حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 30 آذر 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون موضوع «نامه 79 نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[2]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
تعجیل در فرج حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، و ان شاء الله دیدارِ روی مبارکِ ایشان، نوکریِ آستانِ ایشان و شهادت در راه ایشان روزیِ ما بشود صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
نوشتهاند اولین نامهی امیرالمؤمنین علیه السلام در آغاز حکومتِ ایشان پس از بیست و پنج سال غصب نامهای بود که در نهج البلاغه آخرین نامه است و ظاهراً از این هم طولانیتر بوده است اما معمولاً مرحوم سیّد رضی رحمة الله علیه با توجه به اینکه نامِ کتاب نهج البلاغه است خطبهها و نامهها را تقطیع میکند که قبلاً بارها این موضوع را عرض کردهایم و این قسمت مانده است و هنوز باقیِ نامه را پیدا نکردهایم که اولین نامهی حضرت چه بوده است.
مختصرِ یک خطی دارد که عرض میکنم و اگر فرصت شد خطبهی دیگری را هم که به آن ربط دارد تقدیم میکنم.
نامه 79 نهج البلاغه
حضرت در نامهی هفتاد و نهم نهج البلاغه… سیّد رضی رحمة الله علیه اینطور نوشته است که هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدند، یعنی آن زمانی که دیگران بعد از بیست و پنج سال غصب خلافتِ حضرت را پذیرفتند، «إلى أمَراء الأجناد»[4]، به فرماندهانِ لشکرها!
حضرت به فرماندهی لشکرهای خود نامه نوشتند و فرمودند:…. این قطعهای که اینجا برای ما باقی مانده است همین است، من در مصدرِ قبل از نهج البلاغه هم به اندازهی فرصتی که داشتم چیزی پیدا نکردم که در جای دیگری آمده باشد؛ حضرت میفرمایند: «أَمَّا بَعْدُ»… «أَمَّا بَعْدُ» یعنی «أمَّا بَعْدُ حَمدِ الله» یا «أَمَّا بَعْدُ بِسم الله» یا «أَمَّا بَعْدُ التَّحیَّةُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسول الله»، «أَمَّا بَعْدُ» یعنی بعد از حمد و ثنای خدا و تقدیمِ عرض ادب به پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، «فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» قبلیهای شما هلاک شدند…
بعضی از شارحان گفتهاند که منظور از این «هلاک شدند» خلفای قبلی است، و طبیعتاً جز خلیفهی سوم که کشته شد دو خلیفهی دیگر سر جای خود بودند و حکومتشان مستقر بود و منظور هلاکتِ معنوی است، یا هلاکتِ مادی یا اینکه از صدرِ خلقت تا به حال هلاک شدهاند، بر سرِ این موضوع که منظورِ حضرت کدامیک میباشد اختلاف است.
«فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» قبلیهای شما هلاک شدند، چرا؟ چکار میکردند که هلاک شدند؟ «أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ» اینها اجازه نمیدادند که مردم به حقِّ خود برسند، جلوی حقِّ مردم را میگرفتند، حقخوری میکردند و راهِ وصول حق را هم میبستند.
مردم چه کار میکردند؟ وقتی جلوی حق را بگیرید چه اتّفاقی میافتد؟ مردم هم «فَاشْتَرَوْهُ» حق را میخریدند، مثلاً وقتی به ادارهای میرفتند و میدیدند کسی کارِ آنها را راه نمیاندازد برای اینکه کارشان راه بیفتد رشوه میدادند تا به حقِ خود برسند؛ میدانید که برخی از مراجع میفرمایند که اگر ضررِ متنابهی گریبانگیرِ کسی میشود و به ناحق جلوی حقِ او را میگیرند اگر رشوه بدهد اشکال ندارد، البته وای به حالِ حکومتی که کارِ آن حکومت به جایی برسد که مردم برای رسیدنِ به حقِ خود باید رشوه بدهند، حضرت هم همین را میفرمایند.
«فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» قبلیهای شما هلاک شدند، چرا؟ چون «أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ» اینها اجازه نمیدادند که مردم به حقِّ خود برسند، مردم هم چکار کردند؟ «فَاشْتَرَوْهُ» حق را میخریدند.
در بعضی از دورهها دستور میدادند که مردم دخترهای دو تا هفتده سال را در جایی بیاورند، در هر شهری یک نمایندگی بود که اینها این دخترها را معاینه کنند، اگر کسی را میپسندیدند آن دختر را برای سلطان میفرستادند… این خیلی درد است!
یک شخص اروپایی که به ایران سفر کرده است و حتّی اسیر شده است در سفرنامهی خود نوشته است که ما میدیدیم که پدرها و مادرها در کنارِ ما گریه میکنند و خیلی هم نمیتوانند حرف بزنند و گریه کنند، چون اگر خیلی گریه کنند میگویند: شما برای اینکه دخترتان میخواهد این مدالِ افتخار را به گردنِ خود بیندازد که در حرمسرای سلطان نوکری کند ناراحت هستید؟ اگر اینطور بود آنها را مجازات میکردند، لذا ظاهرِ این بیچارگان شادی بود اما… بعضی از اینها مجبور میشدند که به یک طریقی این مأمور را بخرند و بگویند یک عیبی روی این دخترِ ما بگذار و او را ندید بگیر.
«فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ: أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ» نمیگذاشتند مردم به حقِ خود برسند و حقِ مردم را میخوردند و این مردمِ بیچاره هم «فَاشْتَرَوْهُ» بجای اینکه اوضاع را تغییر بدهند خودشان را تنها میدیدند و یکی یکی نگاه میکردند و «فَاشْتَرَوْهُ» حق را میخریدند.
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ» مردم را به سوی باطل میبردند «فَاقْتَدَوْهُ» و مردم از باطل پیروی میکردند، قبلیهای شما مردم را به سوی باطل میبردند و مردم هم پیروی میکردند! حضرت فرمودند: هلاک میشدند و هلاک شدند!
انتقاد به رأی خودمان و نمایندگان مجلس
ما در روزگاری هستیم که انسان احساس میکند که انگار امیرالمؤمنین علیه السلام همین امروز این نامه را نوشتهاند که «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ: أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ».
ما در این روزگار اینها را با چشمِ خود میبینیم، حال ما هرچه سعی میکنیم که خودمان را کنترل کنیم و حرف نزنیم میترسیم جزو کسانی باشیم که اگر عذاب نازل بشود بگویند شما حق را نگفتهاید.
بالاخره یک عدّهای به هر کدام از این مسئولین که کمکاری کردهاند رأی دادهاند، به یک نفر رأی دادهاند که برود و حقِ مردم را بگیرد و ان شاء الله به گمرک رفته است که کارِ کسی را راه بیندازد نه اینکه بخواهد کارچاقکنی کند، بعد شروع کرده است به فحش دادن، بعد یک نمایندهی دیگر میگوید که انتشار این فیلم اشاعهی فحشاست! یعنی او فحشا مرتکب شده است که انتشارِ آن اشاعهی فحشاست! بعد همهی عالَم را بسیج میکنند که از او عذرخواهی کنند، مجلسِ ما به خوبی در حالِ نزدیک شدن به مجلسِ پهلوی است! ان شاء الله خدای متعال مرگ به آن کسانی بدهد که در این شرایط که وضعِ مردم اینطور بهم ریخته است دنبالِ کارهای خودشان هستند، خدای متعال از صدر تا ذیلِ آن کسانی که در حال کمک به باطل هستند ذلیل کند، اگر برادرِ من است یا پدرِ من است یا برادر و پدرِ هر کسی که هست.
این موضوع چقدر اهمیّت دارد که… وقتی مردمِ ما در اربعین حسینی با گندِ عظمای دولت این همه انسان در کشورِ غریب معطّل شدند و چند ده هزار نفر آنجا علّاف شدند که پولِ خود را در آنجا پس بگیرند و اگر برای هر فسق و فجوری به هر سفرِ دیگری میرفتند ارزِ خود را قبل از پرواز میگرفتند و الآن هم همینطور است، اما چون جرمِ اینها این بود که بجای کثافتکاری به کربلا میروند باید ارزِ خود را در عراق میگرفتند! در عراق هم که نمیتوانستند این کار را کنند و ساختمانهای خرابه را سوراخ کرده بودند و باید مانندِ انسانهای بَدَوی پول میگرفتند و در نهایت هم برخی نتوانستند پولِ خود را بگیرند!
این همه انسان علّاف شدند، مجلس چه کرد؟ که برای یک نماینده جلسهی غیرعلنی تشکیل میدهند؟ دقیقهای چند میلیون تومان هزینهی ادارهی آن مجلس است؟ بروید و بپرسید، سی میلیون؟ چهل میلیون؟ بیست و پنج میلیون؟… که مثلاً اینها چهل دقیقه هزینه کنند که چرا یک نفر را به یک جایی راه ندادهاند!
خُب اگر آن کارمند اشتباه کرده است شکایت کنید، بالاخره برای کارکنانِ دولت دادسرا داریم! شکایت کنید و آن کسی که اشتباه کرده است را مجازات کنید، چرا وقتِ مردم را اینقدر میگیرید؟ مثلاً آن شخص را میخواهند چقدر جریمه کنند؟ در این چهل دقیقه میلیاردی هزینه میشود! بعد اهتمامِ مجلس را نشان میدهد که… اهتمامِ مجلسی که من و شما رأی دادهایم، من نمیتوانم امروز خود را مبرّی کنم، اینها از داخلِ کشور بودند و مردم هم به اینها رأی دادند، اینها عصارهی ما هستند، ما به اینها رأی دادهایم، یک عدّهای گفتند به همهی لیست رأی بدهید که ان شاء الله خدای متعال عذابِ آنها را زیاد کند، و مردم هم رأی دادند.
امیرالمؤمنین روحی له الفداه ابوموسی أشعری را حتّی برای چند ماه برای کوفه تحمّل نکردند و او را عزل کردند و او را قبول نداشتند و علیهِ او موضعگیری کردند، مردم میدانستند که او به مسیری میرود که مسیرِ امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، میدانستند کسانی مروّجِ او هستند که امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را قبول ندارد، دوباره وقتی کار به حکمیّت رسید به او رأی دادند!
شیوهی اهل بیت علیهم السلام هم این نیست که… آن زمان هم به امیرالمؤمنین علیه السلام چند نسبت داده شد که تو عُرضه نداری! چرا مردم را به زور…؟ مگر قرار است به زور کسی را به جایی ببرند؟
خودِ مردم خواستند که ابوموسی أشعری حَکَم بشود و این بلا بر سرِ خودِ این مردم آمد.
واقعاً انصاف نیست امروز از اشخاصِ دیگری توقّع داشته باشیم و بگوییم ما به هر چه که شهوتمان قبول کند رأی میدهیم و شما بروید جلوی اینها را بگیرید! این نمیشود!
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، آنها به سمتِ باطل حرکت میکنند و مردم هم از اینها پیروی میکنند.
خودمان کردهایم که وقتی یک جنسی چند صد درصد هم گران میشود صدای اینها در نمیآید و یک نفر به یک نمایندهای فحش داده است، اگر آن یک نفر خطا هم کرده است که حالا خودِ این نماینده هم که الحمدلله زباندار بوده است و خوب جواب داده است اما به فرضِ اینکه جواب هم نداده است شکایت کنید و طرف را مجازات کنید!
ما هیچ عذرخواهی از آن شخصی که با آی دیِ حقیقی فحش داده است ندیدهایم، چون مثلاً یک زمانی یک نفر در خیابان ناشناس است، مثلاً من غیر معمّم میروم نان بخرم و یک نفر یک ضربه میزند و من هم یک ضربه میزنم، اما زمانی است که اینطور نیست و من میگویم من فلانی هستم و سخنران هستم و صبح جمعهها در فلانجا حرف میزنم و معمّم هم هستم و بعد فحش میدهم! آن شخص میگوید من نمایندهی مجلس هستم و بعد به طرف فحش میدهد و پخشِ آن هم از نظرِ نایبرئیسِ مجلس اشاعهی فحشاست! یعنی فحشا کرده است که اشاعهی آن اشاعهی فحشا میشود، بعد آن شخص میگوید اگر وزیر را استیضاح نکنید من استعفاء میدهم! بلافاصله وزیر عذرخواهی میکند، نماینده حقوقیِ دولت میآید و میگوید آن کارمند را مجازات میکنیم و… اگر آن کارمند خطا کرده است باید مجازات بشود اما چقدر هزینه صرف میشود که چه بشود؟ مردم انقلاب کردهاند که یک نفر در محلّهی خود قلدری کند و فحاشی کند و بعداً هم از او عذرخواهی کنند!
مثلاً به اسبِ شاه گفتهاند یابو! به آقا برخورده است، مجلس هم جلسه میگذارد، از آن رئیسِ مجلس واقعاً تعجّب است!
ان شاء الله در آن روزی که امام زمان ارواحنا فداه میآیند ما باشیم و خاری و خفّتِ آنهایی که ظلم میکنند را ببینیم و ان شاء الله خدای متعال ما را بیدار کند.
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، آنها به سمتِ باطل حرکت میکنند و مردم هم اقتداء میکنند.
انصاف نیست که انسان به آنها فحش بدهد، بالاخره یک عدّه به اینها رأی دادهاند، خدای متعال هم از شورای نگهبان عصارههایی را که انتخاب کرده است و اجازه داده است تا ما به اینها رأی بدهیم قبول کند و هم از آنهایی که به اینها رأی دادهاند!
واقعاً انسان خجالت میکشد که در دنیا بگویند اینها نمایندگانِ مجلسِ ما هستند.
ما به کسانی رأی دادیم که یک هواپیما به کشور آوردند و دست به دیوارههای آن میکشیدند و تبرّک میکردند! یا کسانی که تا موگرینی را دیدند و دستپاچه شدند و… ما رأی دادهایم!
باید انسان اعلامِ بیزاری کند وگرنه همین است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند، حضرت فرمودند: نابود شدند! امیرالمؤمنین سلام الله علیه میتوانستند چیزِ دیگری هم بفرمایند، میتوانستند بحثهای مذهبی مثلِ بحثِ برائت هم کنند، بالاخره «وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ»، آنها میخواهند مردم را به سمت باطل بکشانند مردم هم «فَاقْتَدَوْهُ»!
اتّفاقاً در شهرستانها کاملاً افراد را میشناسند، مثل تهران نیست که مردم بصورتِ لیستی رأی بدهند و اصلاً نمیدانند آن شخص چه کسی هست، بلکه اینها را کاملاً میشناسند و وضعِ زندگیِ آنها را میدانند، اخلاقِ او را هم میشناسند، رأی آوردن در شهرستانها خیلی افتضاح است و مردم هم هستند که رأی میدهند!
قبلاً هم عرض کردهام، من در قدیم، حدود هفتده یا هجده سال پیش صحیفهی سجّادیّه را ترجمه کرده بودیم و زمانی ناشر گفت: شخصی گفته است که من پنج هزار جلد از این صحیفهی سجّادیّه میخواهم و دو برابر هم حقِّ تألیف میدهم به شرطی که نامِ مترجم را روی آن نزنید، گفتم: حال مگر نامِ مترجم چه چیزی هست که روی آن بزنید، اصلاً نزنید! ناشر گفت: نه! گفته است نامِ شخصِ دیگری را بعنوانِ مترجم روی آن بزنید، از او پرسیدم: برای چه؟ گفت: چون میخواهد نمایندهی مجلس بشود و میخواهد این کتاب را به نامِ خودش توزیع کند! این چیزی است که خودم دیدهام!
چند روز گذشته بود که دیدم همان ناشر ناراحت است، میگفت: پولِ ما را نمیدهند، یک نمایندهی مجلس گفته است ده هزار جلد از این کتاب، ده هزار جلد از آن کتاب، ده هزار جلد هم از فلان کتاب به فلانجا بفرست، به او گفتهام سیهزار جلد کتاب است و صد و بیست میلیون تومان میشود، آن نماینده قبول کرده است و ما کتب را فرستادهایم، حال در به در به دنبالِ او هستیم و او پولِ ما را نمیدهد! معلوم نیست کتب را توزیع کرده است یا فروخته است یا چه کاری کرده است! به او میگویم هزینهی این سی هزار جلد کتاب را بده، میگوید: فعلاً ده هزار جلد کتابِ دیگر هم بفرست! میگویم: پولِ آنها را بده، من برای آنها پول دادهام، من که مانندِ شما نیستم، من ناشرِ خصوصی هستم و چاپ کردهام، آن شخص گفته است: ما که چهار سال بیشتر زمان نداریم!
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، آنها به سمتِ باطل حرکت میکنند و مردم هم اقتداء میکنند.
مدام اینها را بشنویم و مجدداً خودمان به اینها رأی میدهیم، پس هم ننگ بر آنها و هم ننگ بر ما!
ما الآن در دورانِ سقیفه هستیم، الآن اگر به سال یازده هجری برگردید ما در سقیفه هستیم، یک نفر حقِّ امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب کرد، یک نفر به خانهی امیرالمؤمنین علیه السلام حمله کرد و یک عدّهای هم ایستادند و تماشا کردند و حرف نزدند!
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، آنها به سمتِ باطل حرکت میکنند و مردم هم اقتداء میکنند.
وقتی شما میبینید مجلس بجای اینکه از ملّتِ بیچاره حمایت کند مدافعِ سرسختِ خودِ مجلس است، حوزه بجای اینکه… حالا حرف زدن راجع به اینها جرأت میخواهد، ولی خدایا تو شاهد باش که نهایتِ آن این است که این پارچه را از روی سرِ انسان برمیدارند، تازه بعد از آن هم انسان را خیلی تحویل میگیرند و انسان نشاندار میشود… از بالا تا پایینِ اسلام را بشورند صدای برخی در نمیآید اما تا بگویید حوزه هم باید راجع به مسئولیّتهای خود انجام وظیفه کند موضع میگیرد، حوزه از خود دفاع کند و مجلس هم از خود دفاع کند، پس مردمِ بدبخت باید در این میان چکار کنند؟
بعد بگویند: حوزه؟ سکولاریزم؟ در حوزه؟… فشار هم بیاورند که کسی جرأت نکند حرف بزند، جالب این است که بالاترین استدلال هم این است که به طرف میگویند: به تو چه!
اگر به همین آقایان بگویید بیایید راجع به امر به معروف و نهی از منکر صحبت کنید یک فصلِ مشبهی صحبت میکنند که «کلکمْ راعٍ وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»[5]، سخیفترین پاسخ این است که به کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند بگویند به تو چه؟ اصلاً در نهایت این است که اشتباه میکند، استدلال کنید و بگویید این لیستِ کارهایی که ما میکنیم!
اینکه حوزه بخواهد به نظام خدمت کند پیشکش، به همان شهرِ قم بپردازد که در خیلی از اشکالات در کشور اول است، در برخی از اشکالات اخلاقی که انسان نمیتواند روی منبر اسم ببرد قم در کشور اول است، چهار نفر طلبه میگذاشتید که در همان شهر تبلیغ کنند، شما نمیخواهد کشور را اداره کنید، طبیعتاً اگر این حرفها منتشر بشود حداکثرِ پاسخ این است که «به تو چه؟»!
انسان از این جهت به یادِ دورهی امیرالمؤمنین علیه السلام میافتد که در دورهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کفّار با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم طرف بودند اما در دورهی امیرالمؤمنین علیه السلام آخوندها با امیرالمؤمنین علیه السلام طرف بودند، «عبدالله بن عمر» فتوا میداد که این جنگ جمل احتیاط دارد، خلافِ اخلاق است، خونریزی نکنید، «ابوموسی أشعری» هم همینطور، ریشهای اینها کم بلند نبود، نه اینکه من بخواهم بگویم که نستجیربالله کسی «ابوموسی أشعری» یا «عبدالله بن عمر» است اما باید انسان احتراز کند از اینکه شبیه به برخی عمل کند، آنجایی که دین را هجمه میکنند ساکت است اما آنجایی که از خودِ او سوال میکنند داد میزند، حال اگر در مجلس است، اگر در حوزه است و یا در هر جایی که است، بعد هم اگر حرف بزنی… قبلاً میگفتند «نَحنُ أبناء الدَّلیل» یعنی هر کسی استدلال کند ما بندهی استدلال هستیم…
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، آنها به سمتِ باطل حرکت میکنند و مردم هم اقتداء میکنند.
در این روزگاری که حالِ انسان از مسئولینِ فاسد و یا نالایق بهم میخورد و متأسّفانه فراوان هم هستند، چه میشود که انسانها به اینها رأی میدهند؟ حال من به آنها کاری ندارم…
من پیشنهاد هم کردهام که برخی هفتهها دیگران بیایند، چون ما گوشههایی از نهج البلاغه را میگوییم و بخشهای اخلاقیِ آن را نمیگوییم، بجهتِ اینکه وضعِ خودم خراب است ولی چون احساس کردم این موضوع (در همین راستا که چرا ما میرویم و به اینها رأی میدهیم) به خودم نهیب زد گفتم امروز دو سه جمله راجع به دنیا که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است عرض کنم.
انتقاد به دولت
من نمیخواهم بگویم اصلاحطلب بد است و اصولگرا خوب است، هر کسی که به باطل عمل میکند بد است و لعنتِ خدای متعال بر او، عرض کردم که اگر پدرِ من هم هست لعنتِ خدا بر او و یا بر هر کسِ دیگری که به باطل عمل میکند، کسی که… واقعاً عجیب است…
در یک استان سه دختربچّهی طفل معصوم میسوزند و… اصلاً ما دردِ خود را به چه کسی بگوییم؟ ما هیچ وقت فکر نمیکردیم این اتّفاقاتی که در زمان اهل بیت علیهم السلام افتاده است در دورهی ما بیفتد، مجلسِ ما جلسهی غیرعلنی بگذارد که چه بلایی بر سرِ آن کارمندی بیاوریم که در گمرک به یک نمایندهی مجلس چیزی گفته است یا نه، پناه بر خدا! دولتی که دیگر وقتی حرف میزند آنقدر راست گفته است دیگر هیچ کسی حرفِ او را حساب نمیکند، بگوید دلار نخرید همه میروند دلار میخرند، اگر بگوید طلا نخرید همه میروند طلا میخرند، چون وقتی گفتند مطمئن باشید این تغییر نمیکند مردم یقین کردند که تغییر میکند، چندصد روز از آن صد روزِ دولت گذشته است…
«وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، آنها به سمتِ باطل حرکت میکنند و مردم هم اقتداء میکنند.
ما هم مقصّر هستیم! طرف چندین نفر از اقوامِ درجهی یک و دوی طرف سر کار هستند و یک فضاسازی میکنند که دامادِ او سر کار آمده است و فشار میآورند که داماد برود!
اولاً من به شما عرض میکنم که اگر داماد را سرِ کار بیاوری عیبی ندارد، شاید قبلاً هم عرض کردهام، امیرالمؤمنین علیه السلام هم پسرعموهای خود را سر کار میآوردند اما مخفی نمیکردند، مثلاً «إبن عباس» را «إبن قدّوس» معرّفی نمیکردند! «إبن عباس» همان «إبن عباس» است که پسر عموی امیرالمؤمنین علیه السلام است، پسرعموهای امیرالمؤمنین هم که سر کار آمدند سه نفر بودند، فرماندار مکّه و فرماندار یمن و فرماندار بصره، اینها با احتسابِ توابع به اندازهی چند کشور اختیار داشتند اما امیرالمؤمنین علیه السلام این موضوع را پنهان نمیکنند، این اشکالی ندارد، این اشتباه نشود، هر کسی اقوامِ خود را سر کار گذاشت اشکال ندارد، ولی اگر دیدید فامیلِ خود را طوری معرّفی میکند که او لو نرود، فامیلیِ او را تغییر دهد یا مشخّص نشود او چه کاره است معلوم است که او شایستگی ندارد که تو میترسی! وگرنه از چه چیزی میترسی؟
و چه بسا همین شخص داماد که نقرهداغِ بقیّهی اقوام شد انسانِ مهمّی باشد، من او را نمیشناسم؛ چندین نفر از اقوام این برادرمان آقای رئیسجمهور که خیلی انسانِ راستگویی است، خیلی انسانِ شجاعی است و الآن هم خیلی انقلابی است سر کار هستند، خوشبختانه مشکلِ شغلیِ اقوامِ خود را حل کرده است، یعنی بنظرم توانسته است وعدههای خود به اقوامِ خود را در این چندصد روز محقق کند، حال جا برای این یک نفر نبود؟
اما نکته اینجاست که پنهان میکنند، وقتی پنهان میکنند مشخص میشود که شایستهسالاری نیست!
برادرِ ایشان در مذاکرات شرکت میکند و میگویند او به زبان سُرخهای رمز مخابره میکند! یعنی چرت میگوییم که واضح است! اصلاً بگویید ایشان استادِ ظریف و …. است و باید ایشان حتماً باشند و حتماً باید همسر مکرّمهیشان هم حضور داشته باشند، چرا میگویید رمز مخابره میکند؟ چرا چرت میگویید؟ یعنی نمیدانید در حالِ چه کاری است، اگر معلوم بود آنجا چهکاره است این را نمیگفتید، بقیّهی اقوامِ محترم هم همینطور!
ما در زمان شاه چیزی داشتیم، من تاریخِ آن را خواندهام و بزرگترها در خاطر دارند که میگفتند: «هزار فامیل»! خدای ناکرده ما در حال رفتن به آن سمت هستیم، یعنی چه که همهی اقوام را سر کار میآوریم؟ در یک فامیل چند نفر انسانِ بااستعداد هست که همه مدیرکل هستند؟
خودمان رأی دادهایم، چه میشود که ما به اینها رأی میدهیم؟ چه میشود که ما حقمداری نمیکنیم؟ چون نگاهِ ما به دنیا آن نگاهی نیست که باید باشد، چون همهی زندگی را در همین دنیا میبینم.
حفظ میراث شیعه
چرا من میخواهم این چهار جمله را عرض کنم؟
الحمدلله دنیای ما در کتاب است، لذا دنیای کوچکی است، لذا درگیرِ اینکه الآن چکار کنم، الآن چه چیزی بپوشم، چه چیزی سوار بشوم؟ خیلی دغدغهی اینها را نداریم، گرفتاریهای ما چیزِ دیگری است، هر انسانی یک نوع گرفتاری دارد، مثلاً بدبختیِ یک نفر مثلِ من ممکن است خدای ناکرده این باشد که زمانِ صحبت کردن چه قضاوتی راجع به صحبت کردنِ من میشود (نستجیربالله)، خاک بر سرِ انسان اگر خود را به مردم بفروشد…
ولی بخاطرِ اینکه کسی در کشورِ ما به فکرِ حفظِ میراثِ اسلامی و نسخِ خطی که در اقصی نقاطِ عالَم موجود است نیست و محقّقین نیاز دارند ما مجبور شدیم مقداری پول جمع کنیم برای اینکه بتوانیم بعضی از اینها را تهیّه کنیم، قاعدتاً انسان به فشار میافتد، کسی هم از مسئولین این چیزها را متوجّه نمیشود که انسان بخواهد برود با آنها صحبت کند، برخی از این آقایان تفاوتی بین نسخهی خطی و قلیان نمیبینند، یک زمانی به شخصی گفتم که یک سری از نسخ خطی هست که ممکن است اینها از بین برود و اینها میراثِ هزار و چهارصد سالهی شیعه است، اینها در دورترین نقاطِ دنیاست، باید اینها را تهیّه کنیم و محقّقین در اینجا روی آنها کار کنند، گفت: اگر اینها به درد میخورد در نرمافزارهای نور بود! به او گفتم: اصلاً نمیدانستند همچنین کتابی وجود دارد، اصلاً تابحال این کتاب چاپ نشده است، در نرم افزارِ نور فقط بخشی از کتب چاپ شده را قرار دادهاند، این نسخ خطی بینظیر است، اینها دفاع از مکتب است، اینها میراثِ تشیّع است، گفت: اگر مهم بود در نرم افزارهای نور موجود بود! به او گفتم: اگر هر چیزی مهم بود در این نرم افزار بود پس چرا خودِ این نرم افزار مدام ورژن خود را تغییر میدهد؟ پس یعنی این نرم افزار تکمیل نیست، این مشخص است! گفتم: من هیچ جوابی ندارم به شما بدهم!
شاید مفتضحانهترین گفتگو و مناظرهای که شرکت کردم همین بود، چون واقعاً نمیدانستم چه چیزی باید به او بگویم!
خلاصه اینکه هزینهی هنگفتی برای تهیّهی اینها نیاز است و بعد هم متأسّفانه در کشور ما آن اشخاصی هم که اختیاراتی برای این کار دارند معمولاً خدمات نمیدهند، بازارِ آن سیاه است و به دنبال گران فروشی هستند، خلاصه مجبور شدیم و هارد تهیّه کردیم و دلار تهیّه کردیم و مدام میدیدیم که قیمت دلار چقدر است، چون فلان جنس را شانزده هزار دلار میفروختند و حال این دلار چه قیمتی دارد؟ خلاصه اینکه ما هیچ زمانی برای زندگیمان نرفتیم ببینیم که قیمت دلار چقدر است، تا اینکه دنبال میکردیم که دویست ترابایت هارد نیاز داریم و این هاردها را باید به آنجا میفرستادیم و سفر میکردیم و آن اطلاعات را کپی کنیم و هزینهی آن را بدهیم و بیاوریم، یک نفر گفت: قیمتِ جهانیِ این هاردها نصفِ این قیمتی است که الآن در بازار است! الله اکبر!
ما رفتیم و دیدیم که همینطور است، تقریباً قیمتِ هارد نصفِ آن مبلغی است که در کشورِ ما میفروشند، یک نفر گفت ما میتوانیم بدهیم این هاردها را کولبرها برای شما بیاورند، ما دیدیم که برای تهیّهی نسخ خطّی به سمتِ قاچاق میرویم! خیلی غصّه خوردم، هم برای خودم و هم برای اینکه کسی به فکر نیست، تا اینکه از همه چیز خسته شدم…
بعضی اوقات انسان به خود بد و بیراه میگوید که چرا من با این شخص همکلام شدم؟ حالا بعضی چیزها را هم نمیتوانم بگویم، چون امید به اصلاحِ آنجاها دارم نمیتوانم اینجا بگویم که در جاهایی واقفی وقفِ همین کارها کرده است اما آن مدیری که الآن اختیار دارد… منظورِ بنده ادارهی اوقاف نیست، ان شاء الله ادارهی اوقاف خوب است… نمیفهمد و این مدیر هم پول را در جاهای دیگر خرج میکند!
برای اینکه عقلِ مردم به چشمِ آنهاست هر کسی که میخواهد بگوید من در حال کار کردن هستم ابتدا ساختمان میسازد، در قم تا آنجا که دلِ شما بخواهد ساختمان و مؤسسه است که در آن هیچ چیزی نیست!
همین الآن در قم کسی را داریم که هنوز نمرده است و برای خود قبر درست کرده است و گنبد هم دارد! طلبهها گاهی در شوخی خود میگویند سر قبرِ فلانی قرار بگذاریم! آن فلانی زنده است و قبر و گنبد دارد! اما کسی به فکرِ میراثِ اسلامی نیست.
از اینکه ما بجای اینکه بخواهیم بنشینیم و درسمان را بخوانیم به این کارها افتاده بودیم خسته شده بودم، به این جملات امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدم و دیدم برای خودم خوب است، بعد زمانی که میخواستم در شبِ گذشته بحثِ امشب را انتخاب کنم دیدیم آنجایی که امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند «وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ»، این همانجاست!
چه میشود که مردم هم از اینها پیروی میکنند و در مقابلِ آنها نمیایستند؟ ایستادن در مقابلِ اینها دردسر دارد، فحش خوردن دارد، دادگاه رفتن دارد، در تنگنا قرار گرفتن دارد، اگر طرف را بگیرند ناگهان میبینید که چندین فقره فسادِ اخلاقی هم در آن درمیآید، حال چند فقره درست است و چند فقره غلط است، خلاصه اینکه دردسر دارد.
«ابن ابی الحدید» و خطبهی غَرّاء
امیرالمؤمنین علیه السلام خطبهای دارد که حوالی خطبه 82 نهج البلاغه است که به آن «خطبهی غرّاء» میگویند، از آن خطبههایی است که یک زمانی باید یک استاد اخلاق این خطبه را بیان کند.
من برای خودم چند جملهی آن را میخوانم.
ابتدا مطلبی خدمت شما عرض کنم که این «خطبهی غَرّاء» که حضرت فرمودهاند و در منابع قبل از امیرالمؤمنین علیه السلام فراوان آمده است، بارها در لغتنامهها مانندِ نهایه ابن الأثر بارها به آن استشهاد شده است و از جهت ادبی بسیار عالی است، وقتی خطبه تمام میشود مرحوم سید رحمة الله علیه میگوید: «لما خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود»[6] یعنی وقتی این حرفها را شنیدند پوستها میخواستند جمع شوند، «و بكت العيون» چشمها اشکبار شد، «و رجفت القلوب» قلبها به لرزه افتاد، «و من الناس من يسمي هذه الخطبة الغراء» مردم میگفتند این خطبهی غَرّاء است.
«ابن ابی الحدید» ادیبِ خیلی برجستهای است، او یک ادیبِ درجه یک و یک شاعرِ بسیار برجسته است، پایان این خطبه… البته «ابن ابی الحدید» زیاد از این حرفها زده است، در جایی راجع به خطبههای امیرالمؤمنین علیه السلام میگوید: اگر باید برای بعضی از آیات قرآن سجده کرد و قرآن آیاتِ سجده دارد، برخی از خطبههای امیرالمؤمنین علیه السلام سجده دارد! حقّاً هم همینطور است! میگوید: وقتی برخی از خطبههای امیرالمؤمنین علیه السلام را میشنوی باید سجده کنی، میگوید این معجزهی علی بن ابیطالب است! اصلاً نامِ معجزه روی آن گذاشته است نه کرامت.
پایان این خطبه میگوید وقتی اُدَبای برجسته این جملات را میشنیدند به اعجاب میآمدند، «و اعلم أننا لا یتخالجنا الشک فی أنّه علیه السلام أفصح من کل ناطق بلغة العرب من الأولین و الآخرین»[7]، شک در ما خلجان نمیکند، یعنی شک نداریم که علی بن ابیطالب فصیحترین مردِ عرب از اولین نفر تا آخرین نفر است، و حق این است که حتّی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بجز قرآن کریم اینگونه سخنان صادر نشده است، البته نه اینکه من بخواهم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تضعیف کنم، بلکه بنای حضرت بر این نبوده است، ما بین اهل بیت علیهم السلام تفضیل نمیفهمیم که بخواهیم حرف بزنیم و امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ»[8]، ولی واقعیّت این است که این خطبهها از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم صادر نشده است.
«ابن ابی الحدید» میگوید: شک نداریم که «أفصح من کل ناطق بلغة العرب من الأولین و الآخرین»[9] علی بن ابیطالب علیه السلام است.
یک مطلبی را هم همینجا عرض میکنم، یکی از بحثهای مهمّی که باید بشود و بحثِ وجودی است همین است که چند نفر در چند دوره با امیرالمؤمنین علیه السلام رقابت کردند، معاویه، عثمان، خلیفه اول و دوم، اینها در دورههایی با امیرالمؤمنین علیه السلام رقابت داشتند، صحبتهای اینها هست، سطحِ سخنرانیِ اینها معلوم است، یکی از اینها در اواخر عمرِ خود گفته است که ای کاش من گوسفند بودم و من را پروار میکردند و میخوردند و بعد من از شکم مردم خارج میشدم اما بشر نبودم، این را ما نمیگوییم، این را «ابونُعَیْم اصفهانی» در «حلیّة الاولیاء» دربارهی خلیفه دوم میگوید که از کلمات حکمت آمیزِ او این بوده است که گفته است «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ کَبْشَ أَهْلِی»[10]! «ابونُعَیْم اصفهانی» کتاب «الرَدّ عَلَی الرَّوافض» دارد، اصلاً کتاب در ردِّ شیعه نوشته است، این شخص و دیگران گفتهاند! ای کاش گوسفند بودم…. این حکمتِ اوست!
آن دیگری گفته است که ای کاش من برگ بودم، آن دیگری گفته است که ای کاش من فضلهی کبوتر بودم… خلاصه این جهانبینیِ آنهاست، این انسانشناسیِ آنهاست، اصلاً میشود در مورد «انسانشناسی در منظرِ خلفا» بحث کرد، خودشان گفتهاند! اینها هم کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام است، حرفی که من میخواهم بزنم را «ابن ابی الحدید» گفته است و اجازه بدهید او بگوید.
میدانید که «ابن ابی الحدید» در مقام دفاع از خلفا یک سنّیِ تندرو است، بارها در همین کتاب از خلفا دفاع کرده است، یا مثلاً گفته است که آنها سیاستمدارتر از علی بودهاند اما علی عالمتر از آنها بود، یک شیعه این حرف را نمیزند، ولی این شخص ادبیات میفهمد و لذا مقارنه کرده است، میگوید: شک نداریم که «أفصح من کل ناطق بلغة العرب من الأولین و الآخرین»[11] علی بن ابیطالب علیه السلام است، بعد میگوید: «الا من کلام الله و کلام رسول الله»، تازه بنده عرض میکنم آن چیزی که از کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دستِ ما رسیده است هم به فصاحتِ کلماتِ امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، احتمالاً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه قرآن حفظ بشود بنا نداشته است که در کنار قرآن کریم چیز دیگری با ادبیّاتِ خاص بیان کنند.
«ابن ابی الحدید» در ادامه میگوید: «و ذلک لأن فضیله الخطیب و الکاتب فی خطابته و کتابته تعتمد علی أمرین هما مفردات الألفاظ و مرکباتها» این فصاحت از کجاست؟ از مفرداتِ ایشان است که انتخابِ مفرداتِ ایشان بینظیر است (یعنی کلمات ایشان) و همچنین ترکیبِ اینها، پر از نوآوری است، اهل ادبیّات میتوانند تمام صنایعِ ادبی را روی کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام پیاده کنند و ببینند ایشان چقدر نوآوری کرده است.
بعد میگوید: «و لا شبهه أن هذه الصفات کلها موجوده فی خطبه و کتبه» تمامِ نکاتِ بلاغی و فصاحتی در خطبههای ایشان هست و در همهی اینها نوآوری هم کرده است.
در غیرِ آن اینطور نیست «فلقد أتی بالعجب العجاب» میگوید این علی با این کلماتِ خود شگفتانگیز است، «و وجب أن یکون إمام الناس کلهم فی ذلک» حق این است که امامِ مردم در سخنوری باشد… امام مردم در سخنوری یعنی امامِ مردم در تعقّل دیگر! حرف از اندیشه سرچشمه میگیرد، یعنی باید امام مردم در فکر و اندیشه علی بن ابیطالب صلواة الله علیه باشد؛ بعد میگوید نه ما قبل از او همچنین کسی را دیدیم و نه بعد از او! شایان ذکر است که «ابن ابی الحدید» امیرالمؤمنین علیه السلام را امام نمیداند؛ «ابن ابی الحدید» میگوید: «و فاضت علی لسانه مرتجله» بقیّه مینشینند و حک و اصلاح میکنند و پاکنویس میکنند و پاک میکنند و دوباره مینویسند اما باز هم نمیتوانند مثل علی علیه السلام بیاورند؛ امیرالمؤمنین علیه السلام همینطور که صحبت میکردند از همهی آنها ادیبانهتر بود؛ البته «ابن ابی الحدید» میگوید امیرالمؤمنین علیه السلام از قبل فکر نکردهاند، چون نمیداند که امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت حق وصل است، اصلاً فکر چیست!
«ابن ابی الحدید» میگوید: همهی اینها از آغاز است و فکر نشده است و در ادامه میگوید: «فأعجب و أعجب»، وقتی هم که حرف میزند همه را مبهوتِ فصاحت و بلاغتِ خود میکند، بعد میگوید: «و اعلم أن تکلف الاستدلال علی أن الشمس مضیئه یتعب» اگر کسی تلاش کند و در وسطِ آفتابِ روز بگوید ببین که خورشید میدرخشد و کسی انکار کند فقط انسان را خسته میکند، یعنی به کوری که آفتاب را نمیبیند نمیشود چیزی گفت، میگوید: اگر بفهمد و کور نباشد معلوم است که علی بن ابیطالب با دیگران قابل قیاس نیست.
نکاتی از خطبهی غَرّاء امیرالمؤمنین علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبهی غَرّاء راجع به دنیا جملاتی فرمودند و من دیدم که خودم دنیا را اینطور نمیبینم، وقتی دنبالِ مقداری پول برای داستانی که عرض کردم میگشتم… انسان خسته میشود، ناراحت میشود، غمگین میشود، اوقاتِ انسان تلخ میشود، چرا؟ چون فکر میکند که دنیا اعتبار دارد و مهم است، بعد از این جملاتی که خواندم به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم که ما به دنبالِ این بودیم که پرچمِ شما را بالا ببریم، صاحبکار خودِ شما هستید، شاید من لیاقت ندارم…
خطبه اینطور شروع میشود که «الحَمْدُ لِلهِ الَّذی عَلا بِحَوْلِهِ، وَ دَنا بِطَوْلِهِ، مانِحِ كُلِّ غَنیمَة وَ فَضْل، وَ كاشِفِ كُلِّ عَظیمَة وَ اَزْل» هرچه خیر و برکت است در دستِ اوست؛ به دنبال چه چیزی میگردی؟ به چه کسی رأی میدهی که این قبیله را به آن قبیله و این گروه را به آن گروه ترجیح میدهد؟ که مثلاً در دنیا غوطهور بشوی؟
حضرت در ادامه میفرمایند: «فَاِنَّ الدُّنْیا رَنِقٌ مَشْرَبُها»… من که جرأت نمیکنم بحثِ اخلاق کنم، اینجا هم بحثِ من معرفتی است، حضرت در اینجا میفرمایند: آبِ دنیا کِدِر است، یعنی اگر دنیا برای تو لذیذ است نگاهِ تو با نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام تفاوت دارد، (منظورم از «تو» خودم هستم)، امیرالمؤمنین علیه السلام که دنیا را میبینند میفرمایند که آبِ این دنیا کِدِر است، پس دل نمیدهد، چه کسی به آبِ کِدِر دل میبندد؟ «رَدِغٌ مَشْرَعُها»… «ابن ابی الحدید» میگوید: انگار آبِ آن گلآلود است، چه کسی را دیدهاید که از آب گلآلود استفاده کند؟ میگوید: آیا دنیا را آبِ گوارا میبینی؟
مردم این همه با یکدیگر رقابت میکنند برای اینکه در این دنیا از یکدیگر جلو بزنند، پولِ یکدیگر را میخورند، حقِّ یکدیگر را میخورند، «وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ»، چرا مردم به اینهایی که «وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ» اقتدا میکنند؟ چون فکر میکنند که چیزی هم به ما برسد! چه کسی برای آب گلآلود مسابقه میدهد؟
من نگاه کردم و دیدم فکرِ من با امیرالمؤمنین علیه السلام تفاوت دارد…
«یونِقُ مَنْظَرُها» حضرت میفرمایند: یعنی هر کسی که نگاه میکند میبیند که زیباست، به تو زیبایی نشان میدهد اما باطنِ آن این نیست، «غُرُورٌ حائِلٌ» همهی آن فریب است و زائل شدنی است و دوام ندارد…
اگر به من بگویند یک آب گلآلودِ دروغی است دنیا را چه چیزی میبینم؟… مثل اینکه وقتی شما جنسی را میفروشید به جای اینکه به شما چک بدهند چند عدد از این پولهای قلّابی که برای بازی است بدهد چکار میکنید؟ چه اعتباری برای آن قائل هستید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند «غُرُورٌ حائِلٌ»، یعنی مناسبتهای این دنیا دروغ است، همه چیزِ آن دروغ است، مثلاً میگویند این کتابِ من است، مالکیّت است، میفرمایند: وقتی از دنیا میروند همه لاغر هستند، حتّی آنهایی که چاق هستند هم لاغرند، برای اینکه نمیتوانند با خودشان چیزی ببرند، عریان هستند…
«وَ ضَوْءً آفِلٌ» نوری است که در حالِ خاموش شدن است، آیا میارزد که برای این سرمایهگذاری کنید؟
من وقتی نگاه کردم به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم که به ما کمک کن تا اینها را بفهمیم…
«وَ ظِلٌّ زائِلٌ» یک سایه است که آفتاب در حالِ آمدن است و این سایه در حال کوچک شدن و از بین رفتن است.
«وَ سِنادٌ مائِلٌ» دیواری است که در حالِ ریختن است، آیا به آن تکیه کردهای و برای آن ظلم میکنی و دغدغه داری؟ حتّی اگر به این دیوار تکیه نکنی میریزد!
معلوم است که اصلاً نگاهِ من با امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به دنیا متفاوت است.
یک وقتی است که میگویند در دنیا زاهد باشید، مدام من به شما میگویم اما چشمِ من به دنبالِ دنیاست اما امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند اصلاً دنیا این چیزی نیست که شما تصوّر میکنید، چشمانِ شما ایراد دارد! دنیا پسماندهی حیواناتِ وحشی است.
«حَتّی اِذا اَنِسَ نافِرُها» دیوارِ در حالِ فرو ریختن است که تا میخواهی به آن تکیه بدهی و یک نفس بکشی روی سرِ تو خراب میشود، این دنیاست.
«قَمَصَتْ بِاَرْجُلِها، وَ قَنَصَتْ بِاَحْبُلِها» اگر به دنیا نزدیک بشوی یک لگد به شکمِ تو میزند و یک تیر هم به چشمانِ تو، تو را نگه میدارد و تو را با خودش غرق میکند، این دنیا چیست که حال من بخواهم برای زندگیِ شخصیِ دو روزهام و یا خدای ناکرده…
فدای زهرای اطهر سلام الله علیها بشوم که دعا کرد و محضر حضرت حق عرض کرد که خدایا «اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ» من را در راهی خرج کن که برای آن مرا خلق کردهای، «اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ»…
حال یک جملهی دیگر هم عرض کنم که به این خطبه ربط دارد و بعد دوباره برمیگردم و توسّل را به همین دعای حضرت زهرا سلام الله علیها قرار میدهم.
«اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ» یعنی هر کدام از ما باید فکر کنیم و ببینیم خدای متعال برای چه چیزی ما را خلق کرده است؟ من برای کدام گوشهی کارِ دین میتوانم قدمی بردارم؟
و در قم هم خدمتِ بعضی از عزیزان عرض کردیم، اینکه قدمی بردارم نه اینکه از خودم ببینم، مانندِ آن بچّهای که برای اینکه در میهمانی اذیّت نکند گوشهی کاری به او میدهند، خیلی به او کاری ندارند اما او را هم بازی میدهند، ما نباید از خودمان چیزی ببینیم، ولی «اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ»، خدایا! مرا خرجِ آن کاری کن که من را برای آن خلق کردهای. برای چه چیزی مرا در این دنیا آوردهای؟ آیا مرا برای این به این دنیا آوردهای دستِ من در جیبِ مردم برود؟ تو غنی بالذّات هستی، آیا مرا برای این به اینجا آوردهای که چشمِ امیدِ من به دیگران باشد؟
«اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ» من را خرجِ آن کاری کن که خودت میخواهی، چه کاری از دستِ من برمیآید؟
یک نفر میتواند حرف بزند، یک نفر میتواند پول خرج کند، یک نفر میتواند انسان تربیت کند، یک نفر میتواند به مردم خدمت کند، یک نفر میتواند چراغِ مجلسِ اهل بیت علیهم السلام را روشن کند، یک نفر میتواند یک زندگی فراهم کند که یک شیعهی اهل بیت علیهم السلام در آن رشد کند…
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند همهی این دنیا «غُرُورٌ حائِلٌ» است…
روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
یک روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که وقتی قیامت میشود و همه از قبرها بیرون میآیند، وقتی اجزای بدنها برمیگردد دیگر کفنی باقی نمانده است… فرمودند: همه برهنه هستند، به سمتِ محشر حرکت میکنند…
زهرای اطهر سلام الله علیها که مظهرِ عفاف و حیاء است، اصلاً خودِ عفّت است، نزدِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم رسیدند و گریه کردند، عرض کردند: یا رسول الله! وای از برهنگیِ روز قیامت…
اهل بیت علیهم السلام با آن عظمتشان خودشان را در معرض میدیدند و اینطور نبود که خودشان برای خودشان گارانتی قائل باشند… امیرالمؤمنین علیه السلام زجّه میزدند که «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ»…
حضرت زهرا سلام الله علیها شروع کردند به گریه کردن، اینها اینقدر محضر حضرت حق ادب دارند، زهرایی که وقتی عبادت میکنند در روایات است که خدای متعال به ملائک میفرمایند که به زمین نگاه کنید و ببینید فاطمهی من در محرابِ عبادت ایستاده است و چطور مرا عبادت میکند، خدای متعال به ایشان مباهات میکند…
آمدند و عرض کردند که یا رسول الله! از برهنگی چکار کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که فاطمه جان! هر کسی که از محبّانِ تو باشد، کسانی که دلشان در گرو محبّتِ تو و فرزندانِ تو باشد… خداوند غیور است و اجازه نمیدهد که اینها…
بیبی جان! در آستانهی فاطمیّه هستیم… نوشتهاند بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم لبخند به لبِ ایشان نیامد، «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ»[12] سرِ مبارکِ ایشان دائماً درد میکرد، دستمال به سر بسته بودند، «مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ» دلسوخته بود، «بَاكِيَةَ الْعَيْنِ» چشمانِ ایشان اشکبار بود…
یک روز أسماء را صدا زدند… دیگر روزهای آخر صدای ایشان جوهره هم نداشت… با اینکه فرموده بودند مرا شبانه غسل بدهید، شبانه دفن کنید، میدانستند که غریبهها نیستند، از بدنِ مبارکِ ایشان هم چیزی باقی نمانده بود، «ذابَ لَحْمُها»[13] بدنِ مبارکِ ایشان آب شده بود، «نَحَلَ جِسْمُهَا حَتّی صَارَتْ کَالْخَیَالِ»[14] مانندِ شَبَهی شده بودند… اما به أسماء فرمودند که من نگران هستم، زمانی که میخواهند بدنِ مرا بردارند چشمِ نامحرمی به سمتِ من بیاید…
اینجا بود که أسماء عرض کرد که در منطقهای که ما زندگی میکردیم، اینها در قومِ ما چیزهایی درست میکردند که مثلِ صندوقچه بود، برای اینکه بدن پیدا نباشد دیواره داشت، اینجا نوشتند که بعد از چندده روز بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم لبخندی بر لبِ مبارکِ ایشان نشست و فرمودند: خیالِ مرا راحت کردی…
برای امیرالمؤمنین علیه السلام بمیرم…
عایشه میگوید: رفتم که به خانهی امیرالمؤمنین بروم تا از فاطمه زهرا عیادت کنم، دیدم علی بن ابیطالب در کنارِ حیات یک صندوقی درست کرده است…
فقط خدای متعال میداند هر یک میخی را که امیرالمؤمنین علیه السلام در این تابوت کوبیده است چه کشیده است… هنوز حضرت فاطمه سلام الله علیها زنده بودند…
امیرالمؤمنین علیه السلام امین الله است… اگر کسی بخواهد در عالَم چیزی به کسی امانت بدهد اصلاً مانندِ امیرالمؤمنین علیه السلام پیدا نمیکند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم در روزهای آخر به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «یا اَبَاالْحَسَنِ هذِهِ وَدیعَةُ اللهِ وَ وَدیعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَکَ فَاحْفَظْ اللهَ وَاحْفَظْنی فیها وَ إِنَّکَ لَفاعِلُهُ»[15]، از آن محافظت کن…
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام بدنِ مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها را در خاک گذاشتند میخواستند امانت را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم تحویل بدهند، مَحْرَم هم نبود، باید یک نفره این بدنِ مبارک را داخل قبر میبردند… اینجا بود که فرمودند: «قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ»[16]… ودیعه بازگردانده شد…
نفرمودند من پس دادم… «وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ»… عرض کردند: یا رسول الله! زهرا را از من گرفتند…
[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44
[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28
[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98
[4] نامه 79 نهج البلاغه (و من كتاب كَتبَه (علیه السلام) لَمَّا استُخلَفَ إلى أمَراء الأجناد: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.)
[5] بحارالانوار، جلد ۷۲، صفحه ۳۸
[6] لما خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود و بكت العيون و رجفت القلوب و من الناس من يسمي هذه الخطبة الغراء.
[7] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 278
[8] کافی، جلد 1، صفحه 89
[9] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحات 278 و 279(قال أبو عثمان و کان جعفر یعجب أیضا بقول علی ع أین من جد و اجتهد و جمع و احتشد و بنی فشید و فرش فمهد و زخرف فنجد قال أ لا تری أن کل لفظه منها آخذه بعنق قرینتها جاذبه إیاها إلی نفسها داله علیها بذاتها قال أبو عثمان فکان جعفر یسمیه فصیح قریش .و اعلم أننا لا یتخالجنا الشک فی أنّه ع أفصح من کل ناطق بلغه العرب من الأولین و الآخرین إلاّ من کلام اللّه سبحانه و کلام رسول اللّه ص و ذلک لأن فضیله الخطیب و الکاتب فی خطابته و کتابته تعتمد علی أمرین هما مفردات الألفاظ و مرکباتها. أما المفردات فأن تکون سهله سلسه غیر وحشیه و لا معقده و ألفاظه ع کلها کذلک فأما المرکبات فحسن المعنی و سرعه وصوله إلی الأفهام و اشتماله علی الصفات التی باعتبارها فضل بعض الکلام علی بعض و تلک الصفات هی الصناعه التی سماها المتأخرون البدیع من المقابله و المطابقه و حسن التقسیم و ردّ آخر الکلام علی صدره و الترصیع و التسهیم و التوشیح و المماثله و الاستعاره و لطافه استعمال المجاز و الموازنه و التکافؤ و التسمیط و المشاکله. و لا شبهه أن هذه الصفات کلها موجوده فی خطبه و کتبه مبثوثه متفرقه فی فرش کلامه ع و لیس یوجد هذان الأمران فی کلام أحد غیره فإن کان قد تعملها و أفکر فیها و أعمل رویته فی رصفها. و نثرها فلقد أتی بالعجب العجاب و وجب أن یکون إمام الناس کلهم فی ذلک لأنّه ابتکره و لم یعرف من قبله و إن کان اقتضبها ابتداء و فاضت علی لسانه مرتجله و جاش بها طبعه بدیهه من غیر رویه و لا اعتمال فأعجب و أعجب. و علی کلا الأمرین فلقد جاء مجلیا و الفصحاء تنقطع أنفاسهم علی أثره و بحق ما قال معاویه لمحقن الضبی لما قال له جئتک من عند أعیا الناس یا ابن اللخناء أ لعلی تقول هذا و هل سن الفصاحه لقریش غیره. و اعلم أن تکلف الاستدلال علی أن الشمس مضیئه یتعب و صاحبه منسوب إلی السفه و لیس جاحد الأمور المعلومه علما ضروریا بأشد سفها ممن رام الاستدلال بالأدله النظریه علیها.)
[10] قَالَ عُمَرُ: ” یَا لَیْتَنِی کُنْتُ کَبْشَ أَهْلِی، سَمَّنُونِی مَا بَدَا لَهُمْ حَتَّى إِذَا کُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَکُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مَا یُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِی شِوَاءً وَبَعْضِی قَدِیدًا ثُمَّ أَکَلُونِی، فَأَخْرَجُونِی عَذِرَةً وَلَمْ أَکُ بَشَرًا “
[11] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 278
[12] مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، جلد 3، صفحه 362 (وَ رُوِيَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ بَاكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَيْهَا أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَ يَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلَا يَدَعُكُمَا تَمْشِيَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ عَلِيّاً ع وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِيٍّ بِثَلَاثٍ أَنْ يَتَزَوَّجَ بِابْنَةِ أُخْتِهَا أُمَامَةَ لِحُبِّهَا أَوْلَادَهَا وَ أَنْ يَتَّخِذَ نَعْشاً كَأَنَّهَا كَانَتْ رَأَتِ الْمَلَائِكَةَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لَا يَتْرُكَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْهُم)
[13] دعائم الإسلام، جلد ۱، صفحه 232
[14] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۲، صفحه 361
[15] بحارالانوار، جلد 22، صفحه 484.
[16] امالی شیخ طوسی، صفحات 109 و 110 (فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي لِفِرَاقِكَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي، وَ غَمَضْتُكَ بِيَدِي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي، نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، لَا يَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي فِيهَا أَنْتَ مُقِيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ. سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ، الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ، فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى، وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.)