حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 07 دی 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون موضوع «خطبه 172 نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[2]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
الحمدلله ما امروز به جهت نوکری شما از دعای ندبه محروم شدیم، من به این موضوع مقیّد هستم که با مطالعه خدمت شما برسم، دیروز سفر بودم و خیلی دیر رسیدم لذا تا پنج دقیقه قبل از اینکه به اینجا بیایم هم در حال مطالعه بودم.
خدمت انور شما عرض کنم خطبهای که امروز در محضر امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم در شمارههای معروف 172 است و بارها تکرار کردیم که اگر شما خواستید مطالعه کنید باید چند خطبه قبل و بعد از این عدد را ببینید که بتوانید این خطبه را پیدا کنید.
شرحی بر خطبه 172 نهج البلاغه
شروعِ این خطبه اینطور است که حضرت میفرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا تُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً وَ لَا أَرْضٌ أَرْضاً»[4] شکر خدایی را که آسمانی او را از آسمانهای دیگر و زمینی از زمینهای دیگر حاجب نمیشود، یعنی حضرت حق به همه جا اشراف دارد و چیزی مانعِ دیدنِ او نمیشود و چیزی جلوی اشراف و احاطهی او را نمیگیرد.
سیّد رضی رحمة الله علیه یک هدفِ خوبی داشتند که در جاهایی به ما ضرر زده است، آن هدفِ خوب این است که قصد داشته است تا مباحثِ ادبی را بیان کند لذا قطعههایی از سخنان یا نامههای حضرت را تقطیع میکند و اضافه میکند لذا گاهی ابتدا و انتهای بحث مفقود میشود و بعضی از آنها هم سالها و مدّتها و روزها زمان نیاز دارد تا ببینیم که اصلِ موضوع چه بوده است، چون اصلِ مطالبِ قبلیِ بعضی از اینها را میتوانیم پیدا کنیم که ببینیم سیّد رضی از چه مطلبی تقطیع نموده است و بعضیها را هم نمیتوانیم پیدا کنیم.
ما چند ماه است که در حال کار کردن روی یکی از نامههای امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم و هنوز معلوم نیست که آیا این نامه از امیرالمؤمنین علیه السلام هست یا نه و اگر هست مخاطبِ آن نامه کیست؟ چون مهم است که مخاطبِ آن نامه کیست؟ و هنوز هم موفق نشدهایم که پیدا کنیم و برای آن نامه متأسّفانه بینِ علماء اختلافِ شدید است.
اینجا هم اینطور است، اینجا هم مرحوم سیّد رضی رحمة الله علیه از یک ماجرای مهمّی که در سقیفه رُخ داده است یک تکّه را بریده است و آورده است که در آن سه بحثِ مهم است که نمیدانم آیا امروز به همهی آن میرسیم یا خیر.
خودِ مرحومِ سیّد رضی رحمة الله علیه اینجا آنقدر بریده است که میفرماید: «مِنْهَا»، یعنی یک بخشی از آن خطبه این است، وقتی این «مِنْهَا» را میگوید شبیهِ علامتِ قیچی است، یعنی در نگارشات «مِنْهَا» علامتِ قیچی است، خودِ ایشان معمولاً این کار را میکنند و «مِنْهَا» هم نمیگویند، «مِنْهَا» یعنی از آن جمله است.
لذا خطبه اینطور شروع میشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا تُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً وَ لَا أَرْضٌ أَرْضاً وَ مِنْهَا وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ!» امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: یک کسی گفت که ای پسرِ ابوطالب برای اینکه به حکومت برسی خیلی حرص میزنی! «فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ» گفتم: بخدا شما حریصتر و دورتر هستید؛ هم حرصِ شما بیشتر است و هم جایگاهِ شما به حکومت از من دورتر است.
این برای کجاست؟ خودِ این موضوع هم محلِّ بحث شده است، سه قول است که این قائل کیست و اینجا کجاست.
ما زمانی مفصّل راجع به سقیفه صحبت کردهایم و عرض کردهایم که جریان سقیفه نزدِ غیرشیعه ماجرایی است که خلیفهی دوّم نقل کرده است، یعنی روایتِ سقیفه برای غیرشیعه یک داستانِ مفصّلی است که خلیفه دوّم گفته است، در شیعه هم ماجرای سقیفه روایتی است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودهاند، متنِ اصلیِ آن در «رسائل شیخ کلینی رحمة الله علیه» بوده است که از بین رفته است اما مرحوم سیّد بن طاووس در «کشف المَحَجَّه» که وصیّتنامه به پسرِ خود است آن را برای ما حفظ کرده است و متن موجود است، این متن با تفاوتهایی در جاهای دیگری هم مثلِ «غارات ثقفی» و «الامامة و السیاسة منسوب به ابن قُتِیبِه» و «شرح ابن ابی الحدید» و …. موجود است، البته تکّههایی از آن هم در نهج البلاغه هست، مرحوم سیّد رضی رحمة الله علیه بعضی از جاهای آن مانندِ این تکّه را جزوِ خطبهها آورده است و بعضی دیگر را نیز جزوِ نامهها آورده است.
در جلسات ابتدایی عرض کردهایم که هدفِ اوّلِ سیّد رضی رحمة الله علیه بخشِ ادبیِ امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است، قصد داشته است که بلاغتِ امیرالمؤمنین علیه السلام را به رُخ بکشد، لذا به موضوعات کاری نداشته است.
از آن پنج شش صفحه این تکّه را بریده است و آورده است که «وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ» به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند که تو حریص هستی (نعوذبالله)، یکی از بهتانها به امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که حضرت حرص میزنند (نعوذبالله)، میگفتند: چرا اینقدر حرص میزنی که به حکومت برسی؟ این از عجایبِ روزگار است دیگر! یعنی شبیه به این است که دزدی به خانهی کسی برود و دزدی کند و وقتی طرف فریاد میزند بگوید تو خیلی به مال دنیا علاقه داری! واقعاً عجیب است!
لذا حضرت میفرمایند که من گفتم: بخدا شما هم حریصتر و هم دورتر هستید.
حال حضرت پاسخ میدهند، «بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ» هم حریصتر هستید و هم دورتر هستید «وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ» هم این اختصاصیِ من است و هم به من نزدیکتر است، «وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی» من حقّی را که برای خودم هست را طلب میکنم «وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ» شما بین من و آن مانع و حائل شدهاید و نمیگذارید من به حقِّ خودم برسم «وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ» میخواهید مرا کنار بزنید، معنای لغویِ «وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ» یعنی به صورتِ من میزنید که من صورتِ خود را برگردانم، منتها احتمالاً این حالتِ ضربالمثل دارد، یعنی شما میخواهید من از این موضوع روی برگردانم، به صورتِ من میزنید که من از این فاصله بگیرم.
برای من است، شما طلب کردهاید و بعد به من «حریص» میگویید؟!
برخی گفتهاند که این را «ابوعبیده جراح» در ماجرای سقیفه گفته است و برخی گفتهاند «سعد بن ابی وقاص» گفته است، «ابن ابی الحدید» آن اوّلی را به برخی از شیعیان نسبت میدهد و خودِ او این را به «سعد بن ابی وقاص» نسبت میدهد، و تعجّب میکند و میگوید: کسی که خودِ او «أنتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسى»[5] را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده است چطور همچنین حرفی را به حضرت میزند؟!
در روایاتِ قدیمیِ ما این را به «عبدالرحمان بن عوف» در شورای شش نفره نسبت میدهند، در آن نامهی امیرالمؤمنین علیه السلام هم میفرمایند: «عبدالرحمان بن عوف» به من گفت که ای پسرِ ابوطالب! خیلی حرص میزنی.
وقتی این «عبدالرحمان بن عوف» مُرد، یک سی و دوّمِ اموالِ او را به هشتاد و شش هزار مثقال طلا فروختند! این پولها را از کجا آورده بود؟ شوهرِ خواهرِ عثمان بود!
واقعاً عجیب است که آن نفر به امیرالمؤمنین علیه السلام که أزهَدُ الزّاهِدین است میگوید: «إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ!» واقعاً خیلی عجیب است!
مسئولینِ دروغگو
شما از این روزگار ما تعجّب نکنید که حالا من نمیخواهم بحث را منحرف کنم، بالاخره ما باید بعضی اوقات چوبِ برخی از کارهایی که انجام دادهایم را بخوریم، از قولِ یک آقایی نقل کردهاند که گفته است از ابتدا مشخص بود که این ماجرای برجام نفع مالی ندارد و ما میخواستیم مسائل مالی را به آن گره بزنیم و مطلب را داغ کنیم که کار را پیش ببریم! و واقعاً این موضوع خیلی عجیب است که چرا نه مردم این شخص را مجازات میکنند و نه قوّهی قضائیّه این شخص را محکوم میکند، یعنی شما پنج سال دروغ گفتهاید؟ یا اینکه به شما دروغ میبندند را رد کنید.
عجیب است که همه یکدیگر را نگاه میکنند، انگار یک خاک مرگ در جامعه پاشیدهاند.
عدّهای نامه نوشتهاند که جمهوری اسلامی را تحریم کنید، حدود ده سال پیش فشار آوردند و این تحریمها از آنجا شروع شد و خودشان بعنوانِ از بین بردنِ تحریم به میدان آمدند! ما باید چوبِ این را بخوریم، نه اینکه من بگویم حتماً طرفِ مقابلِ آنها انسانهای خوبی هستند یا خوب عمل میکنند، اما اینطوری نیستند که هم اساس و ریشهی بهانهی خودِ تحریم را درست کنیم و… باید چوبِ این را بخوریم، اینها از بعضی از رفتارهای خودمان است، باید استغفار کنیم، به مسئولانی مبتلا شدهایم که خیلی دروغ میگویند.
یک شخصی میگفت که باید سیستمِ ویدئوچک را برای آقایان هم درست کنند که آیا فلان حرف را زدهاند یا نه! اینها خندهداری است که باید گریه کرد، کارِ جمهوری اسلامی به جایی رسیده است که مسئولانِ دروغگو زیاد در آن هستند، پناه بر خدا!
هیچ فایدهای هم ندارد که مردم به جمهوری اسلامی فحش بدهند، چون این مردم رأی دادهاند، رأی دادیم یعنی چه؟ یعنی مثلاً امیرالامؤمنین علیه السلام به درِ خانهی قریش رفتند و آنها در پاسخ گفتند که دیر شد! دیر شد؟ چطور ما به قریش فحش میدهیم که «دیر شد» یعنی چه؟
از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند که چرا روز اوّل نیامدید؟ حضرت فرمودند: قرآن را جمع میکردم، باید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را دفن میکردیم، هنوز بدنِ مبارکِ ایشان روی زمین و بینِ ماست، آیا من بیایم سینه سپر کنم و بگویم حکومت را به دستِ من بدهید؟ آنها در پاسخ گفتند: دیگر دیر شده است!
این فایده ندارد.
وقتی من میگویم «جمهوری اسلامی» منظورِ من هم مسئولین است و هم مردم، من این دو را جدا از هم نمیبینم، کسی را از خارج وارد نکردهاند، ما رأی دادیم، تا کجا رأی دادید؟ اگر مردم تغیّر کنند، آن کسی که در لباس مسئول نظام اسلامی نفوذی وارد شده است و غلطِ زیادی میکند برمیگردد و جرأت نمیکند.
من از اینکه بگویم درونِ مسئولان جمهوری اسلامی «نفوذ» اتّفاق افتاده است نمیترسم، چون در خانهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم «نفوذ» اتّفاق افتاده است، مگر نشده است؟ مگر اقوامِ سببیِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سقیفه را ایجاد نکردند؟ مگر پدرزنهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سقیفه را ایجاد نکردند؟ از این نترسید که بگوید جمهوری اسلامی دچارِ «نفوذ» شده است، چون شده است، از این نترسید که بگویید جمهوری اسلامی دچارِ «مسئولِ دروغگو» شده است، چون شده است، شده است دیگر!
من نمیخواهم اصلِ موضوع را بزنم، کمااینکه در آن موضوع نمیخواهم اصلِ نبوّتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را بزنم.
مردم وظیفه داشتند! میگفتند: ما دیروز بیعت کردیم! خُب بیخود کردید! اصلاً فکر کردید که کار خوبی کردهاید که بیعت کردید اما حال که حق معلوم شد!… اگر تغیّر کنید برمیگردند.
نمایندهی مجلسی که حرف اضافی زد و رفتار غلط کرد، خیلی تلاش کردند که فشار ایجاد کنند اما چون حالِ افکارِ عمومی از آن بیادبی بهم خورده بود حدّاقل ظاهراً نتوانستند، شما هرکجا که تغیّر کنید برمیگردند، اگر احساس کنند شما همراه هستید یا اینکه عذرخواهی میکنم احساس کنند که من مرکبِ خوبی هستم راکب پیاده نمیشود.
منظور از «قریش» در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام
حضرت فرمودند: «فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِي الْمَلَإِ الْحَاضِرِينَ»… واقعاً نمیشود تاریخ بخوانیم و بعد خودمان همینطور ساکت بمانیم، ما واقعاً عجیب هستیم… «فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِي الْمَلَإِ الْحَاضِرِينَ» وقتی در جمعشان حجّتِ خود را گفتم و او را کوبیدم که مالِ مرا بردهاید و بعد تازه میگویید من حریص هستم؟! تو به حرام حرص میزنی و من طلبِ حقِّ خود را میکنم که خدای متعال دستور داده است که آن را بگیرم، «هَبَّ» جیغِ او درآمد «كَأَنَّهُ بُهِتَ لَا يَدْرِي مَا يُجِيبُنِي بِهِ» دیگر نمیفهمد که باید چه چیزی جواب بدهد.
بعد حضرت در یک نقل میفرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعينُكَ عَلَى قُرَيْشٍ» و در نقل دیگر «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ» خدایا! من از تو طلب میکنم که مرا علیه قریش کمک کنی.
«قریش» یعنی نمادِ اشرافیّت، «قریش» یعنی شعارِ مردم میدهد اما هر کدام از آنها که به حکومت میرسند میگویند زندگی در تهران خرج دارد و اگر پول ندارید از تهران بروید، خیلی جالب است!
از آن مرحوم غریق که در خطبههای نماز جمعه گفت: زندگی در تهران خرج دارد و اگر ندارید از تهران بروید، بعد مدام میگفتند: هرچه مردم بگویند! حرفِ مردم! حتّی ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم حرفِ مردم است، یعنی حرفِ مردم اینقدر اهمیّت دارد! تا بعدی که میگوید بلیط مترو را گران کنیم که هر کسی که پول ندارد از تهران برود، ولی ظاهراً میگویند هرچه مردم بگویند! «مردم» یعنی هرچه پولدارها بگویند، «مردم» یعنی برادرم چه میگوید، «مردم» یعنی خودِ ما چه میگوییم، بقیّه هم که اصلاً حساب نیستند و مردم نیستند! مردم آنهایی هستند که پول دارند و ماشینِ آنها دو میلیارد تومان میارزد وگرنه بقیّه که انسان نیستند، «مردم» که میگوییم یعنی اینها! یعنی اشراف، یعنی مترفین، یعنی اهل تبختر، بقیّه که انسان نیستند، بقیّه بروند و در دهاتکورهها زندگی کنند حتّی اگر اهل آن روستا نیستند، نه اینکه من بگویم آنها حق ندارند، حرفِ من این است که اشخاصی این حرفها را میزنند که رسم و شعارِ آنها «مردم» «مردم» «مردم» است، اما رسماً میگویند اگر پول ندارید از تهران بروید! یعنی ملاک طبقهبندیِ اجتماع به این است که آیا پول داری یا پول نداری! اینطور است دیگر که اگر پول داری میمانی و اگر پول نداری میروی!
میگویند اینقدر بنزین را گران میکنیم تا هر کسی نتواند در تهران زندگی کند، رسماً این حرف را زدهاند دیگر! چرا؟ آن حرامخوری که چند میلیون دلار «دلارِ جهانگیری» گرفته است و معلوم هم نیست که چه شده است… تلویزیون میگفت که اینقدر پوشک احتکار شده بود، اینقدر یخچال احتکار شده بود، کدامیک از اینها را محاکمه کردند که ما ببینیم؟ کدامیک از اینها را سرِ یک بازاری آوردند و بگویند اینها همان اموال احتکار شده است و به قیمت اصلی به مردم بدهند؟ اینها کجا هستند؟ اموالِ محتکرین کجاست؟ میگویند گرفتیم، بعد از آن چکار کردید؟…
آنها انسان هستند، امثالِ من که پول ندارند انسان نیستند…
جریان اشراف کسی را انسان حساب نمیکند، اصلاً مردم را انسان حساب نمیکند، مردم را بهایم حساب میکند که پنج سال یک حرفی را زده است و بعد میگوید این را گفتیم که آن را جا بیندازیم اما منظورِ ما آن نبود! رسماً و صراحتاً میگوید شما را خوب گیر آوردهایم! اگر پول هم ندارید بروید!
حضرت فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ» خدایا! من از تو طلب میکنم که مرا علیه قریش کمک کنی. «قریش» یعنی چه کسانی؟
این را به شما عرض کنیم که «قریش» یک جمعیّتِ زیادی است، مثل این میماند که یک نفر بگوید «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى مردمِ نیمکرهی شمالی زمین»! آیا این معنی دارد؟ مثلاً معنیِ آن این است که میخواهم با نیمی از مردمِ زمین بجنگم؟ «قریش» در عرب جمعیّتِ خیلی زیادی است.
«قریش» به چه کسانی میگفتند؟ اصلاً به بعضی اجازه نمیدادند که بگویند من قریشی هستم، در «قریش» رأس مهم است که برنامهریزی میکند، یعنی «بنی امیّه»! یعنی «بنی زهره»! یعنی «بنی مخزوم»! یعنی «عبدالرّحمان بن عوف»! یعنی «ابوسفیان»! یعنی «معاویه»! یعنی «عمروعاص»! یعنی «آل ابی معیط»! به اینها قریش میگویند.
توقّع داشتید که نامِ دو نفر دیگر را هم بگویم، نخیر! آنها سفلهی قریش بودند، آنها بخاطرِ خدمتی که در قتل حضرت زهرا سلام الله علیها کردند سهم گرفتند، آنها جایگاهی در قریش نداشتند، آنها اصلاً حساب نمیشدند.
یک روز «خالد بن سعید» با قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها مواجه شد و قاتل برای او داد و بیداد کرد و و «خالد بن سعید» به او گفت: صدای خود را بِبُر که اگر بلند بشوم و شمشیر به دست بگیرم اولین کسی که فرار میکند تو هستی، همانطور که تو در همهی جنگها فرار کردی! آیا تو نَسَبی داری؟ آیا تو حَسَبی داری؟ آیا تو پدری داری؟ آیا تو مادری داری؟ اصلاً تو چه کسی هستی؟ چه کردهای که حال تو را جلو انداختهاند؟ با تو چه کردهاند که به تو جایزه دادهاند؟ آیا تو اسلامی داشتی؟ آیا تو ایمانی داشتی؟
حضرت فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ» خدایا! من از تو طلب میکنم که مرا علیه قریش و آنهایی که به آنها کمک کردند کمک کنی.
واقعاً نمیشود این را خواند و قریشِ امروز، مُترَفِ امروز… بارها هم عرض کردهایم که منظورِ ما از مترف و اشراف و اینها صرفِ پولدار بودن نیست، من حاضر هستم که در برنامهی زندهی تلویزیونی یک شخص پولدار را بیاورند که هزار نفر را سر کار برده است و کارآفرین است بروم و بیفتم و پای او را ببوسم، ما که با پولدار و پول مشکل نداریم، با آن کسی مشکل داریم که از جیبِ مردم پولدار شده است، از حسابِ مردم دلارِ پانزده هزار تومان میرود و به او دلارِ چهار هزار و دویست تومانی دادهاند که یک جنسی وارد کند و آن جنس را هم وارد نکرده است.
اصلاً یک بررسی کنند و ببینند چقدر جنس با دلار پانزده هزار تومانی وارد شده است؟ کدام تاجری با این قیمت چیزی وارد میکرده است؟ قیمتها معادلِ خریدِ دلارِ پانزده هزار تومانی شده است اما هنوز کسی چیزی وارد نکرده است و این اجناس برای قبل است، از اهلِ این موضوع بپرسید که چند نفر در چند موضوع با دلار پانزده هزار تومانی جنس وارد کردهاند که اجناس در بازار سه برابر شده است؟ البته هنوز هم میگویند که تورّم 18 درصد است!
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ» ان شاء الله خدای متعال ما را جزوِ معینها و یاوران قریش قرار ندهد، خدایا! هم طلب میکنم با قریش دشمنی کنی و هم آن کسانی که قریش را یاری کردند.
وقتی این شخص این حرف را میزند یک عدّه با سکوتِ خود یاری میکنند… حال اگر زنده بودیم و نزدیک فاطمیّه شد موضوعِ بحثِ ما «برائت» است، «برائت» انواع دارد، عرض میکنیم که «برائت» یعنی چه، «برائت» فقط صِرفِ اینکه شما لعن کنید نیست، معمولاً لعنها به وصف است، یعنی مثلاً «أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ»[6]، یعنی من نباید ظلم کنم، هم از ظلم بیزار باشم و هم لعن بر ظالم کنم، نه اینکه لعن کنم و اگر خودم توانستم به همه ظلم کنم، معمولاً لعنها به وصف است، وصف چیست؟ مثلاً «شایِعَت»، «بَایِعَت»، «تَابِعَت»… آن وصف باعثِ لعن میشود، اعانهی بر ظلم باعثِ دشمنیِ خدا میشود.
خدایا! قریش را لعنت کن و آنهایی را که قریش را یاری کردند؛ یعنی اگر من هم کسی که مانندِ قریش هست یاری کردم همانطور است دیگر، نمیشود که فقط او را لعن کرد، خدای متعال که با قریش مشکل ندارد، با عملی که قریش انجام میدهد مشکل دارد، حالا چه قریش انجام بدهد یا … فرقی نمیکند، با هر کسی که آن فعل را انجام بدهد، اصلاً نامِ آن شخص را آیت الله بگذار، نامِ آن شخص را مسلمان بگذار، نامِ آن شخص را نامسلمان بگذار، آن شخصی که این فعل را انجام میدهد و آن شخصی که معینِ آن فعل است، وگرنه خدای متعال با قریش چه مشکلی دارد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم قریشی هستند، امیرالمؤمنین علیه السلام هم قریشی هستند.
اینکه عرض میکنم امیرالمؤمنین علیه السلام با همهی قریش سر و کار ندارند مثلِ همین «مرگ بر آمریکا» گفتنِ ماست، وقتی ما «مرگ بر آمریکا» میگوییم که منظورمان همهی ساکنانِ آن منطقهی جغرافیایی نیست، مگر مریض هستیم که به ساکنانِ آن منطقهی جغرافیایی «مرگ» بگوییم؟ منظورِ ما به آن جریانی است که استکبار میکند و به آن جریانی که استکبار را یاری میکند، بالاخره یک جریان همان ترامپ است و یک جریان هم آن کسانی هستند که به ترامپ رأی دادهاند که البته کم هم نیستند.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ» یعنی «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى الظّالِمین»، «عَلَی المُتْرَفِین»، «عَلَی الأشرافِ الظّالِمین»، یعنی اینها «وَ مَن أعَانَهُم» و آن کسانی که اینها را یاری کردند، «یاری کردند» یعنی یا کمک کردند، فضاسازی کردند و یا اینکه سکوت کردند و اجازه ندادند که حق به حقدار برسد.
نگاه کنید و ببینید که اصلاً همهی لعنها اینطور است، «وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ»[7]… یک عدّهای در کوفه نشسته بودند و به آنها گفتند که امام حسین علیه السلام را کشتند، گفتند: پس دیگر کسی جرأت نمیکند کاری انجام دهد!… اینها هم همینطور هستند؛ حال جلوتر هم امیرالمؤمنین علیه السلام اتّفاقاً در همین بحث بیان میفرمایند.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ» یک نقلِ دیگر هم این است که «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعینُكَ» یعنی خدایا! کمک کن؛ چون جبههی باطل پُرجمعیّت است، یک عدّهای را میخرد، رنگ و لعاب دارد.
شما دیدید که تلویزیون سنّتِ یلدا ساخت، با تمامِ توان! آیا یک مرتبه دیدهاید که تلویزیون در این شبها یک آدمحسابی دعوت کنند و مثلاً بگویند این آقا یک کاری کرده است که مثلاً آب سه درصد کمتر اصراف بشود، مثلاً این آقا یک شخصی بوده است که چهار نفر را تربیت کرده است، نه! یا رقّاص، یا سگباز! بعد این را سنّت میکنند، کسی هم حرف نمیزند. نه اینکه ما بگوییم با شادیِ مردم مخالف هستیم، اما همین که به محرّم برسد میگویند این پولها را خرجِ…
چون هوای نفس مردم و شهوت در باطل است مردم را میکِشَد و همیشه هم جمعیّتِ باطل زیاد است، حضرت در جای دیگری از نهج البلاغه میفرمایند که از جمعیّتِ کمِ خودتان نترسید، وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل میخواستند حمله را شروع کنند به محضر حضرت حق اینطور عرض کردند که «اللَّهُمَّ إِلَیکَ نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا»، ابتدای جنگ جمل فرمودند: خدایا! به تو شکوه میکنیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را از ما گرفتند، «وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا» برای اینکه جمعیّتِ ما کم است، علی بن ابیطالب باید ابتدا جلوی دیگران خود را اثبات کند… «وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا» و دشمنمان هم زیاد است، «وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا» همهی دنیا پشت به پشت دادهاند که با ما بجنگند… حال ایشان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند…
برای همین هم به ما گفتهاند که در آخرالزّمان بگویید «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا»[8] حضرت حاضر و ناظر بر ما هستند، امامِ ما هستند…
خدا میداند که خیلی خجالتآور است، خدایا! به چه کسی شکایت کنیم که به یک شیعه چهل وپنج هزار تومان یارانه میدهند! خدایا! تو شاهد باش که ما از خیلی از رفتارها اعلام برائت میکنیم… ما از کسی که رفتاری مانند «خالد بن ولید» داشته باشد بیزار هستیم، ما از ظالم بیزار هستیم، ما از کسی که هتک حرمتِ شیعیان میکند بیزار هستیم، ما از کسی که فرصت را غنیمت شمرده است و این فرصتِ مهم را از بقیّه گرفته است و آمده سکّانِ بیت المالِ مسلمین را به اسمِ اینکه من میخواهم کمک کنم بدست گرفته است و بعد بد عمل میکند بیزار هستیم، خدایا ما از آن کسی که علم ندارد کار کند یا عمداً کار را خراب میکند بیزار هستیم، هرچه میخواهد بشود بشود… انقلاب اسلامی یک فرصتِ عظیمی بوده است، انقلاب اسلامی یک فرصت استثنائی است، ان شاء الله من یک زمانی راجع به اهمیّتِ انقلاب اسلامی از جهت تاریخی عرض خواهم کرد، اتّفاقاً امروز هم میخواستم راجع به این موضوع حرف بزنم، راجع به اهمیّتِ انقلابِ اسلامی که بگویم چقدر أهم است، چقدر کارهای مهمّی پیش رفته است اما الآن انقلاب اسلامی همانطور که بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم دچار نفوذ شده بود دچار نفوذ شده است.
و فاطمیّه یعنی به یکدیگر تذکّر بدهیم که نکند حق تنها بماند، یک عدّه آمدند و حق را گرفتند، ما هم ساکت هستیم! اینکه عرض میکنم ما ساکت هستیم منظورِ من این نیست که به خیابان بروید و آدم بکشید و سطل آشغال آتش بزنید و …. ما از این حرفها نمیزنیم، ما بیت المال و مال البیت و اموال مردم و اینها را محترم میدانیم، اتّفاقاً از این موضوع میسوزیم که بیت المال به دستِ کسانی افتاده است که یک حرفی میزنند و کشور را پنج سال معطّل میکنند و بعد میگویند میخواستیم کارِ دیگری کنیم و پُلیتیک بود…
ان شاء الله خدای متعال هر کسی که میخواهد عزّتِ شیعیان را از بین ببرد با قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها محشور کند، چه عمداً این کار را میکند و چه یقین دارد اینکاره نیست و بر سرِ کار ایستاده است.
حضرت فرمودند که «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ» خدایا! من از تو طلب میکنم که مرا علیه قریش کمک کنی، کار سخت است، ما کم هستیم، جمعیّتِ اینها زیاد است، پول در دستِ اینهاست، قدرت در دستِ اینهاست، بعد اینها ظالم هستند و من نمیتوانم ظلم کنم… مثلاً آنها به چند نفر پول میدهند که به خیابانها بریزند اما ما این کار را نمیکنیم، ما میگوییم حدّاقل تغیّر کنید…
ادامه شرحی بر خطبه 172 نهج البلاغه
«فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي» با اینکه من از قریش بودیم اینها از من قطعِ رَحِم کردند، انگار که من با اینها بیگانه بودم، چرا؟ چون هم فکرِ من با اینها بیگانه بود و هم عملِ من با اینها بیگانه بود…
«وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ» منزلتِ عظیمِ من را کوچک شمردند، «وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِی» اجماع کردند دربارهی حکومتی که برای من بود با من بجنگند، حضرت حکومت را به خود نسبت میدهند اما منشأ آن الهی است، حکومتِ الهی که خدای متعال به من داده بود و من وظیفه داشتم از آن حکومتِ الهی دفاع کنم.
«ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ» به من گفتند حق طوری است که باید جاهایی از آنها را گرفت و جاهایی از آن را رها کرد!
اصلاً انگار امیرالمؤمنین علیه السلام امروز در حال صحبت کردن با ما هستند!
گفتند بخشی از حقِّ خود را بگیر و بخشی را رها کن، حکومتِ خودت را رها کن! از اینکه مردم الآن تحت فشار هستند چشمپوشی کن!…
اصحاب جمل در خطبه 172 نهج البلاغه
«منها في ذكر أصحاب الجمل»… بعد از این حضرت وارد بحث اصحاب جمل شدند…
عرض کردم که آن نامه طولانی و در حدِّ پنج صفحه است و ما هم زمانی چند روزی دربارهی آن صحبت کردهایم، تکّهای از آن راجع به قریش بود، سیّد رضی رحمة الله علیه تکّهی دوّم را از جای دیگری آورده است و این عبارات به یکدیگر ربطی ندارد، درواقع گزیدهی بیانات را آورده است، اصلاً میتوانست از «منها في ذكر أصحاب الجمل» خطبهی جدیدی را شروع کند، چون یک تکّه از یک خطبهی بزرگ را بریده است و بعد سه صفحه را رد کرده است و حال تکّهی دیگری را بیان میکند، لذا اگر موضوع پرش دارد تقصیرِ من نیست.
«فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)» اهل جمل قیام کردند و حرمتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را میکشیدند، حُرمت یعنی آن چیزی که باید احترامِ آن را حفظ کرد، منظور در اینجا همسرِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم است.
زنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را که خدای متعال فرموده بود «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»[9] در خانههای خودتان بمانید، «وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَی» با تَبَرُّج و تَبَخْتُر و زینت در عَلَن حاضر نشوید، او را آوردند و شترِ او را هم تزئین کردند و به وسطِ میدان کشیدند، البته حقِّ او بود، کسی که گفت تابوت حضرت زهرا سلام الله علیها مانندِ کجاوهی عروس تزئین شده است که نشده بود… همین است، کسی که با زهرای مرضیه سلام الله علیها دربیفتد همین است، او را به وسط بیابان بردند، بینِ آن همه نامحرم…
حضرت میفرمایند: «فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا تُجَرُّ الْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا» همانطور که وقتی میخواهند کنیزی را بفروشند به بازار میکشند، او را کشیدند و بردند، «مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ» او را به سمتِ بصره بردند، «فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا» زنهای طلحه و زبیر در خانههایشان بودند، ناموسِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را به بیابان بردند، «فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)» جای زنهایشان در خانه بود، کسی که حَبیس است یعنی عمدتاً در خانه است، مخصوصاً همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم که آیه برای اینها بود که از خانه بیرون نروید، «سوده بنت زمعه» دیگر به حج هم نمیرفت و میگفت من حجِّ واجب خود را زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم رفتهام و ایشان به من فرموده است که «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» ما باید در خانههای خود باشیم، این آیه حکمِ خاصِّ همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود، حکمِ خاص بود و عایشه خانم به جمل تشریف بردند، اگر حکمِ خاص نبود میخواست چه کاری کند؟ این که برای خاص بود… احکام عمومی است، «أَقِمِ الصَّلَاةَ»[10]، «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ»[11]، «آتُوا الزَّكَاةَ»[12]و… همهی اینها عمومی است، حکمِ «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» فقط برای 9 نفر بوده است، جایِ تخلّفِ آن با عمومی فرق دارد، اصلاً مخاطب اوست!
«وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)» آن کسی که باید در خانه مینشست (همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم) را آشکار کردند، «لَهُمَا وَ لِغَيْرِهِمَا فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ» کسانی این کار را کردند که همهی آنها با من بیعت کرده بودند که ما مطیعِ تو هستیم، «وَ سَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ.» بیعتِ طائع کرده بودند، خودشان خواسته بودند بیایند و بیعت کنند و به زور هم بیعت نکرده بودند.
اینجا حضرت اینها را بخاطرِ این عمل میکوبد.
دو سه نکته عرض کنم و بعد اگر رسیدیم یک بحثی در ادامهی آن هست که خیلی مهم است.
اینجا سه مسئله است، اینکه «فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا» چون میدانید که اینها چند همسر داشتند، ظاهراً زبیر همسرِ خود را که خواهرِ عایشه بود با خود آورده بود، البته او را در جنگ شرکت نداده بود اما عایشه در جنگ شرکت کرد، این «فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا» یعنی اکثریّتِ زنهایشان را، یعنی باقیِ زنهای خود را و طلحه هم زنهای خود را نیاورد، «فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا» نه اینکه یعنی کلاً هیچ زنی را نیاوردند.
بعد معاویه لعنت الله علیه… قبلاً هم عرض کردهایم که در نامهای که امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود(نامه 28 نهج البلاغه) و او را کوبید… یک مرتبه همان پاسخ را در همینجا خواندم که همان پاسخ را به محمد بن ابوبکر دادند؛ معاویه یک ملعونِ حیلهگری بود که اگر از چیزی ضربهای میخورد از همان در جای دیگر استفاده میکرد، اینجا دید امیرالمؤمنین علیه السلام اینطور بیان میکنند، خودِ معاویهی ملعون به امیرالمؤمنین علیه السلام همین حرف را زده است که من عبارتِ او را برای توسّل میگذارم و فعلاً فقط مفهومِ آن را میگویم، که چرا خودِ تو همسرِ خود را برای اینکه از حقِّ تو دفاع کند بردی؟
جواب اولاً این است که کسانی که امر به ماندن در خانه شده بودند 9 نفر هستند که همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، البته این ممدوح است که زنها خانهدار باشند، بهتر است که زنها خانهدار باشند، بلکه امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمودند: اگر میتوانی دختران و زنهای تو جز تو مردی را نشناسند این کار را انجام بده، وقتی حضرت میفرمایند «اگر میتوانی» یعنی شرایط را ببین و ملاحظه کن، یعنی ممکن است که برخی اوقات شرایط اقتضاء نکند، دیگر این حرفها را نمیشود در جامعه زد اما واقعیّت این است که اولویّت این است که زن مربّیِ فرزندان باشد، بجای اینکه برود… البته زمانی یک نفر گرفتار است و برای یک لقمه نانِ حلال کار میکند آن شخص که از موضوع خارج است، یا مثلاً یک نفر پزشک است و دیگران را نجات میدهد، مثلاً پزشکِ بانوان هم هستند، واقعاً قبل از جمهوری اسلامی همچنین چیزی نبوده است، اگر یک خانمی بخواهد وضع حمل کند الآن الحمدلله اصلاً نیازی نیست که یک مرد بخواهد در آنجا طبابت کند، در این موارد که مشخّص است که اگر نیّتِ آنها جهاد باشد حتماً خیلی هم اجر میبرند، این موارد را کنار بگذارید، مثل کسی که مشکل مالی دارد یا میخواهد خدمتی کند یا مثلاً معلّمِ فرزندانِ ماست، مثلاً دخترِ من نزدِ چه کسی باید سواد بیاموزد؟ این مواردِ معلّم و پزشک و مواردی که شغل متناسب با آن خانم است و در حالِ خدمت است و یا به پولِ آن نیاز دارد و شرافتمندانه کار میکند و سرپرست خانواده است را کنار بگذارید، برای غیر از این شکّی نیست که دین میگوید اولویّت این است که زن بچّههای خود را تربیت کند که انسان تربیت کند.
اولاً واجب این است که آن 9 زنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در خانه بمانند، ثانیاً داریم که امیرالمؤمنین سلام الله علیه شبانه درِ خانهی انصار رفتند، اینجا حضرت میفرمایند: «أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)»، آن کسی که باید در خانهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میماند را وسطِ روز بینِ جمعیّتِ نامحرمان آوردهاید و آن هم عایشه که سنّ و سالِ زیادی هم نداشت، و بعداً هم بنیامیّه از این سوء استفاده کردند، بنیامیّه برای اینکه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم لطمه بزند بعداً به عایشه نسبتِ فحشاء دادند، ما با عایشه رفاقتی نداریم، رودربایسی هم نداریم، بیادبی نمیکنیم، او را کسی میدانیم که علیه امیرالمؤمنین علیه السلام بغی کرده و جمل را به راه انداخته است و این از همه کار بدتر است، انسان صد هزار بار مجرور و مفعول و فاحشه باشد اما دشمنِ امیرالمؤمنین علیه السلام نباشد، ولی انصافاً فحشاء برای عایشه اثبات نمیشود، و ما حتّی اگر دشمنِ او هستیم دشمنِ فعلِ او هستیم که مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاده است، نه اینکه به او نسبتِ خلاف بدهیم، بلکه عرض میکنم بنیامیّه برای اینکه هم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم انتقام بگیرند، هم عایشه بخاطرِ ترورِ برادرِ خود با معاویه به دعوا افتاد میخواستند آبروی عایشه را ببرند که نقدهای او به معاویه کمرنگ بشود او را در فضایی بردند که به او نسبت فحشاء بدهند.
و اینجا امیرالمؤمنین علیه السلام میخواهد بفرمایند که شما با این کارتان که عایشه را بینِ نامحرمان بردید زمینه را برای بهتان به او فراهم کردید.
آن چیزی که معاویهی ملعون به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید پاسخی دارد که اولاً امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها را در جنگی حاضر نکردند، از قبل تعیین شده نبود، ماجرای هجوم هم از قبل تعیین شده نبود و از قبل بنا نبود کسی هجوم ببرد، هجوم دفعی بود، ماجرای شبانه بردن درِ خانهی انصار شبانه بردن است.
همین الان اگر در تهران چراغهای خانهها و تیربرقها را خاموش کنند کسی دیگری را نمیبیند، شبانه بردن معنا دارد.
یا اگر کسی بگوید سیّدالشّهداء سلام الله علیه زن و بچّه و عقیلهی بنیهاشم را به کربلا بردند، آنجا هم عرض میکنیم که سیّدالشّهداء علیه السلام نرفته بودند که بجنگند بلکه وقتی محاصره شدند جنگ رُخ داد، باز آنجا شما میبینید که حضرت در وداع آخر فرمودند که تا کار تمام نشده است از خیمهها بیرون نیایید… حتّی فرمودند بلند گریه نکنید… گریبان ندرید…
روضه «عَمْر بن جناده» سلام الله علیه
حتّی وقتی «جنادهی انصاری» و «عمر بن جناده» به شهادت رسید که حدود سیزده سال سن داشتند مادرِ ایشان نیزهی ایشان را گرفت… چون نزد سیّدالشّهداء علیه السلام آمد و حضرت فرمودند تو تازه داغِ پدر دیدهای، برو، اصرار کرد، حضرت فرمودند: پس برو از مادرِ خود اجازه بگیر، گفت: مادرم مرا فرستاده است، رفت میدان و… ایشان همان شخصی است که گفت: «أمیری حسینٌ وَ نعمَ الأمیر»… وقتی او به شهادت رسید مادرِ او نیزهی او را برداشت… این مادر خیلی شیرزن بود… سرِ این بچّه را آوردند و سمتِ ایشان پرت کردند، اصلاً انسان نمیتواند تصوّر کند که سرِ فرزندِ انسان را بدهند… سرِ فرزندِ خود را برداشت و به سرِ شخصِ دیگری کوبید و او را سرنگون کرد و بعد سر را به سمتِ آنها پرت کرد و گفت: ما چیزی را که در راه اهل بیت علیهم السلام دادیم… سرِ او را هم نمیخواهم، بعد به سمتِ میدان رفت، حضرت فرمودند: او را برگردانید، جهاد از زنها برداشته شده است… یعنی این اتّهام را نمیشود به اهل بیت علیهم السلام بست، حتّی وقتی به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: عایشه را آوردهاند، شما هم جناب «امّ سلمه» سلام الله علیها را بیاور که این فتنه بخوابد، چون آنها میگویند زنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را آوردیم و حُرمت دارد و میخواهند نیرو جمع کنند، شما هم یک همسرِ دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را بیاور که طرفدارِ شما است، حضرت فرمودند: من برای طلبِ حق خلاف شرع انجام نمیدهم…
برای همین عرض کردیم که حضرت میفرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعينُكَ عَلَى قُرَيْشٍ»… آنها هر غلطی میکنند اما ما نمیتوانیم، ما پایبند هستیم…
بعد از این حضرت عباراتی دارند که توضیحِ آن طول میکشد و یک سوالِ مهمّی هم در آن هست که اگر زنده بودیم بعداً عرض میکنیم.
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
دیگر مشخّص است که من باید چه روضهای بخوانم…
خدا میداند این عبارتی که معاویه برای امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته است را نمیتوانم اصلاً متنِ آن را از رو بخوانم، ملعون به امیرالمؤمنین علیه السلام نامه نوشت که تو از اول نسبت به اینکه بخواهی حکومت را از چنگ اصحاب پیامبر در بیاوری (نستجیربالله) تلاش میکردی، حتّی خانهنشینِ بیتِ خود را برداشتی و شبانه درِ خانهی مردانِ انصار بردی و استنصار کردی و همسرِ خودت را سپر کردی و فرزندانِ خودت را واسطه کردی ولی آنها دیدند که تو ناحق میگویی و حرفِ تو را قبول نکردند، اینطور نوشته است…
حال من نمیتوانم عینِ عبارت را بگویم، توهینهای عبارت زیاد است، این را فقط برای این عرض میکنم که خیلیها بعداً انکار کردند که امیرالمؤمنین علیه السلام نپذیرفتهاند و بیعت نکردهاند، اصلاً فاطمیّه یادآورِ این است که امیرالمؤمنین علیه السلام برای اینکه زیرِ بارِ ظلم نروند این اتّفاق برایشان افتاد… برای اینکه در تاریخ ثبت بشود که امیرالمؤمنین علیه السلام نخواستند بپذیرند، چون تلاش به گونهای صورت گرفته است که کسی جرأت نکند بگوید من مخالف هستم و نمیگفتند، برای اینکه نویسندگان در طول تاریخ نوشتهاند که اگر کسی بگوید زهرای اطهر سلام الله علیها با دیگران درگیر شد… هر کسی این را نقل کرد یعنی کذّاب است، رافضی است، خبیث است، حرفِ او را گوش ندهید، فاسق است… اصلاً کسی جرأت نمیکرده است که این حرفها را بزند، اگر این حرفها را میزد فاسق میشد و قولِ فاسق دیگر به درد نمیخورد، اگر کسی نقل میکرد تخریب میشد…
معاویهی ملعون نمیفهمد که چه کاری میکند، به امیرالمؤمنین علیه السلام فحش داد و جسارت کرد اما ثبت کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام نپذیرفته است.
نکتهی بعدی این است که بینِ همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت زهرای مرضیّه سلام الله علیها تفاوت است، حضرت زهرای مرضیّه سلام الله علیها صاحبِ ولایت هستند، اصلاً برای اینکه بتوانند این اقدامات را انجام دهند… معاویه میگوید تو زنِ خودت را بردهای اما موضوع غیر از این است که حال عرض میکنم که با آن روضه بخوانم.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «يا عَلَيُّ أنْفِذْ لِما اَمَرَتْکَ بهِ فاطِمَةُ»[13] یک اتّفاقی میافتد که تحمّلِ آن برای تو سخت است، دستوراتِ فاطمه را اطاعت کن، در ماجرای شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت زهرا سلام الله علیها میداندار هستند، بلکه من باید بگویم حضرت زهرا سلام الله علیها دستِ امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند تا درِ خانهی انصار ببرند… روایت هم همینطور است که فرمودند: علی جان! مرکبی آماده کن که میخواهم به سراغِ انصار بروم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرمودهاند: «يا عَلَيُّ أنْفِذْ لِما اَمَرَتْکَ بهِ فاطِمَةُ»… برای امیرالمؤمنین علیه السلام سخت بوده است ولی باید حق معلوم میشد که امیرالمؤمنین علیه السلام زیرِ بارِ ظلم نرفتهاند و با آنها رفاقت نکرده است و با آنها توافق نکرده است و با آنها ائتلاف نکرده است…
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: درِ خانهی انصار رفتیم و حضرت فاطمه سلام الله علیها به من فرمودند که عقب بایستید، خودشان در میزدند و اینها میآمدند و ایشان صحبت میکردند…
در جای دیگری داریم که حضرت به بعضی از این عیادتکنندگان فرمودند: «أنْسِیتُم یَوْمَ غَدِیر»[14]، مگر روز غدیر را فراموش کردهاید؟
اینها اعتذار کردند، بعضی درب را باز نکردند، بعضی درب را زود بستند، بعضی عذرخواهی کردند…
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: زهرای مرضیه سلام الله علیها آنقدر ناراحت شده بودند، ایشان در طولِ عمرِ مبارکشان به کسی رو نزده بودند… برگشتیم… نزدیکِ خانه شدیم… هیچ کسی حالِ امیرالمؤمنین علیه السلام را درک نمیکند… زهرای مرضیه سلام الله علیها به من فرمودند که علی جان! فردا هم مرکبی آماده کن تا من یک مرتبهی دیگر…
[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44
[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28
[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98
[4] خطبه 172 نهج البلاغه (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا تُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً وَ لَا أَرْضٌ أَرْضاً. يومُ الشورى: وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ! فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ، وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ، فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِي الْمَلَإِ الْحَاضِرِينَ هَبَّ كَأَنَّهُ بُهِتَ لَا يَدْرِي مَا يُجِيبُنِي بِهِ. الاستنصارُ على قريش: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي، ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ. منها في ذكر أصحاب الجمل: فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا تُجَرُّ الْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَهُمَا وَ لِغَيْرِهِمَا فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ وَ سَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ. فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْراً وَ طَائِفَةً غَدْراً. فَوَاللَّهِ [إِنْ] لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذَلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِيَدٍ، دَعْ مَا [إِنَّهُمْ] أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ.)
[5] حدیث منزلت، بخاری، جلد 7، صفحه 301 (أنتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسى، اِلّاأنـّه لانَبىَّ بَعدى)
[6] سوره مبارکه هود، آیه 18 (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ۚ أُولَٰئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ)
[7] زیارت وارث
[8] مفاتیح الجنان
[9] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
[10] سوره مبارکه اسراء، آیه 78 (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا)
[11] سوره مبارکه بقره، آیه 153 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ)
[12] سوره مبارکه بقره، آیه 110 (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ)
[13] طرف من الأنباء و المناقب، جلد 1، صفحه 167 (قال: حدّثني عيسى، قال: قلت لأبي الحسن عليه السّلام :فما كان بعد خروج الملائكة من عند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله؟ قال :فقال: لما كان اليوم الّذي ثقل فيه وجع النبي صلّى اللّه عليه و آله و خيف عليه فيه الموت، دعا عليّا و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السّلام، و قال لمن في بيته: اخرجوا عنّي، و قال لأمّ سلمة: تكوني ممّن على الباب فلا يقربه أحد، ففعلت أمّ سلمة، فقال: يا عليّ، ادن منّي ، فدنا منه، فأخذ بيد فاطمة عليها السّلام فوضعها على صدره طويلا، و أخذ بيد عليّ بيده الأخرى. فلما أراد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الكلام غلبته عبرته فلم يقدر على الكلام، فبكت فاطمة – بكاء شديدا – و عليّ و الحسن و الحسين عليهم السّلام لبكاء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فقالت فاطمة عليها السّلام : يا رسول اللّه قد قطّعت قلبي، و أحرقت كبدي، لبكائك يا سيّد النّبيّين من الأوّلين و الآخرين ،و يا أمين ربّه و رسوله، و يا حبيبه و نبيّه، من لولدي بعدك؟ و لذلّ ينزل بي بعدك ؟من لعلي أخيك و ناصر الدّين ؟من لوحي اللّه و أمره ؟ثمّ بكت و أكبّت على وجهه فقبّلته، و أكبّ عليه عليّ و الحسن و الحسين عليهم السّلام فرفع رأسه إليهم، و يدها في يده، فوضعها في يد عليّ عليه السّلام، و قال له: يا أبا الحسن هذه وديعة اللّه و وديعة رسوله محمّد عندك، فاحفظ اللّه و احفظني فيها، و إنّك لفاعل يا عليّ ، هذه و اللّه سيدة نساء أهل الجنّة من الأوّلين و الآخرين، هذه و اللّه مريم الكبرى، أم و اللّه، ما بلغت نفسي هذا الموضع حتّى سألت اللّه لها و لكم، فأعطاني ما سألته. يا عليّ، انفذ لما أمرتك به فاطمة، فقد أمرتها بأشياء أمرني بها جبرئيل عليه السّلام، و اعلم يا عليّ أنّي راض عمّن رضيت عنه ابنتي فاطمة، و كذلك ربّي و ملائكته . يا عليّ، ويل (لمن ظلمها، و ويل) لمن ابتزّها حقّها، و ويل لمن انتهك حرمتها، و ويل لمن أحرق بابها،(و ويل لمن آذى جنينها، و شجّ جنبيها) ،و ويل لمن شاقّها و بارزها. اللهمّ إنّي منهم بريء و هم منّي براء ثمّ سمّاهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و ضمّ فاطمة إليه و عليّا و الحسن و الحسين عليهم السّلام، و قال: اللهمّ إنّي لهم و لمن شايعهم سلم ،و زعيم يدخلون الجنّة،(و حرب و عدوّ لمن عاداهم و ظلمهم و تقدّمهم أو تأخّر عنهم و عن شيعتهم) ،زعيم لهم يدخلون النّار، ثمّ و اللّه يا فاطمة لا أرضى حتّى ترضي ،ثمّ لا و اللّه لا أرضى حتّى ترضي ،ثمّ و اللّه لا أرضى حتّى ترضي .)
[14] بحارالانوار، جلد 36، صفحه 353 (وا عَجَباهُ اَنَسیتُمْ یوْمَ غَدیرِ خُمٍّ؟ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه یقُولُ: عَلِی خَیرُ مَنْ اُخَلِّفُهُ فیکمْ وَهُوَ الاِْمامُ وَالْخَلیفَةُ بَعْدی وَسِبْطای وَتِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الحُسَینِ علیه السلام اَئِمَّةٌ اَبْرارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هادینَ مَهْدیینَ وَلَئِنْ خالَفْتُمُوهُمْ لَیکونُ الاِْخْتِلافُ فیکمْ اِلی یوْمِ الْقِیامَةِ؟)