روز شنبه مورخ 29 دی ماه 1397، چهارمین شب از مراسم دهه اول فاطمیه در هیات عبدالله بن الحسن علیه السلام با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» با موضوع «اهمیت غصب حکومت از نگاه حضرت زهرا سلام الله علیها در حاشیه خطبه فدکیه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی سخنرانی این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[2]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[3]
مروری بر جلسات قبل
محضر مبارک شما عرض شد که خروش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این جهت نبود که امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام غصب شد، چون امامت که قابلِ غصب کردن نیست، ولایت حَقّهی الهیه که قابلِ غصب کردن نیست، حتّی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتواند امامت را از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بگیرند وای به حالِ غیر از ایشان! این چیزی نیست که به دستِ غیرِ خدای متعال باشد، آن چیزی که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام غصب شد اِعمالِ ظاهریِ ولایت یا همان حکومت بود.
عرض کردیم این حکومت خیلی اهمیّت دارد، عزیز را ذلیل و ذلیل را به ظاهر عزیز میکند، فضا را تغییر میدهد، هر کسی را که بخواهد معرّفی میکند، شاخص میکند، در تیررس رسانه قرار میدهد، هر کسی را که بخواهد میبرد و او را مفقود میکند که کسی حتّی نامِ آن را هم نشنود.
دو چیز روی تأکیدات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، یکی حکومت و دیگری موضوع غصب مالیِ فدک.
برای اینکه این بحثِ ما ناقص جلوه نکند هر شب این تأکید و تکرار را داشتیم که واضح است که حتماً باطنِ خطبهی فدکیّه برائت از دشمنان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و غاصب بودنِ آنهاست که ما سالهای گذشته به این مطلب پرداختهایم، اما این مطلبی هم که عرض میکنیم یکی از وجوه است، اگر کسی بگوید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فقط برای حکومت و اقتصاد قیام کردهاند خیلی حرفِ بیخودی زده است اما اگر کسی این موضوع را هم انکار کند مانندِ قبلی است، ما قائل هستیم که این موضوع چند لایه و چند بُعد بود، چون سالهای گذشته به آن ابعاد پرداختیم حال این بُعد را عرض میکنیم، وگرنه دوستان در خاطر دارند که نامِ بعضی از جلساتِ ما «فاطمیّه هویّت تشیّع است» بود، اصلاً موضوع اعتقادی بود، همهی آن مطالب بر سرِ جای خود محفوظ است، از آن مطالب برنگشتهایم، الآن وجههی دیگری را عرض میکنم.
چرا این تأکید را میکنم؟ چون برخی در اصلِ بحث حکومت افراط میکنند و بعضیها هم تفریط میکنند، هر دو هم اشکال دارد، حضرت هم حقیقتِ ولایت و برائت را فرمودهاند که اصلاً اگر در خاطر داشته باشید سال گذشته عنوانِ بحثِ ما ولایت و برائت بود، هم اینکه حضرت به حکومت پرداختند، و ما هم یکی دو شب موضوع ماجرای تنباکو را از این جهت عرض کردیم که شما ببینید وقتی یک حکومتی…. که یک ادّعایی کردیم و شب گذشته شاهدِ آن از غیب رسید، عرض کردیم که ما بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصلاً حکومتِ غیرِ دینی نداشتیم، یک وقت شما میگویید حکومتِ دینی یعنی صالح؟ من میگویم: نخیر! اصلاً راجع به چه چیزی مدام غاصب بودن را تکرار میکنیم؟ اما همان غاصبها هم ادّعای دینی داشتند، بلکه آنقدر پُر رو بودند که به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند غیر از کتاب خدا و سنّتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید سیرهی اینها را هم قبود کنید! یعنی سیرهی خلفای قبلی را در کنار کتاب خدا و سنّتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گذاشتند! از اولین حکومت ادّعای دینی داشت… چون اصلاً مشروعیتِ حکومت بسته به این است، در یک جامعهی دیندار یک مُلحِد نمیتواند بیاید و حکومت کند چون حکومتِ او زود از بین میرود، پس میدانند که ولو به دروغ باید آخوند در حکومت باشد! هزار و چهارصد سال است که اینطور است! حال کدام یک از آنها حق است و کدام یک باطل است یک بحثِ دیگر است.
تنها حکومتی که کمتر صریح دینی بوده است حکومتِ پهلوی بوده است! آن هم ببینید که من میگویم کمتر صریح، شب گذشته یک فیلم منتشر شد که من میخواستم کتابی بیاورم که به شما بگویم وقتی میخواهند مثلاً برای شاه تاجگذاری کنند آن حقوقدانِ معروف که امام جمعهی تهران است میآید خطبه بخواند، برای چه؟ برای پادشاهی که برای عدالتِ جهانی و ترویج مذهبِ حَقّهی امامیّه میخواهد در عالَم کار کند… منظورِ او برای محمدرضا پهلوی است!
یعنی همهی حکومتها ادّعای دینی داشتند، لذا اینکه بگویند مثلاً چهل سال است که حکومت دینی شده است و کار خراب شده است، اینطور نیست، هزار و چهارصد سال است که حکومت دینی است، حال اینکه باطل است یا غلط است یا بعضیها دروغ گفتند…
حکومتِ معاویه هم دینی است! رفقایی که عرایضِ دههی محرّمِ چند سال گذشتهی بنده بنام «نفاق و خطرناکتر از نفاق» را در خاطر دارند که عرض میکردیم وقتی میخواستند معاویه را دفن کنند با او مقدارِ زیادی متبرّکات دفن کردند! و بلکه یزید میگفت: فکر کردهاید من برای چه میخواهم حکومت کنم؟ چون از رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم یک ساعت عدالتورزی از پانصد سال عبادت برتر است، لذا من حالِ عبادت ندارم و میخواهم حکومت کنم و عدالت بورزم که هر یک ساعت پانصد سال… حتّی یزید! آنجا مفصّل اینها را عرض کردیم.
آیا حکومت پهلوی غیرِدینی بود؟
نداشتیم! دورهی پهلوی اندکی بر سرِ موضوع حجاب و … مشکلاتی وارد کردند و بعداً هم زمانِ پسرِ او باز برگشتند، وقتی میخواستند سرِ او تاج بگذارند، وقتی «سیّد حسن امامی» میخواهد خطبه بخواند میگوید: برای سلامتیِ پادشاهی که میخواهد دین حَقّهی مذهبِ جعفری را در جهان ترویج کند و عدالت را در جهان بگستراند… بعد تاج را بر روی سرِ او گذاشتند! اصلاً ما حکومتِ غیرِ دینی نداشتیم!
خوبیِ تاریخ این است که معمولاً وقتی ما در حالِ حرف زدن هستیم در نهایت به حافظهی خود و حافظهی پدرمان رجوع میکنیم، مثلاً میخواهیم ببینیم که آیا الآن اوضاع خوب است یا خوب نیست میگوییم: بابا! زمانِ شما چطور بود؟ آیا پدرِ شما همهی کشور را رصد کرده است؟ آیا پدرِ شما جامعهشناس بوده است؟
وقتی به سراغِ تاریخ برویم خیلی چیزها روشن میشود.
عرض کردیم هیچ دینی بدونِ حکومت رشد نکرده است، هیچ دین و هیچ مذهبی، نه اینکه… ممکن است یک آیینی حق باشد و یک آیینی ناحق، بنده که برای اینکه از مذهبِ حَقّهی شیعهی اثنی عشری حق است حرف دارم ولی همین تشیّع هم بدونِ حکومتِ مثلاً صفویّه ریشه در ایران نمیدواند، من نمیخواهم بگویم ریشهی تشیّع در ایران صفویّه است، اما رشد و توسعه قطعاً برای زمان صفویّه است، از طرفی مثلاً ما یک حکومتِ شیعی داشتیم و صدها حکومت هزار سال آن طرفی هم بوده است.
اهمیّتِ حکومت در مسئلهی دین
شما رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید… هر جایی که دین خواسته است رُشد کند باید حاکمیّتی میآمده و به آن دین کمک میکرده است، چون همهی مردم که در یک سطح نیستند، مثلاً فرض بفرمایید اگر قرار بود در همین جمعِ خودمان راجع به یک موضوعی، مثلاً «اندر فواید حکومت در …» صحبت کنیم، همایش بگذاریم و سخنران را هم حامد کاشانی بگذارید، چند نفرِ خیلی محدود شرکت میکنند، کسی حالِ مباحثاتِ علمی را ندارد، شما به عشق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در جلسه آمدهاید، یعنی همه حالِ مباحثاتِ علمی ندارند، اصلاً همه که در یک سطح نیستند.
آیا ندیدهاید آنها که به عربستان میرفتند؟ مثلاً اینکه میدیدند همه زمانِ اذان همهی مغازهها میبستند، حکومت است که این کار را کرده است، چرا به شما اجازه نمیدهند که به «جَدّه» و «ریاض» بروید؟
ما شیعیان اصلاً در طول تاریخ اجازهی اینکه بتوانیم اینطور مجلس بگیریم را نداشتهایم، (تقریباً در ده قرنِ اول) مگر اینکه میرفتیم و در یک گوشهای و بیرون از بقیّه بودیم، اصلاً اجازهی بروز نداشتیم، سلطنتهای دیگر که اجازهی بروز داشتند چکار میکردند؟ مدام آیینهای خود را تبلیغ میکردند و شاه هم در آن آیینها بوده است و آنها مدام توسعه پیدا میکردند، شاعر که هوا نمیخورد، باید یک نفر حداقل خرجِ نانِ او را بدهد که شعر بگوید، این همه رشدِ هنر و معماری و شعر و… آثارِ اسلامی قدیم نوشته شده است، کسی پول نداشته است که بدهد تا کاتب از روی آن بنویسد، علامهی حلّی رحمة الله علیه که ما مثلِ ایشان را امروز نداریم چند ده کتاب را با دستِ خود نوشته است! یعنی آن زمان یک دستگاه کپی نداشتند، یا کپیِ آن زمان این بود که مثلاً به یک کارگر پول بدهد و بگوید این مطلب را بنویس تا من بعداً آن را بخوانم؛ وقتی حکومت باشد پول میدهد تا چند نفر بنویسند، کتابخانهی بزرگ کجاست؟ کتابخانههای سلطنتی! سلاطین بودند که علم را خرید و فروش میکردند، این دنبالِ ابن سینا بود و دیگری دنبالِ فلان و…، حکومت مهم است.
مثلاً فرض بفرمایید که وقتی صفویّه میآید کتابخانههای فراوانی در ایران درست میکنند، کتابهای آن روز گران تمام میشده است، هم باید روی چیزی مینوشتند که این بعد از هزار سال از بین نرود، نه مثلِ این کاغذهای ما که بعد از سی چهل سال زرد میشود و پودر میشود و از بین میرود، هم بدهند یک نفر بنویسد، هم بعد از نگارش یک نفر باید نظارت کند، مانندِ ویراش، به این کار بلاغ میگویند، ببیند که آیا درست است و مانندِ نسخهی اصلی هست یا نه…
بعد این کتابخانهها را غارت کردهاند، مثلاً با عثمانی یا همان ترکیه جنگیدهاند و آنها آمدهاند و اموالِ ما را بردهاند، الآن تا دلِ شما بخواهد ما کتاب در ترکیه داریم، در صفحهی اول شمارهی 501 کتابخانهی حکیماغلو نوشته است که این کتاب توسط شاه عباس صفوی وقف شده است که از کتابخانهی قبرِ جدّ او شیخ صفی الدّین اردبیلی خارج نشود، هر کسی که این کتاب را از کتابخانهی قبر شیخ صفی الدّین اردبیلی خارج کند در خون امام حسین علیه السلام شریک است، الآن این کتاب در کتابخانهی حکیم اغلوی ترکیه است.
وقتی حکومت میآید میراث را بنامِ خود ثبت میکند، امروز ترکیه گردنِ خود را سپر میکند که من دویست و بیست هزار نسخهی خطّی دارم، یعنی علمِ جهان اسلام دستِ ماست! فلان فلان شده علمِ جهانِ اسلام که برای تو نبوده است، آنها را دزدیدهای! روی خیلی از صفحات اول را خط زدهاند و روی خیلی دیگر هم هنوز هست.
حکومتها میآمدند میخریدند، میفروختند، فشار میآوردند، میجنگیدند، میبُردند، این ترکیه که ادّعا میکند من مهمترین مرکز کتب خطّی جهان اسلام هستم، نامِ کتابِ تمامِ کتابخانههای آن سلطان است، سلطان احمد ثالث، وزیر شهید علی پاشا و… حکومتها هستند که فضا باز میکنند تا مباحثهی علمی بشود و مرکز علمی درست بشود، و وقتی هم برمیگردند عدّهی زیادی از مردم نمیتوانند مقاومت کنند و برمیگردند.
این اسپانیای امروز خیلی مسلمان داشت، البته تشیّع خیلی به آنجا راه پیدا نکرده بود، ما چقدر تفسیر داریم، مفسّر ابن عطیه اندلسی، «المحرر الوجيز»، تا دلِ شما بخواهد دانشمند داریم، مهمترین تفسیرِ آیات الاحکام که اهل سنّت دارند برای «قرطبی» است که برای آنجاست.
زمانی که مسلمانان در برابرِ مسیحیها شکست خوردند اسلام در آن منطقه از بین رفت، مسجد الحمرا به کلیسای الحمرا تبدیل شد، هنوز هم اگر بروید و ببینید در آثارِ قدیمی چیزهایی هست ولی اصلاً کلیسا شده است، اصلاً مسلمانی نیست، شبهای گذشته هم چند شهر را مثال زدم.
خیانت حکومتها به امیرالمؤمنین علیه السلام
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدانند که نمیشود امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب کرد، ولی این حکومت میتواند کاری کند که در آن حکومت یزید «امیرالمؤمنین» بشود و علی بن ابیطالب علیه السلام نستجیر بالله ملعون بشود، حکومت میتواند کاری کند که هشتاد هزار منبر هر روز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را لعن کنند، بالاخره خیلیها باور میکنند.
وقتی شما میروید و میبینید که اهل بیت علیهم السلام با بسیاری از کسانی که فحش به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میدهند با نرمی برخورد میکنند، البته با برخی از استثنائیها هست که آنها را توبیخ میکنند، عمدتاً بدبخت آنقدر از تریبونهای رسمی فحش به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شنیده است… امام صادق علیه السلام فرمودند نه به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بلکه به مادرِ ما هم جسارت کردند، بعد هم فرمودند روی منابر… یعنی رسمی! نه اینکه بطور پنهانی باشد، فرمودند: روی منبر بطور علنی این کار را میکردند، یعنی رسانههای عمومی اهل بیت علیهم السلام را کوبیدند، حکومت این کار را میکند، حکومت میتواند اینطور حقیقت را غرق کند که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام…
من یک مثال بزنم، من این موضوع را در جایی بطورِ مفصّل توضیح دادهام، خدای متعال میداند که وقتی میخواهم این را بگویم دهانِ من تلخ میشود، شما فرض کنید بخواهید به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تهمت بزنید، نستجیر بالله، پناه بر خدا، چون تهمت اینطور است که باید چیزی بگویید که به طرف بخورد، مثلاً چه تهمتی میشد به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام زد؟ اگر مثلاً میگفتند علی بن ابیطالب نستجیربالله خشن بوده است، حال اینطور نبودند که، اصحابِ ایشان میگفتند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از مادر مهربانتر بودند، ولی الآن میگوییم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پدرِ بعضی از اینها را در جنگها کشته است، مثلاً بخواهند تهمتی بزنند و بگویند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خونریز بوده است، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اینطور نبودند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مظهرِ أرحم الرّاحمین هستند، حال اگر همچنین تهمتی بزنند میگویید چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پدرِ طرف را کشته است یک وجهی دارد، اما اینکه بیایند و بگویند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مثلاً… کار به جایی رسید که به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام… آنقدر در دورهی آن چند سال قبل از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه در حکومتِ شام به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بهتان زده بود که یکی از شبهاتی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه پاسخ دادهاند این است که چشمِ من به دنبالِ ناموسِ مردم نیست!… اصلاً چطور همچنین تهمتی زدهاید؟ اصلاً چطور توانستید این موضوع را ربط بدهید؟ أزهَدُ الزّاهدین! چطور این بهتان را زدید؟ اصلاً چطور حساب و کتاب کردید که بشود این جسارت را به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داد؟ بعد مظلومیّت را ببین که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام…
گاهی به انسان بهتانی میزنند، مثلاً بندهی خدایی هر از گاهی به من چیزی میگوید، من اصلاً جواب نمیدهم، چرا؟ چون میگویم بالاخره چهار نفر عاقل هستند و من را میشناسند و او را هم میشناسند و حق هم معلوم است، ولی اگر ببینید که کاری کردهاند که ممکن است یک بدبختی که از اوضاع خبر ندارد به سمتِ اشتباه برود… حضرت وظیفهی خود میدانند که نگذارند مردم گمراه بشوند، لذا به جایی رسیده است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور شدهاند که از خود دفاع کنند و بگویند اینطور نیست، عمروعاص است که این حرف را به من زده است، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: عمروعاص نمیتواند قباحت شخصیتِ مادرِ خود را پنهان کند که این حرفها را به من میزند؛ یعنی عمروعاص این حرفها را به من بزند و عدّهای باور کنند؟ چطور میشود؟
حکومت است که این کار را میکند، حکومت است که میگوید به کجا توجه کنید و کجا را شاخص کنید و کجا را کوچک کنید.
لذا اینکه مثلاً ما بگوییم با حکومت بکلّی کار نداریم تا صاحبِ آن بیاید اشتباه است، چون با این کار به گمراهیِ بقیّه کمک میکنی! بدبختهایی نزد اهل بیت علیهم السلام میآمدند و فحش میدادند، امام اینها را تحویل میگرفتند، چون میدانستند که در ذهنِ طرف شبهه است، او که اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را ندیده است، طرف حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را لعن میکرد و میگفتند چرا این کار را میکنی؟ میگفت: چون شوهرِ عایشه بوده و با یکدیگر دعوا میکردند! یعنی اصلاً نمیدانست عایشه کیست و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام کیست!
کسانی که چهارشنبه نماز جمعه میخوانند و حرفی نمیزنند! بیچارهها نمیفهمیدند که! معاویه اینها را مسلمان کرده بود، همین معاویه هر چیزی که دوست داشت در مورد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میگفت، چطور این کار را میکرد؟ تریبونهای رسمی مدام میکوبیدند.
متوکّل لعنت الله علیه در دورههای بعدی به هر کسی که در مذمّتِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شعر بگوید پول میداد، هر کسی که میتوانست نستجیربالله حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را تمسخر کند پول میگرفت، مثل تئاتر، ادایی در بیاورند… هر کسی که ادای بهتری در میآورد جایزه میگرفت.
لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدانند که ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام غصب شدنی نیست ولی اگر این حکومت غصب بشود جای حق و باطل عوض میشود، مردم به اسمِ این که حق است به باطل میچسبند و به اسم اینکه باطل است به حق فحش میدهند! چون قدرت هست، چون پول هست، چون هیمنه هست، چون رسانه هست، حکومت مهم است.
مسئلهی صفویه و رشد تشیّع در ایران
لذا با اینکه سلاطینِ صفویّه سلطانِ عادل نبودند، با اینکه اشتباهاتِ زیادی داشتند اما انسان نباید از حق بگذرد، هر نیّتی که داشتند… ما هم در سالی دو سه جلسه بعضی از اشتباهاتِ آنها را نقد کردیم، ولی هر اشتباهی که داشتند اگر آنها نبودند امروز اکثریّتِ ایران شیعه نبود، همانطور که اکثریّتِ جهان اسلام شیعه نیست، چون عدّهی قلیلی اهلِ استدلال هستند، بقیّه فضای جمع و های و هوی جمع را میپسندند، هیمنهی جمعیّت و قدرت و نیروی انتظامیِ مدافعِ آن موضوع نمیگذارند کاری پیش برود.
همین الآن… من نمیتوانم لو بدهم، فقرِ عدّهای و اینکه حکومتِ عربستان در بعضی از قسمتهای کشورهای شرقِ ایران در حالِ کار کردن است، بر خلافِ عقایدشان که به این وهابیهای عربستان فحش میدادند امروز در حالِ تغییرِ عقاید هستند، این حکومتِ عربستان حکومتِ بعضی از این کشورهای شرقِ ایران را خریده است، دوستِ ما کارِ تحقیقی کرده است، علمای همین شبه قاره هزار کتاب بر علیهِ وهابیّت نوشتتهاند ولی وهابیّت در شبه قاره بشدّت در حال رشد است، چطوری؟ حکومتِ دستنشاندهی سعودی!
یکی از دوستانِ ما دکترای علوم اسلامی دارند که در فرانسه بود، میگفت: سعودیها میآیند و پول میدهند که راجع به این موضوعات پایاننامه انتخاب کنید، مثلاً در شناخت ابن تیمیه، در شناخت محمد بن عبدالوهاب، ما پایاننامههای در این موضوع را میخریم، مثلاً فرض بفرمایید پایان نامه را صد میلیون تومان میخرند، و میگویند که در فلان موضوعات هم پایان نامه ننویسید، مثلاً به استادی که هفت هزار دلار حقوق میگیرد بگویند پنجاه هزار دلار به تو میدهیم که پایان نامه در این موضوعات را تأیید نکنید، میگفت: آنها که طرفدارِ وهابیت و غیروهابیت نیستند، مسلمان نیستند، اما پول اثر دارد، مانندِ فیلم که سعی میکنند خوب به فروش برود یا کتاب که سعی میکنند خوب به فروش برود، در موضوعی که کتاب نمیخرند کسی کتاب نمینویسد، مگر اینکه یک نفر پیدا بشود و بگوید هزینهی آن را من میدهم، اگر یک نفر پیدا بشود و بگوید من در این موضوع هزینه میدهم که کتاب بنویسید دیگر همه مینویسند، حکومت است که میتواند این کار را انجام بدهد و اولویتها را جابجا کند، و بعد چون قدرت به دست دارد دیدید که اگر بزرگترین عالِمِ مسلمین هم بخواهد حرف بزند با توهین و…. ما خیلی از جملات را نخواندیم، خدای متعال شاهد است که برای حفظ حرمتِ آن بزرگ مردی که قبل از انقلاب یک کارِ استثنائی کرده است (مرحوم میرزای شیرازی رحمة الله علیه در ماجرای تنباکو)، من جملات ناصرالدّین شاه در مورد مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف را نخواندم، همین گفتنِ این جملات تخریبِ آن بزرگ مرد رحمة الله علیه است.
یکی از آنها را عرض کردم، به میرزای آشتیانی که شاید یک حوزهی علمیهی قِم روی هم یک مرحوم آشتیانی نشود گفت: آبرو و ناموسِ تو دستِ من است، چرا از من روی منبر کم تعریف کردی؟ حکومت اینطور است.
اهمیّتِ مسائلِ مالی در رشدِ دین
لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدانند حکومت چه میکند، حکومت بصورتِ غیرِ واقعی… اگر حق باشد بسمتِ حق و اگر باطل باشد بسمتِ باطل میتواند انسان جذب کند، میتواند فضاسازی کند، یکی از آنها هم مسائلِ اقتصادی است، خیلی مهم است، همانطور که اگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود اسلامی نبود، اگر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نبود اسلامی نبود، اگر حضرت ابوطالب علیه السلام سلام الله علیه نبود اسلامی نبود، اگر حضرت خدیجه سلام الله علیها هم نبود معلوم نبود که اسلامی باشد.
شما چقدر مؤلَّفَةُ… اینهایی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تألیفِ قلوب کند، چرا؟ برای اینکه طرف دوباره طمع کند و پول بگیرد لااقل دهانِ خود را ببندد و مردم را گمراه نکند، چقدر اینطور داریم؟ چقدر در جنگها خمسِ غنائم را که میدادند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خمسِ غنائم را صرفِ نگارش قرآن نمیکردند و به ابوسفیان و … میدادند که دهانِ آنها را ببندند، پول این کار را میکند.
قرار نیست همه عالِم بشوند، باید بعضیها کار کنند و پول خرجِ دین کنند، حال اگر به کسی اعتماد دارد به آنکه اعتماد دارد بدهد و اگر به کسی اعتماد ندارد خودِ او خرجِ دین کند، منظورِ من خمس و زکات نیست، مصرفِ خمس و زکات که معلوم است.
این «الغدیر» که در ذهنِ شما هست چطور نوشته شده است؟ آیا تصوّر کردهاید که یک نفر آن را نوشته است؟ آیا مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه الشّریف آن را نوشته است؟ نخیر! یک مرحوم آقا سید عبدالعزیز طباطبایی رحمة الله علیه بود، او از این کشور به آن کشور سفر میرفت، نسخههایی که علامه نیاز داشت را پیدا میکرد و برای ایشان میآورد، یک مرحوم آیت الله اردوبادی رحمة الله علیه بود که کتاب را میخواند که اشکالِ ادبیاتی نداشته باشد، ایشان ادیبِ درجهی یک بود، چون وقتی میخواهند کتاب را به دست اهل سنّت عرب زبان بدهند کتابِ فاخری باشد؛ استادِ ما میفرمود خودِ علامهی امینی رحمة الله علیه به من گفت که اگر حاج حسین کاشانی نبود «الغدیر» چاپ نمیشد، باید بالاخره یک نفر هم هزینه کند، این شخص که میخواهد چهل سال کار کند باید چکار کند؟ تحقیق هزینه دارد، چاپ کتاب هزینه دارد، حاج حسین کاشانی گفت هزینهی آن هر چه بشود من پراخت میکنم، نمیشود بدونِ پول کار دینی کرد، فلذا باید جهادِ عدّهای این باشد که بیش از توان و بیش از نیاز شخصی خود کار کنند، عدّهای بروند کار کنند و علم بیاموزند، عدّهای بروند کار کنند و روی مسائل تربیتی کار کنند و معلّمی کنند، یک عدّهای هم باید بروند کار کنند و هزینهی آن را تأمین کنند، حال اگر گروه بشوند خیلی خوب است، اگر گروه نشدند حداقل خودِ آن شخص…
اگر بروید و ریشهی خیلی از این کتابهایی که الآن مهم است و چاپ میشود را در بیاورید میبینید دلِ یک انسانِ پولدار برای دین سوخته و یک عالِم پیدا کرده است و هزینهی چاپ کتبِ آن را داده است.
چرا نامِ خطبه را فدکیّه گذاشتهاند؟ این همه حرفِ توحید و نبوّت و… حضرت این همه موضوع فرمودهاندف چرا نامِ این خطبه را فدکیّه گذاشتهاند؟ فرمودند: برای اینکه این را گرفتند که روزیِ ما قطع بشود، چون میدانستند اگر اهل بیت علیهم السلام پولِ وافر در دست داشته باشند با بخشش نمیگذارند شما در قلوب نفرت ایجاد کنید، هرچه شما نفرت درست کنید اینها با کَرَمشان آن اوضاع را برمیگردانند، لذا آن طرف نفرت پراکنی کردند و از این طرف هم دست اهل بیت علیهم السلام را از نظرِ مالی بستند.
این کار آنقدر مهم است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام… حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حکیمِ علی الاطلاق هستند، یعنی عالَمِ وجود که برتر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خود ندیده است، اگر در آن 25 سال کارِ مهمتری بود انجام میدادند، البته حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گوشِ شنوا نمیدیدند، اگر گوشِ شنوا بود اول هدایت بود، در کارِ آن بزگوار اول قدم هدایت بود، ولی وقتی گوشی نمیشنود، حضرت شروع کردند به کار کردن.
من میسوزم که بگویم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چاه کندهاند و باغ درست کردهاند، ولی ایشان دیدند برای اینکه ائمهی بعدی علیهم السلام چیزی داشته باشند که بدهند…
شما مدام از من و دیگران شنیدهاید که امام سجاد علیه السلام هر روز نهار میدادند، هر شب برای فقرا غذا میبردند، هر شب برای فقرا پول میبردند، از کجا میآوردند؟ همهی این هزینهها برای موقوفههای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، و عمدهی آن هم از موقوفات حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است، نوشتهاند چهل هزار دینار…
آن امیرالمؤمنین علیه السلام که شما شنیدهاید ژنده پوش بودند و لباس پاره به تن میکردند از بیپولی نبود، زمانی که حاکم شدند این کار را کردند، وقتی حاکم شدند فرمودند: میترسم در یمامه که من به ظاهر آنها را نمیبینم یک نفر گرسنه باشد، اینطور نبود که ایشان پول نداشته باشند، درآمدِ نقدِ اموالِ ایشان سالانه چهل هزار مثقال طلا بود، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که بیپول نبودند، چرا این کار را کردند؟ چون این همه کَرَمِ امام کاظم علیه السلام، کَرَمِ امام باقر علیه السلام، کَرَمِ امام صادق علیه السلام را که شنیدهاید از کجا بوده است؟ همهی آنها از موقوفات حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دیدند که گوش شنوا نیست، میدانند تا پول نباشد نمیشود کارِ فرهنگی کرد…
همین جلسهای که شما در آن نشستهاید، حساب کنید که اجارهی اینجا چقدر است؟ هزینهی سالانهی یک جلسه چقدر است؟ این همه جلسه! مگر بدون پول میشود؟
من هم مانندِ شما قبول دارم که پول برای امام رضا علیه السلام فرستادند، حضرت یکی یکی پس دادند و فرمودند اینها قاطی دارد و ما نمیخواهیم، من نمیگویم چون هدف مقدّس است هر پولی را وارد این دستگاه کند، امام رضا علیه السلام فقط پولِ یک پیرزن را قبول کردند، من نمیگویم از هر راهی، ابداً، مثلا بگوییم چون هدف مقدّس است و میخواهیم دین را ترویج کنیم برویم خونِ مردم را در شیشه کنیم که میخواهیم اینجا هیئت درست کنیم، اما کار فرهنگی بدون پول نمیشود.
لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این همه حرفِ مهم توحید و نبوّت و معاد، ختمِ کلامِ ایشان این بود که روزیِ فرزندانِ مرا بریدند که ما نتوانیم با مردم ارتباط بگیریم، اگر این پول در دست حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود و حضرت… حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که سلطان عالمِ وجود هستند ولی در حالِ زندگیِ عادی بودند، بنا بر این نبود که حضرت یک دستی تکان بدهند و همهی طلاهای عالَم در یک جا جمع بشود، بالاخره این آزمایشات خدای متعال برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم هست، ولی اینکه اگر این فدک بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را خرج کند دیگر نیازی نبود که ایشان بروند و چاه بِکَنَند، بجای اینکه چاه بِکَنَند در همان دورهای که چاه میکَندند به فقرا کمک میکردند و اینقدر نفرت در دلِ اینها ایجاد نمیشد، ولی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام باید این کار را میکردند.
لذا یک عدّهای باید قربة الی الله بگویند میرویم و درس میخوانیم، یک عدّهای باید بگویند قربة الی الله میرویم و کارِ تربیتی میکنیم، یک عدّهای باید بگویند قربة الی الله میرویم و کار میکنیم.
شما میبینید یک جوانی هیچ مشکلی ندارد و توانِ تشکیل دادنِ یک زندگیِ ساده را ندارد و خدای ناکرده ممکن است پای او بلغزد و شهوت اگر قلیان کند و پا بلغزد و انسان سست بشود خدای ناکرده ناگهان انسان سقوط میکند.
فرزند مختار نزد امام باقر علیه السلام آمد و گفت: بالاخره بابای ما رحمت الله علیه است یا لعنت الله علیه؟… مختار این همه کار کرده است، شما توقّع دارید امام باقر علیه السلام چه بیان کنند؟ فرمودند: آن زمانی که دولتِ بنیامیّه صدقات ما را غصب کرده بود و وضع مالی خوب نبود (وضعِ مختار خوب بود) برای پدرم حضرت زین العابدین علیه السلام پول فرستاد و پدرم این پولها را خرجِ کسانی از بنیهاشم کرد که ازدواج نکرده بودند و آنها ازدواج کردند… میدانید که پولی که برای ازدواج خرج میشود باید طاهر باشد… در ادامه فرمودند: پدرِ ما این پولها را قبول کرد، این را پیش از اینکه بگویند مختار قاتلهای امام حسین علیه السلام را کشته است فرمودند، مختار آن زمانی که دید امام سجّاد علیه السلام از جهت مالی در تنگنا هستند پول فرستاد…
و الآن من پول و علم و … را گفتم، هر کسی هر استعدادی که دارد، کجا میتوانی کار کنی؟ فردا شب از اینجا ادامه خواهم داد، یک نفر بیان دارد، یک نفر زبان دارد، یک نفر قلم دارد، یک نفر توان دارد، یک نفر میتواند معلّمِ خوبی باشد، ممکن است رانندهی تاکسی باشد و بگوید من ناموسِ شیعه را با امنیّت میبرم و میآورم و پولِ آن را هم میگیرم، میتوانیم سربازی کنیم، خدا کند که ما سرباز باشیم، در هر لباسی که هستیم میتوانیم سرباز باشیم، رفتگر هم که باشد میگوید من برای سلامتِ شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این آشغالها را برمیدارم، یا علی! تو ببین، بقیّه میبینند یا نه مهم نیست، میشود زندگیِ انسان عبادت باشد، منتها در همهی اینها حکومت و پول روی عموم جامعه تأثیرِ بیشتری دارد تا مسائلِ اختصاصی.
روضهی لحظات آخر عمر شریف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضور حسنین علیهما السلام در کنار پیکر بی جان مادر
این چند روز اخیر خانهی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام طوری بود که بچّهها سعی میکردند کمتر از خانه بیرون بروند، خدا نیاورد که انسان مریضِ بدحال داشته باشد… از خانه بیرون نمیرفتند… خدا نیاورد وقتی مریض بیش از حد بدحال میشود از شفای او ناامید میشوند کم کم به فکرِ تجهیزِ بعدِ او میافتند… هنوز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زنده بودند اما حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به امرِ ایشان تابوتِ ایشان را ساختهاند و کنارِ حیات بود… این بچّهها وقتی دیدند که پدرشان در حال تابوت ساختن برای مادری است که هنوز در بستر است چه کشیدهاند…
چون تجهیز بیبی هم شرایط دارد، باید مخفیانه باشد، باید کسی متوجّه نباشد، هر مرتبه از خانه بیرون میرفتند و میخواستند برگردند چه حالی داشتند؟!…. که آیا این دفعه هم ایشان را میبینیم یا نه؟… دیگر صدای بیبی درنمیآمد… صدای مطهّرِ ایشان دیگر جوهره نداشت…
من همیشه اینطور میگویم، میگویم نگاه کردند و دیدند اگر بخواهند بچّهها در خانه باشند… روز آخر به سختی کمی نشستند و فرمودند میخواهم لباسِ خود را عوض کنم…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را کمک کنند… زخمهای بدنِ خود را شستند… بچّهها دیدند مادر چند روزی است که از جا بلند نشده است، دیدند مادر امروز لباسِ خود را عوض کردند… من در منابع قدیمی ندیدم، بعضی قدیمیها اینطور میگفتند که سرِ حسنین علیهما السلام را شانه زدند… گفتند به مسجد میرویم… همهی اینها هم آیاتِ شُکر هستند، مگر میشود خدای متعال به این بزرگواران نعمتی بدهد و شُکرگذار نباشند؟! گفتند: الحمدلله امروز مادرمان نشست… گفتند: به مسجد میرویم… لابُد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیخواستند که بچّهها ببینند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمودند که این پارچه را روی من بکش و بیرون برو، لحظاتی گذشت برگرد و بیا من را صدا بزن… اگر دیدی جواب ندادم علی را خبر کن…
میگوید: آمدم صدا زدم و دیدم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ نمیدهند، پارچه را کنار زدم… دیدم چشمان مبارکِ خود را باز نمیکنند… عکس العملی ندارند… من در همین حال بودم که دیدم در باز شد، این دو آقازادهی عالَم آمدند…
امام حسن علیه السلام فرمود: «يَا أَسْمَاءُ! مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ»[4] فکر نمیکردیم مادرمان خواب باشد، وقتِ زیادی نیست که ما بیرون رفتهایم…
أسماء میگوید: من نمیدانستم باید چه بگویم، گفتم: «مَاتَتْ أُمُّکُما فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا»… میگوید: وقتی این جمله را گفتم امام حسن علیه السلام جلو آمدند، پشتِ سرِ ایشان امام حسین علیه السلام… آمد روبند را کنار زد… یک مرتبه گونهی مادر را آرام بوسید… یعنی هنوز باور ندارد… صورتِ مادر مجروح است… یک مرتبه آرام بوسید… عرض کرد: «كَلِّمِينِي یَا اُمّاه»… من پسرت حسن هستم…
أسماء میگوید: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ ندادند…
وقتی پاسخی نیامد امام حسن علیه السلام برگشتند و امام حسین علیه السلام را نگاه کردند… شاید پاسخِ تو را بدهد… امام حسین علیه السلام آمدند… صورت خود را کف پای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذاشتند… «كَلِّمِينِي یَا اُمّاه»… من پسرت حسین هستم…
أسماء میگوید: وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ ندادند من نمیدانستم باید این آقایان را چکار کنم، گفتم بروید و پدرتان را خبر کنید…
برگشتند و به مسجد آمدند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رو به قبله نشسته بودند و مشغول ذکر گفتن بودند، واردِ مسجد شدند…
صد روز نگذشته است، اگر یک گنهکاری وارد مسجد میشد یا کسی حاجتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشت یک نفر از این دو آقازاده را به روی دوش میگرفت و میگفت: یا رسول الله! به حُرمتِ ایشان!
آمدند و به منبرِ خالی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه کردند، به پدرِ غریبشان نگاه کردند که نشسته بود و مشغول ذکر گفتند بود… گریهیشان بلند شد… دیگر نمیتوانند از امشب بلند بلند گریه کنند…
وقتی صدای گریه بلند شد اصحاب آمدند و گفتند: چه شده است؟ آیا منبر را دیدید و یاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتادید؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: «مَاتَتْ أُمُّنا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا»…
راوی میگوید: پشتِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به این آقازادهها بود، تا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدند که این عبارت را میگویند «فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ» با صورت به زمین افتادند…
وقتی صورت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاک نزدیک شد فرمودند: «بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ رسول الله»… بعد از تو دردِ خود را به چه کسی بگویم؟
[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44
[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28
[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98
[4] بحار الأنوارعلامه مجلسی، جلد 43، صفحات 186-187 (لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى النَّبِيَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثاً لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ ائْتِينِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ ادْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ السَّلَامَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقَالا يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ قَالَتْ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِيعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْكَى اللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِك.)