقایسه کن. او میگوید: من چیزی دارم که اگر بگویم تو زیرورو خواهی شد، این سؤالات چیست؟ چرا راجع به چیز دیگری با من بحث میکنی؟
اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بفرمایند: «عِلْماً جَمّاً» خدا میداند که معنای آن چیست. حضرت در اینجا هم نفرمودند یا به کمیل چیزی از آن را فرمودند و به ما نگفته است.
«هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی صَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً» اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چند آرزو داشته باشند، یکی از آنها این است. حضرت عبارت را با «لَو» هم میگوید یعنی «کاش» کسی پیدا میشد که بتونم به او بگویم {و این علم به او منتقل کنم} ظاهراً یا اصلاً کسی را پیدا نکردند یا اگر کسی را پیدا کردند که به چیزی بگویند، آن افراد دیگرکسی را پیدا نمیکنند که به او بگویند.
«بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ» بله گاهی تیزهوشانی یافتم امّا به همه نمیشود هر چیزی را گفت چون امین و مورد اعتماد نمیباشند.
عجیب است. «مرحوم ابن فهد حلّی رحمه الله علیه و سلام الله علیه و اعلی الله مقامه» که مرقد مطهر ایشان در کربلا، بعد از خیمهگاه است. در قدس و تقوا یک آدم حیرتانگیز است. اگر کلمه «سوپرمن» بیاحترامی نباشد، این افراد هستند چون کلمه «سوپرمن» برای شوتی است که در آنجا درست کردند امّا اگر ذهنها یک اَبر مرد وجود داشته باشد آن اَبر مرد؛ ابن فهد حلی است. ایشان دفترچه داشتند که بعضی چیزها را در آن نوشته بودند. فردی این دفترچه را پیدا کرد، بحث است که آن فرد خواهرزاده یا فرزندخوانده ایشان بود یا اینکه پسرِ همسرش بود. برای قرن هشت و نهم هجری است. یک گنج داشت. تیزهوش است ولی امین نیست. دفترچه را برداشت و مرده را زنده میکرد، از روی آب رد میشد، مدعی امام زمانی شد و کارهای هم انجام میداد که بعضی از افراد گمان میکردند، او امام زمان است. هر چیزی را نمیتوان دستِ هر ناخلفی داد؛ فرد باید امین باشد.
سامری خیلی آدم عجیبی بود. به او گفتند این مجسمه را درست کردی که شبیه به گاوی است که معلق بین زمین و آسمان است و قرآن میگوید «لَهُ خُوَارٌ».[8] یعنی حرکات و صدای خاص داشت. سامری گفت: «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ».[9] از جای پای فرشته برداشتم.
تو جای پای فرشته را از کجا دیدی؟ وای به حال اینکه روزی کسی با سوءاستفاده از دین، مردم را سرکار بگذارد. الآن آسان شده است. الآن اگر با خر هم خیار بخوری، مردم جذبت خواهند شد البته با بز خیار میخوردند، من ورژن بعدی آن را گفتم. اینکه شما میبینید اینهمه آدم دنبال افراد مختلف میافتند…اصلاً آدم نمیتواند بروی منبر بگوید که بعضیها چه غلطهایی با ملّت میکنند، چگونه اینها را به سخره میگیرند، چگونه به نوامیس مردم تعدی میکنند. این افراد هم قربه الی الله تقدیم شیخ طریق میکنند. یکی از دلایلی که فقها با صوفیّه بد هستند و چشمشان ترسیده است (حالا با بعضیها کار نداریم که زیاده رویی میکنند و به بعضی از بزرگان هم توهین میکنند.) بس که کثافتکاری است که بعضی از مدعیان کردند.
حضرت میفرماید: من که میگویم نیستند، نه اینکه نیستند، هستند ولی امین نیستند. این سلاح را نمیشود دست کسی که شرح صدر ندارد، بدهید. فرمودند: بله «لَقِناً» تیزهوشی را پیدا کردم ولی امین نیست.
در همین تهران به قدری آدم داریم که مردم را سرکار گذاشتند. وقتی مردم «مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ» نباشند؛ «یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ». فردی سبیلش دراز است، فرد دیگری پاچه شلوارش دراز است و… مردم در تهران جذب یک افرادی میشوند که … یا در قم که هنوز دو دوتای فرد برای خودش چهارتا نیست، در جایگاه امام زمان هم نشسته است. حالا بعضی از افراد مثل من، چهارتا حرف بیخودِ حفظی میزنند؛ او نه! میآید و دستورالعمل حیات میدهد، مردم هم دورش هستند. حضرت فرمودند: افراد حرفهای هستند ولی ناگهان سامری میشود.
«مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّینِ لِلدُّنْیا» من اخیراً به مدت 5 شب راجع به اهمیت پول صحبت کردم ولی اگر آخوندی را دیدید که دنبال مالِ دنیا برای شخص خودش است، اسبتان باید چهارنعل از این فرد فرار کند و شما هم بر روی اسبتان از او فرار کنید. (جسارت به شما نشود. میخواستم خودم را بگویم، دیدم شاید به شما برگردد.) باید آدمی با دنده 8 از کسی که دین را وسیله به دست آوردن دنیا کرده است، فرار کند. یک نفر میرود، اختلاس میکند و برج میسازد که از این افراد زیاد هستند امّا یک نفر با دین مردم بازی میکند تا پول دربیاورد. طرف با هزار جور کثافتکاری هزار میلیارد پول نقد در حسابش بود که حکم اعدامش به درخواست فرد دیگری فعلاً متوقف است.
«مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّینِ لِلدُّنْیا» اگر به این فرد که زبل است، من چیزی بگویم؛ چون اینها شگفتانگیز است و دست کسی نیست. این همان جواهرِ حقیقی است که در صد کیسه اوّل آن را نشان نمیدهند؛ از آن سوءاستفاده کرده و از آن پول در میآورد، از آن فالوور در میآورد، از آن، عدهای که سر راهش بایستند و گریه کنند، در بیاورد.
حالا ممکن است که مردم سر راه امام سجاد علیه السلام هم بایستند و گریه کنند ولی هیچوقت دیده نشده که اهل بیت علیهم السلام از مردم بالا بروند. بالا هستند، به پایین میآیند و میفرمایند: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ».[10] عبارت «تَعَالَوْا» به معنای آن است که از بالا آمده و دست خود را دراز میکند و میگوید: بیاید دستتان را بگیریم که بالا بیاید. نه اینکه پا بر دوش مردم بگذارد و بالا رود.
«وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ». عبارت «مُسْتَظْهِراً» در اینجا به معنای «غالباً» است. با نعمتهای خدا میخواهند بر من غلبه کنند.
قرار دادن دین به عنوان وسیله ای برای دنیا
یک مورد را که راجع به فرد ناشناسی است، من اسم نمیبرم؛ بگویم تا شما ببینید. میگفت: بنده خدایی پیش یکی از مراجع سرشناس آمد، وجوهات کلانی داشت و گفت: آقا! من 400 میلیارد تومان خمس میآورم ولی شما 30 درصد از آن را به من بدهید! ایشان فرمودند: اگر خمس است، بدهید و یک تومان هم به شما نمیدهم، درصد چیست؟! اگر هم خمس نیست که نیست. این فرد یک سالی به قم آمده بود و تلاش کرد ولی نشد. این مرجع خمس میدید و فرد دیگر شکار خوبی دیده بود. آقایی که تعریف میکرد، گفت: من را واسطه قرار داد و من هم به او گفتم: آقا چه میگوید، من بروم و به مرجع بگویم: مالِ امام زمان سلام الله علیه را درصد بندی کنید و به این بدهید! حق چه چیزی بدهد؟ حقِ بازاریابی بدهد؟ مگر قرار است این پول در جیبشان برود؟! انجام نمیدهم. گفته بود: آقا! 400 میلیارد تومان. گفت: اصلاً 4 هزار میلیارد تومان! گفته بود: خب در این صورت نمیدهد. گفت: خب ندهد. گفته بود: میدانی چند سال است که روی این کار کردم؟ (مثلاً خیمه سنگین روی طرف زده است که… خدا لعنت کند کسانی را که کارهایی کردند که مردم را بدبین کنند) من روی این پول چند سال کار کردم. گفت: آقا درصد نمیدهد، برو. میگفت: سال بعد طرف را دیدم. گفت: ازش گرفتم ولی برو و به آن مرجع بگو من اینگونه گفتم: (همسر آن مرجع بنده خدا به یک حادثه از دنیا رفته است.) من بررسی کردم و دیدم تو باید خمس را به اعلم بدهی و این فرد اشکال تقوایی دارد، این فرد همسرش را کشته است. گفته: نه بابا! مگر مرجعی هم پیدا میشود که زن خود را بکشد. گفت: بله او زن خود را کشته است! (او جزئیاتی را هم میگوید که من نمیتوانم بگویم.) گفته بود: پس چه کار کنیم؟ همزمان رفته بود و با جای دیگری صحبت کرده بود و فرد دیگر درصد گرفت و علناً هم گفته است که فلانی است. گفته: خدا خیرت دهد، اینهمه پول را بدهیم به کسی که به زن خود رحم نکرد. گفته بود: برو به آن مرجع بگو من که گرفتم، تازه تو قاتل هم شدی.
حضرت فرمودند: «بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً» بله آدمهایی وجود دارند ولی میخواهند این را خرج جای دیگری کنند.
«مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّینِ لِلدُّنْیا» دین را وسیله دنیا قرار دادهاند.
قدیمیها میفهمیدند که میرفتند آقا سید احمد خوانساری پیدا میکردند و بعد میرفتند بازار. بعضی جاها، چرا افراد میخواهند در مساجدی که موقوفه دارد، امام جماعت شوند؟ مسجدی که موقوفه ندارد، هیچ چیزی ندارد… الآن من کسی را میشناسم که ماهی یک میلیون از جیب خود خرج میکند، بنده خدا کار هم میکند برای اینکه مسجد پول ندارد و آن منطقه تهران هم فقیر است و میگوید: من اگر یک سال هم نروم، اینجا هیچ رقیبی ندارم چون هر کسی که بیاید، برای ایستادن در اینجا باید پول خرج کند.
خدا رحمت کند. یکی از شاگردان آیت الله خسروشاهی رحمه الله علیه بود که همیشه پنج ـ شش طلبه با خود به مسجد میبرد و الآن هم میبرد. یکی به ایشان گفت: نمیترسی این طلبهها رقیب تو شوند؟ من میخواهم کار کنم. رقیبم شود یعنی چه؟ یعنی این طلبه باید امام جماعت شود و مردم او را قبول دارند. من به جایی که امام جماعت ندارد میروم و کار میکنم.
اگر به دنبال رساندن پیام حق باشم، به این چیزها کار ندارم. بالاتر، پایینتر. هر کجا که خالی بود. تا هر وقتی هم که افراد مرا بخواهند اگر نخواستند به جای دیگری میروم ولی اگر نگاه کند که چقدر درآمد دارد، دعوا درست میشود.
حضرت فرمودند: افراد تیزهوش وجود دارند ولی این افراد امین نیستند. «مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ» و با نعمتهای خدا میخواهند بر بندگانِ خدا غلبه کنند.
رأفت و درایت امام
شما نگاه میکنید که اهل بیت علیهم السلام چقدر استغنا دارند. فردی از خراسان به محضر امام آمد درحالیکه حضرت در آنجا وکیل مشخص کرده است، اینکه به اینجا میآیید به چه معناست؟ آقا! بالاخره ما تقدیم کردیم! امام فرمودند: از کجا میآیی؟ گفت: آقا! از خراسان میآیم. امام فرمودند: در خراسان فلانی هست، برگرد و به او بده. گفت: آقا! تا اینجا که آمدهام. فرمود: نه او نماینده من است. استغنا دارد.
اگر فرد جذامی او را به غذا دعوت کند، امام بلافاصله به شرط آنکه آنها هم میهمان امام باشند، قبول میکنند. دستش یک طرفه نیست. بله بعضی از خرجها، خرجِ دین است و خرجِ شخص نیست.
ان شاء الله خداوند قلب ما را به نور علم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه روشن کند.
و ان شاء الله از این علمی که فرمودند: زیاد است؛ توسط فرزند رشیدشان حضرت ولیعصر اروحنا فداه به قلب ما هم بتاباند.
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
چند جمله راجع به این روزهای خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که چندان نقل هم ندارد و اندک است، عرض کنم.
خدا خودش شاهد است که ما نمیتوانیم روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخوانیم. روزهای آخر مادر من به خاطر غده که در سرشان بود، سردرد شدیدی داشت، قبل از اینکه کسی متوجّه شود من دیدیم ایشان زیاد میخوابند چون وقتی که میخوابند و چشمان خود را میبندد، میتواند بروز ندهد که درد دارد. به خاطر دارم، من رفتم و دیدیم رنگ صورتشان تغییر کرده است و زرد شده است. فهمیدم خواب نیستند بلکه درد شدیدی دارند ولی برای اینکه بچهها متوجّه نشوند…
تا چند روز پیش خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اینگونه بود که عمدتاً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بستر بود. شاید بقیه برای اینکه مراعات کنند، جلو نمیرفتند چون حضرت برای درد پهلو و دست و بازو گریه نمیکرد. درد میکشیدند ولی بروز نمیدادند.
خدا این را برای کسی نیاورد که متوجّه بشود که بعد از روز شهادت، در این فراقی که اینطور جگر همه را سوزاند؛ بچهها در دل میگویند: حداقل مادرمان از آنهمه درد راحت شد. اگر الآن بود، هر بار که میخواست نفس بکشد انگار تیری به آن سینه مبارک اصابت میکرد. یاد مادر که میافتادند…حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همخانه را جابهجا کردند، دیگر زندگی در آن خانه برای اهل بیت علیهم السلام سخت بود. خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیتوانستند لباس سالم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تحمل کنند. کوچکترین خاطره آن بود که اگر به دیوارهای سالم خانه هم نگاه میکردند، میگفتند: مادر اینجا دست به دیوار گذاشت. اینجا اینطور نشسته بود و گریه میکرد.
معمولاً اینگونه است. خدا برای شما نیاورد. در خانه که مادر از دنیا میرود، چند روز که میگذرد، بچهها مینشینند و خاطرههایشان را تعریف میکنند. هیچوقت نقل نشده است که امام حسن علیه السلام خاطره تعریف کنند.
در اوایل که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بیشتر خانه بودند، بچهها خود را نگه میداشتند به صورت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نگاه میکردند…
گاهی نوشتهاند: این ایام خود حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به قبرستان بقیع تشریف میبردند و بین قبرها راه میرفتند و میفرمود: مالِی وَقَفتُ عَلی القُبورِ مُسلّما قَبرَ الحَبیبِ فَلَم یَرُدَّ جَوابی.[11] من در بین قبور میآیم و به قبر حبیبم سلام میکنم ولی دیگر جواب او را نمیشنوم.
گاهی هم نوشتند: حضرت دستی حسنین علیهما السلام را میگرفتند و به کنار زاویه عقیل میآمدند که خانه در بقیع برای برادر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود و روی زمین مینشستند و بلندبلند گریه میکردند. خاطرات تلخ بود. خودشان را نگه میداشتند. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ملاحظه بچهها را میکرد و بچهها هم ملاحظه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را میکردند ولی گاهی میدیدند با اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آرام اشک میریزند، گاهی مثل همین روزها بلندبلند گریه میکند.
عمّار نزد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: آقاجان! شما اینطور بلندبلند گریه میکنید، قلب ما پاره میشود، شما که اهل تحمّل هستید، چه اتفاقی رخ میدهد که اینگونه صدای گریه شما بلند میشود؟ صورت حضرت خیس شد. این عبارت برای من است (توضیح متنی است که میخواهم بخوانم): عمّار! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خود را از من میپوشاندند، یکبار نگفت: کجای بدنم درد میکند و اظهار نکرد، دستور داده بودند از زیر لباس بر ایشان آب بریزم و باید دست میکشیدم، وقتی او را بر روی مُغتَسَل (تختهپاره) قرار دادم… «إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً».[12]
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] – نهج البلاغه، حکمت 147. (وَ مِنْ کلاَمٍ لَهُ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ لِکمَیلِ بْنِ زِیادٍ اَلنَّخَعِی قَالَ کمَیلُ بْنُ زِیادٍ أَخَذَ بِیدِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ فَأَخْرَجَنِی إِلَی اَلْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ اَلصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ: یا کمَیلَ بْنَ زِیادٍ إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَک: اَلنَّاسُ ثَلاَثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیقٍ. یا کمَیلُ اَلْعِلْمُ خَیرٌ مِنَ اَلْمَالِ اَلْعِلْمُ یحْرُسُک وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ وَ اَلْمَالُ تَنْقُصُهُ اَلنَّفَقَةُ وَ اَلْعِلْمُ یزْکوا عَلَی اَلْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ اَلْمَالِ یزُولُ بِزَوَالِهِ. یا کمَیلَ بْنَ زِیادٍ مَعْرِفَةُ اَلْعِلْمِ دِینٌ یدَانُ بِهِ بِهِ یکسِبُ اَلْإِنْسَانُ اَلطَّاعَةَ فِی حَیاتِهِ وَ جَمِیلَ اَلْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ اَلْعِلْمُ حَاکمٌ وَ اَلْمَالُ مَحْکومٌ عَلَیهِ یا کمَیلُ ، هَلَک خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیاءٌ وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی اَلدَّهْرُ أَعْیانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی صَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَی أَوْلِیائِهِ- أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ اَلْحَقِّ لاَ بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ اَلشَّک فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاک! أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ اَلْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ اَلاِدِّخَارِ لَیسَا مِنْ رُعَاةِ اَلدِّینِ فِی شَیءٍ أَقْرَبُ شَیءٍ شَبَهاً بِهِمَا اَلْأَنْعَامُ اَلسَّائِمَةُ! کذَلِک یمُوتُ اَلْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ. اَللَّهُمَّ بَلَی! لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اَللَّهِ وَ بَینَاتُهُ. وَ کمْ ذَا وَ أَینَ أُولَئِک؟ أُولَئِک وَ اَللَّهِ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ اَلْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اَللَّهِ قَدْراً. یحْفَظُ اَللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَینَاتِهِ حَتَّی یودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ اَلْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ اَلْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ اَلْیقِینِ وَ اِسْتَلاَنُوا مَا اِسْتَعْوَرَهُ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ اَلْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا اَلدُّنْیا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَی أُولَئِک خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَی رُؤْیتِهِمْ اِنْصَرِفْ یا کمَیلُ إِذَا شِئْتَ.)
[5] – سوره مبارکه نوح، آیات 5 تا 9. (قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَ نَهاراً «5» فَلَمْ یزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً «6» وَ إِنِّی کلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکبَرُوا اسْتِکباراً «7» ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً «8» ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً «91»)
[6] – اشاره به قضاوت پزشک که ورود به طلبگی را نشانه عدم موفقیت در راه یابی به دانشگاه میدانست.
[7] – کافی، جلد 1، صفحه 30. (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ أَبِی اَلْحُسَینِ اَلْفَارِسِی عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ زَیدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ : طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کلِّ مُسْلِمٍ أَلاَ إِنَّ اَللَّهَ یحِبُّ بُغَاةَ اَلْعِلْمِ.)
[8] – سوره مبارکه طه، آیه 88. (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَٰذَا إِلَٰهُکمْ وَإِلَٰهُ مُوسَیٰ فَنَسِی)
[9] – سوره مبارکه طه، آیه 96. (قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکذَٰلِک سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی)
[10] – سوره مبارکه انعام، آیه 151. ( قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ ۖ أَلَّا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا ۖ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَإِیاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ)
[11] – دیوان امام علی عیله السلام، جلد 1، ص 89.
[12] – طرف من الأنباء والمناقب، جلد ۱، صفحه ۳۹۶. حتّی قال علیّ علیهالسلام لعمار بن یاسر: وإنّ أعظم ما لقیت من مصیبتها أنّی لمّا وضعتها علی المغتسل وجدت ضلعا من أضلاعها مکسورا، وجنبها قد اسودّ من ضرب السیاط